روی خودت سرمایهگذاری کن - صفحه 3 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/09/abasmanesh-7.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2016-08-02 13:12:282024-06-08 22:20:14روی خودت سرمایهگذاری کنشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خداوند بخشنده مهربان، خداوند هدایتگر من و همه دوستان به شرط باور قلبی به خودش
درود بر شما استاد عباسمنش عزیز️
شما عشق منی️
استاد جان شاید برای بسیاری از دوستان هر کدام از فایل ها نقطه عطفی و نقطه تلنگری باشند ولی برای من آشنا شدن با شما و از موقعی که خواستم تغییر کنم و خدا شما رو در مسیر هدایت من قرار داد نقطه عطف بود و از این قضیه مدت هاست که میگذره، همونطور که خودتونم بارها اشاره کردین تاریخ عضویت در سایت شما ملاک تغییر نیست ، ملاک باورها و نتایجی هست که ما تو این مدت گرفتیم، من چند ماه اولی که با شما آشنا شدم زیاد به سایت سر نمیزدم ولی حدود یک سال و نیم هست که پیگیر فایل ها هستم و نزدیک به شش ماه پیش اولین دوره از محصولات شمارو خریداری کردم؛ من به شدت به مقوله هدایت مثل شما باور دارم و هر بار این باور بیشتر و بیشتر میشه ، وقتی از خداوند چیزی میخوام مثلا میخوام جواب سوالمو بده یا نشونه بهم نشون بده زیاد طول نمیکشه حتی گاهاً خیلی سریع بهم نشونه رو نشون میده و جواب سوالمو میگیرم؛ و به خودم میگم و بولدش میکنم که دیدی خدا بهت نشونه داد و بهت گفت چه کار کنی پس به خدا اعتماد کن وقتی این کارو میکنم و به خودم میگم که این اتفاق ببین بازم از همین جنس هدایت ها بیشتر واسم اتفاق میفته ، واقعا وابسته شدم به هدایت خداوند به اینکه باهام حرف بزنه چون میدونید استاد من فکر میکنم خدا بوسیله نشون دادن نشونه ها با ما حرف میزنه و به این نتیجه رسیدم که من لیاقت اینو دارم که خدا با من حرف بزنه و من ارزشمندم ، واقعا به مقوله هدایت وابسته شدم و از خدا میخوام همیشه هدایتم کنه اگر جایی اتفاقی دوست داشتم هم بیفته ولی نیفتاده میگم حتما الان وقتش نیست اگر موضوعی یکم توش اصرار داشته باشم یکی دوبار تو اتفاق افتادن اون موضوع تلاش کردم ولی نشد به خودم میگم دیگه پیگیری نکن چون خدا بهت وقتشو میگه ولی تو اکثر مواقع که شک و تردید ندارم یا اصرار ندارم با همون بار اول دیگه پیگیری نمیکنم و میسپرمش به خدا که به وقتش یا از طریق دیگه انجامش بده
موضوع این فایل هم همینطور شد، من دو روز پیش از خدا خواستم در مورد یه موضوعی بهم نشونه نشون بده با این که قبلا هم در مورد اون موضوع بهم گفته بود چه کار کنم ولی چون از نظر من موضوع مهمی هستش گفتم خداجونم یه بار دیگه بهم بگو چه کار کنم و بعد از دو روز این فایل شمارو دیدم که گفتید در تصمیم گیری مصمم باش حتی اگر اشتباهم بود بازم تصمیم بگیر ولی بی تصمیم نمون ، این که من چندبار نشونه از خدا نشونه دیدم و بعد این فایلو دیدم مصمم کرد که اون کارو انجام بدم؛ خیلی با حرفتون موافقم که کسی که نمیتونه تصمیم بگیره اعتماد به نفس نداره، و این شکو تردید از عدم ایمان میاد، کسی که به خدا ایمانداشته باشه خیالش راحته که خدا کارهارو براش آسون میکنه پس نگرانی نداره؛ و منم یاد گرفتم که فقط از خدا بخوام که هدایتم کنه و اجازه بدم که هدایتم کنه، نخوام همه مسائلو خودم حلشون کنم ؛ بعد از شنیدن این فایل با اینکه چند روز میگذره در تصمیم گیری دارم بهتر عمل میکنم ، مصمم تر شدم ، اعتماد به نفسم بیشتر شده و شک وتردیدم کمتر شده، انگار برای من بود این فایل و من در زمان مناسب به جای مناسب هدایت شدم، این یعنی هدایت، اتفاقا رفتم روی کاغذ اهرم رنجو لذت هم کشیدم برای اون کارم و مزایا و معایب انجام دادن و انجام ندادشو نوشتم و دیدم که چقدر منفعت داره واسم اگه انجام بدم و چقدر سختی داره اگه انجام ندم،
استاد جان دیگه من در مورد نشونه های خداوند و هدایت خداوند مقاومت نشون نمیدم میگم پس حتما واسم خوب بوده اگه اون اتفاق افتاده یا نیفتاده در هر دو صورت خودمو به جریان هدایت خداوند میسپرم و نگرانیم خیلی نسبت به قبل کمتر شده چون میدونم خدا حواسش هست
خیلی سپاسگزارم از شما به خاطر این فایل فوق العاده، خیلی عالی بود، خیلی دوستون دارم استاد عزیز و دوست دارم بیام امریکا از نزدیک ببینمتون️
سلام
پنجاه و یکمین روز سفرنامه باحالمون
تصمیم گیری
حساب کردن روی خودمون
من توی زندگیم بی نهایت تصمیم گرفتم
شاید اکثریت اشتباه بودن،اما خداییش بسیار فراوان تصمیم گرفتم
حداقل 20 یا 40 تا نمیدونم دقیق،شغل عوض کردم
این اشتباه بود،اما تصمیم میگرفتم و میرفتم توی دلش،شاید شکست میخوردم اما انجامش میدادم،
به اصرار خانواده و فشار مادرم رفتم رشته ادبیات درس خوندم،اما وسط راه شجاعت به خرج دادم و گفتم من مال این رشته نیستم که بخونم تا نهایتا معلم بشم،
من زندگیم و عشقم جنب و جوشه،
اون موقع ها توی شروع دوران جوونیم بود و انگار بهم الهام شد که برو و معماری بخون،(چون خیلی خونه ها و اماکن لوکس و دکوراسیون زیبا رد دوست داشتم و بیشتر از بقیه به یه جای زیبا توجه میکردم)انگار با هدایت خدا وارد این رشته شدم
خلاصه تصمیم اساسی گرفتم و تغییر رشته کردم و مدرسه رو ول کردم رفتم آموزشگاه خصوصی و مدرک گرفتم و………
اینجوری بگم که تا تهش رو بخونید،
من الگوی فامیل هستم برای گرفتن تصمیات،حالا بیشتر آدما تصمیات اشتباه رو میبینن و به بچشون میگن ببین فلانی چه تصمیمی گرفت و اینم عواقبش،و اگه تو هم این تصمیم رو بگیری میشی مثل فرشاد
اما.شجاعت تصمیم گیری رو دارم
و حالا که وارد مدار درک قوانین جهان هستی و شناخت خداوند شدم،اینجا اون شجاعت تصمیم گیریه که حتی اغلب به اشتباه هم بود،اینجا کمکم میکنه،که با توجه به استفاده از قوانین جهان هستی و قدرتی که خداوند در اختیارم گذاشته برای رشد،بتونم تصمیمات درست در راستای تحقق خواسته هام و پیشرفت هام بگیرم
یعنی میخوام بگم به قول استاد اون عضله تصمیم گیری رو قوی کنیم،
من یه آدم پیله ای هم هستم و تا ته یه چیز رو در نیارم ول کن نیستم،
اما در مبحث درک قوانین و پیشرفت اصولی،ذهن خیلی مقاومت میکنه و اون حالت سکون رو ول نمیکرد،
اینجا به خودم میگفتم بابا تو که وارد یه چی میشدی تا تهش میرفتی،په الان چرا هی شل کن سخن کن میری جلو،
ولی خداییش هیچوقت بیخیال این سایت نمیشدم،
شاید شل میکردم اما نمیذاشتم نخ پاره بشه
تا دیدم بابا ذهن چون زاده شده از منطق های جامعه و با توجه به شرایط کنونی واکنش نشان میده و میگه که بابا تو نگاه به شرایط الانت بکن بعد این داستان های عباسمنش رو بلغور کن واسه ما،
و یه جایی استاد گفت هر جا در هر موردی یا تصمیمی یا حرف های ذهنی،دیدی ذهنت میخواد مخالف قلبت بهت پیشنهاد بده همونجا سر مچش رو بگیر و همون میشه پاشنه آشیل تو،
الان خداروشکر، هم دارم سفرنامه رو دنبال میکنم،هم قدم کار میکنم،هم نعمت ها وارد زندگیم میشن مرتب،که این نعمت ها حاصل ادامه دادن و استمرار در همین سفرنامه و قدم اول،
خدایا سپاسگزارم از تو بابت تمام نعمت ها و رزق و روزی که هر روز به من میدی ،
خدایا سپاسگزارم ازت که من رو در مسیر خواسته هام و مسیر الهی خودت قرار دادی
عاشقتونم
شاد و ثروتمند باشید
بنام خدا
سلام براستاد عزیزم قدم45
طبق برنامه من از اولین فایلهای دانلودی شما شروع کردم به دیدن ونوشتن وکامنت گذاشتن
استاد جان من هفته قبل یکشنبه این فایل رو دیدم
وحقیقتا نمیتونستم به خودم اجازه بدم که بیام کامنت بزارم
وازطرفی هم با اینکه تصمیم چندساله من بود که که از کار کارمندی بیام بیرون
اما همیشه منتظر یک فرصت بودم وپیش خودم میگفتم به وقت میام بیرون
اما بعداز دیدین این فایل زیبا وبی نظیر یکی از بزرگترین تصمیمات خودم رو گرفتم
استاد جان تاصبح خوابم نمیبرد
هزارتافکر میومد به ذهنم که آرمین تو
یک نفری نیستی 4نفری
از اون ور قلبم میگفت خب هرچندنفرباشی
مگه قبلا تو نتونستی پول بسازی وخونه بخری
وزمین بخری
آرمین تو مهارت خاصی نداری منظورم کار فنی هست
گفتم مشکلی نداره روی آموزش ترانه سرایی وخوانندگی خودم سرمایه گزاری میکنم
چندوقت پیش در فوتبال رباط صلیبی من آسیب شدید دید
نجوا میگفت که خلاصه از بیمه استفاده کن پاهاتو عمل کن بعد استعفاءبده
اما قلب میگفت اگر استعفاء ندی دیگه حق نداری بگی شاگرد استاد عباسمنشی
با همین شرایط پولشو میسازی وعمل میکنی
البته نمیدونم شاید طبق قانون سلامتی ترمیم بشه
اما هنوز موفق به گرفتن دوره نشدم
نجوام میگفت پسردوتا فرزند داری که باید چندروزدیگه برن مدرسه
قلبم میگفت نگران نباش خدا هست
نجوام میگفت این یک تصمیم احساسی ولحظه ای پشیمون میشی
قلبم میگفت حتی اگر اشتباه باشه بهتره که در برزخ باشی
فردا صبح رفتم اداره خیلی برام سخت بود
استرس داشتم
رفتم پیش معاون وگفتم آقا من دیگه نمیام
وازطرفی بعضی از همکارهام متوجه شدن
آقا تماسها ونصیحتهاهمکارها شروع
آقا اینجا هرکس رو راه نمیدن بیرون کار نیست
تو دوتا بچه داری آقا دارید تبدیل وضعیت میشین
خلاصه گفتم نه من تصمیم خودم رو گرفتم
خدا روشکر مستاجر نیستم
واین موضوع خودش کلی به من انگیزه میداد
وازطرفی همسرم مکرومه بافی انجام میده
که حاصل پافشاری من درگذشته باعث شد که این هنر رو یاد بگیره واینجا باعث شدحداقل پیش خودم بگم آقا یه منبع درآمد هرچندکم فعلا داریم
یهو به ذهنم زد که آقا خودمون چرا ملزومات هنری خانومم رو نفروشیم خلاصه شروع کردیم یقینا خدا ماروحمایت میکنه این اولین ایده بعداز نشون دادن ایمان بود
واما مهمترین بخش اینه که به معنای واقعی به من الهام شد که آرمین در کنار آموزش خودت در ترانه سرایی وخوانندگی برو یه صنعتی رو که قلبا دوس داری وبهت احساس خوب میده یاد بگیر
درودگری
تازه با یادگرفتنش کلی انگیزه ات میره بالا
کلی سازه های جدید رو میسازی و تازه میشه یکی از داشتهای بزرگت
که با اقتدار میتونی مهاجرت کنی
خلاصه الان آزادی مکانی وزمانی دارم
ویقینا آزادی مالی رو هم رقم میزنم
این روزها راحت زبان یادمیگیرم
کلی وقت روی آموزشهام میزارم
کلی پیگیر کار جدیدم هستم درود گری
کلی تمرین خوانندگی میکنم
خدایا شکرت ازاینکه در این سایت رویایی هستم
واین آگاهی ناب رو گوش میدم
که باعث شد از این برزخ دربیام
خدایا شکرت
استادواقعا ممنووونم ازت عشق منی
درپای روز 51
سلااام و ارااادت
با دو روز و نیم فاصله از بعد نکته برداری از فایل دارم کامنتش را مینویسم ، چون نیاز به یک تصمیم گیری داشتم !
البته که طبق گفته ی استاد کلی تصمیم نگرفته وجود داره و یا تصمیم هایی که گرفته شده ولی سست بوده
اما یکی از مواردی که شاید به ظاهر تصمیم گیری هم لازم نداشت و چیزی بود که جز رویای شخصی چندین ساله ی منه ، ولی چون درمسیر استمرار درست نداشتم نوشتم و روی کاغذ آوردمش
مینویسم تا اینجا هم تعهدی باشه و ردپایی از امروزم !
تصمیمم در مورد ادامه مسیر قهرمانی بود ، من ورزشکار هستم و کسایی که ورزش حرفه ای میکنند و فایتر هستند میدونند که مسیر قهرمانی استمرار میخواد
مثل خیلی از هدف ها بها میخواد ولی توی وزرش حرفه ای ، بهای بدنی و تلاش فیزیکی زیادی را هم لازمه
با اینکه تمرین برای من بسیاااار لذت بخشه ولی توی دو سال اخیر ، بارها شد که تمرینم در اوج بود و بعد از مدتی تمرینم به صفر میرسید که برای مسیر قهرمانی یه فاجعس !! و بهونه ی این بی تمرینی را به مسائل و چالش های دیگه زندگیم و کارم و مخارجم مینداختم ، چرا میگم بهونه ، چون اگر بدون بهونه به چیزی که میخوام فکر کنیم میفهمیم که خیلی از اوقات شرایط جلو رفتن و یا به قول خودم تمرین درست و استمرار درش را داشتیم ، ولی اون زمان افکار محدود و چالش ها و ورودی های نامناسب ما را قانع میکنه که :
خوب اره دیگه به این دلایل تمرین نکردم و حق داشتم و مشکل داشتم و ….. !!!!!
.
یه شب با مربی بدنسازم داشتم صحبت میکردم که بهم گله کرد که :
تو واقعا میخوای قهرمان بشی ؟! اینکه نشد تمرین !!
داشتم همون بهونه ها را دونه دونه براش میگفتم که : بدجوری اوضاع مالیم ریخته بود به هم و کارهای خونه و شروع زندگی مشترک و ….. ، که استادم یه نگاهی بهم انداخت و گفت :
میخوای بری منچ بازی کنی ؟ که مشکلات هم نداشته باشی ؟!
مرد حسابی سراغ دارم طرف خونه خودش را فروخته تا برای مخارج قهرمانیش بزاره ، تو داری به من میگی مشکل مالی داشتم ؟!؟
………………….
هیچی دیگه اون شب قشنگ مربیم منو کوبید ! ولی کوبیدن درستا حسابی ، کوبیدنی که چندین ماهه همش به حرفای اون شبش فکر میکنم !
و اگر بخوام مثل بلور فروش داخل کتاب کیمیاگر نباشم ، که فقط رویای مکه رفتن را داشت و با رویای اون دلش خوش بود و نه با رسیدن بهش !!
و واقعا این قهرمانی و دنیایی که عاشقش هستم را لمس کنم ، لازمه که بدون بهونه به روند و خواسته ام نگاه کنم
و واقعا تصمیم بگیرم و سرم رو توی برف نکنم و خودمو گول بزنم
.
نشستم نوشتم و حتی با همسرم صحبت کردم در مورد و شب پای آتش دم در خونه که راه انداخته بودیم نشستیم در موردش حرف زدیم
جالب بود برام همسرم گفت اگه واقعا بخوای منم حمایتت میکنم و هر کاری بتونم برات انجام میدم ! خودت تصمیم بگیر !!
بازم نخواستم جوگیر بشم و نشستم نوشتم !! با منطق :
که اگر بیخیالش بشم چه بدی هایی داره و چه خوبی هایی داره
و اگر واقعا و جدی ادامش بدم ، چه بدی هایی داره و چه خوبی هایی داره
.
که به مراتب دلایل ادامه دادنم و اینکه تلاش واقعی بدون حسرتم را انجام بدم ، خیلی بیشتر از ادامه ندادنمه
و اینجا هم این رد پای من میمونه از 11 آذر ماه 1402 برای تصمیم قاطعانه و منطقی ام در مسیر قهرمانی و رویای شخصی ام
و در این لوکیشن زیبایی خونه ام در شمال کشور و هدایت الهی میخوام که به طور جد این راهم را ادامه بدم و به امید خدایی که همین خونه و اسباب مهاجرت من را خیلی زیبا جور کرد و هدایتم کرد ، میخوام که در مسیر قهرمانی ام هم هدایتم کنه
.
خداوند با شجاعانه
.
زندگی ارزشش را داره ، خیلی خیلی ارزشمنده که روی خودمون سرمایه گذاری کنیم و تصمیم های جدید بگیریم
.
یاد دیالوگ معروف فیلم رستگاری در شاوشنگ افتادم که خییلی این دیالوگ را دوست دارم ، و شاید واقعا یک زندانی بی گناه ارزش واقعی آزادی و زندگی را بهتر درک کنه تا افراد عادی جامعه
دیالوگ اندی دوفرین :
+ تلاش کن برای زندگی کردن ، یا به پیشواز مرگ برو …
.
…………………………………………………………………
قطعا در پایان این سفرنامه اتفاقا عالی و مثبت خیلی زیادی برای همه دوستان افتاده و همینطور خود من
دوستتون دارم و در پناه حق باشید : )
سلام و درود برای استادم و دوستانم
من واقعا با همچین مسئله ای مشکل داشتم نتونستن تصمیم گرفتن مثل برگ تو مسیر باد به هر طرفی رفتن که یک روزایی از زندگی ضربه هایی بمن زد و من حتی نمیتونستم بین دوتا رنگ لباس انتخاب کنم اینقدر ضعیف شده بودم اما با گوش دادن به فایل های عزت نفس و مطالعه کتاب از مدتی هست به خودم ایمان اوردم دردی که بیماری که داشت برای من حاد میشد از بین رفت و افرادی که متززل میکرد وجودمو با داشتن اعتماد به نفس با یک تصمیم حذف شدن
ایستاده بودن ثبات بودن و مهم تر از همه چه چیزی رو خواستن مهم ترین چیزه و به دنبالش به تجربه من ارامش میاره ارامش عمیق . و توی تصمیم گیری نباید با معیار های مردم اطراف تصمیم گرفت و تنها خود شخص با خودش باید روراست باشه و به خدا توکل کنه و توکلت علی الله
در پناه حق باشید موفق و سربلند
به نام مهربان پروردگارِ باسخاوتم….
حالا که به این فایل گوش میکنم میبینم باتوجه به آگاهی های این سایت که الان بیش از 6ساله بهشون عمل میکنم ،البته نه با تعهد الان….
میبینم که زمانی تونستم تصمیم بگیرم که ایمان داشتم که هدایت میشم ,زمانی تونستم تصمیم بگیرم که دلم به خداوند و کمک های غیبیش گرم بود و باورداشتم که نیروی دیگری در کار است ،دست های توانمند نیرویی که بری از محدودیت های انسان هاست
آره دقیقا هرجا توحیدعملی بخرج دادم ،و شجاعت اقدام کردن داشتم همونجا به پشتوانه ی ایمان به خداوند حرکت کردم و وارد ترس هام شدم و خداروشکر به موفقیت هم رسیدم و با هر بار موفق شدن و دست به عمل زدن اعتماد بنفسم بیشتر شد وبقول استاد عضله ی تصمیم گیربم اینجوری قوی شد
خدایا شکرت که هدایتم کردی به این سایت توحیدی، من چقدر مشرک بودم ،چقدر در سختی زندگی کردم چون قوانین رو نمیشناختم چقدر ترس هام فرمون رفتارمو در دست داشتن وبخاطر این محدودیت های ذهنی چقدر به خودم سخت گرفتم و احساس ناتوانی و درماندگی کردم درحالی که مهربان پروردگارِ باسخاوتم قدرت رو در دستانِ خودم قرارداده بود
مهربان پروردگارباسخاوتم سپاسگزارم که هدایتم کردی به این سایت توحیدی تا خوب زندگی کنم و کمک کنم جهان جای بهتری برای زیستن باشه.
استاد عباسمنش عزیزم سپاسگزارم که این آگاهی ها رو دراختیارمون قرارمیدین،دوستتون دارم و عشق برای همه ی بچههای سایت توحیدی عباسمنش 🟢
سلام
«تصمیم گیری»
خیلی از ماها نمیتونیم تو زندگیمون تصمیم بگیریم…
تصمیم گیری یکی از مهمترین ویژگی های افراد با عزت نفس بالاست…
کسی که میتونه سریع تصمیم بگیره یعنی عزت نفس بالایی داره، یعنی خودشو شناخته، یعنی ایمان داره به خدا، یعنی باور داره حتی اگه تصمیمم اشتباه بود هیچ مشکل جدی ای پیش نمیاد…
تصمیم گیری بسیار مهمه…
مثل عضله هست که باید انقدر تمرین کرد تا قوی بشه و رشد کنه…
وقتی ما تصمیم میگیریم، یک سری بازخورد ها بدست میاریم، و میتونیم طبق اون بازخورد ها متوجه بشیم چی میخوایم…اصلا همون چیزی که میخوایم، چجوریشو میخوایم…
باید زیاد تصمیم بگیریم و بهشون عمل کنیم و بعد ببینیم که چجوری میتونیم بهترش کنیم؛ طبق بازخوردها و نتایجی که بدست میاد میتونیم تصمیماتمون رو بهبود بدیم…
نکته ی دیگه غیر از تصمیم گیری که شاید کمتر بهش توجه کنیم اینه که خب ما الان تصمیم گرفتیم، حالا باید بازخوردهاش رو مرور کنیم و ببینیم که آیا من این نتیجه رو میخوام یا نه…بهتره یجور دیگه رفتار کنم یا نه… مثلا من تصمیم میگیرم که کسب و کار خودم رو بزنم… خب وقتی میام کسب و کار خودم رو بزنم بعدش باید ببینم که دوست دارم آنلاین باشه یا آفلان؟ اونجا دوباره باید تصمیم بگیریم که کدوم باشه… حالا فرضا تصمیم گرفتیم که آفلاین باشه، اما بعدش متوجه میشیم که از آفلاین خوشمون نمیاد…بعدش دوباره بازخورد گرفتیم و میریم آنلاین میزنیم…
یعنی برای خودم اتفاق افتاده که وقتی یک تصمیم رو میگیرم، دوباره تو مرحله بعد به تضاد میخورم…اما چون حواسم نبود، اون تصمیم اولی رو کلا کنسل میکنم!! اون اولا خیلی اینجوری بودم…
یعنی مثلا به این نتیجه میرسیدم که من میخوام کسب و کار خودم رو داشته باشم…و میومدم کسب و کار خودم رو میزدم و بعدش به تضاد میخوردم که آفلاین باشه یا آنلاین… اشتباه اینجا بود که وقتی به تضاد میخوردم، فکر میکردم کلا کسب و کار خودم رو داشته باشم اشتباهه و برمیگردم به کارمندی!
در صورتی که قبلا کاملا مطمئن بودم که باید کسب و کار خودم رو داشته باشم…
موضوع اینجاست که ما هر تصمیمی میگیریم، بیشتر و بیشتر به وضوح میرسیم و تو این مسیر به تضاد میخوریم…
مثلا استاد عباسمنش تصمیم گرفت که قوانین جهان رو آموزش بده و مطمئن بود به اینکار… وقتی اینکارو شروع میکنه و کمی جلو میره، به تضاد میخوره که من آفلاین کار کنم یا آنلاین؟
این تضادهای مسیر دلیل بر این نیست که تصمیم اولیه اشتباهه…
باید حواسمون باشه که تضاد ها و بازخورد های مسیر مارو از کل مسیر برنگردونه… و ناامیدمون نکنه…
همیشه به خودم باید بگم که وقتی من قبلا یک تصمیمی گرفتم، حتما دلیلی داشته و هروقت خواستم تصمیمم رو بشکونم، به خودم بگم بجای شکوندن تصمیم و برگشتن، بیام اصلاحش کنم و بهترش کنم و از تضاد ها درس بگیرم…
مثل دوست استاد عباسمنش که داستانش رو تو این فایل توضیح دادن…
ایشون مطمئن بود که نمیخواد ایران بمونه… و تصمیم گرفت که بره خارج… و وقتی رفت خارج به تضاد خورد… اشتباه بزرگ اینه که ما وقتی به تضاد بخوریم جا بزنیم و برگردیم از تصمیممون…
من خیلی موقع ها از تصمیمم برگشتم اما بعد از مدتی دوباره همون تصمیم رو انجام میدادم…
مشکل اینجا بود که من باید پله پله تصمیماتم رو اصلاح میکردم و بهبود میدادم طبق بازخورد هایی که بهم داد… نه اینکه از بیخ برگردم مرحله اول…
مثلا من تصمیم میگیرم با فلان دوستم رابطه نداشته باشم، اما بعدش میبینم که قطع کامل ارتباط برام خوشایند نبود… اینجا بهتره تصمیم رو اصلاح کنیم و بگیم خب من دوست دارم ارتباطم خیلی کمتر بشه با فلانی… حداقل در این لحظه اینو میخوام…تکامل هم دقیقا همینه و اصلا اجازه نمیده یهویی یچیزی تغییر کنه…
حواسمون باشه تصمیمی نگیریم که یهویی بخواد متحول کنه شرایط رو…
مخصوصا وقتی که پیشینه ی خوبی در تصمیم گیری نداریم و مخصوصا وقتی تکامل رو توی اون موضوع طی نکردیم…
تصمیم گیری عالیه…ما همیشه باید تصمیم بگیریم… اتفاقا همینکه من به این تضاد خوردم یعنی تصمیم گرفتم
دوست استاد عباسمنش هم وقتی رفت آلمان متوجه خیلی چیزا شد و به تضاد خورد و باعث پیشرفتش شد… وقتی نمیرفت اصلا نمیدونست چیه… همینکه تصمیم گرفت بره آلمان خیلی تلنگرها خورد و خیلی تضادها براش نمایان شد…
موضوع خیلی مهم اینه:
*آقا ما در طی مسیر به تضاد میخوریم، وقتی به تضاد میخوری، کلا نزن زیر همه چی… همه چیو برنگردون به خونه ی اول… بیا بشین بنویس که من این تضاد رو چجوری حل کنم و بالاتر برم… چجوری اصلاحش کنم اون تصمیم رو…چجوری اصلاح مسیر کنم…
وقتی استاد عباسمنش اومد توی اینکار… و به تضادهای زیادی خورد، دیگه نباید از این مسیر برگرده… این در صورتیه که مطمئن باشیم از تصمیممون…
بنظر من کسی که یک تصمیمی میگیره حتما دلیل های زیادی در اون برهه داشته… اینو نباید یادمون بره… حتی اگه الان پیشمون شدیم، بیایم دوباره بررسی کنیم شرایط رو… و بجای پشیمونی و ناامیدی و برگشتن به خونه اول، بیایم اصلاح مسیر کنیم…
چون همه ی افراد در هر موضوعی که پیش برن و تصمیم بگیرن، به تضاد میخورن تا خواسته شون واضح تر بشه…اما خیلی ها همینکه به تضاد میخورن سریع جا میزنن و یادشون میره که آقا حتما یه دلیلی داشته که من این تصمیم رو گرفتم… بجای اینکه بیام از تصمیمم برگردم، میایم بهترش میکنم جوری که به من احساس خوبی بده و باعث پیشرفتم بشه
استاد عباسمنش اومد قوانین موفقیت رو آموزش داد، این تصمیم رو گرفت
دید شاگرد نداره یا اصلا درامدی نداره، دوباره این تضاد بود و بهبود داد شرایط رو
بعد دید من خیلی شاگرد دارم، درامد خوبی هم دارم، اما سودی نمیکنم!!! اینم دوباره تضاد بود و باید اصلاح مسیر کنه و بهبود بده خودش رو
بعد دید من شاگردهای زیادی دارم درامد و سود خیلی خوبی هم دارم اما زمان خالی ندارم و همش باید حضوری برم کل ایران بچرخم و این خسته کنندست!! بازهم به تضاد خورد و بازم تصمیم گرفت که آنلاین کنه همه چیو…
آنلاین کرد و دید که خب اینهمه آدم وقدی بریزن توی سایت، این سایت باید زیرساخت های خیلی خوب و قوی داشته باشه که بتونه ساپورت کنه…اینم یک تضاد دیگه
استاد تصمیم گرفت که باید سایت قدرتمندی بالا بیاریم و برای اینکار باید حتما خودش هم اطلاعات کلی ای در مورد کدنویسی داشته باشه…اینم یک تضاد دیگه
دوباره استاد تصمیم گرفت که باید برم کدنویسی یاد بگیرم و ادامه ی ماجرا…
یعنی همیشه ما در معرض تصمیم هایی هستیم…همیشه باید تصمیم بگیریم… و همیشه هم به تضاد میخوریم چون اومدن تا خواسته های مارو مشخص تر کنن… شاید ما خواسته ی خودمون رو میدونیم، اما خیلی واضح نیست… تصمیم گرفتن پله پله خواسته ی مارو واضح تر و لذتبخش تر میکنه
نه اینکه با برخورد به اولین تضاد جا بزنیم…
خب استاد عباسمنش وقتی میدید که کار آنلاین نیازمندِ یاد گرفتن کدنویسی تا حدی هست، خب اگه جا میزد که همه چی از بین میرفت!
وقتی تصمیمی میگریم و بعدش به تضاد میخوریم به این معنی نیست که تصمیم ما اشتباه بوده… معنیش اینه من الان خیلی بهتر دارم میفهمم دقیقا چی میخوام و باید به اون سمت حرکت کنم…نه اینکه برگردم خونه ی اول…
در ضمن اینم باید در نظر داشته باشیم که «قانون تکامل» خیلی مهمه… توی تصمیم گیری هامون حواسمون باشه که این قانون رو زیر پا نزاریم…همیشه یادمون باشه تکامل همه جا حضور داره… توی هر سوراخ سمبه ای وجود داره این قانون!
تصمیمات ماهم باید طبق این قانون باشه… اما وقتی به تضاد میخوریم حلش کنیم و تصمیم رو بهتر کنیم و برنگردیم…
مثلا دوست شما تصمیم گرفت رفت آلمان، بعد دید که من وابستگی عاطفی دارم و هنوز تکلیف رابطه ی ناقصم رو مشخص نکردم!!! خب این تضاد اومده که شرایط رو بهتر کنه… دوست شما باید اینجا روی خودش کار میکرد و وابستگی خودش رو درست میکرد و عزت نفسش رو بالا میبرد، نه اینکه برگرده ایران سر همون زندگی!
وقتی دید توی کشور دیگه کار به سختی پیدا میشه، باید عزت نفس خودش و ایمان خودش رو تقویت میکرد… یا شاید این تضادی بود برای اینکه با همون مهارت کسب و کار خودت رو راه بنداز…
خلاصه ما هر تصمیمی میگیریم، قطعا در مسیرش به تضاد میخوریم… در این لحظه ها باید اصلاح مسیر کنیم و خودمون رو قدرتمندتر کنیم و حتی اگه تصمیم اشتباه بود، ببینیم دقیقا کجاش اشتباهه همونجارو اصلاح کنیم… نه اینکه کلا بزنیم زیر همه چی…
من به این تصمیم رسیدم که ایران آب و هواش خوب نیست مثلا، خب میرم آلمان
میبینم اونجا هم آب و هوا خوب نیست! اینجا نباید ول کنم برگردم ایران… باید ببینم کجای تصمیمم ایراد داره همونجارو بهبود بدم… میرم جایی که آب و هوای بهتری داشته باشه… نه اینکه برگردم ایران!
تصمیم بگیرم همیشه و توی برزخ نمونیم، حتی اگه اشتباه بود خیلی درسا میگیرم و به خواسته های واقعیمون نزدیک تر میشیم، اصلا تا وقتی تصمیم نگیریم نمیدونیم چی میخوایم… تصمیم گرفتن ها پله پله مارو میبرن سمت خواسته های واقعیمون…
طبق تعهدم 3 تا از ویژگی های مثبتم رو مینویسم:
25.خیلی وقتا با فتوشاپ کارهای بسیار بسیار بسیار حرفه ای انجام میدم و هیچ آموزشی هم ندیدم و همش با کار کردن های ساده و آزمون و خطا بوده… خیلی کارهای عجیب و جالب انجام دادم که تعجب خیلی ها رو برانگیخته..
26.اسب سواری و در کل سواری روی حیواناتی که روشون سوار میشن رو خیلی خوب بلدم… شاید در ظاهر کار ساده ای به نظر برسه اما وقتی کسی مثلا اسب سوار بشه متوجه میشه که کنترل کردنش شاید سخت باشه، از جاهایی باید رد شد که سخته و باید بدونی حالات فیزیکی خودت رو چجوری تنظیم کنی که بهت آسیب نرسه…اینارو بدون هیچ آموزشی بلدم و خوب میتونم کنترل کنم خودم و اون حیوان رو…
27.باز هم بدوم هیچ آموزشی، خیلی خیلی از کارهای مربوط که کامپیوتر و گوشی موبایل رو کاملا بلدم و مسائل فنی گوشی و کامپیوتر رو متوجه میشم…جوری که اگه ببینم گوشی موبایل داره غیرطبیعی رفتار میکنه کاملا متوجه میشم مشکلش از کجاست.. یا کامپیوتر رو، کاملا میفهمم حالش خوبه یا نه یا چه تغییری ایجاد بشه حالش خوب میشه…اینارو خیلی عالی میفهمم در حالی که اصلا حوزه تخصصی من نیست و فقط با آمون و خطا و کنجکاوی یاد گرفتم و یجورایی به شهود رسیدم توشون…یا تو حوزه ی نرم افزار های اجتماعی و اینستاگرام کاملا مسلطم که قوانینشون و اینکه دقیقا چی حاکمه روی این نرم افزار ها، به صورت خیلی خیلی جزیی… مثلا یچیزایی کشف کردم از همین اینستاگرام و تلگرام که شاید معدود افرادی متوجهش شدن…مثلا تو اینستاگرام وقتی پیج کسی پرایوت باشه کسی نمیتونه افراد داخل پیجش رو ببینه، اما بخاطر یک باگ یا شاید یک چیز طبیعی توی اینستاگرام، میشه بعضی از افراد داخل پیج پرایوت رو هم فهمید… تو این زمینه ها کاملا به شهود رسیدم و میدونم سیاست این شبکه های اجتماعی رو…
سلام ب اقای امیر حسین عزیز
تحسینتون میکنم واقعاااا چقدر خوب درک کردید قوانین رو و چقققدر خووب توضیح دادید، من دقیقا یکی دو روزه گفتم باییید ی کاری کنم این ماه حداقل ی تومن در بیارم و اصلا نمیدونم علاقم چیییه؟ توی همه کاری یسررشته ای دارم ولی اصلا نمیدونم ،
بخاطر تضاد مالی از بچگی ک داشتیم عاشق طلا شدم، ولم کنن ساااعتها میرم پشت ویترین طلا فروشا،و ب فکر کار در طلافروشی
عاشق خونه ام و دیدن خونهای مختلف میگم املاکی چ شغل خوبیه برم مشاور املاک بشم،
دندون پزشکیو و اون حسسس خوب کشیدن دندون از ریشه و درست کردن دندودنو خیلی دوس دارم ولی بخاطر بداخلاق بودن دبیر زیست اول دبیرستانم رفتم ریاضی چون ریاضیمم خیلی خوب بود، دانشگاهم ریاضی خوندم و بعدش گفتم کارمند بانک بشم خوبه هروز کلی پول میبینم دستم تو پوله و حس خوبی داره، توی کارای هنری و ظریف خیلی مهارت دارم ولی اینکه دائم بشینم توی اتاق و کار هنری کنم و ریزه کاری حوصلشو ندارم، نقاشیم خوبه، ولی باز برا تفریحی، 2سال پیش بخاطر تضاد مالی ،گفتم چکار کنم زد ب سرم یعنی ایده گرفتم از نماد مجسمه کوچولو گاو با خمیر چینی،و فرداش رفتم خمیر خریدمو اوردم خونه و با چندتا ازمون خطا شروع کردم ب ساخت خرگوش ک چقققدر خوب شدن و با قانون جذب اشنا شدمو با عبارت تاکیدی ک من میتونم بفروشمشونو … فروختمشون و …… خلاصه اینکه امروز گفتم دوباره شروع کنم ب ساخت مجسمه مار برا عید و …. و از خدا کمک خاستم ک ی کامنتی بخونم ک کمکم کنه برا این تصمیم و حسم گفت برو صفحه 22و ب کامنت عالی شما برخوردم خیییلی مچکر از کامنتتون
سلام و درود به استاد عباس منش عزیز و موحد.
استاد یه وقتایی حس میکنم خداوند خودش شخصاً داره سایت رو اداره میکنه.
من در آستانه گرفتن یه تصمیم بودم. ولی نجواهای شیطانی ذهن همش میگفت تو که نمیتونی با اینکه قبلاً کارهای بزرگتر از این رو به تنهایی انجام دادم و فکت قوی دستمه و نجوای ذهن عملاً محکوم به سکوته ولی دست از نجوا برنمیداره. این که میگم دستان خداست که داره سایت رو مدیریت میکنه ، نشانه دیروزم فایل «چگونه مولد ثروت باشیم» بوده، من دو سه بار نگاهش کردم. لابلای اون فایل که همش در مورد روانشناسی ثروت بود شما به عزت نفس اشاره کردین. و اینکه افرادی که مهارت دارن و در راستای اون هیچ اقدام عملی نمیکنن اینها مسئله شون عزت نفسه. خب دیدم من خداییش مهارتهایی دارم ولی عزت نفس و اعتماد به نفسم پایینه. بالاخره باید یه قدمی بردارم براش. شروع کردم به کار کردن فایلهای دسته عزت نفس و مکتوب کردن. الان برای همین یه دونه فایل تقریباً 7 صفحه سررسید رو پر کردم. بلافاصله بعد از تموم شدن فایل،توی چند صفحه دیگه مزایا و معایبی رو گفته بودین نوشتم. نوشتم که در صورت تصمیم گیری یا عدم تصمیم گیری چه مزایایی و چه معایبی برای هر کدوم وجود داره. یعنی چهار دسته میشه . مزایای تصمیم گیری 20 تا آیتم شده تا این لحظه و هنوز هم ممکنه بیشتر بشه. معایب تصمیم گیری فقط 4 تا نکته بود که جلوی هر کدوم بازم یه توضیح اضافه نوشتم که چیکار کنم این معایب برطرف میشه. مثل مدیریت زمان ، یا تغییر باور اینکه من دارم سرمایه گذاری میکنم و نه هزینه یا با بهبود در ارتباطات اجتماعی معایب برطرف میشه.(راستشو بخواین هیچ معایبی نبود ، فقط خواستم بهانه گیری این نجواگر کفور شیطانی رو به کلی خفه کنم) در ادامه مزایای تصمیم نگرفتن رو خواستم بنویسم ، یکی دو مورد نوشتم دیدم اینها بیش از اینکه مزایا باشن خودش معایبه، خودش بستن سرب و وزنه است به پا، خودش عامل منفی شدن احساسه. و در نهایت معایب عدم تصمیم گیری: پنج تا آیتم نوشتم ولی خداوکیلی همین پنج تا برای نابود کردن یه زندگی کافیه. الان معایب عدم تصمیم گیری عین یه لشکر دشمن جلوی مزایای تصمیم گیری صف آرایی کردن. همینها خودشون به اندازه کافی اهرم رنج و لذت هستن. یعنی رنجها به اندازه کافی زجر آور هستن و لذتها هم به اندازه کافی لذتبخش و اشتیاق برانگیز.
خدا رو شکر میکنم که لحظه ای که نیاز داشتم از درست بودن تصمیمم مطمئن تر بشم هدایت شدم به این فایل .
استاد با خط درشت این جمله تون رو وسط دفترم نوشتم ،هر چند قبل از اون توی ذهن و قلبم حک شد «ایمان داشته باش که خداوند دست من رو رها نخواهد کرد؛ همیشه خداوند با شجاعانه، هر چقدر شجاعتر و جسورتر باشی، یعنی با ایمان تر هستی»
استاد ازت متشکرم.
خدا رو صد هزار مرتبه شاکرم بخاطر وجود ارزشمند و نازنین شما.
استاد واقعاً سپاسگزارم بخاطر این فایل.
در پناه رب العالمین جان همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
بسم الله الرحمن الرحیم
برگ 51 ام از سفرنامه تحول زندگی من
روی خودم سرمایه گذاری کنم
استاد در این فایل از تصمیمات نگرفته شده صحبت کردید و بهم الهام شد تا روی برگه بنویسم که چه تصمیمات نگرفته ای دارم و کم کم از کوچکترین انها شروع کنم و انجام بدهم با اینکه من دوره عزت نفس را تهیه کرده بودم و امروز صبح که از خواب پاشدم به خودم گفتم حدیث تو چقدر به تمرینات دوره عزت نفس عمل کردی و واقعا این فایل هدایت خدا بود که باید برگردم و این دوره رو دوباره ببینم و خوشحالم که همه این ها هم نیاز به تکامل من داشت و گذر زمان ی سری مسایل را بر من روشن تر کرد و درست موقعی که بهم الهام شد باید روی عزت نفسم کار کنم به این فایل هدایت شدم
تصمیمات نگرفته ی ما بخاطر ترس ها ، نشناختن خودمان ، ندانستن خواسته هایمان ، ندانستن ارزش هایمان و ارزشمند ندانستن خودمان است
باید تکلیفم را با خودم مشخص کنم و بهم الهام شد تا در دفترم در مورد خواسته هایم در همه جنبه های زندگی ام بنویسم با خودم صحبت کنم از خودم سوال بپرسم تا بیشتر با خودم اشنا بشوم
باید یاد بگیرم همواره در حرکت باشم و تصمیم های مهم بگیرم و این هم نیاز به تکامل داره و به خدا قسم این حرف ها رو من قبلا هم شنیده بودم اما الان درک و فهم و تجربیات من بیشتر از قبل شده و معنی تکامل بر من شفاف تر شده
همه ی اینها بر میگرده به عزت نفس
چه قشنگ و محکم بیان می کنید که تصمیم اشتباه گرفتن بهتر است از در برزخ ماندن و در شک و تردید ماندن و تصمیمی نگرفتن و واقعا چقددددددرررر مثال هست که ادمی که تصمیم نگرفته همواره در حسرت مساله ای است و نه یک قدم برایش بر میدارد و نه ولش میکند خب بابا تصمیمی بگیر حالا یا خوب میشه یا بد دیگه تمام و چقدر قشنگ گفتید استاد که اگر هم تصمیم اشتباه بود از پسش برمیایم خداوند ما را رها نمیکند و دست مارا ول نمیکند بالاخره درست میشه
زندگی ارزشش را دارد که خوب زندگی کنیم و از ان لذت ببریم
خدارا شکر که در مسیری هستم که طالب اینجور حرف ها هستم و از خداوند میخواهم تا ایمانمان را بیفزاید و همواره در راه راست ثابت قدم باشیم و به این دانسته های عالی و ارزسمند عمل کنیم و توحیدی عمل کنیم
در تمرین ستاره قطبی نوشته بودم کامنت گذاشتن در سایت و خیلی خوشحال هستم که این خواسته من تیک خورد و به تصمیمم عمل کردم
در پناه الله یکتا شاد سالم ثروتمند و سعادتمند در دنیا و اخرت باشید
یا حق
ورعی
به نام خداوند بخشنده روزی دهنده قادر
روز شمار تحول زندگی من فصل دوم
51
تصمیم گیری
و نموندن تو برزخ و تعویق انداختن و دودلی و تردید
این ها دو نقطه متفاوت اند و تفاوتشون تفاوت
اسایش و تنش هست
شکل ارامش و زیبایی و تفاوتش با دگرگونی و نگرانی ….. هست
و خیلی مهمه اگه میخوای یه ادم قوی باشی
به ادمی که خودش خلق میکنه زندگیشو و نه یک فرد باری به هر جهت
مهمه
که بتونی تصمیم بگیری
و ادمای موفق خیلی خوب
سریع
عالی
و درست تصمیم میگیرن
و به قول استاد تو سمینار سال 85 و85
نتایح زندگی مار و داره تصمیماتمون رقم میزنه
و این یه تصمیمه که رو خودت کار کنی برای پیشرفت
و این تصمیم و تعهد و ادامه دادنه که تو رو به نتایج و بهبود تو زندگی میرسونه
و مهم اینه که تو تردید نمونی که مجبور شی شرایطی رو بپذیری درحالی که میتونستی تصمیم بگیری
و نترس
و برو جلو و شروع کن
و سعی کن درس بگیری
هر بار بهتر کنی تصمیماتتو
حتی ساده مثل لباس گرم پوشیدن یا نپوشیدن
و سعی کن از اشتباهاتت تصمیم های از پیش تعیین شده بگیری
و مشورت کن ولی نظر مردم برات مهم نباشه که اگه فکر میکنی درسته به زور انجامش بدی
و از خدا هدایت بخواه
و اگه تصمیم هست که بهش اطمینان داری و تجربه کردی یا …… برات مهم نباشه بقیه میگن درسته یا غلطه و مسیری که فکر میکنی درسته رو بگیر
خدایا شکرت همین الانم رفتیم برای خرید لباس
و من یاد گرفتم اولویتم راحتیم باشه نه شیک بودن و اصرار اطرافیان و الان لباس راحتی گرفتم که برام خیلی جذابه و حاضر نیستم که به خاطر اینکه زیبا تر دیده بشم و تعریف بشه ازم ،لباس سخت بپوشم و برام مهم بود اول از همه از نظر خودم زیبا باشه فارغ از اینکه بقیه میگن افتضاحه یا خیلی عالیه
و یا میگن خود خواهی
چون من میخوام اون لباس رو بپوشم و اول از همه خودم باید لذت ببرم
خدایا شکرت بزن بریم از ادامه
اره تصمیم گیری خیلی مهمه که عمرت رو تلف تعویقات نکنی و انجام بدی و تصمیم بگیری تا وقتی جهان مجبورت نکرده تغییر کنی و تصمیم بگیری
و باید یاد بگیرم عجله نکنم ولی موکول نکنم
باید تصمیم بگیرم شرایط ام رو مهمتر از همه قانون رو و عملکردمو نسبت به قانون بسنجم که چقدر دارم میترسم یا دارم فرار میکنم یا دارم میجنگم به جای اینکه فرکانسمو تغییر بدم و……..
و اروم اروم هر بار با رسیدن به شناخت بهتر نسبت به خودم با تصمیمات درست یا نادرست عضله رو قوی تر و هر بهتر و درست تر و سریع تر تصمیم میگرم
و مهم ترین چیز اینه که مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید میترسه نشم
که یه بار در ورود به دل ناشناخته ها یا تصمیماتم اشتباه شد بترسم و بگم نه دیگه دیگه این کارو نمیکنم یا دیگه ازین نمیخرم یا ازین به بعد اصلا خودمو اولویت لباس قرار نمیدم و….. درس بگیرم ولی نترسم و کلا کاسه کوزه هارو بشکنم و بگم پس دیگه این خوراکی رو نمیخرم
بلکه اگر دوست دارم طعمهای دیگش
اگر لباسی که راحتیم اولویت بوده رو خریدم و لباس خوبی نبوده نگم دیگه راحتیم بیخیال بلکه علاوه براون فاکتور کیفیت رو بیارم و………..
و یه تکنیک خوب برای انجام دادن یا ندادن
خرید ام پی تی پلیر گردنی یا هدفونی
خرید ..یا این
انجام ….یا عدم انجامش
و……..
بیام مزایا و معایب هر کدومو بسنجم
و هدایت بخوام تو موضوعاتی که من خیلی اطلاعی ندارم که مزایا و معایبش چیه
و مهم ترین نکته اینه که بی طرف بنویسم نه اینکه اونی که دلم بیشتر باهاشه رو مخصوصا بزور مزایای بیشتر و معایت کمتری بنویسم
نه قشنگ بیام سبک سنگین کنم
یه لیستی باید تهیه بشه از اولویت ها و ارزش ها و ازادی و خواسته ها و علایق خودم و خط قرمز هایی که به هیچ وجه نمیخوام به اون شکل عمل کنم
اون وقته که خیلی بهتر تصمیم میگیرم
چون بر اساس این منطق ها میام تصمیم درست رو میگیرم
رفتن تو ترسام و تصمیم گرفتن هم عزت نفسمو بالا میبره هم باعث میشه راحت تر تصمیم بگیرم و هر بار نترسم از تصمیم غلط و از گزینه ها تصمیماتم و تجربش کنم
برای جلو گیری از تردید های بعد از تصمیم گیری باید همیشه عکسش یا هرچی همرامون باشه اون لیست مزایا و …..تا به خودمون بگیم این بهترین تصمیمی بوده که اون موقع میتونستم بگیرم یا تصمیم خوبی بوده و الانم به خیرمه
باید فرکانسامو هی و هی خالص تر و مثبت تر کنم
پس نباید تو تردید باشم
وقتی تو تردید باشم نشانه ها هم درست نمیاد و من رو گیج تر میکنه چون من تو مدار سردرگمی ام
و باید ارام بگیرم
باید یاد بگیرم برم دنبال علاقم
نباید شرایطی رو تحمل کنم
باید حرکت کنم برای بهبود و اگر هم ظاهرا شرایط طوری هست که نمیتونم تغییر فیزیکی بدم و عوض کنم باید از فرکانسم شروع کنم و روش کار کنم و به احساس بهتر و تمرکز و کانون توجه بهتر و ثبات برسم و اوضاع اروم اروم بهتر میشه ضمن اینکه من این هدف تغییر رو دارم و پیش میرم و اقداماتی ککه میتونم رو میکنم و راه ها باز میشه و با تکامل هدایت میشم
باید سعی کنم ازش لذت ببرم و از پیشرفت هام
تو هر شرایطی چه محل زندگیم چه مدرسم چه اتاقم چه…….
و چیزی به نام تحمل نباشه
لذت باشه و بهبود دائمی
و حرکت برای ساخت بهتر و بهتر نه با فرار از اکنون و شرایطش نه با ناله کردن بلکه با لذت بردن نکات مثبتشو دیدن و بهبود فرکانس و هدایت شدن به قدم های عملی و گشایش راه ها برای بهبود تو هر زمینه ای
و همه بلدن غر بزنن و بنالن و و ناله و نفرین کنن و تحمل کنن و تسلیم بشن و بپذیرن و خودشونو عروسک بدونن که کاری ازشون برنمیاد
ولی عده کمی اند که عواطف و زاویه نگاه شونو کنترل و برای بهبود تلاش میکنن عده کمی اند که حرکت میکنن و با تکامل زندگی شونو پیش میبرن رو به بهتر و بهتر و بهتر
ادمهای کمی اند که سپاسگزارن و نکات منفی و رفتار های منفی اطارفیان و……. ایگنور میکنن و میان تمرکز و تلاش میکنن برای دیدن زیبایی ها و رفتار های خوب و اتفاقات زیبا و تکرار و تکرارش و تجربه بهتر و بیشتری ازون
برخلاف دیدی که مدام رفتار تلخ فردی رو تکرار و تکرار میکنه از جنس همون دریافت میکنه بیشتر و بیشتر
وانتخاب با توئه که میخوای جزو کدوم دسته باشی
کسی که در فقرو قحطی و بیچارگی و بیماری و رنج و تلخی و ارزو و حسرت نرسیده و جنگ زندگی میکنن
یا کسایی که در اوج ارامش و امید و زیبایی و نتیجه و ازادی زمانی و مکانی و مالی و دور از هر ضرر و اضطراب و نگرانی و ترس و دزدی و تنهایی و غصه زندگی میکنن در کمال و وفور ثروت و عشق و اسون گیری و اتفاقات زیب ا و تجارب ناب
؟؟؟؟؟ کدوم؟؟؟
……………………………………………………………………….
تصمیم اشتباه بگیری و بفهمی که نادرسته و درسشو بگیری بهتر از اینه که تصمیم نگیری و هرگز نفهمی چه نتیجه ای داشته و نتونی از تجربش تو زندگیت استفاده کنی و درس بگیری و کمک کنه در تصمیمات بزرگتر
نترس از شکست تصمیمت یا از سرزنش بقیه که دیدی گفتم
و افتخار کن که درس و تجربه اضافه شده و به یقیقن رسیدی نسبت به این عمل و کلی بهت کمک میکنه
استاد این واقعا خیلی ایمانه
خیلی ایمانه که هرچی تا الان تو بندر عباس ساختی بدی بره و از تهران از اول شروع کنی و نترسی
این خیلی ایمانه که نگی چطور و رفتی خیلی تحسینت میکنم
که حرکت کردی و نترسیدی از پیشرفت و تصمیم گرفتی و تصمیمات بزرگ گرفتی و نترسیدی و با ایمان پیش رفتی و نتیجش الان مشخصه ازادی های زندگیت و قدرت تصمیم گیریت و نتایجی که واست رقم زده اون ایمان و باورتو نسبت به خدا رشد داده کامل مشخصه
تا وقتی خودم نخوام و حرکت نکنم زندگیم تغییر نمیکنه هر کسی هم کمکم کنه مهم نیست
من وقتی تغییر کنم و تعهد به خرج بدم خداوند دستانش رو میاره و وهمه جوره هوامو داره و من بهتر و بهتر پیشرفت میکنم ولی وقتی من حرکتی نکنم اتفاقی نمیفته و کسی نمیتونه کمکم کنه
خدایا شکرت و ارزششو داره که خیلی خوب رو خودم کار کنم و سرمایه گذاری کنم تا باورامو زندگیمو تغییر بدم و ایشالا تو این مسیر ادامه میدیم بهتر و بهتر وبهتر
هرکجا هستید شاد باشید