مصاحبه با استاد | چگونه در دوراهی های زندگی، راه درست را انتخاب کنیم؟ - صفحه 16 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/09/abasmanesh-3.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2025-02-11 06:30:222025-04-30 07:38:09مصاحبه با استاد | چگونه در دوراهی های زندگی، راه درست را انتخاب کنیم؟شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به استاد عزیز و مریم خانم مهربان
خداروشکر میکنم که امروز هدایت شدم به این فایل زیبا و الهی
من این رو قبلا دیده بودم ولی خب هرچی آگاهی آدم بالاتر میره بهتر صحبت های شما رو درک میکنه و امروز من با درک بهتری این ویدئو رو نگاه کردم و قانون رو بهتر درک کردم
توجه به نشانه ها
که ما اصلا بهش توجه نمی کنیم و میخوایم با عقل ناقص خودمان تصمیم بگیریم.
بارها شده توی یک دوراهی گیر کردم و با وجود اینکه نشانه ها برام آمده کلی توجه نکردم و گفتم باید چیزی که خودم میگم رو انجام بدم و بعد ها اون تصمیم به ضررم شده و باز هم درک نکردم که این به خاطر این بود که به هدایت توجه نکردم
ولی الان آگاهانه سعی میکنم به هر نشانه ای برای قدم بعدی توجه کنم و با ایمان بیشتری اقدام کنم.
خدایا شکرت بابت این صحبت های الهی و زیبا
ممنون از شما استاد عزیز
دوستتون دارم
یا حق
سلام و درود
این اولین کامنت من در گنجینه های دانلودی هست .
در مورد مسئله ای دو دل بودم و بارها هدایت خواستم . اما به قول استاد میخواستم ترجیح خودم رو انتخاب کنم نه هدایت خدا رو
و چون هدایت های متعدد خواسته بودم و نمیخواستم بپذیرم آنچه به من گفته شده بود ، باعث شد مسیرهای متناقض دریافت کنم
آمدن این فایل خودش هدایت بود که فقط چشم بسته دسته بندی ها را زدم و این فایل آمد و دقیقا در مورد دو دلی من بود
اما معجزه جالب ماجرا این جاست که بعد از این فایل بار دیگه قرآن را باز کردم و هدایت نهایی را خواستم که آیات 76 تا 83 سوره کهف آمد و دقیقا داستان موسی و خضر . چند بار در آیات از کلمه صبر استفاده شد بود «دقیقا مطابق هدایت های قبلی که دستور به صبر شده بودم اما نمیخواستم قبولشون کنم» و دقیقا فهمیدم خدا داره بهم میگه تو هم مثل موسی عجول هستی در حالی که استاد موسی یعنی حضرت خضر بهش دستور صبر داد اما موسی به جای تسلیم شدن و توکل ، عجله کرد و باعث جدایی موسی از خضر شد
این آیات دقیقا شرح اوضاع منه و خدا داره میگه فقط صبر کن و سوال نپرس . به نظر من خیلی اوقات جواب هدایت صبر کردنه دیگه نباید مدام سوال پرسید . من دنبال این بودم که هدایت بشم به اینکه بفهمم مسیر شمال درسته یا جنوب ، در حالی که هدایت من نه جنوب بود نه شمال بلکه صبر کردن بود . اما این من بودم که نمیخواستم قبول کنم
ب نام الله مهربان و روزی رسان
سلام و درود ب استاد و مریم جلن و دوستان گرامی
اول از همه بگم من چقدر ازاین نگاهی ک ب همدیگه میکنید رو دوست دارم و ازدرون ذوق میکنم ی لبخندی رو لبام میاد ناخودآگاه
چ جاده ی سرسبزی و بارون الهی شدید
خدایا شکرت
لباساتون خیلی قشنگن
خیلی بهتون میاد
خدایا شکرت برای این زیبایی ها
استاد من همیشه گمراه میشم برای دریافت درست نشانه
بعضی وقتا ی صدای بهم میگه فلان کارو بکن
اما بعضی وقتا ک دنبال نشانه میگردم نمیفهمم باید چکار کنم
و برای اینکه ازشما یاد گرفتم ک توی شک نمونم یک راهی رو انتخاب میکنم
هرچند الان یادم نمیاد انتخاباتم دراخر درست بوده یانه
چقدر قشنگ توضیح میدین مسائل رو
واقعا دوست دارم ساعت ها بشینم و گوش بدم ب فایلاتون
خیلی دوستتون دارم ازخدا سپاسگذارم برای وجودتون
درپناه الله مهربان شادوخوشبخت باشید
به نام خدای وهابم قل یا ایهاالناسقد جاع کم الحق من ربکم فمن اهتدی فانمایهتدی لنفسه ومنظل فانمایضل علیها وما انا علیکم بوکیل سوره یونس ای رسول مابگوای مردم کتاب ورسول حق ازجانب خدا برایهدایت شما امد پس هرکس هدایت یافت نفعش بر خوداوست وهرکس به راه گمراهی شتافت زیانش بر خود اوست ومن پس از اتمام حجت نگهبان شما از مواخذه خدا نیستم واتبع ما یوحی الیک واصبر حتی یحکم الله وهوخیرالحکمیم وای رسول تو خود از وحی خدا که به تو میرسد پیروی کن وراه صبر پیش گیر تاوقتی که خدا حکم کند که او بهترین حکمفرمایان عالم است منامشب ساعت دو نیم نصه شب از خواب بیدار شدم وبه این ایه هدایت شدم و میگویم فقط باید تسلیم خدا باشیم وهر خیری که از طرف خدا به ما رسد سخت فقیریم من چند وقت پیش به یک تضادی برخوردم که اولش برام سخت بود وباتوکل کردن به خدای مهربانم که این تضاد برام خیر است ومن را از گمراهی نجات میدهد ومن رابیشتر به خدا نزدیک تر میکند وواقعا همین جوری بود من الان ماه پنجم حاملگی ام است داخل ماه چهارم رفتم براازمایشات روتین بارداری دومم جواب ازمایش امد بردم پیش دکتر منشی دکتر دیدش بهم گفت بچه ات ناقص من اول یکم ترس داشتم نجواها داشت اذیتم میکرد فورا جلوی ذهن چموشم را گرفتم وبا خودم گفتم فقط امیدت به خدا باشد او برایت کافی است وامدم داخل ماشین و همسرم ازم پرسید جوابش بهت چی گفته سکوت کردم وبا خدا راز ونیاز میکردم انگار روزه سکوت کردم ودخترمان هم اون روز از سر مسیر اتفاقی با خودمان بردیم اون روز سرویسش نیامده بود سراغش تو مسیر به همسرم زنگ زد خودت برو مدرسه ببرش ومن وقتی که دیدم این نعمت باهامون چرا از چیزی که هنوز اتفاق نیافتاده حرف بزنم وامدیم خانه وکتر هم یک ازمایش کامل دیگه برام نوشت ومن رفتم انجام دادم گفت جوابش یک ماه دیگه میاد وچون به خودش ایمان داشتم ومیگفتم همان طوری که حضرت ابراهیم رانجات داده به ما هم کمک میکند و اوست دانای حکیم وعلم همه چیزها را دارد وبا یاری خودش بعد از سه هفته جواب ازمایش امد و ازمایشگاه به شماره همسرم که داشت زنگ زد وجواب ازمایشمون اماده است چکار کنیم نزدیک اذان ظهر بود ماهم رفتیم ودر بین مسیر من فقط توجهام به زیباییهای خدا بود و پرندگان گروه گروه از جلو چشمانم رد میشدن ومنهم شکر گزاری میکردموداخل مسی همسرم گفت زنگ بزن نوبت بگیر که جوابش ببریم پیش دکتر زنگ زدم گفت امروز نوبت نداریم گفتم حتما خیریتی و کلمه الخیر فی الماوقع است برامون ودوباره همسرم چون راننده ماشین سنگین گفت من روز دیگر وقت ندارم و رفتیم منم رفتم پیش منشی بهم گفت نوبت ندارم دوباره خدا دل امها را نرم میکند یعنی همین بشین تا دکترت بیادومن نشستم ومنتظر دکتر امد وجوابش را که دید بهم گفت خدا را شکر بچه ات سالم ومن هم شکرش را گفتم وبا خوشحالی از سر راهم کلی کیک واب میوه برا همسرم وبرا دخترم خریدم ومن چون قانون سلامتی را ادامه میدهم وتا اخر عمرم به خودم این تعهد را دادم که ادامش بدهم وهمیشه به لطف خدا سالم وتندرست بمانم واز استاد ممنونم که در زندگیم این رب یکتا رابهم معرفی کرد تابیشتر از قبل اورا بپرستم واز او یاری جویم که تنها پناه بندگانش است وبس وهر چه قدر شکرش را به خاط همه نعمتهای که بهمون داده را بگویم باز هم کم گفتیم واز وقتی که داخل سایت هستم واقعا معجزه و نشانها را به وضوح میبینم معجزهها فقط مخصوص پیامبران نیستند انسانهای عادی هم به شرط ایمانشان معجزها را میبینند و الان که مشغول این کامنت هستم دارم صدای بارش رحمت الهی را که میشنوم کلی سپاس وشکر گذار الهی هستم که این نعمت را برایمان فرستاده خدایا شکرت که من را بر دوش خودت نشاندی وهیچ برگی به اذن خودت از درخت به پایین نمیافتد استاد همیشه در دنیا واخرت سعادتمند وسربلند باشید زینب جان عاشق خدای وهابم
سلام زینب عزیزم ، دوست اگاه و هم مسیرم
قربونت برم با این اراده ت که ماه پنجم بارداری هستی و قانون سلامتی رو هم داری اجرا میکنی و لغزشی نداشتی ، و با ویار های دوران بارداری پات نلغزید و به دوره و استاد و اموزه هاش و سیستم بدن ت متعهد موندی عزیزم
عزیز دلم امیدوارم که در صحت و سلامتی کاااامل بچه ت رو بدنیا بیاری و زندگی تون سرشار از برکت و نعمت پروردگار باشه
برات کلی سلامتی و ارامش و خیر دنیا و اخرت رو ارزو میکنم و با دل خوش و قلب ارام فارغ بشی .
در پناه پروردگار مهربان باشی عزیزم
به نام الله یکتا
سلام استاد جان و مریم جان
بینظیرید بینظیر
این فایل بسیار زیبا نشانه ام بود که از خداوند سوالی را پرسیدم و به پاسخم معجزه وار هدایت شدم.
یعنی استاد جان ، چقدر زندگی راحت میشه با این هدایت ، اصلا ما نیازی نیست نگران باشیم و دلواپس بشیم ،خداوند خودش داره همه چیزو کنترل میکنه و اگر به خداوند اجازه هدایت بدیم ، هدایت میشیم.
استاد جان بینظیرید ممنونم که این فرصت را به ما دادید تا بتونیم زمانی که در دوراهی هستیم ، از طریق این صفحه «منو ببر به نشانه ام » تصمیم درست بگیریم
در پناه حق تعالی شاد ،سلامت،سعادتمند و ثروتمند باشید
به نام خدای مهربان
سلام خدمت استاد عزیزم و اعضای سایت
وقتی ک بحث در مورد قرار گرفتن بر سر دوراهی شد منو به فکر فرو برد ک ببینم کجاها بر سر دوراهی قرار گرفتم.چه قدر درست گفتین استاد ک دلیل قرار گرفتن بر سر دوراهی احساساتی برخورد کردنه دقیقا یادم اومد زمان هایی ک احساساتم درگیر نبوده یادم نمیاد به دوراهی خورده باشم.
ولی تو زمان هایی ک احساساتم درگیر بوده یا میل خودم به چیزی بوده ک عقل و منطقم میگفته اشتباهه اون موقع ها تو دوراهی سختی قرار گرفتم.
به نظر من دلیلی ک باعث میشه بر سردوراهی قرار بگیریم هماهنگ نبودن عقل و احساساته اگر منطق و احساس در یک مسیر باشه دیگ دوراهی یا چند راهی برامون پیش نمیاد یا اگرم پیش بیاد خیلی کمتر میشه چون همه ما آدما درونمون خدایی داریم ک هر لحظه راه درستو داره نشون میده.
معیار هایی که برای انتخاب راه درست گفتین و باید یادم نگه دارم چون بهترین راه برای بیرون اومدن از تردیده.
تردید اصلا خوب نیست یه جور لنگ در هوا بودنه با موندن تو فرکانس تردید ما الهامات و از دست میدیم من یه جمله ای از شما یادم میاد ک گفتین تصمیم اشتباه گرفتن از تصمیم نگرفتن و تو تردید موندن خیلی بهتره.چون با تصمیم اشتباه نهایت درسش و میگیری و رد میشی ولی با موندن تو تردید چیزی درست نمیشه.
اگه ترس و نگرانی باعث ایجاد دوراهی برامون بشه از ایمان نداشتن به خداونده.چون خداوند در قرآن گفته مؤمنان نه ترسی دارند و نه غمگین میشوند.خیلی از مشکلات ما به خاطر نداشتن ایمان به خداونده.اینک اگه به خدا ایمان داشته باشیم وقتی ازش هدایت بخوایم به محظ دریافت نشونه باید همونو انجام بدیم و اما و اگر نیاریم حتی اگ در دل مسیر اتفاق دلخواه نیوفتاد اون قدر به خدا ایمان داشته باشیم ک بگیم قطعا این مسیر برام بهتر بوده و بدون نگرانی رها باشیم.من خودم به این حد از ایمان نرسیدم ولی تلاشمو دارم میکنم ک ایمانم و به خدا بیشتر کنم.
برای هممون آرزوی ایمان بیشتر به الله یکتا رو دارم.
در پناه الله باشید.
بسم الله الرحمن الرحیم
اینکه کسی بتونه احساساتش را کنترل کنه این نیازه برای پیشرفت این لازمه برای پیشرفت.
اولین باری که این جمله رو شنیدم فکر کردم منظور به استاد است کنترل احساسات،کنترل هیجانات است مثلاً جای خشمگین میشوی بتوانی عصبانیتت را کنترل کنی یا جایی بسیار ذوق زده میشوی بتوانی شادیت را کنترل کنی و بالا و پایین نپری.
اما احساسات ما تمام زندگی ما را در بر گرفتهاند گاهی از خواب دیر بیدار میشویم گاهی اوقات از خوابی که دیدهایم احساس بدی داریم گاهی احساس خوبی داریم ، گاهی از دیدن یک گل زیبا به وجد میآییم گاهی از شنیدن صدای پرندهها گاهی هم در ترافیک میمانیم یا از بوی سیگار اذیت میشویم . همه اینها روزمرههای زندگی است به غیر از تضادهایی که برای هر کس در زندگیش پیش میآید . آنچه مهم است این است که ما بتوانیم احساس خوبمان را نگه داریم حفظ کنیم و در احساس بد نمانیم و هر طور شده خودمان را به احساس خنثی و بعد به تدریج مثبت تبدیل کنیم که این خودش مهارت و تبحر کنترل ذهن را میخواهد.
احساساتی بودن باعث میشود آدم نتواند تصمیم درست بگیرد.
استاد هنگامی که سر دوراهی قرار میگیرند چه میکنند؟
اول احساساتشان را کنترل میکنند
دو بررسی میکنند فارغ از ترسها و نگرانیها و تردید های که دارد روی تصمیم شان اثر میگذارد راه درست چیست
3 قوانین جهان در این باره میگوید تصمیم درست کدام است
4 به خواستههایشان نگاه میکنند میبینند ام تصمیم به خواستههایشان نزدیکتر است یا کدام تصمیم خواستههای بیشتری را اجابت میکند
روی کاغذ مینویسند منافع و مضرات هر تصمیم را و نگاه میکنند به قانون به خواستهها به تواناییها به تکاملشان به اینکه چقدر تکاملشان را در این مسیر طی کردهاند.
در آخر اگر نتوانند هیچ تصمیمی بگیرند از خدا نشانه میخواهند.
در کل خیلی کم پیش میآید به نشانهها رجوع کنند اما هرچه نشانه آمد حتی اگر برخلاف ترجیحاتشان بود و حتی اگر نتیجه دلخواهشان را نگرفتند مطمئن هستند که ین چیزی بوده که باید انجام میشده این همان خیریت در مسیر بوده است.
خدایا توکلم را به خودت محکم کن ایمانم را به خودت قوی کن که تو نیرومند و شکست ناپذیری
به نام خدای مهربان که هرلحظه مراهدایت وحمایت میکند ..
بازم سلام استاد توحیدیم بازم سلام مریم عاشقم …
همونجورکه دیشب قرارشد صبح یه مثال از هدایت هایی که میشد بزنم اومدم تواین سایت الهی ولی یه کامنت خوندم که کامنت نبود یه چیزایی بود که من ودگرگون کرد واشک شوق ازاول تااخرش وحتی هنوزم ازچشام جاریه به خداقسم جوری خوشحالم که بخداگفتم نکنه من ازسر ذوق بمیرم ؟
کامنت برادرعزیزم حمیدامیری بود ،جزاین نمیتونست باشه که تک تک کلمات وخداوند توقلبش جاری کرده باشه ،مگه میشه انقدر ازته دل وخالصانه و آگاهی دهنده باشه اصلا من وبرد تو یه مداربالاترچه قدر بابت وجودش شکرخداروکردم،چقدر خودم وتحسین کردم وگفتم ماشالله به خودت نگاه به خودت کن توچه مداری هستی خداروشکرکن خوشبحالت این مسیرتوحیده ،نگاه باچه آدم هایی هم نشین شدی ببین چه قدر قشنگ به خداوصله وباتودرمیون میذاره تاتوهم یادبگیری میشه انقدر وصل بود انقدر آگاه بود ،به خودم گفتم یعنی منم میشه به این مداربرسم مثل دوست عزیزم ؟ یه جاازکامنت خوندم که گفتن قبلا هاکه توسایت بودن دوستهای دیگه ای فعال بودن وایشون هنوزدرمداربالاترنبودن وبهش رسیدن ،…
خدایاشکرت بابت تمام بنده هات ..
وقتی هدایت هایی ازخداوند بادل وجون میخاستم وواقعا توشدن عاجزبودم ،به یه چیزایی برمیخوردم که میگفتم نکنه هدایت نباشه مثلا :
چندروزپیش که میخاستم برای خودم یه لباس بهتربخرم باهمسرعزیزم رفتیم بیرون توتمرین ستاره قطبی نوشتم خدایا خودن برام بهترین مانتو اون چیزی که میخام وپیداکن وراحت بهش هدایتم کن وقیمتشم عالی باشه …
واقعا برامن سخت بود که چیزی وکه میخاستم پیداکنم وهمش ازابن مغازه به اون مغازه وهمین طور قیمتش خیلی برام مهم بود چون من هنوزباورهای مخربی دارم وازشون آگاه هم نیستم (انشالله درستش میکنم درمسیردرست ).
بعدازچندتامغازه گشتن واین همه راه دوراومدن ،وبچهاهم که توخونه مونده بودن سخت بودبرام ووقت میگذشت ومنم چیزی که میخاستم وپیدانکرده بود ،چندتاهم لباس تن زده بودم که ملیون هاتومن بودن ولی چیزی که به دلم بشینه نبود ،یه دفعه چشمم افتاد به یه دست فروش ودستم رفتم روی مانتو که زرشکی بود ولی چون دست فروش بود محلش نمیزاشتم ،همین جوری خوشم اومد بپرسم آقااین چنده گفت الان میاد من فروشندش نیستم ،گفتم بیخیال نمیخاستم همینجوری پرسبدم مهم نیس ولی اون سریع صاحبش وصدازد ومنم که رودروایستی مونده بودم ،ای بابا کاش بریم وباهمسرم میخاستیم بریم ولی مرد فروشنده داشت میومد قیمت وبه مابگه ،یه پیرمرد باچشم های آبی اومدوگفت این مانتو ازپارسال مونده واسم وهیچ کس سراغش ونگرفته قیمت خریدش فلانه وهرکی بخردش میدم فلان ،،،یعنی یه قیمتی گفت که نگم بهتره چون خودمم خندم گرفت مگه داریم مگه میشه ؟؟؟
نمیدونستم برش دارم یانه همسرم گفت حالادوست داری بردار یامیپوشیش یامینازی کنار گفتم دوست دارم تنش کنم اگه تنم خوب بود بردارم اون یکی فروشنده گفت بفرماییدمغازه ما پرو کنید ..
رفتم تن زدم یه چیزمحشر یعنی اون مانتوهایی که ملیون هاتومن پولش بود اصلا تنخوراین ونداشت وقابل مقایسه نبود بااین .وازقضا فیت تنم بود ..
به قدری خوشم اومد وبرش داشتم ویه مقدارهم اضافه تر کارت کشیدم براش .
توراه وقتی میومدم سرشاراز سپاسگذاری بودم خدایا فکرنمیکردم این جااین مانتوروپیداکنم و چه قدر حواست بهم هست اصلا مگه بااین قیمت مانتووجودداره ،اونم به این قشنگی وزیبایی من که سپرده بودمش به خودش خودشم جورکرده انقدری خوشحال شدم که خداوند به فکرمنه و جوابم ومیده وهدایتم میکنه .
(کلا ازهدایت ها یه عشق خاص دیگه ای میکنم )
وقتی رسیدم خونه بازپوشیدمش واز یه جاازلباس ددم انگارکمرنگ تره و شاید نورخورشید باعثش بوده ،بهم ریختم حالامن این چه جوری بپوشم ،نجواها اومدن :این همه وقت گذاشتی ورفتی وگشتی ازخداهدایت خواستی بفرمااینم هدایت عجب مانتویی اگه این پبدانمیشد تومجبوربودی بازمیگشتی یه چیزبهتری پیدامیکردی ،اصلا هدایت نبوده ،
ازاین ناراحت بودم که پس هدایت خداچیه ؟این نبود ؟من چرادرکش نمیکنم کی میخام بفهمم ؟فقط تاشب فکرم این بود هدایت بودیانبود ؟؟بهم ریخته بودم
یه کم خودم وآروم کردم گفتم توکه پولی ندادی بهش ،اینم که واقعا زیباس مگه توخیاطی بلدنیستی یادت نیست چطور وقتی به تضادی پیش میومد بدتر روش کارمیکردی یه چیزجدبد وخاص میشد همه خوششون مبومد (توبحث لباس وخیاطی )خدامیدونه توازپسش برمیایی خودت میتونی درستش کنی و….حتماهدایت بوده یادت نیست استادمیگفت شاید فکرکنی هدایت نیست ولی در درازمدت میفهمی که اون باعث خیلی ازاتفاقات خوب بوده وازهمونجاشروع شده .
قبول کردم هدایته ودوباره شکرش وکردم وقتی به خاهرام نشونش دادم ومیخاستم ببینم متوجه اون کمرنگی ش هستن یانه ،اصلا متوجه نشدن وگفتم فلان ملیون خریدم باورکردن چون واقعا برابری میکرد وعالی بود .
این دفعه وفتی استادگفتن وقتی هدایت میخای بسپربه خودش دیگه کارت نباشه وقتی یه منظره زیبا میخای ومیری یه دره میبینی وفکرمیکنی هدایت نبوده ولی هست ورفتم داستان خضروموسی روگوش دادم وساعت هانشستم به فکرکردن وگوش دادن به کل زندگی نامه حضرت موسی وخیلی درس هاگرفتم خدایاشکرت که باهرچیزی درسی به مامیدی .
وبرام پیش اومده که درانتخاب مسبر یادقت به نشانه ها اشتباه کردم ومیخام چندین باراین فایل وگوش بدم ومتوجه شم .
خدایاشکرت ..
سلام
تاهمین چندروزپیش دردوراهی های زیادی قرارگرفتم اماارخداهدایت خواستم که راه بهم نشدن بده واون هم نشون داد
درمورداموزش مجازی شک کرده بودم میگفتم خدایانکنه جواب نده یامن دوس نداشته باشم و…واومدم توسایت دکمه نشونه هدایت زدم انقدرواضح بود نوشته بود تومیتونی ازاموزش مجازی پول دربیاری من جوابموگرفتم ودارم هروز حتی اگه فایل موفقی هم نمیشه اماباتکراروتمرین خطاهاشومیبینم وبهترمیکنم دفعه بعد چه معجزاتی دارم میبینم وقتی حرکت کردم راه حل های ساده ای خدابهم میده ازبی نهایت طریق افرادی که قبل من به این چالش ها برخوردکردن راه حل هارومیدن وکارداره برام ساده وراحت پیش میره
باشخصی دررابطه بودم یکی دو روز احساسم میدیدم فرق داره باروزای قبل حالم خوب نیس باحس وابستگی طرف مقابل به من حس خفگی میدادبهم احساس میکردم توزندانم ونمونه های میدیدم که همش ازاحساس عدم لیاقت وشرک وابستگی بودمرددشدم ازخداخداستم نشونه ای بده نمیدونم گام چندم پروژه بود که فایل تسلیم خداباش نه تسلیم مشکلات بهم گفت بیابیرون من هم گفتم خودت کارروبرام اسون کن کمک کن بدون هیچ بحث تقلایا بی احترامی تموم بشه همینم شد دوباره چندروزبعدهی پیام میدادومجددازخداخواستم خدایاهدایت کن وکمکم کردودیگه پیام وزنگی نزد
باخودم همش مرورمیکنم الگوهای تکرارشونده که توام افکتروعادت ههای قبلی نیفتم وچقدرحس خوبی بهم میده وقوانین درک میکنم واروم میشم انگارخدابهم یه قرص مسکن میده اروم اروم میشه امیدوارمیشم که درهراتفاق خیریتی هست شایدالان نفهمم ولی بعدا شایدبفهمم هرچندکه الان دارم خیرت های اتفاقات تلخ زندگیمو میبینم کخ چقدرباعث بزرگ شدنم شد که خودموبشناسم ریشه مشکلات خدابهم گفت وگفت روی این فایل هاکارکن ودارم میبینم زندگیم راحت ترشده زودتربه حال خوب برمیگردم چون میترسم بمونم دراحساس بد چون دیدم چی شده
بیشترازقبل ازخداهدایت میخوام وزندگی راحت ترشده
خدامیدونه اگه هدایت های اون نبود وتواون دوراهی ها به ذهنم اعتمادمیکردم چقدرالان داشتم زجرمیکشیدم وتحمل میکردم
خدایاشکرت بزای این سایت برای استاد عزیزم خانم شایسته مهربون وهمه ی دوستان خوبم که تجربیاتشون روشر میکنن که ازشون کلی قانون برام یادآوری میشع وتصمیم های بهتری میگیرم
هرروزکامنت هارومیخونم وفایل هاروگوش میدم وبه همون نسبت ارامش دارم وزندگیم روون ترشده خداروشکرت .
سلام به استاد عباس منش گرامی و خانوم شایسته عزیز و تمامی دوستان
گوش دادن این فایل خیلی قشنگ و با هدایت خداوند برای من صورت گرفت. و با تعریف داستان حضرت موسی و خضر باعث شد که من این کامنت رو بگذارم. من از خداوند هدایت خواستم برای خواستم و خداوند مرحله به مرحله راه رو به من نشون داد و من به لطف و هدایت خودش انجام دادم و به من مشخصا گفته شد که تمام تمرکز و توجه م باید و باید خواسته م باشه و نه هیچ چیز دیگه ایی و من هم دقیقا همین کار رو می کنم و هیچ کاری به هیچکس و هیچ چیز ندارم. در نقطه ایی از مسیر خداوند به من گفت در مقابل سوالم که حالا من باید چه کار کنم؟ گفت برو به همه بگو که این داستان در زندگی تو وجود داره با وانمود کردن. تک تک فکت ها و نشانه هایی که برام میآورد این بود که باید وانمود کنی به داشتن اون خواسته. و تمامی اون افراد با وانمود کردن دقیقا همون خواسته بعد دیدم دائم داره تکرار می کنه و فهمیدم که باید قدم بردارم و به همه بگم و البته که منظور همین بود. اول به دوستانم گفتم و بعد دیدم که باید به خانواده هم بگم و گفتم سریع چون من گفتم خدا تو هر چی بگی من همون کار رو انجام می دم و تو می دونی و من هیچ نمی دانم و سرا پا تسلیم امر تو هستم. وقتی به خانواده و دوستان گفتم همه خوشحال و تبریک و شادی و سوالات شروع شد و من هم جوابی که دادم و می دم اینکه خبر می دم در زمانش به امید خدا. خب و در یک جایی هم گفتم من باید کاری انجام بدم که بعد از اون اوکی هست همه چیز خب درکی که اپیدا کردم این بود که من باید روی خودم کار کنم با باور کردن و حس داشتن خواستم و این حواب رو دادم و همه دیگه سکوت کردن و البته که که با گفتنش حال خودم هم عالی هست اما از اونجایی که ذهن منطقی هست و نجوا هم هست من هی شروع کردم به آروم کردن خودم و فقط حال خودم رو خوب نگه داشتن و توجه به خواستم و همش از خداوند کمک خواستم و آرامش خواستم و گفتم که من بنده و مطیع تو هستم و کاری که تو بگی رو من انجام می دم و دادم چون بهترین هست و هر کاری که تو بگی اون درسته. چون من هیچ چیزی نمی دونم و تو دانا و قدرت کل هستی و تو به من دادی خواستم رو و من باید شاد باشم و لذت ببرم تا اینکه به من وحی شد و به من گفته شد که تو کار درستی انجام دادی و هر کاری که خداوند به تو می گه باید انجام بدی . و بهم گفته شد یادته خضر و موسی رو؟ خضر هر کاری که خدا بهش گفت انجام داد. و بعد تصویر و فیلم مانندی از خواستم به من داده شد که من در کنا خواستم و خانواده م هستم با خوشحالی و شادی و من حال بسیار بسار عالی پیدا کردم. و در طول این مدت با هدایت خداوند متوجه شدم که باید حال خوبی داشته باشم شکرگذار خداوند باشم از این که دارمش خواستم رو و باهاش زندگی کنم و شاد باشم خداوند خودش در زمان مناسب همه کارها رو برای من انجام می دهد من تمام تلاشم این هست که زمان های بیشتری از روز در حال خوب و لذت باشم و می دونم که دائم باید روی باور داشتن خواستم با توجه کردن بهش کار کنم الان که این کامنت رو می گذارم سی و دو روز هست که به من وحی شده و چهل روز هم هست که به خانواده و دوستانم گفتم و وقتی دیروز باز ذهنم نجواهای خودش رو شروع کرد من هی به خودم گفتم من تسلیم هستم و خداوند راه رو به من گفته و من انجامش دادم خودم هم دارم روی حس داشتنش کار می کنم و تمرین می خواد و البته که من تکامل رو باید طی کنم و خود خداوند می داند و همیشه همراه من هست و در زمان مناسب همه چیز به شکل ماده این انرژی درمیاد و من باید فرکانس های درست بفرستم یا بهتره بگم فرکانس داشتن خواستم با لذت و شادی. این چیزی هست درک کردم. و وقتی استاد داستان حضرت موسی وخضر رو گفتن یک بار دیگه خداوند به این طریق با من حرف زد و به من یادآور شد که در مسیر درست و راه درست هستم و به موقع جوری برای من درست می شود که خودم هم فکرش رو نمی کنم. احساس خوبی دارم از نوشتن این پیام و خداوند رو شاکرم که در هر لحظه هدایتم می کنه و حال دلم رو آرام می کنه و ایمانم رو به خودش قوی تر می کنه. امیدوارم این کامنت برای دوستان هم مفید بوده باشه. از استاد عزیز و خانوم شایسته هم ممنونم بابت این فایل.
روز همگی خوش. به زودی خبرهای خوب این کامنت رو برای همه دوستان می گذارم.