معرفی دوره احساس لیاقت | قسمت 1 - صفحه 3
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/09/abasmanesh-14.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-09-27 03:55:002024-02-14 06:11:15معرفی دوره احساس لیاقت | قسمت 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام خدمت استاد بی نهایت ارزشمندم وخانم شایسته عزیز
اول از همه سپاسگذاری خدای خودم هستم که بمن توافق داد در این مسیر زیبا هدایت بیشم و مهمتر از همه به این فایل عالی خداوند هدایتم کرد استاد عزیزم د جواب سوال شما شخصآ خودمن تجربه های خیلی زیاد دارم ام از لحاظ احساس لیاقت وام ازعدم احساس لیاقت
اول از احساس لیاقتم بگم من بیشتر موقع د اکثریت حالتام احساس لیاقت میکردم و به آن خواستم حتمآ میرسدم مثلآ من موقع که دیپلوم خوده گرفتم خیلی زود وریدی یک شغل شدم تا چند مدت بعد دانشگاه خوده تمام کردم باز به یه موسسه وظیفه کردم بعد احساس لیاقتم در زمینه شغل و درآمدم نه که خیلی عالی ولی خیلی خوب بود چون خودم احساس میکردم که حقم است دستم د جیب خودم باشه.،
ولی در زمینه روابط من اول با یک شخصی وارید رابطه شدم و خیلی همدیگر را دوست داشتیم بعد باهم نامزاد شدیم بعد از 6ماه نامزادی بخاطری یک موضوع خانواده گی مجبور شدم از هم جدا بیشم درصورتی خیلی همدیگه را میخواستیم و من بعد از آن جدای در موردی رابطه عاطفی احساس عدم لیاقت میکردم همیشه این حرف د ذهنم بود که من دیگه لیاقت این را ندارم که با افراد که د نظری خودم بهتر بود رابطه داشته باشم درصورتی چندین فرد که از نظری من مناسبتر بود برام پیشنهاد ازدواج میداد ولی احساس میکردم این لیاقت را ندارم آن پیشنهاد را رد میکردم تا حدی احساس لیاقتم نابود شده بود که اگه کسی ازم تعریف میکرد یا ازم درخواست ازدواج میکرد فک میکردم داره مسقره ام میکنه بلاخره با این احساس وریدی رابطه شدم که طرف را میدانستم معتاد است میدانستم زن داره میدانستم دوستش ندارم و آینده ندارم بازهم قبولش کردم و باهاش ازدواج کردم چون من از طرفی احساس میکردم لیاقت رابطه عاشقانه که با نامزادی اولم را ندارم واز طرفی در حدی رسیده بودم که میگفتم من که دیگه اصلا امکان نداره روزی خوشبخت شوم روزی رابطه خوبی را تجربه کنم حالا که زنده گی من بی ارزش شده یک وسیطه شوم که آن فردی معتاد یک انگیزه بگیره حداقل آن از راه معتادی نجات بیابد با آن حال چیزی خوب نشد که هیچ وضعیت و شرایط من خیلی خیلی بدتر شده بود وبدتر هم میشد در همون شرایط بود که خداوند بشکل بسیار عجیب بافایل های استادی عزیزم آشنام کرد که حالا خدا را شکر احساس لیاقتم بهتر شده و شوهرم ترک کرده منم خودم را لایق بهترین ها میدانم و میدانم که بهترین رابطه عاطفی را تجربه میکنم به کمک خدا مهربانم و خداوند را هزاران هزاران بار سپاسگذارم که منو در مسیر زیبایی عباسمنشی هدایت کرد که استادم را الگو بگیرم و آن زنده گی که دلم میخواد را تجربه کنم و لذت دینا و سعادت آخرت را بیچاشم
خدایاشکرت خداجانم صدها هزاربار شکرت
و استادی عزیزم ازشمام سپاسگذارم بابت این عشقی که دارین و فایل تهیه میکنید و درخدمت ماها قرار میدین وبه ما میسر درست را نشان میدین و سپاسگذاری خانم شایسته عزیزم که باشما همکاری وهم قدمی میکنن
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام و درود به استادعزیزوارزشمندم،مریم جان و تمومی دوستانم دراین مسیرالهی و ارزشمند
سپاسگزارم ازشمااستادعزیز که هربار باصحبتهاتون ازهرزاویه ای به ماکمک میکنید تا بیشترخودمون رو لایق دریافت نعمتهای خداوند دراین دنیا بدونیم
چه همزمانیه خوبی شد این فایل با جلسه ی سوم قدم یک که میفرمایید هرکسی به اندازه ی لیاقتش نعمتهای خدارو دریافت میکنه،این نیست که همه به یک اندازه نعمت دریافت کنن
اونی که ازدرون دهنه ی ظرف خودش رو پهن تر و عمیق تر کنه نعمتهای خدارو بیشتر دریافت میکنه
استادنگم برات که من تو همممه ی موارد زندگیم ازهمین احساس عدم لیاقت ضربه خوردم
باهردقیقه صحبتهای شما تمومه خاطرات زندگیم برام مرور میشه که من چقدر خودمو پیش خودم بی ارزش جلوه دادم وانتظارم ازدیگران این بوده که برای من ارزش قائل باشن
اینو نمیفهمیدم به عقل پوکم نمیرسید که خخخودم بودم که برای خودم بی ارزشی ایجادمیکردم که باعث میشد وجه سواستفاده گری دیگران برای من برانگیخته بشه و همیشه احساس قربانی و مظلوم واقع شدن در من بیشتر برانگیخته تر بشه
و به خیال اینکه خداوند پاسخ خواهد داد،خودم رو سالها از آسایش وآرامش محروم کرده بودم
بخدا بغضم میگیره که باینحال که همین الانم میدونم جریان چیه ولی بازهم توخیلی موارد دارم بااحساس بی ارزشی برای خودم زندگی میکنم
فکرمیکنیداین ذهن طغیانگر هربار توموارد مختلف چی جوابمو میده؟
میگه بابا حالا مگه یباره دیگه اینجوری رفتارکنی،یا تو فلان ظرف بی کیفیت غذابخوری،یا برای فلان کس این کارو مفتومجانی انجام بدی،وو…مگه چیزی ازت کم شد که حالا کم بشه،حالااینبارم فلانیو راضی کن تا روزای بعد خدا بزرگه
و این راضی کردن دیگران ازخودم چه کرد بامن سالیانه سال،وچهوقتای ارزشمندی رو از من گرفت و نگذاشت که من شادیو لذت واقعی رو تجربه کنم.
استاد بدجوری انگشت گذاشتید رو پاشنه ی آشیل همه ی ما بچه ها
اما مطمئنم که باپایداری تو این مسیر به لطف الله هممون به نقطه ای خواهیم رسید،که لیاقت دریافت بهترین نعمتها و تجربه های خوب این دنیا نصیبمون خواهد شد
سعی میکنم چندیو چند کامنت تواین فایل بذارم و تو هر کامنتی درمورد هرموضوعی بهتر توضیح
بدم،تا ردپایی برای خودم باشه که بعداز کارکردن روی احساس خودارزشمندیم برای این ذهن چموشم یاداور بشم که ازکجا به کجا رسیدم
احساس لیاقت همه چیه واقعا هممه ی رسدوپیشرفتای بشری به این برمیگرده و حالا میفهمم که دلیل تمومه ناموفقیتهام همین بی ارزش جلوه دادن خودم برای خودم بوده
اول دوست دارم درموردقانون درست رفتارکردن برای سلامتی بدنم توضیح بدم که همین بدجوری به من آسیبها رسوند و هیی ذهنم بهم میگفت بابااینبارم بیخیال….
استاد هنوز سروکله ی یکسری آدمای سواستفاده گر تو زندگیم پیداست که میدونم دلیلش،رو دادنه خودم به اونهاست که باعث شده از یکسری هنرنماییها و استعدادهای من سواستفاده کنن و به صورت مفتومجانی برای اونها کاریو انجام بدم که ساعتها از وقت ارزشمندم تلف شده و باعث شده نه تنها طرف مقابل ارزشی برای کارم قائل نباشه بلکه چقدر به بندبنداعضای بدن خودم هم آسیب رسوندم
مثلا من تو هنرآرایشگری فوق العاده عمل میکنم،یعنی جوری استعداد دارم که حتی موهای خودم رو پسرونه کوتاه میکنم و دیگران ازینکارم متعجب میشن که چطور ممکنه آدم بتونه اینقدرمرتب موهای سرشو تااین حد کوتاه کنه
فکرمیکنید آدمای سواستفاده گره اطرافم چه واکنشی بعدازین اجرای هنرنماییم نشون میدن؟
میگن اگه راست میگی پاشو موهای منم مثل خودت کوتاه کن،یه دستی هم به صورتمون بکش موهای صورتمونم اصلاح کن تا باورکنیم اینکار کاره خودته!!
وفکرمیکنید واکنش من چیه؟!
به قول ما ایرانیا(لُر به غیرت)میشم که آستین همت رو ورکشم و ثابت کنم که من راست میگم،واینکه اگه نه بگم طرف چه فکری رو من میکنه؟
فکرمیکنه حالامگه از دستات کم میشه یه قیچی بذاری تو سرمن یا یه بند تاب بدی توصورتم
خوب همین فکر باعث میشه من بلندبشم و طرف رو از لولو به هلو برسونم(استیکر خنده)
بعدفکرمیکنید چه واکنشی طرف به من نشون میده؟!
میگه خیلی هم کارت خوب نیست،هییی بدش نیست،حالا کاچی بهترازهیچیه
چارتا ایراد ملانقطه ای هم به کارمون میذاره،و دُمشومیذاره رو کولشو میره
ومن میمونمو کمردردو دست دردو یک پشیمونی که چرا مفتومجانی طرفو براش اینکارو کردم
استادفکرمیکنید یک باردوبار اینکار تکرارشده؟نه چند ده بار اینکار تکرارشده و الان که دیگه به جایی رسیده که تا خرخره شده وظیفم و اگه نه بیارم طرف رفتاری نشون میده ازخودش که واقعا انگار به رئیس جمهور (نه)گفتم
استادمن هنوز نمیتونم خیلی راحت به طرفم تواین مورد نه بگم،یعنی هزارتا آسمون ریسمون میبافم و نه میگم تا طرف ازم ناراحت نشه،و ازین طرفی احساس خوبی ندارم که چرا دارم دروغ میگم
خیلی جاهامیگید باورا مثل شاخه درختای هرز ازبالابه هم پیچیده ودرهم تنیده شده و اگه این یکیو قطع کنی میبینی به اون یکی وصله
حتی اگه نخوایم ریشه ی درختو نابودکنیم ولی ازاون بالا شاخه ها بهم دیگه وصله وباید تا یجایی کلی درختو قطع کنیم تابلاخره یه راهی بازبشه
حالامن شدم دارم کلمه ی نه رو تمرین میکنم اما با ترس،یعنی نه میگم ولی باآسمون ریسمون بافتن و ترس ازینکه طرف ناراحت نشه یا یه فکره بدی روم نکنه،واینجوری میخوام که مسئلمم حل بشه،دیگه نمیدونم که هنوزدارم آشغالارو زیره مبل میبرم
وخوب نتیجش چی میشه نتیجش اینه که این درختِ( نه )رو یه کوچولو با اره بریدمش و معلق مونده و ازبالا به شاخه ی ترس وصل شده،وحالا مونده که من این شاخه ی ترس رو با شجاعت وایمان بیشتر به جونش بیوفتم تا دفه ی دیگه هرکی گف بیا منو اصلاح کن یا موهامو درست راست کن،باکمال احترام بگم شرمنده عزیزم من وقتشو ندارم و نمیخوام که از وقت ارزشمند خودم بزنم،کلی کاردارم که از کاره شما مهمتره و تو اولویته و اگه برات مهمه پاشو برو آرایشگاه بهاشم پرداخت کن تا بهترازمن هم کارشو برات انجام بده
استاد حالا میفهمم که هرکی برای خودش ارزش قائل باشه و بااحترام جوری به طرف مقابل جواب بده،اتفاقا همچی موش میشه میشینه یه کنار گوشه که فکرشم نکنه همیشه ازین خبر کارای مفتومجانی هست
میدونی من ضربه ها خوردم که هنرنماییام رو مفت مفت انجام دادم و بهاشو ازطرفم دریافت نکردم،اون وقت طرف هم فکرمیکنه حالا چه کاره مهمی انجام دادم که حالا میخواد پولم بابتش بگیرم
من حالادرک میکنم که خودم وقتی بهای هررچیزیو که پرداخت کردم بیشتر بهم مزه داده،لذت داده،آرامش داده،تااینکه خواسته باشم همه چیومفتومجانی دریافت کنم
استادباورتون میشه من دوره ی دوازده قدم که بهاشوپرداخت کردم بیشتر بهم میچسبه تابیام فایلهای دانلودیتون رو گوش کنم
انگار این پرداخت بهائه بیشتر منو وادار میکنه که ازون دوره استفاده کنم تا این فایلهای دانلودی،بااینحال که میدونم شماازته دلتون بابت این فایلای دانلودی راضی هستید
و دارم خودم تواین مورد روخودم بیشترکارمیکنم که خودم برای هرچیزی که میخوام ارزش برام ایجادکنه بهاشو پرداخت کنم،وبابت این پرداخت بها ارزش قائل باشم
تا نتیجش بشه ورود آدمهایی به زندگیم که اونهاهم برای کاری که براشون انجام میدم ارزش قائل باشن
استاد خیلی وقتاهم شده من واقعا دوست دارم به آدمایی که ازته قلبم دوسشون دارم رایگان خدمت کنم و هزاران بارهم شده که به رایگان خدمت کردم،
اما واقعا برای خیلی ازآدما که میبینم دیگه دارن از وجودت سواستفاده میکنن،اگه حکم دستم باشه میخوام به جای انجام اون کار یک سه تیر وسط سینه ی اون نفره خالی کنم(استیکر خنده)
واقعااینو جدی میگم،یعنی میدونم مقصرهم خودمم،اما دیگه اونقدر بعضی وقتا ناچارمیشم که دوست دارم حُکم خودمو به جای دستور اون فرد اجراکنم
این یه موردی بود که هنوز پاشنه ی آشیلمه و میفهمم که برای وقتو سلامتیِ دستوکمرم ارزش قائل نبودم و نیستم و باعث شده اون دست ازآدمای خسیسو خبیثو سواستفاده گر هنوز بخوان وقت گرانبهامو صرفشون کنم
تو موردای دیگه هم هنوز یه مقداری پاشنه ی آشیلمه که سعی میکنم تو کامنتای بعدیم ذکر کنم
بازهم ازسما سپاسگزارم بابت تهیه ی این دوره امیدوارم که بتونم باابزار مناسب تمومی درختای هرزو بی ارزشو درمورد احساس لیاقتم ازجا بکنم
هرکجاهستید شادوسلامت و ارزشمند باشید
به نام خدای مهربان
سلام بر خواهر خوبم صفا عزیز
امیدوارم حال دلت همیشه خوب خوب باشه خیلی لذت بردم از کامنت شما آنقدر خیلی خوب روی ضعفات کار میکنی و میشناسی و در موردش توضیح میدهی این نشانه خوبی است که در مسیر درست هستی
از اینکه پاشنه آشیل خود را داری کار میکنی روی آن و باورها تو قویتر میکنی تبریک میگم امیدوارم همیشه در تمام مراحل زندگی موفق و سلامت و سعادتمند باشید انشالله
خدایا شکرت خدایت شکرت
دیشب با بغض ازت خاستم این دوره رو
الان چشامو باز،کردم دوباره ،تو همون تخت و دیدم مستجاب شده
نمیتونم جلو اشکامو بگیرم
یا الله
همچی حساب شده س
همین دیروز با این نیت رفتم موجودی حسابمو گرفتم
برا خودم تخمین زدم با این موجودی و شرایط ی ک الان دارم
تو رو به خودت قسم منو به دوره برسون
آره با صبر و صلات
گفته بودید بعد سفر رو سایت میزارید
و من از هر لحظه سفر نهایت لذت رو بردم
با اون عطشی ک به دوره داشتم
خدای من شکرت
با حالی ک من دیروز داشتم
گفتم الخیر فی ما وقع
بتو توکل میکنم
همه برنامه ها ک برا ی کاری ک شروع کنم از بین رفت
دوش گرفتم قران خوندم آهنگهای ک منو یاد معجزه هات مینداخت
در پرتو آگاهی گوش دادم
دفترامو چک کردم
فایلا رو نگاه کردم
کامنت هامو خوندم و لذت بردم از پیشرفتم
تا بتونم با حس شکرگزاری بخوابم تا کانون توجهمو به چیزی ک میخام بزارم
و تو صب ایجور شگفت زده م کردی
شکرت شکرت هزاران بار کمه
ازته قلبم سپاسگزارم ازتون
از 4 صب دارم چک میکنم
باور میکنید یه حسی بهم میگفت
نزدیکه نزدیکه
خود خدایدقشنگ هدایتگرم بود
آخه نمیدونید دیروز چجور شیطان ناامیدی اومده بود سراغم بخاطر اتفاقی ک افتاده بود
ولی من از پسش بر اومدم
عاشق این اشکامم
شکرت شکرت
سپاسگزارم ازتون
هنوز حتی فایلو دان نکردم
فقد چهره نورانی سفید پوش دیدم
گفتم خودشه
یکم نزدیک آوردم تصویر گفتم یا الله
سست شدم
خدایا شکرت از تک تک سلولهام شکرگزارتم
به نام خداوند هدایتگر ما به سمت زیبایی و فراوانی و ثروت
سلام و درود به استاد عباس منش گرامی و سرکار خانم شایسته عزیز و خانواده صمیمی عباس منش
خداوند را شاکروسپاسگزارم که به من شایستگی عضویت در این سایت توحیدی را عطا فرموده و به من لطف کرده و در زمانی زندگی میکنم ،در کشوری زندگی میکنم و با زبانی صحبت میکنم که استاد بینظیری در سر راهم قرار گرفته که بدور از حاشیه و فرعیاتی، مستقیم به اصل میپردازد و خداوند را سپاسگزارم که به من توفیق همراهی و شرکت در این دوره را عنایت میفرمایند.
از زمانی که توسط استاد بحث برگزاری دوره احساس لیاقت و ارزشمندی مطرح شد خیلی با خودم فکر میکردم که چه تفاوتی هست بین احساس لیاقت و احساس عزت نفس که به لطف خداوند با مطرح کردن این سوالات و توضیحات ارائه شده در معرفی دوره تا حدودی تفاوت این دو اصل برایم روشن شده و ضرورت شرکت در این دوره برای من دو چندان شد
حالا که فکر میکنم و میخواهم به این سوالات پاسخ بدهم میبینم که واقعا در این زمینه چه ضعفهای شخصیتی عمیقی در وجودم رخنه کرده و بیسبب نیست که نتایج دلخواهم را کسب نکردهام.
چه جاهایی که بخاطر عدم احساس لیاقت نتوانستم درخواست خود را مطرح کنم و پس از آن احساس خودخوری و عذاب وجدان بسراغم آمده..
چه جاهایی که به خاطر عدم احساس لیاقت به درخواست پول از من توسط دیگران نتوانستم نه بگویم و پس از اجابت درخواست آنها چقدر با خودم کلنجار رفتم و بخودم بدوبیراه گفتهام..
چه جاهایی که بخاطر عدم ارزشمندی و حس خود کمبینی در جمعهایی که فکر میکردم از من ارزشمندتر هستند نتوانستهام ابراز وجود کنم و تواناییهای خود را فراموش کردهام.
چه باجهایی بخاطر عدم لیاقت و ارزشمندی خودم به دیگران دادهام که در صورت داشتن این احساس از دادن آنها سرباز میزدم
و هرچقدر بیشتر فکر میکنم و عمیقتر در وجود خودم فرو میروم ردپای این احساس عدم لیاقت بیشترو پررنگتر میشود.
و چقدر داشتن احساس لیاقت و ارزشمندی از یک نگاه توحیدی و الهی سرچشمه میگرد که ما به خودی خود بعنوان اشرف مخلوقات خداوند ، ارزشمند و با لیاقت هستیم به شکلی که خداوند هنگام خلق ما به خودش احسنت گفت و به فرشتگانش دستور سجده به ما را داد و ما چه زود این لیاقت و شایستگی را فراموش کردهایم
ما شاهزادهای هستیم که خواب دیدهایم گدا شدهایم
ما بخودی خود کل هستیم و ثروت و نعمت خداوند جز هستند و همیشه جز به سمت کل حرکت میکند
مثل رودخانه که همواره به سمت دریا در حرکت است
و ما دریا هستیم ولی خود را بخاطر عدم لیاقت و فراموش کردن اصل خود به یک مرداب راکد و بیجان تقلیل دادهایم
از خداوند میخواهم که توفیق شرکت در این دوره را به من و تمام اعضا سایت عنایت فرمایید تا قدمی باشد برای شناخت بیشتر و بهتر خود و بازگشت ما به اصل خودمان، اصلی که خداوند تمام آسمانها و زمین و هرآنچه در بین آنهاست را بخاطر ما آفریده و مسخر ما گردانیده است.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیم
ﺑﻪ ﻧﺎم ﺧﺪﺍ ﻛﻪ ﺭﺣﻤﺘﺶ ﺑﻲ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﻲ ﺍﺵ ﻫﻤﻴﺸﮕﻲ.
طه
وَمَن یَأْتِهِ مُؤْمِنًا قَدْ عَمِلَ الصَّالِحَاتِ فَأُولَٰئِکَ لَهُمُ الدَّرَجَاتُ الْعُلَىٰ
ﻭ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﻣﺆﻣﻦ ﺑﻴﺎﻳﻨﺪ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻲ ﻛﻪ ﻛﺎﺭﻫﺎﻱ ﺷﺎﻳﺴﺘﻪ ﺍﻧﺠﺎم ﺩﺍﺩﻩ ﺍﻧﺪ ، ﺑﺮﺍﻱ ﺁﻧﺎﻥ ﺑﺮﺗﺮﻳﻦ ﺩﺭﺟﺎﺕ ﺍﺳﺖ .(٧۵)
جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَذَٰلِکَ جَزَاءُ مَن تَزَکَّىٰ
[ ﻭ ﺁﻥ ] ﺑﻬﺸﺖ ﻫﺎﻱ ﭘﺎﻳﺪﺍﺭﻱ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺯﻳﺮِ [ ﺩﺭﺧﺘﺎﻥِ ]ﺁﻥ ﻧﻬﺮﻫﺎ ﺟﺎﺭﻱ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺟﺎﻭﺩﺍﻧﻪ ﺍﻧﺪ ; ﻭ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﭘﺎﺩﺍﺵ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ [ ﺑﺎ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﻭ ﻋﻤﻞ ﺻﺎﻟﺢ ﺍﺯ ﺁﻟﻮﺩﮔﻲ ﻫﺎ ] ﭘﺎﻙ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ .(٧۶)
سلام به استاد عباسمنش عزیزم و استاد شایسته بزرگوار و دوستان جانم در این سایت توحیدی و جمع خانواده عباسمنشی، کسانی که هدایت شامل حالشون شد و در مدار شنیدن و استفاده از آگاهی های این فضای روحانی و معنوی قرار گرفتند.
استاد جان چی بگم از هدایت الله واقعا چشمانم از اشگ شوق پر شد وقتی صبح اومدم و فایل را پلی کردم و گوش دادم.
دیشب فاطمه جانم طبق روال بیدار بود و داشت کامنت های دوره 12 قدم را مطالعه میکرد و کامنت مینوشت
من بعد از چند ساعت خواب سبک و راحت از خواب بیدار شدم ،ساعت 2 بامداد بود و با فاطمه جان داشتیم تا ساعت 6 صبح درباره روابطمون،پیشرفتهامون و نتایجی
که گرفتیم صحبت میکردیم.
خیلی خیلی هیجان داشتیم از گفتن پیشرفتهامون در همه زمینه ها و کلی فرکانس مثبت فرستادیم
که بعد از کلی صحبت رسیدیم به احساس خود ارزشمندی و احساس لیاقت
من به فاطمه جان گفتم از طرف سازمان دعوت شدیم به یه گرده همایی با همکارا که یه جایزه خوب هم در نظر گرفتن و
جواب فاطمه جان و نظر خودم خیلی تامل بر انگیز بود
هر دو متفق القول گفتیم ما لیاقتمون خیلی بالاتر از اینچنین میهمانی هاست.
که انصافا جو این میهمانی ها هم در فضای آگاهی و خواسته های ما نیست.
من گفتم به فاطمه جان به خدا که اگه دوسال پیش بود با کله میرفتم.
و خبر بعدی که گفتم واحدی که من در اونجا مشغول هستم ما را به یک میهمانی در شمال قراره دعوت کنه با تمام امکانات رفاهی
ولی باز ما تصمیم گرفتیم با هم که به این میهمانی نریم
به خدا اصلا هم این تصمیممون فیلم بازی کردن و ادا در اووردن نبود
یه حس درونی
یه احساس لیاقت بود
که من گفتم عزیز جان ما باید از این آفرها و آبنبات چوبی ها عبور کنیم
ما لیاقتمون خیلی بیشتر از اینهاست.
(این هم داخل پرانتز بگم که من الان بایه حس و حال عالی سر کارم میرم و اصلا وابدا نسبت به کارم حس بدی ندارم و در همین محل کار کلی باور خوب ساختم تقریبا یه سالی هست من به صورت فوکوس لیزری به نقاط قوت و ویژگیهای خوب کارم تمرکز کردم و با همکارهام روابط عالی دارم و در یه محیط واقعا عالی و ایزوله دارم کار میکنم و خیلی خیلی سپاسگزارم)
ولی الان دیگه من خواسته ها ی بهتر و بزرگتری را مدتی هست به کائنات ارسال کردم و وارد قدمهای عملی در شغل جدیدم شدم.
خلاصه که بحث ما تا صبح تمام مثالهایی بود که در مورد احساس لیاقت بود
یادمه از خیلی سال پیش دیگه تو ذهنم این کارمندی یک شغل خیلی ایده ال و پرفکت بود
و همیشه خانواده برحسب باور کمبود و عدم لیاقت هدف من را رو کارمندی معطوف کرده بودند
و یادمه هر لحظه تو ذهنم میچرخید که من باید ادامه تحصیل بدم و کارمند بشم و دیگه بالاتر از این نیست.
و دیگه نونم تو روغنه.
یه خونه میخرم ،یه حقوقی که باهاش امرار معاش میکنم و همسرم که با این اوضاع اوکیه و مدارا میکنه
بله نتیجه کاملا الان از چند سال پیش همونی که من خواستم شد.به خونه رسیدم ،به ماشین رسیدم،به مغازه رسیدم
ولی همیشه یه جای این زندگی لنگ میزد
و این سوال در ذهنم میچرخید که چرا من نباید مثل خیلی از انسانها در موقعیتهای عالیتری از هر نظر زندکی کنم؟
یکی میگفت میخوایم بریم مسافرت
باید دودوتا چهار تا میکردم
خلاصه که این زندگی نبود که من با باورهای جدید قراره داشته باشم.
از وقتی دوره 12 قدم را شروع کردم و در دوره استاد بودم
خیلی خیلی باور لیاقتمون بهتر شده ولی بازم هر جایی که
من و فاطمه جان لنگ میزنیم از این عدم لیاقت تو بحث مالیه ،در بقیه مسائل خیلی خیلی پیشرفت کردیم
مثل اینکه پاشنه اشیلمون در بحث مالی همین عدم لیاقته که دیشب با کلی صحبت کردن واقعا بهش رسیدیم.
یادمه دو،سه سال پیش وقتی بهمون میگفتن بریم مسافرت بدون در نظر گرفتن شرایط خودمون و دوست داشتن خودمون سریع میگفتم بریم
ولی داستان از یه جایی خیلی تغییر کرد من دیگه حاضر نبودم و نیستم در هر مهمونی شرکت کنم،و راحت بدون اینکه نظر طرف مقابلم برام مهم باشه اولویت حال خودمه و ورودیهای که میخوام تو این مهمونی به خورد ذهنم بدم وراحت میگم نه.این دیگه خیلی برام عادی شده.
استاد عزیز الان خیلی خیلی احساس ارزشمندی دارم ولی میدونم این پاشنه اشیلمه و باید خیلی روش کار کنم مخصوصا در بحث مالی
این همزمانی گپ و گفت من و فاطمه جان حول این احساس لیاقت با دیدن فایل جدید که روی سایت بارگزاری شد را به فال نیک میگیرم و بیصبرانه منتطر شرکت در دوره حساس لیاقت هستم.
از همه دوستانم و شما که باعشق مارا به این سفر انسان ساز که فکر کنم به قول سعیده ی عزیز ما دوماه کاملا توغار حرای
سفر به زیباییها و کامنت نوشتن و کامنت خوندن و فرکانس کاملا مثبت بودیم
تشکر و قدردانی میکنم
که خدا میدونه چه برکات و نتایجی در انتظارمونه.
که البته که این احساس لذت و احساس درونی خوب خودش نتیجه محسوب میشه.
عاشقتومنم(قلب فراوووووووووووووووون)
در پنا الله یکتا شاد سلامت ثروتمند با لیاقت باشید.
به نام خدای مهربان
با سلام و درود بیکران به رسول جان
دوست توحیدی و موحد سایت چقدر زیبا و با زبان ساده کامنت شما درسهای خوبی داشت
از اینکه احساس لیاقت را در وجود خود و درون خودت داری که لیاقت شما بیش از ایناست کلی از شما مطلبهای خوبی یاد گرفتم و از اینکه تمرکز به نقاط قوت ویژگیهای خوبت را در کار توجه میکنی خیلی خوشحالم
امیدوارم در آینده نزدیک به این محصول پر ارزش به نتایج بزرگتر در تمام مراحل زندگی خود برسی در کنار همسر خوبت هر کجا هستی موفق و سلامت و ثروتمند باشی دوست خوبم انشالله
سلام به دوست عزیزم محمد رضا جانم
سپاس که وقت گزاشتی و کامنت منا خوندی و پاسخ دادی رفیق
محمد جان
ممنون از دعای قشنگی که برام کردی و این از بزرگی روح شماست
وقتی که دیگه خیلی درونی میشه که بزرگترین سرمایه ما همین وقت و انرژیمونه که باید به سمت
این آگاهی های ناب هدایتش کنیم و فقط و فقط روی خودمون کار کنیم دیگه لزومی نداره که وقت گرانبهای خودمون را در جای دیگری صرف کنیم
و حاضریم هر بهایی را پرداخت کنیم.
چون احساس میکنیم لیاقتمون رفته بالا
دوست عزیزم بهترین لحظات را برای شما و خانواده محترمت از خداوند خواستارم
شاد و سلامت و ثروتمند باشی.
سلام به رسول عزیزم
چقدر خوشحالم از خواندن این کامنت معرکه.
چقدر خوشحالم که رفیقم و خانم گرامیشان، آنقدر خوب باور سازی درست و احساس خوب را پیشه کرده اند…تحسینتان میکنم، آفرین به این رفتار عالی.
از همه بهتر اینست که شما حرف همدیگر را کامل میکنید. این عالی است…عالی. از من باور کنید که پول و فراوانی به جایی سرازیر میشود که از آنجا بوی خدا بلند است و خانه رفیقم، یکی از آنجاهاست.
همیشه شاد باشید
همیشه عاشق باشید
همیشه لایق همدیگر باشید….آنوقت لیاقت هر چیزی را در این کره زمین خواهید داشت
قلب زیاد
سلام به علی جانم
رفیق دوست داشتنی
چقدر دلتنگتم
و چقدر با شما احساس نزدیکی میکنم
اینا از احساسی که در قلبم جاریست متوجه میشم
سپاسگزار وجود ارزشمنت هستم
نور به قلب مهربونت بباره که این کلمه های نورانی را بدام هدیه دادی.
و چقدر دعای خوبی کردی در حق من و فاطمه جان
یقینا دعا کننده بیشتر از دعا شونده اگر در مدار باشد که علی جانم در مدار و هدایت است نصیب و روزیش میشود
از من باور کنید که پول و فراوانی به جایی سرازیر میشود که از آنجا بوی خدا بلند است و خانه رفیقم، یکی از آنجاهاست
برات شادی و نعمت و ثروت و لیاقت فراوان را آرزومندم رفیق عزیزم.
سلام رسول عزیزم
سپاس از کامنت خوشگلت
اینکه باهم گپ زدیم و صبح به دوره وخریدش هدایت شدیم خیلی جای شکرگزاری داره
عاشق این همزمانی ها هستم
اینکه از پیشرفت ها گفتی و اینکه پاشنه آشیل ما عدم احساس لیاقت مونه در مسائل مالی مخصوصا .
خداروشکر میکنم بخاطر گرفتن دوره و ادامه مسیر باتعهد بیشتر و تمرین عملی .
به امید الله میدونم که میتونیم با این دوره لیاقت مونم بیشتر بشه
سلام آقا رسول عزیز
آقا رسول چقدر شما وفاطمه جان روتحسین کردم چقدر لذت بردم از این رابطه قشنگ والهیتون.
تحسین میکنم زندگی سراسر عشقتون بی نهایت ازتون سپاسگزارم
که درمسیر درست قرار گرفتین هم به رشد وپیشرفت خودتون کمک میکنید هم به جامعه.
سپاسگزارم آقارسول دادش خوبم وفاطمه جان آبجی نازنینم براتون آرزوی بهترینهارو دارم.
انشاالله درکنارهم ودوفرزند گلتون (که تا حالا فکر میکردم یه دختر دارین از عکس پرفایلتون متوجه این موضوع شدم)شاد وسالم وثروتمند وسعادتمنددردنیا وآخرت باشید.
﷽
بنام خداوند بسیار بخشنده ، ستایش مخصوص پروردگار جهانیان است
سلامبه دوست عزیزم رسول عزیز
ممنون وسپاسگزارم از کامنت زیبا ونورانی شما
خیلی استفاده و لذت بردم وتحسین میکنم احساس لیاقت شما و اینکه شریکی از جنس خودتان دارید که در مورد موضوعات خود شناسی وخدا شناسی صحبت میکنید چقدر عالی وخوبو لذت بخش الهی شمر بایت این نعمت گرانقدر
بسیار خوشحالم که ایندوره را تهیه کردید
منتظر خواندن خبرهای خوب و پیشرفتهای شما در تمام زمینه ها انشا الله هستم
در پناه رب العالمین جوان و شاد ، سالم و ثروتمند وموفق باشید
وحید ربانی
سلام استاد عزیزوخانم شایسته عزیز
بادیدن این فایل یاد یکی از خاطرات شیرین وآموزنده وتاثیر گزار درزندگیم افتادم ومیخوام برای شما ودوستان خوب سایت تعریف کنم.من دردوران مدرسه همیشه شاگرد ممتاز بودم وجزء سه نفر اول کلاس.یادمه یه بار در دوران دبیرستان که دینی داشتیم اونروزی که معلممون میخواست درس بپرسه من تنبلی کردم ونخوندم از قضا تمام بچه های کلاس هم اونروز مثل من نخونده بودن.معلم که اومد سرکلاس طبق معمول همیشه شروع کرد درس پرسیدن من ریلکس نشسته بودم وباوجود اینکه نخونده بودم هیچ استرسی نداشتم ونگاه میکردم ومیدیدم کل بچه های کلاس با استرس در حال حفظ کردن دروس بودن ومن میگفتم نهایت یه بار صفر می گیرم اینهمه بیست گرفتم یه بار صفر میگیرم.هیچی معلم از چند نفر پرسید وهمه تقریبا صفر یا یک شدن تا اینکه معلم ناراحت برای اینکه این احساس ناامیدی که از بچه ها پیدا کرده بود رو در خودش ازبین ببره چون واقعا ناراحتی رو توی چهرش میشد دید گفت کی خونده خودش پاشه بیاد من بپرسم با کمال تعجب هیچ کسی بلند نشد ما اونموقع فکر کنم حداقل سی نفر بودیم باز معلم ناامید تر شد ویه مقداری فکر کرد گفت هر کی بیاد پای تخته اگر هیچی هم بلد نباشه بهش 5 نمره رومیدم چون اونموقع ها یادمه که میانترمها 5 نمره داشت.باز هم معلم برای اینکه احساسش رو نسبت به دانش آموزها خوب کنه این فرصت رو دادوبا کمال ناباوری هیچ کس بلند نشد.من که کلا ریلکس بودم اومدم پاشم یه حسی بهم گفت نرو میخواد بهت صفر بده چطوری به حرفش اعتماد میکنی اگه صفر بگیری آبروت میره واین حرفها.از اونجایی که در کل عمرم همیشه شجاعت وجسارتم بر دیگر احساسهام غلبه میکنه واین حسم که دوست دارم خودم رو در ناشناخته ها بندازم با جسارت بلند شدم ورفتم ومعلم چشماش برق افتاد وبدترین جواب دادن به درس کل تاریخ مدرسه رفتنم رو انجام دادم ودر کل لایق صفر بودم اما با کمال ناباوری برای خودم وکل بچه های کلاس معلم گفت بشین 5 شدی.من که از خوشحالی در پوست خودم نمیگنجیدم انگار بزرگترین لطف رو تو کل عمرم بهم کرده بودن وباور نمیکردم چون اونموقع معلم ها از این لطفها به کسی نمیکردن.هیچی بچه ها شروع کردن به اعتراض کردن با صدای بلند که این که صفر میشد چرا باید نمره کامل بگیره.هیچ وقت حرف معلم یادم نمیره گفت این نمره رو دادم که یاد بگیرین که کسی که جسارت داره در هر حال نمرش بیسته حتی اگر در ظاهر لایق صفر گرفتن باشه ومن کلی خوشحال شدم وبه خاطر جسارتم خدارو شکر کردم .با وجود اینکه همیشه توی خانوادم جوری تربیت شده بودم که جسورباشم اونجا جسارتم دوبرابر شد وشاید به خاطر احساس لیاقتی که همیشه داشتم وارزش خودم رو با نمره نمی سنجیدم این تجربه خوب برام پیش اومد.یا موقعی که دفتر بیمه زدم میرفتم دنبال کارخونه های هزار نفری یا دوسه هزار نفری وهمه حتی رییس هامون به من میخندیدن که نماینده های دیگه شرکتهای پنجاه نفری رو نمیتونن بگیرن وتو میخوای دو هزار نفری بگیری.شاید خنده داره یه وقتایی که ازشون میخواستم با من بیان اول که نمی اومدن وبا کلی صحبت باهاشون چون میدونستم احساس لیاقت ندارن واز نه شنیدن میترسن باهام می اومدن وتوی راه کلی غر میزدن که نمیدن وکلی انرژی منفی میدادن که نمیشه ومن هیچ توجهی نمیکردم وتوی دلم میگفتم من کارم بازاریابی هست ونه شنیدن جزء این کار هست وبه حرفهاشون توجه نمی کردم وبا قدرت ولبخند وارد میشدم واونها وقتی با مدیران شرکت صحبت میکردن کلی صداشون میلرزید اما من خیلی ریلکس انگار با برادرم صحبت میکنم وجالبه که همون شرکت های بزرگ درکمال ناباوری البته نه برای من بلکه برای مدیرانمون با من قرارداد می بستن .باوجودی که از نظر مدیرانمون من یه دختر بچه بودم واز نظر اونها به مردها قرارداد های بزرگ رو میدادن ونه پول داشتم نه پارتی حتی با ماشینهای مدیرامون میرفتم شرکت ها وپول یه جفت کفش رو نداشتم.بعضی شرکت ها مارو اصلا راه نمیدادن ومن توی ذهنم وقتی برمیگشتم به جای اینکه بگم چرا من رو راه ندادن میگفتم طبیعی هست من به اونها نیاز دارم نه اونها به من وباید یه روزنه دیگه برای ورود به شرکت پیدا کنم واینقدر میگشتم تا روزنه پیدا میشد.اما استاد همیشه در رابطه با جنس مخالف احساس لیاقت ندارم وتوی رابطه هایی میمونم که تمامش برام انرژی منفی هست وتازه فهمیدم به خاطر احساس عدم لیاقتی هست که درمقابل جنس مخالف دارم وفعلا تصمیم گرفتم تنها باشم چون وقتی تنها هستم کلی پیشرفت میکنم اما وقتی با جنس مخالف حرف میزنم به خاطر اینکه اگه هر طوری رفتار کنه من باهاش میمونم احساس عدم لیاقت شدیدی میگیرم وانرژیم رو برای پیشرفت از دست میدم.چند وقت پیش از یه آقای توی یه ارگانی خیلی خوشم اومد البته احساس میکنم اولین بار هست که یکی رو واقعا دوست دارم بقیه موارد برای وقتی بود که احساس تنهایی شدیدی داشتم اما حالا احساس میکنم آدمی هست که شاید خیلی سالی هست که دنبالش هستم اما پیدا نمیکردم.با وجود اینکه این آقا هم یه بار نشون داد که از من خوشش اومده چند بار دیگه که به اون ارگان رفتم دیدم اخمهاشو انداخته وکلی قیافه میگیره ومن گفتم خب اگر از کسی خوشم اومده باید نشون بدم وناراحت نشم آخرین بار به خودم گفتم من دارم اشتباه قبلم رو انجام میدم چرا باید یه رابطه به من احساس بد بده ومن تحمل کنم.وقتی از اون ارگان اومدم بیرون گفتم دیگه نمیام اگر این آقا از من خوشش بیاد اون باید بیاد سر کار من درغیر اینصورت بودن در رابطه یک طرفه در شان من نیست واگر قراره تنها باشم بهتره تنها باشم تا رابطه ای که طرف بخواد به من اخم بکنه.هیچی الان کلی احساسم خوبه وخوشحالم که پای حرفهام میمونم حتی اگر کسی رو خیلی دوست داشتم خودم رو بیشتر دوست دارم واحساس لیاقتم رو اینطوری نابود نمیکنم.من خانم شایسته عزیز رو خیلی دوست دارم ویکی از الگوهای زندگی من هستن وتوی یه فایلی ازشون شنیدم که آدمی که با خودش در صلحه خودش رو دوست داره ومن اونموقع که این حرف رو شنیدم دلیل تمام ناراحت بودنهام رو توی رابطه فهمیدم چون خودم رو دوست نداشتم وبرای خودم ارزش قایل نبودم وتوی رابطه ها با احساس منفی میموندم .استاد من فکر میکنم احساس لیاقت با احساس شجاعت خیلی رابطه مستقیمی دارن چون من هرجایی که بر ترسم غلبه کردم وشجاعتم رو نشون دادم وموفقیتم بیشتر شد احساس لیاقتم بالاتر رفت.یادمه توی کل عمرم از پل هوایی میترسیدم یه روز توی یه خیابونی گیر افتادم وتنها راه حل گزر از اون خیابون عبور از پل هوایی بود شاید این هم یکی از قشنگتریت تجربه هاای زندگیم باشه تصمیم گرفتم که از پل رد بشم اول که این تصمیم رو گرفتم دستام یخ کرد وکلا سرگیجه گرفتم چون اینقدر از پل هوایی میترسیدم که گذر ازش برام با مرگ فرقی نداشت اول که کلی جلوی اولین پله موندم با دستایی که توی تابستون از ترس یخ زده بود چند بار با همون حال دوتا پله رو رفتم بالا از ترس برگشتم بعد سه تا پله باز از ترس تا چهارتا پله تا اینکه دیدم واقعا نمیتونم اگه بخوام به اون بالا برسم از تپش قلب ایست قلبی میگیرم اینقدر که حالم بد میشه تا اینکه با ناامیدی اومدم پایین واشک توی چشمام جمع شد که خدایا چیکارکنم اول به این فکر کردم که زنگ بزنم خانوادم بیان دنبالم واز اونجایی که تاحالا اینقدر خودم رو ضعیف ندیده بودم به خودم گفتم یعنی تو اینقدر ضعیفی تو باید بتونی خودت مشکلتو حل کنی واز خدا خواستم که کمکم کنه وگفتم خدایا من اینجا میمونم تا مشکلم حل بشه تا اینکه خدا فرشته نجات رو رسون ویه جوونی از دور اومد ونزدیک پل هوایی شد واز اونجایی که در درخواست کردن از آدمها شجاعت دارم گفتم آقا ببخشید من از پل هوایی میترسم میشه من کنار شما حرکت کنم وترسم کم بشه اون آقا گفت مشکلی نداره بیا با هم بریم وقتی از پله ها بالا میرفتم از شدت تپش قلب داشتم میمردم ویه نگاهی به سمت قلبم کردم ودیدم چند سانت به سمت بیرون میاد وبرمیگرده میخوام بدونین چقدر برام ترسناک بود اوایل به بالا رسیدن چشمهامو بستم ورفتم اون سمتی که تبلیغات هست که پایین رو نبینم خب اونطرف هم اون آقا بود که نمیدیدم شاید این رو بگم باور نکنین آخرهای پل از شدت خوشحالی اینقدر خندیدم اینقدر خندیدم بدون اراده نمیدونستم چم شده اما احساس میکردم بزرگترین موفقیت زندگیم رو به دست آوردم.اون آقا رفت ومن ازش تشکر کردم وبا خوشحالی پایین اومدم آخرین پله رو که اومدم پایین قشنگ احساس کردم من یه آدم خیلی بزرگتری شدم انگار توی راه پل صدسال از عمرم بود که گذشت ومن قوی تر شدم واین احساس قویتر شدنم توی بقیه مسایل زندگیم قابل دیدن بود.
توی ترس از تاریکی ما یه خونه داشتیم با یه حیاط بزرگ ویه دستشویی که آخرین نقطه حیاط بود وشاید بگم پونصد متر حیاط با کلی درختهای انجیر وانار وانگور ومن هم که زیاد دستشویی میرفتم مثلا ساغت دو نصف شب مامانمو بیدار میکردم که باهاش برم.یه روزی که مامانم مریض بود ومن بیدار شدم ودلم نیومد بلندش کنم مثل همی پله هوایی اومدم پایین یه نگاهی به درختها کردم وتاریکی وسکوت مطلق باز هم چند بار رفتم به نزدیک درختها که میرسیدم برمیگشتم واینقدر این کار روادامه دادم که افکاری که منو میترسوند رو هی کمرنگ تر کردم مثل اینکه جن ها هستن ونمیدونم الان ممکنه اون گوشه باشن واین حرفها چون تصمیم گرفته بودم که برم افکار کمکی اومد که نه اینجا جن نیست اگرم باشه قدرتی ندارن ومن قوی ترم ومثلا داد میزنم وکلی این فکر ها رو کردم تا اینکه افکار مثبتم غالب شد ومن تونستم تنها برم اما راستش برگشتنی با کلی دویدن برگشتم ونمیشه همون لحظه ای که داری بر ترست غلبه میکنه بگی دیگه ترسم کلا نابود شده ترس هست اما اون احساس موفقیتی که برای بار اول به دست میاری اینقدر زیاد هست که اون ترس رو نابود میکنه وهمین شد ومن دیگه از تنهایی نترسیدم.
شاید یکی از علت هایی که وارد مسیر ماورایی شدم همین شجاعتم بود که باوجود تمام ترسها تونستم موفق بشم واون مسیر رو کشف کنم. البته برای من که از پل هوایی رد شده بودم این مسیر آسونتر بود چون میگفتم بزرگترین ترس زندگیم بود پس میدونم هرچند این مسیر شاید برای خیلی ها خیلی ترسناک باشه اما باید بزرگ بشی تا ظرفیت این مسیر در تو ایجاد بشه.
من کلی از این تجربه ها برای غلبه بر ترسهام دارم مثل رانندگی و…. اما فکر میکنم متن خیلی طولانی میشه .باز هم از شما استاد عزیز وخانم شایسته عزیز سپاسگزارم
سلام دوست عزیزم
باخوندم کامنتت کلی انرژی گرفتم .
وقتی کامنت شمارو میخوندم یادخودم افتادم
که چقدرتودل ترسهام رفته بودم و موفق شده بودم
والبته خیلی جاها تودل ترسم رفتم برای خواستم حرکت کردم
اما چون ته ته دلم ترس داشتم موفق نشدم تو اونکار
ولی ازهمشون درسهای زیبایی گرفتم
ممنونم از استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز
که دست خداهستن دراین مسیر ️️️
وممنون از دوستان عزیزم
که کامنتهاشون خودش پراز آگاهی
و
سپاس مخصوص خداوندی است که زمین وآسمانها را آفرید ومرا خلق کرد برای استفاده از آنها
درود و احترام خدمت استاد نازنین ام ومریم جان زیبا ونکته سنج من
و درود واحترام خدمت تک تک افراد نازنین این خانواده
امیدوارم همواره در تمام مراحل زندگی موفق وموید باشید .
وباز هم ربم را هزاران بار سپاسگزارم که شما استادم شدید در زندگی ودر این زمان ومکان هستم وربم مرا با شما آشنا کرد .
دقیقا استاد در تمام مراحل زندگی احساس لیاقت به شدت تاثیر گزار است واین احساس لیاقت است که شما رو تا اینجا رسونده چون احساس لیاقت بر میگرده به سطح تصمیمات شما که شما خودتون رو لایق چی میدونین وبرای چی تلاش میکنین وتا اندازهای که احساس لیاقت داریدشرایطی رو که در اون لحظه هستید تصمیم میگیرید وخودتون رو لایق اون تصمیم میدونید وجهان به اندازه همون تصمیم ودر اصل سطلتان به شما میدهد .واینجاست یکی از معیارهای اصلی یک ظرف بزرگ احساس لیاقت است واینکه شما خودتان را چقدر لایق اون چیز میدونید وچقدر به خودتون احترام میزارید.دوستتون دارم استاد ،مریم جانم وتمام هم خانوادهای های عزیزم
درود و احترام خدمت استاد نازنین ام ومریم جان زیبا ونکته سنج من
و درود واحترام خدمت تک تک افراد نازنین این خانواده
امیدوارم همواره در تمام مراحل زندگی موفق وموید باشید .
وباز هم ربم را هزاران بار سپاسگزارم که شما اسنادم شدید در زندگی ودر این زمان ومکان هستم وربم مرا با شما آشنا کرد .
دقیقا استاد در تمام مراحل زندگی احساس لیاقت به شدت تاثیر گزار است واین احساس لیاقت است که شما رو تا اینجا رسونده چون احساس لیاقت بر میگرده به سطح تصمیمات شما که شما خودتون رو لایق چی میدونین وبرای چی تلاش میکنین وتا اندازهای که احساس لیاقت داریدشرایطی رو که در اون لحظه هستید تصمیم میگیرید وخودتون رو لایق اون تصمیم میدونید وجهان به اندازه همون تصمیم ودر اصل سطلتان به شما میدهد .واینجاست یکی از معیارهای اصلی یک ظرف بزرگ احساس لیاقت است واینکه شما خودتان را چقدر لایق اون چیز میدونید وچقدر به خودتون احترام میزارید.دوستتون دارم استاد ،مریم جانم وتمام هم خانوادهای های عزیزم
استاد خوب و عزیزم
عشق من
سلام
خدارو شکر میکنم برای قوانینش برای حضور زیبای شما تو زندگیم
زندگی که به لحاظ زیبایی و آرامش و ثروت که تو این دو سال بدست آوردم یک طرف و سی و چند سال زندگیم هم یک طرف
اونروزی که اعلام کردین قراره یه دوره با نام احساس لیاقت آماده کنین به خودم قول دادم اولین روز بخرمش
آخ که چقدر ضربه خوردم از عدم احساس لیاقت استاد
نمیدونی دارم به پهنای صورت اشک میریزم
همه اونا که گفتی در من هست استاد
چه بله هایی که بخاطر احساس عدم لیاقت گفتم که نباید میگفتم
چه فرصت هایی که از دست دادم
یادمه از بچگی این مشکل رو داشتم. از همون دوران مدرسه که دوس داشتم مبصر کلاس باشم اما بچه های دیگه رو برتر میدونستم و فکر میکردم حقم نیست. و الان بعد سی سال هنوز تو اعماق وجودم ناراحتم که اونروزا گذشت و من خودم لایق یه مبصر شدن ندونستم
چه ارتقاء هاایی که تو محل کارم میتونستم بگیرم اما فکر کردم اونای دیگه بهترن برترن اصلا خاصن
آره من خیلیا چیزارو از دست دادم چون فک کردم
پولدارا خاصن
مدیرا و رییس ها خاصن
اونا که تو بهترین محله ها میشینن خاصن
اونا که مبصر کلاسن خاصن
اصلا یه سرو گردن بالاتر و بهترن
وای استاد نمیدونی چقدر ضربه خوردم من ازین احساس عدم لیاقت
ولی دیگه بسه
به اندازه کافی چک و لگد خوردم و از دست دادنی هارو دادم
جالبه بدونید 99.99 درصد دوروبریام منو زیباترین باهوش ترین و توانمندترین آدم میدونن
اما چه فایده که خودم خودمو یه درصدم قبول ندارم. همش فک میکنم اگه من تو دوران دبیرستان توی کل مدرسه بین چندصد نفر تو درس فیزیک 20 میشدم و همه منو با انگشت نشون میدادن یه چیز عادیه و حالا یه بار شده
همش فکر میکردم من که تا پایان دوره دبیرستان همه سالها تو کل مدارس منطقمون شاگرد اول دوم میشم چیز خاصی نیست
همش فکر میکنم اینکه همه میگن من خیلی زیبام دارن باهام تعارف میکنن آخه من کجام زیباست . شایدم اصلا یکم زشتم
همش فکر میکنم همسرم قشنگتر وبهتر ازمنه خیلی سرتره و با ازدواج با من حقش تا حدودی ضایع شده. میبینی استاد میبینی چه بیدادی میکنه این حس لعنتی؟؟؟
همش فکر میکنم چون از خانواده متوسطی هستم و خانواده پولدار و باکلاسی ندارم باید خودمو قایم کنم و حقم نیست
موفق بشم. اینارو شجاعانه مینویسم تا ردپایی باشه و یک چکاب فرکانس قبل دوره تا انشاا بعد دوره بیام و دونه دونه براتون از نتایجم بگم
نمیخوام ادامه بدم استاد فقط خدا میدونه این احساس عدم لیاقت داره تو وجودم غوغا میکنه.
استاد برام دعا کن بتونم دروه رو پر انرژی شروع کنم و تمریناتو انجام بدم و نتیجه بگیرم
همین امروز میخرمش به یاری خدا
سلام استادعزیز و مریم عزیز و دوستان خوبم
یکی از بزرگترین تضادهای زندگیم که کلا مسیر زندگی من رو توی تمام جهات تغییر داد و اصلا همه چیز زیر و رو شد همون تضاد شکست عشقی بود که من تجربه کردم و واضح که چه عرض کنم عین روز برام روشن بود که من خودم رو لایق اون رابطه نمیدونستم و العان هم درگیرش هستم و مثلاذخیلی واضح دارم میبینم که دارم جذب ادم هایی از جنس مخااف خودم میشم برای ازدواج که اصلا روم نمیشه بخام به کسی بگم که جذب این ادم شدم و اصلا به هر کس که بگم میگهبابا کاش فقط ما شرایط تو رو داشتیم تا بهترین دخترها رو میرفیتم برای خواستگاری ولی این عدم احساس لیاقت باعث شده که اصلا من نتونم اون ویژگی های مثبت خودم رو بببنم و با بهترین جنبه هام بخوام اقدام کنم برای ازدواج و من از ته دل منتظر امدن این دوره بودم و به راحتی توی همین چند روز با عشق بهاش رو پرداخت میکنم و دیوانه وار میخام ببینم نتایجش رو توی زندگیم.