درباره قانون آفرینش | پدیده همزمانی

سرفصل های این قسمت:

  • به اندازه ای که باورهای قدرتمند کننده میسازی، به خداوند اجازه می دهی تا تو را در بهترین زمان در بهترین مکان قرار بدهد؛
  • وقتی تغییر را از ذهن شروع می کنی، هر قدمی در این مسیر بر می داری، خداوند هزاران قدم برای شما بر می دارد؛

اطلاعات کامل درباره محتوای آموزشی دوره قانون آفرینش و نحوه خرید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    178MB
    11 دقیقه
  • فایل صوتی درباره قانون آفرینش | پدیده همزمانی
    10MB
    11 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

127 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «سمیرا کیان» در این صفحه: 1
  1. -
    سمیرا کیان گفته:
    مدت عضویت: 2529 روز

    سلام استاد عزیزم و دوستای فوق العاده درجه یکم در این فضای بهشتی

    وقتی کنترل ذهن رو اولین بار دریافتم یاد گرفتنش و نحوه ی انجامش برام در هر زمانی که بخوام سخت بود در همه حال و زمانها کاریی دشوار و نشدنی بود برام هر چی بیشتر پیش اومدم و ذهنم رو شناختم فهمیدم که ذهنیتم چیه و تونستم حس خوبو در درونم پیدا کنم کم کم دستم اومد که باید چه کار کنم و تا میتونستم امتحان میکردم من عاشق این بودم که یاد بگیرم چه جوری ذهنم رو رام خودم کنم در هر موقعیتی. استاد من اینقدر که نجوا داشتم و رنج میکشیدم از انواع و اقسام افکارم که حد نداشت به خاطر همین همیشه دنبال راهی برای رهایی بودم اینقدر به این آرامش داشتن درونی نیاز داشتم و دوست داشتم که هدایت شدم به اینجا. در اینجا من فهمیدم که همه چیز به من و خواستنم برمیگرده و انجام این جهت دهی رو خودم باید انجامش بدم و این همون خالق زندگی خودم بودنه وقتی با این آشنا شدم که همه چیز دست منه و به کنترل و جهت دهی فقط و فقط به من برمیگرده و من هستم که این رنجها رو به خودم وارد میکنم وقتی به دنیای درونم رفتم و خواستم که زندگیم رو به وسیله ی ارادی و توسط خودم بسازم با هیولای نجواهای ذهنی مواجه شدم و واقعا برام هیولا بود که من باید باهاش میجنگیدم تا شکستش بدم و هر جور شده به آرامش برسم.

    استاد من واقعا یه مدت توی این فضا بودم و میتونین تصورش رو کنین منی که اون همه فکر رنج آور داشتم با این برداشت من چقدر بیشتر دچار تشویش شده بودم و درسته که از قبل بهتر شده بودم و وارد دنیایی شده بودم که خیلی متفاوت از قبلا بودم اما ثبات نداشت و در برخورد با همه ی مسائل به راحتی قادر به حل و رسیدن به آرامش درون نبودم.

    استاد اینکه میگین من برای رسیدن به خواسته هام زجر نکشیدم این که لازم نیست تقلایی کنم و هدایت میشم این به راحتی شدن در دنیای بیرون شما دقیقا یعنی رابطه ی مستقیم و مشابه با دنیای درونی شما داره یعنی شما به راحتی در ذهنتون کارها انجام میشه و خواسته ها ایجاد میشن پس من چرا فکر میکردم با تقلا باید ذهنم رو کنترل کنم چرا ناآرومی خودم رو نمیدیدم و با اینکه با قانون آشنا بودم بر فرکانسهای خودم آگاه نبودم و فکر میکردم دارم راه درست رو میرم در صورتی که اگه به جای تغییر فکر و بها دادن به دیکتاتور بازی های ذهنم به احساسم توجه میکردم میفهمیدم که دارم تلاش میکنم تا ذهنم رو راضی نگه دارم در صورتی که قلبم ناآروم بود و من نمیفهمیدم و فکر میکردم دارم راه درست رو میرم.‌ اما قلبم خواهان آرامش بود خواهان مسیر راحت و بدون زجر و ترس و سختی.

    من فهمیدم که هر فکر منفی وقتی که میاد فقط اولش قدرتش زیاده و با این آگاهی به راحتی قدرتش گرفته میشه و این بی نهایت بهم کمک کرد‌ اینکه میگم فقط یه لحظه ساکت باش ببینم خدایم چی میگه بهم میبینم که خاموش میشه و به آرامش میرسم و راهکارای خداوند میاد بهش گوش میدم قبولش میکنم اجراش میکنم و نتیجه فراتر از اونچه میخوام میشه ولی هنوز خیلی جای کار داره تا روون تر شه با تو دلش نرفتن و ادامه ندادنش یعنی همون توجه نکردن و بها ندادن بهش حالا با هر دلیل و منطقی که داره و ساکتش کردن و به جاش شروع به توجه به نکات مثبت کردن خیلی راحت همه چی در ذهنم حل میشه. و در بیرون‌ هم ظهور میکنه.

    وقتی که فهمیدم من فرمانده ام نه ذهنم و ذهنم رام من میتونه باشه و من فقط با شگردهایی که همینطور دارم یاد میگیرم و باورهایی که دارم میسازم خیلی راحت میتونم کنترلش کنم و لازم به جنگ باهاش ندارم و فرمانش واقعا فقط به دست منه و اون قدرتی نداره و چیزی نیست که از کنترل من خارج باشه و هر طور که من بخوام میتونم جهتش بدم این باور که هر چی بخوام میشه رو در من تقویت میکنه.

    قدم برداشتن ما همین کنترل ذهن ما یعنی تسلیم افکار ذهنمون نشدنه با این نگاه که من فقط نباید الان بپذیرمش و توش بمونم هدایت میشم به راه حلی که منو به اونچه میخوام میرسونه. اینکه میدونم نیومده بمونه باعث میشه ازش نترسم و وحشت نکنم باعث میشه توجهم از روش برداشته شه اینکه میدونم فقط یه نجواست و اومده که بره و واقعی نیست و قرار نیست با بودنش در ذهنم بشه واقعیته من. چون من ادامش نمیدم به خاطر همین راحت ازش عبور میکنم چون میدونم گذریه اگر که من با توجه کردن بهش گیرش نندازم و بهش قدرت ندم.

    یکی از باورهایی که منو به تقلا میرسوند اینکه فکر میکردم باید همه چی رو مطابق ذهنیت خودم و اونطور که اون میگه پیش ببرم. و چون یه چیز ساخته ی ذهنم بودم و میخواست که طبق اونچه میگه عمل کنم و ناهماهنگ با قلبم بود دچار تقلا میشدم اما وقتی باور کردم که خدا هدایت کنه بهتره بهش اعتماد کردم گذاشتم خدا کارها رو انجام بده این رو وقتی باور کردم که فهمیدم دارم تقلا میکنم و وقتی دست از تقلا‌ و سختگیری کشیدم دیدم اونچه که خداوند رقم میزنه و میگه و حل میکنه نتیجش آرامشه یعنی همین که با آرامش انجام و حل میشه و میرسم یعنی من همینو میخواستم یعنی اونچه از احساس آرامش و روح خدایی من به دست اومده اونچه از وجود الهی من برخاسته و ایجاد شده و قلبم پذیراشه.

    استاد از اینکه از هر صحبتتون و هر بار گوش دادنشون کلی الهام بخشه برای خاموش شدن ذهن برای رفع زجر و سختی و برای رسیدن به آرامش بیشتر و راحتی و تجربه ی عشق و رضایت و خوشبختی عمیقا ممنون و سپاسگزارم و خدا رو هر روز از این بابت بینهایت شکر میکنم.

    عاشقتونم💜

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: