معرفی دوره احساس لیاقت | قسمت 2

دوره احساس لیاقت، یکی از نتیجه بخش ترین دوره های آموزشی سایت است که تا کنون آمده شده و با توجه به نقش اساسیِ “احساس لیاقت” در “تجربه شرایط دلخواه در هر جنبه از زندگی”، این دوره پیش نیاز تمام دوره هاست. چون این دوره، اساسی ترین عامل خوشبختی یعنی “بازسازی احساس خود ارزشمندی درونی” را به صورت ریشه ای آموزش می دهد.

طبق قانون، تاثیرگذارترین فرکانس بر باکیفیت شدن زندگی ما در هر جنبه ای، “فرکانس احساس لیاقت” است. جهان طراحی شده تا در هر لحظه کیفیت شرایط زندگی هر فرد در تمام جنبه ها را، بر اساس کیفیت «احساس لیاقت و خود ارزشمندی درونی» او بروزرسانی کند. 

هر کدام از ما با احساس لیاقت و خود ارزشمندی درونی سالم بدنیا آمده ایم اما به دلایل مختلف و در طی احاطه شدن با باورهای محدود کننده از طرف جامعه اطراف،  ناآگاهانه احساس خود ارزشمندی درونی خود را تخریب کرده ایم. در واقع، تمام ناکامی ها و سختی های مسیر زندگی ما از، عدم احساس لیاقت درونی سرچشمه گرفته و هموار کردن مسیر زندگی در تمام جنبه ها نیز باید از همین این نقطه شروع شود.

آگاهی این فایل را با دقت بشنوید. این آگاهی ها به شما کمک می کند تا باورها و رفتارهای مخربی را در وجودت بشناسی که در حال تخریب احساس خود ارزشمندی شما و در نهایت، دلیل اصلی ناخواسته های زندگی تان است.

” احساس عدم لیاقت “، تأثیر مخرب گسترده ای بر تمام جنبه های زندگی می گذارد. از وضعیت مالی گرفته تا روابط، سلامتی و …

دلیل آن هم ساده است. زیرا وقتی فرد از درون احساس خود ارزشمندی نداشته باشد، نمی تواند خود را لایق پیگیری خواسته هایش بداند. حتی خود را لایق هدف انتخاب کردن نمی داند و انگیزه ه ای برای پیگیری اهدافش ندارد.

فردی که از درون احساس خود ارزشمندی ندارد، توانایی ها و مهارت هایش را نمی بیند و ارزشمند نمی داند که بخواهد از آنها ثروت بسازد.

فردی که از درون احساس خود ارزشمندی ندارد، کانون توجه او متمرکز بر نقص ها، اشتباهات، ناتوانایی ها و کمبودهایی است که دارد. این جنس از توجه، جنگی درونی در او به پا می کند و گفتگوهای درونی او را به سمت انتقاد، سرزنش و خودتخریبی های مکرر پیش می برد که واقعاً می تواند اوضاع زندگی را در تمام جنبه ها برای فرد سخت کند. روابط را مخدوش کند، سلامتی را به خطر اندازد و…

افراد زیادی از این پروسه ی خود تخریبی نامرئی که با دست خود راه انداخته اند بی خبرند. بدتر از همه، افراد متوجه نیستند که احساس عدم لیاقت در وجودشان، به چه شکل در حال ضربه زدن به زندگی آنهاست و چطور شرایط را از هر لحاظ، برای آنها سخت و دشوار کرده است. به همین دلیل آنها به دنبلا حل مسائل و مشکلات خود، در بیرون از خود هستند و راهکار را در تغییر عوامل بیرونی جستجو می کنند.

حال آنکه اگر فرد به خودشناسی برسد، به قول قرآن در اینباره بینا می شود که:

این ” احساس عدم لیاقت درونی” در وجود خودش است که مثل یک بیماری مزمن و مخفی، ریشه های زهر آلود خود را به هر جنبه ای از زندگی او کشانده و او را برای سختی های متعدد، آسان کرده است. برای همین دوره احساس لیاقت، بازسازی خود ارزشمندی درونی را از خودشناسی شروع می کند.

آگاهی های جلسات خودشناسی این دوره، مثل یک آینه است که جلوی ذهن دانشجو نگه داشته می شود و او را در موقعیتی قرار می دهد که رو راست با خودش مواجه می شود و احساس لیاقت خود را به صورت واقعی ارزیابی می کند:

  • می فهمد چه افکار و باورهایی در ذهن او در گردش است؛ 
  • این باورها و رفتارها، به چه شکل او را بر علیه خودش آموزش داده و او را برای سختی ها آسان کرده است؛
  • این باورها که بی هیچ منطقی آنها را پذیرفته، چقدر ترمزهای مخفی در برابر خواسته هایش ایجاد کرده و مسیر رسیدن به خواسته ها را برایش سخت و دشوار کرده است؛
  • دلیل اینهمه هدف گذاری کردن اما دوباره ناامید و بی انگیزه شدن هایش را می اند؛
  • می فهمد چرا نتوانسته از مهارت ها و توانایی هایش پول بسازد؛
  • چرا روابط نامناسبی دارد؛
  • ایرادها را پیدا می کند و رفع آن ایرادها را در عمل یاد می گیرد؛

در واقع دانشجوی این دوره، مثل یک مشاور خبره یاد می گیرد که:

چه نگاهی به خودش و توانایی هایش دارد؛ رفتارهای او از چه باورهایی نشات می گیرد و این باورها، چقدر کمک کننده اند و چقدر ضربه زننده و چطور می تواند با حذف این ترمزهای مخرب ذهنی، باورهایش را اصلاح کند. منطق‌های قوی ای که استاد در هر جلسه در دست دانشجو می گذارد، هر بار بخش مهم تری از « احساس لیاقت و خود ارزشمندی بی‌قید و شرط» را در درون دانشجو احیاء می کند و با هر بهبودی که در احساس لیاقت او ایجاد می کند، جهان در پاسخ به این فرکانس با کیفیت تر، شرایط زندگی اش را بهبود می دهد.

از روی این الگو و این بهبودهای تکرار شونده در شرایط زندگی اش است که دانشجو متوجه نقش اساسی احساس لیاقت در تجربه خوشبختی می شود و با انگیزه بیشتری روی آگاهی ها و تمرینات این دوره تمرکز می کند و به این ترتیب طبق قانون، خود را به معنای واقعی کلمه، آسان می کند برای آسانی ها


✅ محتوای آموزشی این دوره را در بخش محصولات مطالعه کن و اگر نشانه‌ای دیدی که قلبت آن را تایید کرد، با ما در مسیر معجزه آفرین دوره احساس لیاقت، همراه شو.

اطلاعات کامل درباره محتوای آموزش دوره احساس لیاقت

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری معرفی دوره احساس لیاقت | قسمت 2
    378MB
    20 دقیقه
  • فایل صوتی معرفی دوره احساس لیاقت | قسمت 2
    0MB
    0 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

294 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «امیرحسین ادیبی» در این صفحه: 2
  1. -
    امیرحسین ادیبی گفته:
    مدت عضویت: 2948 روز

    به نام خدا و سلام به شما استاد عزیز

    بحث لیاقت…

    احساس لیاقت…

    استاد این بحث خودشناسی اروم اروم خیلی درهای اگاهی رو به روی انسان باز میکنه، نشستم فکر کردم و دیدم که چرا من اصلا یکسری خواسته هارو نمیخوام، چرا بعضی چیزارو اصلا در درون و به صورت واقعی دنبالشون نیستم؟

    و به این رسیدم که من فکر نمیکنم که لیاقتش رو داشته باشم!

    شاید در ظاهر یک نفر از ما سوال کنه که تو فکر میکنی ادم لایقی هستی میگیم بله من لایقم!

    شاید 95% ادما بگن که اره من لایق خیلی چیزا هستم…

    اما اما اما چیزی که در درونشون حس میکنن و چیزی که اونجا جریان داره چیز دیگه ایه…

    اصلا تو بحث خودشناسی صداقت با خود مهمترین معیار و اولین قدمه…

    رو راست بودن با خود و صداقت داشتن با خود و اینکه بپذیریم که ما در خیلی چیزها ایراد شخصیتی داریم خودش مهمترین قدمه…

    بدون صداقت و روراستی با خود امکان نداره بشه خودمون رو بشناسیم… یعنی دقیقا همونجایی که میخوایم بعضی ایرادات رو در درونمون انکار کنیم، دقیقا همونجا تمام این پروسه متوقف میشه و به بیراهه میره…

    حتی اینکه بپذیریم خیلی اوقات ما به خودمون داریم دروغ میگیم و خود من دارم به خودم دروغ میگم و خیلی از ایراداتم رو انکار میکنم، حتی این پذیرش هم خودش خیلی شجاعت میخواد و قدم بسیار مهمیه

    حالا تو بحث لیاقت و احساس ارزشمندی، در مورد خودم اینجوریه که خیلی جاها که احساس عدم لیاقت دارم و احساس ارزشمندی نمیکنم دلیلش و ریشه ی اصلیش، “نظر مردم” هست…

    وقتی پله پله میرم عقب و میخوام بفهمم درونم چه چیزی باعث شده که احساس بی ارزشی یا احساس بی لیاقتی داشته باشم، در 80% اوقات میرسه به “حرف مردم”

    باز هم شاید با خودمون بگیم، حرف مردم اونقدرا هم ترسناک نیست و جدی نیست، اما خیلی هامون از هزارتا حیوان درنده کمتر میترسیم تا از حرف مردم!

    خیلیامون از حرف مردم و مخصوووووصا از سرزنش مردم و قضاوت اشتباه مردم، بشدت و وحشتناک میترسیم… خود من همینطورم… من میترسم از حرف و قضاوت و سرزنش مردم… من میترسم از این مورد…

    خیلی جاها حرف مردم برای ما شد باور؛ خیلی جاها باورهای ما از حرف هایی که مردم به ما زدن نشات میگیره… خیلی اوقات منطق ذهن ما حرفای مردم هستن…

    کسی که مثلا با قیافش حال نمیکنه، قطعا بخاطر اینه که بارها بقیه بهش اینجوری گفتن… حرف بقیه شده حجت برامون…

    اینایی که دارم میگم در واقع دارم خودم رو وصف میکنم..

    من همینجوریم…

    کسی اگه بمن بگه تو زشتی یا فلان جای صورتت ایراد داره من تحت تاثیر قرار میگیرم و احساسم بد میشه؛ و اگه همون آدم بعد ها از من تعریف کنه من احساسم خوب میشه و این حرفارو میکنم منطق برای خودم..

    یعنی اینجوریم که اگه کسی بگه تو زشتی این حجت میشه برای من که اره من زشتم، یا اگه یکی بگه تو زیبایی این میشه حجت برای من که آره من زیبام!

    دقیقا افسار ذهن و زندگیم رو دادم به بقیه!

    خودم دادم به بقیه… ننشستم خودمم تعیین کنم باورهامو…

    مردم برای من تعیین کردن همه چیو…

    مردم معیار های واهی و بی پایه ساختن و چون جمع کثیری از مردم یکجور فکر میکنن، این افکار عمومی من رو هم شامل شده و منو فریب داده…

    اصلا انگار خیلی از مردم گمراهن و تو گمراهی خودشون سرگشته هستن.

    به قول قران اکثر مردم گمراهن و ناسپاسن و کافرن…

    اکثریت در مسیر اشتباهه…

    حالا این باورهای وحشتناک که احساس ارزشمندی رو از من گرفته از کجا میاد؟

    از همین اکثریتی که خدا بهشون میگه کافر و گمراه و ناسپاس و نادرست و اهل دوزخ!

    یعنی من حرف این افراد رو باور کردم و حرف این افراد برای من شده دلیل محکم!

    این یعنی منم مثل همونا شدم، منم شدم کافر و ناسپاس و نادرست، چون دارم به اون شیوه جلو میرم… کسی که حرف مردم رو حجت قرار میده اون مثل همونا و در زمره ی هموناست…

    در صورتی که اون عده ی قلیل که در راست درست هستن نمیان که به کسی بگن تو زشتی، تو ناتوانی، تو بلد نیستی، تو فلانی…

    افراد به اندازه ای که از درون پر هستن و احساس ارزشمندی دارن، به همون اندازه کمتر دست به تحقیر و توهین میزنن..

    پس باید اینجوری منشا این باورهای تخریب کننده رو زیر سوال ببریم، اینجوری که آقا اینا اصلا خودشون نابودن، به قول قران اینا گمراهن، اینا خودشون احساس حقارت دارن و میخوان به بقیه هم انتقالش بدن، اینا خودشون احساس بی ارزشی دارن و میخوان به بقیه انتقالش بدن، این احساس بی ارزشی زجر آور باعث شده از درون درد بکشن و این درد رو میخوان با تحقیر و توهین و تمسخر بقیه ذره ای ازش بکاهن به صورت موقت…

    جدا از این مورد، میدونیم که خود ما اگه حالمون خوب باشه خیلی خوب رفتار میکنیم، اگه حالمون بد باشه خیلی بد رفتار میکنیم…

    رفتار ما حجت نیست، رفتار ما حقیقت و واقعیت نیست، رفتار بقیه هم حجت نیست و واقعیت نداره…

    چیزی که واقعیت داره باورهای منه… حتی کسی که از من تعریف و تمجید میکنه و من از تعریف و تمجیدش قدرت میگیرم و وصلش میکنم به احساس ارزشمندیم، دارم مسیر نادرست رو میرم، چون دارم به خودم میگم چون فلانی ازت تعریف کرده پس تو خوبی… و اگه تعریف نمیکرد من این احساس خوب بهم دست نمیداد!

    اینا همش نشونه هست… پیغامه…

    باورهای من دست خودمه و من میسازمش و اصلا نیازی به مردم ندارم، مردم حالشون خوب باشه یچی میگن، حالشون بد باشه مخالفش رو میگن!

    آیا واقعا این مردم و نظرشون باید برای ما دلیل و منطق باشه که باهاش باور هامون رو بسازیم؟

    گفتم حتی در حالت مثبتش هم اشتباهه..

    اقا طرف حالش خوبه باهات خوب رفتار میکنه

    حالش بده باهات بد رفتار میکنه

    این واقعی نیست! این بنا روی هیچ ساخته شده… روی هواست…

    واقعا اینکه میگن نظر مردم باد هواست درسته…

    نظر مردم هیچ بنایی نداره، هیچ پایه و اساسی نداره هیچی…

    اما چون اکثریت اینجوری هستن ما تحت تاثیر قرار میگیریم…

    به قول خدا که تو قران به پیامبر میگه که اگه بعد از علم و اگاهی که بهت دادم از هوس های مردم پیروی کنی و اونجوری بشی دیگه هیچ یاری ای از سمت من نخواهی داشت! این مورد رو بارها خدا به پیامبرش تاکید کرده و تهدیدش کرده که حالا فهمیدی راه درست چیه نباید از مردم پیروی کنی، مردم خیلی چیزا میخوان و خیلی چیزا میگن… ولی درست نیست!

    بازم به قول قران که میگه: خیلی افراد میان میگن مسیحی ها میرن بهشت، و بقیه میرن جهنم، یا خیلی ها میگن یهودی ها میرن بهشت و بقیه میرن جهنم، و خدا میگه: تلک امانیهم! یعنی این چیزا آرزوها و توهمات اوناست!

    در قران بارها خداوند داره اکثریت رو رد میکنه و میگه کاری به اکثریت نداشته باش اگر که میخوای مومن باشی…

    حالا این مردمی که به ما گفتن تو زشتی و تو نمیتونی و نمیشه و حکومت نمیذاره و فلانی جلوتو میگیره و فلانی بلا سرت میاره و تو ناتوانی و …. باید به خودمون بگیم که تلک امانیهم!

    اینا توهمات یک عده گمراهه… دقیقا توهماته…

    این صحبت ها آرزوهای محال و برداشت های باطل یک عده انسانه…

    مگه کل مردم دنیا بگن من زشتم، من نمیتونم، این درسته؟

    الان کل مردم دنیا بگن خورشید وجود نداره و نیست، خورشید محو میشه و از بین میره؟ هیچوقت اینجوری نیست…

    یا کل مردم دنیا بگن که زمین تخته، آیا زمین تخت میشه به حرف اونا؟ آیا قوانین به حرف مردمه؟ آیا خدا ذره ای از مردم تاثیر میگیره؟

    اصلا کل مردم دنیا بیان بگن که جاذبه وجود نداره… آیا تغییری در چیزی ایجاد میشه؟ اصلا بیان با اطمینان و دلیل و مدرک و توجیه بگن اینو، آیا چیزی با نظر اونا تغییر میکنه؟

    سوره بقره

    وَقَالُوا لَنْ یَدْخُلَ الْجَنَّهَ إِلَّا مَنْ کَانَ هُودًا أَوْ نَصَارَى تِلْکَ أَمَانِیُّهُمْ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ ﴿111﴾

    و گفتند هرگز کسى به بهشت درنیاید مگر آنکه یهودى یا ترسا باشد این آرزوهاى [واهى] ایشان است بگو اگر راست مى‏ گویید دلیل خود را بیاورید (111)

    سوره بقره

    وَقَالَتِ الْیَهُودُ لَیْسَتِ النَّصَارَى عَلَى شَیْءٍ وَقَالَتِ النَّصَارَى لَیْسَتِ الْیَهُودُ عَلَى شَیْءٍ وَهُمْ یَتْلُونَ الْکِتَابَ کَذَلِکَ قَالَ الَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ فَاللَّهُ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَهِ فِیمَا کَانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ ﴿113﴾

    و یهودیان گفتند ترسایان بر حق نیستند و ترسایان گفتند یهودیان بر حق نیستند با آنکه آنان کتاب [آسمانى] را مى‏ خوانند افراد نادان نیز [سخنى] همانند گفته ایشان گفتند پس خداوند روز رستاخیز در آنچه با هم اختلاف میکردند میان آنان داورى خواهد کرد (113)

    عده ی بسیاری از مردم در اون زمان اینجوری باور داشتن، یعنی بااااور داشتن! مطمئن بودن و به همدیگه میگفتن و خدا میدونه چقدر ادم اینجوری گمراه شد! حالا یکی مثل پیامبر اون وسطه در معرض این افراد کثیری هست که یک چیز دروغ و توهمی رو میگن!

    اما با حرف مردم چیزی تغییر نمیکنه!

    خدا با یک جمله کل اعتقاد مردم گمراه اون زمان رو باطل میکنه: تلک امانیهم! این صحبت ها آرزوها و اوهام اوناست!

    در نتیجه افرادی که در طول زندگی ما خیلی باور های اشتباه به ما دادن دقیقا همین بوده اوضاعشون…

    تماما دروغ و توهم و چیزایی که خودشون میخواستن رو گفتن…

    پس من نباید کلا به نظر مردم کاری داشته باشم، چه مثبت چه منفی… چه نظرات مثبتشون در مورد خودم چه نظرات منفیشون در مورد خودم

    من باید به اون خدایی گوش کنم که به پیامبر میگفت تلک امانیهم… همون خدایی که خط بطان میکشید روی عقیده ی بسیاری از مردم روزگار و به پیامبرانش تاکید میکرد که نباید حرف مردم رو باور کنید و نباید تاثیر بگیرید ازشون و تنها باید از علم و اگاهی ای که به شما گفته میشه توسط من ایمان بیارید

    حالا اون خدا چی میگه؟

    اون خدایی که در قران میگه اکثریت گمراهن، اکثریت ناسپاسن، اکثریت نااگاه و در نهایت جهنمی هستن، اون خدا میگه که تو کافی هستی، تو زیبای هستی، تو همین الان در همین حالتی که هستی با همین بدنی که داری با همین شکل و قد و قیافه و خانواده و هر شرایطی که داری، میتونی هرکاری کنی و به هرچیزی که میخوای برسی، تو زیبایی، تو خوشگلی، تو بینهایت ارزشمندی، تو کافی هستی، تو نیاز به هیچ چیز بیشتری نداری، تو فقط نیاز داری حرف قلبت رو باور کنی و اینو بدونی که مردم غرق در گمراهی و اوهام هستن… و نباید به حرف اونا توجه کنی…

    اون خدا میگه از هیچکس نترس، اون خدا میگه تو هیچ فرقی با هیچ کس نداری، توانایی های هرکسی یکسانه

    اون خدا با صحبت هاش احساس آرامش میده و این آرامش به قلب انسان ثابت میکنه که حقیقته…

    حقیقت از احساس آرامش میاد…

    هرچیزی که احساس آرامش میده یعنی حقیقته…متر و معیار تشخیصش هم کاملا واضح و مشخصه… هرچیزی که آرامش میده بهت اون صحبت و حرف خداست، خدا نظرش اونه

    اصلا به منبع بیرونی و نظر مردم نیاز نداریم واسه اینکه باور کنیم ارزشمندیم… خدا داره به ما میگه تو کافی و ارزشمند و خوشگل هستی، تو همینجوری به همه چی میتونی برسی واقعا…

    امیرحسین جان، اقا امیرحسین، یادت باشه که این مردمی که ازشون حساب میبری و نظرشون باعث میشه احساست خوب و بد بشه، یادت باشه این مردم گمراهن! یادت باشه قانون جهان اینه که اکثریت همواره در گمراهی هستن…

    یادت باشه که نباید به حرف اینا کار داشته باشی وگرنه اگه حرف قلبت که خدا باهات صحبت میکنه رو ول کنی و به حرف جامعه و مردم توجه کنی میشی از گمراهان و خدا دیگه هیچ یاری ای نمیرسونه بهت…

    این جامعه شامل پدر و مادر و خانواده و دوستان هم میشه….

    حضرت ابراهیم پدرش انسانی کافر بود، ولی حضرت ابراهیم حرف رب خودش رو باور کرد نه حرف پدرش رو، و با احترام ردش کرد…

    این اکثریت گمراه شامل هرکس میتونه باشه… و یادم باشه که اگه مثل اکثریت فکر میکنی خودتم ازونایی!

    وقتی میتونی بگی که گمراه نیستی که به صلح درونی با خودت برسی… به آرامش و عشق عمیق و پایدار قلبی برسی…

    تا وقتی که منتظری بقیه ازت تعریف و تمجید کنن و تاییدت کنن تا احساست خوب بشه تو هنوز گمراهی…

    تا وقتی که مردم میتونن با صحبت هاشون احساست رو بد کنن و تاثیر بزارن روی روندت، تو گمراهی…

    هرچند که هیچوقت نباید به این ببالیم و مغرور بشیم که من هدایت یافته هستم!

    چون همون خدا میگه که اینجوری مطمئن نباش به خودت و متواضع باش در برابر من… کار رو هیچوقت تموم ندون… چه در جنبه ی منفیش چه در جنبه ی مثبت کار رو تموم شده ندون…

    چون ذات این جهان دائم در حال تغییره…

    انسان مغرور فکر میکنه که همیشه میتونه همینجوری ادامه بده

    انسان ناامید هم فکر میکنه همیشه اوضاع بد میمونه…

    در واقع ذات و سیستم جهان در حال تغییره بخاطر همین خدا میگه غرور یا ناامیدی رو بزار کنار…

    وگرنه بحث ناراحت شدن خدا نیست، این احساس و این فرکانس بر خلاف مشیت جهانه…

    جهانی که هرلحظه میتونه تغییر کنه، اونوقت چه غروری؟ و چه ناامیدی ای؟

    در نتیجه تو زیبایی امیرحسین

    تو کافی کافی هستی

    تو بسیار توانایی

    تو بسیار ارزشمندی

    تو بسیار لایقی

    تو لایق تمام نعمت ها هستی

    تو لایق آسون ترین و لذتبخش ترین زندگی هستی

    تو لایق این هستی که به راحتی به خواسته هات برسی

    تو لایق این هستی که خدا برات همه کار هارو انجام بده

    تو لایق بهترین چیزا هستی چون جزیی از خدایی و خدا خلقت کرده

    تو لایق بهترین نعمات ها هستی چون به این دنیا اومدی

    و تمام این باورها درسته و واقعیته، چون خدا داره میگه اینارو… خدا این صحبت هارو داره میگه… این صحبت ها ساخته ی ذهن تو نیست… این صحبت ها گفته ی رب جهانیانه… و کیست راستگوتر از الله در سخن؟

    و اون باورهای محدود کننده گفته ی یک عده گمراه و ناسپاس و اهل دوزخ!

    اون باورهای محدود کننده گفته ی افراد جاهل و نااگاه و گمراه شده از راه راسته!

    دقیقا همینطوره… دقیقا همینطوره

    و این افراد همیشه هستن، زمان ابراهیم بودن، زمان محمد بودن، و در این زمان هم هستن… این افراد همیشه هستن…

    اما تو نباید باور کنی اونارو و نباید تاثیر بگیری ازشون… تو باید ایمان داشته باشی به ندای قلبت… تو باید مردم و نظر مردم و عقیده ی مردم رو بزاری کنار…

    حتی در مورد حضرت محمد، کفار گاهی اوقات از در سازش و تعریف و تمجید میخواستن وارد بشن و روی محمد تاثیر بزارن!

    سوره ی منافقون

    إِذَا جَاءَکَ الْمُنَافِقُونَ قَالُوا نَشْهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَاللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّکَ لَرَسُولُهُ وَاللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَکَاذِبُونَ ﴿1﴾

    چون منافقان نزد تو آیند، می گویند: گواهی می دهیم که تو بی تردید فرستاده خدایی. و خدا می داند که تو بی تردید فرستاده اویی، و خدا گواهی می دهد که یقیناً منافقان دروغگویند. (1)

    اتَّخَذُوا أَیْمَانَهُمْ جُنَّهً فَصَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ إِنَّهُمْ سَاءَ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ ﴿2﴾

    سوگندهایشان را [برای شناخته نشدن نفاقشان] سپر گرفته در نتیجه [مردم را] از راه خدا بازداشته اند. چه بد است آنچه را اینان همواره انجام می دهند! (2)

    یعنی تعریف و تمجید ازت شد هم نباید شل بشی… نباید وا بدی… نباید تاثیر بگیری… هر نوع تاثیری گیری از هر نوع عامل بیرونی مسیر نادرسته…

    یعنی مسیر درست اینه که هرنوع تاثیرپذیری از عوامل بیرونی رو کنی صفر… باید در این مسیر حرکت کنی…

    خدا میگه که اینا هرجوری باشن دروغ میگن و در مسیر اشتباهن، حتی اگه سوگند یاد کردن در موردت و حتی اگه قسم خوردن که تو بر حق هستی و ازت تعریف و تمجید شد تو نباید تاثیر بگیری ازشون…

    تاثیر گرفتن از غیر همانا و کم شدن هدایت همانا

    امیرحسین وقتی خدا داره همیشه بهت میگه که تو کافی هستی، تو زیبایی، تو ارزشمندی، تو به هرچیزی بخوای میرسی، صراط مستقیم اینه، راه درست اینه، وقتی خدا اینارو میگه دیگه چه نیازی هست که از بقیه بشنوی و تاثیر بگیری؟

    الیس الله بکاف عبده؟ آیا خدای برای بنده اش در تمااااااااام زمینه ها کافی نیست؟

    وقتی چیزی کافی هست چرا رفتن سراغ غیر؟

    نزار شک و تردید تو دلت رخنه کنه نسبت به این صحبت ها… شک و تردید از لوازم شیطانه، گوش کردن به مردم شک و تردید میاره…

    سوره بقره

    الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَلَا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِینَ ﴿147﴾

    حق از سوی پروردگار توست؛ بنابراین از تردید کنندگان مباش. (147)

    حق و حقیقت و واقعیت از سمت خداست و خدا درون توئه و با احساس ارامش بهت میگه حق چیه… حق اینه که تو ارزشمندی، حق اینه که تو کافی هستی، حق اینه که خدا برای تو کافی هست، حق اینه که خدا عاشقته و بخشیده تورو، حق اینه که تو ارزشمندی، حق اینه که تو توانایی های ارزشمنده، حق اینه که تو بدون نیاز به هیچگونه عامل بیرونی و فارغ از قیافه و سن و نژاد و خانواده و وضع مالی ارزشمندی…

    خدایاشکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  2. -
    امیرحسین ادیبی گفته:
    مدت عضویت: 2948 روز

    سلام به شما فاطمه خانم بهرامیان

    متشکرم که برام جواب فرستادید، دیدن این نقطه ی آبی کنار اسم توی سایت حس خوبی داره

    دقیقا همینطوره، حرف مردم پاشنه آشیل خیلیامون هست

    تاثیرپذیری ما از حرف مردم بسیار زیاده…

    چه در حالت مثبتش چه در حالت منفیش؛

    یعنی حتی ما تاثیرپذیریمون از حرف خدا به مراتب کمتر از تاثیرپذیریمون از حرف بقیه ست

    انقدر مردم رو در ذهنمون مهم و بزرگ و دارای اثر دیدم، انقدر مردم رو بزرگ کردیم و انقدر خدارو کوچیک کردیم توی ذهنمون که این شده وضعیتمون که مردم و نظرشون رو در هرچیزی لحاظ میکنیم؛

    این شده که از مردم میترسیم، این شده که بشدت نگرانیم که نکنه مارو تایید نکنن

    و این خیلی از ترمز های ذهنی مارو تشکیل میده واقعا

    بازم ممنونم از شما

    انشاالله که خدا به ما کمک کنه و مارو به راه راست، راه کسانی که به آنها نعمت داده هدایت کنه، نه راه کسانی که بر آن ها غضب کرده و نه گمراهان.

    انشاالله خدا به ما این درک و یقین رو بده و برامون مهیا کنه که به صورت 100% باور کنیم و یقین داشته باشیم که تمام زندگیمون توسط خودمون خلق میشه و هیچ چیزی و هیچ کسی و هیچ موردی به اندازه ی سر سوزنی تاثیری توی زندگی ما نداره…

    انشاالله خدا به ما آرامش و اطمینان خاطر بده، به ما عشق درونی بده، به ما تایید درونی بده که نیازمند تایید و توجه بقیه نباشیم

    انشاالله انقدر توحیدی بشه باورهامون که از کسی حساب نبریم، از هیچ تهدید و ارعابی حساب نبریم و نترسیم و به قول قرآن فقط از خدا خوف و خشیت داشته باشیم

    انشاالله در این اول سال و عید، خدا بهمون همون آرامش که تو قرآن ازش به عنوان “سکینه” یاد میکنه بده و قلب هامون رو مملو ازش کنه…

    انشاالله به جایی برسیم که در هر لحظه تسلیم و متوکل باشیم…

    انشاالله انقدر باورهامون توحیدی بشه و انقدر از شرک پاک بشیم که هم در این دنیا خوب زندگی کنیم و هم در اون دنیا

    خدایا من به هرخیری که از تو بمن برسه فقیرم و محتاجم و نیازمندم

    خدایا من بدون تو هیچی نیستم

    خدایا من همیشه و هر لحظه محتاج توام

    خدایا من به تو خییلی محتاجم و نیاز دارم

    خدایا منو از تمام بندگانت و مخلوقاتت و هرچیزی کفایت کن

    خدایا قلب منو برای باور کردنت خاضع کن

    خدایا من رو در برابر خودت کوچیک و در برابر مردمان بزرگ کن

    خدایا چیزی که تحملش رو نداریم بر ما تحمیل نکن

    خدایا بارهای سنگین که پشت مارو شکسته از رو دوش ما بردار

    خدایا مارو در این دنیا و اون دنیا عاقبت به خیر کن

    خدایا منو کفایت کن در هر موردی و هر موضوعی…

    خدایاشکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای: