روی خودت سرمایهگذاری کن - صفحه 5 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/09/abasmanesh-7.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2016-08-02 13:12:282024-06-08 22:20:14روی خودت سرمایهگذاری کنشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
روز شمار تحول زندگی من
پنجاه و یکم از سفرنامه
روی خودت سرمایه گذاری کن
🌹🌹🌹🌹🌹☘️☘️☘️🍀🍀🥀🥀🥀
از دیشب با خودم کلنجار بودم
بعد از دیدن کلی فایل ها و نوشتن کامنت درون سایت ی احساس عجیبی درونم داشتم ..
انگار از دست خودم خسته شده بودم
انگار ی جورایی احساس گنداب داشتم
احساس میکردم درجا میزنم
احساس میکردم stop داشتم
فکر میکردم 🤔🤔🤔 و فکر میکردم 🙄🙄
جوری که موقعی که خوابیدم همش داشتم با خودم حرف میزدم و در نهایت با صدای بلند فریاد زدم .. گفتم دیگه بسه
با اینکه خیلی خوابم میومد ولی ی چیزی درونم فریاد میزد و هی قعلت میزدم ..
بلند گفتم از اینکه یک جا نشستی و همش داری فکر میکنی و هی به دفترهای اهدافت نگاه میکنی و هی مشق مینویسی خسته نشدی 😞😟😲🧐🧐 دیگه بسه .. باید وارد عمل بشی
گفتم خدایا من میخوام وارد عمل بشم
من آماده شدم برای عملگراتر شدن
خدایا هدایتم کن برای عمل کردن برای خواسته هام
خدایا من باید ی تغییری بکنم
من باید هدایت بشم بسمت عملی که یک جهشی برای پیشرفتم داشته باشم
و مدام داشتم از این حرفا با خودم میزدم..
دیشب با درونم صحبت میکردم میگفتم خدایا میخوام صبح زود بیدار بشم به کارام برسم .
همینطوری که خوابم برد ساعت چهار و بیست دقیقه ی صبح بیدار شدم .. ( شهود درونی منو بیدار کرد ) …
بعد گفتم میخواستم صبح زود بیدار بشم ولی نه اینقدر زود . … بعد دوباره چشمامو بستم یهو ی الهای شدم … انگار یکی به من گفت دقیقتر ساعت بیداری تو اعلام میکردی
بعد گفتم راست میگی ها..
من فقط گفتم صبح زود .. در صورتی که باید واضح تر میگفتم که دقیقا چه ساعتی دوست داشتم بیدار بشم..
در عالم خواب و بیداری بقول معرف در آلفا بودم….
که به این موضوع پی بردم که من باید خواسته هامو واضح و دقیق بیان کنم و بعد خوابیدم و دقیقا ساعت شش و هفت دقیقه ی صبح دوباره بیدار شدم ..
خیلی خیلی خوشحال شدم که همون ساعتی که برام مناسب بود بیدار شدم
با خوشحالی اعمال مدیتشن و مراقبه و شکر گذاری هامو برای همه امورات و سلامتی اعضای بدنم انجام دادم .. چون اول وقت صبحهامو دوست دارم یکی دوساعتی رو برای همه داشته هام و آرامش و آسایشم و غیره … مراسم سپاسگذاری و هدایت های الهی رو بطلبم و بعد از تخت بیام پایین و تازه تا پاهامو میذارم روی زمین از خداوند میخوام که از همین اولین قدم برای همه ی قدمهام و برای همه ی دیده هام و برای همه شنیده هام و برای همه اعمالم و کارهام هدایتم کنه. خداروشکر
بعد از اینکه رفتم دست و صورتی شستم . گفتم برم توی تلگرام ببینم چه خبر
دیدم خدایای من استاد چی گذاشته
بسرعت دانلودش کردم و آوردم توی لپ تاپم سیو کردم تا از تلویزیون با صدای بلند و تصویر بزرگتر ببینم
دیدم ☘️☘️☘️🥀🥀🥀🌷🌷 نوشته
🥀🥀روی خودتون سرمایه گذاری کن..🥀🥀
با دیدن این فایل انگار استاد داشت با من حرف میزد و جواب سوال های دیشبمو میداد..
میگفت حرکت کن
ی تصمیمی بگیر
یک تصمیم عملی بگیر
تردید و شک رو بذار کنار
روی خودت کار کن
یک تصمیم مهمی برای خواسته ات بگیر
دلایل مزایای خواسته هامو بنویسم
معایب خواسته هامو بنویسم
دلایل منطقی رو بنویسم
تصمیم درست کدومه
وقتی تصمیم گرفتی دیگه به چیز دیگه ای فکر نکن
و بقیه ی تمام گزینه ها رو قطع کن
و دیگه بهش فکر نکن
ارزش هامونو بشناسیم
خواسته هامونو بشنایم
کارهای عقب افتاده مونو براشون تصمیم بگیریم
خودمونو بشناسیم
دقیقا از زندگی چی میخوایم
برای چی زندگی میکنم
رسالتم چی هست
هدفم چی هست
چه چیزی خوشحالم میکنه
به چه چیزی باید توجه کنم
ارزشهام چیع؟؟؟
امنیت آزادی ماجراجویی یاروابط یا سلامتی طبیعت
این ارزشها چه اولویت هایی برای من دارن
خودمو بشناسم .. اصلا ببینم من کی هستم
چه چیزی برام مهمه
اگر خودمو هنوز نمیشناسم یعنی هنوز اعتماد بنفس لازم رو ندارم
باید تکلیفمو با خودم بدونم
یعنی باید به شفافیت برسم
یعنی تغییراتی رو که باید انجام بدم براشون تصمیمات بزرگی بگیرم و مصمم باشم برای تصمیماتم
باید به احساس خوب برسم تا اتفاقات خوب پدیدار بشه
باید با خودم صادق باشم
بقول آنتونی رابینز
عضله های تصمیم گیریمونو تقویت کنیم
یعنی سعی کنیم بیشتر تصمیم بگیریم
سریعتر و درست تر تصمیم بگیریم
هر چند ممکنه تصمیمات مون اشتباه باشه ولی باز بهتر از تصمیم نگرفتنع
و با این روش تجربیات بهتری رو کسب میکنیم و در نتیجه تصمیمات بهتر و بهترو میگیریم
یکی از ویژگی های افراد موفق و ثروتمند
اینه که🥀🥀
اونها خیلی زود تصمیم میگیرن و تقریبا بیشتر تصمیماتشون درست و صحیح هستش
با عمل کردن به تصمیماتشون نتایج و بازخوردهاشون باعث شده که در تصمیم گیری قوی تر بشن
خدا با شجاعان هست
هرچقدر با ایمانتر باشیم به خدا نزدیکتر هستیم
و خداوند هدایتگر و الهمات ما هست
با کار کردن روی باورامون
برای تمام تصمیمات ی که گرفته شده .چه اونهایی که درست بوده و چه اونهایی که درست نبوده و به تضادها برخورد کردیم باید خوشحال باشیم چون تمام این تصمیمات به ما کمک میکنن برای پیشرفت
برای مسیرهای بهتر
برای موفقیت های بهتر و بیشتر
🍀🍀☘️☘️☘️☘️☘️☘️🥀🥀🥀🥀🥀
بقول استاد
از تصمیمات اشتباه هم نترسیم
حرکت کنیم و حرکت کنیم
🍀🍀🍀🍀☘️☘️🥀🥀🥀🥀🥀
همه این موارد بر میگرده به انسان
همان اعتماد بنفس هستش
من باور دارم با تهیه محصول عزت نفس به خود شناسی و شخصیت خودم بسیار کمک میکنم
و در تضادهایی که در گذشته دچار شدم علت اصلیش همان نداشتن اعتماد بنفسم بوده و باید در درجه ی اول و در اولویت ها و ارزشهام خرید این محصول با ارزش رو برای رسیدن به اهدافم سرلوحه ی همه کارهام قرار دهم
و باید روی خودم سرمایه گذاری کنم
و بهترین سرمایه گذاری همین خود باوری و تغییر باورهای مخربی است که در شخصیت درونی من نفوذ کرده
البته با فایل های رایگان استاد و کار کردن روی افکارم خیلی خیلی بهتر شدم ولی باید بیشتر کار کنم و البته با تهیه این محصول به مدار بالاتری از عزت نفس هدایت مشوم
خدارو شکر
خیلی ممنون و سپاسگزارم برای این فایل بینظیرتون استاد عزیزم
🥀🥀🥀🥀☘️☘️☘️🍀
و خیلی ممنون و سپاسگذارم برای تهیه ی بروز رسانی این فایل ها خانم شایسته ی بزرگوارم 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
و خیلی خیلی ممنون و سپاسگزارم از دوستان هم خانواده ی عباسمنشی
که این مطالب منو خوندن
☘️☘️☘️☘️🍀🍀🍀🥀🥀🥀🥀🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏👣👣👣🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀👣👣👣👣👣👣👣👣👣👣👣👣👣👣
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خداوندی که مهرش بینهایت و همیشگی ست
خدایا شکرت
عاشق خدایی هستم که به فضل و کرمش حرکت کردم و خودمو شناختم و خودشو شناختم تا بتونم ازاین خان نعمت که بینهایت گسترده است نهایت لذت رو ببرم و از جهانی که خالقم مسخر من کرده بتونم لذت ببرم و به خودش نزدیکتر بشم خدایا شکرت
تصمیم گیری ازعزت نفس میاد
حرکت از عزت نفس میاد
و عزت نفس از اعتماد من به خالقم از حساب کردن فقط روی ربم میاد
عزت نفس از باور خودم و توانایی های خودم میاد از قدرت رو در دست خدای خودم گذاشتن میاد از باور اینکه خداوند منو خالق زندگیم خلق کرده میاد از باور اینکه من موجود ارزشمندی هستم و لایق بهترین ها هستم میاد
پس اگر اینجای زندگیم هستم و راضی نیستم اگر تصمیم نگیرم حرکت نکنم و تغییر نکنم یعنی ترسیدم یعنی روی غیر خدا حساب کردم یعنی خدارو و قدرتشو باور نکردم یعنی خودمو رو باور نکردم یعنی خودم رو لایق تجربه نعمت ها و لذت از این خان گسترده که خالقم برای من خلق کرده ندونستم در یک کلام من مشرک بودم اگر بمونم بترسم و تصمیم نگیرم و حرکت نکنم حتی به غلط
خدایا شکرت
سالها در برزخ زندگی کردم و شهامت تصمیم گیری نداشتم شهامت انتخاب نداشتم حتی برای رنگ لباسم و طعم غذام سالها احساس بی ارزشی و ناتوانی کردم و چقدر چقدر مشرک بودم که فکر میکردم این تقدیر.منه و خدا برای من نخاسته و چون زن هستم باید به همین روش ادامه بدم خدایا شکرت
تا اینکه یک روز ندای حق از زبان سید حسین عباس منش به گوشم رسید و من لبیک گفتم و چنان با سر دوید تو این مسیر که فقط خودش ذوق و شوقمو میدونه و بس خدایا شکرت
اولین تصمیم من اون روز بود برای ادامه دادن و حرکت کردن و شناخت خودم و بعد تومسیر هرروز و هربار که به درک بهتری رسیدم تصمیم گرفتم و حرکت کردم ازحذف آدم ها گرفته تا مغازه جدید و کلی حرکت اما دوماه پیش بعد از چندین ماه موندن تو برزخ وتصمین نگرفتن برای سروسامان دادن به کارم بم گفت جمع کن و برو توحوضه آنلاین بارم خیلی سخت بود. اول به نظر یه شکست بزرگ و عقب نشینی میومد و بعد به قول استاد برای اولین بار تا تصمیم گرفتم و عمل کردم و اجازه ندادم نجوا ها جلو حرکتمو رو بگیره دیگه اون عضله شروع کرد به کار کردن و همینکه فردای اون روز جمع کردم و تصفیه کردم هدایت ها بیشتر از قبل واضح شد و نتایج بزرگتر شد در تمام جنبه ها خدایا شکرت تو این یک ماه درآمدم خیلی بیشتر از مغازه شد روابطم عالی شده و لذت بیشتری اززندگی میبرم و از همه مهتر عزت نفسم خیلی رشد کرده خدایا شکرت اما تا امروز هنوز پس ذهن م بود و هرکس میپرسید میگفتم میخام بازم مغازه بگیرم یعنی هنوز به طور کامل تصمیم نگرفته بوم که فقط آنلاین کار کنم اما امروز انکار باز خدا پیام فرستاد که حواست باشه باید یا تصمیم بگیری یا نگیری اگر تو این دودلی باشی بازم مشرکی بازم اعتماد نداری به خودت و به من یعنی به تصمیم خودت شک داری و امروز با تمام وجود تصمیم گرفتم فقط تو حوزه آنلاین کار کنم تا ببین هدایت خدا برام چیه خدایا شکرت
استاد جان با افتخار اعلام میکنم که بعد ازتون تصمیم بزرگی که برای کارم گرفتم دقیقا به قول شما اون عضله چنان قدرت گرفته که تا به حرفی میزنم و عمل میکنم اطرافیان انگشت به دهان که تو همین الان گفتی چقدر زود عمل کردی خدایا شکرت و این عمل به تصمیمات و الهامات خداوند میتونه خیلی بهتر و بهتر باشه با تکامل من و خدارو شکر نتایج هم تا به امروز خوب بوده
یه تصمیمی که تقریبا دوماهی بود باید میگرفتم و یه دوستی راهنماییم کرد این بود که اینستا بیام جلو دوربین و حرف بزنم و من به خاطر احساس بی ارزشی و هزارتا دلیل که حالا زیبا نیستم و مسخرم میکنن این کارو نمیکردم اما دیروز صبح یه حسی بم گفتم همین الان از خودت استوری بگیر و خبر بده به مشتری هایت که جنس جدید تو راه از زبان خودت اولش خواستم بندازم چند ساعت بعد اما همین جاگفتم چند ساعت بعد یعنی انجام نمیدم و همون جا توخیابون استوری گرفتم 😂و چند ساعت بعد هم چند تا استوری خفن 😂😂و نتیجه اینکه چقدر اعتماد به نفسم رفت بالا که من چقدر توانایی دارم و اطلاعات دارم خدایا شکرت
همین که حرکت ازخداست و برکت هم از خداست برای من بهترین پاداش چون تا خودش نخاد من هیچ حرکتی نمیکنم و همیشه میگم خدای من اون اراده برای حرکت هم خودتی باید تو توان بدی خدایا شکرت
استاد جان مریم جان عاشقتونم و به زودی آمریکا میبینمتون و 😘😘😘😘😘😘
الهی به امید تو✌🏻
سلام
میخوام داستان خودم رو بگم، تصمیمات غلط و درست،
اول از همه بگم من توی گرفتن تصمیمات بزرگ خیلی خوب عمل میکنم، ولی تصمیمات کوچیک مثل خرید کردن و… ضعف دارم، البته الکی خودمو اذیت میکردم و صد البته بهتر از قبل شدم.
✅سال ۹۰ فوق لیسانس قبول شدم و همزمان از سربازی معاف، دوستام گفتن تو که معافی برو سر کار، من شرایط کار دولتی نداشتم و خوشم هم نمیومد چون از قبل دیده بودم که ورودش هفت خوان رستم داشت اونم شرکتهای نفتی و از خیلی وقت قبل قیدشو زده بودم، خب با اینکه مشغول تحصیل بودم ولی دو سه باری رفتم تهران به شرکت های خصوصی رزومه دادم، ایمیل میفرستادم، زنگ میزدم ولی چون شرک داشتم راهی باز نمیشد، البته کلاس هم داشتم و علنا سرکار نمیشد رفت، ولی سال دوم که کلاس نداشتیم دیگه بیخیال شده بودم چون جواب نگرفته بودم، حدود ۲ سال بعد یعنی سال ۹۲ بود که بگم معجزه آسا استخدام یه شرکت نفتی چینی که تو ایران کار میکرد شدم، خب حالا دیدم که چه مسیر طولانی در پیش دارم برا رسیدن به درجات بالا منم عجول و کمالگرا و با اینکه میفهمیدم باید این مراحل رو طی کنم ولی دوست نداشتم زمان زیادی ببره، وقتی عرصه بهم تنگ شد تصمیم گرفتم و سریع رفتم یه جا دیگه مصاحبه، اینو بگم که حتی خود استاد هم با توجه به فیدبک چند ماه اخیر توی کلوپ تصمیم گرفتن و یهو تصمیم نگرفتن و میخوام بگم رسیدن به اون نقطه تصمیم گیری هم روند داره ممکنه کوتاه باشه ممکنه بلند،
خب استخدام شدم، روی دکل نفتی به عنوان کارآموز حفار، چون تلفیقی از دانش و کار تجربی بود دوست داشتم ولی خب سخت بود و اینم مسیر تکاملی داشت، تا روزی که تصمیم به استعفا گرفتم اصلا قصد رفتن نداشتم و این تصمیم رو هم سریع گرفتم و هم سریع عمل کردم، نتیجه این ۲ تا تصمیم درس بسیار بزرگی به من داد: «قانون تکامل»، رفتم یه شرکت دیگه آزمون و مصاحبه اوکی شد که داستانش مفصله و قرار شد تو یه شرکت دولتی آموزش مون بدن، امروز فردا امروز فردا تا ۲ سال بعدش من منتظر و بیکار بودم، البته ۱ سال این وسط یه مغازه کوچیک موبایلی تو روستامون زدم، سال ۹۵ یه شرکت مصاحبه دادم و قبول شدم و مرتبط با کار شرکت چینی بود و یه جورایی چون اونجا از صفر شروع کرده بودم اینجا یه پله اومدم بالاتر و خوشحال بودم که حداقل صفر و زیر صفر نیستم و یه کوچولو مسولیت دارم و با پوست و گوشت و استخونم قانون تکامل رو پذیرفته بودم و میگفتم باید حتما پله پله یاد بگیرم و برم بالا، خب مطالعه میکردم خیلی فعال بودم توی کار و کارمو دوست داشتم و دیگه همه چیزو یاد گرفتم تا اینکه خوردیم به استندبای، و حدود ۶،۷ ماه شد که یه شرکت دیگه بدون مصاحبه و با ۳ پله بالاتر در سمت مهندس۲ استخدام شدم و اونم بخاطر ایجاد احساس لیاقت و خودباوری بود که در خودم ایجاد کرده بودم، تاثیر جلسه ۱ کشف قوانین و یادم نیست که عزت نفس رو شروع کرده بودم یا نه. خب اینم در شروع تا ۸ ماه حدودا استندبای بودیم بخاطر کمبود تجهیزات تا اینکه مهر ۹۸ دقیقا در همین روز اولین پروژه شروع شد تا دقیقا شب عید کار داشتیم. قبل از عید تو سرم بود که بخاطر شرایط رفاهی و بی نظمی کار بیام بیرون ولی هنوز تصمیم قطعی نبود و یه جورایی انگار منتظر نشونه بودم، توی فروردین و اردیبهشت که استندبای بودیم و من روی جلسه ۱و ۲ عزت نفس کار میکردم، اواخر اردیبهشت اعلام کردن که برج۳ حقوق پایه ندارید و فقط بیمه، همینو که گفتن من گفتم تمااام، دیگه نمیخوام برا کسی کار کنم و استعفا دادم، برای همیشه، یه تصمیم بزرگ که قبلا جراتشو نداشتم، به لطف خدا و آموزش های استاد، تا الانم هنوز استندبای هستن و من میتونستم تو خونه بشینم و ماهی ۴ تومن بگیرم با تاخیر البته، ولی از وقتی که استعفا دادم چنان آرامش پیدا کردم و انگار آزاد شدم، خب قبلش هدفم رو مشخص کرده بودم، ترید ارزهای دیجیتال توی صرافی های بین المللی، هدفم این بود که عزت نفس رو تموم کنم بعد ثروت رو بخرم و و وقتی تموم شد دوره آموزشی این کار رو بخرم و شروع کنم، یه نشونه اومد که آقا چه کاریه، همزمان کار کن و تا نشونه تایید شد دوره رو خریدم، یه روز بعدش فکر کنم. خب بخاطر تضادهایی که توی خونه پیش اومد تصمیم به مهاجرت گرفتم و یکی دو روز بعدش عملی شد، چون به تعطیلی عیدفطر خوردم، خب مهاجرت من به دلیل ایمان ضعیف ناکام موند و کمتر از ۲۴ ساعت برگشتم خونه، و مادرم گفت همینجا بشین درستو بخون، شروع کردم همزمان عزت نفس و پکیج آموزشی، افت و خیز داشتم تا پکیج و تمرینهاش تموم شد و وقتی خواستم به صورت جدی شروع کنم دیدم هیچ کششی نسبت بهش ندارم، با اینکه تحلیل تکنیکال رو خوب یاد گرفته بودم، گذاشتم یه مدت تا خدا هدایتم کنه تا همین چند روز اخیر برام محرز شد که بهش علاقه ندارم و صرفا فقط خوشم میومده از این کار. خب دوباره فکر مهاجرت اومد توی سرم و یه جورایی از طریق نشونه ها بهم الهام شد و الان تصمیم به مهاجرت دارم، ولی برا عملی کردنش باید از یه مرحله تضاد عبور کنم که نمیدونم چقدر طول میکشه، ولی تصمیم به شدت قطعیه، تضاد هم نمیخوام درموردش صحبت کنم ولی چون به این تضاد خوردم ایمانم قویتر شد و اگر این تضاد نبود به سرعت مهاجرت میکردم، این دفعه با ایمان بیشتر، توی رویام خودمو تسلیم کردم که میرم و میزارم خدا هدایتم کنه، و خدا چون جدیت منو دید گفت نمیخواد حتما به خودت سختی بدی و تو پارک بخوابی و الهامات رو بعد از مهاجرتم یه جای مناسب عنوان میکنم،
✅و اما تصمیمات کوچیک مثل خرید کردن،خرید لباس، لوازم شخصی حتی موس برا کامپیوترم و..،بخاطر گاها وسواس یا عدم شناخت خودم نسبت به اون موضوع بوده که الکی خودمو توی شک و تردید گذاشتم و نتیجه ش هم دیدم، یا از خریدم راضی نبودن، یا پسش دادم یا عوض کردم. خب خیلی دارم تلاش میکنم که قبل خرید معیارهام رو مشخص کنم و فکرامو کنم بعد اقدام کنم، با اینکه خیلی جاها اصلا به قیمت توجه نمیکنم و شک هام بیشتر میره سمت کیفیت و راحتی و… . وقتی آرامش داشته باشم و بزارم خدا هدایت کنه قطعا خودش بهترین خریدها رو برام انجام میده، هنوز به این مرحله نرسیدم ولی خیلی بهتر از قبل شدم… خدایا شکرت 💐
بنام الله یکتا💐
روز پنجاه و یکم از سفرنامه ام ؛
اول از همه میخوام یک تشکر ویژه از استاد عزیز بکنم که راهنمای من در این مسیر پر خیرو برکت شدن و همچنین دستی از دستان خدا برای گسترش جهان در جهت خیر 🙏🍃
شجاعت در اخذ تصمیمات اساسی
چند مورد تجربه دراین باب دارم ؛
بعداز فارغ التحصیل شدنم در رشته ای که هیچ علاقه ای بهش نداشتم تاچند ماه بلاتکلیف بودم ونمیدونستم رسالتم در این دنیا چیه و چه کاری رو میخوام تااخر عمرم انجام بدم ..اونموقع ها شجاعت و اعتماد بنفس کافی برای گرفتن تصمیم اساسی برای زندگیم نداشتم تااینکه با مواجه شدن با تضاد ها ، اروم اروم در خواسته هام به وضوح رسیدم و خداروشکر در مسیر تکاملم هستم . نتایج زیادی گرفتم . اوایل علاوه براینکه اعتمادبنفس کافی نداشتم و بر خودم شناخت کافی نداشتم ، چون خدا رو درست نمیشناختم ؛نمیدونستم خدا یه انرژیه ،جهان ایینه هست که هرکاری بکنم همونو بهم برمیگردونه ..حقا در گمراهی اشکاری بودم !!
من همیشه بهترینهارو میخوام .خداروشکر میکنم به صراط مستقیم هدایت شدم .حالا دیگه با گذشت مدت زمانی ، فهمیدم رسالتم چیه .. کاری که باانجام دادنش حس خوبی میگیرم و حاضرم بدون اینکه اتتظار پول دراوردن ازش داشته باشم ،مشغولش باشم .چقدر عالی میشه وقتی هر کس فقط کاری رو انجام بده که عاشقشه اونوقت دنیا خیلی قشنگتره .
من کارمو از صفر شروع کردم وبه خداتوکل کردم خودش هدایتم کرد .. دستانش رو برام فرستاد وبهترین اساتید رو برای اموزشم سرراهم قرار داد . خدا برام پول شد، خدا برام یک رابطه عالی شد ، خدا برام حمایت خانواده شد ، خدابرام نرم شدن دلها شد ، ارام ارام هموار شدن مسیرم شد ، خدا برام سایت عباسمنش شد و هدایتم کرد ، خدابرام عشق به خودم شد ، خدا برام حال خوب شد ….
استاد خیلی ممنونم که مسیر تکاملی رو بهم یاداوری کردی . رعایت نکردن این مورد یکی از ترمزهای مهم برام بود که با پذیرشش تونستم پله پله حرکت کنم و نتیجه بگیرم .. به اندازه تمام سالهایی که بی هدف بودم حالا کلللی هدف دارم برای زندگیم حالادیگه به درستی میدونم رسالتم “هنر” هست اگرچه تا چند ماه پیش افکار درستی درباره ش نداشتم اما با اگاهی هایی که در این شش ماه اینجا گرفتم ، برای طی کردن مسیر موفقیت مصمم هستم .💪
قبلا گفتم بازم میگم :
زندگی من به دو بخش تقسیم میشه ؛
✔تولد جسمانی: زمانیکه به این دنیااومدم
✔تولد عقلانی: وقتیکه با استاد واگاهی های ناب اشناشدم و یه ادم با افکار و عقاید وظاهر متفاوت شدم واینو همه اطرافیانم مشاهده میکنن😉
سلام به استاد عزیزم
خدایا هزاران مرتبه شکرت که هر لحظه در حال هدایت بندگانت هستی .خدایا شکرت ،سپاسگذارم که من رو به سمت این فایل هدایت کردی و به این سوالی که امروز در ذهنم شکل گرفته بود که آیا هنوز هم مثل سابق در حال هدایتم هستی وراه رو به من نشون میدی یا به دلیل فرکانسهای خودم هدایت از من سلب شده پاسخ دادی نه هرگز ،من هر لحظه در حال هدایت تو هستم اگر تو درخواست کنی.
امروز داشتم به این موضوع فکر میکردم چه پولی رو حروم کردم اون دوتا طاقه پارچه رو خریدم در نهایت ازش استفاده هم نکردم .چه پولی رو حروم کردم دوره آموزش نقاشی رو خریدم ابزار نقاشی رو خریدم اما به دلیل مشغله کاری گذاشتمشون کنار وازشون استفاده نکردم .
این تصمیماتم اشتباه بودن و عجولانه به همین دلیل چند وقته که میخوام دوره آموزش خیاطی رو بخرم و خیلی دست دست میکنم چون میترسم اشتباه کنم ونظرم عوض شه در حالی که برای پیشرفت در کسب وکارم لازمه.
برام جالبه من چهار ساله عضوه سایتم وفکر میکردم تمام فایلهای استاد رو در سایت دیدم امروز یه حسی بهم گفت برو تو فهرست تمام فایلها هر کدوم به نظرم جالب رسید دوباره گوش میکنم به این فایل رسیدم فکر میکردم این فایل رو قبلاً دیدم اما وقتی گوش میکردم فهمیدم من این فایل رو اصلا قبلاً نشنیدم خیلی جالبه برام که درباره افکار امروزم بود .خدایا شکرت با این هدایتها این پیام رو به من میرسونی که من هنوز هم کنارت هستم نگران نباش باز هم برات معجزه میکنم مثل قبل غافل گیرت میکنم . در آمد بیشتر تویه کسب وکارت میخوای؟ بهت میدم .پیشرفت تویه کسب وکارت میخوای؟ راه رو بهت نشون میدم نترس تو قدم بردار بقیش با من.
الان احساس میکنم اون تصمیمات با وجود اشتباه بودنشون قراره برای من تجربه بشن ومن رو بزرگم کنن تصمیمات اشتباه آینده هم همینطور پس نمیترسم بی گدار به آب نمیزنم اما پس از سنجیدن همه ی جوانب محکم قدم بر میدارم البته با توکل بر خدا
الهی شکرت تو درآمد من رو از صفر به ماهی بیست میلیون در ماه رسوندی نمیدونم چجوری اما یک روز برند من رو با نام یاقوتی ثبت میکنی با مشتریهای فراوان وراضی من اون روز رو میبینم ،بارها تجسمش کردم وهدایتهای تو همیشه به من ثابت کرده که خدا همیشه با منه وهوامو داره .
خدایا من اون روز رو بارها تصور کردم که به هدفم رسیدم واز شدت هیجان وخوشحالی وبا قلبی راضی فریاد میزنم الاهی شکرت .
استاد عزیزم خیلی خوشحالم که بازم براتون کامنت میزارم .به دلیل مشغله کاری خیلی کم میتونم کامنت بزارم اما در این فرصت میخوام ازتون تشکر کنم که هستین، من با فایلهای رایگان شما تونستم از صفر به داشتن یه کارگاه کوچک خیاطی برسم با درآمد راضی کننده البته این روند ادامه داره ،شخصیت من تغییر کرده وایمانم قویتر شده نمیدونم چه دعایی برای شما بکنم شما نمیدونی من رو از چه شرایط تلخی نجاتم دادین خدایا صد هزار مرتبه شکرت من با این آدمهای خوب آشنا کردی،😍
شما ومریم شایستهی عزیز رو به خدا میسپارم،🥰😘
به نام خدای مهربان
سلام به همه اعضای این خانواده بزرگ و موفق
روز ۵۱ سفرنامه:
تصمیم گرفتن مثل کار کردن روی یک عضله هست. هر چه تصمیم بیشتری بگیریم این عضله تقویت میشه و قویتر میشه. همه زندگی می تصمیم گیریه. حتی تصمیم نگرفتن هم خودش یک تصمیم گیری بحساب میاد. اما این نوعش میشه موندن در برزخ بی تصمیمی. یکی از ویژگیهای افراد ثروتمند اینه که سریع تصمیم میگیرن. یعنی آنها یاد گرفتن که تصمیم بگیرن و این عضله رو خیلی خوب تقویتش کردن و قوی شده. هر چه تصمیم بیشتری بگیریم،تصمیمات بعدی درست تر میشه. اگر تصمیمی گرفتیم باید پاش وایسیم. اگر تصمیم گرفتیم،نتیجش هرچی شد به نفع ماست. یا اینکه میفهمیم نتیجه اونی نبود که میخایم،یا نتیجه اونی هست که میخایم. پس الان این تجربه رو داریم که اگر باز در همین شرایط قرار گرفتیم،میتونیم خیلی سریع تصمیمی بگیریم که نتیجش رو میدونیم.
تصمیم گیری خودش شجاعته. تصمیم نگرفتن از ترس و نداشتن اعتماد به نفس میاد و این دو مورد فرکانسی هست که حال و احساس ما رو بد میکنه و نتیجش اتفاقات بد هست و این قانونه.
چند وقت پیش بعد از اینکه دوره کسب و کار شخصی رو تهیه کردم،با توجه به شناختی که از خودم پیدا کردم،تصمیم گرفتم که از کارم استعفا بدم. سریع اقداماتش رو فراهم کردم و استعفا رو دادم. با اینکه برای بعدش برنامه ای نداشتم و فقط به خدا اعتماد کردم. سه روز قبل استعفا رو دادم. دیشب یه پیشنهاد خیلی خوب از نظر درآمد(تقریبا سه برابر جای قبلی)،با کلی مزایا بهم داده شد. یه پیشنهاد از خارج از کشور هم دارم. اما من تصمیم به مهاجرت گرفتم و از خیلی وقت قبل اقداماتش رو انجام دادم. الان هم منتظر وقت سفارت هستم. اما باز ننشستم به انتظار اینکه حالا کی وقتم بشه. دیروز رفتم توی اون حوزه مورد علاقم اقدام کردم برای مهارت آموزی و بقول استاد ایمان بدون عمل حرف مفته. اگر ما داریم روی باورهامون کار میکنیم،پس باید در عمل هم نشون بدیم ایمان و توکلمون رو. خداروشکر برای من که تا الان این توکل کردنه و روی باورها کار کردنه داره جواب میده و زندگی من نسبت به یکسال قبل زمین تا آسمون تفاوت داره.
خدا رو هزاران بار شکر میکنم بخاطر وجود استاد نازنینم. بخاطر وجود مریم خانم شایسته. بخاطر قوانین بدون تغییرش
شاد سربلند و سلامت باشید در دنیا و آخرت
به نام خداوند مهربان
سلام به همگی عزیزانم
امروز روز 51ام از سفر شگفت انگیزه من
و این فایل زیبا در مورد تصمیم گیری
این فایل دوست دارم من و خداروشاکرم که میتونم تصمیم بگیرم و پاش بایستم
خداروشاکرم که با روندی که تو این چند ساله گذراندم به شناخت خیلی خیلی بهتری از خودم و روحیات خودم پیدا کردم ،من فهمیدم که روحیه ی من به هیچ عنوان کارمندی نیست ،فهمیدم که به هیچ عنوان دنبال امنیت نیستم ،فهمیدم که شغل و بیزنس خودمو که آزاده حتی اگر کنار خیابان هم بمانم دوست دارم ادامه دهم دوست دارم چالش داشته باشم دوست دارم هیجانات شغل خودمو (خریدوفروش ملک و زمین)و من عاشق این شغلم و من حتی دوسال قبل هم نمیدانستم که روحیه چیه و چی مهمه برام و اصن کلا هیچی نمیدونستم برگی در باد بودم واقعا چه برسه برا شناسایی اصل از فرع ،اما الان به لطف خدای مهربان تواناتر شدم در کنترل ذهنم ،توانانر شدم در تشخیص اصل از فرع ،تواناتر شدم در اجرای قوانین و توکل و اعتماد به رب و اجرای توکل در عمل و ایمانم بیشتر شده ،الان اگه از هر چیزی پاکم دلیلشو میدونم همون حرف قشنگی که خدا از کلام استاد بهمون گفت (اینکه ایمانی که برپایه تقلید از گذشتگان باشه یا ایمانی که با چند کلمه حرف بقیه و چند صفحه کتاب بخواد متزلزل بشه که اصن ایمان نیست باید بزاریش کنار )و چقدر من الان میدونم که چرا باید در این مسیر باشم ،میدوتم که چرا باید تصمیم بگیرم و تردید نکنم ،میدونم که چرا باید توحیدی باشم ،میدونم که چرا باید ورودی هامو کنترل کنم و برام کاملا منطقیه همه ی اینها چون من آگاهم و با تمام وجودم باور دارم که جهان به باورها و فرکانس های من بدون قضاوت پاسخ میده .و هیچ کس هیچ کس نمیتونه خلاف اینو تو مغزه من کنه ،من آگاهم به قوانین و شاکر خداوند مهربانم هستم و یاده آیه ای از قرآن افتادم که خداوند میفرماید کسی رو که ما هدایت کنیم هیچکس نمیتونه گمراهش کنه و برعکسشم هست و چقدر من دیدگاه استاد و قبول دارم چون منطق قوی حرفای استاد از قویترین کتاب عالم به وجود میاد از قرآن ،اینکه انقدر میگه تصمیم بگیرید و بازخوردشو بگیر نگران نباش
آخه واقع هم اینطوریه حتی تصمیم های بزرگ در حد طلاق و ازدواج ،بازهم فوق العاده میگه استاد که تصمیم اشتباه خیلی بهتر از بی تصمیمیه و تصمیم نگرفتنه و این حرف به نظرم خیلی درسته .این ماییم که مسأله هارو تو ذهنمون به هزاران دلیل میتونیم بزرگ یا کوچیک کنیم، چه بهتر که نگاهمون یاده باشه به همه چی همه چیو ساده بگیریم ، یه جمله بود که با تمام وجودم قبولش کردم ،اونم اینکه خداگونه ترین حالت ما حالتیه که زندگی خیلی بیش از حد ساده میگیریم ،بابا به والله ما اگر رو عزت نفسمون کار کنیم اگر موجودیت خودمونو بشناسیم و اگر هدف از خلقت و بودن در این دنیارو بدونیم بخدا زندگی بهشته اگر عزت نفس داشته باشیم ماریو که میدونیم درسته رو انجام میدیم الهامی که بهمون شده رو انجام میدیم حتی اگر هزاران نفر بگم کارت اشتباهه ما شک نکنیم به الهاممون عمل کنیم این یعنی عزت نفس قوی که پشت سرش اراده و تعهد و ایمان و همه چی میاد برا همین استاد انقد تاکید داره رو ساختن عزت نفس .موضوعات رو ساده بگیریم همشونو .دوس دارم به حدی از عزت نفس برسم که وقتی درست و منطقی بودن چیزی برام ثابت شد بدون ضره ای احساس تصمیمشو بگیرم ،ینی مثلا تصمیم برا انداختن جورابای پارم تو اشغالی با تصمیم من در مورد چیزهای خیلی بزرگ حتی در حد طلاق و ازدواج و ترک هرچیزی و یا رها کردن هر چیزی یکی باشه و در این حد ساده باشه برام رها زندگی کردن وبرا خودم زندگی کردن ،اگر من عزت نفس دارم چرا باید با خیانت مثلا شریک عاطفی کنار بیام با خیانت همسرم کنار بیام و شب و روز حالم بده باشه ؟؟؟چون میترسم مثلا مردم چی میگن؟؟؟؟؟اره؟؟؟؟متنفرم از این سه کلمه :به درک مردم هر چیزی میخوام بگن اون باید راضی باشه به اون خدای خالقم باید جواب پس بدم ولا غیررررر
اما من عزت نفس دارم حاضرم تو رابطه هر تحقیرو توهینی و تحمل کنم و چون میترسم که مثله اینو پیدا نکنم از بس که وابسته شدم ترس از شرک میاد و من عزت نفسی ندارم اگر وابستگی داشته باشم به هر چیزی به غیر از خدا من اراده ای ندارم در ترک هر عادتی که خوب نیست چرا چون عزت نفس ندارم و اراده محصول عزت نفسه ،پس خدای خودمونو باور کنیم رها بشیم و ساده بگیریم ،و توی برزخ نمونیم و تصمیم بگیریم و بهش عمل کنیم و اینطوری نقاط ضعف و قوت مونو شناسایی کنیم و رشد کنیم و رفته رفته دیگه اون شخصیت قبلی رنگ میبازه چون عزت نفس خوده خداس که رنگ و لعاب میبخشه به من و زندگی من .
الهی صدهزار مرتبه شکرت بابت وجود استاد نازنینم و این آگاهی ها و اینکه مرور میکنم و به موقع و در زمان و مکان مناسب به من میگی چیکار کنم .
تنها تو را میپرستیم و تنها از تو یاری میجوییم .
در پناه رب یکتا قدرتمند باشید .
سلام و درود بر همگی
تصمیم گیری . ایمان . شجاعت .اعتماد به نفس، جسارت. برزخ . دودلی و شک…..کلمات کلیدی این فایل هستند . من روز شمار رو تا اینجا اومدم و یک هفته هست وایسادم روی این فایل کامنت ها رو میخونم و فایل صوتی رو پلی میکنم
قبلا داستانی شنیدم :
چهار تا پرنده روی سیم برق نشسته بودن و یکی از اونا تصمیم میگیره بپره . حالا سوال اینه چندتا پرنده روی سیم هست؟ و جواب همون چهار تا پرنده هست. چون اون یکی هنوز نپریده بلکه تصمیم گرفته بپره
اقدام کردن با فکر زیادی کردن و استخاره کردن فرق داره
اقدام ایمان و باور به شدن میخاد. حتی اگر بترسم ولی درصدی میدونم که میشه پس باید اقدام کنم
من توسط فکرم زمین گیر میشم . هوش زیادی من توی ترسیدن و احتمالات زیاد رو در نظر گرفتن هست.
مشورت زیادی گرفتن، منتظر باشم یکی بیاد بگه چکار کنم، و فکرهایی که باعث تصمیم نگرفتن میشه و بقول استاد توی یه عالمه تصمیم نگرفته گیر کردن و برزخ قرار گرفتن هست.
یادمه19 سال پیش میخاستم برم خدمت سربازی توی بیست سالگی(الان 39 سالمه) و همش با دوستان و اطرافیان در میون میزاشتم برم خدمت بنظرتون، نرم خدمت. و جالبه اکثریت گفتن برو و دونفر شاید گفتن نرو.
و ذهن من که تصمیمش رو بر اساس ترسهام از قبل گرفته بود، منتظر بهانه یا کد از طرف دیگران بود که بگن ول کن نرو مگه خلی. که بعدها توی 30 سالگی خدمت رو خریدم 14 ملیون بخاطر گرفتن گواهینامه و از بس باورهای داغونی داشتم، سال بعدش اعلام کردن گواهینامه نیاز به پایان خدمت ندارد خخخخ
یعنی من اگر زیادی دارم میپرسم که این کار رو انجام بدم یا ندم ، دارم لفتش میدم که در اصل انجامش ندم و هم وقت و عمر خودم رو روی موضوعی هدر میدم و هم خوانواده رو درگیر میکنم و بعدش هیچی دیگه کلی دلیل میارم که نمیشه .
چون اعتماد به نفس ندارم . چون میترسم. بیشتر با ترسهام و نجواهای نا امید کننده توی سرم مشورت میکنم.
همیشه برای انجام کارها دنبال شریک میگردم چون اعتماد بنفس ندارم تنهایی برم کار انجام بدم و میخام پیرو دیگری باشم که یکی بالا سر داشته باشم بگه چکار کنم. و قدرت رو به دیگری میدم ، برخلاف این باور که من خودم خالق زندگیم هستم ، رهبر و فرمانده زندگی و کارم هستم. و بخاطر همین هم صدتا شغل رفتم یاد گرفتم و وقتی میخاسم اوسا باشم و شاگرد بگیرم یا کارمند بگیرم ، جا زدم . و کار ول شده.
اینکه من چه منافعی یا چه ضرری از بودن یا نبودن یا انجام دادن و ندادن کاری بدست میارم ؟ این یک کنکاش و کاوش درون خودمه . که باید بشینم بنویسم برای خودم
واقعا من اگر این تصمیم رو بگیرم زندگیم به شکلی در میاد؟، اگر این تصمیم نگیرم در آینده زندگیم چطوره؟
خیلی فرصت سوزی کردم . درسته فرصت ها فراوان و نعمت ها زیادن . ولی خط زمانی من برای استفاده از فرصت ها و نعمت ها یک معادله ریاضی هست و انقضا داره. و زمان برای کسی استپ نمیشه .
من اگر تصمیم قطعی میگرفتم همون 18 تا 20 سالگی زودتر میرفتم خدمت ، زودتر گواهینامه میگرفتم زودتر ماشین میخریدم و هدفمند خواسته ها بوجود میومد و……
حالا با این آگاهی ها من میخام واقعا زندگیم رو اونجوری که دوست دارم بدون ترس بسازم .
ترس از دست دادن ، ترس امنیت اجتماعی، ترس از دست دادن ارامش، ترس از گناه، ترس از مورد پسند واقع نشدن، ترس از تنهایی، ترس از قضاوت دیگران، و…. کمتر شدن ولی هنوز هستن و منتظر خوراک هستن از طریق ورودی های مخرب ذهن تا قوی بشن
ترس هام رو با ایمان به خداوند که تنها قدرت جهان هست برطرف میکنم. بعد از این همه مدت که روی خودم کار کردم واقعا بخودم قول و تعهد میدم که با حتی وجود ترس ها هم اقدام کنم .
امیدوارم بتونم دوره عزت نفس یا احساس لیاقت رو بگیرم از سایت و عمل کنم به اصل ها
این متن رو توی نوت بوک گوشیم نوشتم و میزارم توی سایت هم تا رد پایی باشه برای مقایسه خودم با مهدی ای که آینده بر میگرده و اینا رو میخونه .
و امیدوارم هر کسی در فرکانسی مثل من هست کمی با خوندن این متن به این تفکر و شناخت برسه که توی این مسیر باید به جلو حرکت کرد و در مدار بالاتر رفت با جسارت و ایمان.
سپاس و تشکر فراوان از استاد و دوستان همراه.
بنام خالقم وهدایتگرم
سلامی گرم وباعشق ومحبت به استادعزیزم ومریم بانو
سلام بهدوستان هم فرکانسی ام دراین مسیرزیبای الهی
خدایاشکرت،،خدایاشکرت،،
که هرروزم راازروزقبلم بهترخلق میکنم وروند تکاملم رابه خوبی طی میکنم ودرمسیر خواسته هام ورویاهامم ودارم لذت میبرم ازحضورت درزندگیم
سالها درزندگیم باکمبودهایی مواجه بودم که بخاطر ترسهایی که درونم داشتم نتونستم به خواسته هایم ورویاهایم دستیابی داشه باشم وهمیشه درحسرت خوردن بودم وقتیکه زندگی خوب و روابط عالی وداشتن وثروتی که ازش لذت میبردن رومیدیدم خیلی حالم بدمیشد وغمگین میشدم
درتصمیماتم مرددبودم وترس از تصمیمات اشتباه گرفتنم داشتم
قلبم بهم یاری نمیدادومغزم هم همیشه درحال نجواهای خوفناک بود واماواگرهایی بودکه من را استپ میکرد
داعما درحال عوض کردن شغلم بودم بخاطر درآمدکم وناراضی از شغلهای متفاوتی که به اجبار مشغولشان میشدم
تصمیم درست نگرفتن برای کسب وکارم
تصمیم درست نگرفتن برای ازدواجم
تصمیم درست نگرفتن برای زندگی
تصمیم نگرفتن درست برای مهاجرت
وخلاصه صدهاتصمیم ازکوچکترین تا بزرگترین
اما درونم پربوداز چراها وجوابی نمی آمد
خدایاشکرت،،خدایاشکدرت،،
که اززمانیکه بااستادآشنایم کردی وواردسایت یا بهشتی شدم وباکارکددن روی خودم ورسیدن به درک وآگاهای درمورد قوانین جهان هستی
وکارکردن شبانه روزی روی خودم تعهدی وباعشق
دیگه براحتی میتونم الان بدون شک وتردیدی در کوتاه ترین زمان برای زندگیم تصمیم بگیرم حتی به اشتباه
بدون هیچگونه ترسی
اشتباه کردن برام شده درس
دیگه شغلم شده برام زندگیم چونکه عاشق شغلمم ودارم لذت میبرم وبرام تفریحه
خدایاشکرت،،خدایاشکرت،،
الان دیگه باآموزشهایی که ازاستادم دریافت میکنم
یادگرفتم که روی خودم سرمایه گذاری کنم
عزت نفس واعتمادبنفسم رو قوی کنم
درآمدم رابالاببرم وپولسازی بکنم برایخودم
زیبا زندگیکنم تا جهان راجای زیبایی کنم برای زیبا وبهتر زیستن
غلبه کنم برترسهایم
درتصمیماتم جدی باشم
وتمامآ تمرکزم روبگذارم روی خودم وخودم رااولویت زندگیم قراربدم
آرامشی که خداوند بهم هدیه دادم را حفظ کنمم
احساسم رادرلحظه خوب نگه دارم
خدایاشکرت،،
که هرلحظه درحال هدایت کردنم هستی وبادادن نشونه هات راه ومسیردرست رابه من نشان
میدهی
خدایاشکرت،،خدایاشکرت،،
شادوپیروز وسربلند در پناه خدای مهربان باشید دوستان گرامی
استادعزیزم ومریم خانم با آرزوی سلامتیتون
به نام الله هدایتگر
سلام بر استاد عزیزم و تمام همراهان گرامی
با دیدن این فایل یاد چند تا از تجربه هام که مربوط به بحث تصمیم گیری و توی برزخ موندن بود، افتادم و با خودم گفتم بیام درموردش بنویسم تا ردپایی گذاشته باشم.
همیشه توی زندگیم از قدرت تصمیم گیری استفاده کردم و نمیزاشتم زیاد توی حالت برزخ باقی بمونم، مثلا در مورد ایجاد کسب و کار:
5 سال پیش بعد از جدا شدنم، به دلیل نداشتن درآمد و اینکه بتونم از عهده مایحتاج زندگی خودم و دختر 5 ساله ام بربیام، با وجود علاقه مندی که از دوران بچگی به شغل معلمی داشتم و هم چنان تا اون موقع با من بود، تصمیم گرفتم از توی خونه کلاس تدریس خصوصی کتاب های درسی به شاگردان مدرسه ای انجام بدم. همون سال اول بعد از اتمام 9ماه سال تحصیلی و شروع شدن تابستان، هیچ شاگردی نداشتم و این تضاد باعث شد تصمیم بگیرم توی محلمون دفتر پیشخوان داشت اونجا مشغول به کار بشم. به دلیل حقوق بسیار ناچیزی که به من پیشنهاد داده بود و باوجود مخالفت های شدید خانواده ام، من تصمیم گرفتم اونجا مشغول به کار بشم. کنار دفتر پیشخوان یک مغازه خالی بود و من همش توی این فکر بودم که اون مغازه رو اجاره کنم و لوازم التحریر بیارم، چون توی محلمون با وجود داشتن مدرسه هیچ مغازه لوازم التحریری نداشتیم. باز هم با وجود مخالفت های خانواده من تصمیمم رو عملی کردم و مغازه رو باز کردم.
تا اینکه از سال دوم، مهر ماه با شروع مدرسه دوباره سروکله شاگردانم پیدا شد و من تایم صبح تا ظهر یه پام توی مغازه ام بود و یه پیام توی دفتر پیشخوان. و تایم بعدازظهر توی همون مغازه ام شاگردانم رو درس میدادم، یعنی هم تمرکزم روی مغازه ام بود هم روی درس دادن به بچه ها.
(متاسفانه به خاطر باورهای اشتباه و عدم رعایت تکامل با وام گرفتن کسب و کار لوازم التحریر رو شروع کردم که اولین ضرر از اینجا شروع شد).
چند ماه با تمرکز بر 3 کار به صورت هم زمان پیش رفتم:
1- کار کردن برای کسی دیگر توی دفتر پیشخوان
2- ایجاد کسب و کار مغازه لوازم التحریر
3- درس دادن به شاگردان مدرسه ای توی همون مغازه
الان که فکرشو میکنم می بینم چه توانمندی داشتم که هم زمان 3 کار رو انجام میدادم.
ولی باز هم نه درآمدم برام رضایت بخش بود و هم اینکه اصلا آزادی زمانی و مکانی نداشتم. بنابراین به جای اینکه تصمیم درست تری بگیرم، خودم رو از چاله انداختم توی چاه. اما خودم رو توی برزخ نزاشتم و تصمیم جدیدم رو بلافاصله عملی کردم.
تصمیم گرفتم در کنار همون 3شغل هم زمان که داشتم، با خواهرم به صورت شراکتی کسب و کار پارچه فروشی رو شروع کردم.(یعنی 4 کار به صورت هم زمان).
باز هم به خاطر عدم آگاهی از قوانین و داشتن این باورهای اشتباه که:
1- زمونه سخت شده
2- یک شغل جواب نمیده
3- آدم باید چندتا کار انجام بده و از چند طریق کسب درآمد داشته باشه
4- اگه آدم بخواد موفق بشه باید سخت کار کنه، کم بخوابه، از استراحت و تفریحش بزنه تا بتونه زودتر به موفقیت برسه
و تمامی این باورهای اشتباه که از اطرافیان و اینستاگرام برام ساخته شده بود و به ذهنم به صورت ناخودآگاه داده بودم، و متاسفانه به خاطر داشتن تمام این باورهای ذکر شده، تصمیم جدیدم رو با قدم های اشتباه بزرگتر از اشتباهات قبلی شروع کردم:
1- تمام طلاهایی که اون موقع داشتم که تمام دارایی اون لحظه ی من بود رو فروختم.
2- خودمون رو درگیر خرید چکی کردیم.
3- وام گرفتیم.
4- قرض گرفتیم.
5- کار رو شراکتی شروع کردم.
و اصلی ترین مورد اینکه من تمرکزم رو تیکه پاره کردم، و به صورت هم زمان 4 شغله بودم ولی تصمیم گرفتم.
باوجود داشتن 4 شغل باز هم رضایت درونی نداشتم و تصمیم گرفتم همون مغازه لوازم التحریر رو تبدیل به سوپر مارکت کنم. البته لوازم التحریر هم توش باشه. با وجود سختی این کار،(چون سوپر مارکت باید از صبح زود تا شب یکسره تمام وقت باز باشه و من، یک زن، دست تنها، با داشتن یک بچه محصل، اداره همچین شغلی به نظر غیر ممکن می رسید)، اما پنجمین کارم رو با تمام ترس هایی که داشتم انجام دادم و البته توی شرایطی بودم که کلی قسط و قرض و بدهی و چک داشتم، و برای شروع این تصمیم جدید هیچ سرمایه اولیه ای نداشتم. بنابراین از پدرم قرض کردم و یخچال و قفسه و مقداری خوار و بار خرید کردم و کسب و کار جدیدم رو شروع کردم. هر چند تکامل طی نشد ولی تصمیمم رو عملی کردم. توی این مورد پدرم همراهیم کرد، چون از همون ابتدا میگفت که این کار بهتر جواب میده و درآمدش بهتره.
با انجام کارهای مختلف و انجام تصمیمات هرچند اشتباه، تجربه کسب کردم و به این درک رسیدم که:
1- هیچ علاقه ای به کار کردن برای دیگری ندارم.
2- کار با سیستم و اینترنتی، تایپ من نیست.
3- معلمی و درس دادن به دانش آموزان با روحیه من سازگار نیست.
بنابراین تصمیم گرفتم کار در دفتر پیشخوان رو جواب کنم و تدریس رو هم کنار گذاشتم. اما درمورد کسب و کار پارچه باید بگم که چند ماهی توی برزخ موندم. هر چی جلوتر میرفتم بیشتر به این درک می رسیدم که از شراکت واقعا اذیت میشم و منو خواهرم هر دوتامون نه تنها از این کار سود نمی بریم بلکه روز به روز بیشتر ضرر میکنیم. دلم می خواست بکشم کنار، اما این مقاومت در من خیلی زیاد بود که طلاهاتو فروختی و حتی نتونستی یک دونه از طلاهایی که فروخته بودی برای شروع کارت، دوباره بخری.
تا اینکه به شدت درگیر آشفتگی های ذهنی شدم و ابتدای سال 1403 بود که از طریق دختر عموم که از بچه های سایت هست، با سایت آشنا شدم. از خداوند خیلی کمک خواستم و با تمام وجودم اعتراف کردم که تمام راه ها رو اشتباه رفتم و خواستار یک تغییر اساسی توی کسب و کار و تمام زمینه های زندگیم شدم.
3 روز بعد از آشنایی با سایت یک شب خواب دیدم که یک صدای مردونه ی بسیار واضحی توی یک فضای نورانی بدون این که فردی توی اون مکان حضور داشته باشه و فقط خودم بودم و اون صدای واضح شنیده می شد، خیلی واضح عین همین جمله بهم گفته شد:
((کار پارچه و شراکت رو بزار کنار و فقط روی سوپر مارکت تمرکز کن. پیشرفت تو توی سوپر مارکته)).
الان که به نوشتن این دو خط رسیدم به شدت گریه ام گرفته، چون حس و حال اون شب برام یادآوری شد.
بعد از این الهام از سمت خداوند، تا 3روز ذهنم مقاومت داشت که اگر پارچه رو ول کنی تمام زحمات 2ساله ات هیچی میشه و کلی ضرر میکنی. اما بالاخره بعد از موندن 3روز توی برزخ، تونستم حریف اون نجواهای ذهنی بشم و خودم رو از غل و زنجیرهای کار شراکتی و مسئولیت هاش رها کنم. بنابراین تمام پارچه ها و هزینه هایی که برای قفسه های پارچه و حتی پول پیشی که برای اجاره کردن مغازه به صاحب مغازه داده بودیم به صورت شراکتی، همه اونارو دادم به خواهرم و قسط های بانکی که مربوط به کسب و کار پارچه بود رو مسئولیتش رو بر عهده خواهرم گذاشتم. و کلا از اون کار خداحافظی کردم و چسبیدم به کار سوپری خودم.
دی ماه 1402 سوپر مارکت رو شروع کردم و به مدت 3 ماه از صبح تا شب تمام وقت تنهایی کارم رو اداره می کردم و حتی دخترم که از مدرسه تعطیل میشد خونه نمیرفت و میومد مغازه تا شب پیشم می موند و همونجا درس و تکلیف هاشو باهاش کار می کردم.
بعد از گذشت 3 ماه زمستان و بلافاصله بعد از آشنایی با سایت، به ذهنم رسید که برای مغازه یک نیرو بیارم تا کمی کمک حالم بشه، چون واقعا داشتم اذیت میشدم از اینکه آزادی زمانی و مکانی نداشتم.
بدون اینکه با کسی مشورت کنم این کار رو عملی کردم. چون میدونستم خانواده ام، بخصوص پدرم مخالفت میکنن. هرچند که بعد از اجرای این تصمیم کلی از پدرم حرف شنیدم که مگه از این کار چقدر سود میبری که نیرو آوردی و ماهیانه یه حقوقی باید به اون بدی.
خداروشکر یک دختر خانمی که بچه محلمون بود به ذهنم رسید و اینجا هم بلافاصله تصمیمم رو عملی کردم و بهش پیشنهاد دادم. با وجود اینکه جای دیگه ای مشغول به کار بود، اما پیشنهاد منو قبول کرد و از فرداش اومد پیش من مشغول به کار شد. الان حدود یک ساله که توی مغازه من کار میکنه. و من همون طوری که همیشه دوست داشتم شرایط کاریم جوری باشه که ساعت کاریم از صبح تا ظهر باشه و ظهر به بعد دیگه آزاد باشم، الان تقریبا یک ساله که از صبح تا ظهر مغازه ام و از ظهر تا شب اون دختر خانم میاد مغازه.
دوست دارم اینو ذکر کنم که بسیار خانم درستیه و از جان و دل مغازه منو اداره میکنه و حس مسئولیت پذیری بسیار بالایی داره.(وقتی در مدار درستی باشی جهان تو رو توی موقعیت های درستی قرار میده و آدم های درستی رو سر راهت قرار میده).
ناگفته نماند که قبل از سوپر مارکت، میانگین درآمد ماهیانه ام به ماهی 10 میلیون هم نمی رسید، با اینکه به چند کار مشغول بودم. ولی الان با اینکه فقط و فقط روی یک کار تمرکز دارم و خیلی راحت تر و زمان کمتری نسبت به اون موقع کار میکنم در حال حاضر میانگین درآمد ماهیانه ام حدودا به ماهی 30 میلیون تومن میرسه. از طرفی هم خوشحالم که با ایجاد کسب و کارم یک فرد دیگه ای کنار من مشغول به کار شده و درآمدی داره.
اما طولانی ترین برزخی که توش بودم یک مدت زمان 8ساله بود که طی زندگی مشترکی بود که با همسرم داشتم. از همون ماه اول ازدواج به این نتیجه رسیدم که اصلا باهم همخوانی نداریم و میخواستم ازش جدا بشم، ولی متاسفانه به خاطر باورهای اشتباه و حرف مردم و ترس از تنهایی، اون زندگی رو ادامه دادم و حدود 8 سال طول کشید و بالاخره تصمیمم رو عملی کردم.
توی برزخ موندن و تصمیم جدی نگرفتن خیلی سخته و آدم رو از زندگی کردن عقب میندازه. حالا یا درست یا غلط، تصمیم باید عملی بشه تا درست و غلط بودنت مشخص بشه. تا تصمیمی اجرا نشه درست یا غلط بودنش معلوم نمیشه.
نوشتن این تجربیات بیش از 5 ساعت مداوم طول کشید ولی ارزششو داشت.
ممنونم از استاد عزیزم بابت انتشار آگاهی های نابتون