سرفصل های این قسمت:
- هر علمی که توانسته پیشرفت کنه، به واسطه آدمی بوده که توانایی اش در آن مورد را باور کرده و برایش قدم برداشته است؛
- جادوی پرسیدن سوالات قدرتمند کننده؛
- باورهای قدرتمند کننده، ایمان و اطمینان فرد به “امکان پذیر بودن” را در وجود او پرورش می دهد؛
- تشخیص اصل از فرع درباره “دلیل اصلی نتایج”؛
- فردی که به “امکان پذیری” باور دارد، به “چگونگی”، هدایت می شود؛
اطلاعات کامل درباره محتوای آموزشی دوره قانون آفرینش و نحوه خرید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD178MB11 دقیقه
- فایل صوتی درباره قانون آفرینش | دلیل اصلی نتایج10MB11 دقیقه
سلام استاد جان
من پنجره را باز کردم و از آسمون آبی و آروم لذت میبرم ، هوای خوب ، صدای گنجشک ها و کبوترها ، حرفهای تو که حقیقت زندگی هستند ….
باید پارو نزد وا داد
باید دل رو به دریا داد
خودش میبردت هرجا دلش خواست
به هرجا برد بدون ساحل همونجاست
استاد عزیزم تو همیشه از احساس خوب گفتی که باعث اتفاقات خوب میشه ، میخوام از خودم بپرسم اندیشه تو همین یک نکته را چقدر رعایت کردی ؟ چند درصد از ساعت های روز را در احساس خوب هستی ؟
تا اینجا را صبح نوشتم ولی کامنت را نشد تموم کنم … رفتم دنبال کارهام و ضمن کارهام یکی از فایل های استاد را از دسته کلیدهای سایت با عنوان احساس خوب اتفاقات خوب را گوش می کردم و به حدی جملات کلیدی توی این فایل بود که کارهامو رها کردم و دفتر و خودکار آوردم و جملات را نوشتم چون بعد از چهار سال همراهی با این سایت فهمیدم و هر لحظه می فهمم که همه چیز احساس خوبه ….
اون فایل که اسمش هست قدم های عملی برای کنترل ذهن ، نکات خیلی مهمی را بیان میکنه شاید یک دلیلش این باشه که استاد یه حال معنوی خاصی اونجا داره و جریان هماهنگ شدن ذهن و روحش را خیلی خوب بخاطر میاره ….
استاد میگه من تو خیابون های بندر عباس راه می رفتم ، نه یک روز و دو روز ، من چند ماه راه میرفتم و با خدا حرف میزدم ، روح و ذهن من انقدر به انرژی خداوند احتیاج داشت و انقدر از این انرژی سیراب شده بودم که انگار دیگه هیچی نمی خواستم
استاد میگفت من وقتی تو خیابون های بندر عباس راه می رفتم و با خدا حرف میزدم هیچکدوم از این نتایج را نداشتم ، نه کسی منو می شناخت ، نه سمیناری برگزار کرده بودم ، نه ملکی خریده بودم ، هیچی هیچی نداشتم اما نمی تونم بگم اون موقع جهان را زشت تر از الانی می دیدم که این امکانات را دارم ، یعنی همون برام بس بود ، همون احساس نزدیکی به خدا ، همون عشقی که تو وجودم پیدا کرده بودم ، همون احساس سپاسگزاری ، همون زیبایی ها برام بس بود و بعد اتفاقات تغییر کرد ، موهبتهای جدید می دیدم ، آدم های جدید با احترام های جدید می دیدم ، حالم عالی بود و همین برای من بهشت بود …. و وقتی از اون حال عالی و اون انرژی مثبت سیراب شدم ، بعد دیگه سراغ خواسته های دیگه م رفتم و اون انرژی که سیرابم کرده بود را به شکل خواسته های دیگه در میاوردم ……
استاد وقتی گفتید همون حال عالی برام بس بود انقدر تحت تاثیر قرارم دادید که گفتم واقعا آدم ها دنبال چی هستند ، چند درصد ما به دنبال حال عالی هستیم ؟ من دیدم شما حتی همین الان هم که اینهمه موفقیت بدست آوردید اما هنوز اون حال عالی براتون بسه ، هنوز هم با به یاد آوردن اون روزها دگرگون می شید … حتی فایل را قطع کردید و دوباره ادامه دادید …. شما هنوز هم سیراب بودن از انرژی خدا براتون بسه …. ولی عیب من ، من ، من ، خودم را میگم ، عیب من اینه که حال خوب برام بس نیست …. عیب من اینه که فکر می کنم تا به خواسته هام نرسم نباید حالم خوب باشه …. با اینکه قانون را میدونم اما طور دیگه ای عمل میکنم …. با اینکه می دونم احساس خوب مقدم بر اتفاقات خوبه اما طور دیگه ای عمل میکنم …. دلیلش اینه که بلد بودن مهم نیست ، عمل کردن مهمه و من میخوام مثل استاد چند ماه سیراب بشم …. حتی اگر به هیچی نرسم و در این سیرابی بمیرم ….
استاد من خیلی تحت تاثیر این حرفهاتون قرار گرفتم ، یه درس خیلی بزرگ یاد گرفتم و اون اینکه اگر ذهن من و امثال من یه جایی از زندگی مون انقدر قدرت میگیره که ما را دوباره به صفر میبره بخاطر اینه که ما وقت نذاشتیم که مثل شما چند ماه ، فقط و فقط از انرژی خداوند سیراب بشیم ، چند ماه فقط چند ماه تمام درگیری ها و بحث های روزانه را رها کنیم و بدون اینکه انگیزه مون رسیدن به خواسته ها باشه ، فقط از انرژی خداوند سیراب بشیم و بعد با همون انرژی شگفت انگیز عزت نفس پیدا کنیم ، راه ها را از چاه ها تشخیص بدیم و یک آدم دیگه ای بشیم که حالا میخواد و میتونه خواسته هاش را شکل بده ، آخه وقتی ما سیراب از خدا نشدیم یعنی فرصتی برای این کار ایجاد نکردیم با چه نیرویی می خواهیم به خواسته ها برخورد کنیم ، شاید یه عده ای بگند برخورد کردن که نیرو نمی خواد ، اتفاقا چرا نیرو می خواد ، نیرویی که تو را ببره و در مدار درست قرار بده ، انرژی خداوند وقتی در ما جریان پیدا کنه ما در جای درست قرار می گیریم یعنی در مدار های درستی که خواسته ها وجود دارند ، ما در جایی قرار میگیریم که « لاجرم » به خواسته ها می رسیم ….
من هرچی به عمق حرفهای شما بیشتر فکر می کردم بیشتر به این نتیجه می رسیدم که اون عامل مهمی که خیلی از ما از جمله خودم به دلیل شتاب در رسیدن به خواسته ها خیلی دنبالش نبودم ، همین ارتباط گرفتن با خداونده ، همین هم نوا نشدن با قوانین الهیست ، همین سیراب نشدن از قدرت خداییه که نخواستم به درون خودم راهش بدم یعنی مثل شما عمل نکردم ، باور نکردم که بهش احتیاج دارم ، باور نکردم که موتور حرکت من نیروی خداست و وقتی آدم اینطور باشه و با قدرتهای لحظه ای بخواد خودش را حرکت بده ، کم میاره و من فهمیدم دلیل خیلی از کم آوردن های من همینه که تمرکز کافی بر روی جاری ساختن خداوند در وجودم با تمرکز بر عمل کردن به قوانینش نذاشتم ….
استاد نمیدونم چرا اینجا در مورد اون فایل اینقدر نوشتم شاید به این خاطر که شما در مورد باور گفتید و من هدایت شدم به اینکه چطور میشه باور کرد ، چطور میشه با خداوند ، ذهنت را اداره کنی و فارغ از آنچه تا کنون بعنوان واقعیت پذیرفتی ، با نیرویی که اون انرژی بهت میده طور دیگری باور کنی …. طوریکه فکر نکنی دلیل قهرمانی ها ، کفش بازیکنانه …. طوریکه به دنبال درک موفقیت ها به عمق شخصیت اون افراد پی ببری نه به یک چیز ظاهری مثل کفش …. وقتی از اون نیرو سیراب میشی دیگه به کفش نگاه نمی کنی چون اون نیرو تو را به جاهایی بسیار عمیق تر هدایت میکنه ، به دلایل بسیار مهم تر از کفش