مصاحبه با استاد | قرار گرفتن در مدار «دریافت الهامات الهی»

سوالات:

اگر یک کلید برای جدی گرفتن ایده های الهامی و عمل به آنها بدهید، آن کلید چیست؟

چگونه در مدار دریافت الهامات الهی قرار بگیریم؟


مفاهیمی که استاد عباس منش در این قسمت توضیح داده اند شامل:

  • به اندازه ای که ظرف وجود خود را برای درک الهامات آماده می کنی، الهامات را تشخیص می دهی و دریافت می کنی؛
  • الهامات الهی برای هدایت ما همواره جاری است اما دسترسی ما به الهامات به اندازه ظرفی است که آماده کرده ایم؛
  • سیر تکاملی پیامبر اسلام در دریافت «آیات قرآن با جزئیات کامل تر»، گویای بزرگتر شدن ظرف وجود پیامبر در طی مسیر است؛
  • خداوند “بی نهایت” است اما توانایی ما برای «بهره مندی از این بی نهایت»، به اندازه ظرف وجود ماست و نه به اندازه دریافت بی نهایت؛
  • مسیر تکاملی دریافت الهامات و دسترسی به آگاهی های درونی؛
  • درسهای داستان موسی و خضر؛
  • توانایی دریافت الهامات الهی، یک فرایند تکاملی است؛
  • قرار گرفتن در مدار دریافت الهامات الهی؛
  • کلید «جدی گرفتن ایده های الهامی»؛
  • پشتوانه هایی برای «تواناییِ ماندن در احساس خوب»؛

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری مصاحبه با استاد | قرار گرفتن در مدار «دریافت الهامات الهی»
    229MB
    21 دقیقه
  • فایل صوتی مصاحبه با استاد | قرار گرفتن در مدار «دریافت الهامات الهی»
    19MB
    21 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

336 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «فاطمه(نرگس) علی پور» در این صفحه: 2
  1. -
    فاطمه(نرگس) علی پور گفته:
    مدت عضویت: 1314 روز

    بنام خداوند بخشنده مهربان.

    خداوندیکه ” تمام رحمتش ،”همیشه بر سر ما انسانهاست..

    منم میخام راجع به تجربیاتم از گذشته تا به الان بگم !. مخصوصا بحث راجع به الهامات.همون شهود..

    استاد عزیزم..من همیشه الهامات رو از همون بچگی،” در خواب دریافت میکردم!..یچیزی از اینده بصورت خیلی واضح میدیدم..همیشه میگفتم خدا.با همون جنس کودکیم. اینا چیه!؟

    دقیقا 30 سال بعد همون خواب بصورت واضح وارد زندگیم شد..و امروز جزو خاسته های هدایت و خاسته های من.بسمت سعادتمندی و خوشبختی

    گذشته ها حتی همون روزهای اوایلی که جزو سایت شما هم شدم ..دقیقا هدایت الله مرا راهی این مسیر کرد….

    من همیشه احساس خیلی خوبی با همچنین ورژنی داشتم..کلا دوستداشتم دستم تو دست یفرد قدرتمند تر از خودم باشه..بهمین خاطر تشنه فایلهای توحیدیتون بودم..

    ..در گذشته!…

    هر جا مشکلی برام پیش میومد..خیلی ازش کمک میخاستم خیلی راحت کارامو برام انجام میداد..

    تا اینکه..اون خواب کودکیم بصورت یه تضاد وارد زندگیم شد..و من قدم به قدم به سایت شما استاد عزیزم هدایت شدم..

    اینروزا جنس هدایتم بیشتر برام واضحتر شده.بصورت نمایشی از طریق دستانش بهم گفته میشه…

    مخصوصا توی روند بیزنسم…دقیقا “از 15 دسامبر…هدایت اومد .بصورت تصویری که اینکار رو انجام بده.و هر بار قدمها قوی تر و سرعت رشدم و مهارتم در نمونه کاری،” الهامیم بیشتر میشد..

    یچیز خیلی جالبتر.شب عید 1403..یادمه اونشبم بارون میومد. 20 هزارتومن در همون شب بارونی بهم هدیه داد..

    و بیزنس من با یه ایده خیلی ساده استارت خورد..ایده ایی که افراد نزدیکم بهم میگفتن کی میاد این نمونه کار رو بپوشه!؟

    بدرد چی میخوره!؟

    ولی من ناامید نشدم.گفتم این ایده خداونده من باید ادامه بدم.از سمت افراد نزدیکم”مدام مورد حرفهایی قرار میگرفتم..

    ولی من گفتم باید ادامه بدم…

    و الان نزدیک به ده ماه هست..

    هر قدم من رشد کردم ..پیشرفت کردم..توی هر زمینه مخصوصا مهارتم در تمامی جنبه ها…

    و مخصوصا..ضعف شخصیتی که ناگفتنیه و نیاز به یسری قربانیها بود!… و ضعف دیگه بنام عجول بودن..

    اینقدر نقطعه ضعفم توی این مورد زیاد بود.که هفته ها میگذشت من سردر نمیوردم،” این ایده میخاد چی بهم نشون بده..

    تا یه روز خیلی درمانده شدم شروع کردم به گریه کردم..

    واقعا به یه نقطعه سکونی” رسیده بودم…

    تا اینکه بعداش به دقیقه نرسید..گفتم خدایا منو ببخش.میخاستی این نقطعه ضعف رو بهم نشون بدی…

    و از طرفی خیلی خوشحال شدم.فورا فردای اونروز بهم هدایت شد برو مرحله بعدی…

    تا روز پنچ شنبه 18 همین بهمن ماه…

    بهم گفت باید فلان کار رو انجام بدی..پاشنه من نقطعه ضعف در مدیریت پول بود…

    و من از این.الهام درس گرفتم هدایت اومد..

    که چیزی که تولید کردی به قیمت 200 بزار..

    و من از طرف شخصی که یفرد نزدیکم بود.

    ازش تقاضا کردم و رفتم این مقدار پول رو به کارتم انتقال دادم و بقیه هدایتمو انجام دادم.

    دقیقا چند ساعت بعداش از جایی که فکرشو نمیکردم یدونه از کالایم فروش رفت…

    و من فورا” حسابمو، صاف کردم..

    چون الهام خدا بود بهم گفت باید اینکار رو انجام بدی..منم خیلی حال خوبی این قرض گرفتن رو عملی کردم!…

    وقتی من تونستم تو کمتر از چند ساعت اون مقدار رو واریز کنم ایمانم خیلی قوی شد.و به این درک رسیدم…که خدا اگه بخاد کاری رو انجام بده..

    خیلی راحت تو رو هدایت میکنه.

    ایمانم چند برابر شد تا امروز مراحل پایانیش به لطف خودش انجام شد..

    و هدایت الهامیم !..امروز ساعت 3.20 دقیقه عصر.وارد مغازه شخصی خودش شد!…انشالله دیگه فروشمو توی سراسر ایران آغاز میکنم..

    دیگه تسلیم خداوندم…الهی امیدی به امید خودت..

    و هنوزم نمیدونم توی این پروسه ایی که رفتم..میخاد چی بشه فقط میدونم باید تسلیمش باشم..

    به اندازه ایی که باورش:میکنم بهم کمک میکنه! هدایتم میکنه!…خیلی راحت… حتی روزهایی بود که ترس وجودمو میگرفت..و حرکت میکردم…

    …داستان ترس من از قبرستان!

    روزی که بعد از سالها بخاطر ترس از مُرده داشتم..

    و اصلا قبرستان نمیرفتم..یه روز بهم گفت باید بری..

    دقیقا عصر بهم گفت ..که بخوره به شب.تا بتونم ترسهای گذشتمو روش کار کنم.

    بخدا از شدت ترس پاهام میلرزید نفسم بند اومده بود.بهم میگفت اگه حرکت نکنی هیچ وقت موفق نمیشی.اینو که بهم میگفت سرپا میشدم..

    و من لنگ لنگان پیش رفتم..

    بهم گفت کاری به این افراد نداشته باش که چه فکری راجع بهت میکنن.برو من بهت کمک میکنم.

    آرامش بهم میداد…

    و بعد از اون اتفاق که دقیقا خرداد ماه بود…الان ماه ها گذشته..الان چند بار با پروسه های هنوز از اون شرایط:بدتر تونستم به لطف خداوند اون مسیر هدایتی “رو ادامه بدم..

    و خیلی غلبه بر ترسهای دیگه.کلا باورهای گذشتگانمو “برام آب کرد…و خیلی جسورتر و با شهامتر شدم..

    و خوشحالم که در مسیر الهیم مسیری که بهم گفته میشد.و من باید براش قدم برمیزاشتم… این 10 ماه..کلا من سفرهای هدایتی داشتم و هر بار در کنار کار کردن روی شخصیتیم ..بیزنسم.م” رشد میکرد…

    سپاسگزار خداوندم که همیشه لطفش شامل حالم شد ..و چه روزهایی و چه موقعیتهایی رو تونستم با توکل بخودش ادامه بدم…و امروز برنده این جایگاه الهیم..نمیگم یوقتایی عجولی “هم تو وجودم میاد.. ولی سعی کردم “ازش هدایت بخام..

    به محض اینکه عجول میشم دقیقا احساس بد میاد..همون احساس بد باعث میشه..روند تکاملیم احساس خوب نداشته باشم..و لذت ببرم از اینهمه رشد و یادگیری در اون سطح…

    ومخصوصا بازم مثالش توی بیزنسم.وقتی هدایت الله میاد زود اقدام میکنم ولی اگه شرایط اطرافم ارامش نداره سعی میکنم همجوره خودمو جمع و جور کنم و با تمرکزی بالا بسمت هدفم پیش برم..

    همین ارامش و خلوت باعث شده تا من بیشتر با خداوند هماهنگتر بشم..

    و خیلی خیلی این عجله! که بزرگترین پاشنه منه.دقیقا نقطعه روبرو ارامش:هست…

    و با احساس بدش میتونه ارامش رو یه لحظه ناپدید کنه…

    عجله بزرگترین ترنین پونت یه انسان هست و هر چقدر بیشتر درکش میکنم.بیشتر احساس میکنم باید روش کار کنم…

    ولی این 50 خورده ایی روز خیلی خیلی درسهای رشد شخصیتی و رشد مهارتی ،”بهم داد.

    سپاسگزار خداوندم که هر در لحظه در حال پاسخ به جواب سوالات منه و به من وعده ارامش و احساس خوب میده.برای قدمهای بزرگتر و مدارهای بالاتر…..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  2. -
    فاطمه(نرگس) علی پور گفته:
    مدت عضویت: 1314 روز

    سلام و درود به سعیده عزیز…

    بهتً تبریک میگم.. این سرسپردگی در مقابل خداوند رو..

    که برگشتین به فریدون کنار..به خونه قبلیتون…

    الله اکبر…

    سعیده جان..منم طی تمرکز 50 خورده ایی روز ..پروجکت کردن خودم در سایتهای مختلف…

    روز گذشته…ایده الهامیم وارد مغازه شخصی خودم ،”در سراسر ایران شدم…به امید الله!..

    بقول خانم سلیمی عزیز مادر نمونمون..

    گفت بدترین گناه!…اینه که از رحمت خداوند ناامید باشی!.

    منم دقیقا روز پنج شنبه صبح بهم الهام شد..باید از مادرت چند تومنی پول قرض بگیری …

    .دقیقا صبح زود.. خداوند از زبان مادرم بهم گفت اینکار رو انجام بدی..و من چشم رو گفتم..

    ..

    گفتم مامان کارتتو بهم میدی من یه مقدار پول نیاز دارم بهم گفت اشکالی نداره.گفتم تا طی هفته اینده انشالله برات واریز میکنم..

    سعیده جان بخدا به 24 ساعت نرسید.

    خداوند یه شخصی رو برام فرستاد..

    بهم گفت نرگس چکار میکنی گفتم تو فلان حیطه .که دستکشهای زنانه کشی هست کار میکنم..

    بهم گفت چقدر خوب بهم نشون میدی..سعیده “همون لحظه” همون مقدار که بهم الهام شد ..از کارت مامانم پول بردارم..

    به ،همون مقدار از من خرید کرد…و بعداش من به مادرم برگردوندم..

    .

    تا روز جمعه هدایتم کرد به بوشهر گردی و کلی اتفاقات خوب…

    بهم گفت حتما باید بری…کلی تجربیات عادی ..

    و روز شنبه ایده الهامیم وارد مغازه مجازیم،” شد..به لطف و کَرم خودش!..

    و امروز دارم برای هدفم قدمهای

    جدیدی برمیدارم و دارم خودمو براش:مهیا میکنم..

    تمام اون 50 روز..که پیام قبلی رو برات فرستادم..

    همه اون ایده ها به من داده شد …تا من رشد مهارتی و رشد شخصیتی در تمامی جنبه های زندگیم داشته باشم…

    و امروز خوشحالم که چقدر رشد کردم…و چقدر بزرگ شدم.انشالله از روزهای اینده تو این مسیر رو”میام برات میفرستم..

    واقعا روی شونهای خداوند نشستن..چقدر پرسعادت و پر برکته..انگار تو دنیای “دیگه داری زندگی میکنی…

    زمین تا اسمون با زندگی گذشتت متفاوته.الله اکبر از این قدرت الهامات..

    بقول دوستمون دیگه دارییم به ازادی میرسیم و حرص خیلی چیزها رو نمیخوریم.و مشکلاتمون نسبت به قبلا زودتر حل میشه..

    سعیده اینقدر اینروزا هم از نظر مهارتی و هم از نظر شخصیتی قوی شدم…

    که اصلا یه درصدم “مثل” زندگی گذشتمم نیستم.

    اره میگفتم..چی شد اینفرد این جنس رو از من خرید کرد..گفت تا بحال همچنین چیزی رو ندیدم.چقدر خوشکله..گفت چقدر اسم نرگس رو زیبا روی کارت حک کردی چقدر زیباست..

    تمام این ایده الهامیم از طرف خدا بود.اصلا کردیت بخودم نمیدم..

    و امروز سپاسگزار خداوندم که در مسیر درستی و پاکی و راه سعادتمندی دنیا و اخرت گام برمیدارم….

    راسی این اهنگ زیبای راغب..تک به تک کلامهاش پر از نور الهی بود..

    منم دانلودش کردمو اشک ریختم..

    تشکر سعیده عزیز ..

    بازم بهت تبریک میگم..برای رفتن به گام جدید..انشالله برات بهترینها رو میخام..دوست عزیزم…

    در نهایت…

    استاد عزیزم..ممنونم بزرگترین هدیه انسانیت و اشرف مخلوقات بودنو. بهمون بخشیدی…با تمام وجودم با تمام رگهای بدنم سپاسگزارتم.

    سعیده عزیز..بازم برامون بنویس دَمت گرم..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای: