سوالات:
اگر یک کلید برای جدی گرفتن ایده های الهامی و عمل به آنها بدهید، آن کلید چیست؟
چگونه در مدار دریافت الهامات الهی قرار بگیریم؟
مفاهیمی که استاد عباس منش در این قسمت توضیح داده اند شامل:
- به اندازه ای که ظرف وجود خود را برای درک الهامات آماده می کنی، الهامات را تشخیص می دهی و دریافت می کنی؛
- الهامات الهی برای هدایت ما همواره جاری است اما دسترسی ما به الهامات به اندازه ظرفی است که آماده کرده ایم؛
- سیر تکاملی پیامبر اسلام در دریافت «آیات قرآن با جزئیات کامل تر»، گویای بزرگتر شدن ظرف وجود پیامبر در طی مسیر است؛
- خداوند “بی نهایت” است اما توانایی ما برای «بهره مندی از این بی نهایت»، به اندازه ظرف وجود ماست و نه به اندازه دریافت بی نهایت؛
- مسیر تکاملی دریافت الهامات و دسترسی به آگاهی های درونی؛
- درسهای داستان موسی و خضر؛
- توانایی دریافت الهامات الهی، یک فرایند تکاملی است؛
- قرار گرفتن در مدار دریافت الهامات الهی؛
- کلید «جدی گرفتن ایده های الهامی»؛
- پشتوانه هایی برای «تواناییِ ماندن در احساس خوب»؛
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری مصاحبه با استاد | قرار گرفتن در مدار «دریافت الهامات الهی»229MB21 دقیقه
- فایل صوتی مصاحبه با استاد | قرار گرفتن در مدار «دریافت الهامات الهی»19MB21 دقیقه
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
یس﴿١﴾
یاء، سین
وَالْقُرْآنِ الْحَکِیمِ ﴿٢﴾
سوگند به قرآن کریم،
إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ ﴿٣﴾
که بی تردید تو از فرستادگانی،
عَلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ ﴿4﴾
بر راهی راست [قرار داری.]
===================================
ای وای و ای وای و ای وای ای داد از عشق
از شوقش از جورش فریاد فریاد از عشق
بی تابم با جانم چه کردی
در کارت حیرانم چه کردی
دیدی با ایمانم چه کردی جانانم
راهی بی پایان داری ای عشق
در رگ ها جریان داری ای عشق
با سرها پیمان داری ای عشق میدانم
سلام استاد جانم،سلام فرستاده ی خداوند
منو میشناسید استاد ؟!من سعیده م،سعیده شهریاری
الان همون جایی هستم که ٢٢ فروردین ١4٠٢ این فایل نشانه ی روزانه م شد و وقتی داشتم به صدای بهشتیتون گوش میدادم،خداوند به قلبم الهام کرد باید بری کیش …
کیش…؟!چرا کیش…؟!نمیدونم …
خدا میگه ،پس باید برم ….
من پریشانم از آن زلف در باد
در دلم نینوایش نغمه سر داد
شوق آن عطر گیسو مرا میخواند
او ز هر سو به آن سو مرا میخواند
او مرا او مرا او مرا میخواند می آیم…
خدا منو صدا زد،خدا منو به سمت خودش خوند،چطور لبیک نمیگفتم؟!چطور به سمتش مهاجرت نمیکردم؟! مگه توحید تموم سرمایه ی زندگی من نبود؟!مگه همیشه به خدا نمی گفتم من میخوام ابراهیمت باشم؟!صداشو شنیدم و گفتم چشم …هرچی تو بگی چشم…
کجا میخوای بری؟با کی میخوای بری؟!با کدوم پول میخوای بری؟!سر کدوم کار میخوای بری؟!تو کدوم خونه میخوای زندگی کنی ؟!بچه هات چی میشن؟!
نمیدونم،نمیدونم،نمیدونم،اون میگه برو و من باید برم …
شوق آن عطر گیسو مرا میخواند
او ز هر سو به آن سو مرا میخواند
او مرا او مرا او مرا میخواند می آیم…
خدا …؟! خدا همه چیزه،مثل نوره،مثل یک رنگ…خدا من،خدا تو،خدا همه،خدا یک حشره ست،خدا یک ستاره ست…
اینارو از شما یاد گرفته بودم استاد،بهم گفته بودید تو حرکت کن در ها باز میشه،تو عمل کن کمک ها از همه طرف میرسه،گفتید سعیده ایمانی که عمل نیاره حرف مفته،گفتید سعیده جهان به شجاعان پاسخ میده …تو فقط حرکت کن …
و اگر بر تو ببندد همه رهها و گذرها
ره پنهان بنماید که کس آن راه نداند
نه که قصّاب به خنجر چو سر میش ببُرّد
نهلد کشتهٔ خود را، کُشد آن گاه کشاند
چو دم میش نمانَد ز دم خود کُنَدش پُر
تو ببینی دم یزدان به کجاهات رساند
استاد من فقط یک لبیک گفتم و رفتم اونجایی که بهم گفته بود …دست خالی ،بدون توشه،بدون همراه …
خدا برام همه کار کرد …همه کار …
به مثَل گفتهام این را و اگر نه کرَم او
نکُشد هیچ کسی را و ز کشتن برهاند
همگی ملک سلیمان به یکی مور ببخشد
بدهد هر دو جهان را و دلی را نرماند
دل من گرد جهان گشت و نیابید مثالش
به که ماند؟ به که ماند؟ به که ماند؟ به که ماند؟
استاد میدونید چرا این کامنت رو براتون نوشتم؟!دیشب بهم الهام شد،دست بچه هات رو بگیر و از گرگان برو،فعلا برگرد خونه ی قبلیت…
گفتم چشم و همه چیز رو جمع کردم تا برم،وقت رفتن فهمیدم فردا بابام نوبت آنژیو گرافی قلب داره…یک لحظه پام سست شد…بابام به حضور من احتیاجی نداشت ولی من …..
اما میدونستم وقتی بهم میگه باید تسلیم بشم و برم،باید برم …
استاد فقط با بابام خداحافظی کردم و دوتا جمله گفتم مراقب خودتون باشید،انشالله خیره…
استاد میدونید این سعیده کدوم سعیده ست؟!
این همون سعیده ست که وقتی مادر همسرش میخواست آنژیو گرافی کنه،با لباس اتاق عمل ،کنار پزشک تو اتاق کت لب ایستاده بود …
اما وقتی دیشب خدا گفت حتی برای آنژیو گرافی پدرت پشت در اتاق عمل نمون بهش گفتم چشم …
از امروز صبحکه بیدار شدم،فقط یک آیه ورد زبونم بود :
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا ۖ وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الان که دارم این کامنت رو براتون مینویسم ١٠ دقیقه ست مادرم بهم زنگ زده و گفته بابا صحیح و سلامت از اتاق عمل اومده بیرون،الحمدالله هیچ مشکلی هم نداشته …حتی غروب هم مرخص میشه و میره خونه …
استاد من وقتی خبر سلامتی بابام رو شنیدم فقط سجده به درگاه الله زدم وازش تشکر کردم یک بار دیگه پدرم رو بهم هدیه داد …وسر سجده م،مدام این تیکه از آیه توی سرم پخش میشد:
إِلَىٰ أَجَلٍ مُسَمًّى، إِلَىٰ أَجَلٍ مُسَمًّى، إِلَىٰ أَجَلٍ مُسَمًّى
انگار بهم میگفت من پدرت رو بهت دوباره بخشیدم،چون تو اون رو به من سپردی….
آره استاد …کار خوبه خدا درست کنه ،سلطان محمود خر کیه؟!
خدا استاد …خدا…
من خدا رو با هیچی عوض نمیکنم،من از مسیر توحید و یکتاپرستی به هیچ قیمتی نمیگذرم،من این مسیر سعادت رو با هیچ مسیری عوض نمیکنم …من توکل و ایمان و امید رو با هیچ قیمتی نمیفروشم ….
دوستون دارم استاد،شما به من خدای واقعی رو شناسوندید،شما منو با اصلم آشنا کردید،شما بهم یاد داد به جای عقل خودم روی قدرت پروردگارم حساب کنم،شما بهم یاد دادید تسلیم بودن یعنی چی:إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ ۖ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ
ومن با عشق زمزمه میکنم…:
فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَه، فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَه، فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَه
«به پروردگار کعبه سوگند، رستگار شدم.»
دوستون دارم استاد ،دوستون دارم از روشنی قلبم …
به امید دیدار روی ماه بهشتیتون در بهترین زمان و مکان با بهترین نتایج توحیدی
قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَمَا أُنْزِلَ إِلَیْنَا وَمَا أُنْزِلَ إِلَىٰ إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَمَا أُوتِیَ مُوسَىٰ وَعِیسَىٰ وَمَا أُوتِیَ النَّبِیُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لَا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ(136بقره)
بگویید: ما به خدا و آیاتى که بر ما نازل شده و نیز آنچه بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و سبطها نازل آمده و نیز آنچه به موسى و عیسى فرستاده شده و آنچه بر پیامبران دیگر از جانب پروردگارشان آمده است، ایمان آوردهایم. میان هیچ یک از پیامبران فرقى نمىنهیم و همه در برابر خدا تسلیم هستیم.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
فَقُطِعَ دَابِرُ الْقَوْمِ الَّذِینَ ظَلَمُوا ۚ وَالْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ
در نتیجه ریشه کسانی که ستم ورزیدند، بریده شد؛ و همه ستایش ها ویژه خدا مالک و مربی جهانیان است.
سلام به استاد عزیزم سلام به عزیزِ دل استادم ،سلام به رفیق های نازنین غار حرای من
نشانه ی امروز من :٢٢/١/١4٠٣
فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا
چقدر دنیای الهامات شیرینه،چقدر زندگی هدایتی دلچسبه،چقدر حال میده به جای دست و پا زدن وتقلا کردن، روی خودت کار کنی و اجازه بدی خدا تورو روی ریل قرار بده و بعد ایده ها و الهامات بیاد …
و شما در بهترین حالت یک قدم برداری برای اقدام!
به قول استاد :شما قدمت رو برمیداری !ولی به صورت سنتی این نتایج نمیتونه به وجود بیاد ،این نتایج به خاطر هزاران قدمی که خدا برات برداشته…
دیشب یک اتفاقی افتاد،داشتم دخترا رو میخوابوندم،خیلی غیرمنتظره دخترخاله م که مهاجرت کرده به یک شهر دیگه ،بهم زنگ زد!
درحالیکه ما،ماه هاست هیچ تماسی باهم نداشتیم ،کلی اصرار که چرا به ما سر نمیزنی،چرا نمیای پیش ما،الان قیمت پروازها خیلی خوبه ،بعدا گرون میشه ،پاشو بیا فقط پول بلیط میخوای بدی!تو فقط بیا ،من تنهایی حوصله م سر رفت و فلان…
خلاصه به شوخی و خنده این تماس قطع شد…
و من بیخیال ،ادامه ی کتاب بچه هارو خوندم تا خوابیدن …
وقتی از دوازده قدم هدایت خواستم کدوم فایل رو گوش بدم ،جلسه ٢ قدم ٩ اومد !
یکی از جادویی ترین جلسات دوازده قدم!
امکان نداره به اگاهی های اون جلسه عمل بکنی و یک اتفاق فوق العاده رخ نده،بارها امتحانش کردم و جواب داده برام …
خلاصه دیشب دوباره نشستم به نوشتن عبارت های تاکیدی و صحبت های استاد …
و با حال خوب خوابیدم…
صبح که بیدار شدم از نشانه م هدایت خواستم ،این فایل اومد،توضیح استاد درمورد الهامات …
به محض اینکه فایل تموم شد،قلبم به سمت خدا باز شد
گفت دیشب کی بهت زنگ زد؟
گفتم خب ؟
گفت کجا زندگی میکنه ؟
گفتم خب ؟
گفت قدم بعدیت اینه !
یک بار دیگه باید مهاجرت کنی …
برو اونجا دنبال کار …
استاد انقدر قلبم آرومه ،انقدر دیگه صدای خدارو میشناسم،انقدر توی مسیر آزمون و خطا کردم و دل به جریان هدایت سپردم و نتیجه ش رو گرفتم که حس میکنم الهاماتم داره یکم از سطح جزو سی قرآن بالاتر میره :)))
استاد از همون انرژی سوال کردم ،من آماده م برای مهاجرت ،آماده میکبار دیگه حرکت کنمو برم توی دل ترسهام!
فقط بهم بگو چه جوری به همسرم بگم ؟
دقیقا چندتا جمله بهم الهام کرد که بهش بگم و قانعش کنم!
انشالله دارم میرم برای قدم های جدید
به محض دریافت نتیجه ،میام و مینویسم
حتی این کامنت رو هم با انرژی خودش نوشتم وگرنه قصد کامنت نوشتن نداشتم.
اون میگه و من میگم چشم!
چشمی که از سر ایمانه،نه از سر ترس !
چشمی که از روی عشقه!
چشمی که بارها و بارها نتیجه ش برام شد ثروت و نعمت و برکت و خوشبختی های بیشتر و بیشتر …
پس چرا یک بار دیگه به جریانی که نمیبینم ولی قلبم باهاش آرومه اعتماد نکنم ؟
قَالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِنْ نَحْنُ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ وَلَٰکِنَّ اللَّهَ یَمُنُّ عَلَىٰ مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ ۖ وَمَا کَانَ لَنَا أَنْ نَأْتِیَکُمْ بِسُلْطَانٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ ۚ وَعَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ ﴿١١﴾
پیامبرانشان به آنان گفتند: یقینی است که ما بشری مانند شما هستیم، ولی خدا به هر کس از بندگانش که بخواهد منّت می نهد و ما را نسزد که جز به اجازه خدا معجزهای برای شما بیاوریم، و باید مؤمنان فقط بر خدا توکل کنند.
وَمَا لَنَا أَلَّا نَتَوَکَّلَ عَلَى اللَّهِ وَقَدْ هَدَانَا سُبُلَنَا ۚ وَلَنَصْبِرَنَّ عَلَىٰ مَا آذَیْتُمُونَا ۚ وَعَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ ﴿١٢﴾
و ما را چه عذر و بهانه ای است که بر خدا توکل نکنیم، در حالی که ما را به راه هایِ [خوشبختی و سعادت] مان هدایت کرد، و قطعاً بر آزاری که [در راه دعوت به توحید] از ناحیه شما به ما میرسد، شکیبایی می ورزیم، پس باید توکل کنندگان فقط بر خدا توکل کنند.
استاد جانم ازت ممنونم که بهم زندگی هدایتی رو یاد دادی،ازت ممنونم که من رو با خدای واقعی آشنا کردی …
مسیر شاید ترسناک باشه ،ولی اصلا سخت نیست …
عجیب روی دوش خدا نشستن حال میده …
دوستت دارم استاد از روشنی قلبم …
به امید الله بریم برای قدم های بعدی
در پناه نور آسمون ها وزمین باشید همیشه و همیشه
سلام به نسیم عزیزم
عشق ومودت و روشنی قلبم رو با نسیم دلنشین بهاری همراه با عطر شکوفه های درختچه های باغچه ی خانه ی پدری برات میفرستم الهی که به قلبت بشینه…
عزیزمهربونم،ازت ممنونم که هربار با تلگرافت قلب منو روشن میکنی…دنیای الهامات خیییلی شیرینه…فقط باید وقتی الهام رو دریافت کردی ،درِ منطقت رو ببندی و با اجرای اصل بهبود گرایی و تکامل بهش عمل کنی…
یعنی تصویری که الهاماتم بهم داد خیلی شگفت انگیز بود…
اما من باید حواسم به تخمِ عجله ی شیطان باشه…
اصلا این بی پدر :) خیلی بی پدره:)
اون موقع که ایده ای نداری و داری روی خودت کار میکنی،همهششش نجوا میکنه،تو هیچ ایده ای نداری،هیچ کاری از دستت برنمیاد!
بعد که بهش محل نمیدی و روی خودت کار میکنی و ایده رو دریافت میکنی
سریع از در عجله و کمبود وارد میشه که بجنب دیر شد!
همین الان برو!
همین الان بلیط پرواز رو بگیر!
همین الان!
اینجا اون نقطه ایه که آدم باید حواسش باشه گولش رو نخوره…
باید به فراوانی زمان ایمان داشته باشه و بدونه همون خدایی که ایده رو بهش داد،قدم به قدم بهش میگه چیکار کنه…
من خودم توی این مسئله خوب نیستما،از دیروز تا الان صدبار رفتم پرواز هارو چک کردم ببینم کی برم بهتره!
اما صدای آرامبخش الله منو دعوت به آرامش میکنه که زمان مناسبش بهت گفته میشه…
آرام بگیر وفعلا قدم های اول رو بردار…
منم دارم قدم هارو برمیدارم…
این مهاجرت از مهاجرت قبلیم بزرگتره،درنتیجه زمان احتیاجه تا خدا تموم دل هارو برای من نرم کنه…
البته که منم دارم سهم خودمو انجام میدم …
اما بازم به قول استاد:من یک قدم برمیدارم!خدا هزاران قدم برمیداره…و نتیجه ای که اتفاق میفته بخاطر قدرت خداونده،نه قدم های کوچیک من …
یک نقل قولی از امام علی خوندم که نوشته بود: بزرگ فکر کن،کوچک عمل کن،همین حالا شروع کن
همون قانون تکاملی که استاد توی هر دوره آموزشش داده…
اینارو دارم به خودم میگم نسیم جانم،برای مرور دانسته هام و برای اجرای هرچه بهتر قانون در عمل
دوستت دارم روی ماهت رو از راه دور میبوسم و به امید دیدار خانواده ی بهشتی زمانی ها در بهترین زمان ومکان …
قلبِ فراوانِ فراوانِ فرااااااوان
سلام به برادر عزیزم آقا امیر
سلام و سلامتی و نور وعشق و رحمت الله برای قلب سلیمتون آرزومندم…
داداش امیر،شما قبلا یک کامنت قرآنی برام گذاشتی و من هنوز سعادت پاسخ بهش رو نداشتم ولی همیشه یک گوشه ای از ذهنم هست که درمورد اون موضوعی که گفتید تحقیق کنم واگر خداوند کمکم کرد تونستم به نورش دسترسی پیدا کنم،حتما پاسخ اون کامنت ارزشمندتون رو خواهم داد…
اما در جواب این کامنتتون،اولا از تحسینتون سپاسگزارم بینهایت،تحسین شما تجلی روشنی قلب خودتونه…
درمورد دوازده قدم،اولا باور به اینکه آگاهی های جلسات وحی منزله برای من خیلی بولده و کاملا به این ایمان رسیدم و همین بهم کمک میکنه هدایت هایی که میگیرم خیلی واضح باشه…
و بعد استاد بارها توی جلسات دوره میگه از خداوند هدایت بخواید و ازش بپرسید باید به کدوم جلسه گوش بدید…
و من این رو ازهمون اول تمرین کردم و هربار که نتیجه گرفتم،ایمانم قویترشد.
من اینجوری عمل میکنم که میرم توی پوشه دوازده قدم،و میگم خدایا خودت یک فایلی رو برام باز کن که الان باید بهش گوش بدم و بهم کمک میکنه و جواب مسئله م توشه…
و اجازه بدم دستم بره سمت اون فایل و یک جلسه رو بازکنه،خیلی وقت ها برای بستن منطق ذهنم،حتی چشم هام رو میبندم که فکر نکنم خودم انتخاب کردم!
ولی به خدا قسم!
هربار!هر فایلی باز شده امکان نداشته جواب سوالم توش نباشه یا آگاهی بهم نده که همون لحظه بهش احتیاج داشتم…
این روش رو تمرین کنید،بعد انقدر براتون هدایتی به فایل ها گوش کردن شیرین میشه که دیگه کلا حق انتخاب رو از خودتون میگیرید و میدید به خدا…
بهش میگید هرچی خودت گفتی اوستا!شما بگو و من میگم چشم…
باز هم ازتون سپاسگزارم و به دستان قدرتمند الله یکتا میسپارمتون.
به امید دریافت یک نقطه ی آبی پربرکت دیگه ای از شما…
قلبِ فراوانِ فراوان
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
مَنْ کَانَ یُرِیدُ الْعِزَّهَ فَلِلَّهِ الْعِزَّهُ جَمِیعًا ۚ إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ ۚ وَالَّذِینَ یَمْکُرُونَ السَّیِّئَاتِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ ۖ وَمَکْرُ أُولَٰئِکَ هُوَ یَبُورُ
کسی که خواهان عزّت است ،تمام عزّت برای خداست؛ سخنان پاکیزه به سوی او صعود میکند، و عمل صالح را بالا میبرد؛ و آنها که نقشههای بد میکشند، عذاب سختی برای آنهاست و مکر آنان نابود میشود.
=====================================
ملیکای عزیزم سلام
سلام و سلامتی و نور و عشق و رحمت الله به قلب سلیمت.
اینکه این وقت از روز،چراغ پر نورِ آبی برام روشن بشه،درحالیکه من در حال صحبت و درخواست هدایت از خداوندم،یعنی این پیغام مستقیم از طرف خودش اومده …
برای همه ی مهربونی هات ازت سپاسگزارم،تموم کامنت قشنگت رو با لبخندی روی لب خوندم و تحسینت کردم که انقدر قلبت روشنه و میتونی سخاوتمندانه دوستت رو تحسین کنی.
ملیکای عزیز و نازنینم،نمیدونم این ویژگی از چه زمانی در من ایجاد شد،اما خیلی وقته که تحسین بچه هارو میخونم و خوشحال میشم و بینهایت توی قلبم ازشون سپاسگزاری میکنم اما در نهایت به صورت کاملا قلبی این تحسین هارو به خداوند متعال تقدیم میکنم،چون میدونم فقط و فقط و فقط عزت از آن خداونده و اگر اسمی بالا میره،اگر کامنتی نوشته میشه و خونده میشه،از قدرت خداونده،چون من خودمو خیلی خوب میشناسم،سعیده ی قبل از توحید رو،سعیده ی بعد از عجین شدن با توحید رو…پس کاملا واضح و مشخص میدونم هر خیری که بهم رسیده از خداونده و بس و نه هیچ چیز دیگه …
و این تسلیم بودن،خشوع و بندگی در برابر قدرت رب العالمین بینهایت مدار های بالا و بالاتر داره که من آرزو دارم هر روز یک مدار به سعادتمند دنیا و آخرت نزدیکتر بشم…
همه ی این هارو نوشتم که بدونی سعیده چیزی از خودش نداره،عزت و سربلندی همه از آن اونه و سخاوتمندانه به هرکسی که میخواد میبخشه…
ازت ممنونم که نور خدارو برام آوردی رفیق دلبرم،قلب روشنت رو میبوسم و در پناه خدای عشق و نور و آزادی میسپارمت.
به امید دیدارت در بهترین زمان و مکان
قلبِ فراوانِ فراوانِ فراوان
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
ثُمَّ نُنَجِّی رُسُلَنَا وَالَّذِینَ آمَنُوا ۚ کَذَٰلِکَ حَقًّا عَلَیْنَا نُنْجِ الْمُؤْمِنِینَ ﴿١٠٣یونس﴾
آن گاه پیامبران خود و کسانی را که ایمان آورده اند،می رهانیم، همین گونه بر ما فریضه و لازم است که مؤمنان را نجات دهیم.
=====================================
خانم سلیمی عزیز و مهربانم سلام
سلام و سلامتی و نور و عشق و رحمت الله به قلب سلیمتون.
الهی شکرت برای حال خوبتون،الهی شکرت برای تک به تک کامنت های پر از نورتون،الهی شکرت برای خط به خط پاسخ پر از عشقتون،الهی شکرت برای احساس خوشبختی بی قید و شرطتتون،الهی شکرت برای توحید قلبتون،الهی شکرت برای مدار سعادتمندیتون،الهی شکرت برای حضور پربرکتتون،الهی شکرت برای سلامتیتون،الهی شکرت برای همین لحظه،همین حال،همین وصل بودن،همین قلب هایی که با نور توحید و قرآن بهم وصل شده…
دوستون دارم از روشنی قلبم.
دیشب میخواستم براتون پاسخ بنویسم و یک تمرین ستاره ی قطبی پر نور برای خودم بسازم،اما یکم تعادل فرکانسیم بهم خورد و فهمیدم به مدارتون دسترسی ندارم و نتونستم بنویسم…
اما الان چرا،قلبم بازه بازه …
یک دریای نیلی رنگ وصل شده به آسمون بیکران رو جلوی چشم هام میبینیم که کلی ابرهای پنبه ای در حال رقص و آوازند و صدای سبحان الله ای که با قلب شنیده میشه…
وَلِلَّهِ یَسْجُدُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ طَوْعًا وَکَرْهًا وَظِلَالُهُمْ بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ ۩(١5رعد)
تمام کسانی که در آسمانها و زمین هستند -از روی اطاعت یا اکراه- و همچنین سایههایشان، هر صبح و عصر برای خدا سجده میکنند.
نیلا نیکا هم سخت مشغول بازی اند،با باقی مانده ی ابزارهای پرستاری مادرشون ،دارند به عروسکشون آمپول و سرم میزنند و پیگیر سلامتی و بهبود بیمارشون هستند…
و یک سعیده که در عین شکرگزاری و تسلیم بودن و قلب باز ،علیرغم داشتن یک زندگی آرام،آزادی زمانی،ورود نعمت و ثروت از بینهایت طریق به زندگی …به دنبال پیگیری جریان هدایت و خروج از منطقه ی امن و ورود به دل ترس ها و طی کردن مدارهای رشد و پیشرفت و سعادته …
اینجا همه چیز آرام،عالی و پر از نور خداوند است…آنجا چطور ؟!
دوستون دارم،دوستون دارم از روشنی قلبم.
ازتون ممنونم که به ندای قلبتون گوش کردین و برام نوشتید،از خداوند سپاسگزارم که قلبم رو برای نوشتن پاسخ برای شما باز کرد.
در پناه خدای نور و عشق و آزادی میسپارمتون.
به امید دیدارتون در اولین girl’s night با عششششق،قلبِ فراوانِ فراوانِ فراوان