سوالات:
- وقتی قوانین زندگی را شناختید، در اوایل مسیر که هنوز نتیجه ای نداشتید و تضمینی درباره نتیجه وجود نداشت، چه چیز به شما انگیزه می داد تا همچنان این مسیر را ادامه دهید؟
- اگر با آگاهی و تجربه ای که الان دارید، به 15 سال پیش برگردید – یعنی روزهایی که شرایط مالی خوب و نتایج ملموس نداشتید – دقیقا اول روی کدام باورهای خود کار می کردید و به چه شکل؟
مفاهیمی که استاد عباس منش در این قسمت توضیح داده اند:
- اگر وارد مسیر مورد علاقه ات شوی، در این مسیر ثبات داشته باشی و باورهای ثروت آفرین درباره علاقه ات بسازی، نتیجه تضمین می شود؛
- کلید نچسبیدن به خواسته ها و رهایی نسبت به آنها؛
- قانونی درباره “لذت بردن از مسیر زندگی”
- سر راست ترین مسیر برای رسیدن به خواسته ها؛
- منطق هایی برای ترک وابستگی نسبت به خواسته ها؛
- فاصله شما با خواسته هایتان فقط با احساس خوب پر می شود و احساس خوب فقط با تغییر نگاه ایجاد می شود و نه با داشتن خواسته
- چگونه علاقه ام را پیدا کنم و به آن مسیر هدایت شوم؟
- چطور از مسیر مورد علاقه ام درآمد هم کسب کنم؟
تمرین:
اگر عشق و علاقه خود را می شناسی، به شما تبریک می گوییم. با اشتیاق بیشتری در آن مسیر حرکت کن، بهبود ایجاد کن و هم مهارت هایت را افزایش بده و هم باورهای ثروت آفرینی درباره آن علاقه بساز. اما اگر هنوز نمی دانی مسیر مورد علاقه ات چیست و به انجام چه کاری علاقه داری، این تمرین برای شماست.
لیستی از علاقه های که داری، آماده کن. سپس لیستی از مهارت های که داری نیز آماده کن. لیستی از آنچه که نسبت به سایر موضوعات، در آن استعداد بالایی داری هم آماده کن. حالا مشترکات این 3 لیست را پیدا کن. یعنی چیزی که هم به آن علاقه داری، هم در آن مهارت داری و هم درباره آن استعداد بیشتری نسبت به سایر آیتم های لیست داری. لیست را اولویت بندی کن و برنامه ای برای تجربه آنها بریز.
چند نکته مهم:
- درباره نوشتن این لیست، کمال گرا نباش؛
- اگر هنوز مهارت خاصی نداری، مشترکات 2 لیست “علاقه” و “استعداد”، را پیدا کن. این دو عامل به شما کمک می کند تا در آن مسیر حرکت کنی و مهارت کسب کنی.
در مسیر تجربه ی آیتم ها این لیست، شما نسبت به خودت، عشق و علاقه ات و خواسته هایی که از زندگی داری،به شناخت دقیق تری می رسی. شاخ و برگ های اضافه را حذف میکنی، علاقه اصلی ات را بهتر میشناسی، مهارت هایت را در آن حوزه بالاتر می بری و از این مسیر رشد لذت هم می بری. و اما درباره ثروت ساختن از مسیر مورد علاقه:
اگر درباره مسیر مورد علاقه ات باورهای ثروت آفرین هم بسازی، قطعا از آن مسیر می توانی پول بسازی و به استقلال مالی هم برسی.
منابع کامل درباره آگاهی های این قسمت: دوره روانشناسی ثروت 2:
دوره روانشناسی ثروت 2 متخصص “ثروت ساختن از مسیر مورد علاقه” است. منطق آگاهی های این دوره بر این اساس است که:
تمام شغل ها خود به خود پتانسیل ثروت ساختن را دارند. آنچه تعیین می کند که فرد بتواند از مسیر مورد علاقه اش به استقلال مالی نیز برسد، بستگی کاملی دارد به باورهای آن فرد درباره “ثروت ساختن از آن علاقه” و امکان پذیر دانستن این موضوع.
“ساختن ثروت” شامل این ترکیب است: باورهای ثروت آفرین درباره آن کار + تمرکز و استمرار بر انجام آن کار.
وقتی به مسیری عشق و علاقه داشته باشی، این عشق و علاقه خود به خود “تمرکز”، “خلاقیت” و “مهارت” را نیز می آورد. وقتی “باورهای ثروت آفرین درباره آن علاقه” به این ترکیب اضافه شود، این مسیر “موفقیت مالی و ثروت” را نیز برایت به همراه دارد. در نتیجه، زندگی تبدیل به لذت و رضایت درونی بی انتها می شود. دوره روانشناسی ثروت 2، راهنمای کاملی برای این مسیر است…
اطلاعات کامل درباره محتوای آموزشی دوره روانشناسی ثروت 2
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری مصاحبه با استاد | کلید لذت بردن از مسیر «تحقق خواسته ها»71MB21 دقیقه
- فایل صوتی مصاحبه با استاد | کلید لذت بردن از مسیر «تحقق خواسته ها»20MB21 دقیقه
به نام خدایی که همه چیز میشود همه کس را
سلام به استاد عزیزتر از جان و مریم بانو که خیلی دوسش دارم و دوستان نازنینم
اقاااااااااااااااا من یافتم
یاااااااااافتم
یاااااااااااااااااافتم
فهمیدم به چه شغلی علاقه دارم
اون موقع ها که توو بیمارستان کار میکردم و هر روز که شرایط کاری و شیفت ها و حقوق ها داشت ناجور میشد با اینکه با استاد آشنا نبودم توو دل همین تضادها گفتم خدایا کمکم کن وارد کاری بشم که حالم خوب باشه
تا اینکه سال 97 توو اینستا یه سری شکلات های دست ساز بلژیکی رنگی رنگی و براق دیدم و عاشق این کار شدم و هدایت شدم به یه کسی که صفر تا صد اینکار رو صادقانه بهم آموزش داد و من شروع کردم به خرید ابزار و پیج کاری اینستا رو راه اندازی کردم و کار رو شروع کردم در کنار کار بیمارستان
ولی امان از بی ایمانی و باور کمبود و باور های محدود کننده و اهمیت دادن به حرف های مردم و رعایت نکردن تکامل (ایموجی دست رو پیشونی)
تا اینکه دیدم از این پول در نمیارم و مردم برای یه دونه شکلات نمیان اینهمه پول بدن رفتم سراغ شغل کیک پزی با فوندانت وگفتم خب کیک تولد برای همه یه نیازه و بابتش پول میدن و اما و اگری نداره
بعد شروع کردم به درست کردن کیک ها به همکارام به صورت رایگان (همکارامم بعدش به جای پول برام کادو میخریدن) دیدم نه من عاشق این کار هستم و یه جاهایی به اون شکلات های بلژیکی برای تزیین هم نیازمندم وچند تا سفارش داشتم ولی باور های محدود کننده بازم کار خودش رو کرد (حمل کیک سخته،کلی ظرف کثیف میشه،یخچالت کوچیکه جا برا کیک ها نیس جا برا خامه ها نیس و الی آخر)و گذاشتم کنار
تا اینکه بچم به دنیا اومد و منم نتونستم کارم رو ادامه بدم و سال پیش شروع کردم به درست کردن کیک های اسلایسی و به آرایشگا ها و سوپر مارکت و کافی شاپ ها دادم ولی باز امان از بی ایمانی و باورهای نادرست که (بچم کوچیکه اجازه نمیده کار کنم و کسی نیست از بچم مراقبت کنه ،فر برقیم کوچیکه ،همزنم داره خراب میشه،همسرم باهام همراهی نمیکنه )
با گریه دوباره میزکارم و قالب هامو جمع کردم و میخواستم برگردم به کار کردن توو بیمارستان که
نه تنها اون بیمارستانی که چندین ساله اونجا کار کرده بودم منو نخواستن بلکه جاهای دیگه هم رفتم و به بهانه های مختلفی نشد در حالی که میدونستم نیرو میخوان گفتم حتما خیره و خدا برام برنامه بهتری داره (چون من 10 سال سابقه کاری داشتم و هیچ وقت حسابم خالی نبود نمیتونستم اینو قبول کنم که چرا من دست روی دست گذاشتم و درآمدی ندارم و حسابم خالیه )
رفتم سراغ فروش آنلاین ادویه و زعفران و کارم داشت خوب پیش میرفت که یه روزی از جلو ادویه فروشی داشتیم رد میشدیم که من گفتم:
اه اه چه بوی بد و تندی بعد همونجا خشکم زد
گفتم وایسا وایسا چییییی شد !!!!؟؟ چییییی گفتی؟؟؟!!!!
مگه نه اینکه توام داری این کار رو انجام میدی ؟؟!
مگه نه اینکه به شغلت باید علاقه مند باشی ؟؟!!
بعد میگی اه اه.
پس فقط به خاطر پولش بوده ،دست مریزاد نفس گل کاشتی
حالم خیلیییی بد شد و از خدا کمک خواستم دقیقا چند وقت بعدش فایل «تسلیم بودن در برابر خدا»اومد رو بنر سایت و فهمیدم من باید تسلیم خدا باشم و این کار رو هم گذاشتم کنار
و خواستم پسرم رو ببرم مهدکودک هر سری به یه بهونه ای مهدکودک تعطیل میشد (آلودگی هوا برودت هوا و مریضی و …)و فهمیدم اینا همش نشونه هست و من باید تسلیم باشم و اجازه بدم خدا در زمان مناسب منو به شغل مناسب هدایت کنه و اینجا بود دیگه دست از دست و پا زدن و زور زدن برداشتم
«باید پارو نزد وا داد
باید دل رو به دریا داد
خودش میبردت هر جا دلش خواست
به هر جا برد بدون ساحل همونجاست »
و بک گراند گوشیم یه جمله طلایی از استاد که توو کامنت سعیده شهریاری بود رو گذاشتم:
«یادتون باشه، وقتی که رها میکنی
و میسپاری خودت رو به جریان رودخونه
خداوند تو رو به اقیانوس میبره
به سمت نعمت های بی نهایت میبره
جات که رودخونه نیست که عزیز من
جات اقیانوسه ،خب؟ رها کن
اجازه بده کارها انجام میشه
توکل کن به خداوند »
و من از اون موقع دیگه رها و گفتم آخیییییییش خیالم راحت شد سپردم به خدا و توکل کردم و همراه شدم با این پروژه ی بی نظیر مریم جون و این فایل دوباره در من غوغا به پا کرد و با کمک ربم شروع کردم به انجام تمرین این فایل و دیدم که توو حرفه شکلات و کیک مشترک هستم و زدم توو اینترنت دیدم یه سری کیک ها هستن که با شکلات بلژیکی ساخته میشن و به اصطلاح بهش کیوب کیک گفته میشه و رفتم هزینه دوره رو دیدم خیلی بالا بود و گفتم نه اگه قراره کاری شروع کنم باید با امکاناتی که دارم شروع کنم دیگه دیدم به جایی نمیرسم دفترم رو بستم گفتم خدایا من مغزم قد نمیده نمیدونم تو بهم بگو من به چی علاقه دارم و رها کردم
و امروز بعد اینکه فایل جدید رو گوش کردم و بعد از خوابوندن پسرم شروع کردم به خوندن کامنت این فایل گفتم خدایا از طریق کامنت بچه ها بهم یه سرنخ بده
هدایت شدم به کامنت یکی از بچه ها که نوشته بودن خانواده عجیبی دارن و پسرشون با اینکه کار ارز و ترید انجام میده ولی عاشق کار آشپزی و کیک و شیرینیه بعد گفتم خدایا بازم بیشتر هدایتم کن
بعد حسی بهم میگفت برو کامنت های سعیده شهریاری رو بخون بدو برو بخون گفتم باشه حالا بزار کامنت های این صفحه تموم شه بعد گف نه سعیده شهریاری سعیده شهریاری سعیده شهریاری
بعد رفتم توو صفحه اصلی که برم از تاپ کامنت ها پیداش کنم و نجوا گف کجا داری میری سعیده شهریاری به تو چه!!!
اون علاقش نویسندگی چه ربطی به تو داره !!؟؟
ولی قلبم بازم بهم میگف سعیده شهریاری
دیگه رفتم توو پروفایل سعیده و آخرین کامنتش رو با
«بسم الله الرحمن و الرحیم »
شروع کردم به خوندن و تا رسیدم به این قسمت از کامنتش
به خدا شده یکی،دو ساعت طول کشیده کامنت نوشتنم و من اصلا یک دقیقه ش رو هم نفهمیدم…بعد قد همون،وقت میزارم برای ادیت کامنت،نگاه کردن به جمله ها،کجا بولد شه،کجا عوض شه،کجا بهتر شه….دقیقا مثل کسی که عاشق خلق شیرینی و کیکه…بعد موقع خامه کشی و تزئین کیکش کلی دقت میکنه….هر کامنتم،برای من،یک کیک تولد سفارشیه…اصلا هیچکی نخونتش،من باید خوشگل درستش کنم….
پس!باورهات سعیده…باورهات رو درست کن…کدهای خراب ذهنی رو بشناس و تغییرشون بده… بعد ازهمین مسیر،ثروت و نعمت بیش از نیاز تو وارد زندگیت میشود
و سر تا سر وجوووودم پر شد از خوشحالی و اشک و اشک و اشک و گفتم باید بیام بنویسم اینارو براتون
خدایا تو چقدر مهربونی
خدایا تو چقدر انک سمیع الدعا هستی
خدایا تو چقدر رحیمی چقدر رحمانی
خدایا تو چقدر سریع الاجابه هستی
خدایا تو چقدر خوبی که مسیر درست بهم نشون دادی
به قول سعیده کم مونده خود خدا بیاد پیشم یکی بزنه پس کله ام بگه اننی ان الله
بشین کیک های تولدت رو درست کن
من میشم برات مشتری
من از نیکان مراقبت میکنم
من برات غذا درست میکنم
من کیک هات رو سالم میرسونم دست مشتری
من به وقتت برکت میدم
من بهت ایده میدم
من مواد اولیه با کیفیت بهت میدم
من مشتری های ثروتمند میارم برات
من آسون میکنم تورو بر آسونی ها
من دلها رو برات نرم میکنم
اصلا من هر کاری که به نفعت باشه رو انجام میدم
استاد من نفس بهتون قول میدم و متعهد میشم که دست از علاقم نکشم و یه کیک پز موفق بشم توکل کنم به ربم و کمالگرا نباشم عجله نکنم خودم رو با کسی مقایسه نکنم و باورهای ثروت ساز و خوب در مورد شغلم ایجاد کنم و هر روز بنویسم حرف بزنم و فایل گوش بدم استمرار استمرار استمرار
«الذین یومنون بالغیب »
ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است
عاشقتم خدای مهربونم
عاشقتم ازت استاد گرانقدر
عاشقتم مریم جون
عاشقتم نفس عزیزم
«بنده زیبا و خوبت نفس»
سلام به سعیده ی عزیزم
اونقدر احساسم بهت نزدیکه که میخوام جسارت اینو پیدا کنم و تو رو دوست خودم بدونم از اون دوستای جون جونی که دوس نداره کسی باهاش حرف بزنه (قلب)
امروز از طریق کامنتت معجزه ها و هدایتهای خدا در زمان مناسب رسید دستم
و توو اولین پاراگراف متنت هدایت الله رو دریافت کردم و تا اینجا خوندم و قلبم بهم گفت خوندن رو ادامه نده باید برا این فایل کامنت بنویسی و لبیک گفتم بعد برای اینکه از تو دوست خوبم تشکر کنم برای شما هم نوشتم که دست پر مهر خداوند شدی برام و قسمتی از کامنت هام رو کپی پیست میکنم برات :
اقاااااااااااااااا من یافتم
یاااااااااافتم
یاااااااااااااااااافتم
فهمیدم به چه شغلی علاقه دارم
اون موقع ها که توو بیمارستان کار میکردم و هر روز که شرایط کاری و شیفت ها و حقوق ها داشت ناجور میشد با اینکه با استاد آشنا نبودم توو دل همین تضادها گفتم خدایا کمکم کن وارد کاری بشم که حالم خوب باشه
تا اینکه سال 97 توو اینستا یه سری شکلات های دست ساز بلژیکی رنگی رنگی و براق دیدم و عاشق این کار شدم و هدایت شدم به یه کسی که صفر تا صد اینکار رو صادقانه بهم آموزش داد و من شروع کردم به خرید ابزار و پیج کاری اینستا رو راه اندازی کردم و کار رو شروع کردم در کنار کار بیمارستان
ولی امان از بی ایمانی و باور کمبود و باور های محدود کننده و اهمیت دادن به حرف های مردم و رعایت نکردن تکامل (ایموجی دست رو پیشونی)
تا اینکه دیدم از این پول در نمیارم و مردم برای یه دونه شکلات نمیان اینهمه پول بدن رفتم سراغ شغل کیک پزی با فوندانت وگفتم خب کیک تولد برای همه یه نیازه و بابتش پول میدن و اما و اگری نداره
بعد شروع کردم به درست کردن کیک ها به همکارام به صورت رایگان (همکارامم بعدش به جای پول برام کادو میخریدن) دیدم نه من عاشق این کار هستم و یه جاهایی به اون شکلات های بلژیکی برای تزیین هم نیازمندم وچند تا سفارش داشتم ولی باور های محدود کننده بازم کار خودش رو کرد (حمل کیک سخته،کلی ظرف کثیف میشه،یخچالت کوچیکه جا برا کیک ها نیس جا برا خامه ها نیس و الی آخر)و گذاشتم کنار
تا اینکه بچم به دنیا اومد و منم نتونستم کارم رو ادامه بدم و سال پیش شروع کردم به درست کردن کیک های اسلایسی و به آرایشگا ها و سوپر مارکت و کافی شاپ ها دادم ولی باز امان از بی ایمانی و باورهای نادرست که (بچم کوچیکه اجازه نمیده کار کنم و کسی نیست از بچم مراقبت کنه ،فر برقیم کوچیکه ،همزنم داره خراب میشه،همسرم باهام همراهی نمیکنه )
با گریه دوباره میزکارم و قالب هامو جمع کردم و میخواستم برگردم به کار کردن توو بیمارستان که نه تنها اون بیمارستانی که چندین ساله اونجا کار کرده بودن منو نخواستن بلکه جاهای دیگه هم رفتم و به بهانه های مختلفی نشد (چون من 10 سال سابقه کاری داشتم و هیچ وقت حسابم خالی نبود نمیتونستم اینو قبول کنم که چرا من دست روی دست گذاشتم و درآمدی ندارم ) رفتم سراغ فروش آنلاین ادویه و زعفران و کارم داشت خوب پیش میرفت که یه روزی از جلو ادویه فروشی داشتیم رد میشدیم که من گفتم اه اه چه بوی بد و تندی بعد همونجا خشکم زد گفتم وایسا وایسا چییییی شد !!!!؟؟ مگه نه اینکه توام داری این کار رو انجام میدی ؟؟! مگه نه اینکه به شغلت باید علاقه مند باشی ؟؟!! بعد میگی اه اه. پس فقط به خاطر پولش بوده ،دست مریزاد نفس گل کاشتی
حالم خیلیییی بد شد و از خدا کمک خواستم دقیقا چند وقت بعدش فایل «تسلیم بودن در برابر خدا»اومد رو بنر سایت و فهمیدم من باید تسلیم خدا باشم و این کار رو هم گذاشتم کنار
و خواستم پسرم رو ببرم مهدکودک هر سری به یه بهونه ای مهدکودک تعطیل میشد و فهمیدم اینا همش نشونه هست و من باید تسلیم باشم و اجازه بدم خدا در زمان مناسب منو به شغل مناسب هدایت کنه و اینجا بود دیگه دست از دست و پا زدن و زور زدن برداشتم
«باید پارو نزد وا داد
باید دل رو به دریا داد
خودش میبردت هر جا دلش خواست
به هر جا برد بدون ساحل همونجاست »
و بک گراند گوشیم یه جمله طلایی از استاد که توو کامنت سعیده شهریاری بود رو گذاشتم:
«یادتون باشه، وقتی که رها میکنی
و میسپاری خودت رو به جریان رودخونه
خداوند تو رو به اقیانوس میبره
به سمت نعمت های بی نهایت میبره
جات که رودخونه نیست که عزیز من
جات اقیانوسه ،خب؟ رها کن
اجازه بده کارها انجام میشه
توکل کن به خداوند »
و من از اون موقع دیگه رها و گفتم آخیییییییش خیالم راحت شد سپردم به خدا و توکل کردم و همراه شدم با این پروژه ی بی نظیر مریم جون و این فایل دوباره در من غوغا به پا کرد و با کمک ربم شروع کردم به انجام تمرین این فایل و دیدم که توو حرفه شکلات و کیک مشترک هستم و زدم توو اینترنت دیدم یه سری کیک ها هستن که با شکلات بلژیکی ساخته میشن و به اصطلاح بهش کیوب کیک گفته میشه و رفتم هزینه دوره رو دیدم خیلی بالا بود و گفتم نه اگه قراره کاری شروع کنم باید با امکاناتی که دارم شروع کنم دیگه دیدم به جایی نمیرسم دفترم رو بستم گفتم خدایا من مغزم قد نمیده نمیدونم تو بهم بگو من به چی علاقه دارم و رها کردم
و امروز بعد اینکه فایل جدید رو گوش کردم و بعد از خوابوندن پسرم شروع کردم به خوندن کامنت این فایل گفتم خدایا از طریق کامنت بچه ها بهم یه سرنخ بده
هدایت شدم به کامنت یکی از بچه ها که نوشته بودن خانواده عجیبی دارن و پسرشون با اینکه کار ارز و ترید انجام میده ولی عاشق کار آشپزی و کیک و شیرینیه بعد گفتم خدایا بازم بیشتر هدایتم کن
بعد حسی بهم میگفت برو کامنت های سعیده شهریاری رو بخون بدو برو بخون گفتم باشه حالا بزار کامنت های این صفحه تموم شه بعد گف نه سعیده شهریاری سعیده شهریاری سعیده شهریاری
بعد رفتم توو صفحه اصلی که برم از تاپ کامنت ها پیداش کنم و نجوا گف کجا داری میری سعیده شهریاری به تو چه!!!
اون علاقش نویسندگی چه ربطی به تو داره !!؟؟
ولی قلبم بازم بهم میگف سعیده شهریاری
دیگه رفتم توو پروفایل سعیده و آخرین کامنتش رو با
«بسم الله الرحمن و الرحیم »
شروع کردم به خوندن و تا رسیدم به این قسمت از کامنتش
به خدا شده یکی،دو ساعت طول کشیده کامنت نوشتنم و من اصلا یک دقیقه ش رو هم نفهمیدم…بعد قد همون،وقت میزارم برای ادیت کامنت،نگاه کردن به جمله ها،کجا بولد شه،کجا عوض شه،کجا بهتر شه….دقیقا مثل کسی که عاشق خلق شیرینی و کیکه…بعد موقع خامه کشی و تزئین کیکش کلی دقت میکنه….هر کامنتم،برای من،یک کیک تولد سفارشیه…اصلا هیچکی نخونتش،من باید خوشگل درستش کنم….
پس!باورهات سعیده…باورهات رو درست کن…کدهای خراب ذهنی رو بشناس و تغییرشون بده… بعد ازهمین مسیر،ثروت و نعمت بیش از نیاز تو وارد زندگیت میشود
و سر تا سر وجوووودم پر شد از خوشحالی و اشک و اشک و اشک و گفتم باید بیام بنویسم اینارو براتون
خدایا تو چقدر مهربونی
خدایا تو چقدر انک سمیع الدعا هستی
خدایا تو چقدر رحیمی چقدر رحمانی
خدایا تو چقدر سریع الاجابه هستی
خدایا تو چقدر خوبی که مسیر درست بهم نشون دادی
به قول سعیده کم مونده خود خدا بیاد پیشم یکی بزنه پس کله ام بگه اننی ان الله
بشین کیک های تولدت رو درست کن
من میشم برات مشتری
من از نیکان مراقبت میکنم
من برات غذا درست میکنم
من کیک هات رو سالم میرسونم دست مشتری
من به وقتت برکت میدم
من بهت ایده میدم
من مواد اولیه با کیفیت بهت میدم
من مشتری های ثروتمند میارم برات
من آسون میکنم تورو بر آسونی ها
من دلها رو برات نرم میکنم
اصلا من هر کاری که به نفعت باشه رو انجام میدم
استاد من نفس بهتون قول میدم و متعهد میشم که دست از علاقم نکشم و یه کیک پز موفق بشم توکل کنم به ربم و کمالگرا نباشم عجله نکنم خودم رو با کسی مقایسه نکنم و باورهای ثروت ساز و خوب در مورد شغلم ایجاد کنم و هر روز بنویسم حرف بزنم و فایل گوش بدم استمرار استمرار استمرار
خیلی ازت ممنونم سعیده ی مهربون
امیدوارم بتونم از نزدیک ملاقاتت کنم
نیلا و نیکا رو ببوس یه روزی برسه که کیک تولدشون رو بپزم
میبوسمت
سلام مریم عزیزم
خیلی ممنونم ازت که به ندای قلبت لبیک گفتی
بی نهایت ازت سپاسگزارم که الگو موفق برام مثال زدی و برام باورپذیر کردی که شغلت میشه عشقت و عشقت میشه شغلت
به قول استاد اگه داری رو علاقت کار میکنی و درآمد نداری ایراد از اون شغل نیست ایراد از باورهاته
اگه دوست تو تونسته موفق بشه قطعا منم موفق میشه
در پناه خدای مهربان که هر کاری میکنه تا ما به خواسته هامون برسیم
خدایا صد هزار مرتبه شکرت
ای خدای شکافنده دانه ها تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجوییم
«بنده زیبا و خوبت نفس»