معرفی دوره احساس لیاقت | قسمت 1 - صفحه 17

507 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سمانه لایق بهترینها گفته:
    مدت عضویت: 1442 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم و مریم عزیز هنوز فایل و نگاه نکردم اما احساس لیاقت پاشنه آشیل همیشگی ذهن من بوده .

    مخصوصااا در زمینه روابط .

    من در سن 25سالگی با وجود اینکه خانواده اصیل و خوبی داشتم و خودم از لحاظ ظاهری و اخلاقی دختر مناسبی بودم و بارها دوستانم میگفتن سمانه تو چقدر دختر خوبی هستی اما بخاطر احساس عدم لیاقت ک من لیاقت داشتن یه مرد مومن و ثروتمند رو ندارم تن ب ازدواجی دادم که اصلا مناسب من نبود و در دوران عقد با وجود تمام توهین ها و تحقیرهای ک از طرف همسرم میشد سکوت میکردم به دلیل اینکه من نباید طلاق بگیرم

    من در آن زمان با وجود داشتن لیسانس ماشین و شغل خوب با کسی ازدواج کردم ک مدرک تحصیلی اش،سیکل بود کار درستی نداشت چون فک میکردم دیر شده و نباید صبر کنم مردهای خوب ب خواستگاری من نمیان این جریان ادامه داشت که در دوران عقد همسرم فوت کرد اما این احساس عدم لیاقت با من بود و تا همین امروز که با وجود اینکه روی خودم کار کردم و خواستگارهای بسیار بهتری داشتم اما هنوز فقط و فقط بخاطر احساس عدم لیاقت که من لایق نیستم و همیشه خودم رو کمتر از مردهای مناسب متدین و ثروتمند و محترم میدیدم ازدواج نکردم

    و این پاشنه آشیل بزرگ زندگی من و نقطه کور زندگی منه .

    قبلا مسئولیت ازدواج نکردم رو به پای خدا می‌چسباندم اینکه خدا نمیخواد آدم درست نیاد و یا همکر موقع ازدواج من نرسیده اما حالا فهمیدم که من اگر در مدار درست باشم همسر مناسب خودش میاد و میخواد ک با من باشه اصلا نیازی نیست من دنبالش باشم

    من چندماه پیش خواستگاری داشتم که بسیار ایده آل از نظر مم بود بعد از چند جلسه گذشت از خواستگاری ایشون گفتن من بلاتکلیف شدم برای اینکه احساس عدم لیاقت زیادی داشتم براش کادو میخریدم و سعی داشتم ثابت کنم که من دختر مناسبی هستم اما دریغ از تغییر طرز تفکر ایشون .بهرحال من از این احساس عدم لیاقت ضربه هتی زیادی خوردم

    امیدوارم درونم بتونم احساس لیاقت رو در خودم پرورش بدم تا در مسیر درست با انسانهای درست قرار بگیرم

    ممنونم استاد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  2. -
    مریم شمسا گفته:
    مدت عضویت: 2001 روز

    بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ (1)

    ستایش مخصوص خداوندى است که پروردگار جهانیان است

    اَلرَّحْمنِ الرَّحیمِ (2)

    بخشنده و بخشایشگر است

    مَالِکِ یَوْمِ الدّینِ (3)

    (خداوندى که) صاحب روز جزا است

    اِیّاکَ نَعْبُدُ وَ اِیّاکَ نَسْتَعِین (4)

    (پروردگارا) تنها تو را مى­‌پرستیم و تنها از تو یارى مى­‌جوییم

    اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ (5)

    ما را به راه راست هدایت فرما

    صِراطَ الَّذینَ اَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ (6)

    راه کسانى که آنان را مشمول نعمت خود ساختى،

    غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لا الضّآلّینَ (7)

    نه راه کسانى که بر آنان غضب کردى و نه گمراهان

    یادمه یه روز کاری داشتم رفتم دفتر پیشخوان که اونجا خانمی دیدم با یکی از کارمندای دفتر صحبت می‌کرد.. این خانمو من می‌شناختم در لوازم التحریری کار می‌کرد یادمه یه روز که پیشش بودم میگفت از ساعت 7 صبح تا 7 گاهی تا 8 شب اونجا کار میکنه با حقوق خیلی ناچیز و چند باری بهش گفتم که خب می تونی یه کار دیگه پیدا کنی و از اینجا بری میگفت نه مردم چی میگن اگه من برم میگن این چیکار کرده که از اینجا بیرونش کردن کلی باهاش صحبت کردم و یه کار نیمه وقت حتی بیشتر از حقوق اونجا رو بهش پیشنهاد دادم ولی قبول نکرد و همش میگفت مردم مردم…

    خلاصه منم بی خیالش شدم تایکسال بعد روزی که در دفتر پیشخوان دیدمش که با کارمند اونجا صحبت می‌کرد احوال پرسی کردم و گفتم چرا سر کارت نیستی مرخصی گرفتی گفت نه! به شوخی گفت اومدم مرخصی اجباری ؛؛؛تا اینکه کارمند دفتر گفت دیگه اونجا نمیره برا کار، ،گفتم چرا ؟گفت کارفرماش بهش بی احترامی کرده و درگیری لفظی بینشون پیش اومده و کلی ایشون پیش بقیه تحقیر کرده… و حالا یه کاری براش پیدا کردیم که محیط اداری و نیمه وقت با حقوق عالی ولی میگه نمیرم اونجا،، گفتم چرا؟؟؟ اولش میگفت شاید نتونم و بعد لابه لای حرفاش باز دوباره میگفت مامانم چی میگه مردم چه فکری می‌کنند و.. این حرفا یعنی آدمی که در حد چی له شده تحقیر شده باز دوباره میخاد برگرده همون جای قبلی با شرایط کاری زیاد و حقوق کم، من که الان با قانون آشنا بودم دیگه حرف کوتاه کردم و گفتم که انشاءالله هر جا بودی موفق باشی… ولی وقتی اونو دیدم انگار خودم بودم اونجا نشسته بودم یادم اومد زمانی که در نظام مهندسی با شرایط کاری سخت و زیاد و حقوق کم کار می‌کردم و بهم پیشنهاد های کاری بهتری میشد که، بعضی هاشون کار برا خودم بود ولی باورهای مخرب و کمبود که خب اگه این کار از دست بدم کجا کار کنم، دیگه همین حقوقم ندارم و من کجا و اون کارها کجا منو شاید مقطعی بخوان یا اگه این کار شروع کنم و پیشرفت نکنم چی و…‌‌‌.. توجیهات ذهنی و در یک کلام عدم عزت نفس و عدم احساس لیاقت که من باید با زجر در آمد داشته باشم و اصلا هیچ کاری آسون نیست و….چند سالی اونجا با همون شرایط کار کردم تا اینکه یه روز یکی از دوستام منو با نتورک مارکتینگ آشنا کرد چون اونجا کلاسهای موفقیت و انگیزشی برگزار می‌شد باعث شد منو

    کمی اعتماد بنفسم بالا بره و من تصمیم گرفتم این کار رها کنم حالا میخواد هرچی بشه و بعدخداروشکر از اون کار به یه کار حسابداری خوب هدایت شدم و بعدش هم معلم شدم

    اون شب وقتی اون خانم دیدم همه گذشته خودم جلو چشمم اومد که چقدر به خاطر عدم احساس لیاقت تحقیر شدم و چقدر سختی کشیدم و شرایط تحمل میکردم، وقتی از دفتر پیشخوان اومدم بیروی فقط به خدا گفتم خدایا از تمام بی اعتمادی بی عزت نفسی بی لیاقتی و باورهای کمبود و فقر به تو پناه میبرم وقتی باورهای مخرب با عدم احساس لیاقت در وجودت ریشه کرده باشه چاره ای جز اطاعت از مردم نداری مگر اینکه به عجز و تسلیم در درگاه خدا برسی

    از خداوند برای همه و خودم هدایت به راه مستقیم و آسانی ها را خواستارم

    وقتی بنر معرفی دوره احساس لیاقت دیدم کلی ذوق کردم از اول سفرنامه منتظرش بودم و وقتی دیدم استادجانم بعد دو روز فایل سفرنامه روی سایت نیومده ،گفتم داره خبرایی میشه ،خب دوره جدید داریم خدایاشکرت چه دوره ای بشه استاد و نتایج عالی و شگفت انگیز و مهم تر از همه چه انسانهای بزرگی پرورش بده ،من در دوره کشف قوانین زندگی تمرینات جلسه دو و سه رو که انجام می‌دادم مخصوصا در روابط از هر دری وارد میشدم، می دیدم به عدم عزت نفس و عدم احساس لیاقت منتهی میشه یعنی در هر موردی می نوشتم بازم به عدم احساس لیاقت و اگر احساس لیاقت در خودت بیدار کنی و بهش قدرت بدی اونوقته که جهان در مقابلت سر تعظیم فرود میاره و از شگفتی و حیرت نمی دونی چطور شکرگزار داشته هات باشی

    لا حول ولا قوه الا بالله

    خدایا خیییییییلی ازت ممنونم که منو عضو خانواده صمیمی و پر از عشق و توحید عباسمنش کردی

    استادجانم دورتون برگردم از شما و مریم جان زیبایم هم بی نهایت سپاسگزارم که اونقدر روی خودتون کار کردین و چقدر در این مسیر گوش به حرف خدا بودین که لایق عالی ترین آگاهی ها شدین خدارو بی نهایت سپاسگزارم بابت وجودتون در زندگیم، به شما اقتدا میکنیم و با هدایت الله مهربان زندگی سعادتمندی می سازیم بخدااا استاد نزدیک 4 ماهه که زندگی برام لذت بخش شده حتی با وجود تضاد ها گاهی شاید نجواها بیاد ولی اکثرا بخدا بهشون لبخند میزنم و میگم اوکی شما هم باش مطمئنم خیلی زود و آسان برام به خیر بزرگی تبدیل میشی

    ازشما استاد عزیزم و خانم شایسته زیبایم بی نهایت سپاسگزارم و تمام رفیق و دوستانم در این باغ بهشتی که شدن همدم تمام تنهایی هام و به همه تون افتخار میکنم و بازم خداروشکر خداروشکر خداروشکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  3. -
    اسما گفته:
    مدت عضویت: 1991 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام ب استاد بزرگوار و مریم خانم و دوستان عزیزی ک تو این قسمت از سایت مشغول خواندن کامنت های بچه ها هستند.

    و چقدر جالب بود برام ک دقیقا زمانی ک درگیری دردرونم بوجود اومده بودو ازخدا کمک خواستم صبحش کلیپی رو دیدم ک متوجه شدم لیاقتم مشکل داره ک من این کشمکش درونی رو دارم و تا ظهر هم فهمیدم ک این دوره رو سایت قرار گرفته امیدوارم و ازخدا می‌خوام بتونم این دوره رو تهیه کنم.

    من از قبل هم با توجه به تجربه های ک داشتم متوجه نبودن لیاقت درونم شده بودم ومیفهمیدم ک انبوهی از دلایل و منطق های بی موردی ک از کودکی در من شکل گرفته و روی گوهر وجودم رو گرفته باعث شدع من نبینم وجود پاکم رو ک لایق و شایسته تجربه بهترین زندگی هست اما مثل کوهی بودم ک درونش طلاست اما روی طلا رو سنگ و خاکو خارو خاشاک پوشانده و نمیدونه ک طلاست داشتم زندگی میکردم و گمان میکردم من همون خاک و سنگم اما ی جاهایی با دیدن طلا ک از زیر این خاک و سنگ زده بود بیرون میگفتم این از کجاست جالب بود برام آخه من کی بودم

    من تغریبا تمام مثال هایی ک استاد زدن رو داشتم و با خودم گفتم چقدر باور لیاقت در من مشکل داشته ک تمام مثال ها رو تجربه کردم

    من در دوران مدرسه جواب سوال ها رو میدونستم اما دستم رو بلند نمی‌کردم ک جواب بدم یا در کلاس های ضمن خدمت ک برگزار می‌شد میرفتم اونجا هم افرادی ب صورت داوطلب میرفتن روی صحنه و من هیچوقت جزو اون افراد نبودم

    شغلی ک انتخاب کرده بودم و همیشه ب وضوح احساس کم بودن خودم رو داشتم و خودم رو کافی و لایق نمیدیدم در مقابل افراد دیگ ک حتی باهاشون صحبت هم نمی‌کردم کنارشون نمی نشستم همش بخاطر نبودن لیاقت بود

    توی روابط عاطفیم وارد رابطه ای شدم ک اگ اندک توجهی ب من میشد ی حسی درونم می‌گفت چرا من ؟ و همین احساس باعث از بین رفتن رابطم شد

    اگر شخصی اندکی از نظر موقعیت اجتماعی از من بهتر بود من دیگ اونو برترمیدیدم و نمیتونستم ارتباط بگیرم باهاش

    در سال های خیلی قبل تر حتی توانایی ارتباط برقرار کردن با جنس مخالف رو نداشتم با همکلاسی هام در دانشگاه نمیتونستم صحبت کنم با هزار زور و زحمت سوالی می‌پرسیدم و نمیتونستم تو چشمشون نگاه کنم بدنم یخ میکرد

    ب شدت این باور لیاقت در من تخریب شده بود سالها دنبال شغلی بهتر بودم امااوایل قدمی برنمیداشتم براش اما بعد ها ک قدم هم برمیداشتم اما ب اون شغل نرسیدم و الان میفهمم ک نرسیدن من از باور عدم لیاقت من میاد من اصلا خودم رو لایق اون شغل نمیدونستم ک نمیرسیدم

    بینهایت مثال از این باور وجود داره حتی نمیتونستم در جمع ها صحبت کنم و میترسیدم شاید گند بزنم شاید بهم بخندن خلاصه ک کلا تو سکوت بودم ،چ درخواست های نابجایی ازم میشد وچون نمیتونستم نه بگم قبول میکردم .ضربه های روحی و جسمی خوردم بابت همین ک نتونستم نه بگم..

    از خدا می‌خوام ک این بار با احساس لیاقت بتونم وارد این دوره بشم چون پایه و اساس مشکلاتم لیاقت بوده تا بتونم حلش کنم .

    تشکر و سپاس از استاد ک بستر رو فراهم کردن .خداروشکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  4. -
    زهرا کاسه ساز گفته:
    مدت عضویت: 1488 روز

    به نام خدای هدایتگرم عزیزترازجانم

    سلام به استادان عزیزم

    سلام به همه دوستان گلم

    من برای خرید دوره کشف قوانین که به روزرسانی شد خیلی شک داشتم فقط به این دلیل که پولی که توحسابم بود رو نگه داشته بودم برای خرید دستگاه(شروع کسب و کارجدیدم)

    همش به خدا گفتم که چیکارکنم بخرم نخرم

    دستگاه چقدرمیشه هزینش (چون مشخص نبود)

    .واخراین شد که دوره خریداری نشد ومن ازترس اینکه پولم برای خرید دستگاه کم نیاد دوره رو نخریدم

    وقتی که اون زمان تخفیف دوره تموم شد دستگاه منم خریداری شد وپول هم به اندازه بود خداروشکر

    امااااااا

    من خیلی ناراحت بودم که چرا به فراوانی خدا اعتمادنکردم چرا به خدا نگفتم من دوره رو میخرم وخودت پول دستگاه رو کمک کن که کم نیاد چرا اعتمادنکردم؟؟؟؟

    وداشت حس وحالم بدمیشد

    زنگ زدم پشتیبانی سایت ببینم میشه باقیمت قبلی بخرم(چون اون مقدار روداشتم ومقدارقیمت جدید رونه نداشتم) که گفتن نه اصلا امکانش نیست

    بعدازکلی کلنجاربه خود به این نتیجه رسیدم که زهرا تواماده دریافت این اگاهی ها نبودی…….. اره حتما امادش نبودی اگرنه میخریدی وبه خودم قول دادم که دیگه برای خریدمحصول ازاین سایت الهی دیگه شک نکنم وبادیدن فایل معرفی دوره کلی ذوق کردم که اخ جوووووون میخرمش

    وقربون خدای برنامه ریزم بشم من …فدات بشم ای نیروی برتر… من دورسرت بگردم انرژی پاک این جهان وجهانیان

    که قبل از معرفی دروه پولش برای من جور شده بدون اینکه خودم خبر داشته باشم که این پوله دورست زهراخانم نگهش دار..خرجش نکنیا

    خدایاااااااشکرت

    استاد خییییییییلی سپاسگزارتون هستم میدونم که تواین زمینه خیییییییلی مشکل دارم و این دوره راهی میشه برای ورود نعمت وثروت بیشترتوزندگیم

    مطمئنم که این دوره برای من معجزه میکنه

    میخوام با جون و دلم بشنوم.میخوام عمل کنم متعهدانه و ازخدا کمک میخوام تواین مسیر…

    خدایا تومیدونی که هرلحظه برای زندگی به نگاهت محتاجیم دست من وهمه بچه های سایت روبگیر بلندمون کن …تا باورکنیم که لیاقتمون خیلی بیشتر ازاین جایی هست که هستیم خیلی بیشتر

    خدایاهزارررران بارشکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  5. -
    علی گفته:
    مدت عضویت: 1016 روز

    سلام به همه دوستان و استاد عزیزم

    چقدر به موقع این دوره داره آماده میشه ، همین دیروز بود که بهم الهام شد ترمزم و بزرگترین پاشنه آشیلم احساس عدم لیاقته

    هروقت با تعهد به دوره عزت نفس عمل میکردم نتایج همون روز میدیدم ، نتایجی مثل دریافت الهامات ، برخورد خوب آدم های اطراف و احساس بهترم

    اما دلم میخواست خیلی تمرکزی تر و لیزری تر روی این فرکانس احساس لیاقت کار کنم خداروشکر استاد داره دوره شو آماده میکنه

    مثال های خودمم ک بی نهایته ، دوران مدرسه اونقدر درسم خوب بود ک معلم منو فقط آدم حساب میکرد و فامیلی مو صدا میزد به بقیه میگفت احمقا ، اما من حس کردم دارم در حق اونا نامردی میکنم و عمدا درس نمیخوندم تا با اونا هم لول شم اما درنهایت فقط به ضرر خودم شد

    یا مثال بعدی دوران سربازی منو فرستادن یه جای راحت و خوب اما بخاطر بقیه و احساس عدم لیاقتم کاری کردم ک بیست ماه رفتم پست دادم

    بعد رفتم سرکار یه ماشین خوب گرفتم بعد قشنگ حس میکردم ک لایق این ماشین نیستم و ماشین مدل پایین خریدم

    الان قشنگ حس میکنم چندساله ک هرچی تلاش میکنم حتی یک ساله دارم رو باورهام کار میکنم اما نتیجه دلخواه نمیگیرم

    خدایاشکرت ک دقیقا در زمان مناسب این دوره رو آماده کردی ک ترمز من و خیلی از آدمای دیگس

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  6. -
    بهناز شاهدی گفته:
    مدت عضویت: 934 روز

    سلام به استاد عزیزم و دوستان گرامی و خانم شایسته

    من می خواستم بدونم آیا میشه قبل دوره عزت نفس این دوره رو خرید؟ دوره ی عزت نفس پایه این دوره هست؟

    آیا میشه این دوره احساس لیاقت را به تنهایی استفاده کرد؟ یا پیش نیازش عزت نفس هست؟.

    باتشکر از همه عوامل و استاد خوبم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  7. -
    فاطمه تقی زاده گفته:
    مدت عضویت: 2314 روز

    به نام الله مهربانم

    سلام استاد عزیزم ومریم جانم

    سلام به همه دوستان عزیز

    درپاسخ به سوالی که مطرح کردین استاد که گفتین خوب فکرکنید کجاها بدلیل احساس عدم لیاقت ضربه خوردین.

    استاد چند دفعه این فایل رو دیدم وتوجه کردم وقتی استا خوب فکر میکنم تنها جایی که خوب بودم و احساس لیاقت داشتم،در زمینه سلامتیم بوده که استاد همیشه عالی بودم وتنها زمان بارداری وزایمان رفتم بیمارستان.

    ولی استاد درتمام زمینه ها از زمان بچگیم تا حالا احساس عدم لیاقت همراهم بوده در بعضی موارد شدیدتر وبعضی موارد کمتر ولی در کل این احساس عدم لیاقت باهام بوده وصربه هاشم خوردم.استاد باورتون میشه الآن که خوب فکر میکنم که چرا تو این مدت عضویت به مرحله ای نرسیدم تا بتونم حتی یکی از محصولات شمارو تهیه کنم همین احساس عدم لیاقت بوده.

    همینجا استاد عزیزم درحضور همه تعهد میدم اینقدر تمرکزی ولیزری روی فایلهای دانلودی سایت کار کنم تا بتونم به شرایطی برسم که خودم بدون هیچ واسطه ای کاملا مستقل هرمحصولی که خواستم ازجمله محصول احساس لیاقت به راحتی تهیه کنم.سپاس.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  8. -
    الیاس و فاطمه سادات گفته:
    مدت عضویت: 1371 روز

    به نام خالقی که خالق احساس هست ولی خودش احساساتی نمیشه خدایی که لایق تشکر وسپاس گزاری هست

    باسلام واحترام فراوان خدمت استاد لایقم ودوستان

    الیاس هستم یکی ازبهترین زیباترین قویترین وزرنگترین شاگرداتون

    من نزدیک 2سال هست باشما هستم وروی خودم خیلی کار کردم ولی ازوقتی که عزت نفس وکارکردم وگفتید(خودتو از پدرت مادرت برادرت وخواهرت وهرکس دیگه توزندگیت بیشتر دوست داشته باش کم کم اتفاقاتی افتاد که استاد واقعا درک کردم بخاطر همین داستان بود

    من شاگرد مکانیک بودم درخودم احساس لیاقت دیدم. گفتم میخوام مهندس باشم ودرس وتا کارشناسی مکانیک ادامه دادم ومدرک وگرفتم وبعد کلی کارهای فنی انجام دادم واطلاعاتن وبردم بالا دوباره این احساس اومد سراغم وقبل ازاینکه جهان من وله کنه ازشراکت زدم بیرون

    من مغازه باز کردم گفتم باید برای خودم کارکنم.

    استاد. یک سال تمام به حرفتون گوش کردم

    با اینکه اینجا موندن هدفم نیست این شغل نهاییم نیست درسته با ذوق وشوق کارمیکنم ولی اهداف بزرگترهم دارم

    من منشی مغازه ام. رئیس. شاگرد. اوستا کار همش خودم هستم وتا الانشم خوب ادامه دادم

    خیلی مشتری کم داشتم وهرروز امید داشتم مغازه من خیلی تمیز شیک وعالی هست هرکس میاد داخل با اینکه باید پرسیاهی باشه ولی میگه لذت میبرم نگاه داخل مغازه میکنم

    . ولی یه اتاقک اخر مغازه دارم اونجا محل تمرینم هست همه میگفتن پوسیدی بیا بیرون چیکارمیکنی

    میگفتم مقاله میخونم. شما چیکاردارید یک روز میفهمید الیاس داشت چیکارمیکرد

    وبعد یک سال روی خودم کارکردن . درامدم چندین برابر شده وکاسبیم عالی شده

    اصلا کارم عالی شده البته من درکارم بسیاربادقت تمیز وعالی هستم کار درجه یک تحویل میدم. دیگه بعضی وقتها خسته میشم میگم نفرست بابا نفرست دمد گرم نفرست نوکرتم غلامتم اگه میدونستم اینقدر توخوبی گلی عشقی نفسی زودتر ازاینها بیشتروقت میذاشتم. الانشم دیر نیست.

    استاد دارم روی مقام رضا کارمیکنم.

    استاد دیگه بعضی وقتها میگفتم خدایا اینهمه نفر ازکجا میاری

    همه باهم نمیاند جالب هست کاریک نفرتموم میشه یهو یکی سبز میشه میتونید کارماشین منم انجام بدید

    وهمه همه ازاینجا راضی میرند با خوشحالی

    وقبلا میگفتم اینکارو همه انجام میدن. بعدگفتم نه منم من هستم که این هنرو زیرکی ودارم همه نیستند

    ومیخوام به همه دوستان بگم

    فقط در این دورهای استاد یک مسئله رودرک کنیم اونم اینکه

    صبر وامید. صبر وامید.

    صبر وامید

    صبر وامید داشتن به اینکه ارام ارام اتفاقات میفته

    دوستان خیلی مهم هست

    یه داستان جالب دیگه بگم.

    من یه ساز داشتم اون ودادم به استادم اخه شکست ونمیخواستمش ایشونم گفتند این از پدرم بوده یه ساز دیگه برات درست میکنم. واون ساز که درست شد به دلم نبودوگفتم که یه ساز دیگه میخوام. وبازهم بدلم نبودبعد 2سال سازمو دیدم یک صدای عالی ودلنشینی داشت که نگو همون ساز شکسته اولی رو. ولی گفتم این ازمن نیست من لایقش نبودم

    چون من در مسیر مستقیم خداوندم باید ازاین بهتر بهم برسه

    استاد گلم سازم شکست همون سازهای جدیدی که برام درست کردند وبردمش برای تعمیر

    ساز شکسته تعمیر شد. انچنان صدایی داره که استادم بهم گفت این وبزار هرکدوم که میخوایی برداری بردار

    تودلم گفتم خدایا ممنونتم که هیچ تغییری قوانینت نداره وهمیشه ثابت وعالی هست

    اینکاروهم با احساس خوب انجام دادم بااینکه شکست ولی گفتم خیر هست واینم نتیجش عالی عالی. گفتم ساز سالم یه تیکه چوب قبل ازاین داستان خوب نباشه بعد ازاینکه احساس لیاقت کردم میاد ویه ساز شکسته برام بهترین میشه

    این چیزی جز احساس لیاقت نیست

    یک روزی همه جهان من ومیشناسند که چه گوهر گرانبهایی هستم. البته نیازی ندارم فقط اینو میگم که مسیر داشته باشم

    اینو نوشتم تا یک روزی پرینتشو بگیرم. وببینم ازکجا به کجا رسیدم

    ازهمه جهان هستی سپاس گزارم خدایارونگهدار همه بالیاقتای عالم. استاد بدرود

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  9. -
    علی ابودردائی گفته:
    مدت عضویت: 2556 روز

    خیلی ممنونم استاد که این فایل باعث شد که بهتر در مورد خود کنکاش کنیم

    و بهتر وارد شخصیت خودمان شویم

    هر جوری که به تمام گذشته خود نگاه می‌کنم می‌بینم که یکی از مراحلی که

    احساس عدم لیاقت داشته‌ام

    مربوط می‌شود به نداشتن پدر

    چون من در بارداری ماه ششم در شکم مادرم بودم ، پدرم به رحمت خدا می‌روند

    و زمانی که متولد می‌شوم

    از آن زمانی که خودم را می‌شناسم

    همیشه این نداشتن پدر یک احساس عدم لیاقت در تمام جنبه‌های زندگی برای من بوده است و هنوز هم هست

    ولی حس میکنم کمتر شده

    و حس می کنم خیلی خیلی بهتر خواهد شد

    چون می خواهم و می خواهم و می خواهم

    وقتی که چیزی را دوست داشتم

    و دیگران آن را داشتند

    به صورت 100 باور می‌کردم که من نباید آن را داشته باشم ، چون پدر ندارم

    به صورت 100 باور داشتم که من نباید آن آتاری را داشته باشم

    من نباید آن دوچرخه را داشته باشم

    من نباید آن کفش‌ها را داشته باشم

    من نباید آن خودکار زیبا را داشته باشم

    من نباید آن کاپشنِ زیبا را داشته باشم

    من نباید آن وسیله یِ زیبا داشته باشم

    حتی بعد از برهه ای در سن 17 سالگی مادرم یک کاپشن بسیار زیبا و دوست داشتنی برایم خرید و آن قدر آن را برای خودم بزرگ می دیدم و غیر قابل باور ، که بعد از یک هفته جایی فوتبال بازی می کردیم

    و آن را در اوردم و بعد از پایان بازی کاپشن نبود که نبود و پیدا نشد

    یعنی احساس عدم خود ارزش بینی نه تنها

    به سمتِ نعمت‌هایی که می‌خواهی ،

    رهنمون نمی‌شوی

    بلکه باعث می‌شود نعمت‌های زیبایی که اکنون در دست داری را هم آرام آرام از دست بدهید

    مخصوصاً در بحث ثروت من همه چیز را به نبود پدر ربط می‌دادم

    و احساس لیاقت خود را در واقع به بودن یا نبودن پدر ربط داده بودم

    و هنوز هم غلظتش الان هم در درونم زیاد است

    از جمع‌ها فراری بودم

    و می‌گفتم باید پدر در کنارم باشد

    و من هم مانند یک شیر در بیشه در کنار او باشم

    وقتی مهمان به خانه مان می‌آمد ، فراری بودم چون می‌گفتم باید پدر در کنارم باشد تا من نیز خودنمایی کنم

    اگرچه مادرم زحمات زیادی می‌کشید

    اما من آن خلا و کمبودی که در زندگیم به وجود می‌آمد ، به اینکه پدر در زندگی ندارم ربط می‌دادم

    و جالب آنجا بود که با افزایش سن و سالم این احساس عدم لیاقت و نبود پدر هم ملوس‌تر می‌شد

    خیلی از مواقع چه در کلاس درس

    چه در جمع‌ها من حاضر بودم که بمیرم و آنجا حضور نداشته باشم

    و احساس می‌کنم به یک طریقی تمام ناکامی‌های خود را خودم نمی‌دانستم

    بلکه ناکامی‌های خود را نبود پدر می‌دانستم هرجا که می‌دیدم دیگران از من از هر نظری بهتر هستند ، آن بهتر بودن را عزت نفس و احساس لیاقت آن‌ها نمی‌دیدم

    بلکه به اینکه آنها نیرویی چون پدر دارند

    و چون من پدر در کنارم نیست

    باید پشت سر آنها باشم

    و همیشه یک سر و گردن پایین تر از آنها

    به این دلیل ، احساس لیاقت خود را یک عامل بیرونی می‌دانستم

    به این دلیل بود که اعتبارم و وجودم را وجود یک عامل بیرونی می‌دانستم

    الان مدت کوتاهی است که روی خودکار می‌کنم از وقتی که با سایت استاد آشنا شدم

    و واقعاً و واقعاً از دیدن فایل‌های رایگان استاد یاد گرفتم که پایه ، شناژ بندی ما ، پی و اساس ما ، ریشه یِ ما ، آجر به آجرِ وجودِ ما ، بذرِ وجودِ ما ، عزت نفس و احساس لیاقت است

    یعنی اگر روی این قضیه من کار نکنم

    هر چقدر هم که ثروت داشته باشم

    باز هم خلا دارم

    هر چقدر که روابطم با دیگران قوی باشد

    باز خلأ دارم

    هر چقدر که در زمینه‌های مختلف موفق باشم باز خلا دارم

    من به خیلی‌ها در زندگی ام باج دادم

    چون اهرم برنده بودن خود را پدر داشتن می‌دانستم و آن اهرم را نداشتم

    خیلی‌ها در زندگیم از من سوء استفاده کردند چون اهرمی که قرار بود از من محافظت بکند پدر بود که من آن را نداشتم

    خیلی جاها باید می‌پرسیدم ، که نپرسیدم

    چون اهرمی که باید به من آموزش می‌داد

    پدر بود که نداشتم

    خیلی از جاها باید نگاه می‌کردم ، که نگاه نکردم ، چون اهرمی که به من آن نگاه کردن را باید آموزش می‌داد ، را پدر می‌دانستم

    خیلی جاها باید بلند می‌شدم

    می‌نشستم

    نشست و برخاست می‌کردم

    ولی نکردم

    چون اهرمی که باید تمام این عادت‌ها را در من نهادینه می‌کرد ، را پدر می‌دانستم

    خیلی مسیرها را باید می‌رفتم

    اما ترس داشتم

    چون احساس می‌کردم باید پدر باشد

    و دست مرا بگیرد تا من یاد بگیرم

    از وقتی که وارد سایت شدم خیلی بهتر شدم

    و واقعاً طبق صحبت‌هایی که استاد کردن

    در تمام فایل‌ها

    من برداشت کردم که باید یاد بگیرم که احساس لیاقت ، تنها جنسش یک احساس است

    نه به پدر ربط دارد

    نه به مادر

    نه به خواهر

    نه به برادر

    نه به ثروت

    نه به پول

    نه به دارایی

    نه به ویلا

    نه به آپارتمان

    نه به جا و مکان

    یک احساس است

    من فکر می‌کنم حتی اگر بهترین پدر در کنارم بود ، باز هم خلا داشتم

    چه چیزهایی می‌توانستم بخرم

    اما عامل نخریدن آن را مربوط به نداشتن پدر می‌دانستم

    چه چیزهایی می‌توانستم بپوشم

    اما عامل نپوشیدن آن را مربوط به ندانستن پدر می‌دانستم

    چه چیزهایی می‌توانستم بخورم

    چه چیزهایی می‌توانستم فرا بگیرم

    چه چیزهایی می‌توانستم کسب کنم

    اما عامل بستن آن همه دریچه

    عامل مسدود کردنشان ، این بود که حامی و احساس لیاقت خود را وجود یک شخص دیگر می‌دانستم

    و اکنون فرا گرفتم

    با قلبم فرا گرفتم که احساس لیاقت ما نباید یک عامل بیرونی باشد

    احساس می‌کنم ما اگر و وابسته به یک چیز بیرونی باشیم ، آن چیز بیرونی آرام آرام و بدون اینکه خود متوجه شویم و بصورت مرموزی ، یک منبعی برای احساس لیاقت ما می‌شود و آن منبع چون کنترل کامل بر آن نداریم بعدا ممکن است فروریزد

    در صورتی که دارم از صحبت های اُستاد درک می کنم که :

    احساس لیاقت تنها و تنها باید به جنس فرکانس‌های ما

    به جنس ارتعاشات ما

    به جنس افکار ما

    به چگونگیِ دیدگاهِ ما مربوط است

    اُمید است که در بهترین موقعیت ممکنه ابتدا محصول عزت نفس استاد را و سپس محصور احساس لیاقت را خریداری کنم و متحول شوم.

    چون می‌دانم ادامه دادن این روند ، یعنی گول دادن خود

    با توجه به اینکه الگوهایی را پیدا کرده‌ام که با نبود پدر و حتی مادر به چه موفقیت‌ها و بزرگی‌هایی رسیدند

    و حتی می‌دانم که یکی از راه‌هایی که می‌توانم احساس لیاقت را در خود بهتر کنم

    پیدا کردن همین الگوها

    دیدن همین الگواست

    انگار این پاشنه یِ آشیلِ من در تمام اعصار بوده است

    انگار یک غده شده برایم

    انگار یک مانع است برایم که پشت این مانع یک بهشت نهفته است و باید از روی این مانع ، گذر کنم

    هر چند که خیلی بهتر از دیروزم شده ام

    چکار کنم که این پاشنه یِ آشیل ، از این به بعد ، چاشنیِ قدرتم شود ؟

    عاشقانه و با شور و اشتیاق تمام میدانم که جواب سوالاتم در محصول عزت نفس و احساس لیاقت استاد نهفته است.

    اُمید است که همه ما با کمک این فرمانده بزرگ ، استاد عباس منش ، بتوانیم غُبارهای احساس عدم لیاقت را از روی خود بشوییم

    و مهم اینکه تداوم داشته باشیم

    و مهم اینکه همانطوری که منتظریم شام ها و ناهارها و صبحانه ها را پی در پی سپری کنیم

    و برای تمام این وعده ها برنامه بچینیم ،

    برنامه ریز خوبی برای دائم کار کردن در مسیرِ عزت نفس و احساس لیاقت و خود ارزشمندی باشیم

    تداوم در نوشتن

    تداوم در تمرین کردن

    تداوم در به یاد آوردن

    اُمید است که در هر شغل و جا و مکانی که هستیم ، بخشی از طول روز ، تنها در لاکِ خود باشیم

    فارق از اینکه چه اتفاقاتی در حوالیِ مان رَقَم می خورد

    امید است این کار کردن را عشق ورزیدن بدانیم

    پر رنگ تر از هر ناهار و شام و صبحانه بدانیم

    چون میدونم

    هیچکی نجاتم نمیده

    هیچکی دستم نمیگیره

    خدایم

    رهبرم

    نجات بخشم

    حامی ام

    همه کس و کارم

    همین احساسِ لیاقت است

    که واقعا به مانند یک خدا ، به مانند یک رهبر در درونمان نقش بسته است

    احساس می کنم ، احساس لیاقت

    یک طرحِ ، که خیلی آشناست

    مدتها پیش اجرا کردیم آن را

    الان وقت می خواهیم که اون طرح رو دوباره پیاده کنیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 72 رای:
    • -
      رویا طالبی گفته:
      مدت عضویت: 1696 روز

      سلام و درود به آقا علی عزیز واقعا ممنونم از کامنت های گرانقدرتان امروز دست خدا شدید برای من

      چقدر جنس نوشته هاتون فرق میکنه و از کیلومتر فاصله ها اون جنس ارتباط با خدای درونتان قابل لمس هست چقدر با خودتان و خدای درونتان در صلح هستید

      و بر این اصل تمرکز دارید که بااااید رابطه خود را با منبع غنی کنیم در اتصال دائم با الله باشیم و نگران بیرون نباشیم واقعا خیلی زیبا و آرام بخش هست نوشته های شما ممنون سپاسگزارم

      از استاد عزیزم سپاسگزارم که این محفل رو در اختیار ما گذاشته تا با آرامش بیشتر زندگی کنیم

      علی عزیز خواستم از شما کسب اجازه کنم آیا می تونم از نوشته های شما در سایتم استفاده کنم؟ چون دوست ندارم بدون اجازه حتی از نوشته های دیگران استفاه کنم

      در پناه یکتای بی همتا

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      رویا محمدیان گفته:
      مدت عضویت: 1107 روز

      سلام اقای ابودردایی

      اتفاقا همین نیم ساعت پیش یه چیزی برام روشن شد و با هدایت شدن به سمت کامنت شما خواستم اینجا بنویسم

      ما تو فامیل مادریمون یه فامیل داریم که دختری هم سن من دارن از بچگی باهم بزرگ شدیم و خیلی دوست بودیم باهم ولی همیشه جنس نگاه من و خواهرم به اونها از جنس حسرت پایین به بالا بود حس میکردیم اونا خیلی ثروتمندن خیلی خوبن خیلی عالین ما خیلی بیچاره ایم همین چند دقیقه پیش یادم اومد به خدا که اونا چی داشتن؟ تو یه زیرزمین مادربزرگش که خیلی خیلی کوچیک زندگی میکردن که یه اتاق شاید بیست متری داشت با یه اشپزخونه ی دومتری که سرت میخورد به سقف ماشینشون هم در بهترین حالت یه رنو پی کی قراضه بود .پس چرا ما انقدر در مقابلشون احساس حقارت و خود کم بینی داشتیم؟ ما اون موقع وضع مالی بدی نداشتیم حدقل در ظاهر بهتر از اونا زندگی میکردیم اما …

      همه چیز برمیگرده به احساس لیاقتی که ما نداشتیم و اونها داشتن

      من الان که فکر میکنم باورم نمیشه وضعیت اونا انقد بد بود ولی همیشه سرشون بالا بود اعتماد بنفس داشتن دختری که دوست من بود همیشه بهترین لباس هارو میپوشید بهترین عروس‌هارو داشت چون احساس لیاقت میکردن

      متاسفااااانه احساس لیاقت ارثیه اگر پدرمادرت احساس بی لیاقتی دارن تو هم داری یکی از دلایلی که من رو خودم کار میکنم اینه که این نشتی رو ببندم که همینطور این ویروس وارد نسلهای بعدی نشه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  10. -
    سپیده سپیده گفته:
    مدت عضویت: 647 روز

    سلام به استاد عزیزم و مریم جان.

    نمیدونید چقدر خوشحالم که این دوره رو گذاشتید.

    من حدود 9 ماه هست با شما هستم و از فایل‌های رایگانتون استفاده میکنم. اینکه چجوری به این سایت دعوت شدم خودش داستان داره که توی قسمت مروفایلم حتما براتون مینویسم. من تاحالا هیچ دوره ای رو ازتون نخریدم و همیشه بین دوره عزت نفس و جهانبینی توحیدی شک داشتم. چون توی صحبتهاتون هم میشنیدم در مورد اصل بودن توحید و یکتا پرستی صحبت میکردید هم از مهمترین عامل که با اختلاف از بقیه عوامل موفقیت مهمتر هست (عزت نفس) صحبت میکردید.

    که الان با دیدن این دوره و توضیحاتتون بهم الهام شد که اون چیزی که دنبالشی همین دوره اس. یعنی احساس لیاقت و از همین الان براش ذوق دارم از همین الان میدونم تحول بزرگی در انتظارمه و بزرگترین پاشنه آشیلم قراره در روند بهبود قرار بگیره.

    من یه مدته از خدا الهام و هدایتش رو درخواست میکنم و قرار دادن این دوره توسط شما برای من هدایتی است از سمت خدا و اینو پاسخ خداوند به درخواستم میدونم.

    مواردی که توی این فایل گفتید و سوالایی که توی توضیح این فایل بود تماااااااام مواردی بود که من توی زندگیم باهاش مشکل دارم. من ظاهر بسیار زیبا اندام متناسب خانواده عالی تحصیلات عالی و هنرهای زیادی دارم ولی هیچ کدوم ازینا بهم اعتبار و ارزش نمیده و از درون واقعا احساس ناکافی بودن و کم ارزشی میکنم. همیشه در طول زندگیم تلاش کردم بهتر عمل کنم چه توی درس و کار و رفتار و اخلاق و برخورد و …. و همیشه یه ماسکی به صورت داشتم چون با اخلاق خاص خودم در صلح نبودم. و همیشه ترسی در وجودم هست که اگه کسی که دوسش دارم اون روی نازیبای منو ببینه چی میشه، ولم میکنه و … و به خاطر این احساس درونا در سطح ناخداگاهم رابطه هام روپس زدم و نذاشتم از یه حدی نزدیکتر بشن هرچند خوداگاه واقعااااا دلم میخواد که رابطم نزدیک و نزدیک تر بشه اما چیزی در اعماق وجودم مانع میشه. همیشه در حال مقایسه کردن خودم با دیگرانم به خصوص دیگرانی که به اون چیزایی که من میخوام رسیدن.

    استاد یکی از موردهایی که توی صحبت هاتون گفتید اینکه خودتون را لایق هم صحبتی با ادم هایی که فکر میکنید ارزشمندتر هستند نمیدونید

    من این مورد رو شدید در درونم دارم و حتی من خودم را لایق نوشتن کامنت نمیدونستم جوری که حق نوشتن کامنت رو به کسایی میدادم که چندین وقت هست دارن اینجا فعالیت میکنن و اسمشون شناخته شده است و میگفتم اخه من چی بنویسم حالا اگرم بنویسم استاد مگه میخونه؟

    ولی همون یه نکته ای که گفتید تا به دنیا میاید شایسته استفاده از همه نعمت ها هستید یه تلنگری بهم بود و گفتم منم یه عضو این سایت هستم و استاد عباسمنش استاد منم هستن واومدم اینجا و الان دارم براتون کامنت مینویسم.

    هزارااااان مورد این چنینی هست که من خودم خودم رو از نعمت محروم کردم و به قول قران خودتون به خودتون ظلم میکنید. تا به زندگی 30 سالم نگاه میکنم میبینم چقدرررر خودم رو از معاشرت هم‌صحبتی رابطه و … محروم کردم فقط به واسطه اینکه درونا خودم رو لایق نمیدونستم و همش تو ذهنم میگفتم بقیه میگم اخه این چی میگه این کیه…

    هر بار راه های نصفه نیمه و کوچیک رفتم برای داشتن احساس لیاقت و احساس ارزشمندی اما همش حالت طوطی وار و به قول شما ادا بوده و درونا نتیجه ای حاصل نشده.

    خودم با تمام وجودم میدونم بیشترین هرز انرژی که دارم از همین عدم احساس لیاقت و کمال گرایی وسخت گیری افراطی که در مورد خودم دارم هستش. و میدونم این مورد که در پروسه بهبود قرار بگیره هزاران معجزه هست که از زمین و آسمان برام میباره.

    خیلی حسم خوبه نسبتبه این دوره و عاشقانه و متعدانه محصول رو تهیه میکنم و به خودم قول میدم تمام تمرینات اش رو برای ساختن باور زیبای احساس لیاقت با عششششششق انجام بدم.

    از شما و مریم جون خیلی خیلی سپاسگذارم از خدای شما بابت الهام این دوره بهتون سپاسگذارم و از خدای خودم بابت هدایت من به این سایت و پاسخ اش برای درخواست چند روز اخیرم برای هدایت و “اسان شدن برای آسانی ها” سپاسگذارم.

    دوستون دارم خیلیییییی زیاد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای: