سوالات:
- راهکار اساسی شما برای رفع وابستگی چیست؟
- اگر بخواهی یک راهکار به معتاد برای ترک اعتیاد بدهی، آن راهکار چیست و اولین قدم را از کجا بردارد؟
مفاهیمی که استاد عباس منش در این قسمت توضیح داده اند شامل:
- قوی ترین منطق برای وابسته نشدن به هر چیزی؛
- قانون فرکانسیِ کبوتر با کبوتر باز با باز؛
- مسیر تکاملی رفع وابستگی به هر عامل بیرونی و اتصال به نیروی درونی؛
- دارایی های اصلی و درونی خود را بهتر بشناسیم و بیشتر روی آنها حساب کنیم؛
- شناختن ریشه های وابستگی و درمان ریشه ای آن؛
- انسان می تواند تغییر کند و هر شرایطی را تغییر دهد. انسان می تواند حتی از اسفل السافلین به سمت رشد و تعالی حرکت کند؛
منابع بیشتر:
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری مصاحبه با استاد | باورهای قدرتمند کننده برای درمان وابستگی203MB19 دقیقه
- فایل صوتی مصاحبه با استاد | باورهای قدرتمند کننده برای درمان وابستگی18MB19 دقیقه
الله و اکبر . خدایا صد هزار مرتبه شکرت که منو هدایت کردی به این فایل بی نظیر . استاد بی نهایت سپاسگذارم . چقدر این نشانه برام بجا بود و چقدر بهش نیاز داشتم . چقدر بحث واستگی ای که مطرح شد کامل بود . من شخص خودم مدتیه دارم از سعی میکنم این وابستگی و از بین ببرم . شخصا آدم بشدت وابسته ای تو زندگیم بودم . و این یکی از اون موصوعاتیه که همیشه منو درگیر خودش میکرد.
از همه طرف وابسته بودم و شرک میورزیدم و جوری شده بودم که فکر میکردم این بخشی از هویت منه . به پدر و مادر وابسته بودم . به رفیق وابسته بودم . به یک رابطه ای که هیچوقت شکل نگرفت مدتها وابسته بودم . آخ که این ذهن چقدر راحت آدمو برده ی خوش میکنه وقتی که باور نکنی خدایی برای توکل کردن هست . ادعایی ندارم و نمیتونم بگم کاملا تغییر کردم . ولی از این مطمئنم که دیگه نگاهم به آدما نیست . قبلا شخصی بودم که میترسیدم تنهایی رو تجربه کنم . خیلی میترسیدم .احساس میکردم آدما باید حتما پیشم باشن . من در مورد پدر و مادر خودم میدیدم که چقدر در تمام ابعاد بهشون نیاز دارم .
اوایل که وارد قوانین شدم و با شما آشنا شدم استاد اصن مدتها در فکر بودم من اگه تغییر دارم میکنم پس چرا هنوز احساس میکنم همون آدم قبلی ام ؟ به این جواب رسیدم که وابسته ام . به افراد و چیزهایی که امروز هستن ولی فردا ممکنه نباشن.از زمانی که بچه بودم مدام بغل مادرم بودم . تا چند وقت پیش میتونم به جرعت بگم اصن هویتی نداشتم واسه خودم . کل زندگیم توسط امر و نهی های خانواده میگذشت و من روز به روز متنفر تر از خودم . این کسب رضایت ضعیفم میکرد . میترسیدم مبادا آدما ازم دور شن . نکنه که یروز رابطه عاطفی که دوسش دارم رو از دست بدم . هنوز در این مورد آخر درگیری دارم ولی میدونم که مثل قبل نیست . من سالها عشق کسیو تو ذهن میپروروندم که اصن هیچ شناختی ازش نداشتم . با فکرش خودمو ازار میدادم و میگفتم من دیوانه وار این شخصو میخوام.سر آخر چیشد؟ در عرض یک هفته بعد آشنایی این قضیه برام واضح شدکه اشکانن تو تا خودتو نپذیری دنیاهم تورو نمیپذیره و من تصمیم گرفتم همونجا به قضیه پایان بدم .اما دست خدا رسوند . عاشقانه ام رسوند . همون آدم من رو به سمت شما هدایت کرد . بارها و بارها خداروشکر میکنم که اصن دنیای من تغییر کرد .
اشک تو چشام جمع شده از اینکه حالا قدرت اینو دارم ابصار زندگیم و بدم دست اونی که از رگ گردن به من نزدیکتره .الان خوب میشناسمش . دیگه برام اون بالا بالاها نیست . بابا همینجاست . وقتی همون عزیز دلی که اون روز من رو در اون حال و هوای سخت با شما آشنا کرد و هر روز بخاطر وجود این دست خداوند سپاسگذارم که منو با این خدایی آشنا کرد که سالها دنبالش بودم.
این خدا همه چیز میده به فراوونی
بابا بخدا همین توحید زندگیتو از این رو به اون رو میکنه . همین توحید باعث میشه که وقتی تجسم میکنی اشک تو چشات جمع شه که چجوری همون اهدافیم که روزی آرزوی دیرینه ات بود الان انقدر بهت نزدیکه و حتی بدستشون آوردی . هر از گاهی ناسپاس شدم و میشم . هر از گاهی کینه میاد سراغم .اما الان میدونم که اینا تا زمانی باهامن که من وابسته باشم . تا زمانی که من بپذیرم دنیای بیرون عامل خوشبختیمه . در کل دوست دارم تویی که این کامنتو میخونی و وابسته ای بهت بگم به اونی وابسته شو که این دنیا رو انگشتش میچرخونه . یه تصویر ازش بساز . قشنگ ترین چیزی که در ذهنت مجسم میکنی . بعد میبینی که خدا عین رود جاری تو زنگیت سرازیر میشه . اولش با حال خوب و بعد هر اون چیزی که مردونه ازش طلب کردی