اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
من باور دارم که خداوند بهترین چیدمان رو برام میکنه همیشه.
پس اگه الان، ساعت 3:26 دقیقه بامداد جمعه 23 شهریور اینجام و بیدارم، در حالیکه همیشه این ساعت غش کردم از خواب، پس حتما دلیلی داره.
برای من که عاشق نوشتنم، الان اینجا و حضورم، حتما تو پلن خداوند برای منه.
شک ندارم که خیره.
این روزها به تضادهای جسمی برخورد کردم که برام سابقه نداشته یا خیلی کم مواجه شدم باهاشون.
مینویسم که بدونم از چه شرایطی دارم صحبت میکنم…
بعد از زایمان، و طی کردنِ فرایندش یه مسایلی برام به وجود اومدن که زندگی رو سخت میکنن برام:
اینکه وزنم داره بالاتر میره و بسیار سنگین شدم.
به طوریکه بلند شدن، حرکت، جابجایی سخت شده برام.
مخصوصا وقتی پسرم بغلمه باید دستمو تکیه بدم به لبه ی تختش تا بتونم بلند شم.
وقتی کمی راه میرم کمرم درد میگیره.
انقدر تعجب کردم از کمر دردم که حد نداره.
من اصلا نمیدونستم کمر درد چی هست تا حالا.
فکر میکردم برای بعد از زایمانه و برطرف میشه، ولی هنوز با منه تا 4 ماه و 20 روز بعدش.
بچه شیر میدم و فکر میکنم نیاز دارم بیشتر و متنوع غذا بخورم.
البته که گرسنه ام میشه بیشتر از قبل.
معنیش این نیست که خوراکی های مقوی میخورم.
همه ی خوراکی هارو میخورم، چه با ارزش غذایی چه بی ارزش غذایی.
فعلا کاری ندارم عملکردم درست یا غلطه.
فقط اومدم که بنویسم در چه شرایطی هستم در حالِ حاضر.
حساسیت دارم، عطسه میکنم با آبریزش بینی، خارشِ صورت و سَرَم که کلافه ام میکنه.
به شدت از درون حس گرما میکنم و عرق میکنم.
نوسانِ حرارتیِ شدیدی دارم.
درونم فریاد میزنه همه ی شرایطم با دوره سلامتی خوب میشه.
در حقیقت پاکسازی میشه بدن و روحم.
وضعیت خواب و انرژیم که انگیزه های اصلیمه برای ایجاد تغییر …
برای شیردهی ساعات مختلف شبانه روز، انرژی صرف میکنم، بیدار میشم شب ها.
روزها خیلی خسته میشم گاهی و انرژیم افت میکنه، اگه بتونم در طول روز نیم ساعت یک ساعت بخوابم که اوضاعم بهتره وگرنه حال جسمی و روحیم بد میشه و کلافه و مضطرب میشم و زورِ نجواها بهم میچربه.
برای بچه داری حس میکنم انرژی کافی ندارم و این ناراحتم میکنه و سواله برام که چرا؟
کارهای منزل رو انجام میدم کم و بیش.
من میخوام انرژیم آزاد شه تا کارهارو انجام بدم.
خوابم تنظیم شه و استراحت خستگیمو برطرف کنه و شیش دونگ شم.
اینکه برگردم به دوره سلامتی و فلانی نق بزنه و سرزنشم کنه، نجوای ذهنیمه.
اینکه برگردم به دوره و تو خرید گوشت به عنوان یکی از مهمترین تغذیه های دوره به مشکل بخورم، نجوای ذهنیمه.
الان ذهنم سرگردان بود که این شرح حال یا چکاب رو کجا بنویسم؟
تو دوره که با حساب کاربری همسرم خریدیم؟
یا اینجا با اکانت خودم.
ترجیحم نوشتن با اسم خودمه.
پس همینجا ادامه میدم.
این توقعاتم از دوره سلامتی برای بهبود در سلامتی و روحیه ام خیالِ خام نیستا، حقیقته که تو تجربه ی 5 ماهه ام از دوره لمس و تجربه اش کردم عالی.
فقط وزنم کم نشد، کلی منفعت و سلامتی برام آورد.
کف پام گاهی وقتی راه میرم تو خونه درد میگیره.
سایزم بالاست و هیچی اندازه ام نیست، لباسهام لباسهای بارداریمه، سایز کفشم هم پایین نیومده.
پام درد میگیره و عضلاتش میگیره گاهی.
محل بخیه ام یا شکمم بعد زایمان گاهی درد میگیره.
نجوای ذهنم میگه دوره سلامتی برای شیردهی بد نباشه؟
اینکه تنوع خوراکی ها کمه روی شیردهی تاثیر بد نذاره.
اینکه وعده های غذایی کمه روی میزان شیردهی تاثیر بد نذاره.
پاسخ بعضی سوالات رو باید مستقیم از خدا پرسید.
چون فقط اونه که میدونه هر لحظه بدنِ هر فرد به چی نیاز داره برای بهبودش.
تو جریانِ هدایت بهم پاسخ رو میده و مطمینم اقدام موثر کلید زده میشه برای عملیاتی شدنش.
نوسانِ خلق و خو دارم.
خواب آلودگی دارم در ساعات مختلف، که به شیردهی ربطش میدم، ولی در کل من آدمی هستم که همیشه خواب رو دوست داشته و میخوابیده زیاد.
اما وقتی رفته بودم تو دوره سلامتی خوابم تنظیم شده بود، کمتر شده بود، سحرخیز شده بودم خودکار بی هیچ تلاش و سختی، انرژیم هم به شدت بالا بود برای انجام کارهای منزل.
یادمه خانه تکانیِ شگفت انگیزی انجام دادم تنهایی برای خونه تو اسفند 1402، وقتی تو دوره سلامتی بودم.
من علاقه ی وافری دارم به میوه…
نجوای ذهنیم میگه میوه رو میخوای چه کنی؟
باورهای کمبودِ تغذیه ای رو چه میکنی؟
این بار دوست دارم ان شاالله ازمایش خون بدم قبل از دوره که وضعیتِ داخلیم رو بفهمم.
چربی های فراوان در شکم و پهلو دارم و سایر قسمتهای بدنم.
توان پیاده رویم حدود همون 10 دقیقه است، بیشتر اذیت میشم، کمر درد و ناتوانی آزارم میده.
مشکلِ یبوست هم دارم.
حس میکنم شنواییم کمی ضعیف تر شده، همینطور بیناییم.
برای بغل کردن و راه رفتن با بچه، زود خسته میشم و جسمم کشش نداره.
گاهی سردر رو تجربه میکنم.
گاهی حمله ی اضطراب دارم که روی جسمم واکنش نشون میده.
تعرقم به شدت بالاست.
نجوای ذهنیم میگه لاغر میشی صورتت از فرم و ریخت میوفته ها.
صورتت توپر هست قشنگ تره.
گاهی ارامش ندارم و کم میارم، خسته و کلافه میشم.
بعد غذا مخصوصا نهار سنگین میشم شدید، خواب الودگیم بیشتر هم میشه.
نجوای ذهنیم میگه اگه تکامل رو طی کنی و عجله کنی برای نتیجه و کاهش سریع وزن چی؟
سختیِ درست کردن آب قلم چی؟
البته که تو دوره، آشپزی برای غذاهای خودم، آسان میشه.
(همسرم هم چند روز پیش ابراز تمایل کرد برای اینکه با هم آغاز کنیم دوره سلامتی رو.
ان شاالله.)
نجوای ذهنیم میگه پیاده روی رو میخوای چه کنی؟
نتونی مرتب بری چی؟
با بچه کوچک چه میکنی؟
اگه من این علایمی که نوشتم رو به زایمان و بچه داری گره بزنم، نمیتونم بهبود بدم به روح و جسمم.
پس همه ی اینا قابلِ درمانه وقتی تغذیه ام سازگار با بدنم شه به صورت اتوماتیک، شک ندارم.
حالا من چی میخوام:
_ توان و انرژی ام بیشتر شه.
این الویت الف ام هست.
چون اذیت میشم انقدر جسمم یاریم نمیکنه.
مگه من چند سالمه که انرژیم کم باشه؟
کلا عجیبه برام شرایط فعلیم.
_ خوابِ با کیفیت.
کم و زیادش مهم نیست.
اینکه کم بخوابم ولی عمیق و جوندار.
_ برطرف شدن حساسیتم، کمر دردم، پا دردم.
_ ازاد شدن زمانم برای نوشتنِ بیشتر.
_ وقت گذاشتنِ بیشتر با انرژیِ بیشتر با بچه ام.
الان فعلا دیگه یادم نمیاد چی باید از خودم بنویسم.
همینجا فعلا پیامو تموم میکنم تا بعد…
الهی به امید تو.
خوشحالم که از وضعیت کنونیِ خودم و نجواهام نوشتم.
سمانه جان چرا میخوای دوره سلامتی رو آغاز کنی؟
جواب این سوال خیلی خیلی مهمه.
چون باید مکتوب شه و بارها بخونیش تا انگیزه هات روشن و شعله ور بمونن در مسیر.
دقیقا ساعت 4:26 دقیقه کامنتم تموم شد.
دقیقا یک ساعت زمان برد تا بنویسم الان کجام و میخوام به کجا برسم.
یادم اومد:
الان تماشای فیلم و سریالم بیشتر شده، دایم یکی از اپلیکیشن های ارتباطیمو چک میکنم (فقط یه دونه دارم)، تو سایت هستم کامنت میخونم و مینویسم، فایل گوش میدم نه هر روز مرتب ولی ارتباط شنیداریم با سایت برقراره.
نجوا میگه: اگه ولش کردی دوره رو چی؟
اگه سختت شد نتونستی ادامه بدی چی؟
اگه دلت برای خوراکی ها تنگ بشه چی؟
اگه فلانی بگه این تغذیه روی شیردهیت تاثیر میذاره و بچه سیر نمیشه و فلان چی؟
همین اولِ کار، برایِ نوشتن این کامنت، از خدای بخشنده و مهربان کمک و هدایتم میخوام تا کمکم کنه چیزی رو بنویسم که هم به درک بهتر خودم کمک میکنه هم به دوستانم.
میخوام از دوره ی شگفت انگیز قانون سلامتی بنویسم.
دوره رو با اکانت همسرم خریدیم و جایی که هدایت شدم توش بنویسم با اکانتِ خودم اینجاست…
اولِ راه
اول مسیر…
وقتی کسی کنجکاو میشه در مورد این دوره قبل از خرید، اول میاد تو معرفی دوره و قسمت اولش.
الهی به امیدِ تو.
یه روزی که دقیقش رو یادم نیست زمستان پارسال، روند تکاملی ام رو طی کردم به یاریِ الله یکتا و وارد دوره شدم.
بسیار مستحکم، با اراده، پر قدرت، مصمم.
الحق که عالی جلو رفتم.
چون طبق شناختم از سمانه، وقتی اراده میکنه، به لطفِ الله یکتا، خیلی دقیق و باجزییات جلو میره.
رفتم و رفتم، طبق دوره همه ی کارها رو انجام دادم و شاهد بودم که به شیرینی وزنم داره کم میشه، از داخل قوی تر و سالم تر شدم و یه عالمه بهبود رو هم از نظرِ جسمی، هم روحی درون خودم تجربه کردم…
اغلبِ موهبت هایی که استاد گفتن در دوره رو تجربه کردم.
تا رسیدم به وزنی که تو خواب هم نمیدیدم…
55/400 کیلوگرم…
تحسین ها، تعجب ها، انتقادها، دخالت ها، شیطنت ها رو میشنیدم و رد میکردم…
حواسم به کار خودم بود تا اینکه…
از جایی که خودم متوجه نشدم دقیقا کی، خیلی ریز ریز به گونه ای که اصلا محسوس نبود کم کم از مدار دوره سلامتی خارج شدم.
5 ماه در دوره بودم و کیف کردم از این بهشت.
بعد حدود 2، 3 ماه از این بهشت خارج شدم.
دقیقا 6 روز پیش پس از کمک های روزانه ای که مدتهاست از خدا میخوام، خدا بهم عنایت کرد و منو آورد تو دوره سلامتی دوباره.
دقیقا خدا منو اورد، چون من حریفِ خودم نبودم، اما بعد از هر تلاش نافرجامی که سمانه برای ورود مجددش به دوره داشت، با اینکه اولش قلبم میشکست، اما توی قلبم نوری روشن بود به اسم امید
به اسم خدا
به اینکه کمکت میکنه
زمانش میرسه
نترس…
این مسیر رو باید طی میکردم با همه ی سختی های روحی که برام داشت تا خیلی چیزها دستگیرم شه:
با هیچکی از برنامه ات صحبت نکن.
اگه کسی چیزی پرسید توضیح نده، دفاع نکن، فقط آدرس سایت رو بده.
هیچکس رو قضاوت نکن که چرا نمیتونه بیاد تو دوره.
و خیلی درسهای دیگه برای سمانه.
هدف اصلیم از نوشتن این کامنت چیه؟
من لذت عمیق بردم از اندام خوش تراش و سالمم در 5 ماهی که تو دوره بودم.
2- 3 ماه بعدش لذت کوتاه مدت بردم از خوردنِ خوراکی های ناسازگار با بدنم که ذهنم تشویقم میکرد بخور چون دلت تنگ شده براشون.
بعد چی شد؟
روز به روز از نظر روحی با اینکه داشتم همچنان روی خودم کار میکردم از جنبه های دیگه و نتایج خوبی میگرفتم، میدیدم یه جای کارم میلنگه…
چرا خوشحال عمیق نیستم با خودم و زندگیم؟
چون یه خوشحالیِ عمیق با بی نهایت ابعاد رو کسب کرده بودم که حالا نداشتم…
میدونستم دارم میرم تو قعرِ نازیبایی و باسرعت هم اضافه وزن پیدا میکردم و علائم بدنم داشت خبر از ناسلامتی، و بازگشت یه سری مشکلات قدیمی رو میداد…
به چشم میدیدم، حس میکردم، ولی خبری از اون اراده پولادینم نبود، چون کنترل ذهنم خارج شده بود افتاده بود دستِ نجواها…
حالا چرا اینارو اینجا مینویسم.
چون خودمم مثل شمایی که اینجایی و کنجکاوی، دوباره آغاز کردم این مسیر رو با این فرق که یه بار غرق لذت شدم…
نتایج رو دیدم به چشم و کیف کردم حسابی.
و اما برسیم به هدف اصلیم از نوشتن تو این فایلِ معرفی.
یه چیزهایی خیلی مهمه تو این دوره که نباید لحظه ای فراموشش کرد وگرنه از بهشتِ این دوره بدون اینکه خودتونم متوجه بشین، خارج میشین…
اهرمِ رنج و لذت
من درک خوبی ازش نداشتم…
تا چند وقت پیش که قشنگ شیر فهم شدم، یعنی انقدر علائم رنج در من آشکار شد که تازه فهمیدم چی شده و از کجا خوردم…
من اهرم رنج و لذت رو فراموش کردم.
متوجه اهمیتش نبودم…
تا این اواخر که رنجهام از ترک دوره به شدت بهم فشار آورد…
رنج های روحی که خودم میدونم.
رنج های جسمی که خودم میدونم.
یهو دیدم تا کجا میخوای پیش بری؟
استپ کردم.
خدایا، من نمیخوام با این علائم حساسیت، که دوباره برگشت، زندگی کنم، دیوانه شدم، پدرمو در آورده.
نمیخوام اون خوابِ تنظیم شده مو دیگه نداشته باشم، نمیخوام انقدر خوابالو و بی انرژی باشم، اینا درست شده بودااااا تو دوره.
نمیخوام انقدر وزنم سنگین باشه، تنفسم سخت شه، نفخ داشته باشم، لباسهای خوشگلم هیچ کدوم اندازه ام نیستن دیگه، نمیخوام با حسرت زندگی کنم…
علاوه بر اهرم رنج و لذت باید روی کنترل ذهن تمرکز ویژه کنم.
کنترل که از دست بره، با اولین نجوا آدم اغوا میشه که تو الان عالی هستی خیلی لاغر شدی یه مقدار از فلان خوراکیِ ناسازگار با بدنت بخوری هیچیت نمیشه….
استاد تو فایلها یه کلام ارزشمندی دارن که تا خودم تجربه اش نکردم، نفهمیدم چقدر مهمه:
وقتی به خودت اجازه ی اولین تقلب رو بدی، داری مجوز میدی به خودت برای تقلب های بعدی
شک نکنین، این اتفاق میوفته، ریز ریز اتفاق میوفته و اصلا متوجه نمیشیم افتادیم تو سراشیبی….
پس از سمانه به سمانه یا سایر دوستان جهتِ یاداوری.
من این یادآوری و درسهاشو با چک و لگدِ جهان متوجه شدم.
راضی ام.
سپاس گزارم.
باید اینطوری متوجه میشدم.
1- اهمیتِ به شدت بالای رعایت اهرم رنج و لذت، از اول تا همیشه، مخصوصا وقتی نتیجه ی رویایی دست ادمه، اینجا اهمیت اهرم رنج و لذت بیشتر میشه تا عادت نکنیم به موفقیت و فکر کنیم همیشگیه.
نه، وقتی اهرم متوقف شه، اتفاقا جاش عوض میشه و نتیجه ها معکوس میشن.
2- کنترل ذهن، دائم
3- بدونِ ذره ای تقلب، اقدام کن، تقلب دریچه ای برای خروج از بهشته.
4- اینکه احساسِ لیاقت کنم برای سلامتیِ روحی و جسمی ام تا ابد هم باید یادم بمونه و از جاده خارج نشم.
خدایا سپاس گزارتم که نوشتم.
هم برای خودم که تجربه شه هم برای دیگران.
این روزها فایلهای گفتگو با دوستان رو گوش میدم.
اونجا هم استاد به سوال بچه ها که میگن چی میشه ما از موفقیتی که به دست آوردیم خارج میشیم؟ پاسخ دادن اهرم رنج و لذت و کنترل ذهن.
من این درک رو از آگاهی های استاد گرفتم و رسیدم تو زندگیم بهشون مستقیم.
یه سوال مهم:
آیا این چهار فرمول فقط برای دوره قانون سلامتیه؟
خیر، این فرمول برای هر موفقیت و نتیجه ای که تو زندگی میگیریم صدق میکنه:
ثروت
روابط
سلامتی
آرامش و …
خدایا سپاس گزارتم که این کامنت رو نوشتم، کمکم کردی و نوشتم.
به نام خدا، سلام.
من باور دارم که خداوند بهترین چیدمان رو برام میکنه همیشه.
پس اگه الان، ساعت 3:26 دقیقه بامداد جمعه 23 شهریور اینجام و بیدارم، در حالیکه همیشه این ساعت غش کردم از خواب، پس حتما دلیلی داره.
برای من که عاشق نوشتنم، الان اینجا و حضورم، حتما تو پلن خداوند برای منه.
شک ندارم که خیره.
این روزها به تضادهای جسمی برخورد کردم که برام سابقه نداشته یا خیلی کم مواجه شدم باهاشون.
مینویسم که بدونم از چه شرایطی دارم صحبت میکنم…
بعد از زایمان، و طی کردنِ فرایندش یه مسایلی برام به وجود اومدن که زندگی رو سخت میکنن برام:
اینکه وزنم داره بالاتر میره و بسیار سنگین شدم.
به طوریکه بلند شدن، حرکت، جابجایی سخت شده برام.
مخصوصا وقتی پسرم بغلمه باید دستمو تکیه بدم به لبه ی تختش تا بتونم بلند شم.
وقتی کمی راه میرم کمرم درد میگیره.
انقدر تعجب کردم از کمر دردم که حد نداره.
من اصلا نمیدونستم کمر درد چی هست تا حالا.
فکر میکردم برای بعد از زایمانه و برطرف میشه، ولی هنوز با منه تا 4 ماه و 20 روز بعدش.
بچه شیر میدم و فکر میکنم نیاز دارم بیشتر و متنوع غذا بخورم.
البته که گرسنه ام میشه بیشتر از قبل.
معنیش این نیست که خوراکی های مقوی میخورم.
همه ی خوراکی هارو میخورم، چه با ارزش غذایی چه بی ارزش غذایی.
فعلا کاری ندارم عملکردم درست یا غلطه.
فقط اومدم که بنویسم در چه شرایطی هستم در حالِ حاضر.
حساسیت دارم، عطسه میکنم با آبریزش بینی، خارشِ صورت و سَرَم که کلافه ام میکنه.
به شدت از درون حس گرما میکنم و عرق میکنم.
نوسانِ حرارتیِ شدیدی دارم.
درونم فریاد میزنه همه ی شرایطم با دوره سلامتی خوب میشه.
در حقیقت پاکسازی میشه بدن و روحم.
وضعیت خواب و انرژیم که انگیزه های اصلیمه برای ایجاد تغییر …
برای شیردهی ساعات مختلف شبانه روز، انرژی صرف میکنم، بیدار میشم شب ها.
روزها خیلی خسته میشم گاهی و انرژیم افت میکنه، اگه بتونم در طول روز نیم ساعت یک ساعت بخوابم که اوضاعم بهتره وگرنه حال جسمی و روحیم بد میشه و کلافه و مضطرب میشم و زورِ نجواها بهم میچربه.
برای بچه داری حس میکنم انرژی کافی ندارم و این ناراحتم میکنه و سواله برام که چرا؟
کارهای منزل رو انجام میدم کم و بیش.
من میخوام انرژیم آزاد شه تا کارهارو انجام بدم.
خوابم تنظیم شه و استراحت خستگیمو برطرف کنه و شیش دونگ شم.
اینکه برگردم به دوره سلامتی و فلانی نق بزنه و سرزنشم کنه، نجوای ذهنیمه.
اینکه برگردم به دوره و تو خرید گوشت به عنوان یکی از مهمترین تغذیه های دوره به مشکل بخورم، نجوای ذهنیمه.
الان ذهنم سرگردان بود که این شرح حال یا چکاب رو کجا بنویسم؟
تو دوره که با حساب کاربری همسرم خریدیم؟
یا اینجا با اکانت خودم.
ترجیحم نوشتن با اسم خودمه.
پس همینجا ادامه میدم.
این توقعاتم از دوره سلامتی برای بهبود در سلامتی و روحیه ام خیالِ خام نیستا، حقیقته که تو تجربه ی 5 ماهه ام از دوره لمس و تجربه اش کردم عالی.
فقط وزنم کم نشد، کلی منفعت و سلامتی برام آورد.
کف پام گاهی وقتی راه میرم تو خونه درد میگیره.
سایزم بالاست و هیچی اندازه ام نیست، لباسهام لباسهای بارداریمه، سایز کفشم هم پایین نیومده.
پام درد میگیره و عضلاتش میگیره گاهی.
محل بخیه ام یا شکمم بعد زایمان گاهی درد میگیره.
نجوای ذهنم میگه دوره سلامتی برای شیردهی بد نباشه؟
اینکه تنوع خوراکی ها کمه روی شیردهی تاثیر بد نذاره.
اینکه وعده های غذایی کمه روی میزان شیردهی تاثیر بد نذاره.
پاسخ بعضی سوالات رو باید مستقیم از خدا پرسید.
چون فقط اونه که میدونه هر لحظه بدنِ هر فرد به چی نیاز داره برای بهبودش.
تو جریانِ هدایت بهم پاسخ رو میده و مطمینم اقدام موثر کلید زده میشه برای عملیاتی شدنش.
نوسانِ خلق و خو دارم.
خواب آلودگی دارم در ساعات مختلف، که به شیردهی ربطش میدم، ولی در کل من آدمی هستم که همیشه خواب رو دوست داشته و میخوابیده زیاد.
اما وقتی رفته بودم تو دوره سلامتی خوابم تنظیم شده بود، کمتر شده بود، سحرخیز شده بودم خودکار بی هیچ تلاش و سختی، انرژیم هم به شدت بالا بود برای انجام کارهای منزل.
یادمه خانه تکانیِ شگفت انگیزی انجام دادم تنهایی برای خونه تو اسفند 1402، وقتی تو دوره سلامتی بودم.
من علاقه ی وافری دارم به میوه…
نجوای ذهنیم میگه میوه رو میخوای چه کنی؟
باورهای کمبودِ تغذیه ای رو چه میکنی؟
این بار دوست دارم ان شاالله ازمایش خون بدم قبل از دوره که وضعیتِ داخلیم رو بفهمم.
چربی های فراوان در شکم و پهلو دارم و سایر قسمتهای بدنم.
توان پیاده رویم حدود همون 10 دقیقه است، بیشتر اذیت میشم، کمر درد و ناتوانی آزارم میده.
مشکلِ یبوست هم دارم.
حس میکنم شنواییم کمی ضعیف تر شده، همینطور بیناییم.
برای بغل کردن و راه رفتن با بچه، زود خسته میشم و جسمم کشش نداره.
گاهی سردر رو تجربه میکنم.
گاهی حمله ی اضطراب دارم که روی جسمم واکنش نشون میده.
تعرقم به شدت بالاست.
نجوای ذهنیم میگه لاغر میشی صورتت از فرم و ریخت میوفته ها.
صورتت توپر هست قشنگ تره.
گاهی ارامش ندارم و کم میارم، خسته و کلافه میشم.
بعد غذا مخصوصا نهار سنگین میشم شدید، خواب الودگیم بیشتر هم میشه.
نجوای ذهنیم میگه اگه تکامل رو طی کنی و عجله کنی برای نتیجه و کاهش سریع وزن چی؟
سختیِ درست کردن آب قلم چی؟
البته که تو دوره، آشپزی برای غذاهای خودم، آسان میشه.
(همسرم هم چند روز پیش ابراز تمایل کرد برای اینکه با هم آغاز کنیم دوره سلامتی رو.
ان شاالله.)
نجوای ذهنیم میگه پیاده روی رو میخوای چه کنی؟
نتونی مرتب بری چی؟
با بچه کوچک چه میکنی؟
اگه من این علایمی که نوشتم رو به زایمان و بچه داری گره بزنم، نمیتونم بهبود بدم به روح و جسمم.
پس همه ی اینا قابلِ درمانه وقتی تغذیه ام سازگار با بدنم شه به صورت اتوماتیک، شک ندارم.
حالا من چی میخوام:
_ توان و انرژی ام بیشتر شه.
این الویت الف ام هست.
چون اذیت میشم انقدر جسمم یاریم نمیکنه.
مگه من چند سالمه که انرژیم کم باشه؟
کلا عجیبه برام شرایط فعلیم.
_ خوابِ با کیفیت.
کم و زیادش مهم نیست.
اینکه کم بخوابم ولی عمیق و جوندار.
_ برطرف شدن حساسیتم، کمر دردم، پا دردم.
_ ازاد شدن زمانم برای نوشتنِ بیشتر.
_ وقت گذاشتنِ بیشتر با انرژیِ بیشتر با بچه ام.
الان فعلا دیگه یادم نمیاد چی باید از خودم بنویسم.
همینجا فعلا پیامو تموم میکنم تا بعد…
الهی به امید تو.
خوشحالم که از وضعیت کنونیِ خودم و نجواهام نوشتم.
سمانه جان چرا میخوای دوره سلامتی رو آغاز کنی؟
جواب این سوال خیلی خیلی مهمه.
چون باید مکتوب شه و بارها بخونیش تا انگیزه هات روشن و شعله ور بمونن در مسیر.
دقیقا ساعت 4:26 دقیقه کامنتم تموم شد.
دقیقا یک ساعت زمان برد تا بنویسم الان کجام و میخوام به کجا برسم.
یادم اومد:
الان تماشای فیلم و سریالم بیشتر شده، دایم یکی از اپلیکیشن های ارتباطیمو چک میکنم (فقط یه دونه دارم)، تو سایت هستم کامنت میخونم و مینویسم، فایل گوش میدم نه هر روز مرتب ولی ارتباط شنیداریم با سایت برقراره.
نجوا میگه: اگه ولش کردی دوره رو چی؟
اگه سختت شد نتونستی ادامه بدی چی؟
اگه دلت برای خوراکی ها تنگ بشه چی؟
اگه فلانی بگه این تغذیه روی شیردهیت تاثیر میذاره و بچه سیر نمیشه و فلان چی؟
پوستت شل و آویزون شه چی؟
سمانه چه خوبه که نجواهاتو میشنوی و مینویسی.
افرین به خودشناسیت.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت.
به نام خداوند بخشنده و مهربان
همین اولِ کار، برایِ نوشتن این کامنت، از خدای بخشنده و مهربان کمک و هدایتم میخوام تا کمکم کنه چیزی رو بنویسم که هم به درک بهتر خودم کمک میکنه هم به دوستانم.
میخوام از دوره ی شگفت انگیز قانون سلامتی بنویسم.
دوره رو با اکانت همسرم خریدیم و جایی که هدایت شدم توش بنویسم با اکانتِ خودم اینجاست…
اولِ راه
اول مسیر…
وقتی کسی کنجکاو میشه در مورد این دوره قبل از خرید، اول میاد تو معرفی دوره و قسمت اولش.
الهی به امیدِ تو.
یه روزی که دقیقش رو یادم نیست زمستان پارسال، روند تکاملی ام رو طی کردم به یاریِ الله یکتا و وارد دوره شدم.
بسیار مستحکم، با اراده، پر قدرت، مصمم.
الحق که عالی جلو رفتم.
چون طبق شناختم از سمانه، وقتی اراده میکنه، به لطفِ الله یکتا، خیلی دقیق و باجزییات جلو میره.
رفتم و رفتم، طبق دوره همه ی کارها رو انجام دادم و شاهد بودم که به شیرینی وزنم داره کم میشه، از داخل قوی تر و سالم تر شدم و یه عالمه بهبود رو هم از نظرِ جسمی، هم روحی درون خودم تجربه کردم…
اغلبِ موهبت هایی که استاد گفتن در دوره رو تجربه کردم.
تا رسیدم به وزنی که تو خواب هم نمیدیدم…
55/400 کیلوگرم…
تحسین ها، تعجب ها، انتقادها، دخالت ها، شیطنت ها رو میشنیدم و رد میکردم…
حواسم به کار خودم بود تا اینکه…
از جایی که خودم متوجه نشدم دقیقا کی، خیلی ریز ریز به گونه ای که اصلا محسوس نبود کم کم از مدار دوره سلامتی خارج شدم.
5 ماه در دوره بودم و کیف کردم از این بهشت.
بعد حدود 2، 3 ماه از این بهشت خارج شدم.
دقیقا 6 روز پیش پس از کمک های روزانه ای که مدتهاست از خدا میخوام، خدا بهم عنایت کرد و منو آورد تو دوره سلامتی دوباره.
دقیقا خدا منو اورد، چون من حریفِ خودم نبودم، اما بعد از هر تلاش نافرجامی که سمانه برای ورود مجددش به دوره داشت، با اینکه اولش قلبم میشکست، اما توی قلبم نوری روشن بود به اسم امید
به اسم خدا
به اینکه کمکت میکنه
زمانش میرسه
نترس…
این مسیر رو باید طی میکردم با همه ی سختی های روحی که برام داشت تا خیلی چیزها دستگیرم شه:
با هیچکی از برنامه ات صحبت نکن.
اگه کسی چیزی پرسید توضیح نده، دفاع نکن، فقط آدرس سایت رو بده.
هیچکس رو قضاوت نکن که چرا نمیتونه بیاد تو دوره.
و خیلی درسهای دیگه برای سمانه.
هدف اصلیم از نوشتن این کامنت چیه؟
من لذت عمیق بردم از اندام خوش تراش و سالمم در 5 ماهی که تو دوره بودم.
2- 3 ماه بعدش لذت کوتاه مدت بردم از خوردنِ خوراکی های ناسازگار با بدنم که ذهنم تشویقم میکرد بخور چون دلت تنگ شده براشون.
بعد چی شد؟
روز به روز از نظر روحی با اینکه داشتم همچنان روی خودم کار میکردم از جنبه های دیگه و نتایج خوبی میگرفتم، میدیدم یه جای کارم میلنگه…
چرا خوشحال عمیق نیستم با خودم و زندگیم؟
چون یه خوشحالیِ عمیق با بی نهایت ابعاد رو کسب کرده بودم که حالا نداشتم…
میدونستم دارم میرم تو قعرِ نازیبایی و باسرعت هم اضافه وزن پیدا میکردم و علائم بدنم داشت خبر از ناسلامتی، و بازگشت یه سری مشکلات قدیمی رو میداد…
به چشم میدیدم، حس میکردم، ولی خبری از اون اراده پولادینم نبود، چون کنترل ذهنم خارج شده بود افتاده بود دستِ نجواها…
حالا چرا اینارو اینجا مینویسم.
چون خودمم مثل شمایی که اینجایی و کنجکاوی، دوباره آغاز کردم این مسیر رو با این فرق که یه بار غرق لذت شدم…
نتایج رو دیدم به چشم و کیف کردم حسابی.
و اما برسیم به هدف اصلیم از نوشتن تو این فایلِ معرفی.
یه چیزهایی خیلی مهمه تو این دوره که نباید لحظه ای فراموشش کرد وگرنه از بهشتِ این دوره بدون اینکه خودتونم متوجه بشین، خارج میشین…
اهرمِ رنج و لذت
من درک خوبی ازش نداشتم…
تا چند وقت پیش که قشنگ شیر فهم شدم، یعنی انقدر علائم رنج در من آشکار شد که تازه فهمیدم چی شده و از کجا خوردم…
من اهرم رنج و لذت رو فراموش کردم.
متوجه اهمیتش نبودم…
تا این اواخر که رنجهام از ترک دوره به شدت بهم فشار آورد…
رنج های روحی که خودم میدونم.
رنج های جسمی که خودم میدونم.
یهو دیدم تا کجا میخوای پیش بری؟
استپ کردم.
خدایا، من نمیخوام با این علائم حساسیت، که دوباره برگشت، زندگی کنم، دیوانه شدم، پدرمو در آورده.
نمیخوام اون خوابِ تنظیم شده مو دیگه نداشته باشم، نمیخوام انقدر خوابالو و بی انرژی باشم، اینا درست شده بودااااا تو دوره.
نمیخوام انقدر وزنم سنگین باشه، تنفسم سخت شه، نفخ داشته باشم، لباسهای خوشگلم هیچ کدوم اندازه ام نیستن دیگه، نمیخوام با حسرت زندگی کنم…
علاوه بر اهرم رنج و لذت باید روی کنترل ذهن تمرکز ویژه کنم.
کنترل که از دست بره، با اولین نجوا آدم اغوا میشه که تو الان عالی هستی خیلی لاغر شدی یه مقدار از فلان خوراکیِ ناسازگار با بدنت بخوری هیچیت نمیشه….
استاد تو فایلها یه کلام ارزشمندی دارن که تا خودم تجربه اش نکردم، نفهمیدم چقدر مهمه:
وقتی به خودت اجازه ی اولین تقلب رو بدی، داری مجوز میدی به خودت برای تقلب های بعدی
شک نکنین، این اتفاق میوفته، ریز ریز اتفاق میوفته و اصلا متوجه نمیشیم افتادیم تو سراشیبی….
پس از سمانه به سمانه یا سایر دوستان جهتِ یاداوری.
من این یادآوری و درسهاشو با چک و لگدِ جهان متوجه شدم.
راضی ام.
سپاس گزارم.
باید اینطوری متوجه میشدم.
1- اهمیتِ به شدت بالای رعایت اهرم رنج و لذت، از اول تا همیشه، مخصوصا وقتی نتیجه ی رویایی دست ادمه، اینجا اهمیت اهرم رنج و لذت بیشتر میشه تا عادت نکنیم به موفقیت و فکر کنیم همیشگیه.
نه، وقتی اهرم متوقف شه، اتفاقا جاش عوض میشه و نتیجه ها معکوس میشن.
2- کنترل ذهن، دائم
3- بدونِ ذره ای تقلب، اقدام کن، تقلب دریچه ای برای خروج از بهشته.
4- اینکه احساسِ لیاقت کنم برای سلامتیِ روحی و جسمی ام تا ابد هم باید یادم بمونه و از جاده خارج نشم.
خدایا سپاس گزارتم که نوشتم.
هم برای خودم که تجربه شه هم برای دیگران.
این روزها فایلهای گفتگو با دوستان رو گوش میدم.
اونجا هم استاد به سوال بچه ها که میگن چی میشه ما از موفقیتی که به دست آوردیم خارج میشیم؟ پاسخ دادن اهرم رنج و لذت و کنترل ذهن.
من این درک رو از آگاهی های استاد گرفتم و رسیدم تو زندگیم بهشون مستقیم.
یه سوال مهم:
آیا این چهار فرمول فقط برای دوره قانون سلامتیه؟
خیر، این فرمول برای هر موفقیت و نتیجه ای که تو زندگی میگیریم صدق میکنه:
ثروت
روابط
سلامتی
آرامش و …
خدایا سپاس گزارتم که این کامنت رو نوشتم، کمکم کردی و نوشتم.