مصاحبه با استاد | چگونه در دوراهی های زندگی، راه درست را انتخاب کنیم؟ - صفحه 22
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/09/abasmanesh-3.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2025-02-11 06:30:222025-04-30 07:38:09مصاحبه با استاد | چگونه در دوراهی های زندگی، راه درست را انتخاب کنیم؟شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام
گام های مهاجرت به مدارهای بالاتر که هیچ وقت به آخر نمیرسه، به قول استاد عباسمنش هربار میشه بیشتر و بهتر از قبل شد. ازین رو بعیده این فایل اخرین فایل مصاحبه با استاد باشه اما بدیهی هست که گام اخر این پروژه ، تعریف بشه.
در هر صورت از استاد عباسمنش و خانم شایسته که واسط این اگاهی ها شدن سپاسگزارم، ممنونم از همه دوستانی که با با نوشتن نقطه نظرها و ادراکشون نسبت به فایل ها مسیر فهم این اگاهی ها رو واسم هموارتر کردن.
در خصوص استراتژی درست در مقابل دو راهی های زندگی در این فایل توضیحات نابی شنیدم که :
1. موندن در برزخ تصمیم گیری و بلاتکلیفی به مراتب بدتر از هر اقدام به ظاهر نامناسب است.
2. بیشتر دو راهی های زندگی در واقع یک راهیه اما چون احساسات ما در تصمیم گیری دخیل شده تصمیم گرفتن سخت میشه و در این مواقع باید بتونم احساساتمو کنترل کنمو اقدامی که درست تر هست یا انتخابی که منافع بیشتری تامین میکنه، برم
3. اگه در موضوعی نتونستی تصمیم بگیری از خدا تقاضای راهنمایی کن وقتی نشانه ای اومد، دیگه بدون تردید مطابق الهام و نشانه ای که از جانب خدا مشخص شده عمل کن، به هیچ وجه نذار ذهنت گولت بزنه و بگه یه نشونه دیگه، واضح نبود و…
4.تلاش کن از شک و تردید بیای بیرون و مطابق الهامات و نشانه ها عمل کنی و حتی اگه مسیری که طی کردی به هدف مد نظر نرسوندت، اشکالی نداره، تو چیزی بدست اوردی که در اینده ارزشش خیلی از دستاورد فعلیت مهم تره.
5. مکتوب کردن مزایا و معایب مواردی که در انتخابش دچار تردید هستم میتونه در پیدا کردن گزینه باب میل تر کمکم کنه.
6. مکتوب کردن منافع، مضررات، دلایل انجام یه کاری/انتخابی باعث میشه در اینده ای که شاید اوضاع طبق برنامه پیش نره، ناامید و شکسته خورده نبینم خودم را.
و کلی اگاهی دیگه بدست اوردم که مکتوب کردنش طولانی میشه.
مجدد از خانم شایسته تشکر میکنم که فایلهای مصاحبه با استاد رو ضمن بروزرسانی و منسجم کردن مطالب در غالب پروژه مهاجرت به مدار بالاتر، در دسترس دانشجوها قرار داد. از خدا ممنونم که در مسیر شنیدن این اگاهی ها قرار گرفتم و تونستم همراه دیگر دوستان در سینرژی این دوره قرار بگیرمو گام به گام مطابق تعهدم دستورالعمل هارو اجرا کنم.
پاس کردن این پروژه 26 جلسه ای حدودا 50 روز واسم زمانبرد، علارغم اینکه فایل های مصاحبه با استاد را بارها( قبل آپدیتش) شنیده بودم، هر جلسه رو که گوش میکردم انگار دفه اول بودو همه صحبتا واسم تازگی داشته ، نکته جالب تر در خلال این پروژه چن باری چالش ها و سوالاتی واسم پیش میومد که جواب و راه حل در همون گام یا گام بعدی قرار گرفته بودو یه جورایی سورپرایز شدم ازین همزمانی و هماهنگی ها…
تغییری حین این پروژه در زندگیم رخ داد که 3ماه منتظرش بودم. خداروشکر دری به روم باز شده که امیدوارم به سرمنزل مقصودی که راضیم کنه برسونتم، الظاهر بستر فراهم شده دیگه بعد ازین همه چی وصل میشه به میزان هدایت و حمایتی خدا ازم داره.
(دلم میگه چون هنوز به ثبات فرکانسی نرسیدم راجبش چیزی ننویس)
.
همیشه، یکی از بزرگ ترین وبیشترین سپاسگزاری های من از خدا، واسه هدایت شدنم به سایت استاد عباسمنش هست.
اگه به این اگاهی ها هدایت نمیشدم هیچجوره نمیتونستم حتی رویاهام فک کنم چه برسه به زندگی کردنشون…
الان بحدی احساسات بهم غلبه کرده که برای یه لحظه گفتم ارزش پروفایلی که تو این سایت دارم از تمام دارایی های مادیم بیشتره .
طبق برنامه ریزی که داشتم میخاستم تمرکزم در سال 1404 بذارم تو دوره 12 قدم اما ازونجایی که خبر خوب یه دوره اموزشی جدید در توضیحات این فایل قرار گرفته، احتمال داره برنامه ریزیارو تغییر بدم و وارد مدارآگاهی هایی بشم که برای اولین بار و بتازگی داره ارائه میشه.
در هر صورت اگه امکان پیش خرید کردن همین دوره جدیدی که هنوز نیامده،، فراهم باشه بنده حاضرم تا 80℅ موجودی نقدی که دارم در راستای پرداخت بهای آموزش تقدیم استاد عباسمنش کنم+ با صددرصد توانم مطابق مباحث و تمرینات عمل کنم.
امیدوارم خدا بر این سعی و تلاش هایی که برای درک و عملکردن مطابق قوانین انجام میدم بیفزاید و ظرف وجودیم بزرگ تر و وارد مدار وفصل جدید و دنیایی متفاوت از گذشته م بشم، زیباتر زندگی کنم و دنیای رو جای زیبا تری کنم واسه زندگی.
تمام
+1767
بنام خداوند هدایتگر و مهربانم
سلام استاد عزیز و مهربونم
سلام مریم بانوی شایسته ی زیبا و نازنینم
سلام دوستای عزیز و هم فرکانسی من تو این سایت الهی
الهی شکر بخاطر قدم آخر گام به گاممون به هممون تبریک میگم بابت پا به پای هم اومدن و عشق کردن این یکماه که تو سایت بودیم کامنت نوشتیم و کامنت خوندیم
استاد راستش من خیلی کم از نشانه ها استفاده میکنم یعنی تو دوراهی ها خیلی کم خواستم که خدایا یه نشونه بده چون خوب هنوز انگار تکاملمو طی نکردم که بتونم به اون نشونه عمل کنم اما هر وقت که دیگه واقعا ته خط بودم و هیچی به ذهنم نرسیده از قرآن کمک گرفتم
و انصافا از قرآن خیلی جواب گرفتم و عمل کردم به نشونه ای که فهمیدم ازش
یکی از مثالهای خیلی قشنگی که از نشونه ها یادم میاد سر همین ماشین خریدنمون بود استاد من گفته بودم قبلا که منو شوهرم از وقتی با شما آشنا شدیم نه خواستیم وام بگیریم نه تو قرعه کشی شرکت کردیم نه قسطی چیزی رو خریدیم
پارسال حدود آذر ماه بود که ما میخواستیم ماشینمونو عوض کنیم و یه ماشین بهتر بگیریم و گفتیم به هیچ عنوان وام نمیگیریم هرچی خدا خواست هرچی پول داشتیم میزاریم رو ماشینمون عوضش میکنیم قرار شد یه چانگان مدل قدیم بخریم که دیگه داشتیم میگشتیم نمیدونم از کجا یکی از اقوام پیشنهاد خرید حواله بهمون داد ما گفتیم نههه اصلا ما با هر چی جمع کردیم ماشینمونو نقدی میخریم و از این حرفا
که یروز یه آقایی که مسئول این حواله ها بود بهمون زنگ زد و یه حواله سمند دوگانه بهمون پیشنهاد داد منم گفتم ما نمیخوایم به بابام زنگ زدم بابام میگفت اصلا ریسک نکنید و همسرمم گفت نه ما حواله و این چیزا نمیخوایم توکل بخدابا همین پولمون یه چانگان تمیز میخریم همون روز بود منم داشتم قرآن میخوندم ولی انگار مطمئن بودم که ما اون حواله رو نمیخوایم و داشتم به قرآن خوندنم ادامه میدادم از یه طرفم شوهرم قرار شد پولامونو دلار بخره به طرفم زنگ زده بود که انقد دلار میخوام من همینطور داشتم قرآن میخوندم و انگار یه صدای بلند تو دلم گفت نمیخوای بدونی خدا چی میگه ازش نمیخوای هدایتت کنه؟ من انگار یه لحظه میخ کوب شدم و بدون اینکه یه صفحه قرآنو ورق بزنم اول سوره ی ملک بودم الانم مو به تنم سیخ میشه از اینکه انقدددر واضح خدا با من حرف زد
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
تَبَارَکَ الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ﴿1﴾
همیشه سودمند و با برکت است آنکه فرمانروایی [همه هستی] به دست اوست و او بر هر کاری تواناست.
الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَاهَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَهُوَ الْعَزِیزُ الْغَفُورُ ﴿2﴾
آنکه مرگ و زندگی را آفرید تا شما را بیازماید که کدامتان نیکوکارترید، و او توانای شکست ناپذیر و بسیار آمرزنده است.
الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا مَا تَرَى فِی خَلْقِ الرَّحْمَنِ مِنْ تَفَاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَى مِنْ فُطُورٍ ﴿3﴾
آنکه هفت آسمان را بر فراز یکدیگر آفرید. در آفرینش [خدای] رحمان، خلل و نابسامانی و ناهمگونی نمی بینی، پس بار دیگر بنگر آیا هیچ خلل و نابسامانی و ناهمگونی می بینی؟
ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ کَرَّتَیْنِ یَنْقَلِبْ إِلَیْکَ الْبَصَرُ خَاسِئًا وَهُوَ حَسِیرٌ ﴿4)
سپس بار دیگر بنگر تا دیده ات در حالی که خسته و کم سو شده [و از یافتن خلل، نابسامانی و ناهمگونی فرو مانده] و درمانده گشته است، به سویت باز گردد.
این آیات انگار برام تلاوت شد و من اصلا یه قصد دیگه ای داشتم وقتی اینارو خوندم گفتم مهسا خدا میخواد امتحانت کنه (آنکه مرگ و زندگی را آفرید تا شما را بیازماید که کدام یک نیکوکارترید) همون لحظه من به شوهرم زنگ زدم گفتم محمد ما این معامله رو میکنیم من نمیدونم گفت به طرف گفتم دلار بگیره قبول نمیکنه بگم نمیخوام گفتم من نمیدونم خیلی با بابام و شوهرم حرف زدم رو حرفم مصمم بودم انگار هیچوقت انقد واضح خدا با من حرف نزده بود خداروشکر ما انجام دادیم معامله رو و به ظاهر این معامله واسمون همش ضرر بود و بس ،چون سمند دوگانه دیگه کارخونه تولید نمیکرد بابام هر بار میگفت به حرف من گوش نکردی گفتم نکن و من تو دلم گفتم در عوض اگه انجامش نمیدادم هرگز خودمو نمیبخشیدم از اون وضوحی که خدا با من حرف زد و ما امسال فقط یکسال از اون قضیه میگذره جای چانگان مدل قدیم که الان حدود800 تومنه تو بازار یه فیدلیتی مدل1402 خریدیم( با قیمت1740 نقدی) با امکانات فوق العاده من به اینکه چقد پولم خوابیده یا ضررایی که بابام و بقیه میگفتن اصصصلا فک نمیکنم من به این فک میکنم که خدا میگه خواستتو شاید یه خورده دیرتر بهت بدم یکسال دیرتر میدم ولی خیلی بهتر از اون چیزی که فکرشو میکنی بهت میدم خدارو همیشه هزار بار شکر میکنم بخاطر این نشونه واضحی که بهم داد و الان راضیم که بهش اعتماد کردم و تصمیممو عوض کردم و خدا خودش قلب شوهرمم نرم کرد که با حرفم موافقت کنه
خدا همیشه هست همیشه داره باهامون حرف میزنه چه ازش نشونه بخوای چه نخوای وقتی مسیرت مسیر درستی باشه حتما نشونشو برات میفرسته
بازم سپاسگزارم مریم جانم بخاطر فایلای که میزارین مشتاقم بدونم گام به گام بعدیمون چیه و خیلی آرزو دارم که این دوره جدید رو تهیه کنم خیلی خیلی دوس دارم با استاد تو جلسه اولش همراه باشم خداوند بهم کمک کنه بتونم بخرم دوره رو به امید خدا
سلام و خداقوت ب همه همسفران عزیز
تشکر و خسته نباشید ب خانم شایسته عزیز و استادجان و دوستان متعهدم
در این سفر چه درسها ک نگرفتم، چه رشد شخصیتی ک نکردم، از همان فایل اول خانم شایسته تعهد را ب من یاد دادند، تمرکز را یاد گرفتم، حذف حواشی ها، سخنان بیهوده و باطل، جمع ها و مهمانی هایی ک ب من چیزی اضافه نمیکرد را خودخواهانه حذف کردم، تحسین میکنم خود را، تعهدم را ب لطف الله، آزادی زمانی را ک عطایم کرد تا لیاقت هم مدار شدن و گام ب گام تا بهبود بیشتر را داشته باشم. چرا ک من لایق بهتر شدن بودم، لایق رشد شخصیتم بودم، لایق دریافت آگاهی های ناب استاد عزیزم بودم.
چقدر در لحظه بودن را یاد گرفتم، رها کردن را، نچسبیدن و محتاج خواسته ام نبودن، زندگی رو زندگی کنید بابا، در مسیر رسیدن ب احساس خوب باش خواسته هات خودشون بوجود میان، در شروع دوره من در پیِ پیدا کردن علاقه ام بودم و نجواهای شیطان منو ب عجله و مقایسه میکشوند و لذت روزهام رو ازم میگرفت، ترس از آینده مرا ناسپاس کرده بود، و این شرایط رویایی این روزهام ک روزی آرزوم بود و حالا دارمش رو ندید میگرفتم.
میدانم آگاهی های روزانه روزانه و نوشتن تک تک فایلها شخصیت بزرگتری از من ساخت و مرا مدارها رشد داد، شاید حالا نفهمم، شاید ظرفیت مرا بزرگ تر کرده برای چالش های آینده ام، ظرفم را بزرگ کرده برای دریافت نعمت های آینده برای اتفاقات خوب آینده. برای دوره جدید چقدر خوشحال شدم و از خدا میخوام منو در زمان مناسبش در مدار دوره قرار بده، وقتی ظرفم آماده ی شنیدن آگاهی هاش بود. وقتی جهان تعهد مرا برای رشد و بهبود شخصیتم را ببیند او خودش مرا واارد آن مدار آن دوره ای ک نیاز من باشد میکند، چون جهان و خداوند از من مشتاق تر است برای رشد و گسترش خودم.
در رابطه با تصمیم جدیدی ک گرفتم میگم، من برای شروع کاری نیاز ب پول برای خرید مواد اولیه داشتم، از پدرم درخواست کردم ک گفتن سربرج، منم تشکر کردم و گفتم اوکی اشکالی نداره، بعد ب خدا گفتم خدایا من نمیخوام تا 5 روز صبر کنم، اصن من نمیخوام نیازمند کسی باشم، بهم ایده بده، میخوام از صفر، توکّلی با خودت شروع کنم، همون لحظه بهم گفت لیوان های سرامیک قبلی ک روش شعر نوشته بودی رو ببر بفروش.
اون لیوانارو حدود 5 ماه پیش زده بودم، روشون شعر با نستعلیق نوشته بودم، مصرع هایی ک در مورد خدا بود، خیلی خاص و فقط افرادی ک هم فرکانس اون شعرها باشن خوششون میاد، چون از طرف خانواده شنیدم خب اینا چیه ینی چی، و بخاطر عدم احساس لیاقت و ارج ندادن بهشون 5 ماه تو کمد خاک میخوردن و من هیچ ایده ای بابت فروش شون نداشتم چون نپرسیدم از خدا.
خودم عاشقانه دوست شون داشتم و از چندتاشون استفاده میکردم، دیروز پسرعموم اومد 4 سالشه، گفت اینارو میخوای بفروشی؟ گفتم نه برا خودمه، گفت خیلی دوست دارم از این لیوانا داشته باشم منم 2 تا شو هدیه دادم ب خودش و برادرش، گفت رو اینا قرآن نوشته، بعدم سوره اخلاص رو خوند گفت من همینو بلدم فقط، بعدم تشکر کرد و گفت منم بعدا برات جایزه میخرم ؛))
یه حسی بعدازظهرش بهم گفت برو این لیوانارو بده ب کافه های محله تون بزارن تو ویترین برات بفروشن، قانون درخواست عه دیگه هیچی نمیشه، گفتم چشم انجامش میدم، امروز صبح آماده شون کردم حدود 11 تاست، بردم و 2 تا کافه با کمال میل قبول کردن و من خدا رو دیدم ک با روی خوش بنده هاش بهم جواب مثبت دادن، تو کافه اول ک فضای کوچیکی هم داشت رد شدم دیدم 3 تا آقا نشستن دارن قهوه میخورن، گفتم خب برم پس، وایستادم دوباره رفتم داخل گفتم مهم نیست، رفتم توضیح دادم و گفتن آره دخترم خودت بچین، حتی یه آن چشمم خورد ب یکی از مشتری ها دیدم یه لبخند محترمانه ای بهم زدن و من خدا رو دیدم در اون لبخند، بهم حس اطمینان و آرامش خاصی داد.
یکی از لوازم خانگی هارو رفتم گفتم خیر متاسفانه تشکر کردم و برگشتم ب سمت کافه ی بعدی، اتفاقا رئیس کافه اونجا بودن و پسرشون گفتن با پدرم باید صحبت کنید، ایشونم لیوانارو نگاه کردن و گفتن آره میتونیم بزاریم، و حتی گفتم میخواین خودم بچینم تو ویترین، گفتن نه زحمت نکشید خودم میزارم، و من باز خدا رو دیدم در تایید رئیس کافه و لبخند پسرشون.
من به نتیجه کاری ندارم، من فقط باید طرف خودمو انجام میدادم، صبح سوره حج رو میخوندم و مینوشتم آیات قدرتمندش رو، آیاتی ک خدا قدرت شو ب رخم میکشید میگفت من تو رو از خاک آفریدم بعد از گوشت جویده شده بعد ب این حد از رشد و بلوغ رسوندمت آیا من قادر ب یاری تو نیستم؟ من ربببم، من انجام میدم، گفتم خدایا تو فرمانروایی، تو انجام میدی این بنده هاتم انجام نمیدن، نه من کاره ایم نه بنده هات، و هو علی کل شی قدیر، تو مالک هر کسی ک در آسمان و زمین است هستی، بنده هات توانایی خلق یه مگس هم ندارن، حتی اگه اون مگس ازشون چیزی رو بگیره نمیتونن پسش بگیرن، قدرت دست کیه؟؟؟
بعدم رفتم تو پارک، یادمه گفتم خدایا بعد من دست خالی بدون هیچ لیوانی میشینم تو پارک و میزارم نسیم بزنه ب صورتم و یاد لطف و محبت هات می افتم، آقا یه آهنگ پلی کردم همینجورییی اشک می ریخت و می ریخت، چرا حامیم همین امروز آهنگش منتشر شد؟ چرا انقد عاشقانه است؟ انقده عاشقانه است ک فقط میشه ب عشق خدا ربطش داد نه عشق زمینی.خداشکرت ک برام این آهنگو فرستادی، خدا تازه اولشه، من ازت خیلی چیزا میخوام.
به نام خدای هدایتگرم
سلام به استادان عزیزم و سلام به مریم جانم
من نزدیک به دوسال تو خونه لباس میفروختم
یعنی تو پارکینگ خونه بود
بعد از اون الان یک و سال و نیمه تو همون خیابون خودمون یه مغازه اجاره کردم
و نزدیک به یه ماه میشه از اصناف اومدن و گیر دادن که باید جواز کسب بگیری
و من هم امروز رفتم اداره اصناف گفتن حتما باید جواز داشته باشین و خرجش هم تا حدوده 2 میلیون میشه تا همه کارهامو انجام بدم
موضوع اصلی اینه منم تو دوراهی قرار گرفتم چکارکنم نمیدونم مغازه رو جمع کنم یا نه
کرایه مغازه رو امسال اضافه کرد 1میلیون و 700 کرایه میدم با آب و برق و گاز اونم برجی 2 میلیون باید بدم یکم احساسم خوب نیست
و قرارداد من هم تا اول شهریور سال دیگه ست
نمیدونم چکار کنم اگه جمع کنم باید تا ساله دیگه کرایه بدم برای مغازه خالی
از طرفه دیگه باید جواز حتما بگیرم
امروز متوجه شدم و هدایت خداوند بود اومدم تو سایت و چشمم به این فایل خورد و گفتم بیام پیام بذارم حتما دوستان کمکم میکنن
لطفا راهنمایی کنین ممنون میشم از همه عزیزان و دوستان خوبم من منتظر جواب و راهنمایی شما هستم
شما همون دستان زیبایی خداوند برای من هستین
خدایا شکرت سپاسگزارتم
سلام خانم مشتاقی همکلاسی خوبم ،
همون کاری رو بکنید که من کردم ،
شما هم میتونید مغازه رو همچنان داشته باشید و هم امورات جواز کسب رو تو برنامه هاتون داشته باشید ،
اگر این قصد جدی شما باشه مطمئن باشید محل کسب شما رو تعطیل نمیکنند براتون یعنی خدا نمیزاره و کار بعدی این هستش که جواز کسب رو که مساله اضافه و یا یه مزاحم نبینید ، جواز کسب به شما و به اهداف شما و به آینده شما اعتبار بیشتری میده و خودش یه موتور محرکه برای پیشبردتون میشه ؛
در حال حاضر احساستون رو بد نکنید و به کارتون با دل ادامه بدید و برای نبستن مغازتون ضمن داشتن توکل به خدا ، اگر نیهز شد برید و با مسئول اونجا صحبت ونید و بگید که این کار رو خواهید کرد ( اخذ جواز ) ولی در حال حاضر کمی فرصت میخواید توجه هم داشته باشید که فقط اگر نیاز شد برید و خداست که قلبها رو براتون نرم میکنه
و سر رشته کارها شکست تا پیروزی یکسره به دست خداست. پاینده و سلامت و سربلند باشید
به نام خدایی که هر چه دارم از اوست
سپاسگزارم از استادان عزیز
سلام دوستان هم گام
گام آخر
همیشه وقتی تو مسیر نادرست هستم یکی از نشانه هاش تو دو راهی موندن هست
و شیطان هم این مواقع جوری وانمود میکنه
که انگار هدایت خداست که از این ور برو یا این کارو انجام بده و ……
اما همراه با یک شک و دو دلی است
و مسیر درست معمولا خودشو نشون میده
و لازم نیست تو شک و دو دلی بمونی
خدایا کمکم کن تا همیشه تو مسیر درست باشم و راهم رو تو نشونم بدی هر لحظه.
سلام به استاد عزیزم.
سلام به استاد مریم جانم.
سلام به رفقای باحال بهشتیم.
چقدر استاد این روزا حال و هوام خوبه.
امروز اولین روزیه که پسر 5 سالم تو خونه تنهاست.
قبلا میرفتم سرکار یا پدرش پیشش بود،یا داداشش.
اگر،هم هیچکس نبود میبردمش،پیش مادرم.
یا نهایت چند روزی هم با خودم میبردمش دفتر.
اما امروز یک روز بزرگه برای بزرگ تر شدنمون.
همسرم که بندر عباسه.
پسر بزرگترم هم مدرسه شیفت صبحه.
خودم هم دفترم.
مادرم هم که برای زایمان خواهرم رفته بیمارستان.
خلاصه دو راه داشتم :یا اینکه با خودم ببرمش دفتر.(فاصله دفتر تا خونمون هم دوره و با ماشین شخصی 40 دقیقه راهه.
منم که فعلا ماشین شخصی ندارم و با مترو میرم.با مترو 1 ساعته میرسم.و این واقعا برای پسرم خسته کنندست. )
یا اینکه به خدا توکل کنم و بگذارمش خونه.
قبلا که کسی نبود خونه و میخواستم ببرمش خونه مادرم،پسرم میگفت مامان من میمونم خونه.
خونه خودمون راحت ترم.
ولی من با اجبار میبردمش پیش مادرم.
اما امروز شرایط جوری شد که پسرم امروز،برای اولین بار تو خونه تنهاست.
(الله خیرُحافظاً و هوَ ارحم الراحمین).
(و من یَتَوَکّل عَلی الله فَهُوَ حَسبُه)
الان که دارم کامنت مینویسم دقیقا 2 ساعت هست که تنهاست.
البته براش کلی هم خوراکی گذاشتم.
داداشش هم رمز گوشیش رو گذاشته 1 تا 6 تا دادشش بتونه اگر خواست از گوشیش استفاده کنه یا به من زنگ بزنه.
خدایا شکرت بابت این همه عشق بین این دوتا برادر.
خدایا چه اتفاقی افتاده که پسر 11 ساله ام اینقدرررر با من با محبت صحبت میکنه و با الفاظ زیبا منو صدا میزنه؟
کلللی ظرف میشوره،و خونه رو مرتب و جارو میکنه؟
به خدا که تا قبل شروع دوره مقدس 12 قدم اینجوری نبود!
چی شد که همسرم برای انجام کار مورد علاقه اش رفت بندرعباس؟
درصورتیکه قبلش به مدت طولانی بیکار بود.
چی شد که تونستیم محافظ بچه ها رو فقط خدا بدونیم و لا غیر.والان من و همسرم هر دو سرکار هستیم و پسر 5 ساله ام تنها توی خونه؟!؟!
در صورتیکه قبلا همسرم با ناراحتی میگفت من مجبورم بنشینم خونه مواظب بچه ها.و حتی یک ساعتم پسر کوچکم تنها نبود.
خدایا چی شد که چند روز پیش همسرم بدون اینکه بپرسه پول داری یا نه خودش برام پول واریز کنه برای هزینه خونه؟
قشنننگ احساس میکنم چرخ زندگیم داره روون تر میشه.
به لطف خدا و استادم و 12 قدمِ استادم.
استاد میگن،چون این اتفاقا یواش یواش و خیلی نررررم و به صورت طبیعی تو زندگیتون میفته،شما متوجه نمیشید.
فکر میکنید از اولش همینطوری بوده.
یادتون میره قبلش چه اوضاعییییی داشتید.
و به خاطر همینه که باز هم از وضعیت موجود ناراضی هستید و بعضا غر میزنید و گله و شکایت میکنید.
به خاطر همینه که خیلی خوبه بیایم تغییرات زندگیمون رو مکتوب کنیم و بفهمیم از کجا به کجا رسیدیم.
خلاصه راست میگید استاد،حرفاتون رو در زمانهای مختلف به قدر فرکانس خودمون در همون زمان متوجه میشیم نه بیشتر.
مثلا اینکه میگید از لحظه حال لذت ببرید اینکه میگید زندگی یک مسیره نه یک مقصد،میگید شادی و حال خوبتون رو موکول نکنید به رسیدن به یک چیز یا موقیت خاص.
میگید بچه ها به خدا به خدا من همون موقع که بندر عباس بودم همینقدر خوشحال بودم که الان که امریکام.
استاد اینا رو من تازه دارم یه ذرشو درک میکنم.
دارم اگاهانه سعی میکنم از خونه اجاره ای کوچکم لذدددت ببرم.
به خودم میگم سعیده اگر الان از اینجایی که هستی لذت نبری،به خدا اگر خونه خودت هم بود،ویلایی و متراژ بالا هم بود باز هم لذت نمیبردی.
اگر الان از با مترو رفتن سرکار لذت نبری و خدا رو شاکر نباشی و کنترل ذهن نکنی،
ماشین شخصی هم که داشته باشی،باز هم همینی که هستی،هستی!
اگر تمرین نکنی که با همین مقدار پولی که توی حسابته شاد باشی و خدا رو شاکر اگر هم میلیاردی پول داشته باشی باز هم همون شخصیت قبلی هستی.
اخه خونه عوض میشه،صاحب خونه و ماشین میشی اما تو و شخصیت و ذهن تو که عوض نمیشه.
تو باید بتونی در هر شرایطی ذهنت رو کنترل کنی و شخصیتت رو بهبود بدی.
خلاصه استاد اینا حرفایی بود که تو ذهنم میچرخید و الان که خداروشکر مکتوب کردم،ذهنم اروم اروم شد.
ازتون سپاسگزارم.
سلامی دوباره باز از جنس نام زیبای خدا ؛
خدمت استاد عزیزم
و
خانم شایسته فهیم
و
همه همکلاسی های ارزشمندم.
اونچه رو که میخوام بگم ابتدا با شعری زیبا از شاعره بزرگ ایران زمین
خانم پروین اعتصامی شروع میکنم :
بر سر راهی، گدائی تیره روز
نالهها میکرد با صد آه و سوز
که ای خدا، بی خانه و بی روزیم
ز آتش ادبار، خوش میسوزیم
شد پریشانی چو باد و من چو کاه
پیش باد، از کاه آسایش مخواه
ساختم با آنکه عمری سوختم
سوختم یک عمر و صبر آموختم
آسمان، کس را بدین پستی نکشت
چون من از درد تهیدستی نکشت
هیچکس مانند من، حیران نشد
روز و شب سرگشته بهر نان نشد
ایستادم در پس درها بسی
داد دشنامم کسی و ناکسی
پیش من خوردند مردم نان گرم
من همی خون جگر خوردم ز شرم
دیدهام رنگین ندید از رخت نو
سیر، یک نوبت نخوردم نان جو
این ترازو، گر ترازوی خداست
این کژی و نادرستی از کجاست
در زمستانم، تف دل آتش است
برف و باران خوابگاه و پوشش است
آبرو بردم، ندیدم از تو روی
گم شدم، هرگز نکردی جستجوی.
==========
( و حالا پاسخ زیبای خدا از زبان پروین اعتصامی )
==========
گفتش اندر گوش دل، رب وَدود
گر نبودی کاردان، جرم تو بود
نیست راه کج، ره حق جلیل
کجروان را حق نمیگردد دلیل
تو براه من بنه گامی تمام
تا مَنَت نزدیک آیم بیست گام
گر به نام حق گشائی دفتری
جز در اخلاص نشناسی دری
گر کنی آئینه یِ ما را نظر
عیبهایت سر بسر گردد هنر
ما ترا بی توشه نفرستادهایم
آنچه میبایست دادن، دادهایم
دست دادیمت که تا کاری کنی
دِرهَمی گر هست، دیناری کنی
پای دادیمت که باشی پا بجای
وارهانی خویش را از تنگنای
چشم دادم تا دلت ایمن کند
بر تو راه زندگی، روشن کند
بر تن خاکی دمیدم جان پاک
خیرگیها دیدم از یک مشت خاک
تا تو خاکی را منظم شد نفس
ای عجب! خود را پرستیدی و بس
ما کسی را ناشتا نگذاشتیم
این بنا از بهر خلق افراشتیم
کار ما جز رحمت و احسان نبود
هیچگاه این سفره بی مهمان نبود
در نمیبندد بکس، دربان ما
کم نمیگردد ز خوردن، نان ما
آنکه جان کرده است بی خواهش عطا
نان کجا دارد دریغ از ناشتا
این توانائی که در بازوی تُست
شاهدِ بخت است و در پهلوی تُست
گنجها بخشیدمت، ای ناسپاس
که نگنجد هیچکس را در قیاس
آنچه گفتی نیست، یک یک در تو هست
گنجها داری و هستی تنگدست
عقل و رای و عزم و همت، گنج تُست
بهترین گنجور، سعی و رنج تُست
عارفان، چون دولت از ما خواستند
دست و بازوی توانا خواستند
ما نمیگوئیم سائل در مزن
چون زدی این در، در دیگر مزن
آنکه بر خوان کریمان کرد پُشت
از لئیمان بشنود حرف دُرشت
آن درشتی، کیفر خودکامهاست
ورنه بهر نامجویان، نامهاست
هیچ خودبین، از خدا خرسند نیست
شاخ بی بر، در خور پیوند نیست
زین همه شادی، چرا غم خواستی
از کریمان، از چه رو کم خواستی
نور حق، همواره در جلوهگریست
آنکه آگه نیست، از بینش بریست
گُلبُن ما باش و بهر ما بروی
هم صفا از ما طلب، هم رنگ و بوی
زارع ما، خوشه را خروار کرد
هر چه کم کردند، او بسیار کرد
تا نباشی قطره، دریا چون شوی
تا نهای گم گشته، پیدا چون شوی.
===================
همکلاسی های عزیزم ؛ چقدر اون حرفهایی که از زبون اون گدا توی اول شعر گفته شده برامون آشناست؟
چقدر خود ما توی برهه هایی از زندگیمون یه جورایی به خدا گفتیمشون و منطقی هم دونستیمشون؟
حالا بیایم و به بخش دوم شعر و اونچه خانم اعتصامی از زبان خدا میگند توجه کنیم ،
آه خدای من
مگه میشه
مگه داریم
از این قشنگتر
جامعتر
کاملتر و
الهی تر.
مخصوصا اون قسمتش که میگه :
ما نمیگوئیم سائل در مزن
چون زدی این در، در دیگر مزن
آنکه بر خوان کریمان کرد پُشت
از لئیمان بشنود حرف دُرشت.
اصل توحیده به خدا ؛
و حقا که اون کسی که به خوان کریمان پشت میکنه از لئیمان ( رذل ها ) حرف درشت خواهد شنید.
همه ما همیشه بر سر دو راهی هایی قرار میگیریم که باید انتخاب کنیم / انتخابی میان راه سعادت که محتوایی از ایمان و از سکون قلب رو داره و از شهود و قلبمون تراوش میکنه و راهی که پر از تنش و هیجان منفی و پر از پیچ و خمه و البته لباسی از منطق هم به تنش داره!!.
و اگر انتخاب کنیم اونچه رو که قلبمون بهمون میگه به اونچه میرسیم که خدا بابتش به ما و خلقت ما افتخار میکنه و اگر عمل نکنیم به اون حالتی دچار میشیم که اون گدای تیره روز زندگی باخته توی شعر پروین دچارش شده.
گاهی خود من به گذشته م نگاه میکنم و با اینکه مدتهاست که به لطف الله از سرزنش خودم بابت سهل انگاری های زیادی که داشته ام دست کشیدم ولی گاهی گذشته خودم رو از بعضی جهات شبیه به اون گدا میبینم که چطور پشت به نور ایستاده بودم و بابت نبود نور خورشید گله میکردم؛
از کریمان از چه رو کم خواستی ؟؟؟
خدای من
چقدر زیبا از زبون خدا این رو گفتند،
واقعا این ماییم که کم خواستیم
و حال که لطف بی پایان رب العالمین شامل حالمون شده و در این کلاس توحیدی قرار گرفتیم باید عهد ببندیم که تلاشمون یک تلاش همیشگی و ابدی باشه تا همیشه در حال بزرگتر کردن ظرف درونیمون باشیم برای دریافت نعمتها و الهامات بیشتر و باز بیشتر که به ول شاعر :
نه من آنم که ز فیض نگهت چشم بپوشم / نه تو آنی که گدا را ننوازی به نگاهی.
در پناه رب العامین الله مهربانتر از مادر سربلند و سلامت باشید.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
«وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَٰکِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ»
«أَلَیْسَ اللَّهُ بِکَافٍ عَبْدَهُ»
——————————————————————
سلام به استاد عزیزم ،سلام به استاد شایسته نازنینم
سپاسگزار خداوند هستم که به لطفش تونستم در این پروژه باشم. فکر میکنم یبار دیگه باید از اول کار کنم چون مطالب مهمی تو هر فایل هست ، برای من نیازه باز هم مرورش کنم.
سپاسگزارم برای این پروژه عالی که برای من کلی سود داشته .
کلی نشانه زیبا در طول پروژه از خداوند دریافت کردم که بهم نوید رفتن تو مدار آسانی و توحید بیشتر داد، و چقدر در مدار بالاتری از درک هدایت و حمایت ربّ العالمین قرار گرفتم.
عملگراتر شدم ،امید و ایمان در وجودم خیییییلی بیشتر شده ، قلبم باز و بازتر شده به شدت ، با خدا رفیق تر شدم بهش نزدیکتر شدم از نظر احساس و درک کردنش، یسری گره های بزرگ در ذهنم باز شد ، خیلی آگاه تر شدم و روزها و زمانهای بیشتری احساسم خوبه. الهی شکر
دوره جدید هم قطعا خیر زیادی برای عزیزانی که در مدارش باشن خواهد داشت ، خیلی دوست دارم منم یه دوره رو همزمان با شما کار کنم ، امیدوارم خداوند این توفیق رو به من هم عطا کنه.
إیّاک نعبد و إیّاک نستعین إهدنا الصّراط المستقیم
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خداوند بزرگ تنها قدرت حاکم بر کل جهان هستی .
درود بینهایت خدمت استاد عزیز و خانوم شایسته گرانقدر .
گام آخر
پروژه ی مهاجرت به مدار بالاتر.
چگونه در دوراهی های زندگی راه درست را انتخاب کنیم .
وقتی از قوانین جهان هستی آگاه باشیم و درک خوبی نسبت بهش داشته باشیم و هدایت توی کارها رو از خداوند طلب کنیم اطمینان داریم که خداوند پاسخ میدهد و هر جایی که سر دوراهی قرار گرفتیم خداوند نشانه ها را برای حرکت در مسیر درست نشان میدهد اما انتخاب مسیری که خداوند هدایت میکند و نشانه ای برای آن میفرستد شهامت و شجاعت میخواهد و احتمالاً اگه خودمون توی ذهنمون مسیر رو انتخاب کرده باشیم یعنی دلمون بخواد که مثلا از مسیر Aبریم اگه خداوند مسیر Bرو به ما نشون بده انگار میترسیم میگیم خدا کنه اون مسیر نباشه برا همین نمیتونیم تصمیم بگیریم ، اما اگه رها باشیم و توی گوش دادن به هدایت و نشانه ها تکاملمون رو طی کرده باشیم برامون فرقی نمیکنه خداوند کدوم مسیر رو توی موضوعات مختلف بهمون نشون میده . میگیم نشانه و هدایت اومده من بسمت نشانه حرکت میکنم حالا نتیجه هر چی میخواد باشه فرقی نداره وظیفه من گوش دادن و اطاعت کردن تسلیم بودن در مقابل خداونده . اون خیر ما را بهتر و کامل تر از خود ما میدونه و کاملاً مشرف به کل زندگی ما هست .
.
چقد خبر خوبی خانوم شایسته عزیز دادند
وقتی توی استانبول بودم و استاد گفتند که مدت زیادی هست که روی یه دوره جدید دارم کار میکنم اون زمان من از خداوند بزرگ خواستم که ای خدای بزرگ من میخوام دوره جدید رو به محض این روی سایت قرار داده شد بخرم این آرزو و هدف منه تو شرایط من رو جوری رقم بزن که من بتونم دوره رو بخرم .
امشب دیدم خانوم شایسته این خبر خوب رو دادند که دوره جدید بزودی روی سایت قرار میگیره خیلی خوشحال شدم انشالا با پایان پروژه مهاجرت به مدار بالاتر مدار من اونقدر بالا رفته باشه که بتونم توی این دوره با دوستان عزیزم همراه باشم .
البته شخصیت روابط آرامش و در کل زندگی من چند لول نسبت به قبل از این پروژه بهتر شده و خودم میتونم ببینم که به انسان با کیفیت تری نسبت به قبل تبدیل شدم انشالا اونقدر مدارم بالا اومده باشه که این دوره رو بتونم بخرم و روی خودم بهتر و بیشتر کار کنم
در پناه الله یکتا شاد و سلامت و ثروتمند باشید .
خدایا شکرت
سلاااام بر استاد عزیززززممم
و مریم جااااان بی نظیییررررر
خدایاااا شکرررت
خدایا شکررررت.
چه همزمانی های خفنی
چه همزمانی های بی نظیری
خداایااا شکرررت
2222 روز عضویتم در سایت مصادف شده با روز تولدم و آخرین گام پروژه -مهاجرت به مدار بالاتر-
الله اکبرررر
میگن 22 عدد استادی هست و 2 تا پشت هم یعنی تاکید و حتمیت
و جالبه که من هدایت شدم به یک کلاس فوق العاده کاربردی مدرسی و استادی که اتفاقا استادش هم از عاااشقااان استاد عباس منش عزیزززز هست.. و اتفاقا ایشون هم با همسر فوق العاده و هم فرکانس شون مشترکا کار می کنند..
و جالبتر اینکه جلسه سوم این دوره همزمان با روز تولد من بود..
و در اون جلسه از استادی دعوت کرده بودند که ایشون هم از اساتید جذب و معنویت هستند.
و ایشون به مناسبت تولدم به من از دوره هاشون کادو دادند
_
در اوایل این پروژه قدرتمند کننده خداوند به من الهام کرد دیگه اداره نرو .. و من هم گفتم چشممم…
کلا از وقتی که خدا تو کله ام انداخته که یک لگد بزنم زیر سابقه 21 ساله کارمندیم، وااقعااا بهش ایمان داشتم.
نمی ترسیدم.
قلبم آروم بود.
دلم مطمئن بود.
با اینکه اصلاااا و ابدااا نمی دونستم می خوام بعدش چیکار کنم؟؟
هیچ پلن دومی نداشتم…
و اصلا نمی فهمیدم باید برم تو چه مسیری آموزش ببینم و کار کنم و درآمد داشته باشم.
و این بار که گفت ببین زهرااا نرووو…
من هم بدون اینکه برم اداره و مرخصی بدم فقط به مسئول واحدم یک پیام فرستادم و گفتم نمی تونم بیام. نامه استعفام رو به جریان بندازید
و الان بیش از یک ماه هست که غیبت کردم
خداوند هم به پاداش حرف شنوی و کار و تمرکزم روی این پروژه مریم جااان و ارتقا مدارم، من را به جمع 200 نفر از مدرسین و اساتید فرکانس بالا رسماااا هول داد
و این برای من که اصلا تجربه مدرسی نداشتم فقط یک هدایت الهی است و یک تقلب بسیااااررر واضح از سوی خداوند برای پیدا کردن رسالتم و ادامه مسیر کاری و درآمدی آینده ام.
خداایاااا شکرررت
زبانم از زیبایی این همزمانی ها و برکاتش قااااصر هست.
و یک تشکر و سپااااس ویژه و بیکران به شما استاد عزیز و مریم جانی که نشون داده واااقعااا شایسته است
گام آخر – چگونه در سر دو راهی های زندگی، راه درست را انتخاب کنید-
می خوام بگم اگر با ایمان و مستمر روی آگاهی های استاد و روی خودت کار کنی، در سر دو راهی خداوند تو را به مسیر درست هول میدهد، اینقدر واضح که راهی جز انتخابش نداری..
اصلا انگاری میرسی سر یک دو راهی، که یک راهش یک اتوبان سرسبز هست و راه دیگه یک کوره راه خاکی و پر چاله چوله..
انتخاب برات لاجرم اتفاق می افته.. اصلا زور زدن نمی خواد
حسن ختام این پروژه را نوشتم که دوستان همفرکانسی ایمانشان به مسیر و وضوح نتایج بیشتر و بیشتر بشه .
عاااشق همه تونممم
خداایاااا شکرررر
خدایااا شکرت