معرفی دوره احساس لیاقت | قسمت 1 - صفحه 24

507 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    خوشبخت آزاد گفته:
    مدت عضویت: 1936 روز

    سلام استاد عزیزم

    و خانم شایسته عزیز

    خیلی ممنونم از تلاش هایی که میکنید

    چون این تلاش ها هم به خودتون کمک میکنه رشد کنید

    هم باعث میشه به محتواهای بسیار تاثیر گزار و خوبی برسید که میتونه به خیلی از ماها کمک کنه و زندگیمون تغییر کنه

    من دارم فکر میکنم و از خودم میپرسم هانیه کجاها خواستی کاری رو بکنی و نتونستی؟

    و کجاها خواستی کاری بکنی ولی به دلایل مختلف احساس عدم لیاقت کردی ؟ احساس عدم لیاقت با پای خودش نمیاد بگه من احساس عدم ارزشمندی و احساس عدم لیاقتم…..بلکه در پوشش های مختلف میاد….

    یا مثلا کجاها اصلانتونستی درخواست واضح خوشبختی رو از خداوند داشته باشی؟!

    مثلا پیاده روی که واقعا فعالیت لذت بخشیه و کلی به بدن آدم کمک میکنه به سلامتی به روابط به خواب

    یا مثلا صبح زود بیدار شدن که عالیترین و لذت بخش تربن کاره

    یا مثلا زندگی به سبک قانون سلامتی مه سلامتی رو به ارمغان میاره

    یا مثلا راحت لباس پوشیدن

    راحت نشستن

    و فکرهای جهت دار خوب راجب اطرافیانم

    یا مثلا خونه همیشه مرتب

    درآمد خیلی بالا و راحت

    حتی کمک کردن به دیگران

    و داشتو دوستای خوب

    حتی شاد بودن….

    ایناهمش چیزای خوبین شکی نیست ولی یچیزی ته دلم میگه به اینا رسیدی خب که چی…..؟؟؟؟

    تو حتی بعد از رسیدن به اینا هم راضی نخواهی بود

    یا مثلا منظم بودن چه فایده ای داره وقتی خدا هست خدا از نظم هم بالاتره

    مهم اینه به خدا برسی تا راضی باشی……

    بایا چه فایده مثلا خونه بزرگ و زیبا و راحتی داشته باشب مهم اینه دلت خوش باشه حالا هرجای دنیا بودی باید دلت خوش باشه

    مثلا چخ فایده صدرصد سلامت باشی مهم اینهدلت خوش باشه همه چی که سلامتی نیست

    با گفتن اینحرفا به خودم میگم اگه همه چی سلامنی نیست خب اوکی من هرجور دلم بخواد رفتار میکنم فقط مهم اینه ولم خوش باشه

    مثلا غذاهای نامناسب میخورم…یا مثلا زیاد میخوابم یا زیاد خونمو تمیز نمیکنم ورزش نمیکنم اینهمه تلاش نمیکنم فقیر میمونم لباس های مناسب برای خودم نمیخرم همینایی که دارم کافیه مهم اینه دل آدم خوش باشه اینچیزا که مهم نیست….

    مثلا وقتی میخوام یکار خیلی خوب لنجام بدم ذهنم دخالت میکنه و بهم میگه هانیه چه فایده وقتی ذهنت مدام داره تورو اذیت میکنه …..خوشحال نخواهی بود اگه اینکار لذت بخشم انجام بدی بازم همون آش و همون کاسه اصلا تلاش های تو چه تاثیری داره وقتی این نجواها توی ذهنت هستن اینا همیشه تورو اذیت میکنن

    مخم ایمه اینا خاموش بشن که نمیشن حتی اگه تو سلامت باشی

    حتی اگه تو پولدار باشی

    حتی اگه تو لباس های زیاد یا مثلا وسایل زیاد داشته باشی

    یا مثلا اگه خیلی بری مسافرت

    یا مثلا اگه ورزش کنی

    در هرصورت این نجواهای ذهنیت همیشههستن و هیچی نمیتونه اینارو خاموش کنه

    پس چرا اصلا تلاش کنی

    نتیجش این میشه که از صبح تا شب کار میکنی

    نهایت این نجواها

    هنوز هستن

    و تمام مثبت نگری هات صرفا انکار منفی بافیهات میشه و به ظاهر زیبا و از درون پوچ میشی

    پس همونجایی که هستی بمون

    که حدقا ظاهرو باطنت یکی باشه

    و به صورت سالم رشد کن

    قدم قدم با پاک شدن نجواهات خودتم رشد میکنی

    نه اینکته رو نجواهات کار نکرده بخوای کاری انجام بدی اونا باید نباشن تا بتونی

    درحالی که حتی پیامبرانم با اینکه ترس داظتن حرکت کردن و اصلا روند همینه

    اینطوری نیست که ترس نباشه و من حرکن کنم اصلا کار کردم روی باور ها همینه که به صورت عملی کا بشه و کمی ذهنی

    اما مناسفانه من پاشنه آشیلم این هست تلاش ذهنی زیادی میکنم

    و فیزیکی کم….

    البته فک کنم تاحدودی خوبه و این باعث میشه تلاش فیزیکی کمی بکنم و نتیجه بدهد ولی خب

    بلید تلاش فیزیکیمو کمی بیشتر کنم

    باید کمی به مادیات اهکیت بیشتری بدم

    به مسافرت

    به پول

    به دوستان خوب

    به رابطه خوب با دیگران

    به سلامتی

    چون داشتن اینا هست که باعث میشه نجواهای ذهنیم خیلی کمتر بشه و من آزادتر باشم چرا؟چون مکانیزم بدنم اینطوری چون من خلق شدم برای اینکه اجتماعی باشم خلق شدم براس اینکه سالم باشم خلق شدم برای اینکه پول داشته باشم خلق شدم که حرکت کنم

    و همه اینا چیزایی هست که ذهنمو اروم میکنه…..

    باعث میشه من متواضع تر باشم د بتونم روی خودم کار کنم و رها کنم وابستگی به پول رو وابستگی به یک شخصی رو وابستگی به بدنم رو باعث میشه من بزرگ بشم و بگذرم و این همدن چیزیه که آدمو به ارامش میرسونه

    به قول استاد وقتی نداری اجاره خونتو بدی چطور میخوای به فکر پول نباشی

    وقتی شاد نیستی جطوری میخوای به فکر شادب و وابسته شادی نباشی…

    این تلاش ها همش برای اینه که من ازاد بشم رها بشم و خالی باشم از هررفکری و فقط فضای سکون درونم باشه

    ایناست که آدمو ازاد میکنه و به خدا که منبع شادی بی سبب هست میرسونه و باعث میشه آدم راضی باشه

    خوده اینا نیستن بلکه اینا چیزایی هستن که باعث میشه ما بگذریم از اونها

    نمیشه اینارو تجربه نکرد و گذشت چون سازو کار جهان اینطوریه

    میخوام بگم تا بفهمیم احساس عدم لیاقت و نجواهای شیطان میتونه از کجاها وارد بشه و میتونه چقدر تغییر شکل بده

    مثل همون باوری که میگن شادی و رقص انسان رو از خدا دور میکنه و پولدار شدن مارو از خدا دور میکنه …

    برای همینه خیلی از انسان های به ظاهر معنوی هشتشون گرو نهشونه و انسان هایی که مذهبی نیستند و همچین باورهایی ندازند خیلی ثروتمند و شاد هستن و از نعمت های خداوند استفاده میکنند

    و جواب هایی به ذهنم اومد که برام جالب بود…..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  2. -
    مهدی کریمی گفته:
    مدت عضویت: 2544 روز

    با سلام وقت بخیر خدمت استاد محترم

    و خانوم شایسته مهربان

    خیلی سپاسگزارم استاد که مثل همیشه محصولات را آماده می‌کنی که درد همه را درمان می‌کنه

    واقعاً به شهود رسیدی، واقعاً ایده‌های که اجرا می‌کنی الهامی ست که قبلاً نبوده تو برای اولین بار انجامش دادی که بازخورد خوبی هم داشته.

    چیقدر خوب رسالت خودت را انجام میدی.

    من فکر میکردم که دیگه موضوع باقی نمانده که استاد محصول تولید کنه، ولی چیقدر استاد ایده‌های فراوان داره برای تولید محصول که از بین ده بیست تا موضوع احساس لیاقت را انتخاب کرده .

    اگر همه بتواند رسالت خودشان را پیداکند دنیا بهشت میشود به قرآن.

    امیدوارم به لطف خداوند که همه‌ی ما در مسیر رسالت خودمان مثل استاد ثابت قدم بیمانم و مسائل بزرگی از خودمان و جامعه‌مان حل کنیم.

    خوب بریم سر اصل مطلب موضوع احساس لیاقت

    به نظر من احساس لیاقت تنها کلیدی هست که می‌تواند توانایی خالق بودن ما را فعال کند

    و یکی از مهمترین توانایی های بشر خلق شرایط پیرامون زندگیش هست، به واسطه‌ی فرکانسهای که هر لحظه به جهان هستی ارسال میکند

    و جهان هستی با دریافت فرکانسهای هر فرد شرایط و موقعیتها و آدمهای هم جنس با فرکانسهای آن فرد وارد زندگیش میکند. بدون کم و کاستی.

    پس با درک این قانون تنها زمانی تجسمات ما به واقعیت تبدیل می‌شود که تجسم ما همراه با احساس لیاقت باشه

    نه این احساس که آن خواسته خیلی بزرگ هست، دور دسترسی هست و شدنی نیست.

    به قول استاد تفاوت هست بین نگاه حسرت بار به نعمتها و آرزو ها و نگاه امیدوار به نعمتها و آرزوها.

    تفاوتش از رسیدن به خواسته و نرسیدن به خواسته ست.

    این یعنی تنها زمانی ما میتوانیم به قانون خوب عمل کنیم که احساس لیاقت ما درست باشه،

    تنها زمانی می‌توانیم فرکانسهای خواستهای خود را به جهان بفرستیم که احساس لیاقت داشته باشم

    چون جهان مثل آینه عمل می‌کنه

    اگر خودت را لایق نمیدانی، اگر با حسرت به نعمتها می‌بینی پس منتظر آن نعمتها هم نباش

    و اگر نعمتهای دیگران را می‌بینی خوشحال میشویم و تحسین می‌کنی. بعد جهان هم در مقابلش نعمت و ثروت میده.

    به قول یک دوستی می‌گفت تا وقت نوبت من می‌رسه من برای موفقیت دیگران کف میزنم.

    این نگاه درسته، این نگاه احساس لیاقته

    باور احساس لیاقت یک ارزشمندی درونی هست

    عمیق‌تر از اعتماد بنفسه

    و مهمتر از اعتماد بنفسه

    اعتماد به نفس اکتسابی هست

    و احساس لیاقت یک ارزشمندی درونی هست

    خوب حالا تفاوت اعتماد بنفس با احساس لیاقت چیست؟

    احساس لیاقت یعنی اینکه به خودت ارزش قائل باشی و خودت را دوست داشته باشی بدون داشتن کدام مهارت خاصی، حرفه ای خاصی و تحصیلات خاص

    یعنی ارزشمندی خودت را گره نزنی به مهارت بالا و تحصیلات عالی

    مثلاً به خودت بگی من وقتی به فلان درجه تحصیل رسیدم، آدم ارزشمندی میشوم

    یا من اگر ثروتمند نشم اصلأ آدم نیستم

    و اعتماد بنفس یعنی باور داشتن به مهارت‌ها و توانایی های که کسپ کردی

    مثل شغل که داری

    فن بیان خوب که داری

    تحصیلات عالی که داری

    ویا ده‌ها تا مهارت خوب که بلدی

    همه‌ی این‌ها پایه و اساسی اعتماد بنفس تو را نشان میده

    و حالت ایده‌آلش زمانی هست که ارزشمندی خود را به مهارت‌ها و توانایی های که کسپ کردیم گره نزنیم.

    یعنی اگر یک روز این پول ثروت را از دست دادیم و برشکست شدیم

    دیگه ارزشمندی خود را همراهیش باهم از دست ندیم

    بلکه ارزشمندی ما به درون ما باشد

    به همان شکل و قیافه که داریم به همان کم و کاستی که داریم ما ارزشمندیم

    یعنی ما ارزشمندی را برای خودمان تعریف میکنیم نه دیگران نه مهارت های مان

    نه پول ثروت مان

    فقط ما به همان حالت که هستیم لایق بهترین خانه لایق بهترین موتر لایق بهترین روابط لایق بهترین بهترین درآمد هستیم

    یعنی ارزشمندی ما انسانها فراتر ازین مادیات دنیاویست چون ما ابدی هستیم ما نماینده خداوندیم در روی زمین

    ما وجود خداوند هستیم

    و مادیات این دنیا که برای ما خلق شده همه گوش به فرمان ما هست همه به تسخیر ما هست

    یعنی ما بالاتر از همه‌ای مخلوقات هستیم

    همه مخلوقات خلق شدن برای ما

    پس این کم لطفی به حق خودمان خواهد بود که بیایم ارزشمندی خود را با داشتن مادیات این دنیا محاسبه کنیم

    ارزشمندی ما فراتر ازین هاست

    این همه نعمت را خداوند خلق کرد برای ما

    نه اینکه ما را خلق کرده باشد برای این مادیات

    من نمیگم که پول و ثروت بده، ولی موضوع اینجا مقایسه‌ای ارزش ثروت با ارزش خودمان هست

    و این موضوع زمانی خودش را نشان میده که ما در مقابل فرد ثروتمند و معروف قرار می‌گیریم خودمان را میبازیم و میگییم این آدم ثروتمند هست این آدم خاص هست

    و آدم که به خودش ارزش قائله اصلاً کسی را بولد نمیکند

    به همه‌ی انسان‌ها به یک اندازه ارزش قائله و همان رفتاری را که با فراد دیگر دارند با ثروتمندان هم دارد

    و باور داره که پول به دست آوردن اکتسابی هست هر موقع که من بخواهم میتوانم پول دار شوم

    این حق هست که خداوند به همه‌ی ما انسانها داده هست

    یا بهتر است بگم اصلاً پول ثروت مال او فرد خاص نیست، همه چه مال خداونده

    و هر موقع من از خداوند بخواهم خداوند به من هم میده

    این دیدگاه اشتباه هست که من افراد را در ذهنم قدرت بدم

    بخاطریکه هیچ نیازی به آدمها نداریم هر چه نعمت هست از خداونده

    این شرکت هست که آدمها را مالک ثروت و نعمت بدانیم، آدمها امانت داری نعمت و ثروت خداوند هست.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
    • -
      مریم شریعت گفته:
      مدت عضویت: 869 روز

      سلام آقا مهدی عزیز

      احسنت به این تفکر و این تکامل در عمل واقعا از کامنت شما لذت بردم و کلی چیز یاد گرفتم و چقدر خوشحالم که تو این سایت گرانبها اینقدر انسانهای بزرگ و فرهیخته ای هستند بخدا شاگردان خوب استاد گنجهای روی زمینند البته همه شاگردان استاد عالی هستن چون استادی مثل استاد عباسمنش دارند اما بعضی از آنها که حرفهاشون نشاندهنده درک خوبی از قانون است خب بالطبع شاگرد زرنگهای استاد جان هستند

      موفق و سربلند باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        مهدی کریمی گفته:
        مدت عضویت: 2544 روز

        سپاسگزارم از کامنت زیبایت دوست خوبم!

        خیلی‌ خوشحالم که به مرحله‌ی درک قانون رسیدی که از کنار این آگاهی ها به آسانی گذر نمیکنی و بادقت کامنت‌ها را مطالعه می‌کنی.

        و دوست خوبم اگر به قانون اطمینان داشته باشی و استمرار داشته باشی و به الهاماتت عمل کنی به همه چه می‌رسی

        خیلی خوشحال شدم از کامنت خوبت ممنونم

        برایت بهترین ها را آرزو میکنم چون لایقش هستی، بدون کدام دلیل

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    سینا سبزواری گفته:
    مدت عضویت: 1250 روز

    به نام خدای مهربان

    پاشنه آشیل

    این دقیقا عبارتی هست که میتونم برای خودم درمورد احساس لیاقت انتخاب کنم

    چه جاهایی چه ضربه هایی خوردم از احساس لیاقت و کل لیاقت خودم رو ربط دادم به عوامل بیرونی و هرجا که فاقد شرایط مدنظر بودم احساس لیاقت من به زیر صفر میرسید،، حالا چه توی جمع، چه برای پیشنهاد دادن رابطه عاطفی، چه برای خلق ثروت، همچنین ارتباط با خدا

    همش عوامل بیرونی برای من معیار سنجیدن لیاقتم بود،، و خیلی هم منطقی بود برام که اینطوری باشه

    که برای احساس لیاقت خودم شرط بزارم..

    و بپذیرم لایق یکسری چیزا نیستم دیگه:به خاطر خانوادم، اوضاع مالیم، تیپم، قیافم و….

    همه اینهارو از جنبه ایی نگاه میکردم که تهش میرسید به احساس عدم لیاقت…

    اما احساس لیاقت مطلقاّ درونی هست،،، و وابسته به شرایط بیرونی نیست منتهی این نوع نگاه ما به خودمون و جهان باعث میشه که احساس لیاقت نکنیم…

    و همین احساس عدم لیاقت باعث میشه رفتار هایی رو بکنیم، حرف هایی رو بزنیم و شرایطی برای ما پیش بیاد که بهمون ثابت کنه که ما لایق نیستیم اما اگر بیام احساس لیاقت رو تماماّ به درون خودمون پیوند بزنیم، ارزش خودمون رو به رشد درونی خودمون ربط بدیم اوضاع 180 درجه فرق میکنه…

    اون وقت جهان ثابت میکنه که لایق هستی

    اون وقت جهان با یک رابطه عاطفی عاطفی فوق العاده و یک فرد فوق العاده بهت ثابت میکنه لایقی

    اون وقت جهان با احترام و عزت دادن به تو توی جمع بهت ثابت میکنه تو لایقی

    اون وقت جهان با راحت پول رو وارد زندگیت کردن بهت ثابت میکنه که لایق هستی

    همه اینها کی اتفاق میفته؟

    وقتی که بتونی لیاقت خودت رو بهترین بدونی فقط بخاطر اینکه به عنوان انسان پا به این جهان گذاشتی،، فارغ از اینکه صورتت چه شکلیه و اوضاع خانوادت چطوریه و درامدت الان کجاست و…

    این مبحث احساس لیاقت واقعا جذابه و پایانی نداره،،، همیشه بهتر و بهتر میشه، واقعا لیاقت ما انسان ها بینهایت هست…

    و به اندازه ایی که ظرفمون رو بزرگ کنیم میتونیم بهره ببریم ازش…

    از سمت خلقت ما هیچ محدودیتی در لیاقت ما نیست و محدودیت فقط و فقط در ذهن ما و احساس درونی ما هست….

    حالا که اینارو فهمیدی پس خوشحال باش! چون تو لایق بهترین ها هستی توی همه چی فقط یک کوچولو باید روی خودت کار کنی و باور های محدود کنندت رو کنار بزاری

    تا احساس لیاقتی رو بسازی که در تمام ابعاد زندگیت میتونه تاثیر گذار باشه

    واقعا دوره فوق العاده هست صد در صد این دوره، صد در صد یکی از اهداف و پلن هام تهیه این دوره فوق العاده ارزشمند هست که واقعا بیش از هزار برابر قیمتش ارزش داره!

    الان تا جلسه 5 روی سایت اومده و استاد عزیزمون حسابی تمرکز رو گذاشته روی این دوره به طوری که تا الان برای هر جلسه یک جلسه تکمیلی هم ضبط کرده و نشون میده که چقدر استاد واقعا براش اهمیت داره که بچه ها نتیجه بگیرن،، میتونست همینطوری جلسات رو که از قبل ضبط کرده رو سایت بزاره و دیگه کاری نداشته باشه ولی…

    همچنین کامنت های ارزشمندی از دوستان عزیزم ایمیل میاد که روی دوره میزارن باز ذوق وشوق منو برای داشتن این دوره بیشتر میکنه…

    چه دوره ایی به به!

    خدایا شکرت بخاطر اینکه هدایتم کردی کامنت بزارم تا لیاقتمند زندگی کنم و خودم و لایق بهترین ها بدونم

    خذایا شکرت

    خداوند یار و نگهدار هممون!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  4. -
    عباس حیدری گفته:
    مدت عضویت: 1376 روز

    نکته برداری معرفی دوره احساس لیاقت قسمت اول

    1. بهبود دائمی یعنی استاد که خودشون میگن باید سعی کنیم هر روز یک پیشرفت کنیم خودشون دارن روی محصولاتشون این نکته رو رعایت می‌کنند، توی سریال زندگی در بهشت و سفر به دور آمریکا این نکته کاملاً مشخص بود که با بهبودهای دائمی کوچک و هر روزه چه تغییرات عظیمی مثلاً در پرادایس رخ داد یا مثلاً با بهبود کوچولو کوچولو توی دوره دوازده قدم من خودم بعد از یک سال پیشرفت‌های خوبی داشتم و جالب اینه اصلاً متوجه نشده بودم که پیشرفت کردم ولی اگه ثبت کرده باشیم خیلی راحت میتونیم حال و هوای قبل و بعد از تغییرات رو با هم مقایسه کنیم

    2. قانون جهان هستی چیه؟ قانون اینه که ما در هر لحظه در حال ارسال فرکانس‌هایی به جهان هستی هستیم و جهان هستی در هر لحظه به ما واکنش نشون میده و اتفاقات شرایط افراد ایده‌های متناسب با فرکانس ارسالی ما رو به ما بر میگردونه و مهم‌ترین فرکانس ارسالی که در اغلب لحظات در حال ارساله فرکانس ارزشمندی یا فرکانس بی ارزشیه

    3. ریشه اصلی باورهای ما باور احساس لیاقت بی قید و شرط یا نداشتن این باوره! دوستانی که به خود شناسی بیشتر رسیدن خیلی راحت این موضوع رو بارها تکرار کردند و با نگاه کردن به افراد بسیار موفق در هر حوزه ای میتونیم متوجه این داستان بشیم که این آدم واسه خودش و کار خودش ارزش قائله

    4. تفاوت بین عزت نفس و احساس خودارزشمندی: احساس خودارزشمندی باید به این دلیل که ما به دنیا اومدیم داشته باشیم فقط همین!! یعنی ما اینقدر ارزش داشتیم که خداوند از روح خودش در ما دمیده باشه و با اومدنمون به این دنیا بی واسطه داره هدایتمون میکنه! خدا برای هدایت کردنمون نگاه به پول توی بانکت نمیندازه نگاه به تعداد دوستات نمیندازه نگاه به فالورات نمیندازه نگاه به درامدت نمیکنه نگاه به جنسیتت نمیکنه … فقط به این دلیل که ارزشمندی هدایت میکنه فارغ از رنگ چشمت رنگ پوستت قدت سنت این که کدوم کشوری به هیچ کدوم نگاه نمیکنه به خودت نگاه میکنه چون هر انسانی فارغ از اینکه بدونه یا ندونه ارزشمند به دنیا اومده و از دنیا میره ولی اعتماد به نفس بیشتر به عوامل بیرونی و دستاوردها برمیگرده

    5. احساس ارزشمندی درون ما هست فقط باید پیداش کنیم این باور درون ما هست فقط روش گرد و غبار حرفهای بقیه نشسته باید کم کم پاک کنیم تا گوهر ارزشمند وجودیمون رو پیداش کنیم و نمایان کنیم

    6. مهم نیست چرا و به چه دلیل احساس لیاقتمون ضربه خورده دنبال دلیل و مقصر نباشیم بیایم و روی خودمون کار کنیم و آگاهانه درستش کنیم و بقیه رو سعی کنیم که ببخشیم چون اون ها هم همینطوری بزرگ شده بودن و فکر میکردن کار درست همینه مثلاً مامانم فکر میکنه اگه من و با پسرخالم مقایسه کنه من پیشرفت می‌کنم (خودمم تا همین چند وقت فکر می‌کردم راه درستش همینه!) بنابراین اون کاری که فکر می‌کرده به صلاحم هست رو انجام داده ولی خب قانون رو نمیدونسته پس به جای اینکه بیام از مادرم از خودم خرده بگیرم که چرا هی خودم رو مقایسه می‌کنم بیام و کم کم پله پله درستش کنم تا قلبم آروم بشه تا حال دلم بهتر بشه و بعدش نتایج رخ میده

    7. احساس عدم لیاقت باعث میشه

    • نری به کسی که خوشت اومده پیشنهاد بدی

    • دستت رو نبری بالا سر کلاس سوال بپرسی جواب بدی

    • پیشنهاد ارتقای شغلی ندی

    • برای خودت حد و مرز نداشته باشی و برای دیگران خودت رو به سختی بندازی

    • خودت رو از بقیه پایین‌تر ببینی و نتونی خودت رو ارزشمند بدونی

    8. احساس ارزشمندی توی درون خودته ربطی به بقیه نداره وقتی که خودت با خودت هستی داری چجوری با خودت حرف می‌زنی؟ این اون احساس لیاقت درونیه

    9. ساختن احساس لیاقت درونی => احساس درونی بهتر => دریافت نعمت‌ها => افزایش احساس لیاقت => احساس درونی بهتر و تقویت باور ارزشمندی => نتایج بزرگ‌تر => …

    درمورد بند دوم من همیشه از بازسازی احساس لیاقت یا عزت نفس می‌ترسیدم، من از چکاپ کردن خودم می‌ترسیدم، یادمه استاد می‌گفت بچه‌ها تو دوره دوازده قدم یه سررسید پر کردن ولی من کلاً 4 تا کلمه نوشتم و سریع رد شدم چرا؟ چون از شناخت خودم و آشغالای زیر مبلا و فرش می‌ترسم هنوزم هست این ترس ولی دارم میرم تو دلش من دوره رو خریدم و بهترین عملکردم از لحاظ خوندن کامنت و نوشتن کامنت و پایبندی به دوره توی این دوره احساس ارزشمندی بوده و بازم میخام بهترش کنم چون من بارها توی دوره‌های مختلف فهمیده بودم که مشکلم عزت نفسه ولی هی می‌گفتم نه بزار ثروت 1 رو کار کنم بزار راهنمای عملی رو کار کنم به رویاهام برسم عزت نفس که نتیجه عینی نداره و ای دل غافل از این که “عزت نفس ریشه همه موفقیت هاست” هنوز نمیدونستم احساس لیاقت چیه که بفهمم چقدر توش در همه مثال‌ها من ته ته از لحاظ بدترین عملکرد رو دارم. این نشونه خوبیه شاید تغییر این باور خیلی سخت باشه و واقعاً روزهایی منو داره از پا در میاره ولی مطمئناً نتایج خوبی داره و تا الانم داشته که توی کامنت‌های دیگم کم کم اشاره کردم

    در مورد بند سوم من بعد از دوره احساس لیاقت وقتی استاد خودم رو می‌بینم که بسیار انسان متواضع فروتن و بسیار موفقی هست می‌بینم ایشون داره همه قوانین رو کاملاً درست اجرا میکنه مثلاً میگه برای خودتون ارزش قائل باشید برای کارتون مهارتتون ارزش قائل باشید خودتون مسییر خودتون رو برید مسیر هر کسی توی جهان یکتاست بیخیال باشید همه چیز درست میشه و این نشون دهنده اینه که همه افراد موفق هم ازین آگاهی‌ها ناخودآگاه دارن استفاده میکنن

    من به این دلیل که خودم رو لایق هم صحبتی با خدا نمیدونستم و هیچ وقت ایده ای بهم الهام نمی‌شد: ((چون خودم رو لیاقت هم صحبتی با خدا نمیدونستم

    نتایج من توی یک ماه اول دوره:

     من هیچ وقت جرئت نمی‌کردم سوال بپرسم از استادا یا جواب بدم در مورد موضوعی که بهش اشراف نداشتم و همش فکر می‌کردم من خلاق نیستم ایده ندارم ولی الان بعد از گذشت یک ماه هر وقت برام سوال پیش بیاد می‌پرسم هر وقت جواب بدم دستم رو می‌برم بالا و جواب میدم هر ایده ای حتی هر چه قدر بدیهی باشه سر کلاس مطرح می‌کنم و جالب اینجاست که نه تنها استاد یا بقیه مسخرم نمیکنن بلکه میگن ببین چقدر خوب و خلاق تونستی تو به این مسئله نگاه کنی! حتی از قصد سوال هایی می‌پرسم که بسیار ساده باشن و یاد گرفتمشون ولی می‌پرسم که این ترسم از سوال پرسیدن خودم بهتر بشه

     مورد بعدی مقایسه است که من الان خیلی کمتر دارم مقایسه می‌کنم هنوزم هست البته زیادم هست ولی نسبت به روز اول خیلی خیلی بهتره و آگاه‌تر شدم به مقایسه هام

     مورد بعدی اینه که دارم کم کم برای خودم ارزش بیشتری قائل میشم مثلاً برای خودم قهوه می‌خرم شیرکاکایو می‌خرم دلستر می‌خرم کاری که هیچ وقت تنها بودم انجام نمی‌دادم و همش وقتی با بقیه بیرون می‌رفتم برای بقیه همه چیز می‌خریدم ولی برای خودم هیچ وقت چیزی نمی‌خریدم برای خودم دارم بیشتر ارزش قائل میشم و پول از جاهای مختلف سمتم میاد

     من یه چند تا کتاب از دانشگاهم گذاشتم برای فروش و با اینکه اگهیش رفته خیلی عقب ولی هنوز مشتری‌ها پیام میدن و سوال میکنن و تونستم چند تا کتاب رو به قیمت بسیار مناسبی بفروشم

     کیفیت غذاهایی که این چند وقت دارم می‌خورم رو بیشتر دوست دارم و داره همه چیز میشه مثل روزای اول دوره دوازده قدم زندگیم روغن کاری شده

     من همیشه برای دانشگاهم چندین ساعت توی مسیر رفت و برگشتم با ماشین – یه دوستی رو دعوت کردم به کافه و من مهمونشون کردم و ایشون ایده ای بهم گفت که بیام پادکست‌های علمی و کتاب‌های حوزه کاری خودم رو از یه سایت رایگان گوش کنم و چقدر بعد از گذشت دو روز دو تا پادکست گوش دادم و از خستگی توی مسیر برگشت جلوگیری میکنه چون من مسیر رفتم رو که صبح ساعت 6 میرم فایل دوره گوش می‌کنم ولی مسیر برگشت به علت خستگی و اینکه دیروفته و تمرکز ندارم و خوابمم میگیره پادکست عالی جواب میده – این نکترم بگم من قبلاً عین تراکتور فایل گوش می‌دادم ولی درک الانم اینه که باید قانون یادم باشه که تا وقتی حالم خوبه و احساسم خوبه دارم درست عمل می‌کنم وقتی خستم و به خودم فشار بیارم یعنی بازم برای خودم ارزش قائل نیستم

    جمله استاد: عاشقانه دوست دارم همه ما خودمون رو لایق خوشبختی بدونیم فقط به این دلیل که به دنیا اومدیم یعنی اگر که شما وارد این دنیای زیبا شدی یعنی لایق این دنیا بودی لایق خوشبختی این دنیا بودی لایق تمام نعمت‌های این دنیا بودی هیچ شرط و شروطی هم نداره …

    بیرون ز تو نیست هرآنچه در عالم هست

    از خود بطلب هر آنچه خواهی که تویی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  5. -
    سینا سبزواری گفته:
    مدت عضویت: 1250 روز

    به نام خدای هادی

    سلام!

    خب بریم سریع سر اصل مطلب که چی شده اینجام و اومدم کامنت بزارم.

    یکسری افکار نصف شبی هجوم آوردن بهم که ریشه اش رو دراوردم دیدم از احساس عدم لیاقت میاد و دیدم چقدر نجواهای سمی این احساس درونی میتونه خطرناک و اسیب زننده باشه یک ساعتی میشه که توی این افکار غرق شده بودم تا الان که فهمیدم این موضوع از عدم لیاقت هست ریشه اش و بهم گفته شد که بیام روی این فایل کامنت بزارم و درموردش بنویسم و بنویسم و بنویسم…

    چون نوشتن همیشه برای من معجزه میکنه. و منو متمرکز میکنه تا مسئله رو حل کنم

    قضیه از این قراره که با من تماسی گرفته شد و قرار شده که دعوتم کردن به یک جمعی و یک مهمونی، گفتن که خبر دقیق و تایمش رو هم بهم میگن،، حالا داستان چیه، اینکه من درحال خیلی دلم نمیخواد توی اون جمع با اون افراد حضور پیدا کنم،، دلم میخواد روی خودم کار کنم و تمام و کوال طبق اموزه های استاد پیش برم و ادمای سمی دورم رو برای همیشه قطع کنم تا جای ادم جدید در زندگیم باز بشه اتفاقا خیلی جالبه دقیقا امروز بود که توی دفترچه ام نوشتم که دلم میخواد دو سه تا دوست عباسمنشی حداقل داشته باشم و باهم درمورد قانون ساعت ها صحبت کمیم و لذت ببریم و شب این تماس باهام گرفته شد تا درمورد دوستام و فرکانسم فکر کنم و ببینم قضیه از چه قراره

    چون به قول استاد اگر روی خودتون کار کردید و ادمای دورتون همون ادما هستند درواقع روی خودتون کار نکردید و فکر میکنین دارین روی خودتون کار میکنین و اینم نشونست از اینکه باید هنوز روی خودم کار کنم

    این نشونست که داره میکه سینا تو درخواستت دوست عباسمنشی هست ولی داری فرکانس اینهارو میفرستی ها!

    و یک جور نشونست برای من که حسابی باید تمرکزم رو بزارم روی اصل، تمرکز رو بزارم روی خودم و طرف خودم و جهان کارش این میشه که منو احاطه کند با آدمای درست و حسابی…

    اما بریم سراغ اینکه چطور شد که به این احساس عدم لیاقت در خودم پی بردم اونم اینکه.

    حسابی حسم بد شد از اینکه فکر کردم به اینکه که قراره نه بگم و در اون جمع حضور پیدا نکنم. یعنی احساس ارزشمندیم رو گره زدم به قضاوت اونها و برداشت اونها و اگر نه بگم امکان داره اونها یک فکر دیگه ایی کنن و یک برداشت دیگه ایی داشته باشن و…

    و تمام اینها این کار رو برای من بسیار دشوار. کرده و احساس منو بد!

    اما الان که دارم کامنت میزارم احساس میکنم شهامت بیشتری دارم برای نه گفتن. کامنت گذاشتن به من جرات و جسارت میبخشه

    توی این موضوع که برای من هست اینطوری احساس عدم لیاقت خودش رو نشون داده که من رو لایق اینکه حق انتخاب داشته باشم برای حضور در جایی، یا اینکه برای وقتم اهمیت قائل بشم و ترجیح بدم هرجا نرم، و همیشه در دسترس باشم نمیدونه!!!

    برای همین هست که یکی دوساعته اینهمه منو درگیر کرده که خب حالا چیکار کنم، چطوری بگم نه! شاید بهتر باشه اصلا برم و خودمو اذیت کنم بخاطر این مهمونی

    اخه یک جوری هم هست که اگه برم اولا باید قبلش یک سری کارها انجام بدم که تایمم رو میگیره و انرژی میخواد واقعا دوما از کلی کارها و روتینم منو عقب میندازه، همون تایم رو میتونم بزارم روی باور هام کار کنم و هزارتا کار دیگه بجای اینکه جایی حضور پیدا کنم که تهش پوچه

    مثلا ایلان ماسک و اگه به یک مهمونی دعوت کنن اون به این فکر میکنه که چطوری حالا نه بگم؟؟ معلومه که نه اون اصلا اهمیت نمیده که میخوان چی بگن راجع بهش اون فقط اولویت رو انجام دادن کارهای شخصی که برای خودش مشخص کرده گذاشته و هیچکس و هیچ چیز مهم تر از اون ها براش نیست،، لذت میبره از این کار و اهمیت کارهاش براش از هر کاری بیشتر هست

    دقیقا مثل چیزی که من باید برای کارکردن روی باور هام و روی زشد شخصی خودم و کار خودم ایجاد کنم… من باید تمام فکر و ذکر و تایمم حل پاشنه آشیلم باشه که باور های ثروت ساز هست

    یعنی چی

    یعنی یک ساعت کار کردن روی باور های ثروت ساز برای من ارزشش از هرکار دیگه ایی هم بیشتره توی بالاترین اولویت ها قرار داره اینکار، هرچی دور دور و مهمونی و فلان هست جاشونو باید بدن به این تایم

    یک محاسبه کردم دیدم که این مهمونی 6،7 ساعت از وقت منو میگیره،،

    حالا نتیجه این 6،7 ساعت چیه

    نتیجه 6،7 ساعت کار کردن روی باور ها چیه

    من توی این 6،7 ساعت مهمونی قراره یکسری از دوستان قدیمی رو ببینم و یکسری حرفای پوچ و بیخود زده بشه و خلاصه بره رد کارش و فرداش انگار نه انگار که مهمونی بوده و هیچ اثری ازش نمیمونه.

    اما 6،7 ساعت کار کردن روی خودم و ورودی مناسب دادن به مغزم انچنان تحولی برای همیشه در زندگیم ایجاد میکنه که تصورش هم نمیتونم بکنم،،، اولا برای همیشه احساس من رو یک درجه بهتر میکنه(چون باور و احساس دوتا چیز جدا نیستن)، رفتاردها و عملکرد من رو بهبود میبخشه(باور ها و عملکرد باهم ارتباط مستقیم دارند)، افراد شرایط و موقعیت های یک درجه بهتر رو به سمتشون هدایت میشم(ما بر اساس باور هامون هدایت میشویم به افراد، شرایط اتفاقات بهتر)، ایده های فوق العاده تری به ذهنم میرسه برای کارهام(جهان ایده ها و راه حل های همجنس باور هام رو بهم میگه)

    و کلی فایده دیگه…

    اما توی مهمونی ورودی های چرت و پرت به مغزم میدم و مغز این ورودی هارو تا چندروز جنریت میکنه و حتی نمیزاره که تمرکز بکنم…

    واقعا الان که اینقدر فاحش شد تفاوت این دو انتخاب دیگه نمیتونم که نه نگم! برام راحتتر شده نه گفتن

    و خداروشکر احساس لیاقتم. اونقدر پایین نیست که با وجود اینهمت منطق دیگه تسلیم نشه

    خدایا شکرت چقدر واقعا کامنت گذاشتن قدرت داره و مارو به سمت راه حل هایی واضح میبره

    چقدر اهمیت احساس لیاقت و ساخت باور های مناسب کم کم داره پازلش توی ذهنم ساخته میشه و درک میکنم چقدر مهمه…

    چقدرر جذابه این قوانین واقعا

    چقدر احساس لیاقت پاشنه آشیل منه

    و چقدر خوشحالم که دوره احساس لیاقت روی سایت قرار داره

    و بسیار مشتاق ان روزی هستم که دورهرو تهیه کردم و دارم به جلساتش گوش میدم

    واقعا تک تک دوره های استاد فوق العادن و من یکی از انگیزه های اصلیم رو برای رشد از لحاظ مالی این گذاشتم که تک تک دوره های استاد رو بخرم و تحول هایی که هرکدوم توی زندگیم ایجاد میکنه رو برای خودم نوشتم

    مثلا قانون سلامتی: باعث میشه تمرکز ام بیشتر بشه، انرژیم بالاتر بره وو..

    روانشناسی ثروت 1:فلان و فلان و…

    شیوه حل مسائل زندگی:….

    کیفیت محصولات و دوره ها بینظیرههه مثلش نداریم واقعا توی سطح جهان

    و چقدر من خوشبختم که به این مسیر هدایت شدم

    ++++++

    پس نتیجه گیری نهایی شد این اصل که:اولویتت رو کار کردن روی خودت قرار بده و به هرچیزی جز در این مسیر نه بگو!

    خدایا شمرت الان خیالم راحت تر و آسوده تر شد.

    تمرکزم برگشت سرجاشو پر انرژی تر شدم

    خدایا سپاسگزارم ازت

    طبق اصل تمرکز بر نکات مثبت اگه بخوام بگم همین اتفاق باعث شد بیام اینجا و کامنت بزارم و جدی تر بشه تصمیم ام برای حذف ادم های نا هماهنگ با من در زندگیم

    خداوند یار و نگهدار همه ما باشه…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  6. -
    در پی توحید گفته:
    مدت عضویت: 1864 روز

    سلام

    وقت به خیر

    دوره احساس لیاقت به نوعی بخشی از دورهی عزتنفس بود که جداگانه طراحی شد

    از استاد خواهشمندم دوره ای را هم صرفا برای تقویت اراده تدوین کنند. در حالت کلی هر دو مربوط به عزتنفس هستند اما چون دوره احساس لیاقت مجزا تدوین شد خواهشمندیم دورهی تقویت اراده هم یک دوره کامل و جداگانه ساخته بشه.

    تشکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    خانواده فرح بخش گفته:
    مدت عضویت: 1170 روز

    علیرضا فرح بخش (پدر خانواده)

    به نام تنها رب و فرمانروای یگانه و بلامنازع من و جهان هستی

    هم او که به من جان بخشید

    هم او که به من علم و دانش آموخت

    هم او که من را در این مسیر زیبا و دوست داشتی و در میان جمع دوستان هم فرکانسی و عزیز خودم قرار داد.

    و بی نهایت سپاسگزارم از استاد خوبی ها و دست بی نظیر خداوند قادر که پیامبر و مرشد ماست در این مسیر زیبا و دوست داشتنی و الهی.

    و از خداوند شاکرم بخاطر وجود ارزشمند و قلم بسیار رسا و زیبای خانم شایسته عزیز که به نوعی چراغی است در این مسیر زیبا و همراهی است قدرتمند در کنار استاد عباس منش.

    و بالاترین سپاسگزاری من از خداوند بخاطر لطفی است که به من داشته تا بتوانم به همراه همسر عزیزم و دختران زیبا و دوست داشتنی خودم که هدیه های زیبای خداوند به من هستند، در این مسیر زیبا همراه و هم کلام و همسفر باشیم و از با هم بودن در این مسیر لذت ببریم، به یکدیگر عشق بورزیم و به همدیگر انرژی بدهیم و بی نهایت شاکرم بخاطر آرامشی که به لطف و فضل پروردگارم در زندگی ام جاری شده است و هر روز بیشتر و بیشتر می شود.

    سلام و هزاران سلام بر همگی دوستان و استاد عزیز و همراه گرامی شان (عزیز دلشان)

    این کامنت را در تاریخ 1402/07/22 ساعت 10/30 شب بعد از اینکه طی چند روز گذشته فایل های معرفی دوره لیاقت و علائم لیاقت 1 و 2 را گوش کردم و چندین صفحه از کامنت های معرفی دوره را خواندم و بعد از اینکه از یک پیاده روی تقریبا یک ساعته با خانواده برگشتم نوشتم و در اینجا مراتب سپاسگزاری خودم را از استاد و خانم شایسته و تمام دوستان بخاطر تمام این آگاهی های ناب و خالص اعلام می دارم و البته که این دوره را با عشق و شادی و سپاسگزاری از خداوند و استاد خریداری کردیم و اکنون در سبد محصولات خانواده فرح بخش موجود می باشد و به امید خدا ذوق و شوق فراوانی برای استفاده و عمل به آگاهی های آن داریم و به زودی برای اعلام نتایج بی نظیر برمی گردیم.

    احساس لیاقت پاشنه ی آشیلی است که من سالهای سال در زندگی با آن مواجه بوده ام و دست و پنجه نرم کرده ام.

    مسأله ای که خیلی وقت ها باعث شده که به راحتی و بدون اینکه به آن توجهی داشته باشیم و از روی جهل و نادانی مطلق، خود را از ثروت و نعمت و عشق و محبت و صمیمیت و در کل از تمام زیبایی های جهان هستی دور و دورتر کنیم.

    شاید که نه؛ حتماً این موضوع احساس لیاقت مهمترین و اصلی ترین ترمز در زندگی و پیشرفت حداقل من یکی بوده و هست، ولی به لطف و فضل خدای مهربان و به برکت کلام گهربار استاد عزیز و با پشتکار و اراده خلل ناپذیر خودم در این مسیر به زودی و آهسته آهسته و قدم به قدم با هدایت های الله مهربان و با راهنمایی ها و انجام تمرینات استاد و مرشد عزیزم رفع شده و تمام ناکامی های سالهای گذشته را از یاد خواهیم برد و به دست فراموشی سپرده خواهد شد.

    اما جاهایی که احساس لیاقت داشتم:

    -یادم می آید در سال های آخر دبیرستان بودم و درسم هم نسبتاً خوب بود و به خودم اطمینان داشتم که رشته خوبی در دانشگاه قبول می شوم (بخاطر باوری که آن روزها داشتم که برای موفقیت حتماً باید درس بخوانم و تحصیلات دانشگاهی داشته باشم)، که در همان سال اطلاعیه ای از طرف آموزش و پرورش اعلام شد که دانش آموزان مقاطع بالای تحصیلی در دبیرستان می توانند در آزمون ورودی دانسشرای دبیری شرکت کنند و بعد از دو سال تحصیل به عنوان دبیر در مدارس ابتدایی تدریس کنند و اعلام شده بود که حتی در این دو سال که درس می خوانند حقوق هم دریافت می کنند؛ خانواده ام به شدت تمایل داشتند که در این آزمون شرکت کنم چون به عقیده آنها شغل معلمی شغل دولتی خوبی بود و حقوق ثابت و بیمه داشت و یا به قول آنها آب باریکه ای بود که کم بود ولی بالاخره تا آخر عمر این آب باریکه بود.

    ولی من آن روزها آرزوهای بزرگتری در سر داشتم و حداقل آن این بود که به رشته های بالاتر و طی کردن مراحل بالاتر تحصیلی و به گرفتن مدرک های معتبر دانشگاهی و شغل های بهتری از نظر جامعه و دیدگاه مردم امید و اطمینان داشتم؛ بخاطر همین با اصرار خانواده در آن آزمون ثبت نام کردم ولی روز آزمون حتی حاضر نشدم در آن شرکت کنم و این کار را انجام ندادم و الان هم اصلاً بابت آن تصمیمی که گرفتم ناراحت نیستم چون خودم را لایق درجات بالاتر می دانستم، بماند که شاید بخاطر مسائل دیگری که خودم را لایق ندانستم نتوانستم آن سال در هیچ دانشگاهی قبول شوم.

    -جای دیگری که احساس لیاقت خودم را نشان دادم و هنوز هم خیلی وقت ها به آن فکر می کنم و بابت عقیده ای که آن زمان داشتم تا حدود زیادی به خودم افتخار می کنم، در زمان خدمت سربازی بود که در رسته ای که خدمت می کردم بخاطر مدرک کارشناسی که داشتم تنها سرباز درجه دار بودم که خیلی وقتها حتی کادر رسمی هم به من احترام می گذاشتند. بعد از طی شدن دوره سربازی و زمانی که می خواستم از فرمانده رسته برگه تسویه را بگیرم برای انجام مراحل پایانی خدمت و گرفتن کارت پایان خدمت، چون من آنجا خیلی خوب کار کرده بودم و تقریباً تمام کارها را به نحو احسنت و با تمرکز بالا و با حداقل اشتباه انجام می دادم، فرمانده چندین روز از این کار امتناع می کرد و با من صحبت می کرد برای اینکه به عنوان درجه دار و کادر رسمی با درجه نسبتاً بالای نظامی در آنجا استخدام شوم که این به معنای این بود که باید به مدت سی سال (30 سال) به عنوان یک نظامی خدمت می کردم؛ که با توجه به اصرارهای زیاد فرمانده و اطرافیان او نپذیرفتم و تنها دلیل من برای عدم پذیرش آن هم این بود که من شغلی را دوست دارم که در آن حداقل آزادی زمانی و مکانی داشته باشم (راستش آن روزها بخاطر باورهای بسیار محدود از نظر مالی اصلاً به موضوع ثروت زیاد و ثروتمند شدن فکر هم نمی کردم و خودم را لایق ثروت نمی دانستم، ولی همیشه به اینکه شغلی داشته باشم که آزادی زمانی و مکانی داشته باشد زیاد فکر می کردم و به آن توجه می کردم) و الان هم وقتی به گذشته نگاه می کنم با توجه به همان باورها گذشته ام شغلی دارم که نسبت به بقیه شغل هایی که در شرکتهای خصوصی وجود دارد طبق درخواست هایم آزادی زمانی و مکانی بسیار خوبی دارد و از لحاظ ساعت شروع کاری که ساعت مشخصی ندارد و اینکه زیاد در محل کار نیستم و بیشتر به جای اینکه در شرکت باشم در شهر هستم و آزادی خیلی بهتری دارم ولی باز هم به خاطر همین عدم احساس لیاقت هنوز از نظر مالی به نقطه خوبی و چیزی که در نظر دارم نرسیده ام.

    -اوایل سال گذشته (سال 1401) دوره قانون سلامتی را خریداری کردیم و در ابتدا با اکراه آن را شروع کردیم و نمی دانستیم که توانایی اجرای آن را در زندگی داریم یا نه؟ ولی به لطف خداوند تمام خانواده با قدرت آن را شروع کردیم و تا الان هم با تمام قوا ادامه داده ایم و خود را از ابتدا لایق سلامتی دانستیم، لایق این دانستیم که می توانیم به سلامتی کامل برسیم و در این راه از طرف خانواده من مقاومت بسیار زیادی بود که آن را رها کنیم و به سیستم گذشته برگردیم چون تقریبا دیگر بعد از آن زمان در هیچ میهمانی شرکت نمی کردیم و یا اگر هم شرکت می کردیم بخاطر سبک غذایی از غذاهایی که آنها می پختند نمی خوردیم، ولی به خاطر عزت نفس و لیاقتی که در خود می دیدیم که ما لایق هستیم که در بالاترین درجه سلامتی باشیم و از بهترین مواد غذایی استفاده کنیم با قدرت پیش رفتیم و جهان و کائنات هم در مقابل خواسته ما تسلیم شد و سرتعظیم فرود آورد و به لطف خدا تا این لحظه آن را ادامه دادیم و تا آخر عمر هم انشاالله ادامه خواهیم داد و ورزش های دوره را نیز هر روزه بدون توقف و NON STOP انجام می دهیم و بخاطر این سلامتی فوق العاده، انرژی بالا و اندام زیبایی که پیدا کرده ایم از استاد سپاسگزاریم و خداوند بزرگ را نیز شاکر بوده و هستیم.

    و اما جاهایی که عدم احساس لیاقت باعث شده نتوانم پیشرفت کنم و درجا زدم:

    -روزهای اولی بود که از خدمت سربازی برگشته بودم و همانطور که قبلاً گفتم بخاطر اینکه دوست داشتم آزادی زمانی و مکانی داشته باشم و ساعت کاری و محل کارم را خودم تعیین کنم و با توجه به اینکه آن زمان در شهر من تازه شرکتهای کاشی افتتاح شده بود و هر روز در حال گسترش بود، با تحقیق و بررسی فهمیدم که یکی از مواد اولیه مورد نیاز شرکتها نایلون های مخصوصی بود برای روکش بسته های کاشی که هنوز هم این نیاز وجود دارد و الان شرکتهای زیادی برای تأمین این خواسته تأسیس شده و به ثروتهای زیادی هم رسیدند، ولی آن موقع چنین شرکتی در شهر ما وجود نداشت و با بررسی پی بردم که برای تأسیس چنین شرکتی در مراحل اولیه سرمایه خیلی زیادی نیاز نیست و می توانم با یک مغازه نسبتاً خوب که پدرم آن زمان مغازه اش را داشت و همچنین خرید یک دستگاه تولید این نوع نایلون و خرید مواد اولیه لازم کارم را شروع کنم، اما وقتی که خواستم این ایده را اجرا کنم تمام اعضای خانواده درخواست شراکت داشتند و من بخاطر عدم اعتماد به نفس و عزت نفس نتوانستم به آنها نه بگویم و بخاطراحساس عدم لیاقتی داشتم که من اگر این کار را بدون آنها شروع کنم انسان خودخواهی هستم و عذاب وجدان داشتم و با توجه به اینکه دوست نداشتم در کارم هم شریکی داشته باشم اصلاً آن کار را شروع نکردم و چون تازه ازدواج کرده بودم برای اینکه بتوانم مخارج زندگی را تأمین کنم به تنهایی و بدون همسرم برای کار و کارگری به بندرعباس رفتم و ماهها در بندرعباس به عنوان کارگر در سوپر مارکت کار کردم و حتی دیگر به آن ایده فکر هم نکردم.

    – یا جایی دیگر بعد از پایان سربازی شوهرخواهر یکی از دوستان نزدیکم که در کرج یک شرکت بزرگ راهسازی داشت و هنوز هم دارد، چون دنبال شخصی مورد اعتماد برای انجام امور مالی شرکت و تحویل تمام حسابهای بانکی شرکت به آن شخص بود دوستم به من پیشنهاد داد که یک دوره کوتاه حسابداری به هزینه آن شرکت بگذرانم و به عنوان حسابدار و معتمد در آنجا مشغول بکار شوم و حقوقی که آن زمان برای این کار به من پیشنهاد شد (تقریبا اگر اشتباه نکنم سال 1378) ماهیانه چیزی بین 4 الی 5 میلیون تومان بود یعنی تقریباً نزدیک به بیش از 50 برابر حقوق یک کارمند در آن زمان و یک خانه شخصی برای زندگی و ماشین شخصی برای ایاب و ذهاب؛ ولی من به دلیل عدم احساس لیاقتی که در خود می دیدم و اینکه نمی توانم از عهده آن بربیایم آن را قبول نکردم و همانطور که گفتم برای کارگری به بندرعباس رفتم.

    -و یا در شغلی که الان هستم و فعالیت می کنم به جرأت می توانم بگویم که کسی هستم که کارفرما به راحتی به من اعتماد کرده است و روزانه میلیاردها تومان پول و چک دستم است و آن را به راحتی با حواله های بانکی جابجا می کنم و مطمئن هستم که کار خیلی بزرگ و حساسی دارم و از نظر کارفرما و مدیران ارشد آن مجموعه درستکار و صادق و قابل اطمینان هستم، ولی من خودم را بخاطر این صداقت و درستکاری باارزش نمی دانم و نمی توانم بخاطر این صداقتی که دارم و بخاطر امانتداری و صداقت در کارم و به اندازه لیاقتی که دارم، درخواست افزایش حقوق نمایم و حتی یک سالی است که می خواهم از کارم بیرون بیایم و بیزنس شخصی خودم را راه اندازی کنم (بیزینسی که مدتها به آن فکر می کنم و برای آن سالها هزینه کرده و آموزش دیده ام و تا حدودی در آن مهارت کسب کرده ام) ولی با استعفای من موافقت نمی کنند و من هم باز بخاطر این احساس عدم لیاقت با همان شرایط در آنجا مشغول هستم و به قول معروف روزگار می گذرانم و هنوز هم نمی دانم که دارم درست عمل می کنم یا …؟؟؟!!!

    اگر بخواهم از این موارد در زندگی ام بگویم به طور قطع به یقین مثنوی هزار من کاغذ خواهد شد و یادآوری از ناکامی های گذشته، گذشته ای که همین امشب وقتی با خانواده در حال پیاده روی بودیم در این مورد خیلی زیاد در این مورد با هم صحبت کردیم و موارد خیلی زیادی از احساس عدم لیاقت که در اینجا مجالی برای آنها نیست را در زندگی خودمان یافتیم؛ ولی برای خود ما یادآوری بود و تلنگری که باید به شدت و با همت عالی روی این موضوع کار کنیم و حتماً هم با تعهد بر انجام کار روز به روز بهتر و عالی تر خواهیم شد.

    و اما مهمترین و اصلی ترین موردی که می توان به آن اشاره کنم و یکی از بارزترین پاشنه های آشیل من بوده و هنوز هم تا حدود زیادی هست، اینکه خودم را لایق نعمتها و ثروتهای بی نهایت و فراوان خداوند نمی دانستم و شاید هنوز هم تا حدود خیلی زیادی این مورد را دارم، و به قول استاد که در یکی از فایل هایشان فرمودند، به یاد می آورم که من هم هر وقت از خداوند چیزی را درخواست می کردم به دنبال آن این حرف یا این فکر نیز بود که “خدایا اگر لایق آن هستم به من عطا کن” یعنی خودم را لایق آن نعمتها و ثروتها نمی دانستم و این یعنی بالاترین درجه شرک به خداوند و عدم لیاقت بابت استفاده از نعمتهای بی پایان و به غیر حساب او.

    ولی الان به مدت تقریباً دو سال است که به لطف و فضل خداوند با خانواده به این سایت و فضای خوب و عالی هدایت شدیم و فایلها و دوره های استاد را گوش کرده و تمرینات آن را تا حدودی انجام دادیم و نسبت به قبل خیلی بهتر شده ایم ولی هنوز اول راه هستیم و خیلی خیلی باید بیشتر بر روی این نقاط ضعف کار کنیم و آنها را قدرت بخشیده و جزئی از شخصیت خود کنیم؛ که با توجه به اینکه دوره هایی مثل قانون سلامتی، عزت نفس، عشق و مودت در روابط، روانشناسی ثروت 1 و کتابهای استاد را در سبد محصولات خانواده داشتیم، بلافاصله این دوره را بعد از اینکه روی سایت قرار گرفت خریداری کردیم و به امید و لطف خدا با استفاده از این آموزش ها و آگاهی های ناب هر روز بهتر شده و در مدارهای بالاتری قرار خواهیم گرفت و به فضل خداوند و به لطف دست قدرتمند او استاد عباس منش عزیز درهایی از ثروت و نعمت در زندگی مان گشوده می شود و زندگی سراسر زیبا و رؤیایی را برای خود می سازیم.

    در پایان برای تمام عزیزان و همسفران گرامی و دوست داشتنی در این مسیر زیبا آرزوی سعادت و خوشبختی و ثروتها و نعمتهای فراوان و به غیرحساب پروردگار را دارم.

    و از استاد عزیزم بخاطر تمام زحماتی که کشیده و می کشند بسیار سپاسگزارم و برایشان عمری طولانی به همراه سلامتی و ثروت بی انتها در تمام جنبه های زندگی در کنار یار مهربان شان و عزیز دلشان (خانم شایسته عزیز) را دارم.

    در پناه خداوند و رب الارباب شاد ، پیروز ، ثروتمند ، سعادتمند و لیاقتمند در دنیا و آخرت باشید

    یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
    • -
      مصطفی خدابخشی گفته:
      مدت عضویت: 2042 روز

      پدر عزیز

      خیلی خیلی مچکرم از اینکه تجربیات زندگی‌تون رو با ما به اشتراک گذاشتین و اینطوری ما هم میتونیم بفهمیم ما هم همچین نگاهی به زندگی داریم یا نه..به قول استاد مثال زدن تنها راه فهموندن یه موضوعه…

      من از خودم مینویسم امیدوارم این نگاه کمک‌تون کنه.

      بنظر من جهان هیچ فرم و قالبی نداره..اینو تازه به یقین رسیدم و اونچه که من میگم میشه…یعنی اینکه الان ما شبیه به گذشته ما نیست و خیلی بهتره کاملا طبیعیه و اصلش همینه ولی ذهن هی اررور میده که هیچی شبیه به قبل نیست…مطمئنی مسیر درسته؟

      من همچین مواقعی میگم آره قربونت همه چیز درسته شما توکل کن به هدایت.

      و یه درس دیگه اینه که وارد چالش‌ها بشم…یا حالا فرصت‌ها…گاهی وقتا واقعا ترس‌ها آدم رو میخواد یجا نگه داره ولی هر بار به خودم میگم اگر خداوند این رو در مسیر زندگی من گذاشته یقینا توانایی‌اش رو هم به شخص بنده داده…چرا که خودش گفته ما هیچ کس رو بیش از حد توانش بهش مسئولیت نمیدیم.

      کلا اینایی که بهشون میگم ذکر مقدس رو زیاد تکرار میکنم مثلا:

      در دل هر سختی آسایش و رفاهش هم هست.

      یا

      تو اشرف مخلوقاتی بابا…یه ذره بخودت و توانایی‌هات اعتماد کن…نترس…ببین خدا چندجا کمکت کرد…چی باعث میشه واقعا فک کنی اینبار تنهات میزاره یا خوابش میبره…

      و اوست خدایی که هرگز خواب نمیگیردش.

      در پناه عشق جان باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    ناصر گفته:
    مدت عضویت: 1370 روز

    سلام خدمت استاد عباسمنش گرامی، خانم شایسته مهربان و دوستان گلم

    استاد ممنونم ازتون به خاطر تولید و انتشار این آگاهی ها

    سوالات :

    چه مثالهای داری از ضربه‌هایی که به خاطر «احساس‌عدم لیاقت» خورده ای؟

    در چه مقاطعی از زندگی، احساس‌عدم لیاقت، مانع پیشرفت شما شده است؟

    استاد یه چیزی بگم اول کامنت، یعنی با طرح قضیه احساس لیاقت و فایلهای دانلودی و این دو تا سوال بالایی، چنان طوفانی توی درونم به پا شده که حد نداره،

    یعنی دارم درونم رو شخم میزنم تا ببینم شرایط فعلی من به لحاظ احساس لیاقت چطوره

    اولش که شما سوالات رو مطرح کردین ، با خودم گفتم من که فکر نکنم چیز خاصی بتونم برای جواب دادن داشته باشم،

    ولی از دیروز هی دارم درونم رو کنکاش میکنم و دارم یه چیزایی پیدا میکنم که میخام اینجا مطرح کنم.

    کامنتای دوستان رو که میخوندم اکثرا از دوران کودکی شون گفته بودن که او اون روران ضربه خوردن،

    منم که فکر میکنم یادم داره میاد ، زمانی که بچه بودم تو خونه هر اتفاق بدی که میافتاد، با این که من نقشی تو اون اتفاق نداشتم ولی همه کاسه کوزه ها سر من خراب میشد و من مقصر داستان شناخته میشدم و تنبیه میشدم، الان میفهمم که این به خاطر عدم احساس لیاقت بوده.

    وقتی مهمون داشتیم ما حق حرف زدن نداشتیم یا وقتی پدر و مادرم بیرون میرفتن من رو نمیبردن ، چون احساس لیاقت نداشتم و به خودم ارزش قائل نبودم.

    وقتی پدرم میخاست برام کفش بخره، خودش یه کفش بنجل و زشت انتخاب میکرد و با اینکه من بهش میگفتم اینو نمیخام ولی به زور کفش رو برام میخرید و من هم بالاجبار قبول میکردم، چون برای خودم ارزش قائل نبودم ، پدرم هم برام ارزش قایل نمیشد، اوی دبیرستان پدرم بهم گفته بود اگه درساتو خوب بخوبی و کنکور قبول بشی برات رایانه میخرم، ولی با اینکه من تو کنکور قبول شدم ولی پدرم برام نخرید، الان متوجه میشم که این از عدم احساس ارزشمندی خودم بوده،

    کودکی و نوجوانی من به همین منوال گذشت،

    البته من خودم همیشه مطالعاتی در خصوص مباحث موفقیت داشتم و یه مقداری میدونستم که باید دیدگاه مثبت داشته باشم و از خدا باید شرایط باکیفیت بخام، ولی از قوانین به صورتی که استاد بیان میکنن چیزی نمیدونستم.

    الان که فکر نیکنم میبینم وقتی که شاغل شدم هم احساس عدم لیاقت کار خودشو کرده

    سال 86 که تازه استخدام شده بودم مرتب به دلیل کم کاری توبیخ میشدم در حالی که علت اشکالات کاری من به عدم تجربه بوده و نه اینکه بخام عمدا کم کاری بکنم ولی به خاطر عدم احساس لیاقت خودم فکر میکردم که حتما حقمه و اعتراضی نمیکردم ، حتی در ادامه کارم، توبیخات شدیدتری رو تجربه کردم، و الان که دقت میکنم، متوجه میشم که چون برای خودم ارزش قائل نبودم ، جهان بهم ثابت میکرد که من لایق نیستم،

    بعد که شرایط کاریم عوض شد و من با شور و علاقه کار میکردم و اون شرایط قبلی وجود نداشت ولی باز به نوع دیگه ای اتفاقاتی برام میافتاد

    مثلا کارم یه جوری بود که من باید عصر هم سرکار میبودم در حالی که بقیه همکارام ساعت2 میرفتن خونشون و این در حالی بود که همه اونا اضافه کار میگرفتن و منی که عصرها کلا اداره بودم، کمترین اضافه کاری رو به من میدادن، و الان متوجه میشم که باز به خاطر این بود که من در درون خودم ، برای خودم ارزشی قائل نبودم،

    ولی دیگه داشت کاسه صبرم لبریز میشد و تو خونه با همسرم بحثمون میشد و همسرم میگفت دیگه این شرایط رو نمیتونه تحمل کنه (چون توی یه شهر دیگه بودیم و تنها) ، منم با مشورت یکی از دوستانم، به رئیسم اعلام کردم که من دیگه عصرها نمیام سرکار، ولی خیلی ترس داشتم( چون من به شرایط جدیدم نیاز داشتم و اصلا نمیخاستم برگردم به محیط کار قبلیم)، و الان متوجه میشم که من خودم رو لایق شرایط عادلانه دونستم و سعی کردم احساس ارزشمندی خودم رو به منصه ظهور برسونم،

    خلاصه رئیسم علیه من گزارش کرد و من رو برای اخذ توضیح به مرکز استان فراخوندن، ولی من دیگه راهی نداشتم و باید تا آخر ادامه میدادم و به خدا توکل کردم و رفتم استان و با بالاترین مقام اداره صحبت کردم و با کمال ناباوری ایشون به من گفت برو به کارت ادامه بده و مشکلی نیست،

    وقتی من خودم رو لایق دونستم، جهان هم با من همکاری کرد و فرکانس ارزشمندی منو به خودم برگردوند،

    الان متوجه میشم که تمام شرایط و اتفاقات زندگیم، به خاطر احساس لیاقت یا عدم وجود اون بوده،

    جاهایی هم بوده که من خودم رو لایق بهترین ها دونستم و همون جور هم شده ،

    مثلا تو بحث ازدواجم، همیشه از خدا میخاستم که من لایق بهترین همسر و فرزند هستم و شکر خدا ، هم از همسرم و هم از فرزندانم راضی هستم و حتی فراتر از خواستم بوده.

    از زمانی که با استاد آشنا شدم ، سعی کردم با آموزه های استاد ، احساس ارزشمندی خودم رو افزایش بدم،

    دیگه مثل قبل سعی نمیکنم دیگران رو راضی نگه دارم ، یا به خاطر دیگران خودم رو به زحمت بندازم و سعی میکنم اولویت زندگیم، خودم باشم،

    خودم رو تشویق میکنم ، به خودم جایزه میدم، خودم رو نوازش میکنم، و میببنم که رفتار دیگران در مورد من تغییر کرده، الان که میرم میش همکارای دیگم که تو یه ساختمان دیگه هستن ، برام خیلی بیشتر ارزش قائل میشن و احترام بیشتری میزارن یا تو بین فامیل همسرم هم رفتارشون با من خیلی بهتر از قبل شده و اینها رو به خاطر افزایش حس ارزشمندی خودم میدونم.

    با همین فایلهای دانلودی و کامنتهای با ارزش دوستان و فعالیت تو سایت همین طور ادامه میدم تا تو مدار خرید دوره با ارزش احساس لیاقت قرار بگیرم.

    موفق باشین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  9. -
    ناصر گفته:
    مدت عضویت: 1370 روز

    سلام خدمت استاد عباسمنش گرامی، خانم شایسته مهربان و دوستان گلم

    استاد ممنونم ازتون به خاطر تولید و انتشار این آگاهی ها

    سوالات :

    چه مثالهای داری از ضربه‌هایی که به خاطر «احساس‌عدم لیاقت» خورده ای؟

    در چه مقاطعی از زندگی، احساس‌عدم لیاقت، مانع پیشرفت شما شده است؟

    استاد یه چیزی بگم اول کامنت، یعنی با طرح قضیه احساس لیاقت و فایلهای دانلودی و این دو تا سوال بالایی، چنان طوفانی توی درونم به پا شده که حد نداره،

    یعنی دارم درونم رو شخم میزنم تا ببینم شرایط فعلی من به لحاظ احساس لیاقت چطوره

    اولش که شما سوالات رو مطرح کردین ، با خودم گفتم من که فکر نکنم چیز خاصی بتونم برای جواب دادن داشته باشم،

    ولی از دیروز هی دارم درونم رو کنکاش میکنم و دارم یه چیزایی پیدا میکنم که میخام اینجا مطرح کنم.

    کامنتای دوستان رو که میخوندم اکثرا از دوران کودکی شون گفته بودن که او اون روران ضربه خوردن،

    منم که فکر میکنم یادم داره میاد ، زمانی که بچه بودم تو خونه هر اتفاق بدی که میافتاد، با این که من نقشی تو اون اتفاق نداشتم ولی همه کاسه کوزه ها سر من خراب میشد و من مقصر داستان شناخته میشدم و تنبیه میشدم، الان میفهمم که این به خاطر عدم احساس لیاقت بوده.

    وقتی مهمون داشتیم ما حق حرف زدن نداشتیم یا وقتی پدر و مادرم بیرون میرفتن من رو نمیبردن ، چون احساس لیاقت نداشتم و به خودم ارزش قائل نبودم.

    وقتی پدرم میخاست برام کفش بخره، خودش یه کفش بنجل و زشت انتخاب میکرد و با اینکه من بهش میگفتم اینو نمیخام ولی به زور کفش رو برام میخرید و من هم بالاجبار قبول میکردم، چون برای خودم ارزش قائل نبودم ، پدرم هم برام ارزش قایل نمیشد، اوی دبیرستان پدرم بهم گفته بود اگه درساتو خوب بخوبی و کنکور قبول بشی برات رایانه میخرم، ولی با اینکه من تو کنکور قبول شدم ولی پدرم برام نخرید، الان متوجه میشم که این از عدم احساس ارزشمندی خودم بوده،

    کودکی و نوجوانی من به همین منوال گذشت،

    البته من خودم همیشه مطالعاتی در خصوص مباحث موفقیت داشتم و یه مقداری میدونستم که باید دیدگاه مثبت داشته باشم و از خدا باید شرایط باکیفیت بخام، ولی از قوانین به صورتی که استاد بیان میکنن چیزی نمیدونستم.

    الان که فکر نیکنم میبینم وقتی که شاغل شدم هم احساس عدم لیاقت کار خودشو کرده

    سال 86 که تازه استخدام شده بودم مرتب به دلیل کم کاری توبیخ میشدم در حالی که علت اشکالات کاری من به عدم تجربه بوده و نه اینکه بخام عمدا کم کاری بکنم ولی به خاطر عدم احساس لیاقت خودم فکر میکردم که حتما حقمه و اعتراضی نمیکردم ، حتی در ادامه کارم، توبیخات شدیدتری رو تجربه کردم، و الان که دقت میکنم، متوجه میشم که چون برای خودم ارزش قائل نبودم ، جهان بهم ثابت میکرد که من لایق نیستم،

    بعد که شرایط کاریم عوض شد و من با شور و علاقه کار میکردم و اون شرایط قبلی وجود نداشت ولی باز به نوع دیگه ای اتفاقاتی برام میافتاد

    مثلا کارم یه جوری بود که من باید عصر هم سرکار میبودم در حالی که بقیه همکارام ساعت2 میرفتن خونشون و این در حالی بود که همه اونا اضافه کار میگرفتن و منی که عصرها کلا اداره بودم، کمترین اضافه کاری رو به من میدادن، و الان متوجه میشم که باز به خاطر این بود که من در درون خودم ، برای خودم ارزشی قائل نبودم،

    ولی دیگه داشت کاسه صبرم لبریز میشد و تو خونه با همسرم بحثمون میشد و همسرم میگفت دیگه این شرایط رو نمیتونه تحمل کنه (چون توی یه شهر دیگه بودیم و تنها) ، منم با مشورت یکی از دوستانم، به رئیسم اعلام کردم که من دیگه عصرها نمیام سرکار، ولی خیلی ترس داشتم( چون من به شرایط جدیدم نیاز داشتم و اصلا نمیخاستم برگردم به محیط کار قبلیم)، و الان متوجه میشم که من خودم رو لایق شرایط عادلانه دونستم و سعی کردم احساس ارزشمندی خودم رو به منصه ظهور برسونم،

    خلاصه رئیسم علیه من گزارش کرد و من رو برای اخذ توضیح به مرکز استان فراخوندن، ولی من دیگه راهی نداشتم و باید تا آخر ادامه میدادم و به خدا توکل کردم و رفتم استان و با بالاترین مقام اداره صحبت کردم و با کمال ناباوری ایشون به من گفت برو به کارت ادامه بده و مشکلی نیست،

    وقتی من خودم رو لایق دونستم، جهان هم با من همکاری کرد و فرکانس ارزشمندی منو به خودم برگردوند،

    الان متوجه میشم که تمام شرایط و اتفاقات زندگیم، به خاطر احساس لیاقت یا عدم وجود اون بوده،

    جاهایی هم بوده که من خودم رو لایق بهترین ها دونستم و همون جور هم شده ،

    مثلا تو بحث ازدواجم، همیشه از خدا میخاستم که من لایق بهترین همسر و فرزند هستم و شکر خدا ، هم از همسرم و هم از فرزندانم راضی هستم و حتی فراتر از خواستم بوده.

    از زمانی که با استاد آشنا شدم ، سعی کردم با آموزه های استاد ، احساس ارزشمندی خودم رو افزایش بدم،

    دیگه مثل قبل سعی نمیکنم دیگران رو راضی نگه دارم ، یا به خاطر دیگران خودم رو به زحمت بندازم و سعی میکنم اولویت زندگیم، خودم باشم،

    خودم رو تشویق میکنم ، به خودم جایزه میدم، خودم رو نوازش میکنم، و میببنم که رفتار دیگران در مورد من تغییر کرده، الان که میرم میش همکارای دیگم که تو یه ساختمان دیگه هستن ، برام خیلی بیشتر ارزش قائل میشن و احترام بیشتری میزارن یا تو بین فامیل همسرم هم رفتارشون با من خیلی بهتر از قبل شده و اینها رو به خاطر افزایش حس ارزشمندی خودم میدونم.

    با همین فایلهای دانلودی و کامنتهای با ارزش دوستان و فعالیت تو سایت همین طور ادامه میدم تا تو مدار خرید دوره با ارزش احساس لیاقت قرار بگیرم.

    سپاسگزار استاد و همه دوستان هستم.

    موفق باشین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    خانواده فرح بخش گفته:
    مدت عضویت: 1170 روز

    مادر خانواده

    به نام رب یکتا

    با عرض سلام خدمت استاد گرامی خانم شایسته عزیز و تمام دوستان عزیزم و تشکر فراوان بابت کامنت های بسیار عالی و انگیزه بخش دوستان

    من نیز هنگام مطلع شدن از تولید دوره لیاقت در یکی از قسمت‌های سفر به دور آمریکا بسیار خوشحال شدم و برای آپلود آن روی سایت لحظه شماری می کردم.به محض آومدن روی سایت ذهنم نشخوارش رو شروع کرد که تو چند تا دوره رو می خوای با هم کار کنی؟دوره هایی که خریدی رو تموم بکن بعد برو سراغ دوره جدید .الکی این همه پول بند می گیری که چی؟و خلاصه از این حرفها

    ولی من به شدت دوره را می خواستم و حتی مدام به اعضای خانواده هم می گفتم که من دوره را می خوام.هر روز هم توی تمرین ستاره قطبی می نوشتم که من دوره احساس لیاقت رو می خواهم.

    با وجودی که از نظر هزینه اش مشکلی نداشتم ولی نجواهای ذهنی مانع خریدم بود . تا اینکه بعد از چند روز از شروع دوره از خدا یک نشونه خواستم که دوره را بخرم یا نه؟و با دیدن نشونه ای که خداوند در عرض یک ساعت بهم داد سریع دوره را خریدم .و از این بابت خدا را بسیار شاکرم.

    من نیز مانند تمام افرادی که این دوره را خریده یا در آرزوی خریدش هستند ردپای بی لیاقتی رو در تمام زندگیم می توانم ببینم.

    چه بله های که نباید می گفتم ولی گفتم و چه نه هایی که باید می گفتم ولی نگفتم.

    اصلا یکی از دلایل اصلی و اهرمهای رنجی که من را به این مسیر و این سایت و تا به اینجا کشاند( که الان چندین محصول از استاد هم دارم ) همین کمبود احساس لیاقت بوده و هست و خودم کاملا به آن واقف بودم و همیشه به دنبال پیدا کردن راهی برای بهبود آن.

    دوره های عزت نفس و روانشناسی ثروت 1و عشق و مودت را خریدم تا در تمام زمینه ها با آموزش های استاد که الحق بسیار عالی و تک هست شخصیتم را بهبود دهم.تمام باورهای جلسه یک روانشناسی ثروت رو مدتها خواندم و نوشتم و گوش دادم و کدنویسی نمودم ولی همیشه سربزنگاهها کمبود احساس لیاقت مانع اجرای صحیح آن می شد.البته در دوره عزت نفس با استفاده از اهرم رنج و لذت توانستم گامهای کوچکی برای افزایش خودارزشی بردارم ولی مطمئنم این دوره که به قول یکی از دوستان یک دوره تخصصی است گامهایم را سریعتر و بلندتر خواهد نمود.پس مفتخرم و خدا را بسیار شکرگزارم که من هم به اتفاق همسر و دو دخترم رزیدنت دوره تخصصی احساس لیاقت هستم در کنار دوستانی بسیار فرهیخته و توحیدی.

    با آرزوی موفقیت لحظه افزون برای همه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای: