سوالات:
اگر یک کلید برای جدی گرفتن ایده های الهامی و عمل به آنها بدهید، آن کلید چیست؟
چگونه در مدار دریافت الهامات الهی قرار بگیریم؟
مفاهیمی که استاد عباس منش در این قسمت توضیح داده اند شامل:
- به اندازه ای که ظرف وجود خود را برای درک الهامات آماده می کنی، الهامات را تشخیص می دهی و دریافت می کنی؛
- الهامات الهی برای هدایت ما همواره جاری است اما دسترسی ما به الهامات به اندازه ظرفی است که آماده کرده ایم؛
- سیر تکاملی پیامبر اسلام در دریافت «آیات قرآن با جزئیات کامل تر»، گویای بزرگتر شدن ظرف وجود پیامبر در طی مسیر است؛
- خداوند “بی نهایت” است اما توانایی ما برای «بهره مندی از این بی نهایت»، به اندازه ظرف وجود ماست و نه به اندازه دریافت بی نهایت؛
- مسیر تکاملی دریافت الهامات و دسترسی به آگاهی های درونی؛
- درسهای داستان موسی و خضر؛
- توانایی دریافت الهامات الهی، یک فرایند تکاملی است؛
- قرار گرفتن در مدار دریافت الهامات الهی؛
- کلید «جدی گرفتن ایده های الهامی»؛
- پشتوانه هایی برای «تواناییِ ماندن در احساس خوب»؛
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری مصاحبه با استاد | قرار گرفتن در مدار «دریافت الهامات الهی»229MB21 دقیقه
- فایل صوتی مصاحبه با استاد | قرار گرفتن در مدار «دریافت الهامات الهی»19MB21 دقیقه
به نام خداوند بخشنده ومهربان و غفار و روزی دهنده عزیزم
کامنت قبل یه موضوعی درباره اصرار نداشتن با انجام دادن یا ندادن کاری رو بیان کردم
و ایننکته خیلی برام نکته کلیدی شده که استاد میگن اون راهی درسته که اسونه
و من اینو باتماموحودمفهمیدم که راه درست شاید تلاش بخواد ولی جون کندن توش نیست
مسیرش انقد همواره و صافه که تو میتونی بفهمی راهت درسته یاغلط
موهای من بلندبود چندوقت پیش شاید چیزی حدود20سانت ازشون کوتاه کردم ولی دوباره بعد چندماه هم به شدت دلم موی کوتاه میخاست(یه جمله هست وقتی یه دختری میخاد خودشو عوض کنه اول موهاشو کوتاه میکنه )خیلی بهم حسخوب و انگیزه خوب میداد،مخصوصا که من تورویاهام همیشه میگفتم مثلا بعد ازدواجم موهامو کچتاه میکنم و اینطوری واونطوری
و بعد دیدم خب من تاکی باید انتظار بکشم کی ازدواج میکنم کیموهام کوتاه کنم من نمیخاد انتظار بکشم از انتظار خوشم نمیاد میخامکاری که دوست دارم انجام بدم از طرفی یه مدت ریزش موگرفته بودم وموهای بلندم خیلیییی نازک شده بودن ولی موهای جدیدم خیلی پرپشت و خوب بودن خداروشکر پس یک کوتاهی قشنگ حال موهامو جا میاورد و دوباره پرپشتی موهام معلوم میشد و قشنگ میشد،و از طرفی اون تغییره خیلی بهم انکیزه تغییر کلی میداد
خلاصه که یکباره جو گرفتم که حتماااامیخام کوتاه کنم بعد پیش خودم گفتم من که میخام کوتااه کنم موهامم که خیلی بلنده خب بفروشمشون
یه خانم اومد میگفت موی تو خیلی مشکیه و راستش یکم اخلاقشم جالب نبود میگفت حوصله ندارم سردرددارم!!!!منم اخلاقش خیلی به دلم ننشت ولی خب قشنگ هوسه منو گرفته بود میخاستم کوتاه کنم ،اولش کفت مثلا انقد گفتم نه بابا کمه بعد دیدم من که میخامکوتاه کنم عب نداره هرچقد گفت بعد دیدم گفت نه من از بیخ بزنم برام میصرفه و یه قیمت بسیار کم!
بازهم متوجه جو منفی میشدم ولی صدای ذهنم انقد بلند بود که میگفت فقط کوتاه کن فکر نکن….اینجور مواقع یک لحظه صدای ذهنم خاموش شه خوب میشم ولی خاموشش نمیکردم….به هرترتیب رسید یه جایی خانمه میگفت اصن موی تورو نمیخام کوتاهه من یاید اینطور بزنمش و اونطورکنم که بدرد بخوره
دیگه قرار شد بره
منم گفتم فردا بشه من از فکر ش بیرون میام و تقریبا هم اینطورشد
ولی باز هردم به سرم میزد بیا خودت قیچیبردارکوتاه کن
نمیدونم اژ این حسا بهتون دست داده تاحالا
انگار ذهنم یه بچه سه ساله لجباز میشه فقط میخاد یه کاری بکنه،ولی خب بازم کناراومدم گفام نه فاطمه چت شده ولشون کن
خلاصه گذشت تا امروز که مشغول شکرگزاری یودم یه خانمه واسه خرید موهام گفت
وای چقد حالب بود
اینکه چقددد خوش اخلاق و خوش برخورد بود
چقددددد اسان گیر بود
چقددد قیمت عالی بهم گفت و موهامو جوری کوتاه کرد که ارایشگر مدل باب تونست بعدش برام دربیاره!!!
و بعد باز به این نتیجه رسیدم هیچ ساعتی بهتراز ساعت خدانیست فقط کافیه صبرکنی و توکل
و من نتیجه کنترل هربار هوس الکی که به من میگفت بابا قیچیبذار توموهات خیلی مزه میده ،کنترل اون لحظه که خانمه اکر یه مبلغ خیلییییی حیلی خیلیییی ناچیز ینی یک شیشم پولی که بهم داد رو میگفت بازم قبول میکردم فقط بخاطر اینکه نخوام صبرکنم و بخوام فقط کاری که گفتم رو همییییین الان انجام بدم،یحورایی درگیر هوس بشم بدون فکر!!!روکرفتم
بایه قیمت خیلی خیلی عالی با یک عالمه خنده وشوخی و خوشرویی
یدون هیچگونه سخت گیری
با یه مدل موی زیبا
موهامو فروختم
کاش یادم بمونه که هیچساعتی بالاترو بهترازساعت خدانیست…..
کافیه بهش اعتمادکنی
و صبرکنی….
عاشقتم خدا
به نام خداوند بخشنده و مهربان و غفار و روزی دهنده عزیزم
دو تا اتفاق جالب اخیرا برام افتاد که درسهای جالب و زیادو بزرگی داشت مینویسم که هم برای خودم و هم عزیزانم درسی داشته باشه
مورد اول:
من مغازه لباس فروشی دارم و طراح لباسم هستم
یه روز بخاطر یه کاری رفتم به کارگاه تولیدی شهرمون وقتی ازش قیمت دوخت ها رو گرفتم خیلی برام جالب و تعجب برانگیز بود که عع اینجاهم باقیمت خیلی کم لباس میدوزندو کارهاشون شامل تیشرت وشلوار راحتی بودن بیشتر و یاکارایی که برش زده براشون میفرستادن و فقط این کارگاه کاردوخت براشون انجام میداد
اولین نکته برای من اینجا رقم خورد
طی نکردن قانون تکامل
از اونجایی که تو اینستا پیج پارچه فروشی داشتم و داشت همون پارچه مجلسی و شیکی که خیلی مانتوش ترند شده بود تو بازار رو میفروخت باقیمت به نسبت مناسب،گفتم بجای اینکه بیام تیشرت شلوار به این سادگی بدم بدوزن حالاپارچشو ازکجاپیداکنم و….بذار این کارمجلسی رو بدم برام بدوزن خلاصه که چقددددر طول کشید تا پارچه رو برش بزنه شاید حدود2هفته طول کشید تا برسه به دستم،به هرحال رسوندمش دست خیاط و تازه متوجه شدم عع خیاطه هم انکار اونقدراکه فکر کردم مهارت مزونی نداره،شاید حدود1ماه دستش بود، همون موقع مامانم گفت قیمتشو طی کردی باهاش ؟منم ازاونحایی که خیلی رفت و امد شده بود دیگه قیمتشو نگفتم و پیش خودم گفتم بابا بلوز شلوار اونقدددددددرکم میدوزه حالا مانتو رو مثلا چنذبرابرش میگیره بازم پولی نیست….خلاصه بعد یک مااااه که چقد هرروز به فکرش بودن که چی شد یاد بهش پیام بدم و….رفتم و گفت ببخشید خانم فلانی مانتو دوتانرفت(این درحالیه که من بهش کفتم ببین پارچه فروشه میگه واسه دوتامانتو باید انقد پارچه ببری میگفت نه همینقد که من میگم بیار بسه)القصه یعد یک ماه مانتورو داد من بهش گفته بودم سایز46بزن اونم گفت من گشتم سایزرو از تو اینترنت دراوردم اندازه هاش این بودو مانتو با اندازه های ایشون سایز52بود تقریبا،ینی یک دونه مانتو سایز52به من تحویل داد و بقیشم پارچه بود که توبه کردم از پیشش پارچه رو اوردم حالا قیمتش چقد بود؟یه قیمت بسیار بالا گفت کارمزونه و براش زحمت کشیدم…..مانتورو اوردم اول ازهمه که هزارنفر اومدن دیدنش وعاشقش شدن چون پارچش خیلی شیک بود ولی سایزهیچکسسسس نبود یکیدونفرم سایزشون شد گفتن این دوختش چرااینطوریه؟انکار خیاطشون خوب نبوده…!!!!!!
فقط یه نفراومد که تنش خیلی خیلی شیک بود و نبردش چون گفت قصدخرید لباس اسپرت داشتم…
خلاصه درس اول
رعایت کردن قانون تکامل
از تیشرت راحتی شروع میکردی بعد پارچه به اون گرونی رو بهش میدادی و اعتماد میکردی!
خب این لباس از اول زمستون تومغازه بود و میدیدم که هیچکس یا دوختشونمیخاد سایزش و خیلی بابتش ناراحت میشدم که این همه پول وزمان حیف شد….
دوباره همون خانمه که خیلی بهش میومد لباسه اومد ولی بازم نبردش
تااینکه چندروز پیش یه خانم دیگه اومد و گفت خوب بود قیمتشو که گفتم ،گفتمش بهت تخفیفم میدم….خانمه هم گفت یکم قیمتش زیاده اکرکم کنی ازش ببرمش ،منم یه مقدار خیلی عالی کم کردم چون قرارم بود بخاطر اخرفصل حراجش بزنم نمونه
گفتم خب حالاعب نداره این ببره پولش دستم بیاد
گفت نه من انقد نمیخام فکرکردم میخای بگی فلان تومن (یه مبلغ خیلی خیلی پایین)گفتمش که اصلااا نمیتونم،گفت خب باشه اگر دیدی واست راه داشت اطلاع بده میام میبرمش
حالا منم استرس که ای بابا حالا یکیخوشش اومده بده بره دیگه
گفتم باشه فلان قد
دیدم نهههه بازم راضی نیس ینی سه برابر قیمت اولی که براش کم کردم کمش کرد(ینی یه عدد بسیاربزرگ)گفتمش نه اصلا(ولی تو ذهنم بازم یه حرفی بود که بابا کیمیخاد ببره بفروشش بره )ولی ازاونحایی که خوشم نیومد دیگه انقد ارزشو بیارم پایین و اونم راهشو بلد بود دید من قصد فروششو دارم هردم ودیقه میگفت باشه من میرم اکه اوکی بودی زنگبزن منمگفتم باشه(منظورم از باشه این بود که زنگمیزنم)دیدم کارتودراورد گفتم خب ولش کن دیگه کارتشواورده میگشم میره
خلاصه با یه مبلغ بسیارررررکم خریدش و رفت
دقیقا20یا21دیقه بعدش همون خانمه که قبلا پوشیده بودش اومد گفتم مانتوم کو؟من یه ساعت پیش رد شدم دیدم داریش اومدم ببرمش
باهمون قیمت میخاست ببره حالاشاید با یه کن تخفیف!!!!!!
بله!!!20دیقه بعدش اومد!!!!
انقد اون خانمه میگفت من میرن زنکبزن و من استرس که نکنه بره نیاد و لباسه بمونه!!!!
یاد حرف استاد افتادم که میگفت من هرجا بگن الان بهترین موقعیه واسه خرید فلان چیز یاواسه فروش فلان چیز من دقیقا توهمون موقع این کارو نمیکنم!!!!!
حرص خوردم بعدش ولی راستش نه خیلی زیاد
چون من خودم به خدا گفته بودم خدایا درساتو اسون یادم بده
و این یه درس بود که درسته خیلی درد داشت ولی این دردش به درسی که یادگرفتم می ارزید
من داشتم میدیدم که چقد ارزش کارم داره پایین میاد ولی به هرقیمتی حاضر شدم اون ادم نره!!!!!
و خدا چه جواب محکمی به این رفتارم داد
که انقد اون مشتری روبرای خودم گنده کردم
انقد فکرکردم فرصت طلایی گیرم اومده
مثل تمام موقعیت های دیگه که فهمیدم هرکاری عجله توش باشه اصرارزیاد به انجام دادن یا ندادن توش باشه اون کار خطاست!!!!بازهم محکمتر فهمیدم،و ان شاالله که درسم روخوب یادبگیرم دیگه وتکرارش نکنم
مورد بعدی تو همین زمینه ولی باعملکرد عالی من بود که تو کامنت بعدیم مینویسمش