مصاحبه با استاد | اگر تمرکز نصف شود، نتیجه نصف نمی شود بلکه تقریبا صفر می شود

سوالات:

  1. تمرکز کامل گذاشتن روی یک کار، چقدر در نتیجه نهایی تاثیر دارد؟
  2. چه نگاهی باعث می شود که وقتی مسیر خود را پیدا کردیم، جرأت حذف شاخ و برگ های اضافه را داشته باشیم و تمام تمرکز خود را صرف آن مسیر کنیم؟

مفاهیمی که استاد عباس منش در این قسمت توضیح داده اند شامل:

  • ایده هایی که مسیر پیش رو را روان و روشن می کند، فقط در حالتی به شما گفته می شود که 100% تمرکز شما روی آن موضوع است؛
  • وقتی تمرکز 100% خود را بر یک هدف می گذاری، به مسیرها و ایده هایی هدایت می شوی که لازمه تحقق آن هدف هستند؛
  • وقتی علاقه خود را پیدا می کنی، تمرکز گذاشتن بر مسیر آن علاقه نه تنها سخت نیست بلکه به صورت خود به خود اتفاق می افتد چون نمی توانی آن کار را انجام ندهی؛
  • تمرکز 100% بر یک موضوع = هدایت به اصل و اساس آن موضوع؛
  • تمرکز، شما را در مدار دریافت ایده های الهامی قرار می دهد؛
  • اگر می خواهی در زمینه ای رشد کنی باید 100% تمرکز خود را بگذاری؛
  • صرف تمام تمرکز بر هدف، بهایی است که برای موفقیت در آن مسیر باید پرداخت شود؛
  • تمرکز یعنی: قربانی کردن عوامل حواس پرتی؛
  • وقتی به این وضوح رسیدی که مسیر کنونی باید تغییر کند، شهامت این تغییر را داشته باش؛

تمرین:

با توجه به آگاهی های این فایل، برای رسیدن به خواسته ای که هم اکنون بیش از هر چیز آن را می خواهی، حاضری چقدر تمرکز بگذاری؟

چقدر حاضر به حذف شاخ و برگ های اضافه و عوامل حواس پرتی هستی؟

چه ایده هایی برای ثابت قدم بودن در مسیر تمرکز بر این هدف داری؟

پاسخ های شما به این سوالات، میزان آمادگی شما برای دریافت این خواسته را مشخص می کند.


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری مصاحبه با استاد | اگر تمرکز نصف شود، نتیجه نصف نمی شود بلکه تقریبا صفر می شود
    323MB
    26 دقیقه
  • فایل صوتی مصاحبه با استاد | اگر تمرکز نصف شود، نتیجه نصف نمی شود بلکه تقریبا صفر می شود
    24MB
    26 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

315 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «شهلاحیدری» در این صفحه: 3
  1. -
    شهلاحیدری گفته:
    مدت عضویت: 1262 روز

    به نام الله که هر چه دارم ازوست

    سلام به تک تک عزیزانم

    اینقدر در این لحظه حالم خوب که دلم نیومد ،نیام وکامنت ننویسم

    به شهلا قول دادم هر وقت حالش عالی بود،با کسایی که براش عزیزومحرم هستن ،این حس خوب رو تقسیم کنه،وچه کسی بهتر از شما استاد عزیزم،مریم زیبای من ‌دوستان نابم

    استاد توی دوازده قدم ،دقیقا یادم نیست ،کدوم قدم،شمادارین صحبت میکنید ویه لحظه نفس عمیقی میکشید ومیگید،یه وقتایی من حالم با خدا اینقدر خوب ونزدیک ،که توصیف نکردنی،مخصوصا اوایل شروع راهتون

    الان من تو همین جایگاه هستم

    میدونید من دقیقا تمرکز رو گذاشتم فقط روی خدا

    واااای استاد ،شما میدونید من الان دارم چی میگم

    وقتی عاشق یک شخص میشی ،یه واقعیت،از دوریش دلتنگ میشی،قلبت یهو از جا کنده میشه وحس میکنی هیچی نداری وقتی اون پیشت نیست

    واکثر ما این تجربه رو داشتیم،دروغ که بگیم نه

    ولی وقتی عاشقی رو با خدا شروع میکنی ،اون هیچ وقت نه تنها ازت دور نمیشه ،اگه تو اراده کنی وبخوای ،هر لحظه بهت نزدیکتر میشه

    نه غم دوری هست ونه فراغ

    آره کل زندگی همین

    کم کم متوجه میشی ،کارهات خودبخود داره انجام میشه ،بدون اینکه تو چیزی به زبون بیاری

    محل کار همه برای تو‌کار میکننن

    رییس بانک میاد بهت التماس میکنه وامی چیزی نمیخوای

    صاحبخونه میگه خودت صاحب خونه ای

    همسایه از دیدنت ذوق زده میشه

    دوستات برات سنگ تموم میزارن،میشن دستان قدرتمند خدا

    شاگردات عاشقت میشن،به طوری که وقتی دوره هاشون تموم میشه،اشک میریزن که ما دلمون نمیخواست کلاس تموم بشه

    بچه هات خودبخود آرام‌تر میشن،راهشون رو پیدا میکنن،سرو سامون میگیرن

    دلت هوای بارونی می‌خواد،بارون میاد

    دلت می‌خواد سالم باشی،چنان دوباره به قانون سلامتی برت میگردونه ،که خوش اندام ترین وزیباترین بشی

    اینقدر انرژی مثبت از تو ساطع میشه،که حتی یک خانم غریبه رو داخل فروشگاه میبینی،میاد کنارت وبهت با لبخند میگه چقدر انرژیتون منو جذب کرد

    از لابی من گرفته ،تا مدیر ساختمون تا تاسیسات ،فقط میان کار تورو راه بندازن

    فقط کافی بنویسی اول صبح خدایا روزی زیاد میخوام از خودت،برات از درودیوار شاگرد میفرسته

    وقتی تمرکزت روی خدا باشه،همه فقط دلشون می‌خواد تو باهاشون لحظه ای هم شده باشی،چون تو رفیق نابی مثل خدا داری

    چی باید بنویسم که بگم ،تمرکز فقط روی با خدا بودن وروی اون حساب کردن چقدررررر نتیجه بخش

    به خدا تمام اینارو من باپوست واستخونم حس کردم

    یه جاهایی هم بوده از سر غفلت ،به ندرت کار اشتباهی کردم ،که این هم طبیعی،ولی همین یار ناب چنان دستت رو میگیره،وجمع وجورت میکنه،که به خودت میای میگی خدایا شکرت که تو هستی و همین کافی

    الهی دورت بگردم خدا جونم

    چقدر سبک بال تر شدم

    میدونم باید اینارو مینوشتم

    قطعا باید مینوشتم

    خیلی نوشتنم کم شده،ولی وقتی،کلمات میان ومینویسم ،انگار سبک تر میشم

    استاد عاشقتم که راه رو بهم نشون دادی

    مریم زیبای من ،ازتون خیلی درس‌ها گرفتم

    دوستان نابم که تجربه هاتون رو با صداقت مینویسین،ازهمتون ممنونم

    در کنار شما با تلاش خودم،الان من به این مرحله رسیدم،که در دنیایی که همه دارن دم از دلار و…میزنن،من جز ثروتمند ترین افراد هستم،که قدرت خدارو کنارم میبینم واز زندگیم، بدون واهمه ای، لذت میبرم…

    خدایا شکرت

    در پناه حق باشید عزیزانم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 64 رای:
  2. -
    شهلاحیدری گفته:
    مدت عضویت: 1262 روز

    سلام من به شما آقای ایزد مهر عزیز

    واقعا نمیدونم،کلمات رو چطور کنار همدیگه قرار بدم، که بتونم اون احساس نزدیکیمون رو به خدا وصف کنم،فقط هرچه به ذهنم بیاد براتون مینویسم

    من روزهای خیلی سختی رو ،در برهه ای از زندگیم طی کردم،این خیلی نزدیک بودن به خدارو ،تو مدارش نبودم،ولی همیشه از بچه گیم ،(به قول استاد )،که یه جایی توی یکی از فایلهای دوازده قدم که میگن،چون برادر نداشتن ،ویه جورایی خیلی تنها بودن،همیشه با یک نیرویی ارتباط برقرار میکردن،وبه دل ترساشون میرفتن،دقیقا همین حس رو من هم به خاطر شرایط ،خانواده م داشتم،همین نیرو باعث می‌شد که کمتر بترسم…

    از اصل مطلب دور نشم،تو این برهه از زندگیم که بهش اشاره کردم،خودم میدونم که چقدر ،وجود خدا رو تو اون شرایط سخت حس کردم،تو شرایطی که هییییچ کس نبود،من بودم وبار مسئولیت زندگی با دوتا بچه ی کوچیک و……

    فقط میتونم بگم ،الان که دارم این مطالب رو برای شما مینویسم،چنان به خدا رسیدم که فقط من بندگی میکنم،اون هم خدایی میکنه..

    آقای ایزدمهر ،مدتهاست من صبح خیلی زود تقریبا نیمه شبها میشه گفت،از خواب ناخودآگاه بیدار میشم،انگار یه چیزی تو‌وجودم میگه بلند شو

    یه کم آب میخورم،از پشت پنجره ی خونمون ،(خونه ی ما طبقه ی هفتم هست ‌چشم انداز بسیار زیبایی از کوه ‌وشهر داره)این هم جز اون خواسته هایی که بود که همیشه داشتم،به روبه رو نگاه میکنم ،بعد میگم خدایا شکرت که یک روز دیگه رو به من هدیه میدی قول میدم قدرش رو بدونم،میام هندزفری میزارم تو‌گوشم ،(مدتی دارم قرآن رو دوره میکنم )هر آنچه که باید بهم گفته بشه رو میشنوم…

    یه وقتایی هم جدیدا خواب هایی میبینم که میدونم قرار اتفاق بیفته…

    اینهارو ناگفته نماند اصلا پیش کسی عنوان نمیکنم

    چون درس‌هاموخوب یاد گرفتم

    وبعد به خواب میرم

    تا روز رو با عشق خودش شروع کنم تاشب

    اینارو باید برای شما مینوشتم

    چراش رو نمیدونم،فقط باید مینوشتم

    من این راه رو میخوام ادادمه بدم

    چون به تمام معنا منبع عشق رو پیدا کردم

    شما هم اشاره کرده بودین ،که این حس وحال رو دارین

    پس بسم الله

    خودش چنان پیش همه ،چه بچه چه همسر ودوست وفامیل وآشنا سربلندتون میکنه،که فقط خودتون میدونید دلیشلش چی

    وهمین برای رسیدن به آرامش وسعادت وخوشبختی کافی

    در پناه حق باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    شهلاحیدری گفته:
    مدت عضویت: 1262 روز

    سلام به آیناز زیبای سایت الهی ما

    ممنونم که کامنت من خوندی وبرام پیام گذاشتی

    همونطور که نوشته بوم وشماخودت هم اشاره کردی،باخدا بودن تمام سعادت وخوشبختی

    آیناز جان باید اینجا برای شما اقرار کنم،ماه ها پیش من عمل کردنم نسبت به حرف زدنم کند بود

    حرف میزدم ،عنوان میکردم،ولی به مرحله ی عمل که میرسیدم خودم کاملا متوجه میشدم اون اصل مطلب رو نمیتونم ادا کنم وبه نوعی کم میارم

    درنتیجه حالم بد می‌شد وکم میوردم

    قلبا ازش خواستم کمکم کنه،نشستم ضعف هام رو یکی یکی پیدا کردم وتو این سه چهار ماه اخیر روی اونها کارکردم

    بازم کار داره،ولی خیلی بهتر ‌وقوی تر شدم

    امیدوارم که این روال ادامه داشته باشه و طعم شیرین با خدا بودن هر لحظه وهر ثانیه بامن وبرای هر کسی که خودش رو به خدا نزدیک مینه ،چشیده بشه و از زندگی لذت ببریم

    دوست دارم زیبای من

    در پناه حق باشی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: