درباره قانون آفرینش | باور به امکان پذیر بودن - صفحه 6

به نام مهربان پروردگارِ باسخاوتم که هدایتم کرد به این سایت واین آگاهی های توحیدی وزندگی ساز

سپاسگزارم از مهربان پروردگارم که قوانین ثابت جهان هستی رو بر من آشکار کرد تا من خالق عامدانه ی خواسته هام باشم

سپاسگزارم از شما استاد عباسمنش عزیزم که این آگاهی ها رو وعمل کردن به اون هارو از هزاران طریق و هزاران مثال بهمون آموزش میدن

اگر هزاران کلاس میرفتم و هزاران کتاب میخوندم نمیتونستم تابه این حد آگاهی ناب دریافت کنم جوری که تو این 23دقیقه دریافت کردم ،

خدایاتاابد بابت هدایت شدنم به این آگاهی ها سپاسگزارم

استاد عباسمنش عزیزم ،این جمله رو تو پنجاه روز گذشته بسیار تکرار کردم

تو کامنت هام والبته تو حرف هایی که باخودم و دوستان هم فرکانسیم میزنم هم بارها بازگو کردم

بعد گذشت پنج سال که با آگاهی های شما آشنا شدم و گذشت دوسال اخیر که باتمرکزو توجه بیشتری به آگاهی های شما عمل کردم و یک سال گذشته که روزی نبوده که من مطلبی از شما گوش نکنم

تحت هرررررشرایطی ،مسافرت،امتحان،بیماری،خستگی هرچیزی….

اولویت گوش کردن آگاهی های این سایت توحیدی بوده و به اندازه ی توانم عمل کردن بهش.

البته می‌دونم که به شدت توانمندم تو اجرای عملی قوانین چون خداوند این قدرت رو به تک تک ما داده چون زمین و آسمان رو به تسخیر ما درآورده اما من چون هنوز پرهستم از ترمز های ذهنی ،به همون اندازه هم عمل گراییم کمه ،

البته متعهدم به بهبود دائم خودم ،متعهدم به اینکه هرروز رو خودم کارکنم و حرفای توحیدی شمارو وحی منزل می‌دونم

واین کار کردن رو خودم باعث تجربه های دلنشینی شد که اگر با ذهن منطقی و ترس های گذشتم میخواستم بهشون برسم حتما باید عمر حضرت نوح رو میداشتم

اما با کمک شما،باآگاهی هایی که ازشما دریافت میکنم وبا تعهد خودم با هدایت مهربان پروردگارباسخاوتم ،با وارد ترس هام شدن به پشتوانه ی باورهای سازندم

تونستم اون قسمت از خودم و خالق بودنم رو تجربه کنم وزندگیش کنم که تو رویاهام بود

استاد عباسمنش عزیزم داشتم براتون می‌نوشتم که بعد اینهمه سال کار کردن رو خودم که البته یک سال اخیر به اوجش رسید و من قلبم میتپه با آگاهی های شما

الان پنجاه روزه که من احساس میکنم این آگاهی های که شما ازش حرف میزنید و من عملا پنج ساله دارم می‌شنوم رو هرگز تاحالا نشنیدم

الان اشک شوق تو چشام جمع شده ،پراز حس خوبم

چون الان تازه فکر میکنم دارم می‌شنوم ،جنس شنیدنش باقبل خیییییییییییییلی فرق می‌کنه ،انگار نه با گوشم که با تک تک سلول ها و اتم های جسمم و با تماااااااام آگاهی های روحم که وسعتش خیلی زیاده

دارم میشنومشون ،اصلا برام قابل وصف نیست ،عین اکسیژن میمونه،انگار همیشه بوده اما من درکش نمی‌کردم ،

مثل کسی که داره خفه میشه ،یهو میندازنش تو طبیعت بکر و هوای به شدت تمیز و میگن حالا نفس بکش

یه لذت بزرگ یه درک متفاوت از نفس کشیدن داره درحالی که قبلاً هم داشته، اما ….

درکش نمی‌کرده

خدایا ازت سپاسگزارم ،هزااااااران بار سپاسگزارم که هدایتم کردی به این آگاهی ها

من دوستی ندارم که بتونم باهاش راجب این احساس هام حرفی بزنم ،وقتی کامنت می‌نویسم حس رهایی بهم دست میده حس میکنم اینجامسسسسسسقیم و بی واسطه به خود خدا وصلم و داره میشنوه

الان که تو دفتر قبلیم داشتم آگاهی های این جلسه رو یادداشت میکردم

دوتا جمله ازقبل نوشته بودم (سه سال قبل)که بسیار با آگاهی های این جلسه مطابقت داشت،وبرام جالب بود گفتم باشما به اشتراک بگذارم

اولیش یک جمله از کتاب چه کسی پنیر مرا جابجا کرد بود که نوشته بودم

اگر نمیترسیدی چیکار میکردی؟!

که امروزم استاد تو این فایل رو این جمله تأکید کردن و چقدر عالی توضیح دادن که نترسیدن پشتوانه میخواد و پشتوانه باورهای قدرتمند کنندست که من توسط آگاهی های این سایت درخودم ایجاد کردم ،وبه اندازه ای که بهشون عمل کردم نتیجه گرفتم

وبه شدت ،حریصم برای تقویتشون.

وجمله دوم این بود که خداوند فرمودند اگر درک میکردی که من چقدر بهت نزدیکم هرلحظه ،اشک شوق میریختی

که من خییییلی کم این نزدیکی رو احساس کردم که همون کم هم توسط آگاهی های این سایت توحیدی درک کردم

اما متعهدم که گسترشش بدم و بیشتر و بیشتر و بیشتر درکش کنم،البته بقول استاد عباسمنش عزیزم بسیار لطیف ترشدم ،خیلی وقتا اشک شوقم فقط وفقط برای خداوند جاری میشه ،اما هنوز فاصله ی زیادی دارم با رابطه ی ایده آلی که باخدا ،دنبالشم….

استاد عباسمنش عزیزم به تازگی رویای آزادی در سر دارم

حس میکنم خیلی تجربه ها هست که منتظر منه ،آزادی درپوشیدن لباس های دلخواه ،آزادی در مسافرت رفتن ،در طبیعت بکر رو دیدن ،آزادی در شب تنها در مسافرت موندن بدون جواب پس دادن به کسی

دلم میخواد جسم و جان و روحم فقط متعلق به خودم باشه و خودم براش تصمیم بگیرم ،رها باشم و آزاده

چون درحال کارکردن باخودم هستم ، تو این مسیر خیلی از ترمز هامو کشف کردم ،فهمیدم من ترس های زیادی دارم که هماهنگ با خواستم نیست

مثلا ترس از تنها موندن پسرم ،مثلا ترس از حرف وقضاوت مردم ،مثلا ترس از دور بودن از اعضای خانواده ،ترس از پشیمانی ،ترس از بی پولی ،ترس از پذیرفته نشدن توسط افراد کشور جدید،ترس از بلد نبودن زبان خارجی و…..

که برای خیلیاشون دلیل منطقی آوردم و الگو پیدا کردم و ذهنیتمو عوض کردم

دراون راستا قدم برداشتم ،ترس هامو زیرپام گذاشتم

مثلا ترس از دوری از خانواده داشتم که واقعا فیلم های شما منو آرومم کرد که استادانقدر رو خودش کار کرده که همه عین خونواده و حتی در بسسسسیاری از موارد بیشتر از خانواده دوسش دارن و این باور مخرب و ترمز کااااملا از ذهنم برداشته شده،من خیلییی مستقل ترشدم

چرامیگم مستقل شدم چون نتیجه هاش رو دیدم

قبلاً حتما باید تو جمعشون می‌بودم ،باوجوداینکه فاصله مکانی زیادی باهاشون دارم اما حتما خودمو میرسوندم بهشون که الان اینکارو نمیکنم ،

نه با زور ونه اینجوری که عین رژیم گرفتن ،دلم بخوادشون و خودمو نگه دارم نه،الان از تنهاییم به شدت لذت میبرم و نیاز در کنار خانواده بودن درمن بسیار کم رنگ شده ،نه بخاطر اینکه رابطه عاطفیمون سرد شده ها نه ،اتفاقا چون من در مسیر بهبود دائم هستم ،رابطم با تمام جهان هستی ازجمله خانوادم درصلح و عشق و آرامش بیشتری پیش می‌ره اما من مستقل ترشدم و نیازم کم شده

مثلانگرانیم در مورد پسرم خیلی کمتر شده چون اونم ازمن الگو برداری می‌کنه و خداروشکر زیاد پای صحبت‌های شما میشینه و بسیار مستقل و آرام وشاده

اگر بخوام راجب تک تک ترس هام مثال بیارم ازحوصله خوندن کامنت خارجه،هرچند که تاحالاشم زیاد نوشتم اما واقعا نمیتونستم ننویسم چون این نوشتن و جمع بندی و تکرار ،برای دورنی شدن این آگاهی ها خیلی کمک کنندس برام.

علاوه براون من با نوشتنش دارم لذت میبرم پس دارم کارمو درست انجام میدم وطبق قانون ،قراره اتفاق های زیباتری رو هم تجربه کنم

این فایل رو هزاران بار دیگم باید گوش کنم تا پشتوانه ای باشه برای ساختن باورهای قدرتمند کننده جدیدم راجب ،ازاد زیستن و آزاده بودن..

تا از اقدام های عملی که بهم الهام میشه نترسم و فقط تسلیم باشم و انجامش بدم

دوستتون دارم استاد عباسمنش عزیزم وعشق برای تک تک بچه‌ های سایت توحیدی عباسمنش 🟢