مصاحبه با استاد | کلید لذت بردن از مسیر «تحقق خواسته ها» - صفحه 29

503 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    یگانه مدرس نیا گفته:
    مدت عضویت: 1422 روز

    سلام به استاد و خانم شایسته عزیز

    و بقیه بچه‌ها که کامنتم رو میخونن

    خیلی خوشحالم که دارم این گام هارو همزمان با منتشر شدنشون هر روز و با استمرار پیش میبرمو هر روز یک گام رو میبینمو یادداشت میکنمو نکات مهمش رو و مرور میکنم … چقدر مطالب بینظیریو توی همین ده گام یاد گرفتم.

    درباره اون قسمت از صحبت استاد که گفتن حتما عاشق کارت نیستی که تعلل میکنی میخوام بنویسم…

    میخوام بگم شاید فقط این دلیل تعلل کردن نباشه

    شاید اصلا تو اونقدر پشت گوش انداختیو انقدرر ترس هارو وارد ذهنو جسمو وجودت کردی که حتی حتی یکبار دقیق انجامش ندادی که بدونی این تعلل به خاطر عاشق نبودن به کاره یا به خاطر ترس های ذهنیت

    شاید برای استاد کمتر این مورد پیش اومده یا فراموش کردن چون سالهاست سعی در عمل به توحید دارن… اما منی که اینروزها دارم به شدت با ذهنم کلنجار میرم که این هدایتی که خدا برای حرکت به سمت انجام کارهام میده رو عملی کنمو درواقع ایمانم رو نشون بدمو قدم بردارم خوب میفهمم

    من سالهاست که از برنامه نویسی ترسیدم درحالیکه بخش اصلی کارم برنامه نویسی هستش حالا چرا ترسیدم چون سالهاست شرک ورزیدم خودم کارهام رو انجام ندادمو سپردم به همکارم این بخش کار که البته مهم ترین بخش کار بوده

    و خودم سالهاست پادویی کردم

    درحالیکه صدها بار جهان پس گردنی زده و خوردم با مخ زمین و باز نکردم اون کاریو که باید

    و شده تعلل و تعلل و اولویت ندونستن این کار اصلیم

    این روزها که دیگه صد درصد با درخواست درون خودم همکارم رو کنار گزاشتمو البته با کار کردن روی خودم یکجورایی اون منو کنار گزاشتو از مدارم خارج شد و حتی جواب احوال پرسی هام رو هم نمیده…

    بهم گفته شد حتی اگر استادت خواست اخراجت کنه به همکارت پیام نده و ازش سوال نپرس

    یکبار سوال پرسیدم شرایط طوری شد که باز جوابم رو نداد و اینبار بهتر گفته ی خداوند رو درک کردم

    این روزها که ترسمو گزاشتم کنارو میگم خدا خودش هدایتم میکنه به جوابو دارم از بیسیک ترین چیزها خودم فکر میکنم خودم کد میزنم و خودم خودم رو درگیر مسئله میکنم کاملا میفهمم که چقدر عاشق این کار بودمو هستم

    نمیتونید حدس بزنید وقتی کمی به جواب نزدیک میشمو یک نتیجه میگیرم چه جشنی توی وجود من گرفته میشه

    چقدر من یگانه واقعی میشم چقدر با همسرم با خانوادم در صلح تر و مهربان ترم چقدر ازین کابوس همیشگی و استرس و تپش قلب همیشگی که حتی توی خواب هم رهام نمیکنه راحت میشم

    پس من عاشقم

    این تعلل ها فقط از عادات بد ناشی میشن

    ازینک من سالهاست دارم تعلل میکنم

    ازینکه درین مورد هیچ کار نکردمو نتیجه نگرفتم بعد توی ذهنم این نقش بسته که کار کردمو نتیجه نگرفتم

    ذهنم هم بیراه نمیگه من کار کردم من خون دل ها خوردم ولی مسئله اینجاست که من فقط پادویی کردم دستیار بودم تو سری خور بودم …سالها و کار اصلیو نکردم اینه که همچین دوگانگیی برای مغزم پیش اومده

    خیلی خنده داره ولی واقعیت داره

    یک مثال بزنم از زمانی که میرفتم سر عمل های جراحی این دستیارای اتاق عمل بنده خداها سخت ترینو حال به هم زن ترینو زمان بر ترینو رو مخ ترین کارهارو میکردن توی عمل جراحی بعد که همه چیزو تمیز میکردن و اماده، جراح میومد چارتا حرکت میزد میرفت، باز اینا باید بخیه میزدنو تمیز میکردنو میبردنو میاوردن

    کی کار اصل رو میکرد ؟ جراح

    کی بیشترین احترام و اعتبار و درامد رو داشت؟ جراح

    کی بیشترین زحمت رو میکشید بیشتربن داد و بیدار رو میشنید ؟ دستیار اتاق عمل

    ولی کی بود که بیشترین بهارو داده بود قبلا؟ جراح

    من اون روزها که شرک داشت قلبم و سرم پایین بود جلوی بقیه و یکطورهایی با کمال احترام بیخود سعی میکردم با همکارم صحبت کنم که نکند از دستم ناراحت بشه من اون روزها هم عاشق کارم بودم

    گاهی این هدایت میومد که یگاااااانه تو خودت بکن تو خیییلی باهوشی ببین چطور مسئلرو به اسانی فهمیدی ولی نه… ذهنم همکارم رو غول برنامه نویسی خدای باهوشی و علمو دانش میدید و خودم رو ضعیف و ناتوان

    این روزها خواسته ی من از خدای مهربون اینه که من رو توی کارم عاشق ترین کنه و هدایتم کنه مثل استاد نتونم کارم رو انجام ندم…

    با توجه به نتایج گذشتم میدونم که این هم حتما انجام خواهد شد

    فقط دارم ایمانم رو بیشترو بیشتر نشون میدم

    و دراخر و برای خلاصه کردن کامنتم باید بگم شاید گاهی تعلل نه به خاطر عاشق نبودن بلکه به خاطر ترس و شرک و نپرداختن بهاست و رنج و لذت ها و عادت های بدی که این مسیر توی ذهنمون میسازه

    و فقط با شکستنش و اقدام مخالف این مسیره که کاملا میتونیم متوجه بشیم که ایا واقعا عاشق کار هستیم یا نه

    و این تعلل دلیلش کدوم یک از این دو مورده؟!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    نازیلا محجوب گفته:
    مدت عضویت: 468 روز

    سلام استاد جان

    سلام خانم مریم

    سلام داداشیا

    سلام آبجیا

    سلام عباس منشی‌ها

    امیدوارم حالتون عالی باشه درین سردی زمستان.

    من اون موقع ک باشما آشناشدم تعهد نداشتم به اجرای قوانین،دست و پا شکسته عمل میکردم ولی وقتی وارد سایت شدم هر روز بهتر شد این اراده و تعهد، میخوندم کامنت دوستا رو،و میگفتم بدو نازی عقبی .

    بدو بدو

    من یک عالمه تمرین برا خودم ساخته بودم.

    تکرار باورهای 200 دانه‌ایی

    نوشتن سپاسگزاری صبح و شب

    نوشتن اهدافم

    شنیدن فایل‌ها

    کامنت خوندن و کامنت دادن

    کارهای خانه رو تمامش انجام دادن

    خواندن قرآن و نوشتن ترجمه های آیات رحمت

    ذکر گفتن

    اصن یک جوری بود ک من یک لحظه هم بیکار نبودم

    و بعد میگفتم اینهمه تلاش کو نتیجه

    بعد دلسرد میشدم

    من واقعن یک روز بخود آمدم و دیدم دارم از خودم بیشتر فاصله میگیرم

    دریک سیکل معیوب افتادم در مقایسه کردن خود با بقیه

    ول کردم این جریان رو

    من اصن جایی نمیرفتم ک یک تمرینم عقب نیوفته

    بخودم امدم و این چسبندگی رو رها کردم حتی سپاسگزاری رو.

    گفتم هرچیز بر اساس یک جبر باشه نتیجه نمیشه گرفت ازش

    امدم با خواندن دوستان متوجه شدم از دلِ اینهمه تضاد و ناخواسته ها صبور بمانم که رشد کنم درین بین، که سعی کنم ازخودم یک نسخه جدیدی بسازم و اون موقع تا الان ک دوماه شد دیگه به خودم سخت نمیگیرم،دیگه بی انگیزه شدن ازم رفت، دیگه حتی حس و حالم اعتمادم بخدا بیشتر شده

    که دارم از مسیر لذت میبرم با وجودی که به قولِ استاد من الان به اون خواسته ها هنوز نرسیدم ولی عشق میکنم باخودم

    درسته من هنوز کار دارم ولی خب دارم تکامل خودمو طی میکنم که باوجود نداشتنِ خواسته ها حالم خوب باشه و باتقوا بمانم.

    استاد درست میگه از مسیر باید لذت برد

    حتی با سلامِ یک عضو خانواده

    حتی با دیدنِ بارش برف در اوجِ زمستان سرد

    حتی در دلِ اینهمه سختی باید سخت نگرفت و عجول نبود

    نمیگم خوب شدم ولی دارم برنامه ریزی میشه ذهنم به زیبایی ها، به موفقیت و اراده و تعهد .

    خدا را شکرگزارم دارم رشد میکنم

    و اینهمه رو مدیون استاد عزیز و خدای خوبم هستم.

    خدایا سپاسگزارم برا همه چیز و برا بودنِ خودت .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    Nafis گفته:
    مدت عضویت: 1064 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام استاد سلام به همه خوبان همه شماهایی که صلح و عشق را اشاعه می‌دهید.

    اگر من کمتر حرص بزنم و کمتر عجله داشته باشم اگر کمتر به خواسته بچسبم و بگم کو ؟…هان ! پس کو؟..

    زندگی را سخت نگیر آسان بگیر با تکامل بدون قدم قدم می رسی . با توجه به نکات مثبت زندگی با لذت بردن از زندگی خیلی راحت و ساده و لذت بخش تر به خواسته ها می رسیم .

    استاد اینها را شما با توجه به تجربه و آگاهی های جایگاه استادی تون فرمودید. منم گفتم بیام عمل کنم به اندازه توانم از آگاهی های فایل اقدام عملی کنم و با خانواده رفتیم پارک ،هوای خوب محیط دلچسب و لذت و شادی . اما بعدش سرزنش های ذهن شروع شد . دیدی ! دیدی از کارهات عقب افتادی ! دیدی نرسیدی کامنت روزت را بنویسی! دیدی تعهدات کشکی بود ! فقط وقت تلف کردی! به خودم گفتم خدا این وقت را برام آزاد کرد تا با خانواده ام خوش باشم و فرکانس های خوب فرستادم تازه چطور وقتی بچه ام لیوان را صبح شکوند بهش گفتم هر کسی ممکنه اشتباه کند اما ما میتونیم اشتباهاتمان را درست کنیم و با همین حرف آرام شد ، چون میدونم اون هم از اینکه لیوان را شکسته ناراحت است و دارد خودش‌ را سرزنش می کند.

    پس هر کاری کردم درست بوده و الان هم وقت نوشتن کامنت دارم و مهم این است که دارم تو مسیر می‌آیم مهم تومسیر موندن است . گاهی با کامنت خوندن و نوشتن، گاهی با فایل شنیدن و پیاده کردن ، گاهی با خوشگذرونی و تفریح کردن . همش درسته !

    وقتی به این یقین برسم که بدون استثنا تمام تجربیات و اتفاقات و شرایطی که برام رقم خورده خودم بوجود آوردم با افکارم و باورهایم! نه هیچ عامل بیرونی. فقط تمرکز را صد در صد می گذارم روی خودم . قبول می کنم یک فاصله زمانی لازم‌ است تا تغییر فرکانس هام ، نتایجش را نشون بده تو زندگیم. هرچند از همون لحظه ای که شروع می کنم نشانه هاش می آید. باید برای اینکه نشانه هاش ثابت بمونه به ثبات فرکانسی برسم .تا نشانه ها تبدیل بشود به نتایج ملموس. اصلا فرکانس یعنی امتداد یعنی ادامه دار بودن .

    یعنی بدونم اول فرکانس هام تغییر می‌کند، بعد نشانه ها می آید، بعد ادامه می‌دهم نتایج کوچک سرو کلشون پیدا می‌شود باز ادامه می‌دهم ، ثبات فرکانسی بیشتر و بیشتر می شود و بعد می بینم از لحاظ کیفیت و کمیت نتایج بزرگ و بزرگ تر می‌شوند.

    نکته ای که این وسط برای آدم عجولی مثل من که وقتی می‌رود سفر فقط مبدا و مقصد براشن تعریف شده خیلی حائز اهمیت است این است که از مسیر لذت ببرم. از لحظه حال غافل نشوم ،حرص زدن عجله کردن ، دیر شد دیر شد را بگذارم کنار .

    زندگی همه اون تجربیاتی است که با رد کردن پستی ها وبلند ها ، گذروندن شادی ها و غم ها بدست می آورم. پس به خودم آسان بگیرم ، کمال گرا نباشم ، بیشتر تو لحظه زندگی کنم صبور تر و آرام تر باشم .و مطمئن باشم فاصله بین من و خواسته ام فقط و فقط با احساس خوب پر می‌شود و احساس خوب فقط و فقط با تغییر باورها و کار کردن مداوم روی باورها ایجاد می‌شود .

    پس اولین چیزی که دوست دارم را برم و ادامه بدهم ادامه‌ بدهم و لذت ببرم.

    رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَیْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    علی گفته:
    مدت عضویت: 1264 روز

    به نام خدای بخشنده و مهربان

    با سلام خدمت دوستان عزیز

    گام دهم از پروژه مهاجرت به مدار بالاتر

    واقعا اون جمله استاد که گفتن تمام اتفاقات و تجربیات زندگی‌مون رو خودمون با فرکانس ها و باورهامون ساختیم رو با تمام وجودم میفهمم و وقتی به گذشته ام فکر میکنم واقعا این مهم رو درک میکنم و میبینم همیشه خودم با ترس‌هام و باورهام و افکارم دنیای خودم رو خلق کردم،اما به‌ محض برداشتن تمرکز از روی این موضوع دوباره یادم میره و باز گفتگوهای ذهنی و افکار منفی دست بکار میشن،اما خداروشکر زود آگاهانه یا این افکار رو قطع میکنم و افکار مثبت رو جایگزین میکنم،یا خودم رو به یک کاری مشغول میکنم چون الان دیگه میدونم با تکرار افکار منفی یا مثبت تو ذهنم به اونها قدرت میدم تا تبدیل بشن به باور و این باورها با یک فاصله زمانی به صورت اتفاقات و تجربیات وارد زندگیم میشن، پس چه بهتر که فرکانس های مثبت بفرستم.

    در مورد لذت بردن از مسیر خداروشکر الان خیلی بهتر شدم دیگه مثل سابق بدو بدو نمی‌کنم.

    خداروشکر میکنم تو این مسیر هستم و از اون لذت میبرم و هرروز سعی میکنم یه گام کوچیک به سمت خواستم بردارم و تو اینکار استمرار داشته باشم،خدایا شکرت.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    زهرا آقچه لو گفته:
    مدت عضویت: 733 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم.

    سلام استاد و خانوم شایسته عزیز.

    در این فایل فهمیدم اگر در مسیر علاقم هستم و نمیتونم پول در بیارم باورهای ثروت ساز من مشکل داره که الحمدالله دارم کار میکنم روش ولی اینم بدونم که اگه کار نکنم روی باورهای ثروت سازم و در مسیر خواستم به پولی که میخوام نرسم قطعا از این مسیر خسته میشم و ول میکنم پس ادامه بدم.

    حالا که بحث باورها را بهتر از قبل درک کردم بهتر کار میکنم بعلاوه عمل فیزیکی که واقعا عالی داره میره جلو. من اگه با آگاهی های الآنم برگردم چندسال قبل یک سری ترسها را میزارم کنار و دوم اجازه نمیدم مورد سو استفاده قرار بگیرم.

    یادمم باشه حال خوب فقط با تغییر باورها با تغییر ذهن به سمت مثبتها و خوبیها بوجود می آید نه با چیز دیگه رها باشم به خواستم نچسپم حالمو خوب نگه دارم و از مسیر لذت ببرم

    مسیر و مقصد یکی است مهم لذت بردن هست.

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  6. -
    Yalda va Hossein گفته:
    مدت عضویت: 2384 روز

    “””به نام خدایی که اسان میکند بر ما آسانی ها””

    سلام ،سلام مریم جان ،عزیز جان، خدا قوت جانانه به شما و استاد عزیزم،خداوند رو شاکرم به خاطر وجود شما دو عزیز که راهنمای ما شدین،شدین دستی از دستان خداوند برای هدایت ما،وواقعا چه هدایتی الان این مدار داره ثابت میکنه جهان طبق خواسته های تو جلو میره ،جهان به افکار تو پاسخ میده ووقتی از خدا هدایت میخوای ،همواره تورو هدایت میکنهو چه هدایتی قشنگ تر از این پروژه که هر مدارش تورو به جلو حرکت میده و پرسش های ذهنت رو پاسخ میده ،خدار بی نهایت سپاسگذارم بابت شماها ،خدارو سپاسگذارم بابت اینکه مارو هدایت کرد به این مسیر توحیدی

    و اما گام دهم مهاجرت: (((لذت بردن از مسیر کلید تحقق خواسته)))

    چجوری میشه که ما از مسیر خواسته هامون لذت ببریم؟؟

    چجوری میشه که ما از مسیر خواسته دل زده نشیم؟

    چجوری میشه ما تو مسیر خواسته ثابت قدم بمونیم به قول خودمون دووم بیاریم؟

    چجوری میشه ما تو مسیر خواسته خسته نشیم کم نیاریم ؟

    چجوری میشه ما تو مسیر خواسته از بعد زمان و مکان خارج بشیم ؟

    جواب تمام این سوالات و هزاران چجوری دیگه همه در یک کلمه خلاصه میشه :(( علااااااااااقه))

    علاقه به کاری که داری انجام میدی علاقه به شغلی که داری ،علاقه به مسیری که داری میری تورو از تمام این چجوری ها مبرا میکنه ،وقتی پای علاقه در کار باشه دیگه خستگی متوجه نمیشی،دیگه زمان متوجه نمیشی ، دیگه بهنتیجه فکر نمیکنی،دیگه به اینکه مردم چی میگن فکر نمیکنی، علاقه باعث میشه دیگه دل زده نشی؟ از مسیری که داری میری لذت ببری و بهت حال

    خوب میده،کلا بهت خوش میگذره فازغ از اینکه چه نتیجه ای را ایجاد میکنه

    من به شخصه خیلی این موارد تو شغلم تجربه کردم البته من تو زمینه سخنرانی هم به شدت این مدلی هستم و علاقه خیلی وافری دارم و همه ی این نکته هارو توش تجربه کردم ولی واقعیت فعلا تو اون مسیر قدم برنداشتم و این جلسه و راهکار فوق العاده ای که مریم جاان عزیزمون بهمون پیشنهاد دادن برای پیدا کردن علاقه ،خیلی عااالی و بی نظیر بود و من و عشقم انجامش دادیم و خودم متوجه شدم که علاقه ام بیشتر تو سخنرانی انگیزشی یچیزی شبیه به استاد، ولی باید خیلی روی اعتماد به نفسم کار کنم چون خیلی باگ تو ذهنم راجع به این موضوع دارم اولیش هم اینه که من تمام اگاهی هام از استاد عزیزم و چندین کتاب هستش و نمیخوام گفته هام شبیه استاد باشن من دوس دارم سبک یونیکی تو این زمینه داشته بااااشم ،البته از خدا هدایت خواستم که آیا واقعا باید تو این مسیر قدم بردارم یا نه ، چون شخصیت حمایتگری دارم و خیلی اهل راهکار دادن به بقیه بودم قبلا نمیخوام این موضوع باعث بشه فکر کنم با این مسیر میتونم زندگی افراد رو تغییر بدم انشا.. که خدا هدایتم میکنه ، درکل این جلسه فوق العاده بود برای من برای همین الان من که در شغل املاک هستم، چون در این شغل هم بسیار موفق عمل کردم و خیلی در این مسیر بهم خوش میگذره و ویژگی های یک شغلی که در اون علاقه باشه رو داره چون ازش هیچ وقت خسته نمیشم و با دوره های استاد سعی میکنم از مسیر خواسته ام لذت ببرم ، قبلا به خاطر یه باور خیلی بدی که داشتم و اون این باور بود که پول به سختی درمیاد ، همیشه در مسیرهایی بودم که به سختی پول ساختم و در عین حال لذتی هم برام نداشته اون مسیر یادمه چنان خودمو میکشتم تو اون کار که حتی یک زمان استراحت برای خودم نمیزاشتم فکر میکردم تو مقصد چی هست ،و واقعا خیلی ضربه خوردم،الان خداروشکر خیلی بهتر شدم اصلا دیدگاهم به زندگی خیلی فرق کرده دیگه عجله برای رسیدن ندارم و از چیزهایی که دارم لذت میبرم و خدارسپاسگذارم، خیلی به خدا وصل شدم و دارم سعی میکنم با خودم در صلح باااشم ،سعی میکنم ذهن و روحم بهم نزدیک کنم تا بتونم راحت تر الهامات درک کنم و به مسیرهای درست هدایت بشم

    مورد دیگه ای هم که در این فایل اشاره شد بهش لذت بردن از مسیر هستش، اینکه دیگه به خواست هامون نمیچسبیم و رها هستیم ،یعنی اگر ما مبنا رو به لذت بردن از لحظه اکنون بزاریم خود به خود دیگه به این فکر نمیکنیم که پی من کی به خواسته ام میرسم ، بلکه میای به خودت میگی که من چه کارهایی کنم که از مسیرم بیشتر لذت ببرم بدون اینکه فکر کنم به اینکه خواسته ی من کی تحقق پیدا میکنه و همین موضوع باعث میشه که تو در همه حااال احساسات خوب داشته باااشی و چون در لحظه زندگی میکنی این احساس خوب تداوم پیدا میکنه یعنی ادامه دار میشه و وقتی ادامه دار بشه خود به خود فاصله فرکانسیت با خواسته ات کم میشه و در نهایت به خواسته ات میرسی

    بازم میرسیم به قانون

    احساست خوب =اتفاقات خوب

    این روش یا این کلید که لذت بردن از مسیر هستش به تو یاد میده که همیشه در بالاترین فرکانس باااشی ،چون تمرکزت میره روی داشته های الانت ،تمرکزت میره روی نعمت هایی که داری و نه خواسته ها و چیزهایی که نداری و همین موضوع باعث میشه که احساس خوب تداوم پیدا کنه و هر اندازه که در احساس خوب بمانی ، به یک ثبات فرکانسی میرسی و این ثبات فرکانسی اتفاقات خوب رو برات به ارمغان میاره و در نهایت رسیدن به خواسته رو رقم میزنه

    و ما اگر باز یک قانون دیگه رو به خودمون یادآور باااشیم که فاصله فرکانسی ما با خواسته امون با احساس خوب پر میشه دیگه سعی میکنیم که همیشه در احساس خوب بمونیم و این میسر نمیشود مگر با لذت بردن از زندگی در لحطه اکنون و نچسبیدن به خواسته و احساس رهایی

    و احساس رهایی هم از یک ایمانی نشات میگیره که تو به جان جانان داری ،وقتی ایمان داری و مظمعنی که خدا خواسته های تورو اجابت میکنه دیگه نگران براورده شدنشون نیستی چون میدونی خدااای مهربان برات مهیاش کرده ،خواسته ات اجابت کرده ،به قول قران که میگه:

    وَقَالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ و خدای شما فرمود که مرا با (خلوص دل) بخوانید تا دعای شما مستجاب کنم.

    ووقتی میرسی به این آیه دیگه چنان دل قصی میگیری چنان اطمینان پیدا میکنی که فقط به این فکر میکنی که با رعایت قوانینش خودت رو ببری در فرکانس اون خواسته.

    اصلا به نظرم لذت بردن از مسیر زندگی ،بدون فکر کردن به زمان تحقق خواسته یعنی ایمان واقعی ،یعنی ایمانی از جنس ایمان مادر حضرت موسی،جنسی از ایمان ابراهیم خلیل الله .

    تو خواستت به خدا میگی و فاررغ از هرگونه نگرانی و ترس از براورده نشدنش قدم هایی که باید در اون مسیر برداری رو برمیداری و اون قذم ها همون، لذت بردن از مسیر و در لحظه زندگی کردنه

    این شعر سهراب سپهری رو هم خیل دوسداشتم گفتم اینجاهم برای شما بنویسم

    شب آرامی بود

    می‌روم در ایوان، تا بپرسم از خود

    زندگی یعنی چه؟

    مادرم سینی چایی در دست

    گل لبخندی چید، هدیه اش داد به من

    خواهرم تکه نانی آورد، آمد آنجا

    لب پاشویه نشست

    پدرم دفتر شعری آورد، تکیه بر پشتی داد

    شعر زیبایی خواند، و مرا برد، به آرامش زیبای یقین

    با خودم می‌گفتم:

    زندگی، راز بزرگی است که در ما جاریست

    زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست

    رود دنیا جاریست

    زندگی، آبتنی کردن در این رود است

    وقت رفتن به همان عریانی؛ که به هنگام ورود آمده ایم

    دست ما در کف این رود به دنبال چه می‌گردد؟

    هیچ!

    زندگی، وزن نگاهی است که در خاطره‌ها می‌ماند

    شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری

    شعله گرمی امید تو را، خواهد کشت

    زندگی درک همین اکنون است

    زندگی شوق رسیدن به همان

    فردایی است، که نخواهد آمد

    تو نه در دیروزی، و نه در فردایی

    ظرف امروز، پر از بودن توست

    شاید این خنده که امروز، دریغش کردی

    آخرین فرصت همراهی با، امید است

    زندگی یاد غریبی است که در سینه خاک

    به جا می‌ماند

    زندگی، سبزترین آیه، در اندیشه برگ

    زندگی، خاطر دریایی یک قطره، در آرامش رود

    زندگی، حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر

    زندگی، باور دریاست در اندیشه ماهی، در تنگ

    زندگی، ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق

    زندگی، فهم نفهمیدن هاست

    زندگی، پنجره ای باز، به دنیای وجود

    تا که این پنجره باز است، جهانی با ماست

    آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست

    فرصت بازی این پنجره را دریابیم

    در نبندیم به نور، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم

    پرده از ساحت دل برگیریم

    رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم

    زندگی، رسم پذیرایی از تقدیر است

    وزن خوشبختی من، وزن رضایتمندی ست

    زندگی، شاید شعر پدرم بود که خواند

    چای مادر، که مرا گرم نمود

    نان خواهر، که به ماهی ها داد

    زندگی شاید آن لبخندی ست، که دریغش کردیم

    زندگی زمزمه پاک حیات ست، میان دو سکوت

    زندگی، خاطره آمدن و رفتن ماست

    لحظه آمدن و رفتن ما، تنهایی ست

    من دلم می‌خواهد

    قدر این خاطره را دریابیم

    خدایا شکرت به خاطر وجود همسرم که بسیار مهربان و جنتلمنه ،خدایا شکرت به خاطر پدر و مادرم و خانواده ام،خدایا شکرت به خاطر نعمت هایی که تو زندگیم هست ،خدایا شکرت به خاطر وجود خانم شایسته عزیز و استاد عزیزم

    خدایا شکرت به خاطر دوستانی که در این سایت هستند و با کامنت هاشون کلی ایده به ما میدن،کلی باور خوب ،کلی آگاهی و تجربههای عالی در اختیار ما میزارن

    مریم جان و استاد عزیزم دوستوووون دارم

    خدایاااااا عااااشقتم

    پیش به سوی مدار بالاتر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    حسین شاطری گفته:
    مدت عضویت: 2141 روز

    《به نام خداوند بخشنده مهربان》

    خدایا من هرچی دارم از آن تو، خدایا من هیچی از خودم ندارم، خدایا هرخیری که از جانب تو بمن برسه باز فقیر تو هستم، خدایا من درمقابل تو هیچی نیستم تو رب این جهانی تو هدایتم کن من نمیدونم من بلد نیستم..

    سلام به روی ماه استاد و بانو شایسته و دوستان گام10، امیدوارم هرجا که هستید سالم و سلامت باشید، عاشقتونم بمولا

    خداروشکر میتونم این گام رو تمرین کنم و کامنت بذارم، بانو شایسته دستت طلا عجب بموقع بود این گام 10!!؟؟ من خیلی درگیر این بودم که چطور میتونم علاقه ام رو پیدا کنم البته میدونستماااا ولی شک داشتم بهش و چقدر این تمرین بهم کمک کرد تا بتونم واضح تر کنم برای خودم علاقه ام رو خداروشکر و سپاسگزارم ازتون بانو شایسته..

    خب باتوجه به این فایل و یه مقاله ای که عشق دلم از بانو شایسته خوندن دیدم که علاقه به املاک و کامپیوتر دارم و اومدم با توجه به تمرین این جلسه که انجام دادم دیدم شغل املاک رو بیشتر دوستدارم و کفه ترازوش بیشتر سنگینی میکنه و تصمیم گرفتم که همین شغل رو با جدیدت بیشتر و اطلاعات بیشتر ادامه بدم البته بگمااا از صبح تا به الان با عشق دلم کلی راجع به این موضوع کلی صحبت کردیم تا به یه تصمیم درستی برسیم و چقدر برای پیشرفت توی شغل املاک راهکار و ایده به ذهنمون رسید که قبلا اینکارها و این ایده ها رو انجام نمی‌دادیم ولی خب الان در زمان مناسب و مکان مناسب قرار گرفتیم..

    حالا چجوری به این تصمیم رسیدم که چرا املاک؟؟

    اول از همه این بود من فروشندگی رو دوستدارم و لذت میبرم ملک میفروشم و حالمو خوب میکنه احساس میکنم با فروش ملک رسالتم رو انجام دادم، خب منم یه سری ایده آل هایی که برای خودم دارم توی این شغل

    دوم: اینکه من معاشرت با مردم رو دوستدارم و خیلی دوستدارم با مردم مختلفی ارتباط داشته باشم و خیلی دوستدارم حرف بزنم و مشاوره بدم از اطلاعاتی که نسبت به شغلم دارم یا اون ملکی که میخام بفروشم… و دوستدارم راهنمایی کنم خریداران و فروشندگان رو، باورتون میشه وقتی که من شروع میکنم به مشاوره دادن دیگه زمان رو فراموش میکنم و از مشاوره دادن‌هایم خیلی لذت میبرم روحم جلا پیدا میکنه و چقدر هم از این کارم مشتری بیشتری جذب کردم و چقدر هم فروش‌های خوبی داشتم البته ناگفته نمونه مشاوره اطلاعاتی درست به مشتری هام دادم، حتی قبل اینکه من وارد حوزه املاک بشم فروشنده کیف و کفش زنانه و یه یکسالی هم فروشنده ماهی های آکواریومی بودم و اونجا هم خیلی پیشرفت داشتم و خیلی لذت می‌بردم از معاشرت با مردم

    سوم: من خیلی خیلی انسانی خونگرم و خیلی زود با دیگران حتی غریبه ها جوش میخورم حالا چه بچه باشه چه پیرمرد باشه!!! حتی توانایی اداره کردند مهدکودک هم دارم چون با بچه ها هم خیلی خیلیییییییییییییی ارتباطم خوبه

    چهارم: توانایی تبلیغ کردن درست و صحیح رو دارم ینی چی؟ مثلا وقتی یه ملکی رو به مشتری هایم بازدید میدم همیشه صادقانه خوبی ها و بدی ها ملک رو میگم و بعد هر دوتا رو میذارم توی کفه ترازوی مقایسه که این ملک برتری هاش بیشتر از بدی هاش یا برعکس و اجازه میدم خود مشتری تصمیم بگیره و اگه ببینم نتونه تصمیم بگیرم اونوقت من وارد عمل میشم و با یه راهنمایی اصولی بهترین انتخاب رو بهشون هدیه میدم و همین کار من باعث میشه مشتری بیشتر بهم اعتماد کنه و حتی اگه هم ازم ملک نخره 10000٪ یک نفر دیگه رو معرفی میکنه که اون ازم ملک میخره…

    پنجم: آقا من توی این شغل یه اعتماد بنفس خاصی دارم که با اطلاعاتم و مهارتهام یکی شدن و این چرخ دنده ها کاملا باهم چِفت شدن و یه مثلثی رو برام ایجاد کردند که منجربه نتایج خوب میشن

    و من از مسیر این شغل لذت میبرم و از سال 98 تا به امروز با توجه به تمام مسائلی که داشتم و بالاوپایینی که شدم هنوز که هنوزه دارم لذت میبرم از تمام لحظاتی که تو این شغل هستم… درسته که بنا به یه سری از مسائل یکم از مسیر املاک دور شدم و به فکر تغییر شغل بودم ولی خداروشکر مثل همیشه در زمان مناسب و مکان مناسب خدا هدایتم کرد و دوباره در این مسیر باقی ماندم

    خوبه که از مسیر زندگی لذت برد و خیلی خوبه که به نتیجه فکر نکنیم چون هدف مقصد نیست هدف لذت بردن از مسیر زندگی یا خواسته هستش

    استاد و مریم بانو خیلی دوستون دارم عاشقتونم از راه دور میبوسمتون بغلتون میکنم ماچ بوس بغل به امیددیدار تو پرادایس

    خدایا شکرت بخاطر امروز که بهمون اجازه زندگی کردن و خلق زندگیمون رو دادی

    با خدا باش و پادشاهی کن بی خدا باش وهرچه خواهی کن

    خدایا شکرت

    ایاک نعبد و ایاک

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    مهسا آبسری گفته:
    مدت عضویت: 865 روز

    بنام خداوند هدایتگرم بسمت خیر و نیکی

    سلام استاد عزیزم روزتون مبارک باشه

    سلام مریم جانم

    سلام دوستای عزیزم روز همه آقایون سایت مبارک باشه براتون آرزو می‌کنم بهترینها نسیب قلبتون بشه الهی آمین

    راستش من امروز قرار گذاشته بودم با خودم که ساعت 5 بیدار بشم و خدارو هزاربار شکر تونستم به قولم عمل کنم و بیدار بشم امروزم بخاطر روز مرد کلی سرم شلوغ بود کیک پختم و جشن کوچیک گرفتیم خلاصه الان که دارم این کامنتو مینویسم خیلی تعادل ذهنی ندارم….خخخ

    ولی چون به خودم عهد بستم که قدمها رو بردارم و هیچ بهانه ای رو نپذیرم اومدم که بنویسم

    استاد جونم این فایلتون بییییی نظیییر بود من اصلا انگار دفعه های قبل نمیشنیدم نمیفهمیدم الان دارم درک میکنم خداروشکر این نشونه خوبیه مدار من داره میره بالا

    راستی اینم بگم امروز ساعت 5 صبح بیدار شدم تا ساعت10 قبل از اینکه پسرم بیدار بشه با تمرکز تو سکوت داشتم کار می‌کردم و غرررق احساس خوب بودم انقد فرکانسم قشنگ بود که عصر شوهرم با یه خبر عالی اومد ماشینی که مدتها بود فروش نمیرفت فروخته بود و ما میخوایم ماشین بخریم بهم گف پولامون بیشتر از اون چیزی شده که حساب کرده بودیم استاد منو نمیگین فقططط میگفتم قانون داره جواب میده قانون داره جواب میده اینا بخاطر کار کردن من روی باورامه و خلاصه کلی اشک شوق ریختم و خوشحالی کردم دوس داشتم بنویسم اینجا که از امشب یادم بمونه و اینکه اگه خدا کمکم کنه میخوام هرروز ساعت5 بیدار شم فرکانس صبح خییییلی مثبته من امروز خیلی حس و حال خدایی داشتم خداروهزار بار شکر

    اگر ما در مسیر زندگیمون حرکت کنیم و اولین چیزی که دوس داریمو بریم و ادامه بدیم و ادامه بدیم و روی باورامون کار کنیم و با تغییر باورهامون از زندگیمون لذت ببریم هداااااایتتت میشیم به اون جایی که باید باشیم

    استاد من فعلا نمیتونم بگم به اینکاری که دارم علاقه دارم یا نه اما چون چهارساله که دارم با امید ادامه میدم و فعلا نمی‌دونم علاقم چیه میخوام به خدا بسپرم که منو هدایتم کنه به خودم زمان دادم و از خدا نشونه خواستم میخوام رها باشم و نچسبم به خواستم من میخوام از الانم لذت ببرم و خوب باشم همین حال خوبمو دوس دارم خوب اوایل خیلی علاقه داشتم به اینکار با عشق عکاسی می‌کردم ولی به قول شما چون درآمدی ندارم ازش دیگه انگار انگیزه ندارم واسه ادامه دادنش و الان دارم فقط روی باورام و ترمزای ذهنیم نسبت به کارم کار می‌کنم و از خدا میخوام که بهترین مسیر‌و بهم نشون بده رها بودن خیلی خوبه سپردن و تسلیم بودن من نمیخوام تقلا کنم نمیخوام نگران باشم و خودمو تو فاز کمبود و عجله و ترس ببرم میخوام خدا انجام بده که قشنگتر میچینه و انجام میده من به ربم اعتماد دارم

    اگر داریم کار مورد علاقمونو انجام میدیم و خوشحالیم اما از لحاظ مالی به درآمد نرسیدیم صددرصد باورهامون در مورد اون کار مشکل داره باید روی باورهای ثروت خوب کار کنیم

    اگر ما با تک تک سلولهامون باور کنیم که تمام اتفاقات و شرایط زندگیمون رو فقط خودمون داریم با باورهامون خلق می‌کنیم خیلی راحت‌تر بدون شک با انرژی بیشتری روی باورامون کار می‌کنیم

    اما خیلیا نمیتونن این موضوع رو صددرصد قبول کنن تو یه برهه ای قبول می‌کنیم ولی خیلی زود بخاطر کار نکردن مداوم روی باورهامون تحت تاثیر جامعه قرار میگیریم و عوامل بیرونی رو موثر میدونیم

    تغییر فرکانس های ما با یک فاصله زمانی نتایجش معلوم میشه و وارد زندگیمون میشه اینو باید درک کنیم

    اما از همون لحظه ای که شروع می‌کنیم نشونه هاش میاد اما برای اینکه نشونه ها ثابت بشن باید فرکانسهامون به ثبات برسن

    فرکانس به معنای ادامه دار بودنه این ادامه دار بودنه که باعث میشه اول نشونه های نتایج بیاد بعد خود نتایج و بعدم نتایج به ثبات برسه و هرروز از لحاظ کیفیت و کمیت بزرگ‌تر بشه

    خداروشکر بخاطر نکات این فایل

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  9. -
    محمود کاظمی گفته:
    مدت عضویت: 951 روز

    به نام خداوند یکتا

    استاد عزیزم واقعا دارم لذت میبرم از مسیرم از شغلی که خداوند هدیش داده بهم چون همون چیزیه که عاشقشم وعشقمه خدایا شکرت

    نکته ای که امروز فهمیدمش ومثل یک وزنه آویزون شده بود به پام ونمیزاشت که پرواز بکنم به مدار بالا تر این بود که استاد چقدر زیبا گفتنش که می خواستن از یک شغل دیگه پول در بیارن بعد بیان توی همین مسیری که عاشقشن کار بکنن وادامه بدن

    الله اکبر

    واقعا این باورااا چجوری دارن زندگیمونو خلق می کنن ورقم میزنن کل زندگیمونو

    وقتی که استاد داشتن این جمله رو میگفتن به خوودم گفتم وااای محمود محمود توام که این چند وقته داشتی راجب همچین چیزی فکر می کردی توام العان داری برنامه ریزی ها میکنی که بری پولیو که از شغل مورد علاقت داری درمیاریو بری توی یه کار دیگه بزاری که بعدا اگر نتونستی پول بسازی دوباره از شغلی که عاشقشی اصلا پول ساختن درستو حسابیت از همین شغل بوده

    که بعدا بتونی از پس هزینه های شغل دلخواهت بر بیای وتوی کار نمونی

    واای که چی بگم به خودم

    چی بگم به این هدایت خداوند

    که دقیقا همیشه سر بزنگاه دستمو گرفته وراه رو نشونم داده که چه باید بکنم خدایاا شکرت

    اول بخاطر همینکه فهمیدم ایراد کارم کجاست وبعدش بخاطر اینکه حالا می دونم باید روی چی تمرکزی کار بکنم تا اتفاقات دلخواهمو بوجود بیارم خدای من شکرت

    باید به خودم بگم همون خدایی که تا به اینجای کار منو رسونده واین همه نعمت وفرصت خلق پول رو بهم داده از هیچ هیچ بقیشم درست میکنه خیلی بهترشم تازه

    چون منکه قبلا هیچ نشانه یا نتیجه ای نداشتم ودستم نبود اینقدر اتفاقات عالی رو خلق کردم با توکل وایمان وامید داشتن به رحمت خدای وهابم

    العنکه باباا کلی نتیجه واقعی توی دستام دارم که به ذهنم نشون بدم

    پس دیگه کاار تمومه

    همون خدایی که من آرزوم بود یه روز بتونم بفهمم واقعا چه شغلیه که می تونم نه غذا بخورم نه آب وکل وقتمو بزارم براش بهم نشونش داد وآوردش توی زندگیم والعان دارم ازش پول میسازم العان دارم هر روز صبح به عشق انجام اون کار از خونه میزنم بیرون

    حتما می تونه گسترشش بده

    حتما می تونه یک عالمه فرصت دیگه هم برام بسازه

    حتما می تونه کاری بکنه که من پیشرفت بکنم توی کارم

    حتما دستانشو اگر نیاز باشه برام میفرسته

    حتما هدایتم میکنه برای بهتر شدنم توی کارم

    چجوری شیطان می تونه توی دلمو خالی بکنه ونگرانم بکنه از آینده ای که هنوز نیومده ودر حال حاظر من توی آرزوهای قبلانم دارم زندگی میکنم

    واقعا ناسپاسیه که شرایط خوب العانمو نبینم وبخوام غصه بخورم برای آیندیه ترسناکی که فقط شیطان داره توی ذهنم می سازه که اونم تازه فقط توهمه

    اینجاست که باید من با دلیل منطقی که نتیجه العان توی دستمه خلع سلاح بکنم شیطان ذهنمو

    وتازه امید وار تر وآسوده خاطر تر باشم

    چون منطقشم همینه منی که قبلا هیچ نشونه ای از خواسته هامو نیدیدم والعان دارمشون پس منطقی تره که توی آینده هم گسترش پیدا بکنن وبهترو آسان ترو پول ساز تر بشن

    چون قانون جواب داده

    چون راهیو که رفتم این نتیجش شده

    پس اگر بیشتر ادامه بدم نتیجه هاشم بهترو پر رنگ ترو بزرگ تر میشه این دیگه کاملا مشخصه

    خدایا شکرت که آگاهم میکنی از خودم از مسیرم شکرت

    ونکته بعدی اینه که فقط وفقط فاصله بین منو خواسته هامو احساس خوب پر میکنه وتمااام

    یعنی اگر نگرانم که کی قراره اون خواسته هام وارد زندگیم بشن دارم اون فاصله رو بیشتر میکنم

    یعنی اگر دارم اجازه میدم ذهنم بترسونتم از آینده یعنی دارم قدرت میدم به نا خواسته هام

    پس بجای نگرانی وعجله بیام این فاصله تا رسیدن به خواستمو هم لذت ببرم چون راهش همینه اصلا واین جوری من کسیم که هم از مسیر هم از خود مقصد لذت برده

    چون یه روزی بالاخره این زندگی برام تموم میشه ومن از تمامش استفاده کرده باشم وحال کرده باشم

    چون هر لحظه امکان داره فرصت لذت بردنم از زندگی تموم بشه

    واگر من موکول کرده باشم لذت بردن وخوشحالیمو به زمانی که رسیدم به خواسته ام در واقع هیچ وقت لذت نمیبرم از زندگیم چون همیشه وهر بار خواسته های جدید وبزرگتر در وجودم شکل میگیره وبارسیدن به خواسته های قبلیم لذتی نمیبرم چون نگاهم دوباره ودوباره به رسیدن به زمانیه که به خواسته بعدیم برسم

    واین دویدن ودویدن ادامه پیدا میکنه

    پس حالشو ببرم از نقطه به نقطه زندگیم تا زندگیمو برده باشم

    واینجوری سریع ترم به خواسته هام میرسم چون احساسم خوبه چه زمانی که توی مسیر رسیدنم چه موقعه ای که رسیدم به هدفم

    خدایا شکرت برای این آگاهیی هایی که نوشاندی به وجودم شکرت

    وامروز روز دهم حجرتم به مداری بالاتره

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    نگین نگین گفته:
    مدت عضویت: 2124 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته ی نازنین

    لذت بردن از مسیر زندگی عجله نکنید که زودتر به خواسته تون برسید.

    استاااد چرا هی شما میگید و من هی یادم میره؟!!! تا یه مدت خوبم، لذت میبرم مداام زیبایی های بیشتری هم سر راهم قرار میگیره اما به مرور عادی میشه برام و یادم میره، الان هم رسیدن به یه خواسته ای یککم برام جور شده و من مدام میگم خب نتیجه ی این حس خوب و تمرکز بر زیبایی ها این شده و منتظرم زودتر زمان بگذره و این 50 درصد بشه 100 درصد، امااا غافل شدم از اینکه تمرکز بیشتر بر زیبایی ها و لذت بردن از همین جایی که هستم و از مسیر زندگیم باعث میشه خواسته ام بطور کامل اتفاق بیافته در این مسیر زیبایی و لذت بردن، موندن من رو به این نتیجه ی 50 درصدی رسونده اگر مسیرم رو تغییر بدم نتیجه هم تغییر میکنه.

    _ علاقه و باور برای درآمدزایی از آن: استاد امروز یه کلاس خصوصی داشتم و به شدددت برام راحت بود و زود گذشت، اما باور من که جدیدا داره بیشتر خودش رو نشون میده چیه؟ از تدریس تو ابتدایی نمیشه پول درآورد، از کجا بهش رسیدم؟ چون مامانم و بابام هر دو معلم ابتدایی بودن، اطرافیانم هم همینطور، با اینکه اصصلا یادم نمیاد مامان و بابام بگن پول تو ابتدایی و آموزگاری نیست، ولی خیلی این حرف رو تو ذهنم حس میکنم که دبیری درآمدش بیشتره، و از اونجایی که رشته ی تحصیلی من به تدریس تو دبیرستان میخوره هی این حرف میاد تو ذهنم که کاش میرفتی دبیرستان، و اینم بگم که تو این مدت از دو نفر شنیدم که نگین تو که استخدام نیستی، چرا نمیری سطح دبیرستان؟ و خب بماند که من چندتا بهونه آوردم اما نمیدونم چرا ته دلم دوست ندارم برم، برای اینکه این نجوا رو خاموش کنم مدام با خودم تکرار میکنم که نگین خدا به دلت انداخته بری دنبال این شغل پس مطمئن باش این شغل، برای تو شغل درستی هست، نگران نباش.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: