درباره قانون آفرینش | پدیده همزمانی - صفحه 4 (به ترتیب امتیاز)

127 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سمیرا کیان گفته:
    مدت عضویت: 2531 روز

    سلام استاد عزیزم و دوستای فوق العاده درجه یکم در این فضای بهشتی

    وقتی کنترل ذهن رو اولین بار دریافتم یاد گرفتنش و نحوه ی انجامش برام در هر زمانی که بخوام سخت بود در همه حال و زمانها کاریی دشوار و نشدنی بود برام هر چی بیشتر پیش اومدم و ذهنم رو شناختم فهمیدم که ذهنیتم چیه و تونستم حس خوبو در درونم پیدا کنم کم کم دستم اومد که باید چه کار کنم و تا میتونستم امتحان میکردم من عاشق این بودم که یاد بگیرم چه جوری ذهنم رو رام خودم کنم در هر موقعیتی. استاد من اینقدر که نجوا داشتم و رنج میکشیدم از انواع و اقسام افکارم که حد نداشت به خاطر همین همیشه دنبال راهی برای رهایی بودم اینقدر به این آرامش داشتن درونی نیاز داشتم و دوست داشتم که هدایت شدم به اینجا. در اینجا من فهمیدم که همه چیز به من و خواستنم برمیگرده و انجام این جهت دهی رو خودم باید انجامش بدم و این همون خالق زندگی خودم بودنه وقتی با این آشنا شدم که همه چیز دست منه و به کنترل و جهت دهی فقط و فقط به من برمیگرده و من هستم که این رنجها رو به خودم وارد میکنم وقتی به دنیای درونم رفتم و خواستم که زندگیم رو به وسیله ی ارادی و توسط خودم بسازم با هیولای نجواهای ذهنی مواجه شدم و واقعا برام هیولا بود که من باید باهاش میجنگیدم تا شکستش بدم و هر جور شده به آرامش برسم.

    استاد من واقعا یه مدت توی این فضا بودم و میتونین تصورش رو کنین منی که اون همه فکر رنج آور داشتم با این برداشت من چقدر بیشتر دچار تشویش شده بودم و درسته که از قبل بهتر شده بودم و وارد دنیایی شده بودم که خیلی متفاوت از قبلا بودم اما ثبات نداشت و در برخورد با همه ی مسائل به راحتی قادر به حل و رسیدن به آرامش درون نبودم.

    استاد اینکه میگین من برای رسیدن به خواسته هام زجر نکشیدم این که لازم نیست تقلایی کنم و هدایت میشم این به راحتی شدن در دنیای بیرون شما دقیقا یعنی رابطه ی مستقیم و مشابه با دنیای درونی شما داره یعنی شما به راحتی در ذهنتون کارها انجام میشه و خواسته ها ایجاد میشن پس من چرا فکر میکردم با تقلا باید ذهنم رو کنترل کنم چرا ناآرومی خودم رو نمیدیدم و با اینکه با قانون آشنا بودم بر فرکانسهای خودم آگاه نبودم و فکر میکردم دارم راه درست رو میرم در صورتی که اگه به جای تغییر فکر و بها دادن به دیکتاتور بازی های ذهنم به احساسم توجه میکردم میفهمیدم که دارم تلاش میکنم تا ذهنم رو راضی نگه دارم در صورتی که قلبم ناآروم بود و من نمیفهمیدم و فکر میکردم دارم راه درست رو میرم.‌ اما قلبم خواهان آرامش بود خواهان مسیر راحت و بدون زجر و ترس و سختی.

    من فهمیدم که هر فکر منفی وقتی که میاد فقط اولش قدرتش زیاده و با این آگاهی به راحتی قدرتش گرفته میشه و این بی نهایت بهم کمک کرد‌ اینکه میگم فقط یه لحظه ساکت باش ببینم خدایم چی میگه بهم میبینم که خاموش میشه و به آرامش میرسم و راهکارای خداوند میاد بهش گوش میدم قبولش میکنم اجراش میکنم و نتیجه فراتر از اونچه میخوام میشه ولی هنوز خیلی جای کار داره تا روون تر شه با تو دلش نرفتن و ادامه ندادنش یعنی همون توجه نکردن و بها ندادن بهش حالا با هر دلیل و منطقی که داره و ساکتش کردن و به جاش شروع به توجه به نکات مثبت کردن خیلی راحت همه چی در ذهنم حل میشه. و در بیرون‌ هم ظهور میکنه.

    وقتی که فهمیدم من فرمانده ام نه ذهنم و ذهنم رام من میتونه باشه و من فقط با شگردهایی که همینطور دارم یاد میگیرم و باورهایی که دارم میسازم خیلی راحت میتونم کنترلش کنم و لازم به جنگ باهاش ندارم و فرمانش واقعا فقط به دست منه و اون قدرتی نداره و چیزی نیست که از کنترل من خارج باشه و هر طور که من بخوام میتونم جهتش بدم این باور که هر چی بخوام میشه رو در من تقویت میکنه.

    قدم برداشتن ما همین کنترل ذهن ما یعنی تسلیم افکار ذهنمون نشدنه با این نگاه که من فقط نباید الان بپذیرمش و توش بمونم هدایت میشم به راه حلی که منو به اونچه میخوام میرسونه. اینکه میدونم نیومده بمونه باعث میشه ازش نترسم و وحشت نکنم باعث میشه توجهم از روش برداشته شه اینکه میدونم فقط یه نجواست و اومده که بره و واقعی نیست و قرار نیست با بودنش در ذهنم بشه واقعیته من. چون من ادامش نمیدم به خاطر همین راحت ازش عبور میکنم چون میدونم گذریه اگر که من با توجه کردن بهش گیرش نندازم و بهش قدرت ندم.

    یکی از باورهایی که منو به تقلا میرسوند اینکه فکر میکردم باید همه چی رو مطابق ذهنیت خودم و اونطور که اون میگه پیش ببرم. و چون یه چیز ساخته ی ذهنم بودم و میخواست که طبق اونچه میگه عمل کنم و ناهماهنگ با قلبم بود دچار تقلا میشدم اما وقتی باور کردم که خدا هدایت کنه بهتره بهش اعتماد کردم گذاشتم خدا کارها رو انجام بده این رو وقتی باور کردم که فهمیدم دارم تقلا میکنم و وقتی دست از تقلا‌ و سختگیری کشیدم دیدم اونچه که خداوند رقم میزنه و میگه و حل میکنه نتیجش آرامشه یعنی همین که با آرامش انجام و حل میشه و میرسم یعنی من همینو میخواستم یعنی اونچه از احساس آرامش و روح خدایی من به دست اومده اونچه از وجود الهی من برخاسته و ایجاد شده و قلبم پذیراشه.

    استاد از اینکه از هر صحبتتون و هر بار گوش دادنشون کلی الهام بخشه برای خاموش شدن ذهن برای رفع زجر و سختی و برای رسیدن به آرامش بیشتر و راحتی و تجربه ی عشق و رضایت و خوشبختی عمیقا ممنون و سپاسگزارم و خدا رو هر روز از این بابت بینهایت شکر میکنم.

    عاشقتونم💜

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    روح اله عبداللهی گفته:
    مدت عضویت: 3978 روز

    به نظر من زیر این نیم طبقه بچه ها یک قیف مانند فلزی بگذارید که قیف را تخلیه کنید. چون هم مقاوم تر است و پاره نمی شود و هم به راحتی قابل شستشو است. برای شستشو هم یک ظرف زیر قیف بگذارید تا فاضلاب داخل آن بریزد. البته در تصفیه خانه فاضلاب با یک پمپ مواد ته نشین شده را از قیف به سمت بالا تخلیه می کنند.حتی می شود سیستمی راه اندازی کرد که این دستشویی ها را با آب مخلوط کند و با پمپ به جای دیگری ببرد. بدون اینکه نیاز باشد کاری انجام دهید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    فرزاد گفته:
    مدت عضویت: 3899 روز

    سلام.استاد این فایل هایی که برای معرفی میذارید خیلی عالین.مکمل محصول هستن . تا گوش میدی خیلی کامل تر و دقیق تر موضوع جا میوفته. واقعا عالی هستید.

    اینکه گفتید تا ادم به خواسته هاش توجه میکنه و ذهنشو کنترل میکنه خواسته هاشو بدست میاره و با ادم های بهتر و شرایط بهتر از قبل برخورد میکنه واقعا اینطوریه.

    من خودم از اون دسته از ادمام که یه روز خوبم و کنترل دارم رو ذهنم و کلی از نشونه های خواسته هامو میبینم ولی یه روز دیگه حالت قبلیمم و همون ادم قبلیم.

    این مشکل هم فقط با کنترل ذهن درست میشه که با تکامل روزبه روز بهتر میشه.خیلی هم سخته.ولی از قبلم خیلی بهتر شدم و حداقلش اینه که نمیذارم کامل مسیر رو گم کنم.

    خیلی مهمه که ادم برای همیشه تغییر کنه و یه ادم دیگه بشه.برای همیشه. شخصیت جدید شکل بگیره.وقتی ادم به این جایگاه برسه با هر بیراهه رفتن ذهن الارم میده و ادم میفهمه که مسیر رو داره اشتباه میره و راحت راهو پیدا میکنه.

    یه توضیحی هم در مورد این اکانت بدم.این اکانت برای داداشمه که خیلی ساله استفاده نمیکنه.و اعتقادی نداره به این مسایل.و اسمشو عوض کردم.

    من تقریبا یک ساله که دارم رو خودم کار میکنم و این دومین نظری هست که ثبت میکنم.

    و درسته که به نتیجه خاصی نرسیدم ولی همونطور که قبلا گفتید باورا عین سیمان به مغز ما چسبیدن.هرچی این سیمانو میکنی باورای غلطت واضح تر میشن و باور درست رو راحت تر منطقی میکنی و حس میکنم هنوز به نقطه ای نرسیدم که شخصیتم عوض شه چون زور باورای غلطم بیشتره.ولی وقتی این مراحل بگذره و پاشنه اشیلت که بدترین باورته تغییر کنه دیگه اونجاست که نتایج اروم اروم میاد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  4. -
    مهشید و شیرین گفته:
    مدت عضویت: 1243 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام استاد و خانم شایسته عزیز

    زمانی که بر روی باورهای خود کار می کنیم:

    افراد شرایط موقعیت ها و ایده ها به سمت ما هدایت می شوند.

    زمانی که در مسیر درست قرار بگیریم:

    همواره در زمان مناسب در مکان مناسب قرار داریم به این معنا که ما:

    تسلیم خداوند هستیم و اجازه می دهیم همواره ما را هدایت و کارها را برای ما انجام داده و ما برای رسیدن به اهداف خود زجر نمی کشیم وقتی بر روی باورهای خود کار می کنیم:

    در مدار درست قرار می گیریم

    درست: منظور درست تر از قبل است چون ما نمی توانیم ذهن خود را صد درصد کنترل کنیم

    زمانی که از نظر ذهنی بر روی خود کار و ایده های الهام شده را اجرا می کنیم:

    خداوند هزاران قدم به سمت ما بر می دارد و

    اتفاقات نمی تواند روی دهد:

    مگر اینکه خداوند به سمت ما قدم برداشته که البته خداوند قدم بر نمی دارد مگر اینکه ما به سمت خواسته های خود قدم برداریم و با ایجاد افکار و باورهای مناسب : در مدار خواسته های خود قرار گرفته و لاجرم با آنها برخورد خواهیم کرد

    ما از چگونگی رخ دادن خواسته های خود خبر نداریم: تنها می دانیم که می توانیم با کنترل ذهن وارد مدار خواسته های خود شویم خداوند از بی نهایت طریق خواسته های ما را وارد زندگی ما می کند

    کنترل ذهن به معنای:

    نگاه مثبت کانون توجه بر روی خوبی ها داشتن احساس خوب و ایده های خوبی که به ما گفته می شود و اتفاقات فوق العاده ای است که خداوند برای ما انجام می دهد

    ما تنها کافی است: کنترل ذهن داشته و به ایده های الهام شده خداوند عمل کنیم سایر کارها را خداوند انجام خواهد داد

    خدایا شکرت

    عاشقتونیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  5. -
    سینا سبزواری گفته:
    مدت عضویت: 1250 روز

    به نام خداوند هدایتگرم به سمت خواسته هام

    اون اوایل که بحث مدار هارو متوجه شدم و از خود استاد توی یک فایل در فضای مجازی شنیده بودم هنوز عضو سایت نبودم و هنوز خیلی استاد رو نمیشناختم.. فکر میکنم 13،14 سالم بود اون موقع که شنیدمش و اون زمان چون بیس قانون رو آشنا بودم و هیچ مقاومتی هم نداشتم خیلی سریع پذیرفتم این بحث مدار هارو و برام منظقی بود و. بی بهانه قبولس میکردم فارغ از هر چیز دیگه ایی…

    یعنی پذیرفته بودم که ما فقط کافیه بریم توی مدار چیزی که دلمون میخواد توی مدار ثروت توی مدار رابطه خوب و برامون ایجاد میشه و میاد تو زندگیمون

    و اون اون موقع ها یادمه چقدر حسم خوب شده بود از درک این موضوع و باور کردنش

    من این موضوع رو فهمیده بودم اما بلد نبودم چطوری خب ما بریم تو مداری که میخوام بلد نبودم باور هام رو چطوری تغییر بدم که برم تو اون مدار و چون بلدش نبودم و فقط فایل گوش میدادم از یک جایی به بعد انگار اون حسم نسبت به کلمه “مدار”، نسبت به کلمه” باور” و.. خوابید و مطالب برام تکراری شده بود و فقط حرفای قشنگش رو یاد گرفته بودم اما الان یاد گرفتم چطور باور بسازم، یاد گرفتم چطور خودم رو تو مدار خواسته هام قرار بدم و دلم میخواد دوباره این بحث مدار هارو به خودم یاد اور بشوم تا مثل قدیک اون ذوق و شوق برام ایجاد بشه

    چون میدونم وقتی که خوب این موضوع مدار هارو ادم درک میکنه چقدررر انگیزه میگیره برای کار کردن روی خودش چون میدونه قانون اینه دیگه تو مدار خواسته ام قرار میگیرم و بهش برخورد میکنم و دریافتش میکنم به همین سادگی

    من اگر در مدار درستی باشم هدایت میشوم

    اگر من درمداری باشم که توش پول و ثروت و فرصت ها فراوان هست تجربه من هم همونه بهم نشون میده

    یعنی فارغ از جهان بقیه من در جهانی قرار میگیرم که. توش پول فراوان هست ثروت فراوان هست و فرصت ها بینهایت زیاد هستند.

    درواقع صحبت های استاد توی این فایل درمورد مدار ها منو یاد این موضوع و اهمیت درکش و باور کردنش انداخت و این فایل نشانه روزم بود خداروشکر! و چقدر نشونه بجایی هست برای من خداروشکر…

    و این مدار ها بینهایت هستند و من میتونم انتخاب کنم در چه مداری قرار بگیرم توی مدار های مختلف ما پول داریم رابطه داریم حال خوب داریم توی یکسری مدار ها هم برعکس و من هرجهانی که بخوام رو میتونم برای خودم خلق کنم میتونم جهانی برای خودم خلق کنم و در مدازی قرار بگیرم که توش همه آدم ها عاشق ارتباط برقرار کردن با من هستند.

    میتونم برا خودم خلق کنم و تو مداری قرار بگیرم که داخلش فرصت‌های ثروت ساز بی‌نهایت هستند می‌تونم توی مداری قرار بگیرم که توی شغلم خیلی ایده‌های خوبی بهم الهام بشود میتونم توی مداری قرار بگیرم که صدای خداوند رو خیلی واضح و شفاف بشنوم و خداوند در آن جهان عاشق من باشه من هستم که جهان خودم رو خلق می‌کنم. من فقط کافیه که کارهای ذهنیم را انجام بدم باورهامو بسازم و در مدار هر چیزی که بخوام قرار می‌گیرم در مدارش قرار بگیرم ایده‌ها بهم گفته می‌شه عمل‌هایی انجام می‌دهم که منو به اون خواسته برسونه و نتیجه همه این عمل‌ها و ایده‌ها میشه برخورد من با خواستم.

    می‌دونی اون اوایل که این چیزا رو درک کرده بودم حس می‌کردم که یک چیز خیلی ارزشمندی رو درک کردم یه چیزی رو درک کردم که می‌تونه زندگیمو در تمام ابعاد برای همیشه عوض کنه انگار یک گنج پیدا کرده بودم برای همیشه یک گنجی که همیشه می‌تونم ازش استفاده کنم و تا آخر عمر دارمش و منو غنی کرده از هر خواسته‌ای که دلم بخواد.

    و فکر کن اگر دوباره بتونم اون حس و حال رو در خودم ایجاد کنم چقدر انرژی می‌گیرم که صبح تا شب شب تا صبح روی باورهام کار کنم چقدر انرژی می‌گیرم ورودی مناسب به مغزم بدم و اصلاً نیاز به اراده برای کار کردن ندارم چون اهرم رنج و لذت در ذهن من درست و حسابی تنظیم شده.

    عمل و باور دو تا چیز جدا از هم نیستند من اگه در مدار درستی قرار بگیرم به این معنی نیست که فقط از لحاظ ذهنی یک سری کارا بکنم و هیچ اقدامی انجام ندم و نتیجه بیاد تو زندگیم نه.. من در مدار درست قرار می‌گیرم ایده‌ها و اتفاقاتی می‌افته که منجر به اقدام درست در من می‌شود و اقدام درست نتیجه درست رو به ارمغان میاره.

    حتی اگر ما در مداری قرار بگیریم اصلاً امکان نداره که چیزایی که توی اون مدار هستند بهش برخورد نکنیم ن طوری که یک فردی به دلیل باورهای محدود کننده‌اش در مورد ثروت باعث میشه که دست به هر اقدامی که می‌زنه ضرر کنه یا اصلاً منجر به پول درآوردن نشود به همون میزان اگر من در مدار درست پول و ثروت و نعمت در زندگی من فراوان ایجاد می‌شه و من به درجه‌ای می‌رسم که نمی‌تونم پول در نیارم اگر در مدار درستی از روابط باشم به درجه‌ای می‌رسم که نمی‌تونم رابطه خوبی نداشته باشم اگر باورهای مناسبی در مورد خدا داخل ذهنم بسازم به درجه‌ای می‌رسم که نمی‌توانم تولید عملی نداشته باشم و نتیجه‌اش رو توی زندگیم نبینم

    تمام کار من اینه که توی مدار ثروت قرار بگیرم برای اینکه زندگیم از لحاظ مالی دگرگون بشود

    خیلی اهمیت داره که این چیزایی که الان توضیح دادم رو ارزشمند بدونم و چیزهایی بدونم که حتی یک درصد از مردم همونا رو نمی‌دونن و مثل یک گنج باهاش برخورد کنم یک مطلب ارزشمندی که کشفش کردم و حاضرم صبح تا شب براش زمان بزارم. حاضرم بهش بها بدم و هر کاری لازم باشه برای اجرا کردن این قانون انجام بدهم.

    بازم برای خودم میخوام این موضوع رو باز کنم و بهش فکر کنم و توضیح بدم بذای خودم

    چون درک این موضوع زندگی من و برای همیشه عوض میکنه و یک ادم متفاوتی میسازه از من به اندازه ایی که باورش کنم:)

    خداوند یار و نگهدار و هدایتگر هممون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  6. -
    شقايق شوقي گفته:
    مدت عضویت: 1712 روز

    به نام خدایی که ترس را از دلم دور و منوو جسورتر از قبل هدایت میکنه

    جمله ی کلیدی تمامی حرفهای شما هر ثانیه تو این مدت تو ذهنم مرور میشه

    بلافاصله بلافاصله بعد ازاینکه روی خودمون کار میکنیم الهامات که باعث عمل میشه به ما گفته میشه

    میخوام از نتایج کاری خودم که به این مرحله رسیدم که به عملگرایی که الان دارم روش کار میکنم صحبت کنم

    من حدود ۴سال در دفترمرکزی کارخانه تولیدی مشغول به کار هستم با توجه رشته ی تحصیلی خودم و ناآگاهی که از بازار کارش داشتم البته که توی شرایط انتخاب رشته دررابطه با بازار کارش هم تخقیق کردم ولی به اندازه ایی که برای شروعش شور و شوق داشتم وقتی که تمومش کردم انگیزه ای برای جذب شدن توی اون رشته نداشتم

    در تمام طول تحصیل بشدت علاقمند بودم که مستقل باشم اینکه برای خودم درامد داشته باشم و به راحتی آزادی مالی داشته باشم

    دقیقا کمتر از ١۵روز بعد از فارغ التحصیل شدنم جذب بازار کار شدم و در حیطه ی شغلی مرتبط با رشته م فعالیت کردم بااینکه خانواده م بشدت به دلیل دوتایم بودن مخالف این کار بودن ولی من برای شروع تجربه و محک زدن خودم توی بازار کار مشغول شدم و خداروشکر از یک ماه بعد بیمه شدم بعد ازاینکه به اندازه ی کافی پس انداز کردم طلا خریدم و قسط و وام خونگیامو صفر کردم از کارم بدون اینکه برنامه ای داشته باشم زدم بیرون انگار خداوند بهم گفت به اندازه ای که باید از این کار کسب تجربه میکردی رسیدی و الان میفهمم که مدار من تغییر کرده بود و کار بزرگتر با درامد بیشتری رو از خودم انتظار داشتم

    ورزش رو شروع کردم بعد از سالها تایم خالی داشتم تا به رشته ی ورزشی مورد علاقم بپردازم و استارتش رو زدم به دوماه نکشید که از طریق زنداداشم یک کار توی دفتر مرکزی کارخانه معتبر باشرایطی ده برابر کار قبلم بهتر و امن تر بهم پیشنهاد شد

    از لحظه ی ورودم به اونجا کاملا خونسرد بودمو همه ی مراحل به راحتی پشت سرهم انجام میشد واقعا وقتی در مکان درست و زمان درست باشی الانه که متوجه میشی اون لحظه یعنی بهترین کاری که درش قرار داشتی

    بعد از اون مشغول به کار شدم و با وجود فشار کاری و استرس و بازهم مخالفت های خانواده که برو دنبال مدرک تحصیلی خودت ادامه داشت

    اما من مصر بودم که تجربه م رو سابقه بیمه م رو از همون سن ادامه بدم و ولش نکنم تا وقتی که کاملا از لحاظ مالی به ازادی دلخواهم برسم

    پس اندازم ادامه داشت گوشی آیفون برای خودم خریدم و چندین سفر و تجربه کردم و بابتش بی نهایت خداروشکر میکنم

    بعد از اون بهم سِمت پیشنهاد شد که با وجود مسئولیت های بالا و فشار بیشتر کار پذیرفتم و الان معاونت یکی از مناطق فروش که مرتبط میشه با ۵استان کشور رو عهده دار هستم و بابتش بی نهایت خداروشکر میکنم

    از همون زمانی که بهم پیشنهاد شد و مسئولیت های کاریم بالا رفت مصادف شد با آشنایی با سایت شما و همین تلنگری بود برام که رشد کنم و درونم ارتقا بدم چون زمینه هایی از قبل داشتم میدونستم چرا دارم به این سمت کشیده میشم و بابتش خیلی خوشحال بودم

    اینکه هیچکسو نداشتم باهاش راجبه خدای خودم صحبت کنم اینکه بین همکاران تمسخر و تیکه هایی راجب چیزی که نمیبینی و وقتی خود انسان قوی باشه نیازی به خدا نداره هروز منو آزار میداد و میدونستم ایمان داشتم خدایی هست حالا هرچقدر این افراد بخوان این صحبتا رو بکنن ذهن من به هم نمیریخت و همون لحظه در درون میگفتم خدایا میدونم اینجایی و داری صدامو میشنوی و همینا بود که منو به این مسیر کشوند و کشش شما استاد خوده خود قانون جذبه قانونی که شما با حرفاتون باعثش میشید شما با سرسختی که در گذشته داشتید و نتایجی که به دست اوردید عجیب قانونی شدین که همه ی خوبیها به سمت شما جذب میشه

    و منم بر این باورم که یکی از خوبام که توانایی درک این صحبت ها و سخنان رو برای ارتقای شخصیت و زندگی خودم رو دارم

    الان که اینجام دارم هدایت میشم به قدم های بعدی دارم هدایت میشم با قدرت و عزت نفس بالاتری عملگرا باشم و هروز و هروز از نتایح و اتفاقات و معجزات بی نظیر زندگی خودم رو با شما به اشتراک بذارم که ذره ای جبران این حال خوبی که اول شما با حرفاتون و بعد دوستان با کامنتاشون بهم منتقل میکنن بشه

    دوستون دارم به امید خوندن نتایح بزرگتر

    و دیدن همه ی انسانهای خوب روزگار

    شب بخیر🌹😍💖💖

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  7. -
    ناهید رحیمی تبار گفته:
    مدت عضویت: 1145 روز

    معرفی دوره قانون آفرینش قسمت 6.

    سلام به استادعزیزونازنینم.

    استادجان بنده درحال حاضر ،ینی چند وقتیه که دارم روی این دوره کارمیکنم.

    اول ازاحساسم بگم که ازکارکرداین دوره بسیاربسیارخوشحال هستم ودارم لذت کافی رو میبرم وانشالله با ادامه دادن همین مسیر،لذت خواهم برد.

    چون خیلی درسهای قشنگی داشت.کارکردن روی باورهایکی از مهمترین تغییراتی هستش که بایدانجام بدیم وتواین دوره ،به این موضوع خیلی پرداخته میشه.

    ممنون وسپاس ازوجودشماکه مثل همیشه الگوی مناسبی تواین زمینه هستیدواطاعت وپیروی ازقوانین شماوجهان هستی،یه ترکیب عالی ای هستش که باعث پیشرفت وتغییرات ماتوزمینه های مختلف میشه.

    فعلن بخش 6 ،این قانون هستم .

    بابت کمکهایی که ازسمت خدامیادبدون اینکه تودست وپایی بزنی ،منم بگم که خیلی باورش دارم و هیچ‌گونه مقاومتی بابت این موضوع ندارم.

    وقتی که کاری میکنی که به هر طریقی احساست خوب باشه درواقع نکات قوانین رو رعایت میکنی ،ینی توجه وتمرکزت رومثبتهاست،یااینکه اجازه نمیدی ذهنت سمت نجواهابره،وتوباتمام قوای خودت تلاش میکنی ورودیهای مناسب به ذهنت بدی تاتورو ،تودام خودش نندازه ،طبیعتابایدکارات بدون موانع پیش بره.

    این قانون جهان هستی ماست.

    همه ی قوانین خوب اجرامیشن ب شرط اینکه خودمون همکاری لازم رو داشته باشیم .

    نصف کارباماست و بقیه ی کارباخدا.

    این هماهنگی وقتی بوجودمیادکه من درمسیردرست وراستی وپاکی قرارداشته باشم.

    مسیری که درهرلحظه ایمان واعتمادم به خدارونشون بدم وازهیچ گزندی نهراسم.

    بدون ترس ونگرانی خودموبه دستان خداوندبسپارم .وایمان داشته باشم که جایی که نیازدارم ،یاخودموهدایت می‌کنه برای رسیدن به هدفم یاخواسته ای که دارم یااینکه فردیاافرادی روسمت من هدایت می‌کنه که کارام راحت تر پیش بره.

    هرجا هم که مشکلی پیش بیادبازنیازبه نگرانی نیست ،بازاعتمادمیکنم .چون استادگفته:درمسیررسیدن به خواسته هاتون بایدپذیرای هراتفاقی باشید،هر اتفاقی.

    پس سعی میکنم احساسم روخوب نگه دارم تادروقت وزمان معینی ،حل بشه.

    استادبابت ایمان به وقت وزمان معینی که باتوجه به اعتمادمون به خدا،سعی میکنیم رعایت کنیم ،بگم که من توزندگیم درخیلی ازلحظات استفاده میکنم .

    ب خصوص وقتایی که همسرم یه دفه به خاطر موضوعاتی ناراحت میشه ،من میگم عزیزم الان بایداینجاباشیم .

    من خیلی این باورروقبول دارم که درهرلحظه همون جایی بایدکه باشم هستم .

    حالااگه ناجالب هم باشه همین باور،اجازه نمیده که حالم بدبشه.واون اتفاق لحظه ای رومیپذیرم.

    مثلابرنامه ی جایی رفتن رومیچینیم ولی دقیقه 90به هم میخوره.

    یااینکه قراربوده فلان ساعت جایی باشیم ،ولی نشده حالا ممکنه ب خاطرعجله کردنمون یاچیزی جاگذاشتن وبرگشتن ویاهردلیل دیگه ،اون تایم نرسیدیم.

    اگه دقت کنیم در طول روزباخیلی ازچنین مسائلهایی روبرومیشیم که قبلن زودبه هم میریختیم ولی حالا صبوری میکنیم وباآرامش به بقیه ی کارمون میرسیم .

    چون میدونیم استرس واضطراب یاعجله کردنمون کاری ازپیش نمیبره .پس چراالکی احساسمون روبدبکنیم.

    من که میگم دنیابه آخرنرسیده که …..

    جاهایی که تغییرات خودموبابت باورهای جدیدمیبینم ،بقدری ازخودم خوشم میاد که تواون لحظه هادلم میخادخودموسفت به آغوش بکشم .

    چنان اعتمادبه نفس وعزت نفسی درخودم میبینم که اون لحظه هااحساس رضایت روتوخودم‌حس میکنم .

    لذت میبرم وقتی جایی که بایدافکارموتغییر بدم ،تغییرمیدم.

    یا باوری روکه بایدتغییربدم ،تغییرمیدم.

    وقتی تواون لحظات احساسم خوب میشه یااینکه بارخ دادن اتفاق ناجالب ،اصلن احساسم بدنمیشه .خیلی به خودم میبالم ومیبینم که روی همسروفرزندانم هم چ تاثیرات مثبتی میزارم.

    البته که اوناهم ازمن یادمیگیرن .

    نمی‌دونم نقش مادر یا یه زن چقدرتوزندگی مهمه که اعضای خانواده بیشترازاون تقلیدمیکنن .

    چراوقتی مادرخانواده خونسردعمل می‌کنه ،همه آرومن؟!

    هرجا که خوب عمل میکنم ،حالم بهترمیشه وازاین بابت سپاسگزاری میکنم که الگوی مناسبی برای اعضای خانوادم هستم .

    ولی جایی هم پیش بیادکه خوب عمل نکنم خودم اول ازهمه شرمنده میشم.

    استاد،من نتیجه ی کارمای رفتارهای خودمومیبینم .

    وازاینکه هرروز روی خودم وتغییراتم کارمیکنم به خودم افتخار میکنم.

    افتخار میکنم به خودم چون خیلی ازوقتهامومیتونم طوردیگه سپری کنم که ظاهرن خوش میگذره ولی من ترجیح میدم وقتم بیشتربرای تغییرات وآموزش درسهاوآگاهی های استادودوستان باشه.

    حتی اگه تکراری باشه بازترجیحا،یادآوری تک تکشونو،دوست دارم.

    ازاونجایی که ماهرروزباموضوعاتی سروکارداریم که بایدازاین قوانین استفاده کنیم ،یادآوریشون همیشه کمک حالمونه.

    بایدتکراروتکراربشن تاملکه ی ذهنمون بشن.تا،روندزندگیمون بشن.

    تاوقتی که شخصیت مابطورکامل شکل بگیره.

    مادرهر لحظه وهرزمانی باهراتفاقی نیازبه این آموزه هاداریم.

    من که فکرمیکنم تالحظه ای که زنده هستم نیازدارم چیزی یادبگیرم .هیچ وقت خودمو،کامل نمی‌بینم ونخواهم دیدکه بخام این مسیرزیباروکناربزارم.

    استادجونم عاشقتم .

    از اینکه هستی خداروسپاس میگم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  8. -
    محمود سفلایی گفته:
    مدت عضویت: 1924 روز

    بنام خدایی که همه جا هست، همه چیز را آماده دارد و مشتاق خدمت رسانی بماست.

    سلام و عرض ادب خدمت استاد گرانقدر و همراه گرامیشان، سرکارخانم شایسته

    بعد از اینکه تصمیم گرفته بودم در ماه مبارک رمضان، کنترل ذهن را هم در دستور کار داشته باشم، هدایت شدم به شنیدن این فایل و زمانیکه غرق در آگاهی های آن شدم، با مرور اتفاقات چند روز گذشته به تجربه های زیبایی رسیدم که شاید تا این لحظه به آنها کنجکاو نشده بودم و دقت نکرده بودم که عامل آنها چی بوده و فقط یک احساس خوب همواره نصیبم میشد.با کمی تامل متوجه صحبتهای استاد شدم که گفته بود:

    وقتی روی ذهنمان کار میکنیم، ما هدایت میشویم به آدمها و مسیرهای درست، به راه حلهای درست، در واقع ما روی ریل قرار می گیریم و به خواسته مان می رسیم….و برای همینه که میگم برای رسیدن به خواسته هایم زجر نکشیدم، ولی حرکت فیزیکی انجام دادم… برایم خیلی لذت بخش بود که از درون حسش میکردم و تا کنون به آن توجه نکرده بودم🥳🤯🥳

    دیدم واقعا نیاز نیست کار عجیب و غریبی انجام داد، سختی کشید…، کافیست قاعده بازی را بلد بود و بقیه کارها را خداوند خودش و از طریق بی نهایت دستانش و بدون منت برایمان انجام خواهد داد.

    یکی از تجربیاتم که برای خودم خیلی جالب بود:

    …سازمان مجموعه من مدتها بود که نیاز به باز نگری داشت و بعد از انجام جلسات متعدد و پرسش و پاسخها موکول شده بود به جلسه با معاونت بالا دست و ارشد سازمان جهت تصمیم گیری نهایی…

    قبل از جلسه من نکات کلیدی دفاعیه را در حالیکه در دفتر کارم قدم می زدم در ذهنم تجسم می کردم، حس خوبی داشتم، خودم را آماده و لایق دفاع می دانستم و …تا اینکه زمان برای دفاع من فرا رسید.

    نوبت من یکنفر به آخر مانده بود، معاونت فردی سختگیر و جدی بود و مدیران قبل از من به گفته مدیر اداری مان نتوانسته بودن دفاعیه خوبی داشته باشن و قبل از جلسه به من گفت: خیلی امیدوار نباش، چیزی حاصل تو نمیشه….من گفتم: من متفاوتم، دلم میگه همه چیز اکی است …رفتم جلسه، با خوشرویی از من استقبال کرد و گفت بفرمایید جناب مهندس.. همینکه من شروع کردم، رو کرد به بقیه حضار و گفت: آفرین، اگر همه مانند مهندس فنی صحبت میکردن من هم موافق بودم، من با پیشنهاداتی که توجیح فنی ندارند و فقط در حد حرف می باشد ترتیب اثر نخواهم داد…بعد هم کلی پیش مدیریت ارشد از من تعریف کرده بود بماند ….

    خلاصه همه مدیران مجموعه های دیگر انگشت به دهان مانده بودن که تو چکار کردی ؟!؟😳

    بعد که داشته فکر می کردم، متوجه شدم به قول استاد من هیچ کار فیزیکی که من را اذیت کند و حسم را بد کند انجام ندادم، هر آنچه انجام دادم کار ذهنی بوده و کار فیزیکی(تهیه اسناد و مدارک، گزارش …) هم اگر انجام شده در راستای بالا بردن ارتعاشاتم و خوب کردن حسم بوده نه درست شدن سازمانم، هر چند که این احساس خوبه🥰😳🥰، نتیجه موافقت سازمان من را بهمراه داشته….

    و این نشان میده که تنها قدمهای سنتی من نمیتونه اینهمه اثر گزار باشه بلکه قدمهای خداوند برای من بوده که این فرد را جلو راه من قرار داده و تمام حرفهای من بدلش بشینه و برایم هر آنچه من می خواهم را رقم بزند و..

    جالب اینکه همکاران من در جلسه چقدر جنگ و جدال کردن ولی نتیجه دلخواه هم نگرفتن در حالیکه من در حداقل زمان، کمترین انزژی، حس خوب و…حداکثر نتیجه دلخواه را دریافت کردم همراه با کلی تعریف و تمجید در جلسه و به مقام ارشد مجموعه…

    خلاصه :

    همواره سعی کنیم، از ذهن خودمان(تجسم، کنترل ذهن)استفاده کنیم، تا در زمان و مکان مناسب بهترین ایده، فرد …سر راهمان قرار گیرد و بعد خواسته مان راحت، روان، سریع وهمراه با احس خوب برایمان اتفاق افتد.

    چون باور دارم :

    با کنترل ذهنم می تونم وارد مدار مناسب خواسته ام بشوم و در اینصورت است که خداوند از بی نهایت روش، خواسته ام را برآورده خواهد ساخت، چون من که وظیفه خودم را درست انجام دهم، بقیه وظیفه اوست(خدا، انرژی، سیستم).

    در پناه الله یکتا شاد و سلامت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  9. -
    سجاد طبسی نژاد گفته:
    مدت عضویت: 2834 روز

    به نام صاحب فضل و بیکران

    سسسسسسسسسسسلام

    من یه توضیح بدم از بهتر درک کردن در عملگرا بودن چونکه ممکنه هنوز خیلی از دوستان یا مانند خودم تا چند وقت پیش برداشتهای اشتباه داشته باشند از آموزهای این فایل ها و جلسات دوره ها که تا قبلا مانند خیلی ها فقط کار فیزیکی انجام میدادند اما بدون قدرت های باور ذهنی یا اگه کارکردن های ذهنی هم بوده اما مداوم و با باوری که منجر به ایمان بشه نبوده

    و همچنین ممکنه بازم بعضی از دوستان دیگه از اینور بوم بیفتند که فقط کار ذهنی انجام بدند هرچند که اگه تلاش های ذهنی درست انجام بشند که اصلا فرد رو هل میده و انگیزه میده برا عمل لازم فیزیکی

    همونطور که استاد شما اون قسمت میگی کارهای و موفقیتهایی رو که کسب کردی عمل فیزیکی بودند اما اگه مانند کارهای سنتی بود امکان دریافت این همه نعمت هم نبود،،

    خب ما باید فرکانس ها و باورهای درست رو بصورت کامل و دقیق درک کنیم

    که نه فقط عمل سنتی باشه نه افکار بدون عمل باشه چونکه وقتی باور درست کار کنه امکان هم نداره که آدم رو به عمل نینجامد،،

    وقتی ما قدم برمیداریم خداوند میلیاردها قدم برمیداره یعنی همون اولین قدم که مانند 12قدم گفته میشه اگه قدم عملی برنمیداری به این معناست که ما هنوز به اندازه اون باورهای لازم رو به اندازه کافی ادامه و تکرار نکردی که به مرحله عملکردن برسه

    و اینکه خداوند میلیاردها قدم برمیداره به این معناست که نتنها فقط اون خواسته مون رو رقم میزنه بلکه باعث میشه در کنار اون یه عالمه تجربه ها و درس ها هم رقم بخوره که باعث رشدمون و خیر رساندن و حرکت بقیه و خلاقیت خودمون و خیلی ها هم بشه و یه عالمه لذت در مسیر رسیدن به اون خواسته و هدف باشه و باعث پیدا کردن یه عالمه مسیرها و هدایت های خداوند بشه که تا قبلش حتی به ذهنمون هم خطور نکنه و براشون ایده های خاصی نداشته باشیم،،

    خب این دیالوگ هم درس های بسیار داره که ما نمیدونیم چگونه باید به هدفمون برسیم اما اینو میدونیم که باید در مسیر درست حرکت کنیم و باوربسازیم تا در اون مسیر درست از بینهایت ایده های هدایتی به خواسته هاو اهدافمون برسیم،،

    یعنی مهم نیست که من الان در چه جایگاهی هستم و ممکنه از اون ایده هایی که فلان فرد موفق رسیده منم برسم ،،نه ،،

    چونکه من فقط باید تلاشم بر این باشه که خودمو در مسیر درست قرار بدم اما از چه هدایت هایی به هدفم میرسه رو وظیفه ی من نیست وظیفه خداونده،،

    ما باید خیلی هواسمون جمع باشه که به بیراهه نریم یا از اونور بوم بیفتیم یا از اینور بوم

    خب من بازم یه نکته رو بهتر متوجه شدم که من باید اینقدر رو ذهنم کار کنم که عملکردهارو به راحتی و با احساس خوب به من داده بشه تا منم با پشتوانه ی باورها و ایمانی که اساس داشته باشه برم کارهای لازم رو انجام بدم

    یعنی ایمان و باوری که پشتش منطق باشه نه همینجور فقط در گفتگوی زبانم کلمه باور باشه اما از درون هنوز ساخته نشده باشه،،

    چونکه استاد از اونجایی که اون زمان در ایران اون فرد مورد نظر اومده پیشنهاد همکاری داده بهتون یعنی اینکه همون تلاش ذهنی شما بوده که اون هم بسمت شما هدایت شده

    یا اونجایی که کاور در چیکن شا برا بوقلمون ها درست کردی کار فیزیکی بوده اما قبلش و اصلش تلاش ذهنی بوده که منجر به اون تصمیم عملی شده،،

    بازم یه نکته خوب دیگه از اینکه شما بسکه در مورد تخم گذاشتن بوقلمون ها حرف زدی باعث شده هدایت بشی بسمت همون خواسته ای که از خدا خواستی و رفتی از نزدیک دیدی داره تخم میذاره،،

    من با شنیدن این قسمت از فایل گفتم بله راستی منم تا الان به هرخواسته و هدفی رسیدم به این دلیل خیلی درموردش با خودم با خدا و با دیگران حرف زده بودم اما ممکنه یادم رفته باشه پس از این به بعد هم برا رسیدن به خواسته های بعدیم هم بیشتر حرف میزنم و احساس عشق ارسال میکنم تا جهان تو رودربایستی گیرکنه و بهم بده خواسته های منو،،

    همونطور تاالان یه عالمه خواسته به خودم و به هرکسی دیگه داده شده

    خداروسپاس

    خداوند نگهدار همگی تون،،،

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  10. -
    محمد حسین تجلی گفته:
    مدت عضویت: 2227 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام به همه

    دیشب داشتم تو دفتر مخصوص ، خیلی شیک و کرون قیمتی که برای دوره قانون آفرینش تهیه کردم ، جلسه دوم بخش دوم رو نت برداری می کردم

    چند ساعت با عشق پای این جلسه 37 دقیقه‌ای بودم

    و با عشق و با پنج شش تا خودکار رنگی و مداد نوکی (وقتی با رنگ های مختلف می نویسم تأثیر گذارتر میشه ، خودمم از تنوع رنگ های خیلی لذت می برم ، بازی همینه دیگه همه چیز بر می گرده به احساس خوب من) نوشتم

    البته تو این 6 ساعت استراحت هم کردم ، تفریح هم کردم و شام هم خوردم ، یعنی قانون تکامل رو رعایت می کنم و حتماً سعی می کنم از پروسه‌ب خود سازی و نت برداری هایم هم لذت ببرم . اجازه نمی دهم با سخت شدن مسیر … دیگه از ادامه دادن منصرف بشم .

    شب ده دقیقه به 12 بود رفتم تو کانال شخصی خودم توی تلگرام که اسمش رو گذاشتم ؛ هدایت الهی و پدیده همزمانی یه ویس شش دقیقه‌ای ضبط کردم و در مورد یه سری همزمانی ها نوشتم که اتفاقا در مورد دوره‌ی قانون آفرینش بود

    الان ساعت 5:35 صبح هست ، من ساعت 5 از خواب بیدار شدم و شب همون ساعت 12 به خدا گفتم خدایا پنج شنبه است نمی دونم چقدر روز پر کار و خفن یا سبکی دارم ولی می‌دونم تو استاد برنامه ریزی ها هستی

    من مدیریت زمان و کارهای امروزم رو به خودت می سپارم

    من موبایلم رو تنظیم کردم طبق همون ساعات همیشگی‌ام حدودا 8 صبح زنگ بخوره و تا 9 دیگه بزنم از خونه بیرون … ولی به خدا گفتم من این چند روزه‌ که دفتر خریدم و دارم با عشق روی دوره کار می کنم ،‌ وقتی به صورت لیزری روی چند ساعت متمرکزم روی دوره و این روند چند روز پشت هم اتفاق می افته قشنگگگگ می فهمم که چرخ زندگیم روغن کاری شده و روان تر می چرخه

    و

    با توجه به همین عشقی که جدیداً به نوشتن و کار کردن روی خودم پیدا کردم

    اگر برای من خوبه و درست تکاملم طی میشه (آخه شما از من به من آگاه تری ، بهتر می دونی چی درسته چی غلط ، شما خیلی آگاهی و داری از بالا تصویر بزرگتر رو می بینی) شما صبح زودتر بیدارم کن تا یه صبحونه بزنم به بدن و بشینم با عشق تا 9 صبح قبل از رفتن روی خودم کار کنم :)

    برم چایی من روی گاز دم کشیده ، با کره و عسل نوش جان کنم شارژ بشم و بشینم پای جلسه 3 بخش دوم ⁦(⁠◠⁠‿⁠◕⁠)⁩

    استاد جان با اینکه خودم کانال دارم به نام ( هدایت الهی و پدیده همزمانی ) باز هم سوپرایز شدم وقتی شما اینجا تو این فایل در مورد پدیده‌ی همزانی صحبت کردی

    در مورد این صحبت کردی که وظیفه‌ی من اینه که روی خودم کار کنم و برم توی مدار درست … اینکه چه جوری اتفاقات رخ میده و به خواسته هام میرسم … چه جوریش دیگه با من نیست!! ؛ چه جوریش با خدای رب العالمین هست که کارش رو به نحو احسنت انجام میده

    اون روزای اول که عالی روی خودم کار می کردم

    یعنی 6 ماه اول از خرداد 98 تا تا شب یلدا 98 (حدوداً یه هفته دیگه یلدا 403 هستش) همیشه به خودم یادآوری می کردم که در جریان باش … هیچی چیزی مهم تر از حال خوبت نیست و همه چیز رو با متر و معیار احساس خوب می سنجیدم

    و

    خیلی تسلیم بودم انصافاً… خیلی …

    مثلاً داشتم یه فایلی می دیدم یا گوش می دادم یا نت برداری می کردم … وسطش یهویی یه نجوا می اومد و نمی‌تواسنتم رد بدهم و قشنگ می فهمیدم که داره احساس خوبم از بین میره و میرم تو در و دیوار …

    هندزفری رو در می آوردم می گفتم خدا خواهش می کنم کمکم کن ، من بلد نیستم حالم رو خوب کنم تو به من بگو چی کار کنم …

    خیلی سریع پاسخ رو دریافت می کردم و عمل کردم ، حالا هزار و یک روش بود دیگه…

    مثلاً گاهی وقت ها می گفت.. این فایل رو متوقف کن برو فلان فایل رو ببین فلان دقیقه

    و بعد دقیقا پاسخ به همون نجوا ، پاسخ به همون ترس در ذهنم (می دونید که اسلحه شیطان ترس انداختن تو جون ماست دیگه…) همون صحبت ها تو همون دقایق از فایل بود و دقیقاً این اقدام می‌شد آبی روی آتیش

    یعنی هربار این اتفاق می افتاد من سریع عمل کردم و تسلیم جریان هدایت می شدم

    به خودم لطف می کردم و در طی روز بیشتر (سیم من وصل بود به خدا) در احساس خوب بودم ، بمب بمب بمب … همینجوری پشت سر هم اتفاقات خوب در دراز مدت رخ می‌داد و من به معنای واقعی کلمه روان شدن چرخ زندگیم رو در تمام ابعاد می دیدم

    تصمیم گرفتم مثل همون اوایل عمل کنم چون زندگیم به اون شکل خیلیییی شیرین بود ، هنوزم مزه‌اش زیر زبونمه …

    شاد و پایدار باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای: