سوالات:
- تعریف شما از خداوند چیست؟ چگونه خداوند را شناخته اید و ما چگونه می توانیم به شناختی صحیح از خداوند برسیم؟
- شما چطور نماز می خوانید. به عبارت دقیق تر، نحوه ارتباط شما با خداوند به چه شکل است؟
مفاهیمی که استاد در این قسمت توضیح داده اند شامل:
- راهکاری دقیق برای شناختن خط قرمزهای خداوند در قرآن؛
- منطق هایی برای شناخت صحیح خداوند؛
- مفهوم “هو الأول و هو الآخر” از نگاه دوره راهنمای عملی درباره خداوند؛
- توضیح یک اصل اساسی درباره شیوه ارتباط با خداوند؛
- کلیدهایی برای نحوه مطالعه قرآن و رسیدن به جواب سوالاتی درباره شناختن خداوند؛
- مفهوم سیستمی بودن خداوند در دوره راهنمای عملی دستیابی به رویاها؛
سوال این قسمت برای دانشجویان پروژه “مهاجرت به مدار بالاتر”
آگاهی های این قسمت چه درسهای سازنده ای درباره شناخت خداوند و شیوه اتصال با این نیرو برای شما داشته و این درس ها منجر به اخذ چه تصمیم / تصمیماتی برای شما شده است؟
آن تصمیم / تصمیمات را مکتوب کنید.
حالا که تصمیم خود را مکتوب کرده اید، ایده های خود برای اجرای این تصمیم را لیست کنید.سپس گام به گام این ایده ها را عملی کنید.
نکته: منظور از تصمیم، دست زدن به انجام یک کار خارق العاده و عجیب و غریب نیست بلکه هر اقدامی که به منظور اجرای این آگاهی ها در عمل انجام می دهید تا بهبودی در فکر، رفتار و شخصیت شما ایجاد شود، یک تصمیم سازنده محسوب می شود. البته به شرط اینکه در مرحله تصمیم نماند و به مرحله اجرا در بیاید.
به عنوان مثال:
- من تصمیم گرفتم بدون تعصبات قبلی، قرآن را یک بار به زبان فارسی ساده بخوانم تا به یک شناخت نسبی نسبت به کلیت آیات قرآن برسم.
- من تصمیم گرفتم ریشه “عذاب” را در قرآن جستجو کنم و تمام آیات این ریشه را مرور کنم تا اولا: به جای تقلید از دیگران درباره خط قرمزهای خداوند، خودم بدون واسطه آنها را از زبان قرآن بشنوم. ثانیاً: بر خیلی از ترسهای بیهوده ای غلبه کنم که ذهن من درباره عذاب های خداوند برایم درست کرده و به من احساس گناه می دهد؛
- من تصمیم گرفتم برای درک دقیق مفهوم سیستمی بودن خداوند، جلسات 9 و 10 دوره راهنمای عملی دستیابی به رویاها را گوش دهم و با آگاهی های این دو جلسه و منطق هایی که درباره شناخت صحیح خداوند به من می دهد، رابطه درونی ام با خداوند را از نو بسازم.
- من تصمیم گرفتم کتاب “چگونه فکر خدا را بخوانیم” را مطالعه کنم تا مفهوم سیستمی بودن خداوند را درک کنم.
منابع کامل درباره محتوای این فایل: آگاهی های دوره راهنمای عملی دستیابی به رویاها و کتاب “چگونه فکر خدا را بخوانیم”
اطلاعات کامل درباره محتوای آموزشی دوره راهنمای عملی دستیابی به رویاها
اطلاعات کامل درباره موضوع کتاب “چگونه فکر خدا را بخوانیم”
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری مصاحبه با استاد | رابطه درونی با خداوند، با "تفکر" ایجاد می شود نه با تقلید133MB24 دقیقه
- فایل صوتی مصاحبه با استاد | رابطه درونی با خداوند، با "تفکر" ایجاد می شود نه با تقلید23MB24 دقیقه
سلام به همسفران گرامی. یادآوری مهمی که در ابتدای فایل بهم شد اینه که دنبال تغییر عوامل بیرونی نبودن و کار کردن روی باورهای خودمون موضوعی هست که در همه ی جهات بایستی روش کار بشه. این یک باوری هست که در خیلی از مسائل زندگیم ریشه داره و هر بار قسمتی وجود داره که میتونه ترمزی ناشی از این باور باشه. مثلا خود استاد زمانی که روی باورهای ثروتش کار میکرد این ترمز رو در خصوص سلامتیش نداشت ولی این ترمز رو در مورد روابط و ثروت داشت و جلوش رو گرفته بود به همین دلیل دنبال تغییر دیگران بود و وقتی پیداش کرد و فهمید ایراد در باورهای خودشه و برش داشت خیلی از اتفاقات تغییر کرد. واقعا کار کردن روی باورها یک مسیر هر روز بهتر از دیروزه و همیشگی. وقتی استاد از نگاه سیستمی صحبت کرد و گفت خدا همه چیزه و یک سیستمه که هر جور که هستی و هر فرکانسی که بهش میدی جهان اطرافت به همون شکل در میاد، اول و آخره، ظاهر و باطنه و مثل آب میمونه و شکل ظرفی که تو ایجادش میکنی میشه پس اگه رزاق بودنش رو باور کنی رزاق میشه و اگر ربوبیتش رو باور کنی رب میشه و اگه وهاب بودنش رو باور کنی وهابه، احساس کردم که یک ایرادی در باورم وجود داره و رفتم سراغ کتاب چگونه فکر خدا را بخوانیم و دیدم کتاب رو خیلی خط خطی کردم و نکته برداری کردم و نمیشه درست خوندش، اول تصمیم گرفتم که دیگه خط خطی کردن رو بزارم کنار (D:) و بعدش تصمیم گرفتم مجدد چاپش کنم و خیلی سوالات تو ذهنم بود حول این موضوع که یعنی چی میتونه باشه که قراره درکش کنم، بعد وسط چاپ کردن کتاب ها نمیدونم چطور شد که برگه ها جابه جا شد و یک صفحه چاپ نشد و رفتم اون صفحه رو باز کردم که چاپ کنم و دکمه پرینت رو زدم و بعد احساس کردم که این همون صفحه ای هست که جواب سوالم داخلشه بعد از پرینت برش داشتم و دیدم بله. خود جوابه. صفحه «۴۲»، بیاید این صفحه رو بخونیم تیتر: قانونمندی جهان اجازه کنترل آگاهانه شرایط زندگیمان را به ما میدهد. متن: نگاه سیستمی به خداوند یعنی استفاده از قوانینی که به دردمان میخورد، یعنی نتیجه ای قابل لمس در زندگی برایمان به بار می آورد، به ما آرامش بیشتری میدهد، وضعیت مالی و و روابطمان را بهتر میکند وگر نه اگر این آگاهی نتیجه ای عملی در زندگی برایمان به بار نیاورد چیزی شبیه همان فلسفه است که به هیچ عنوان نتیجه ای کاربردی و عملی در بر ندارد. من دوستان فیلسوف زیادی دارم که تمام زندگی شان غرق در مباحث فلسفی است. دکتری و پرفسور فلسفه اند اما وقتی به دستاورد های زندگیشان نگاه میکنم، چیزی جز تشنج در روابطشان، نگرانی در مسائل مالی شان نمیبینم، آنها فقط در حال پرداختن به مباحث فلسفی پیچیده اند «سوال من از آنها این است: این همه بحث های فلسفی چه نتیجه ای را برایتان داشته است؟ چقدر حالتان خوب است و آرامش دارید؟ چقدر سلامت هستید؟ چقدر روابطتان خوب است؟ چقدر اوضاع مالیتان خوب است؟ اما اگر از دیدگاه قوانین کیهانی نگاه کنیم میبینیم همه چیز در جای صحیحش قرار دارد، زیرا آنها دقیقا همان چیزی را وارد تجربه زندگشان میکنند که مدام به آن توجه میکنند و در موردش بحث میکنند. ما میخواهیم با کمک گرفتن و هماهنگ شدن با قوانین همیشگی این سیستم، هم در این دنیا سعادتمند زندگی کنیم و هم در سرای آخرت، لذا باید قوانین حاکم بر این سیستم را بشناسیم. این همون نکته مهمه که اگر نتایج زندگیم آنطوری که میخوام نیست یعنی در مسیر صحیحی قرار ندارم پس اشکالی در من وجود داره که بایستی دنبال رفع اونها باشم و راه حل عمل و هماهنگ شدن با قوانین سیستم در راستای خواسته هامه و اگر هماهنگی ایجاد بشه قطعا نتایج به همون اندازه بوجود میاد و اگر نتایج بوجود نیومده یعنی هنوز ایراد وجود داره. یک ایراد دیگه که اگه فکر میکنی نگاه سیستمی داری پس بایستی نتایج در زندگیت وجود داشته باشه، باید احساس آرامش وجود داشته باشه، پس اگر نتایج نیست یعنی یک جای کار ایراد داره. قانون رهایی یعنی توجه به داشته ها راه رسیدن به خواسته ها. رهایی یعنی از همون چیزهایی که اکنون هست لذت ببرم و به احساس خوب برسم، نشانه های عدم رهایی یعنی به تعویق انداختن لذت از زندگیم تا زمانی که به خواسته ها برسم و وابسته بودن و محتاج بودن به خواسته ها، به نظرم وقتی محتاج و وابسته میشم که باور کمبود در من وجود داشته باشه و الا اگه باور کنم هر چیزی که میخوام بی نهایت ازش وجود داره و از بی نهایت طریق میتونه بهم برسه چرا محتاج و وابسته باشم؟ به قول استاد این اسباب بازی نشد یک اسباب بازی دیگه. اینم جز همون موضوعاتی هست که در کل زندگیم و کل خواسته هام میتونه گسترش پیدا کنه و ترمز اصلی و اساسی ای هست. با این جمله خیلی حال کردم که هر چقدر بیشتر به خواسته هام رسیدم رها تر شدم، به یک صورت دیگه ای هم اینو از استاد شنیده بودم که تنها راه رها شدن از ثروت، رسیدن به ثروته به همین خاطر تمام پیامبران و امامان ثروتمند بودن. پس رهایی یعنی روی باورهام کار میکنم مخصوصا روی باور فراوانیِ زندگیم و فراوانی جهان هستی و تحسینشون میکنم. در زمان نوشتن این متن یک جمله نوشتم که در ذهنم یک ترمز بود «حالا اگه روی باور فراوانی کار میکنی و نتیجه ملموس نیومد یعنی یک جای کار ایراد داره و الا قوانین سیستم ثابت و بدون تغییر و درسته» میخوام این رو اصلاح کنم که درسته اگه روی فراوانی کار میکنم و نتیجه ملموس نیومد یعنی ایراد تو باورهامه و قوانین جهان ثابته و من ایراداتی در باورهام دارم که بایستی اونها رو برطرف کنم اما یادت باشه که این موضوع یک مسیر «هر روز بهتر از دیروزه» یعنی به جای «نگران نتیجه بودن و عجله برای رسیدن به مقصد» از سفر لذت ببر. «خب کار آسونی نیست ولی چاره چیه» => اینم یک ترمز دیگه => قانون سادست، اگه روی باورهات کار میکنی و «لذت نمیبری» و احساست خوب نمیشه یعنی «باور نداری اتفاقات زندگیت بوسیله فرکانس هاته» یعنی قانون سیستم رو باور نداری و الا اگر این رو باور داشته باشی چرا باید از کار کردن روی باورهات و از این سفر لذت نبری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ همه چیز بر میگرده به توحید. یعنی اصل و اساس تغییر همه باورها توحیده. اینکه من دارم با فرکانس هام اتفاقات زندگیم رو خلق میکنم و این کلید تغییر همه ی جوانب زندگی به صورت دلخواهه. چطور میتونم این باور توحیدی رو تقویت کنم؟ یک فردی مثل استاد عباس منش میگه من رفتم تو این مسیر و نتیجه گرفتم. نه تنها میگه بلکه نتایجشم نشون میده. خب دلیل واضح تر از این؟ کل قرآن و داستان های پیامبران در قرآن هم داره این مسیر رو نشون میده. چند وقت پیش داشتم یک قسمتی از قرآن رو میخوندم که یوسف بعد از اینکه افتاد تو زندان تعبیر خواب میکنه برای دو نفر و به اون فردی که تعبیر خوابش این بود که ساقی شراب پادشاه میشی گفت که پیش پادشاه من رو یاد کن و بعد از آزاد شدن اون فرد یوسف چندین سال تو زندان موند چون به جای اینکه روی ربش حساب کنه و روی همون اصلی که از چاه نجاتش داد حساب کنه روی دیگران حساب کرد و شرک ورزید یعنی قدرت رو به جای اینکه بده به باورهاش داد به عوامل بیرونی اما بعدش که تو زندان موند و دید نتایج زندگیش تغییری نکرده فهمید ترمزش رو و روی ربش حساب کرد و بعدش پادشاه یک خواب دید و اتفاقات بعدش که به عزیز مصر شدنش انجامید. یعنی ببین سیستم چقدر دست داره برای کمک کردن بهمون. دست هایی که اصلا فکرشم نمیکنیم. خب این باور که تمام اتفاقات زندگی ما حاصل باورهامه اگه بهم آرامش نمیده یعنی باورش ندارم پس با مثال ها و الگوهای قرآنی و همچنین الگو کردن استاد و نتایجش ایمانم رو تقویت میکنم نتیجه ایمان حتما احساس خوبه. «هر چه ثروتمندتر میشوی نزد خداوند عزیز تر میشی» چون هر چه بیشتر ثروتمند بشی جهان ثروتمند تر میشه و هر چه جهان ثروتمندتر بشه جهان جای بهتری برای زندگی کردن میشه. این باور که پول و ثروت کثیفه در خیلی از فیلم های مختلف بهمون القا شده و در طی همین متن یکجورایی احساس کردم من این باور رو دارم. چرا پول و ثروت بایستی من رو از خدا دور بکنه؟ وقتی من ثروتمند بشم از کلی خطا و اشتباه که حاصل فقره دور میشم. از دزدی، از فساد و یک عالمه مواردی که فقط به دلیل باور کمبوده. وقتی من به خواسته هام برسم و ثروتمند بشم یک عالمه انسان های دیگه به خواسته هاشون میرسن، با هر ماشینی که بخرم، با هر خونه ای که بخرم به یک عالمه انسان روزی داده میشه پس ثروتمند شدن معنوی ترین کار جهانه. رسیدن به خواسته ها معنوی ترین کار جهانه، چون هر چقدر من به خواسته های بیشتری برسم ایمان بیشتری به انسان ها میدم که اگر من تونستم موفق بشم شما هم میتونید پس رسیدن به خواسته ها هم معنوی ترین کار جهانه. هر چی من شاد تر و بهتر زندگی کنم، هر چقدر باورهای من در مورد روابط، عزت نفس، ثروت، معنویت و .. بهتر بشه «خواه یا ناخواه – ترمز» کمک میکنم جهان جای بهتری برای زندگی کردن بشه چون به دلیل نتایجی که دارم به دلیل آرامشی که دارم الگوی خوبی برای افرادی میشم که دوست دارن زندگی خوبی داشته باشن. با این حال به قول قرآن ما وکیل و محافظ دیگران نیستیم پس به جای اینکه بخوایم دیگران رو تغییر بدیم – که امکان پذیر نیست چون واحد ذهنی هر کسی دست خودشه مثل قدرت نفس کشیدن هر فرد که دست خودشه – پس خودمون رو تغییر میدیم چون به همون اندازه که قدرت نفس کشیدنمون دست خودمونه قدرت ذهنمون و سیستم باوریمونم دست خودمونه. اون قسمت که نوشتم خواه یا ناخواه بهم احساس بدی داد و قطعا ترمزه. بله اونم چه ترمزی.. آره.. من هنوز در وجودم از موفقیت دیگران احساس خوبی ندارم. باورهای مخروب رو کار نکنی روشون دوباره برمیگردن. بعد از اینکه این باور رو فهمیدم تو دلم گفتم لعنت به هر چی باور مخروبه که انقدر مخفیه و نمیزاره من زندگیم رو بکنم که این خودش «باز» یک ترمزه که کلمه باز نشون میده ترمزی اساسی هست.. خب یعنی چی میتونه باشه؟ الهام شد جلسه نه کشف قوانین زندگی. مگه میشه؟ اوه. ببین چی نوشته در توضیحات جلسه نُه: «افراد زیادی، از شرایط و موقعیتی که در آن متولد و رشد کرده اند، به عنوان بزرگترین موانع و اصلی ترین مقصرهایی یاد می کنند، که بر سر راه خواسته ها و موفقیت های شان وجود دارد.» یا حضرت ترمز. «شاید شما نیز همین حالا، به نوعی درگیر این موضوع باشی. مثلاً از ناخواسته های زندگی ات شکایت داری یا هرچه بیشتر قوانین زندگی را می شناسی- گاهی به خاطر ترمزهای زیادی که در برابر خواسته هایت پیدا می کنی- می ترسی و وجود این همه ترمز را یکجا، ناعادلانه و بی انصافی می خوانی! چرا که فکر می کنی خیلی ها از اساس، این ترمز ها را ندارند. شاید هنوز هم پس از این همه سال، همچنان درگیر مسائلی مثل: وضعیت مالی خانواده ای که در آن به دنیا آمدی و بزرگ شدی، شرایط اقتصادی و سیاسی کشوری که وطنت نام گرفت و …، هستی.و آرزوی می کنی: ای کاش در آن شهر یا آن کشور خاص متولد شده بودم! ای کاش آن افراد خاص، والدینم بودند! ای کاش آن آدم خاص، همسرم یا فرزندم بود! ای کاش آن قیافه، آن رنگ پوست، آن رنگ چشم یا آن ویژگی ظاهری خاص، متعلق به من بود! اکثر ما به کرّات به این موضوعات فکر کرده ایم و آنها را در معادله ی تحقق خواسته هامان دخیل دانسته ایم. زیرا اصل خود و آگاهی ای را از یاد برده ایم که، روزی به پشتوانه اش، تصمیم به ورود- به این جهان مادی- گرفتیم. اکثر ما، فراموش کرده ایم که محیطی که در آن متولد شده ایم، پدر و مادری که به عنوان دروازه ی ورود به این جهان مادّی انتخاب کرده ایم، ویژگی های ظاهری ای که به عنوان جسم خود برگزیده ایم، علائقی که به عنوان استعداد ها یا تمایلات مان برگزیده ایم و… -همه و همه با تمام ناخواسته ها و تضادهایش- بهترین محیط و بهترین ویژگی برای تحقق خواسته هایی است که به خاطر تجربه آنها، قبل از تولد، اینچنین مشتاق ورود به این جهان مادّی و این کالبد جسمانی شدیم. اما این اتفاق در پشت پرده رخ داده و تمام این سوء برداشت ها را ساخته است: آگاهی و نیتی که پشتوانه و دلیل اصلیِ ورود به جهان، از طریق این شرایط (کشور، ویژگی های ظاهری، خانواده و… با تمام تضادها و کمبودها) بوده فراموش شده، در حالیکه این شرایط با تمام ناهنجاری های ظاهری اش، همچنان پابرجا مانده است! این ماجرا به بازی با ماسک می ماند. شما در بازی با دوستانت، ماسکی را با قیافه ای خنده دار انتخاب می کنی. زیر فکر می کنی این ماسک بیشتر کمک می کند تا دوستانت را بخندانی و از این بازی لذت ببری. اما چه می شود اگر در میانه بازی ناگهان همه چیز را فراموش کنی و از یاد ببری که این فقط یک ماسک برای بازی و لذت بردن بوده و نه چهره ی واقعیِ تو!؟ آنوقت لذت بازی، تبدیل به ترس و وحشت می شود. این ماجرا در واقعیت زندگی تو رخ داده است. برای همین بی گناه، بی پناه و بی دفاع بودن در میان اینهمه مشکل و تضاد، ناعادلانه به نظر می رسد. به همین دلیل، هنوز نتوانسته ای خانواده ات را ببخشی، خودت را دوست داشته باشی یا دست از تغییر ویژگی های ظاهری ات برداری. هنوز نتوانسته ای دست از مذمت دولت، کشور، جامعه و مسائلی برداری که، قرار بوده فقط پله هایی باشد برای گسترش ظرف وجودت و لذت از مسیرت. هنوز سوال ات این است که، چرا کودکان معلول به دنیا می آیند؟! چرا مسئله گرسنگی کودکان در آفریقا حل نمی شود؟! چه توضیحی برای مسائل انسانهای بی گناهی وجود دارد که، درگیر مسائلی چون جنگ و تروریسم هستند؟! یا حتی نمی توانند در محیطی آرام با حداقل امکاناتی زندگی کنند که حق طبیعی یک انسان است و در یک کلام قوانین خداوند، چه توضیحی برای این مسائل دارد؟! این موضوع بسیار مهم برای این جلسه انتخاب شد، تا یک بار برای همیشه این مسائل در ذهنت حل شود و به پشتوانه به یادآوردن اصل و اساس خود، بتوانی از ترمزهایی بهره برداری نمایی که لازمه گسترش تو به عنوان دستان خداوند بر روی زمین است. زیرا اکثر ما، هم آگاهی مطلق خود را فراموش کرده ایم و هم، قصدی که برایش پا به این جهان گذاشته ایم. به همین دلیل نیز، در پی این هستیم تا از همسرمان، دولت یا سیاست حاکم، روابط مان، دوست مان، کارفرمای مان، شغل مان یا…، یک پشتوانه بسازیم. در حالیکه پشتوانه یا منافعی که سالهاست به دنبالشان هستی، پشتِ درِ به یاد آوردن اصل خودت است. حقیقت این است که، ما ارواحی مجرد و مستقل از هر آنچه و هر آنکه هستیم، که خود را همخون یا هم نژاد با آن دانسته ایم. حقیقت این است که هر کدام از ما- با وجود انتخاب های بی انتها و بدون محدودیت- با توجه به خواسته هایی که قصد داشتیم در این جهان مادّی تجربه کنیم، تصمیم به ورود از طریق این محیط خاص با تمام ویژگی هایش گرفتیم. وقتی آگاهی و توانایی مطلق، بدون خطا و خالق گونه ای را به یاد بیاوری، که این محیط و شرایط را به عنوان بهترین و لذت بخش ترین مسیرِ تجربه ی خواسته هایت شناسایی و انتخاب کرده، آنوقت عاشق خودت می شوی با تمام نقص هایت و عاشق شرایط ات می شوی با تمام تضادها و کمبودهایش و تمام آنچه را نقطه قوت ات می دانی و از انرژی آنها درجهت خواسته هایت بهره برداری می کنی که، سالها از آن شکایت داشته ای و انرژی و تمرکز فراوانی خرج پوشاندن یا تغییر یا فرار از آنها کرده ای تا جزئی از آن نباشی. و فکر کن- این به یادآوردن- چه حجمی از تمرکز و انرژی ات را آزاد و در جهت خواسته هایت قرار می دهد و چه عزت نفس و اشتیاق سوزانی را در تو بیدار می کند، تا موانع و ترمز های مقابل خواسته هایت را بشناسی و حل نمایی. آنوقت آیا با ترمزها سرِ جنگ داری؟! آیا از آنها می هراسی یا اینکه ترمز ها را –فرکانس های خالص نشده ی باورهای قدرتمند کننده ات– می دانی. یعنی بخشی از باورهایی که هنوز قدرتمندکننده نشده اند! آنوقت در نظرت تلاش برای شناسایی و رفع آن ترمزها نه تنها تمرکز بر ناخواسته نیست، نه تنها نگرانت نمی کند، بلکه راهی است برای رسیدن به خلوص فرکانسی درباره آن خواسته ها و قول و قرار یا نشانه ایست برای به خاطر آوردن خواسته های واقعی ات. این یعنی به خدا وصل شدن و خداگونه شدن. یعنی با خودت و تمام زندگی در صلح قرار گرفتن. هرچه بیشتر این آگاهیِ فراموش شده را به یاد می آوری، کمتر تقلا می کنی و بیشتر لذت می بری. آنوقت است که به احساس خوب می رسی و این حجم از احساس خوب، شما را در مسیر اتفاقات خوب قرار می دهد، ظرف وجودت را می افزاید و به قول خداوند لعلک ترضی و لعلکم یرشدون می شوی. در رویارویی با ترمز ها، این نشانه را به خاطر بیاور که: اگر ترمزهای زیادی درباره مسائل مالی داری، یعنی بیشتر از همه مشتاق بودی تا از تواناییِ خداگونه ات، برای خلق ثروتِ بیشتر استفاده کنی. اگر ترمزهای زیادی درباره مسائل عاطفی داری، یعنی بیشتر از همه مشتاق بودی تا از تواناییِ خداگونه ات، برای خلق عشقِ بیشتر بهره ببری. اگر ترمزهای زیادی درباره سلامتی داری، یعنی بیشتر از همه مشتاق بودی تا توانایی ات را برای تجربه سلامتیِ بیشتر به کار ببندی. پس همه چیز خوب است. عجله نکن زیرا این به یادآوری تکامل می خواهد. فقط از تک تک جلسات این دوره، برای این به یاد آوری، کمک بگیر. این جلسه به شما میگوید که چگونه با کمک آگاهی های قبل از تولد، از انرژی تضادهایی که در زندگی با آنها مواجه شدهاید، شور و شوق، انگیزه و باورهای همجهت با خواستهها را بسازید. آگاهیهای قبل از تولد به شما کمک میکند، با خودت و تمام شرایط زندگیات در صلح قرار بگیری و به جای جنگیدن با آنها، کانون توجهات را بر این موضوع قرار دهی که: این محیط پرتضاد و این شرایط ناخواسته و به ظاهر سخت که قبل از تولد نه به اجبار، بلکه با اختیار و شور و شوق، برای ورود به این جهان برگزیدم، قرار بوده چه منفعتی برایم داشته باشد؟ چه خواستههایی را در من ایجاد می کند؟ چگونه و به کجا هدایتم می کند؟ چه شور و شوق و انگیزه ای را برای حرکت به سمت خواستهها در من شکل می دهد؟ وقتی آگاهیهای قبل از تولد را به یاد می آوری و می دانی که، توانایی خلق هر خواستهای را داری، آنوقت به وضوح برکت مسائل زندگیات را می بینی و معمای انتخاب تمام آن تضادها برایت حل می شود. زیرا میفهمی که تمام این مشکلات، فقط بستری است برای شناسایی خواستههایت. آنوقت همه چیز حل شده است. چون هم خواستهات برای تو واضح شده و هم از تواناییات برای خلق آن خواسته آگاهی. این یعنی ترکیب خواستههای واضح و باورهای همجهت با آن خواستهها. این ترکیب، همان انا اقول کن فیکون است. زیرا اگر از تواناییات برای خلق زندگی دلخواهت آگاه باشی، اما ندانی که چه می خواهی، زندگی بسیار کسل کننده و مرگ آور خواهد بود. همچنین، اگر خواسته هایت را بشناسی اما این آگاهی که، تو خالق زندگیات هستی را از یاد ببری، زندگیات یک جدال تمام نشدنی میان خواسته و ناخواسته است. اما ترکیب این دو یعنی، هماهنگی میان ذهن و روح. زیرا روح آگاهیها را دارد اما، این منطق ذهن است که فرکانسها را ارسال و اتفاقات را رقم می زند. اگر نتوانی این دو را با هم همجهت نمایی، یک جدال همیشگی رخ می دهد و تمام انرژیای که از برخورد با تضادها باید به شکل شور و شوق و انگیزه، صرف ساختن خواستهها میشد، صرف این جدال تمامنشدنی می گردد. همان اتفاقی که در زندگی ۹۵٪ از مردم جهان در حال وقوع است. به یادآوردن آگاهیهای قبل از تولد، کمک می کند تا با ابزارهای خود ذهن(تضادها)، آگاهیهای قلب را برایش منطقی و او را با قلب همراه کنی. آنوقت است که زندگی ات مثل ماشینی در سراشیبی می شود که بدون نیاز به گازدادن، به حرکت خود ادامه می دهد.» مات و مبهوت شدم.