مصاحبه با استاد | قرار گرفتن در مدار «دریافت الهامات الهی»

سوالات:

اگر یک کلید برای جدی گرفتن ایده های الهامی و عمل به آنها بدهید، آن کلید چیست؟

چگونه در مدار دریافت الهامات الهی قرار بگیریم؟


مفاهیمی که استاد عباس منش در این قسمت توضیح داده اند شامل:

  • به اندازه ای که ظرف وجود خود را برای درک الهامات آماده می کنی، الهامات را تشخیص می دهی و دریافت می کنی؛
  • الهامات الهی برای هدایت ما همواره جاری است اما دسترسی ما به الهامات به اندازه ظرفی است که آماده کرده ایم؛
  • سیر تکاملی پیامبر اسلام در دریافت «آیات قرآن با جزئیات کامل تر»، گویای بزرگتر شدن ظرف وجود پیامبر در طی مسیر است؛
  • خداوند “بی نهایت” است اما توانایی ما برای «بهره مندی از این بی نهایت»، به اندازه ظرف وجود ماست و نه به اندازه دریافت بی نهایت؛
  • مسیر تکاملی دریافت الهامات و دسترسی به آگاهی های درونی؛
  • درسهای داستان موسی و خضر؛
  • توانایی دریافت الهامات الهی، یک فرایند تکاملی است؛
  • قرار گرفتن در مدار دریافت الهامات الهی؛
  • کلید «جدی گرفتن ایده های الهامی»؛
  • پشتوانه هایی برای «تواناییِ ماندن در احساس خوب»؛

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری مصاحبه با استاد | قرار گرفتن در مدار «دریافت الهامات الهی»
    229MB
    21 دقیقه
  • فایل صوتی مصاحبه با استاد | قرار گرفتن در مدار «دریافت الهامات الهی»
    19MB
    21 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

336 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «ابراهیم خسروی» در این صفحه: 1
  1. -
    ابراهیم خسروی گفته:
    مدت عضویت: 1364 روز

    سلام به استاد عباسمنش عزیزم

    سلام به روی ماه خانم شایسته که کم کم باید دوباره بیای جلو دوربین تا چشم ما به جمال شما روشن بشه

    سلام به روی ماه تویی که داری کامنتم رو میخونی.

    من به میزانی که از حاشیه ها دوری کردم ،به همون نسبت قلبم و چشمم به روی ضعف های خودم،به روی شناخت خودم بیشتر شد.

    بنظر من به میزانی که‌ من از حاشیه ها دوری کنم و با نهایت تمرکز روی هدف خودم و رشد خودم کار کنم،میتونم کلام خدا رو بیشتر دریافت کنم.

    من زمانی ‌که همزمان در شرایط مالی سخت بودم،اعتماد به نفس نابودی داشتم،احساس لیاقت افتضاحی داشتم،روابطم سمی روابط زجر آور و بیینهایت با تنشی داشتم با همسر سابقم،هیچ کلامی از خدا رو دریافت نمیکردم.

    هیچ!!!

    اتفاقا میتونم بگم تنها دلیل این همه بدبختی همین نشنیدن کلام خدا بود!

    کاش همکارم کنارم نبود تا راحت اشکام از چشام میومدن!

    میدونی چیه!

    بی تو بودن یعنی بدبختی!

    یعنی رنج پشته رنج

    یعنی تلخی بعد تلخی!

    بی تو بودن و نشنیدن کلام تو واسه من اوجه درموندگیه !

    یه وقتا که شبا میخوام بخوابم، از قلبم میگم همینکه تو بغل تو میخوابم واسم کافیه!

    همینکه تو باهام قدم میزنی واسم کافیه

    همینکه تو کنارمی واسم کافیه!

    بدترین چیزی که باعث میشه زندگی تلخ و سخت بشه اینه‌ که چشام روی خدا بسته بشه

    اینه که گوشام کلام تو رو نشنوه

    اینه که زبونم از شکرگزاری تو و از کلام تو بسته بشه!من دقیقا یادمه تو اون روزا تنها دلیلی که باعث شد کلام تو رو بشنوم، قلبم آروم بشه، و چشمام به روی تو باز بشه این بود که به تهه خط رسیده بودم!

    منظومر این نیست که باید به تهه خط برسیم تا خدا رو ببینیم!

    نه!

    اما زمانی میتونی خدا رو ببینی که هیچکسی جز خدا نبینی!

    هیچ قدرتی جز خدا ندونی!

    متأسّفانه من انگار تا تهه خط نمیرسیدم نمیتونستم خدا رو ببینم!

    من از همه چیز و همه کس میترسیدم!

    از مشتری هام میترسیدم

    بقدری میترسیدم ‌ه که حتی جرأت نداشتم بگم پول بهم بدین!

    از نظر بقیه میترسیدم، بقدری که حتی جرأت نداشتم که اونجوری که روست دارم زندگی کنم!

    آه!!!!

    سخته!

    یه وختا یادآوری روزای سخت اذیتم میکنه اما هدفم از یادآوری اون روزا آزار خودم نیست،هدفم فردا کردن از رفتار های گذشته ام و پناه آوردن به آغوش خداست!

    من وقتی هیییچ پناهی نداشتم

    وقتی هیییچکسی نبود که دیگه دوستم داشته باشه

    وقتی هیچکسی رو نداشتم که بهش،دلخوش کنم

    هیچکس نبود که وقتی دست گدایی جلوش پهن میکنم چیزی بزاره تو دستم،فقط یک راه داشتم!

    فقط یکی واسم مونده بود!

    اونم خدا!

    میشه دورت بگردم!!!!

    اونجا بود که با نهایت وجودم خدا رو صدا کردم

    و اون هم جواب سلامم رو داد!!!

    اون روزا بود که بهم گفت فقط باید تمرکز کنی روی شغل دلخواهت!

    و با فایلی که استاد عباسمنش بردی سال تحویل فکنم 1400 روی سایت گذاشت، و چکیده ی اون فایل این بود ‌که فقط باید یک نهایتا دوتا هدف انتخاب کنی واسه یک سال،منم فقط تمرکز کردم روی شغلم و به خواسته ام رسیدم و کم کم دیگه چشمام نمیتونست بدونه نور خدا،جایی رو ببینه!

    بدونه صدای خدا نمیتونه کلام حقیقت رو بشنوه!

    بنظر من این ما هستیم که به خداوند اجاره میدیدم وارد زندگیمون بشه!

    برای همین خدا تو قرآن میگه:

    به یاد من باشید،تا به باید شما باشم!!!

    یعنی این رابطه اول باید از طرف من شروع بشه و اجازه ی ورود خدا رو بدم،بعد خدا وارد میشه!

    یا اینکه خدا میگه من اجابت میکنم درخواست، درخواست کننده‌ را به شرطی که شما هم خدارا اجابت کنید!

    یعنی اینجا باز خدا بازی رو داده دسته ما!

    یا اینکه خدا میگه:

    توکل کنندگان فقط باید بر خدا توکل کنند!

    یعنی من هرچی میرم جلوتر و خدا رو بیشتر میشناسم، می‌بینم خدا با این همه ابهتش ،اختیار محض رو داده دسته من!

    و وقتی که من با عملکردم نشون بدم و اثبات کنم که تمایل دارم و دوست دارم که خدا راهنماییم کنه،اون هم خیلی بیشتر از درخواست من وارد زندگیم میشه!

    به الله واحد قسم الان 2 ماهه که هرچی که میومدم تو عقل کل،تو فایل‌های دانلودی که بتونم یک کلام بنویسم،هیچچچی روی زبونم جاری نمیشد!

    هرچقدر که به قدرت خدا پی میبرم ،به ضعف خودم بیشتر آگاه میشم!

    و بعد به آرامش میرسی!

    دیگه کارارو به خودش میسپری!

    من تو دنیا خیلی چیزا رو تجربه کردم!

    لذته رانندگی تو برف

    لذته پرواز با پاراگلایدر

    لذته رفتن تو غار نخجیر که معروفه به عروس غارهای ایران

    لذته رفتن به آبشار بیشه که معروفه به عروس آبشارهای ایران

    لذته شنا تو دریا

    لذته بودن تو کویر و شب موندن تو کویر

    لذته رفتن تو عمیق ترین غار ایران

    لذته قایق رانی تو دریا

    لذته رفتن تو تله کابین

    لذته رفتن روی پل معلق،زیپ لاین و…

    اما به الله واحد قسم میخورم هیچچچچ لذتی هیییییچ لذتی برام بالاتر از هم کلامی با خدا نبود!

    همین الان 5 نفر همکارام دور ورمن اینقدر از احساس این لذت ذوق زده ام که اشکام تو چشام جمع میشن و دوباره خودمو کنترل میکنم!

    میدونی چیه!؟

    باید کلامش رو بشنوی تا بدونی چی میگم!

    الهامات خدا خیییلی آرومت میکنه!

    قلبت رو خیییییلی روشن میکنه!

    بهت جرأت میده!

    بهت اطمینان میده!

    یه بار این موضوع رو گفتم اما روست دارم بازم بگم!

    یه روز دختر عمه ام که 10 سال ازداوج کرده بود و بچه دار نمی‌شد، بهم زنگ زد و 1 ساعت داشتیم صحبت می‌کردیم و ایشون که تمامه وجودش شرک بود و دست به دامن دکترا و پیچ ها و حرف دیگران و …بود .

    تو اون یک ساعت من تمامه آیات قرآن رو که ایمانش رو قوی میکرد بهش میگفتم و با دلیل داشتم بهش میگفتم خدا میتونه!

    به الله قسم خدا میتونه یه بچه بیاره تو زندگیت!

    و همون لحظه بهم یه الهام شد قلبم رو لرزوند!

    و وقتی اون الهام رو بهش گفتم دوتامون پشت تلفن سکوت کردیم!!!

    و اون فقط،یک جمله گفت!!

    گفت قلبم همین الان یه جوری شد و قلبم ساد شد!

    هرکاری بگی میکنم!

    دقیقا یادمه الهام خدا این بود که گفت:

    ابراهیم!

    بهش بگو!

    خداوند ابراهیم رک بین من و تو شاهد میگیره،کهرمن به وعده ام عمل میکنم و بزودی بازرار میشی، بشرطی که هرکاری که تا الان کردی دیگه انجام ندی!

    و فقط از من بخوای و دیییگه دکتر و پیچ و …رو ول کنی!

    میدونی چی شد!؟

    به الله واحد قسم دقققییییققققااااااا 2 ماه بعد از اون شب دختر عمه ام دوماه بود ‌که به طور کاااملا ساده و طبیعی و بدونه هیچ دکتری باردار شد و به امید خدا 5 هفته دیگه بچه اش بدنیا میاد!

    یادمه قبل از اینکه بره سونوگرافی خدا بهم گفت بهش بگو بچه ات پسره!

    و وقتی بهش گفتم حرفمو باور نکرد اما وقتی بعد از 1 ماه رفت سونوگرافی بهش گفتن بچه اش پسره!

    و جالبه که تا الان حدود 6،5 تا بچه که می‌خواستن به دنیا بیان 1 ماه قبل از بدنیا اومدنه بچشون جلو همه میگفتم فلانی خدا بهم گفته بچه اش پسره یا دختره و حتی 1 بار هم نشد که اشتباه باشه چیزی که گفتم!

    حالا این چیزا فقط برای تقویت ایمانم بهم گفته شده که کلام خدا رو بشنوم و ایمانم قوی تر بشه!

    و هرررچقدر که از دغدغه هایی که آدما رو به زانو درآورده دور بشم به همون مقدار کلام خدارو می‌شنوم!

    خیلی دوستون دارم!

    دلم خیلی براتون تنگ شده بود

    خیلی دلم می‌گرفت وقنی میومدم روی اسماتون و میخواستم باهاتون حرف بزنم اما انگار زبونم لال بود!

    انگار هیچی نمیتونستم بگم!

    یه روز با دلتنگی محض و بغض و دلخوری گفتم خدا چرا من نمیتونم حرفی بزنم!!!

    بعد از چند روز خانم نرگس تو عقل کل یه سوالی پرسید و خدا گفت سوالشو من بهت میگم ،جواب بده و شروع کردم به جواب دادن اما بعدش کامنت رو پاک کردم و گفتم نه!

    میخوام تو فایل‌های دانلودی جواب بدم که همه بدونن بعد از 2 ماه کامنت نوشتم و دوباره اومدم تو سایت و جوابم رو بدن !

    اومدم تو فایل‌های دانلودی دیدم دوباره لال شدم!!!

    گفت تو چیزی نداری ‌که بنویسی!!

    من بهت میگم و تو مینویسی!!!

    و دیدم تهه ذهنم من قدرت رو داده بودم به خودم !

    به علمم!

    به فهمم!

    و بعد از یک هفته دوباره گفت برو تو عقل کل و جواب بنویس!

    و اینبار آنچه که خدا گفت نوشتم و بعدش تونستم اینجا کامنت بنویسم!

    خدارو شکر!

    دخترا!!

    پسرا!!

    خیییعلی دوستون دارم

    شما خانواده ام هستین!

    راستی!!!!

    عکسه دلفین رو دیدین روی پروفایلم!!!!!!

    دیدین چقدر خوشحاله !

    اینجا بردمش کنار دریا!!!

    بردمش غروب دریا رو ببینه!!!

    خانم نفس آریان شما که نگران دلفین بودین باید بگم حالش خیییییلی خوبه !

    عششششقه !

    عشق!

    راستشو بخواین دوستم گفت میخوام چشامو عمل کنم،بیا منو ببر شهرستان ماهشهر اونجا کنارم باش !

    گفتم باشه!

    بردمش بیمارستان،گفتم من میرم کنار دریا خواستن ببرنت اتاق عمل بهم بگو تا بیام من میخوام برم دریا!!!

    وااالا!!!!

    آخه من ماله بیمارستانم!!!!

    با قلبم دوستون دارم!!!

    با ققققلبم دوستون دارم!

    بوس به جایی که سر به سجده ی خدا میزارین!

    بوس به پیشونیتون!

    بوس به پیشونیتون!!!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 125 رای: