سرفصل های این قسمت:
- راهنمایی قدرتمند کننده برای تصحیح مسیر؛
- رابطه ما با خداوند به عنوان نیرویی که این جهان را خلق کرده و هدایت می کند؛
- “تقسیم کار” با نیرویی که هم صاحب قدرت بی نهایت و صاحب بخشندگی بی حساب است؛
- مفهوم “س خ ر” در آیات قرآن و ارتباط آن با بازسازی احساس خود ارزشمندی درونی؛
- مفهوم ظلم در قرآن و استفاده از این مفهوم برای درمان معضلی به نام “احساس قربانی بودن”؛
- مفهوم ضمایر “من” و “ما” در قرآن و رسیدن به خودشناسی و خداشناسی؛
- “احساس لیاقت درونی” و ارتباط آن با ” راحت درخواست کردن از خداوند”؛
- زندگی به سبک “تقسیم کار با خداوند”؛
اطلاعات کامل درباره محتوای آموزشی دوره قانون آفرینش و نحوه خرید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD186MB12 دقیقه
- فایل صوتی درباره قانون آفرینش | تقسیم کار با خدا10MB12 دقیقه
به نام خداوندی که خیلی بزرگه و منبع علم هست.
سلام به دوستِ نازنینم که نوشته هاش مدتیه آنچنان به قلب و روحم میشینه که کاملاً مشخصه اتصالش با خداوند داره هر لحظه عمیق تر میشه.
دریا شود آن رود که پیوسته روان است…
این برای من یا هر کسی که این کامنتت رو میخونه، نشانه است…
تو هر موردی که هر کسی تو ذهنش داره.
ردپای زیبایی ها رو امروز، تا الان ننوشتم، تو دفترم نوشتم ولی تو سایت نه هنوز…
کامنتت بهم یاداوری کرد ادامه بده، حتما که برای نوشتن موارد زیادی دارم، بعد از پاسخ به شما، میرم با قلبم مینویسم اونجا به لطفِ خدا.
یه بحثی رو باز کردی که برام جالب بود.
ایمان با عمل، ایمان بدونِ عمل…
سوال من از خودمه، چقدر رفتم تو لایه ی ایمان با عمل؟؟؟
یه چیزی رو میدونم، امروز اتفاقاً کنترل ذهنی داشتم بسیار مهم و حیاتی مربوط به مسایل مالی…
مسایل مالی پاشنه آشیلمه.
خودم توش دخالت میکنم سریع تا قبل از اینکه ترسم از کمبود زیاد شه، مسیله رو رفع و رجوع کنم…
چطوری؟
با حساب کردن روی سمانه.
با حساب کردن روی همسرم.
با حساب کردن روی خانواده یا هر عاملِ بیرونی که عادتِ من بوده پیش از این و حالا یه کوچولو تکون خورده این باور و عادتم…
چرا این روزها توحید انقدر بولد شده برام.
چون امروز قراره دستم رو بگیره.
امروز به سمانه گفتم، نترس و اعتماد کن.
تو و ذهنت قوی تری و حلالِ مسایل و برطرف کننده ی مشکلات، یا خدا؟
فکر کن و پاسخ بده.
چرا سختته بهش التماد کنی؟
چرا باور نمیکنی؟
یادته امروز چی خوندی تو کامنتِ آقای رضا احمدی؟
خدای روزی رسانِ نهنگ
که تو هر وعده غذایی نهنگ بهش یه عالمه ماهی میده، طبق تخمینِ حدودیِ مالی اقای احمدی، نزدیک 200 میلیون هر وعده به پولِ ما غذا میده به نهنگ، اینکه چند وعده غذا میخوره در روز بماند، اینکه این هزینه فقط روزیِ یه دونه نهنگ یه وعده شه، سایر مخلوقات بماند…
به قول اقای احمدی که بسیار زیبا نوشتن:
جووووجه ؛ من در هر وعده غذایی نزدیک به دویست میلیون تومان غذا ، فقط و فقط به یک نهنگ میدهم و این عمل هیچ گاه مرا خسته نکرده و به اندازه سر سوزنی از خزانه ی بی انتهایم کم نکرده ؛ حال آیا تو به کمبود فکر میکنی و درگیرِ مسائل بی ارزشی مثل افزایشِ قیمت خیارسبز و نرخ دلار و…. هستی؟؟؟!!!
خب فکر میکنی بی دلیل صبح هدایت شدی به این کامنت سمانه؟
نه!
چرخه ی هدایت بلده چیکار کنه…
امروز و امشب و الان ذهنمو کنترل کردم که سمانه تو دخالت نمیکنی، راهکار نمیدی، ذهنت رو off کن سر اجدادت.
ورود نکن.
روی هیچ کس حساب نکن، نه خودت نه همسرت، نه هیچکس دیگه، نه هیچ عامل بیرونیِ دیگه.
شجاعت کن، میدونم میترسی، نمیبینی برای همین باورت سخته…
اما اعتماد کن…
اینجا باید ایمان خودتو به مرحله ی ظهور برسونی…
اینجا باید با ترست، با تله ی کمبود روبه رو شی.
باید چشم تو چشم بشی و به خودت اثبات کنی وقتی از خدا صحبت میکنی، داری از چه قدرت و توانایی و علم بی نهایتی صحبت میکنی؟
چقدر باورش داری.
بیا و سعی کنیم با هم یه مدار بریم بالاتر تو اعتماد به خدا، اینبار آگاهانه و هوشمندانه…
نه اینکه به زور تسلیم شی وقتی تو در و دیوار رفتی، وقتی درها بسته شده بعد تسلیم میشی، بیا سعی کنیم همون قدمِ اول، دمِ در با تسلیم شروع کنیم…
و ندا اومد که اگاه باش وقتی تسلیمی که سکوت کنی.
صبر کنی تا هدایت بیاد.
حالت خوب باشه.
نترسی.
غمگین نباشی.
نفیسه جانم راست میگه:
دیدم حتی استمرار من با کمک تو امکانپذیر شده خیلی جاها کم آوردم تو منو دوباره آوردی سر راه تو مسیر، تو دستم را گرفتی ،تو کج فهمی ام را صاف کردی خودت ارامم کردی خودت نشانه فرستادی خودت راه و باز کردی من که هیچم ناتوانم حتی برای نفس کشیدن به تو محتاجم.
سمانه ای که حتی آزمون خطاهاش، کشف و شهودهاش، فراز و فرودهاش با هدایت خداوند داره جلو میره.
مگه من چی دارم از خودم؟
هیچی…
من ناتوان ترینم به درگاهِ خدا.
منم منمی وجود نداره.
هر چی هست از لطف و فضلِ خداست وگرنه من همون سلول کوچولوهه هستم که به اذنِ خدا تو دل مامانم تبدیل به جنین شدم و طیِ 9 ماه شدم سمانه خانم.
من که نمیدونستم میخوام اینجا اینا رو بنویسم، خودش دستمو گرفت اورد اینجا گفت کامنت نفیسه جانت رو بخون.
گفت بنویس از امروزت.
گفت ردپا بذار، چون میخوام خودت عمیق تر شی به تمرین و آزمونِ امروزت سمانه.
بله من متوجه شدم امروز آزمون دارم.
ادعایی ندارم از خودم.
دستم تو دست خودته امروز و امشب…
من نمیدونم نشانه ی بعدیت چیه، ولی هر لحظه باهام حرف میزنی، مثالش همین حدود یه ساعت پیش که تو دفترم داشتم باهات حرف میزدم، کلی جملات خوب بهم گفتی، دلم رو قرص کردی…
نوشتم که سمانه باید اسماعیلت رو قربانی کنی…
اسماعیلِ من ترسِ منه…
که چی میشه؟ چطوری؟ چه زمانی؟
که شتاب دارم برای نتیجه.
که تحملِ کمبود رو ندارم…
دیشب تو موبایل همسرم اینستاگرام داشتیم کلیپ هایی از نی نی ها، پشت صحنه های طنز سریال های جواد رضویان، موسیقی، جول استین و اون اقای سیبیلوی سیاه پوست و … رو میدیدیم، رسید به یه کلیپی که یه خانم داشت سازی رو میزد که اگه اشتباه نگم ساکسیفون بود…
سادگیِ اون خانم و در عین حال آراستگی اش و بعد نوایِ بهشتیِ سازش منو غرق کرد از دیشب تا الان، واسه خودم رکورد کردم موسیقیشو و از دیشب دایم گوش میدم…
الان هم مینویسم و گوش میدم.
تعبیرم از این موسیقی، تکه ای از بهشته، به خدا گفتم من زیباییِ تو رو تو این موسیقی دارم حس میکنم و میشنوم…
چطوریه که تو با یه قطعه موسیقی اینچنین داخلِ من نفوذ میکنی و روحم رو پرواز میدی؟
نی نی در حال تکون خوردنه الان…
من تکون های نی نی رو معجزه میدونم هر بار…
اینکه خدا هست، حضورِ فعال و پر رنگ داره تو هر لحظه از زندگیم…
تکون های نی نی برام نشونه است…
انگار یادم میندازه خدا رو…
خلقت، بزرگترین نشانه و یادآورِ عظمتِ خداست…
آدم میخواد گریه کنه یه لحظاتی وقتی گفتگو شکل میگیره با خدا، یه صدای موسیقی میاد میپیچه تو گوش هات که میگه خوب نشستی گرمِ گفتگو شدی با خدا، بَه بَه…
الان تو اون ورژن هستم.
خودش دعوتم کرد به گفتگو، خودش میز رو چیده، امکانات اسایشی و رفاهی رو واسم فراهم کرده، همه چیز دنج و در خلوته بینِ من و خودش.
مرسی که کمکم کردی با خودم و ترسم روبه رو شم امروز…
سپاس گزارتم برای همیشه، مخصوصاً این لحظه ی ناب.
نجوا بیکار نمیشینه، اما میدونم که:
هو الرزاق
والله یرزق من یشاء بغیر الحساب
یدالله فوق ایدیهم
دوباره گریز میزنم به دیالوگ نابِ مامانِ با ایمانِ برندون در فیلم greater:
ما کوچولوییم واسه قضاوتِ ماجرا.
یه نیروی بزرگی وجود داره که دیدِ وسیعتری داره.
اینطوری همه چیز معنا داره…
میگفت عینک برندون اولش نازیبا بود، بعد دیدی که چقدر زیبا و کاربردی بود…
یعنی چی؟
انسان تو نمیدونی.
چشمت به ظاهره.
به عقل و ذهن خودته.
تهش دو قدم جلوتر رو بتونی ببینی نه بیشتر…
چی میدونی تو؟
هیچی.
استاد تو فایل توحید عملی 5 گفتن:
خداوند منبع علم و رزق و … است.
میخوای رزقت رو افزایش بدی؟
به خودش بگو که منبعش هست، از رگ گردن بهت نزدیکتره، نمیخواد جایی بری، همینجایی که هستی چشمهاتو ببند قلبت رو باز کن بهش بگو خیلی ساده و خودمونی، بی شاخ و برگ و حاشیه، بی خجالت، بی غرور…
منبعِ علم خودشه.
به یادت بیار دایم که سمانه تو نمیدونی.
اون میدونی.
از خودش بخواد که متوجهت کنه.
ازش سوال بپرس، جوابتو میده…
اینو تست کردم.
سوالی داشتم که از خدا پرسیدم، از خانم دکترم هم پرسیدم.
قبل از اینکه جواب خانم دکتر برسه دستم، خدا بهم جواب رو داد، بعد جواب خانم دکتر همون بود…
گفتم درجا به خودم که میدونستم، تو جواب رو بهم داده بودی، آرومم کرده بودی، اینم اثبات به ذهن و منطقم…
خانم دکتر هم که دستِ خودته.
از دو روش بهم جواب رو رسوندی.
یکی الهام به خودم.
یکی کلامِ خانم دکتر.
خدایا خودت پزشکِ من هستی.
خودت رزاق و روزی دهنده ی من هستی.
سمانه از چی میترسی؟
اینکه دیر شه و نداشته باشی اون خواسته تو؟
نترس دختر قشنگم…
تو میری و میای میگی عاشق چیدمان و هدایت خدایی…
وقتشه باورت رو نشون بدی…
میدونی که خدا هیچوقت دیر نمیکنه.
باورتو قوی کن که در زمان مناسب برای تو، اجابت میشه خواسته ات.
ترمز و کمبود نذار روش، باقیش تو چیدمان و زمان بندی خدا، خودش درست جلو میره.
خدا میخواد که تو به همه ی خواسته هات برسی.
اصلا وقتی خواسته ای شکل میگیره، یعنی شدنیه.
یه کلام، خودت و ذهنت رو از سرِ راه خدا بکش کنار.
لازم نیست بدونی چطوری و کی…
وقتش بشه انجام میشه.
دیر نمیشه.
در بهترین زمان میشه.
فقط لذت ببر از زندگیت، همین.
شادابیتو حفظ کن.
ذهنتو کنترل کن به سمتِ امید و باور و اعتماد.
الهی شکرت