مصاحبه با استاد | رابطه درونی با خداوند، با "تفکر" ایجاد می شود نه با تقلید

سوالات:

  1. تعریف شما از خداوند چیست؟ چگونه خداوند را شناخته اید و ما چگونه می توانیم به شناختی صحیح از خداوند برسیم؟
  2. شما چطور نماز می خوانید. به عبارت دقیق تر، نحوه ارتباط شما با خداوند به چه شکل است؟

مفاهیمی که استاد در این قسمت توضیح داده اند شامل:

  • راهکاری دقیق برای شناختن خط قرمزهای خداوند در قرآن؛
  • منطق هایی برای شناخت صحیح خداوند؛
  • مفهوم “هو الأول و هو الآخر” از نگاه دوره راهنمای عملی درباره خداوند؛
  • توضیح یک اصل اساسی درباره شیوه ارتباط با خداوند؛
  • کلیدهایی برای نحوه مطالعه قرآن و رسیدن به جواب سوالاتی درباره شناختن خداوند؛
  • مفهوم سیستمی بودن خداوند در دوره راهنمای عملی دستیابی به رویاها؛

سوال این قسمت برای دانشجویان پروژه “مهاجرت به مدار بالاتر”

آگاهی های این قسمت چه درسهای سازنده ای درباره شناخت خداوند و شیوه اتصال با این نیرو برای شما داشته و این درس ها منجر به اخذ چه تصمیم / تصمیماتی برای شما شده است؟

آن تصمیم / تصمیمات را مکتوب کنید. 

حالا که تصمیم خود را مکتوب کرده اید، ایده های خود برای اجرای این تصمیم را لیست کنید.سپس گام به گام این ایده ها را عملی کنید.

نکته: منظور از تصمیم، دست زدن به انجام یک کار خارق العاده و عجیب و غریب نیست بلکه هر اقدامی که به منظور اجرای این آگاهی ها در عمل انجام می دهید تا بهبودی در فکر، رفتار و شخصیت شما ایجاد شود، یک تصمیم سازنده محسوب می شود. البته به شرط اینکه در مرحله تصمیم نماند و به مرحله اجرا در بیاید.

به عنوان مثال:

  • من تصمیم گرفتم بدون تعصبات قبلی، قرآن را یک بار به زبان فارسی ساده بخوانم تا به یک شناخت نسبی نسبت به کلیت آیات قرآن برسم.
  • من تصمیم گرفتم ریشه “عذاب” را در قرآن جستجو کنم و تمام آیات این ریشه را مرور کنم تا اولا: به جای تقلید از دیگران درباره خط قرمزهای خداوند، خودم بدون واسطه آنها را از زبان قرآن بشنوم. ثانیاً: بر خیلی از ترسهای بیهوده ای غلبه کنم که ذهن من درباره عذاب های خداوند برایم درست کرده و به من احساس گناه می دهد؛
  • من تصمیم گرفتم برای درک دقیق مفهوم سیستمی بودن خداوند، جلسات 9 و 10 دوره راهنمای عملی دستیابی به رویاها را گوش دهم و با آگاهی های این دو جلسه و منطق هایی که درباره شناخت صحیح خداوند به من می دهد، رابطه درونی ام با خداوند را از نو بسازم.
  • من تصمیم گرفتم کتاب “چگونه فکر خدا را بخوانیم” را مطالعه کنم تا مفهوم سیستمی بودن خداوند را درک کنم.

منابع کامل درباره محتوای این فایل: آگاهی های دوره راهنمای عملی دستیابی به رویاها و کتاب “چگونه فکر خدا را بخوانیم”

اطلاعات کامل درباره محتوای آموزشی دوره راهنمای عملی دستیابی به رویاها

اطلاعات کامل درباره موضوع کتاب “چگونه فکر خدا را بخوانیم”


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری مصاحبه با استاد | رابطه درونی با خداوند، با "تفکر" ایجاد می شود نه با تقلید
    133MB
    24 دقیقه
  • فایل صوتی مصاحبه با استاد | رابطه درونی با خداوند، با "تفکر" ایجاد می شود نه با تقلید
    23MB
    24 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1113 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «ناهید رحیمی تبار» در این صفحه: 3
  1. -
    ناهید رحیمی تبار گفته:
    مدت عضویت: 1148 روز

    سلام و درود فراوان به استاد عزیزم مریم جان عزیز و تمامی دوستان گرامی.

    «رابطه درونی با خداوند با تفکر ایجاد می‌شود نه تقلید».

    مثل همیشه قبل آشنایی با استاد عزیز تو این زمینه عملکرد اشتباهی داشتم و هر ارتباطی که با خداوند برقرار می‌کردم از روی تقلید و بیشتر تحمیلی بود یعنی بهمون گفته میشد و ما انجام می‌دادیم . البته یه وقتایی هم ، پیش میومد که دلی انجام بدم اما بیشترش از روی تقلید و یه جورایی انجام وظیفه بود انجام وظیفه‌هایی که در تایم و روزهای مشخصی تعیین شده بود مثلاً همین نماز خوندن همین شکلی که می‌گفتن و در تایم مشخص خودش .

    خوندن دعاهای مختلف در روزها و شبهایی که بهمون گفته میشد مثلاً دعای جوشن کبیر رو فقط تو ماه رمضون می‌خوندم . دعای کمیل فقط برای شبهای پنجشنبه بود. طوری یادمون دادن که دعا خوندن و ارتباط گرفتن با خدا باید قانونی باشه و ما موظف بودیم طبق اون قانون پیش بریم. دلم نمی‌خواست دعایی بخونم مثلاً اگر به هر علتی حالا میخواد علتم منطقی باشه یا غیر منطقی، تمایل نداشتم نماز مغرب و عشا رو بخونم از سر اجبار و از روی ترسم می‌خوندم و یا اینکه دورشو خط می‌کشیدم که البته بیشتر از روی ترسم انجام می‌دادم یا مثلاً دوس داشتم دعای کمیل رو تو تایمی که دلم گرفته بود گوش بدم ولی فکر می‌کردم بی‌فایده ست.چون این دعا مخصوص شب پنجشنبه ست . در کل که کلاً باورهای غلطی داشتم با توجه به قوانینی که یاد گرفتیم کسی مقصر نبوده جز خودم .‌ نمیشه دیگران رو قضاوت کرد و تقصیر رو انداخت گردن اونها . الانم دیگران همون دیگرانن چرا من به شکلی که اونا میخوان عمل نمی‌کنم ؟!!! چون آگاهی‌های خودم بالا رفته می‌دونید از طریق استاد عزیز شناختمون نسبت به خدای بزرگمون خیلی تغییر کرد و نگاهم برای ارتباط گرفتن با خدا شکل دیگه‌ای گرفت .

    یادمه اون موقع‌ها ارتباط‌هایی که با خدا داشتم علاوه بر تقلید و تحمیل حتی با درد و رنج و عذاب و شکنجه همراه بود. واقعاً همینطور بود می‌خواستم برم سر نماز خوندن مکافات می‌گرفتم تا یه نماز 4 رکعتی بخونم . یه وقتایی انقدر خوابم میومد که اصلاً نمی‌فهمیدم نماز صبح چی میگم جالب اینجا بود که اگرم انجام نمیدادم یه جور دیگه عذاب می‌کشیدم و یه جور دیگه خودمو سرزنش می‌کردم و به خودم احساس گناه می‌دادم فرقی نمی‌کرد هم موقع ارتباط گرفتن زجر می‌کشیدم، هم موقع انجام ندادنشون .

    پس بیشتر وقتا ترجیح می‌دادم انجام بدم به خیال خودم حداقل خودم می‌فهمیدم که اینجور عبادت کردم و سهم خودمو درست انجام دادم ،سهم که چ عرض کنم وظیفه ی خودمو .

    ولی میدونستم اینطور ارتباط گرفتن با خداوند اصلاً مورد قبول درگاهش نیست ولی خب می‌گفتن انجام بدید اشکال نداره حداقل رفع تکلیف میشه و خداوند تو اون دنیا مواخذتون نمیکنه .خدا حداقل میگه دمش گرم وقت میزاشت می‌خوند ! می‌دونست وظیفش چیه ! درسته زوری می‌خوند اشکال نداره فوقش براش ثواب نمی‌نویسم و پاداش زیادی بهش نمیدم .هر جایی که از رو ترسم کاری انجام میدادم باز حالم بهتر بود که حداقل انجامش دادم و به خدا نشون دادم که ازش حساب میبرم .

    این بود تمام باورهای من ، نسبت به ارتباط با خدا .

    از خودم هیچی نداشتم . هیچ وقتم در موردش فکر نمی‌کردم . فقط اینکه هر وقت بهم فشار میومد گله می‌کردم و می‌گفتم خدایا چرا انقدر سخت گرفتی بهمون ؟!!!. به خدا دوستت داریم . عاشقتیم . اما حوصله ی انجام این کارا رو نداریم ! برای چی دوست داشتنه خودتو ، شرطی کردی ؟!!! چرا الزاماً باید این کارا رو انجام بدیم ؟!!!

    چرا قانون گذاشتی؟!! چرا اجازه ندادی هر وقت که خودمون دلمون خواست سمتت بیایم ؟!!! چرا دوست داری ازت بترسیم ؟!!! خوشت میاد اینجوری بندگیمونو بهت نشون بدیم ؟!!!

    بله با عقل من جور در نمیومد ولی از سر اجبار و از روی ترس‌ به خاطر اینکه آخرت خودمو خراب نکنم زوری انجام می‌دادم .

    جالب‌تر از همه ی اینا این بود که فکر می‌کردم خدا فقط تو همین چارچوب وجود داره و نشون دادن بندگی من با این ارتباط‌هاست. درسته که خوب انجام نمی‌دادم ما بهمون گفته شده بود به همین شکل و به همین روشهایی که یاد گرفتید انجام بدید. در واقع اینو اصل می‌دونستن. بعد از این اخلاق رفتارها و کردارهامون نشون دهنده ی خوب بودن بندگیمون بود.اما اول نماز و روزه .

    فک میکردیم برای ارتباط گرفتن فقط همین چند راه وجود داره که اگر انجام نمی‌دادی خیلی مورد قضاوت قرار می‌گرفتی همه جور دیگه نگات می‌کردن مثل کسی که منافق شده باشه میگفتن کافرها و منافق‌ها نماز نمی‌خونن .

    یه پل ارتباطی دیگه‌ای هم داشتیم که من زیاد مقیدش نبودم ولی بی‌اندازه باب بود هنوزم که هنوزه خیلی‌ بابه و اونم پل ارتباطی گرفتن از امامانمون بود.

    یعنی اگر می‌خواستی سمت خدا بری و با خدا ارتباط برقرار کنی اول باید واسطه‌ای رو انتخاب می‌کردی و با التماس کردن از اون می‌تونستی سمت خدا بری و درخواستی از خدا داشته باشی. که خدا رو شکر نسبت به این باور و این موضوع از اول مقاومت داشتم و زیاد خودمو درگیرش نکردم. هرچند که دیگران قضاوتم می‌کردن و می‌گفتن تو باید از ائمه‌ها کمک بگیری و درخواست‌هاتو به اونا بگی و با گریه و زاری ازشون درخواست کمک کنی تا اونا که مورد قبول خدا هستن پیغام تو رو به خدا برسونن. اینکه خودت فکر کنی مستقیم می‌تونی از خود خدا درخواست کنی خیلی باید پیش خدا باید محبوب و عزیز باشی تا خدا به درخواستهات توجه کنه و از اونجایی که ما بنده های گناهکاری هستیم بهتره که التماس ائمه و امامانمون بکنیم.

    بازم میگم خدا رو شکر تو این یه مورد همگام با دیگران نبودم خیلی اعتقادات داشتم که غلط بودن و خیلی روشهای غلط تو این زمینه داشتم که وقت خودمو خیلی هدر می‌دادم اما این سبک که از ائمه درخواستی کنم که پیغام منو به خدا برسونه نه ، از این موردها نداشتم .هرچی می‌خواستم از خود خودش می‌خواستم .‌ولی از اونجایی که باورهای محدود کننده نسبت به خدا داشتم و قدرتش رو مثل امروز باور نداشتم خیلی جاها خواسته‌هام براوورده نمیشد.

    امروز افکار و باورهام نسبت به این موضوع خیلی تغییر کرده چ درست چ غلط ، واقعاً کار تقلیدی انجام نمیدم. نگاه به کسی نمی‌کنم . از هر کسی رفتار خوبی نسبت به خدا ببینم سعی می‌کنم یاد بگیرم و خودم تجربش کنم. کاری یا ارتباطی با دلم باشه حتماً انجامش میدم در غیر این صورت اگر بفهمم از روی ترس و از روی وحشت و نگرانیه، انجامش نمیدم . چون باور دارم هر کار خوبی که میخوایم انجام بدیم باید با احساس خوب و با احساس رضایت خودمون باشه. اولم رضایت خودم مهمه. اگه کار دلی نباشه مطمئنم نه به درد خودم و نه به درد خدا می‌خوره به هیچ وجه از روی ترس و اجبار کاری رو انجام دادن نمی‌تونه بندگی منو به خداوند ثابت کنه.

    اصلاً چرا باید از خدا بترسیم ؟!!!! مگه خدا لولو خوخورس ؟!!!واقعا ترسیم و تصور ما از خدا چیه ؟!! که فکر می‌کنیم باید ازش بترسیم چرا نگاه دیگه‌ای نسبت به خدا نداریم ! چرا خدا رو مهربون و رئوف و دوست داشتنی نمی‌بینیم ؟!!!! که هر کاری رو با عشق انجام بدیم . همیشه با افکار و باورهای غلطشون ما را از خدا ترسوندن‌. از دنیای پس از مرگم خیلی ترسوندن به خاطر همین از مرگ می‌ترسیم . ولی من به بچه‌هام اینا رو یاد ندادم هیچ وقت به خاطر هیچ اشتباهی از خدا نترسوندمشون و با خدا ارتباطی داشتن ، چیزی به بچه‌هام تحمیل نکردم . هرچی زیبایی و خوبی و قشنگی از خدا هست بهشون گفتم می‌بینم که ارتباط خیلی خوب و تصویر قشنگی از خدا دارن. فراتر از اون چیزی که خودم توقع دارم با خدا ارتباط خوبی دارن بخصوص پسرم که بزرگتره و بیشتر درک می‌کنه .

    همون چیزایی که خودم از استاد عزیز یاد گرفتم به بچه‌هام هم آموزش دادم البته خیلی وقتا سعی کردم تو عمل کردنم چیزی رو متوجشون کنم . نه به این منزله که عمل کنم تا اونا یاد بگیرن ! از این جهت که خودم درست عمل کنم اون‌ها هم چشم دارن هم گوش . هم می‌بینن هم می‌شنون هرچی که باید حتماً یاد می‌گیرن .

    همونطور که استاد عزیز فرمودن، واقعاً ارتباط گرفتن با خدا به هر شکل و هر نحوی که خودت دوست داری باید باشه . با توجه به احساسات و نیازهایی که داری در هر لحظه می‌تونی با خدای خودت مانوس بشی.

    هیچ اجباری برای انجام هیچ کاری نیست . قرار نیست تقلیدی کاری انجام بدیم و تو این مورد غبطه کسیو بخوریم. حتی لزومی نداره خودمونو مورد سرزنش قرار بدیم ممکنه یه روزی خیلی با خدا انس بگیرم و روزی کمتر یاد خدا باشم. با توجه به شرایط و احساساتی که درگیرش میشم ارتباطم قوی‌تر و یا سست‌تر می‌تونه باشه.

    ولی یه چیزایی رو استاد عزیز خیلی خوب بهمون یاد داده و اون اینه که در هر لحظه می‌تونیم با توجه و تمرکز کردن به زیبایی‌های اطرافمون میتونیم خدا رو ببینیم .

    به خاطر داشتن هر حال خوبی که داریم به خاطر نعمت‌ها و داشته‌هایی که ازشون استفاده می‌کنیم می‌تونیم در هر لحظه خدا رو ستایش و ازش سپاسگزاری کنیم.

    شاید در گذشته این چیزا برامون معنا و مفهوم خاصی نداشت اما الان متوجه شدیم که همین‌ها خودش عبادته .

    اعتماد کردن به خدا و تسلیم بودن در برابر خدا یعنی پذیرش تمامی اتفاقات زندگی و دست از جنگ و مجادله و شکوه و شکایت برداشتن خودش یه نوع عبادته .

    عبادت فقط به این منزله نیستش که برای غم و غصه و ناراحتی بریم درگاه خدا و گریه و زاری کنیم. عبادت اصلی اینه که از سر شوق و ذوق سمت خدا بری و بطور ناخودآگاه اشکت بیاد.

    خیلی وقتا می‌تونه دیدن هر چیزی تو طبیعت باشه می‌تونه از دین یه گل باشه . می‌تونه دیدن یه بچه باشه می‌تونه دیدن یه آدم عزیزی باشه. هر چیزی که باعث بشه تو از ذوقش اشک تو چشات جمع بشه و همون لحظه تو دلت بگی خدایا شکرت . اینکه تو بتونی در تمام لحظات چ موقعه هایی که ناراحت و غمگینی چ موقعه ‌هایی که شادی و خوشحال ، خدا رو کنار خودت حس کنی و یا بگیری در هر لحظه ازش هدایت بطلبی همه ی اینها یعنی عبادت خداوند. یعنی ارتباط گرفتن با خدا !

    برای ارتباط گرفتن با خدا نباید که دنبال چیزی بگردی گاهی ما فکر می‌کنیم باید دنبال چیزی بگردیم و یه راهی پیدا کنیم تا ارتباطی بگیریم در حالی که این اشتباس . میشه در هر لحظه و هر ثانیه در هر جا و هر مکانی و در هر حالتی با خدا ارتباط گرفت. همه چیز به حس درونت برمی‌گرده. هر چقدر با خودت در صلح باشی خدا رو تو وجودت بیشتر حس می‌کنی.

    وقتی تسلیم باشی وقتی به خدا و قوانین جهانش اعتماد و ایمان داشته باشی وقتی صبوری کنی و با احساس خوب توکل داشته باشی و باور داشته باشی هر آنچه اتفاق میفته به منفعت توئه و خودتو با تمام ویژگی‌ها و خصائل اخلاقیت بپذیری و خودتو دوست داشته باشی برای خودت ارزش و احترام قائل باشی و حس لیاقت را در وجودت پرورش بدی یعنی تو با خودت به صلح رسیدی .

    به میزانی که در احساس خوب هستی و از زندگی و لحظاتش لذت می‌بری بدون که به صلح با خودت رسیدی.

    باید برای به صلح رسیدن با خودت همه ی آدمهای اطرافت رو با هر ویژگی که دارن بپذیری و براشون احترام و ارزش قائل باشی‌.

    نه قضاوتشون کنی و نه اجازه بدی قضاوتت کنن هیچ چیزی جز حال خوب برات مهم نباشه.

    طبیعتاً هر چقدر ایمانمون نسبت به خداوند بیشتر میشه بیشتر باور می‌کنیم که هر اتفاقی میفته به صلاح و مصلحت مائه در واقع بیشتر قدرت خداوند باور می‌کنیم .

    می‌دونیم که خدای ما بهتر از ما می‌فهمه و بیشتر از ما میدونه . قدرت مافوقی داره که درکش تو ذهن ما نمیگنجه بنابراین کار ما فقط اعتماد کردن و پذیرش تمامی اتفاقات هستش.

    خدایی که نعمتهای زیادی برای ما خلق کرده و خیلی وقتا با داشتن و استفاده از نعمتهاش و حتی گاهی دیدن نعمتهاش حال خوبی بهمون دست میده چرا سپاسگزارش نباشیم .

    خدایی که تمام وجودمون از اوست !

    هیچ چیز به اختیار ما و برای ما نیست هر آنچه داریم از وجود و برکت خداونده .

    پس باید ممنون و سپاسگزارش باشیم .

    انشالله بتونیم در طول روز بیشتر وقتها یادش باشیم و سپاسگزارش .

    خدایی با این عظمت و قدرت رو باید در هر لحظه ستود .

    استاد جونم مرسی .

    ممنون و سپاس از وجودت.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    ناهید رحیمی تبار گفته:
    مدت عضویت: 1148 روز

    به نام یگانه معبودم الله.

    سلام به استاد عزیز ونازنیم.

    صحبتهای فوق العاده ای بود.این فایل روقبلن هم گوش کرده بودم.چون موضوعاتش رادوست داشتم بازگوش کردم.

    بارها گفتم بازم میگم استادشمارابطه ی مستحکمی باخداداریدوایمان وارادتون خیلی غالبه برنجواهایی که به ذهنتون بیاد.

    متاسفانه آگاهی ودرک مادرموردخیلی ازمسائل بالارفته اماجرات وشهامت اون چیزی رو که خودمون می‌خواهیم انجام بدیم رانداریم‌.

    البته درموردخودمن ،اینطوریه که تردید دارم ،توخیلی ازمسائل کدوم کاردرسته .به یقین نمی‌رسم بنابراین صبرمیکنم ،میگم خدایابه تومیسپارم واقعن نمی‌دونم چ کاری به صلاح منه.

    اینجاهم استادگفتن من نمی‌دونم واختیاررابه همسرسابقشون دادن .وبعدازتصمیم ایشون ،استادمتوجه شدن که اتفاقی که پیش اومده به مصلحتشون بوده.

    این جمله ی استادخیلی برام ارزشمنده که میگن به همون شکلی که توخدارومیبینی ،واکنش دریافت میکنی.

    ینی واکنش خدا،اون چیزیه که من تصور میکنم .

    کاش توهمه ی لحظه هااین عبارت توذهنم میموند.چون خیلی می‌تونه کمک حالم باشه وقتهایی که کمبودهاوعدم قدرت ویاهرچیزمنفی دیگه سراغم میاد.

    چقدر خوبه که خدارو،رزاق ببینیم وقدرت وعظمتشوباورکنیم .

    ازخودم لجم درمیادکه انقدباورهام هنوزسست هستن وملتمسانه چشمم دنبال کسان دیگس که منوبه جایی برسونن.

    وقتی استاداینارامیگه شرمندگی روتووجودخودم حس میکنم .وخیلی به استادوایمانی که داره وداشته ،غبطه میخورم.

    داشتن ایمان شهامت زیادی میخاد.برای بدست اووردنش ،پاروخیلی ازچیزهایایدبزاری .ازخیلی چیزهایاکسانی نبایدبترسی.

    طبیعتا هرجا که ترس ونگرانی هس ،ایمان نیس.

    به قول بعضیاانگارجیگرشونداریم.

    یه جایی از گوشه ی ذهنمون میگیم نه اینکاروبکنم ،بهتره.

    الهام بهم وارد میشه .ندای درونم یه چیز دیگه میگه ولی ترس غالب میشه تووجودم ومیگه حالابازم کناربیا.

    حالاولش کن .

    میگم که هنوز خیلی کاردارم تاذره ای از ایمان استادراحداقل داشته باشم .منی که ایشون رابه عنوان الگو انتخاب کردم باز نمیتونم.

    امیدوارم خداوندهدایتم کنه.

    دوست ندارم روزگارم به این منوال بگذره.

    عاجزبودن وناتوان بودنم روبارهابه خدااقرارکردم.من ازاون بنده هایی هستم که می‌دونم چی خوبه اماخیلی جاها شهامت انجامش راندارم‌.

    البته خیلی جاها هم داشتم .ارتباط الآنم باپروردگارم باقبل خیلی فرق کرده .منتهی ناراحت میشم که جاهایی پیش میاد که این مطالب یادم میره.

    استادمیگن اززمانی که به خواسته هام رسیدم ،باورهام قویترشدن ولی اون زمانی هم که چیزی نداشتن حالشون خوب بوده .وداشتن ثروت راملاک برداشتن آرامش وخوشبختی نمی‌بینن.

    خب این بایددرس بزرگی برای من باشه که بتونم الان ازلحظه به لحظه ی زندگیم لذت ببرم.

    نمی‌دونم چم شده .چراکم اووردم.

    ازخودم توقع های دیگه دارم.

    بابت ارتباط باخداهم بگم هنوز درگیرم .هنوزتکلیفم رانمیدونم .

    قرآنی که به قول معروف تنهاکتاب آسمانیمونه راهم مطالعه کردم .

    خیلی جاها چیزی نفهمیدم .ولی خیلی جاهاشم بالذت خوندم چون اون تیکه هاروازاستادمطالبی شنیده بودم.

    درواقع هرجایی راکه استادیاتفسیرکرده بودن یامعانی اون قسمت ازآیه هارابازکرده بودن،خیلی دوست داشتم .

    استاد جان حرف شما کاملا منطقیه که هرکسی باتوجه به تفکرودرک خودش بایدخداروعبادت کنه.

    اما همچنان من سرخوندن نماز،به درک درست نرسیدم .

    ازنظرخودم کاراجباری وتحمیلی اسمش عبادت نیس.اماخب توقرآن هم هزاران باردرموردنمازصحبت شده که همگی اونها به معنی تسلیم یاتوجه کردن نیس.

    خیلی جاهامن این معنی،رو درک نکردم واحساسم میگه ینی چیزی که خونده بشه آخه واضح رکوع وسجودشم گفته.

    نمی‌دونم به قول استادبایدبارهاخونده بشه تااصلهاراازفرعیات تشخیص بدیم.

    من یه دورکامل فقط خوندم .حتمن بازمیخونم .

    خیلی جاها هم خوب میفهمم چی میگه اماهمیشه این نگرانی رودارم که نکنه اشتباه فکرکردم .نکنه بایدمیخوندم ونخوندم.

    سراین تردیدها،میگم استاد خوبه تکلیف خودشوزودمشخص می‌کنه.

    امامن ممکنه سالهابکشه تایقین پیداکنم ،تابفهمم کاری

    که انجام میدم یانمیدم ،درسته یانه.

    اینم ازاون داستانهاس.

    استادجان خوش به حالتون .خوش به حالتون که باقاطعیت انتخابهای خودتون راتوهمه ی زمینه هاکردید.

    احساس رادخیل نکردیدوازعقل ومنطق خودتون استفاده کردید.

    ازخدامیخام منم به درک این مسائل برسونه که انقدخودمواذیت نکنم .

    تکلیف خودم باخودم‌مشخص بشه.

    لامسب هرکاریم بکنی ،هرکسی ببینه یابفهمه ،سریع نظرشوبیان میکنه .هیچکی نمیگه به ماچه که فلانی چه جوریه یاچکارمیکنه .

    وجوددیگران بخصوص نزدیکان هم بی تاثیرنیس.

    واین درصورتیکه تو،به هیچ کس کاری نداری

    وهیچ کس رو قضاوت نمیکنی.

    استادعزیزبی نهایت سپاس️

    خدایامراازرستگاران خودت دراین دنیاودرآخرت قراربده.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    ناهید رحیمی تبار گفته:
    مدت عضویت: 1148 روز

    به نام خدای صابر.

    سلام به استادعزیزم.

    مصاحبه خوب وجالبی بود،درموردموضوعات مختلفی صحبت شدواستادتجربه های قشنگشو،راجع به هرکدوم‌ ،دادن .

    درموردتغییرات باورهاوثروتمندشدن وسیرتکاملیش بایدبگم ،که دوره های ثروت یک وسه ،نگاه همسر،منوخیلی به ثروت تغییرداد.

    تواین یکسالی که گذشته به لحاظ مالی واقعن اتفاقات خوبی برامون افتادش .من اوایلش یه کم عجله داشتم ولی متوجه شدم بایدصبورباشم ،بدست آوردن هرچیزی ،نیازبه تکامل داره ینی آروم آروم اتفاق میفته .به همین خاطردیگه همسرموکنترل نمی‌کردم وهمه چیوبه خداسپردم .

    خودمون هم که سعی میکنیم تومسیردرست باشیم .وباقوانین وراه وروش استادپیش میریم .تاحالاکه نتایج، فوق العاده بوده ،مطمئن هستم که خیلی خیلی بهترم میشه .

    نقش خداتوزندگیمون هم خب الان کلی فرق کرده،ولی توگذشته فکرمیکردیم اتفاقات ناجالب ونامناسب ومشکلات ازطرف خداس،ومانبایداعتراضی داشته باشیم ،همه ی اینا،مصلحت یاحکمت خدای که سردچارآدمهامیشه .

    خیلی مسخره بود،هیچ وقت به این فکر نمی کردیم که چرااین اتفاقات برای مامیفته؟

    حتی خودمونو،باافراددیگه ای که به نظرخوش وخوشبخت هستن هم ،مقایسه میکردیم .بازنگاهمون این بود که خداداره ماراامتحان می‌کنه .

    ولی از وقتی که متوجه شدیم خودمون خالق زندگی واکثراتفاقاتمون هستیم ،به نظرم باحواس جم تری وبادقت بیشتری ،آگاهانه تمرکزوکنترلمون روی خودمونه .وچقدربهتروعاقلانه تر،داریم زندگی میکنیم .

    دیگه دنبال این نیستیم که هر اتفاقی را گردن خدابندازیم وبعدخودمونوتبرئه کنیم .

    تازه دنبال عیب وایرادای خودمون هم هستیم تا منطقی ترپیش بریم .

    همه ی این درمیان وباورهای خوب وقشنگو،ازاستادجیگرخودمون یادگرفتیم .واقعن سپاسگزاروجودش هستم .

    درمورد،رهایی هم ،کاملابااستدلال استادموافقم که زمانی که انسان به خواسته هاش میرسه،ازهمه چی ،سیراب سیراب میشه ،اونوقته که خودشورهامیبینه .

    البته تابه اون درجه نرسی ،شایدمتوجه نشی ولی استادمیگن از همین لحظه که داری زندگی میکنی ،توهرشرایط وموقعیتی که هستی ،بایدیادبگیری لذت ببری وخوشحال باشی تاوقتی به اون بالابالاها،رسیدی ،واقعن رهاباشی .

    خیلیا هستن خیلی چیزا،دارن ولی بازمثل کسی که توقفس داره زندگی می‌کنه ،زندگی میکنن .چون اونهاازلحظه هاشون استفاده نکردن وفقط فکررسیدن به هدف بودن ،وقتی هم که رسیدن دیدن هیچ خبری نیس .وفقط زمان راازدست دادن .

    استاد بهمون آموزش میدن که چطورازمسیرلذت ببریم تاقدردان وقدرشناس مقصد باشیم .

    میدونیدبه نظرم وقتی ما،خودمون رو،ازبندوزنجیرهاوباورهای غلط ،آزادکردیم .وداریم سعی میکنیم با هرآنچه که خودمون ،درک کردیم ،مسیری راپیش بریم واجباری برای خودمون توهیچ کاری نمی بینیم.داریم فکرمیکنیم واجازه وفرصت به خودمون میدیم حتی اشتباه کنیم .تمام توجه وتمرکزمون رابه زیباییها.ومثبتهاوخوبی وخیرها،گذاشتیم .ینی رهاکردن خودمونو،ینی تواین مغزمون ،بارمنفی که مارا به تنگنابزاره ، وجودنداره .

    مارهایی راازاین جاوبه این شکل شروع میکنیم وجزعه باورهای خودمون میکنیم تابه معنای واقعی بابدست اووردن همه چی ،اونوتومشتمون وقلبمون وذهنمون داشته باشیم .

    رهابودن نیازبه ایمان صددرصدخداوندداره که انشالله با تمرین وممارست، بدسش میاریم .

    باور،رهایی هم، مثل همه ی باورها،یکدفه بدست نمیاد.

    استاد گفتن :هرچقدخوب زندگی کنی توشرایط ،رهاترهستی .

    درموردنمازوروزه بازم حرفهای استاد،ناب بود.

    استادازسوالاتی که در اینباره ازشمامی پرسن ،تعجب نکنیدوعصبانی نشید.

    خیلی طبیعیه ،برای کسانی مثل ما،که یه عمری این مسائل ،تحمیلی وبه اجبار بوده ،سخت باشه که بادرکیات واحساس خودت ارتباط بگیری .انگارتوفهم ماسخت می گنجه ،بایدیه روشی گفته شه ،تامابه همون شکل ،انجامش بدیم .

    مایادگرفتیم تقلید کورکورانه داشته باشیم .البته که کسی مثل شما راچون قبول داریم ،دوست داریم ماهم به همون شیوه وشکلی که شما ارتباط می گیرید،بگیریم .

    منم اوایل وحتی حالااینداحساس راداشتم و همیشه منتظرم شناسه چیزی بگید،منم همونوپیش بگیرم.

    ولی باصحبتهایی که امروزکردید،متوجه شدم که این طرزفکرم درموردارتباط باخالق خودم ،کاملااشتباه بوده .تاحالاذهنم قفلی فقط رواین روش بود که شمایه چیزی بگید ولی الان فهمیدم که خودم باید برم دنبالش .نه که تنبلی کنم ،فقط به خاطر اینکه ،احساسمیکنم بلدنیستم نمی‌دونم چه جوری وچطوری؟

    همه جاحضورخدارااحساس میکنم وبرای هرچیزی شاکرش هستم .خیلی سپاسگزاری میکنم .

    به خاطروجودخدادست ازخیلی کارابرداشتم.چون ایمان دارم خودش سروقتش به بهترین شکل ممکن ،اوکی می‌کنه .

    دست ازجنگ‌وستیزهاوبدخلقی با همسرم یادیگران برداشتم .صبوروآرومترشدم .

    به آرامش بیشتری رسیدم .ازوقتی که خداراپیداکردم حالم خیلی بهتر شده سعی میکنم تسلیمش باشم .لحظه هایی میادکه ازذوق وشوقی که دارم سیم اتصالیم باخدا،اوکی میشه وباتمام وجودم به خاطرش اشک میریزم وازش تشکرمیکنم .اما احساس میکنم خیلی کمه ،بایدکارای دیگه انجام بدم ولی نمی‌دونم چی وچه جوری !

    خیلی دوست داشتم ازنمازخوندن لذت ببرم ،اماهیچ وقت وهیچ وقت این احساسونداشتم و همیشه ازسراجباریادستورخدا،یاترس ازخداخوندم .

    استادعرض کردن که اگه خداراخالق خودت میدونی وبهش ایمان داری ،حداقل چندباربایدمعنی قرآن راخونده باشی ،خاستم همین جا اعتراف کنم که دوباراونم طی این سالها،اینکاروکردم .اصلن احساسات وغهم ودرکی که استاددارن ،رامن هنوز ندارم .

    تاسف میخورم ونگران خودمم که چرادرکم انقدپایینه.

    وقتی استادبااعماق وجودش درمورد،مباحث قرآن میگن ،لذت میبرم وچون استادراالگوی مناسب خودم می‌دونم ،طبق اوامر،ایشون پیش میرم اماهنوز خودم اون احساس خوب راپیدانکردم که ازطریق باورقلبی به قرآن ،به تمام اون استدلالهاودرکات محکم برسم .فقط فرقش اینه که اون موقع اززبون کسانی می شنیدم که قبولشون نداشتم ولی حالاالبته بامعانی ودرکی که خودم قبولش دارم اززبون فردی مثل استادمیشنوم که کاملا،قبولش دارم .

    دنبال اون با معنوی بالا هستم ولی فکر میکنم هنوزبدسش نیووردم وله قول استاد،این موضوع کاملا شخصی هستش .وهرکس خودش باید به درکش برسه .ازخدامیخام هرچه زودترمنوبه درکش برسونه وسیم اتصالی خودمووخودشوقویترکنه.

    همین جا هم قول میدم برم چندبارمعنی قرآن رامرورکنم تاببینم به چه نتایجی میرسم.

    وقتی استادمیگن ،دوست دارم گاهی تنهایی تنها باشم باخدای خودم ارتباط بگیرم .خب برای منم پیش میاد که دلم بخاد،ساعتی را اختصاص بدم برای ارتباط باخدا.اونم هرچند وقت یکبار،اماکنجکاوم بدونم استادتواین تایم زیادچکارمیکنه ؟میخایدبگیدمگه فضولم؟اره میگم فضولم.😄

    ولی از شوخی گذشته فقط دلم میخادراهکاربگیرم ،بابابه چه زبونی بگم منم بلدنیستم .

    اگه استادقشنگمون ،میتونن تویه فایلی راهکار،نشونمون بدن حداقل یه کم ذهن مارابازکنن.

    من که همون کارایی را که گفتم بلدم .خودم احساس میکنم کمه خیلی هم کمه .چون ارضام نمیکنه .اون عشقی که میون ،منوخدابایدباشه رااونجورکه باید،حس نکردم .خیلی بیشتر از این حرفامیخام باشه .دوس دارم زودبدسش بیارم چون نمی‌دونم که تاکی مهمون این دنیاهستم .

    ازمعمولی بودن ودرحدوسط بودن خودم ،خوشم نمیاد

    همیشه حدتعادل هرچیزی خوبه .افراط وتفریط توهرکاری خطرسازه.ولی فکرمیکنیم تنها چیزی که ازحدشم بگذره ،قشنگه ،اون عشق به خدا داشتنه.اون ارتباط زیادی داشتن بامعبودته .

    تنها چیزی که فراتربره ،همین عبادت باخالقته.

    همین جا ازخودش میخام کمکم کنه ،راه ومسیرخودشوتوهمه ی لحظات پیداکنم .که مطمئنم این مسیر همون مسیرآزادی ورهایی کامله .

    خداراسپاس میگم که تا همین جاشم از پارسال خودم کلی فرق کردم ونگاهم به خداوندکلی تغییرکرده ،همه ی ایناراهم مدیون استادعزیزم هستم .باهدایت خودش پیش میرم تا انشالله به مقصد واقعی برسم .

    استاد جونم مثل همیشه عالی بودی .

    حس وحالتودوس دارم .

    توبهترینی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: