روی خودت سرمایهگذاری کن - صفحه 36
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/09/abasmanesh-7.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2016-08-02 13:12:282024-06-08 22:20:14روی خودت سرمایهگذاری کنشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خدای مهربان
سلام ودرووود میفرستم خدمت استاد عزیزم ومهربانومریم
وهمه دوستان جان
استاد نحوه صحبتمون منو به خودم آورد
به خودم گفتم عاطی تو کجای کاری
خودتو شناختی میدونی چی میخوای وچیکاره ای
خوب که فک کردم منم یه جاهایی باید ترسم بریزم دور وجور دیگه مسیر رو طی کنم
این حرفارو که به دوستتون زدید گفتم عاطی
این پیام واسه توئه تو هر کاری معایب ومحاسنشو مشخص کن وسریع تصمیم بگیر فارغ از احساسات
وای استاد
وقتی فکر میکنم میبینم خودم مانع خودم بودم
ترسها وتردیدها
مانع قدم بعدی من بودن
والان خوشحالم که این فایل روگوش کردم
خدارو شاکرم هرروز باگوش کردن باخلوت کردن باخودم
وباصحبت کردن باخودم مسیرو مشخص میکنم وپیش میرم
من تو این چند وقت تویه سری آزارها پیشرفت داشتم
وقتی بخوای هدایت میشی
جمله ای که بارها گفتید
وواقعا هم همینطوره
ومن هدایت شدم
زیر آسمان آرامش هستم وازلحظه لحظه زندگیم دارم لذت میبرم
امشب یاد گرفتم همیشه لیست داشته باشم از محاسن ومعایب کارام
وتصمیم بگیرم به تصمیمم احترام بذارم
استاد جان ازشما ومریم جان عزیز از صمیم قلب تشکر کنم
دوستان گلم ازشما ممنونم که تجربیات درونی خودتون رو به اشتراک میذارید ازشون کمال استفاده رومیبرم ودید گاهمو درست میکنم
ممنونم از یکایک شما
دوستون دارم
سلام استاد عزیزم، مریم مهربونم و هم فرکانسی های گلم
روزشمار تحول زندگی ام برگ پنجاه و یکم
استاد جانم چقدر زیبا رابطه بین عزت نفس و توحید عملی رو در این فایل توضیح دادین.
درک من از آگاهی جلسه امروز :
عزت نفس یعنی داشتن باورهای صحیح درباره خودت و خداوند
و اگر باورهای منِ عاطفه درباره خودم درست باشه و تکیه بر جریان هدایت کنم، میتونم توحید عملی رو اجرا کنم.
اگر توحیدی رفتار نمیکنم، اگر تصمیمی نمیگیرم یعنی از مسولیت اش ترس دارم و این ترس ریشه در باورهای نادرست درباره توانمندی خودم و هدایت الله داره.
خدای من چقدررر درس امروز بزرگ هستش.
کجاها انقدر ترس از حرکت دارم من ؟
همونجاهاست که باور ندارم که میتونم.
همونجاهاست که باور ندارم خداوند هدایتم میکنه
باورهای مناسب درباره خودم و خداوند یعنی عزت نفس و پای حرکت کردن من.
و منِ عاطفه بجای اینکه انرژی ام رو صرف چه کنم، چه کنم و بررسی عوامل بیرونی کنم
باید :
انرژی ام رو صرف باورسازی و ذهنیت صحیح درباره خودم و الله کنم و در مداری قرار بگیرم که جریان هدایت منو در زمان و مکان مناسب قرار بده.
خداروصد هزار مرتبه شکر بابت آگاهی های فایل امروز.
استاد جان ما خونمون شلوغ هست و چند روزی از شهرستان میهمان داریم.
با اینکه دوست دارم پیش شون باشم اما تعهد غیر قابل مذاکره ای با درونم بستم که مهم ترین فاکتور زندگی ام، کار کردن روی توسعه فردی ام باشه.
و تا زمانی که تمارین روزانه ام انجام ندم و خودمو از درون تغذیه نکنم، نمیتونم به کار دیگه ای مشغول بشم.
این تعهد از من انسان دیگری ساخته.
اما خوب میدونم که هنوزم کلی جای کار کردن و بهتر شدن دارم.
جالبه استاد جان، زمان هایی که عمیقا روی آگاهی ها تمرکز میکنم انگار جهان هستی به اطرافیانم میگه :
باهاش کاری نداشته باشید
انقدر صداش نزنید
بزارید کارش رو بکنه
میخوام بگم وقتی ما در مدار موضوعی قرار داشته باشیم و تمرکز لیزری روش کنیم، جهان هم همکاری میکنه و نمیزاره افراد به ما نزدیک بشن.
یادمه قبلا ها که برامون میهمان از شهرستان میومد، مدام توی آشپزخانه بودم و کارهای سنگین میکردم.
امسال که مسیر توسعه فردی غیرقابل مذاکره ای آغاز کردم، بطرز عجیبی همه اشخاص، خواهر هام، زن داداش هام، فک و فامیل علاقه زیااادی به همکاری و کار کردن در آشپزخانه پیدا کردند، حال اینکه قبلا فشار بسیار زیادی روی دوش ام بود حتی توی دورهمی های هفتگی !!!
و منم اینجا با خیال راحت مطالعاتم انجام میدم و فقط یسری زمان های خاص کمک میدم.
خب این اگر معجزه نیست پس چیه !!!
همه ما از این معجزات و ردپای قانون تو زندگی مون داریم. به محض اینکه تصمیم میگیریم، جهان شدیدا همکاری میکنه.
پیش فرض انرژی جهان، به سمت خیر و برکت و فراوانی هست. و جهان وقتی که ما میخوایم روی خودمون کار کنیم، متوجه میشه
به قولی، ابر و باد و مه و خورشید و فلک با ما هماهنگ میشن.
این معجزه همسوئی با جهان هستی هست.
الهی شکرت.
حالا که ماجرای کار کردن در آشپزخانه رو تعریف کردم، اینم میخوام اضافه کنم :
من قبلا خیلی زیاد کارهای خانه مون انجام میدادم و بواسطه مجرد بودنم فکر میکردم 70 درصد کارها رو حین میهمانی من باید انجام بدم.
و جالبه چون برای خودم، بدنم ارزش قائل نبودم، مرتب ازم توقعات بیجا میشد.
و تهش همه میگفتند :
مگر چکار کردی عاطفه !!! تو که کار خاصی نمیکنی !!!
زمانی که روی خودم کار کردم و احساس لیاقتم و خود ارزشمندی ام بالا بردم ، از انجام کارهای اضافی و عذاب وجدان دست کشیدم و به طرز عجیبی رفتار جهان باهام عوض شد.
همون آدم هایی که قضاوت نابجا میکردند، کمک میکنند و جالبه کلی هم از من و کارهام تعریف میکنند. وظایف عادلانه تقسیم شدش و توقعات عجیب و غریب از بین رفت !!!
ایده ای نداشتم داخل کامنتم درباره احساس خودارزشمندی بنویسم، اما انگار جهان اینو میخواست حتما عزیز یا عزیزانی هستند که احتیاج دارند به این آگاهی.
وقتی ما زیاده از حد کاری رو انجام میدیم در یک کلام از خود گذشتگی یا فداکاری میکنیم با دستان خودمون داریم ارزش خودمون رو زیر پاهامون میزاریم.
و این فرکانس به جهان میدیم که :
من انسان بی ارزشی هستم و جهان هم ما رو در شرایطی قرار میده که احساس بی ارزشی بیشتری کنیم.
منِ عاطفه اجازه ندارم که به جسمم، وجودم فشار بیارم، چون این سلول ها، این بدن، دارای شعورند و متوجه میشن که چه رفتاری باهاشون داریم
برای همین یاد گرفتم وقتی کار انجام میدم به محض اینکه درونم آلارم میده که : عاطفه بسه !!!
میگم چشم.
بقول استاد :
به اندازه ای که به خودت احترام میزاری، جهان بهت احترام میزاره. این یک قانون هست، نقطه سر خط
قربونت برم استاد که انقدر ازتون یاد گرفتم.
من عاشق شما و خانم شایسته هستم.
از وقتی با قانون آشنا شدم، زندگیم رنگ و بوی دیگه ای گرفته.
دیگه اون عاطفه سابق نیستم اما یه عالمه هنوز جای کار دارم.
خلاصه مطلب اینکه فداکاری و از خود گذشتگی به اشتباه در فرهنگ ما کار پسندیده ای محسوب میشه حال اینکه منِ عاطفه زمانی باید به دیگران کمک کنم که زمان و انرژی کافی داشته باشم.
کمک به بقیه خوبه، اما به اندازه مکفی، به شرط آسیب نزدن به خودمون، به شرط داشتن وقت و انرژی.
حتی در کتاب منطق هم گفته شده که :
از اضافه ی خودتون به بقیه بدهید نه اینکه از خودتون بکَنید و به دیگران بدهید !!!
این موضوع فداکاری و عدم نه گفتن به بقیه، خیلی به عزت نفس ما لطمه میزنه.
جهان دوست داشت که در موردش بنویسم.
استاد عزیزم، مریم مهربونم ، بابت تهیه ، تدوین و کپشن این فایل های توحیدی ازتون سپاسگزارم.
از خداوند مهربونم هم متشکرم که از زبان شما با من صحبت کرد و بر من جاری شدش تا این کامنت زیبا نوشته بشه.
آگاهانه و عاشقانه دوستتون دارم.
همگی در پناه الله یکتا باشیم.
سلام به شما دوست عزیز
ممنونم واقعا برای کامنت پر از آگاهی شما
ک امروز من ب این آگاهی ها احتیاج داشتم
من هم شرایطی همچون شما دارم چقدر خوبه ک با کار کردن روی خچدتون تونستید به خود ارزشمندی برسید و عذاب وجدان نداشته باشید .
منم الان در چنین جایگاهی قرار دارم من متأهلم دور از پدر و مادر
با اینکه سه تا زنداداشم و خواهرم نزدیک مادرم هستن .اما یک جوری خودم به واسطه ی دوست داشتن زیاد و علاقه به پدر و مادرم و دلسوزی گردگیری و تمیزکاری خونه را من تک و تنها انجام میدم
اونم خونه ی شمال ک بزرگه .
الان ک اومدم اینجا مادرم هیچ درخواستی برای گردگیری نداره اما چون من عادت کردم عذاب وجدان دارم و هی ب مادرم میگم پنجره کثیفه با اینکه حسش نیست اما میگم نکنه مادرم ناراحت بشه
و الان با کامنت شما تلنگری بمن زد
شاید خدا میخاد من روی خودم کار کنم
شاید خدا میخاد من بیشتر بخودم اهمیت بدم
اما من دارم جلوی این محبت خدا را میگیرم
بمادرم میگم ک من پنجره را تمیز نکردم کی تمیز کنم
الان با کامنت شما مطمئنم ک پیامی خدا بود برای من
میگم دیگه من روی خودم تمرکز میکنم و در حد توانم انجام میدم
هرچند عذاب وجدان دارم ک نکنه مادرم ناراحت بشه
چندین بار کامنت شما را خوندم
و دلم میخاد دوباره دوباره بخونم
تا اون آگاهی مورد نیاز را کسب کنم
ممنونم از شما دوست عزیزم
در پناه الله شاد و موفق و سربلند باشید
به نام خداوند مدیر و مدبّر
سلامی گرم و صمیمی خدمت استاد عزیزم،بانو شایسته جان و همه همسفران عزیزم در سفر روز شمار تحول زندگی من
روز پنجاه و یکم از سفرم به درون
فایل: روی خودت سرمایه گذاری کن
————————————————–
تعریف جامع درباره عزت نفس و اعتماد بنفس:
«باور داشتن به خدایی که همواره با ماست
همواره در درون ماست
به ما کمک میکنه
به ما الهام میکنه
مارو هدایت میکنه
همواره دوستمون داره
همواره عاشقمونه
خدایی که مارو می بینه
مارو ترک نمیکنه
مارو تنها نمیذاره
نیروی برتری که در وجود ما و با ما داره حرکت میکنه
یعنی کسی که به اینجا میرسه،
میتونه کارهای خیلی بزرگی انجام بده
کسی که باور داره خدا باهاشه
کسی که باور داره نیرویی که تمام جهان رو خلق کرده
تمام جهان رو داره مدیریت میکنه،
دستش تو دست اون هست،،،
اون هر کاری رو میتونه انجام بده
تمام جهان اگر بخوان جلوش بایستن و نذارن که حرکت کنه،
نمیتونن اینکارو انجام بدن
بالاترین حد اعتماد بنفس این باوره
که خداوند با منه
عاشق منه
به فکر منه
منو دوستداره
برای من ارزش قائله
من نزد خدا محبوبم
من نزد خدا مقدسم
من نزد خدا دوستداشتنی هستم
خدا عاشق منه
با همین چیزی که هستم
خداوند منو قضاوت نمیکنه
خداوند منو همینطوری پذیرفته
این دیگه بالاترین حدّشه
ما باید به این سمت حرکت کنیم
بااااااید باورمون رو نسبت به خداوند تغییر بدیم»
بخش کوچکی از محتوای ارزشمند دوره عزت نفس رو آوردم که روی خودم خیلی تاثیر میگذاره
واقعا وقتی فکر میکنم ی همچین نیرویی که تمام جهان رو داره به این منظمی و دقت مدیریت میکنه عاشق منه و منو هر طوری که هستم بدون قید و شرط دوستداره و از خود من بیشتر به موفق شدنم و ثروتمند شدنم و رشد و تعالیم مشتاق است دیگه چی میخوام؟؟؟؟
به خودم میگم؛
اگر فقط همین چند خط رو باااااور کنم و زندگیش کنم در عمل، جهان بی اختیار در مقابل اراده و شجاعت من سر تعظیم فرود میاره و من میتونم قدرتمندانه به هر خواسته ای که دارم برسم.
رشد جهان از هر نظر و هر جنبه ای مدیون انسانهای شجاعی است که روزی به این باور رسیدند، نه از دید مذهبی و دینی ،بلکه با درک شواهد و نتایجی که در زندگیشون میدیدند و اینچنین اگاه شدند به ردِّ پای نیرویی برتر که توان مدیریت جهان را دارد و با علم و یقین خود را سپردند،پاروها را رها کردند و دل به دریاها زدند و از دل این توکلها چه عباسمنشها و ادیسونها و ابن سیناها و ایلان ماسکها و مک دونالدها و هنری فوردها و…..بی نهایت انسان قدرتمند دیگر که هم برای بهبود زندگی خودشان و هم زندگی بهتر دیگر انسانها ،تعیین کننده بودند، به جهان معرفی شدند.
و خداوند احسنت میگوید و راضی میشود از هر بنده ای که باورش کند و با توکل به خدا حرکت کند و حتما که نتیجه این توکل و حرکت دریافت پاداش حمایت و هدایتی واضح و شفاف از سوی یگانه قدرت جهان هستی است.
چقدر این فایل جای فکر کردن داره..با گوش دادن به این فایل به یاد آوردم که در اخذ چند تصمیم چقدررر دست،دست کردم و سالها میگذره و هنوز نتونستم ی تصمیم درست و حسابی بگیرم.
استاد با دوره ارزشمند عزت نفس در یکسری موارد خیلی تغییر کردم و بهتر شدم و کار میکنم تا بهتر ازین هم بشم که رشد و تغییر به قول شما ته نداره..
اما یکی از کارهایی که باید تمرکزی با این تکنیکی که شما گفتید انجام بدم،اینه که از تصمیمات کوچک شروع کنم و از هر نتیجه ای که دریافت میکنم درسم رو بگیرم و اونقدر ادامه بدم که روزی بتونم مثل شما در چند دقیقه تصمیمات مهم و درستی رو بگیرم..
چون یکنفر توانسته حتما من هم میتونم..
من زندگینامه هر آدم موفقی رو که میخونم یا مصاحبه هاشونو می بینم همه با همیک نقطه اشتراک دارند،اونم شجاعت در اقدام هست که حتما پشتش یک تصمیم گیری هوشمندانه است با درک و علم آن زمانشون..خیلی هاشون میگن از گرفتن هیچ تصمیمی توی زندگیمون ناراضی نیستیم حتی اگر نتیجه دلخواه رو نگرفته باشیم که اگر اون تصمیمات و شکستها نبود ما راه رو هیچوقت به این واضحی درک نمیکردیم و پیش نمیرفتیم و در نتیجه به نتایج دلخواهمون نمی رسیدیم..
واقعا نوش جان همه انسانهای بزرگ و شجاع و قدرتمند باشه هر دستاوردی که برای خود و جهانشان به ارمغان آوردند.
همین امروز تمام معایب و مزایای چند تا تصمیم عقب افتاده ام رو بررسی میکنم و حتما که پس از روشن شدن عمل میکنم بی معطلی..به خودم و خدای خودم قول میدم و در این مکان بهشتی رد پا از خودم به جا میگذارم..
خدایا شکرررررررت باز هم برای دریافت این آگاهیهای ناااااب و انسان ساااااااز
————————————————–
استاد عزیزم،خدارا شکرررررر میکنم که هستی،،،عااااااشقتم
مریم عزیزم خیلی خیلی سپاس اسباب این سفر رویایی و الهی رو برای ما فراهم کردید…دوستون دارم،،بووووووس
همسفران عزیزم ممنونم که هستید و ممنونم برای کامنتهای آموزنده و ارزشمندتون و ممنونم که با من همراه بودید
دوستتون داااااااااارم
در پناه خدای خوبیها روز و روزگارتون عاااااالی
به نام سیستمی قانونمند و عظیم که قدرت خلقکنندگی تمام اتفاقات زندگیم را به من داده است، تا بتوانم از راههای لذت بخش و آسان هم به تمام آرزوها و شرایط دلخواهم برسم
به نام انرژی معجزهگر و قدرتمندی که از رگ گردن به من نزدیک تر است و به خوشبختی و ثروتمندی و داشتن زندگی عاشقانه و رویایی برای من بیشتر از خودم مشتاق است
و جهانی سرشار از عشق و فراوانی و نعمت و فرصت و ثروت و خوبی و آدمهای خوب را به بینهایت مقدار آفریده
و مرا نیز موجودی بسیار ارزشمند خلق کرده که میتواند لیاقت تجربه همه نعمتهایش را داشته باشد.
سلام به همه زیباییها، آدمهای خوب و باایمان، سلامتی، آرامش، آسایش و رفاه، عشق و وفاداری، ثروتمندی، لذتهای پاک و تجربههای ناب، موفقیت، خوشبختی، سعادتمندی و هر چیز خوبی که تو دنیا وجود داره
*
یکم طول کشید این فایل رو گوش بدم، اما بالاخره تمومش کردم. همون اول کار که داشتم نکتهبرداری میکردم خیلی خوب میدونستم که قراره حرفهایی رو بشنوم از استاد عباسمنش که قراره منو تکون بدن. البته همه فایلها این حس دگرگونی خوب رو برام موجب میشدند اما این فایل برام تلنگر بود؛ محتوای این فایل خوب زد به هدف.
معمولا فایلهای دورههای روی سایت برام طول میکشیدند تا تمومشون کنم اون هم بواسطه انجام تمرین و توجه زیادی که باید صرف میشد. ولی خب دلیل اینکه این جلسه هم میگم برام طول کشید احساسی بود که داشتم. یعنی برخلاف همیشه که صحبتهای استاد عباسمنش رو با جان و دل میپذیرفتم، تایید میکردم و از اینکه با تمام اونها موافق هستم و حس بسیار خوبی به من میدن، این بار تو این جلسه چیزهایی شنیدم و یاد گرفتم که دقیقا داشت به ایراد من اشاره میشد؛ تو این فایل حرفهای درست و حقی رو شنیدم که به ضعف من اشاره میکرد. آموزههای این جلسه، به من اشکال اساسی که دارم رو با قاطعیت گوشزد کرد: “تصمیم گرفتن”
احساس میکنم که من خیلی وقته تو برزخ ناشی از عدم تصمیمگیری هستم؛ تصمیمهای بزرگ و حیاتی.
منی که تو خیلی از زمینهها مثل ی آدم پخته و بیشتر از سن خودم شرایط رو درک میکنم و رفتار درستی از خودم نشون میدم، منی که کلی عادات و نیتهای خوب دارم، توی کار صداقت دارم و همیشه در تلاشم خوشقول باشم، منی که از زمانی که یادم میاد سعی کردم با همه مهربون باشم، منی که در تلاشم هر روز بهتر و خوبتر از روز قبل بشم، منی که بنظر خودم این همه سرمایه خوب دارم، چرا وقتی قرار میشه برای خودم تصمیمهای حیاتی بگیرم، این همه سردرگمی و تردید دارم؟ چرا این همه میترسم؟
احساس میکنم خودمو خیلی خوب نمیشناسم، برای همین این همه تردید دارم. احساس میکنم اعتمادبهنفس فوقالعاده بالایی ندارم، برای همینه که موقع تصمیمهای بزرگ این همه ترس دارم. من باید خودمو بهتر بشناسم عمیقتر بشناسم؛ خودشناسی کار بزرگیه، خیلی بزرگ؛ امیدوارم مثل خیلی از چیزهایی که از پسشون براومدم، مثل درک آموزههای جلسات گذشته و تمرینات اساسی استاد عباسمنش، از پس این مورد مهم هم بربیام.
میخوام به ی مسئله بزرگ در مورد خودم بپردازم، ببینم چند چند هستم با خودم، چرا نشده تا الان، چرا تصمیمم رو با قاطعیت نگرفتم براش…
چند سال هست که بطور جدی تو فکر خارج شدن از کشور هستم؛ برای تحصیل، برای ادامه زندگی. البته از وقتی مدرسه نمیرفتم و بچه کوچیکی بودم تا زمانی که به مدرسه و دانشگاه رفتم هم همیشه این فکر رو داشتم؛ حتی همیشه کشورش هم برام مشخص بود؛ همیشه تجسم میکردم خونه و زندگیم رو اونجا و چیزهای خوبی که تجربه خواهم کرد رو. ولی الان میدونم که قطعا ی ترمز بزرگ همیشه وجود داشته که تا الان این خواسته، در حد خواسته باقی مونده.
اینکه هنوز تکلیفم با خودم روشن نیست، خودم رو کامل نمیشناسم، اعتمادبهنفس خیلی بالایی ندارم، به اندازه کافی احساس خودارزشمندی و لیاقت نمیکنم… شاید ی سری چیزهای دیگه هم هست و من هنوز متوجه اونها نشدم.
من الان که دارم این کامنت رو مینویسم حالم واقعا خوبه، آرومم، حتی تقریبا همیشه با ی آدابی میام کامنت مینویسم که برام لذتبخشه. من خودم رو، جهان رو، خدا رو، از زمانی که اومدم اینجا بهتر شناختم، بیشتر شناختم، شاید حتی بشه گفت اینجا که اومدم تازه خدای واقعی رو شناختم، من خودمو روست دارم، آدمهای زیادی رو دوست دارم، اصلا دوستداشتههای زیادی دارم، سلیقمو دوست دارم، از وقتی اومدم اینجا برای خودم بهترینها رو میخوام، خودم رو لایق خیلی نعمتها میبینم، باورها و افکار خیلی خوبی دارم مثل پذیرش فراوانی در جهان، خودم رو لایق هدایت خدا میبینم، زندگیم خیلی خوب پیش میره خدا رو هزار بار شکر، هر روز دنبال پیدا کردن زیباییها و خوبیها تو زندگیم هستم، سعی میکنم لذت ببرم، شکرگزار باشم و بیشتر اوقات حس و حالم رو خوب نگه دارم. من وقتی تو آینه به خودم نگاه میکنم از دیدن چهره خودم لذت میبرم، حتی به خودم لبخند میزنم… و خیلی چیزهای خوب دیگه. اینها رو برای این به خودم دوباره یادآور میشم و به شما دوست نادیده و زیبام میگم، که بگم من آرامش دارم و توی ی مسیر زیبا قرار دارم که بابتش خدا رو هزار بار شکر میکنم.
خب الان میخوام برگردم به آرزوی دیرینه و خواسته خودم که چرا هنوز بهش نرسیدم؛ چرا هنوز تصمیم جدی نگرفتم و توی ی برزخ چند ساله موندم و درجا زدم.
– به چه دلیل میخوام از ایران برم؟
– مزایا و معایب ایران موندن چیه؟
– مزایا و معایب از ایران رفتن چیه؟
همونطور که قبلا برای انتخاب دانشگاه، دلم میخواست برم ی شهر دیگه، ی استان دیگه و توی محیط بزرگتر با آدمهای متفاوت قرار بگیرم، الانم تقریبا همونه. اتفاقا من شهر و استان محل زندگیم رو خیلی دوست دارم، اینجا هوای پاک داریم، سرسبزی و طبیعت بکر داریم، اینجا مواد غذایی ارگانیک و طبیعی راحت پیدا میشه، تقریبا هر زمان بخوام میتونم برم تو دل جنگل و کوهستان و رودخانههای با جریان آهسته رو ببینم، بوی چمن و علف رو بشنوم. خونمون رو هم خیلی دوست دارم، میتونم از بالکن طبقه اول، درختهای بزرگ و آسمون آبی رو ببینم و از بالکن طبقه بالا هم نمای کوهستان پوشیده از درخت و قله همیشه پوشیده از برف رو که در دوردست قرار دارن ببینم، حیاط زیبایی داریم که توش پر از درخت میوه و گلهاب رنگارنگ هست، میتونم هر روز و هر شب که دلم بخواد، ی موزیک لایت بزارم تو گوشم و توش قدم بزنم… بله، خونه و محل زندگیم رو دوست داشتم ولی دلم میخواست برم ی جای جدید و تجربههای خوب و جدیدی بدست بیارم؛ الان هم خونه و محل زندگیم و ایران رو دوست دارم و به تاریخش افتخار میکنم و هر جای دنیا هم که برم، ایران و خونه پدریم رو خیلی دوست دارم و به ایرانی بودنم افتخار میکنم. اما نمیخوام راکد باشم، میخوام حرکت کنم، برم دنیا رو بگردم، با آدمهای خوب و جدید آشنا بشم، چیزهای خوب و جدید تجربه کنم. میخوام از این جای دوستداشتنی و منطقه امن خودم برم، چون سالهاست چیز جدیدی برام نداشته، همه چی خوبه ولی من دیگه مثل قبل راضی نیستم، همه خوبن ولی انگار من مثل قبل خوب نیستم، من میخوام عالی باشم و رفتن اون راه و چیزیه که بهش خیلی فکر کردم.
اگه تو ایران بمونم از این نظر خوبه که توی خونه دوستداشتنی پدریم هستم، کنار مادر و اعضای خانوادم هستم، اونها مراقب من هستن، کنار برادرم که مثل پدر میمونه برام هستم، همه چیز اینجا برام پر از خاطرات خوبه. اگه هم اینجا بمونم با تمام تون خوبیها و زیباییها، توی یک مسیر یکنواخت و تکراری هستم، تفریحم فقط به همین اطراف رفتن منتهی میشه که با وجود تمام لذتش دیگه از حفظم همه چیشو، اگه اینجا بمونم بازم به کار خودم که توی خونه و پشت سیستم انجام میدمش ختم میشه، یعنی تقریبا با آدمهای جدید نمیتونم ملاقات بکنم و ارتباط نزدیک و فیستوفیس ندارم. اگه اینجا بمونم، 98 زمان هر روزهام رو توی خونه و حیاط زیبامون میگذرونم و به قول خانوادهام چون مثل قبل بیرون نمیرم و دیده نمیشم دارم فرصتهای زیادی رو از جمله کیس ازدواج رو از خودم میگیرم. حتی میخوام تفریح کنم به گردشهایی که فقط با خانواده هست ختم میشه چون تمام دوستهای من یا از ایران رفتن و یا ازدواج کردن و راه دور هستن و در حال حاضر، دوستی رو ندارم که باهاش برم کافیشاپ یا پارک…یعنی در یک کلام تمام خوشیهای من محدود شده به همین قدر از زیبایی و لذت بودن از زندگی با خانواده توی خونمون یا پیکنیکهای یکروزه با ماشین و آشکارا فرصتی برای رشد و پیشرفت و درآمد بیشتر و ازدواج و تجربههای دیگه برای خودم نزاشتم.
یاد ی چیزی افتادم، بزارید براتون بگم: من بزرگترین تفریح و لذتم از سالهای دور، دیدن بیانهای خارجی بود و هست. ازشون چیزهای زیادی یاد گرفتم، یعنی تنها جایی که با آدمها و کراکترهای مختلف و زندگیهای متفاوت آشنا شدم اونجاست، حتی بوسیله فیلمها فهمیدم که چه نوع شخصیتی دوست دارم باشم، چه ویژگیهایی برای شخصیت ایدهآلی که قراره همسر آیندهام بشه رو میخوام، چه نعمتها و امکانات خوبی توی این دنیا هست که میتونم اونها رو برای خودم هم آرزو کنم و…؛ ولی ی مدت هست که کمتر فیلم میبینم، نه برای اینکه دوست ندارم فیلم ببینم، برای اینکه دیگه نمیتونم فقط توی فیلمها خوشبختی و رسیدن به آرزوها و رویاها و آدمهای ایدهآلم رو ببینم؛ دلم میخواد دیگه خودم توی دنیای واقعی همه رو ببینم و لمس کنم و تجربه کنم و لذت ببرم و خوشحال باشم و شکرگزار باشم؛ چون میدونم الان فقط دارم اونها رو توی فیلمهای مورد علاقم میبینم ولی در عمل در چهاردیواری خونمون هستم و محدود هستم به ی ناحیه زیبا اما کوچیک که احتمال رخ دادن اونها خیلی کمه. مثلا من میخوام فلان جا برم، فلان چیزو تجربه کنم و پول زیادی میخواد و من مصمم هستم که اون چیزها خواسته و رویای منه و من لیاقت اون زندگی و مثلا اون خواسته گرونقیمت بخصوص رو دارم ولی عملا با وضعیتی که الان دارم نمیشه اون تنوع و تغییر رو بوجود آورد. مدتی هست تو این زمینه با خودم روراست شدم و به خودم گفتم که اگه با همین فرمون بخوای پیش بری و از منطقه امنت بیرون نری، شرایط زندگیت هم همینطور میمونه، باید حرکت کنی.
یاد فیلم هابیت افتادم، اونجا که گاندولف به بیلبو گفت “دنیا که در کتابها و نقشهها نیست. دنیا اون بیرونه.” من هم به خودم میگم “مریم، دنیا که فقط توی فیلمها و داستانهای قشنگی که میبینی نیست، دنیا اون بیرونه؛ پس شجاع باش، قوی باش، ایمان داشته باش، تصمیم بگیر، حرکت کن، برو دنبال رویاهات، و تجربشون کن.”
بخوام از مزایای رفتن بگم: زندگیم وارد ی مسیر جدید میشه، توی ی کشور و شهر و محیط جدید زندگی خواهم کرد، با فرهنگ و آداب و رسوم جدیدی آشنا میشم، با آدمهای مختلف و دیدگاهها و نگرش متفاوت ملاقات میکنم، قراره روی پای خودم بایستم، برای اولین بار در زندگیم قراره ی کار بزرگ بکنم و تنها برم سفر، میتونم لباسهایی که واقعا دوست دارم مثلا دامن تا زانو رو بپوشم برم دانشگاه یا محل کار، بدون اینکه نامناسب بنظر بیاد و کسی بهم خیره بشه. میتونم به رویای بچگیم که توی خارج از کشور دارم تحصیل میکنم برسم، فرصتهای زیادی برای یاد گرفتن و تجربه کردن و تفریح کردن خواهم داشت. تازه اونجا اگه برم بماند که خدا باز هم با من هست ولی بازم غریب نیستم و اقوام نزدیکم اونجا هستن.
احساسم میگه به مرور زمان مزایای بیشتری پیدا میکنم، اصلا ی نمونهاش اینکه حتی قبل از نوشتن این موارد به خودم میگفتم من میخوام برم و تعداد مزایایی که برای هر دو شرایط مینویسم مهم نیست؛ دلیل اصلی اینه که واقعا احساس میکنم باید برم و حس و حال خوبتر و انرژیم بیشتر میشه برای آینده و امیدوارتر هستم به جواب دادن این راه.
معایب رفتن به خارج: دور شدن از مادر و خانواده (خب البته الان با وجود اینترنت و امکان ویدیو کال میشه هر روز خانواده رو دید و احساس نزدیکی کرد. تازه من قراره برم و بیام، و هی سر بزنم هر چند سال، شایدم هر سال). اونجا تقریبا تنها خواهم بود و دیگه واقعا باید خودم کارهامو انجام بدم و گلیمم رو از آب بکشم بیرون.(خب بنظرم دیگه الان وقتشه که اینکار انجام بشه، این همه مدت تو آرامش بودم و همه هوای من رو داشتن، الان دیگه سکان زندگیم رو باید خودم دست بگیرم. نمیگم نمیترسم اتفاقا خیلی هم میترسم ولی جالبه بدونید من هنوز وقتی میرم شهر کناری هم میترسم، وقتی دانشگاه یک شهر دور از خونهام قبول شدم هم میترسیدم ولی چیزی نشد و زندگی کردم و تجربه کردم و در حرکت بودم و کلی دوست خوب پیدا کردم و الان همه اون دوران خاطرات شیرینی شدن برام. من که کلی توانایی دارم، کار بلدم، وجدان و صداقت کاری هم که دارم و با این سرمایهای که دارم و توکل عملی به خدا میتونم گلیمم رو از آب بکشم بیرون و کلی پول بسازم و ثروتمند باشم و بتونم یکسره سفر کنم :) من که آدم زرنگ و بااستعداد و تواناییم، از کار خونه و آشپزی بگیر تا کارهای فنی و از اون طرف کارهای محاسباتی و هنری، من خیلی چیزها بلدم که میتونم ازشون هم پول بسازم، هم دوست پیدا کنم، هم بیشتر یاد بگیرم و پیشرفت کنم. تازه الان به خاطر وجود پربرکت اینترنت، هر زمان سوالی داشته باشم یا جایی گیر کنم، خیلی راحت میشه سرچ کرد و کمک گرفت یا راهی پیدا کرد. کلا با وجود تمام ترسها و مشکلات احتمالی، میشه از پسش براومد.)
ی اتفاق جالب رو هم باید اینجا بگم بهتون: دیروز که داشتم این فایل رو گوش میدادم و در مورد سوال استاد که از دوستشون در مورد دلایل، مزایا و معایب مهاجرت پرسیده بودن و من میدونستم موضوع مهاجرت برای من هم یک تصمیم بزرگ و سرنوشتساز هست و به همین خاطر تصمیم گرفتم این سوال رو به خودم جواب بدم، اتفاقی که افتاد این بود که مادرم که ی آدم سنتی و پا به سن گذاشته است و خیلی دوست داشت دخترش پیشش بمونه و فقط به فکر ازدواج من بود :) اومد تو اتاق و بدون مقدمه به من گفت: “مریم، تو چند سال پیش میخواستی بری خارج چی شد؟ دیگه نمیخوای بری؟ نمیتونی بری؟”
در کمال تعجب که چی شد مادرم اومده اینو داره از من میپرسه بهش گفتم چرا میخوام؛ در ادامه حتی به من گفت “اگه میخوای بری زودتر کارهاتو بکن که چند ماه دیگه بری، الکی وقتتو تلف نکن، کارهاتو انجام بده برو خارج، برو اونجا کار هم میکنی پول درمیاری…”
نمیتونید تصور کنید اما این حرفها و این مکالمه چیزی نبود که من هیچ زمان از مادرم انتظار شنیدن داشته باشم. تعجب کرده بودم، تا اندازهای حتی دلگرم شدم از حرفها و امید دادن مادرم به من، چون من بچه کوچیک خانواده هستم و به طبع قبلا با تردید و دلنگرانی از من میپرسید خب بری اونجا چی کار میتونی انجام بدی تنهایی، میتونی از پس خودت بربیای، دور میشی از ما واقعا، نکنه فلان بشه، خرج و مخارج چی… و از این قبیل نگرانیهای بجای مادرانه؛ اما دیروز انگار مادرم باید اون حرفهای رو میزد، دیروز انگار باید اون چیزهایی که اصلا انتظار شنیدنشون رو نداشتم میشنیدم تا بتونم الان بهتر فکر کنم و تصمیم بگیرم. خدایا شکرت. مامان جون متشکرم ازت.
قشنگ برای من، کفه ترازو سمت مهاجرت کردن سنگینتر شده. البته اینم میدونم که اگر نمینوشتم این چیزها رو، به این وضوح نمیرسیدم و این خیلی خوبه. الان برای هر موضوع کوچیک و بزرگی که پیش روم قرار بگیره و قرار باشه که تصمیمگیری انجام بدم، شروع میکنم به نوشتن دلایل، مزایا و معایب اون مورد در همه حالتهایی که ممکن هست، تا به وضوح برسم، تا خودم و علائق و تواناییهام رو بهتر بشناسم و برای خودم خالص بشم. شروع میکنم به تصمیم گرفتن حتی تصمیمهای کوچیک، و عواقب اونها رو میپذیرم و از نتایج بدست اومده تجربه کسب میکنم، تا به قول استاد عباسمنش عضله تصمیمگیریم قویتر بشه، من با تصمیم گرفتن اعتماد به نفسم رو تقویت میکنم و اون رو به حد بسیار بالایی میرسونم، من آدم قوی هستم ولی از این به بعد با تصمیمگیریهای بیشتر خودم رو قویتر از قبل میکنم، تا آماده بشم برای تصمیمهای بیشتر و بزرگتر، تا اینکه دیگه خیلی سریع تصمیمهای درست بگیرم.
از این به بعد هر موقع، نوبت به تصمیمگیری برسه، ازش فرار نمیکنم، شاید یکم براتون غیرباور باشه اما الان دوست دارم چیزی پیش بیاد تا خودم رو به چالش بکشم، کمک بزنم، به اون سوالاتی که استاد گفتن در موردش جواب بدم و دور از احساسات، به هر کدوم پوینت بدم.
تا جایی که مسیر زندگی من حاصل تصمیمگیریهای صحیح من بشه. میخوام خودم رو بهتر و عمیقتر بشناسم. ارزشها، تواناییها و استعدادهامو بشناسم و در مورد خواستههام به وضوح کامل برسم.
باید خودم رو بشناسم، اینکه از زندگی چی میخوام، برای چی زندهام، رسالت من چیه، چی من رو خوشحال میکنه (روابط، امنیت، ماجراجویی، سلامتی، بودن در طبیعت، شغلی خاص، ثروت، سفر، شهرت…)، اولویتهای من چی هستن؟ ارزشهای من چی هستن؟ اصلا من کی هستم؟ چی میخوام از این زندگی؟ چی برام مهمه؟
این سؤالها رو باید جواب بدم، میدونم کار 1 روز 2 روز نیست، نمیخوام ورق سیاه کنم که، باید خوب فکر کنم تا جواب واقعی به زبونم بیاد، تا تاثیر دیگران و حواشی بره کنار و نظر خالص خودم بیاد جلو.
من از این به بعد با آغوش باز از تصمیمهای کوچیک و بزرگ استقبال میکنم، چون اعتمادبهنفس خوبی دارم و میخوام به حد اعلی برسونمش. چون دارم با مشخص کردن خواستههام و دلایلشون و تصمیم گرفتن، تکلیف خودمو روشن میکنم، میرم تو دل ترسهام، خودم رو قویتر میکنم.
یکی از بزرگترین تصمیمها برای من همون دل کندن از محیط امن و مهاجرت هست که دوباره از دیروز از یک زاویه متفاوت و صحیح دارم بهش فکر میکنم و الان خوشحالم چون تصمیم واقعیم رو دارم میگیرم.
میتونم در مورد شغل خودم هم این چنین سوالاتی رو از خودم بپرسم که آیا دوست دارم برای اشخاص دیگه کار کنم با اینکه بیزنس خودم رو داشته باشم؟
تا الان برای دیگران کار کردم، خوب هم کار کردم، صداقت داشتم، وجدان کاری داشتم، وفای به عهد داشتم… این سرمایهها رو داشتم. شاید برای همینه بعد از گذشت تقریبا 1 سال و نیم از کار کردنم برای فلان شرکت، هنوز رئیس خوبش به من میگه دیگه برنمیگردی پیش ما، به آدمهایی مثل تو نیاز داریم، برگرد حقوقت هم بیشتر خواهد بود… البته من هم از کار کردن برای اونها لذت میبردم و خیلی چیزها یاد گرفتم، و اون افراد باشنصیت و بامحبت رو دوست دارم، اما با تمام این توصیفات دلم کار جدید و محیط جدید میخواد، دلم تجربههای خوب جدید میخواد، احساس میکنم بیشتر از رشدی که کردم اونجا دیگه جایی برای رشد نیست. اینو میدونم که چند منبع درآمد داشتن رو میخوام. از ی طرف راهاندازی یکسری بیزنسها که اتفاقا خیلی پولساز هست هم میدونم که با روحیه من سازگاری نداره و تکلیفم تو اون زمینه با خودم روشنه. الان که خوب فکر میکنم من مشکلی ندارم از اینکه برای دیگران کار کنم و از طرفی تقریبا میتونم خودم ارباب خودم باشم و بیزنسی رو ران کنم البته همونطور که گفتم انجام یکسری کارها حتی اگر توش پول زیاد هم باشه برام اهمیت نداره، من کاری رو میخوام که اول از همه عاشقش باشم و از انجام اون لذت ببرم. یعنی میدونین من قبلا برای ی جایی کار میکردم که خودش واسطه کارفرما بود و من اکی بودم با اون شرایط و رشد خودمو توش کردم؛ ی زمانی هم بود که مستقیم و بدون واسطه برای اون افراد کار میکردم؛ بازم اکی بود شرایط. میدونین من دوست دارم برای خودم کار کنم، رئیس خودم باشم، تایم کاریم دست خودم باشه و چون از کارم لذت میبرم شاید تا نصفه شب در حال کار کردن روی اون تسک باشم. من کاری رو میخوام که بتونم توش کلی ایدهپردازی کنم و کارهایی جدید رو انجام بدم که هم خودم و هم افراد بپسندند. الان که باز هم بیشتر و بهتر دارم فکر میکنم، واقعا دلم میخواد خودم همه چیز رو تحت کنترلم داشته باشم، این من باشم که مثلا کاری که دارم ارائه میدم رو قیمت بزارم، این من باشم که مهلت تعیین میکنه، و افراد به دنبال این باشن که شخص من براشون اون محتواها رو پابلیش و یا فلان تسکها رو ریلیز کنم… میخوام جرات کنم و شجاعت به خرج بدم و کارهایی که دوست دارم ولی بخاطر ترس از شکست. تا الان نرفتم سراغشون رو انجام بدم؛ حتی شاید ندونم تمام اون کارها دقیقا چی هستن، ولی این اراده رو بخاطر شنیدن صحبتهای استاد عباسمنش و فکر کردن بهشون از هماکنون دارم.
خدا میدونه چقدر برای نوشتن کامنت این جلسه دارم فکر میکنم و خودمو به چالش میکشم. احساس خستگی میکنم ولی با خودم عهد کردم تا قبل از افطار نوشتنمو تموم کنم. پس ادامه میدم.
من به حرف استاد گوش میدم و میخوام یاد بگیرم که تصمیم درست رو توی هر شرایطی بگیرم. حرکت کنم و در برزخ ناشی از عدم تصمیمگیری بواسطه ترسها و فقدان اعتمادبهنفس نمونم. واقعا بدترین کار توی زندگی اینه که تصمیم نگیریم و در برزخ زندگی کنیم، چون اون زمان حالمون خوب نخواهد بود و احساس خوبی نخواهیم داشت و میدونیم که احساس بد= اتفافات بد. اما با توجه به قانون، من هر کاری میکنم تا احساسم خوب باشه، چونکه احساس خوب= اتفاقات خوب؛ و من با جرات تصمیمگیری، خودم رو از برزخی که احساس بد رو موجب میشه، دوری میکنم.
به قول استاد عباسمنش:
«هر چقدر که تصمیمهای بیشتری بگیریم، یاد میگیریم که سریعتر و درستتر تصمیم بگیریم.»
«تصمیم اشتباه گرفتن بهتر است از تصمیم نگرفتن و در برزخ ماندن.»
«اگر یاد بگیری تصمیم بگیری، عضله تصمیمگیریت قویتر میشود و تصمیم بعدیت از تصمیم قبلیت بهتر، دقیقتر و سریعتر میشود. بنابراین تصمیم بگیر و بهش عمل کن تا این عضله قویتر شود.»
«هر چقدر بیشتر تصمیم بگیرید، سریعتر تصمیم میگیرید و اتفاقا درستتر تصمیم میگیرید.»
«یکی از ویژگیهای افراد ثروتمند این است که آنها خیلی زود تصمیم میگیرند و اتفاقا با اینکه سریع تصمیم میگیرند، تقریبا همه تصمیمهای آنها درست است.»
«پس شروع کن، ایمانت رو قویتر کن، خدا رو باور کن؛ چراکه خدا با افراد شجاعه و وقتی تو از خودت جسارت نشون میدی یعنی باایمانتری و خدا هدایتت میکنه و قطعا نتایج بهتری میگیری.»
بنابراین:
خودتو واقعا بشناس،
نترس از تصمیم اشتباه،
قوی باش،
اعتمادبهنفس داشته باش،
به خدا و هدایتش ایمان داشته باش،
شجاع باش،
تصمیم بگیر،
بازخوردش رو بپذیر،
پای تصمیمت بایست،
نگران نباش،
و حرکت کن.
*
وقتی میدونم «زندگی من چیزی نیست جز باورهای من»
وقتی میدونم «احساس خوب به اتفاقات خوب منتج میشه»
وقتی میدونم «در جهان فراوانی نعمتها زندگی میکنم»
وقتی میدونم «خدا من رو دوست داره، برام ارزش قائله و میخواد که خوشبخت و ثروتمند باشم»
اونوقت «خودم رو لایق خوشبختی و ثروت و نعمتهای خدا میدونم»
اونوقت دیگه «میخوام به گسترش این جهان زیبا کمک کنم و اثر خوبی از خودم به جا بزارم.»
خدایا شکرت برای تمام نعمتهایی که به من دادی و خواهی داد.
خدایا شکرت برای اینکه پیوسته هدایتم میکنی به سمت شرایط رویایی و زندگی دلخواهم.
خدایا من تنها تو را میپرستم
و تنها به قدرت و لطف تو ایمان دارم
و تنها به تو توکل میکنم
و تنها تسلیم تو هستم.
خدایا شکرت.
به نام خالق یکتا
سلام به شما استاد عزیزم و خانوم شایسته
سلام به همه دوستان هم فرکانسی
روز شمار تحول زندگی من روز پنجاهم
خدایا شکرت که روزی دیگر وبافایل ارزشمند استاد شروع کردم ، استاد من در این لحظه وهدف سال جدیدم واین گذاشتم که دوره های شما رو تهیه کنم والان چندماه هست که فایل های رایگان وگوش میدم ، و امسال تصمیم گرفتم که با تهیه دوره ها جدی تر از قبل روی خودم کار کنم ویه شخصیت جدید از خودم بسازم و به خواسته های خودم برسم
امیدوارم که به لطف و هدایت خدای مهربان در زمان ومکان مناسب بتونم دوره ها رو تهیه کنم و بهترین سرمایه گذاری عمرم وانجام بدم ، خدایا خودت من ودراین مسیر حمایت و هدایت کن تا با آموزش دیدن عالی زندگی کنم ودنیا را جایی زیباتر و عالی تر برای زندگی کنم الهی آمین خدایا بی نهایت سپاسگزارم
در پناه الله یکتا خوشبخت و سعادتمند و ثروتمند در دنیا و آخرت باشید
به نام هدایت الله
با سلام خدمت استاد و خانم شایسته و همه دوستان هم فرکانسی
خدا را شکر میکنم با یه فایل عالی و ارزشمند روزم را آغاز کردم در راستای خواستههایم برای موفقیت
اما آگاهیهای استاد چقدر لذت بخش بود و در زندگی من کاربرد خوبی میتواند داشته باشد اما در مورد تصمیم گیری در بعضی از موارد هنوز هم ضعیف هستم ولی نسبت به قبل کمی بهتر شدم این هم برمیگردد به اعتماد به نفس خودم و من یک سری تصمیمات زیاد و مهم در زندگی نگرفتم و باید آن را انجام بدهم آن هم به خاطر ترسها و نشناختن خود و ارزشهایم است که خواستههایم را نمیشناسم باید بدانم از زندگی چه میخواهم و هدف من از زندگی چه چیز است تا به موفقیت برسم با یاد گرفتن تصمیمات بزرگ عضلات بهتر و سریعتری میتوانم قویتر و دقیقتر انجام دهم با حرکت کردن به سمت تصمیمات جسارت داشتن را در خودم تقویت میکنم با ایمان و توکل به خداوند
بذر ایمان و جسارت در وجودت، فقط با پرورش عزت نفسات، کاشته میشود. آنوقت این جسارت، پای حرکتات میشود تا جهادی اکبر برای بیرون آمدن از تردیدهایی به راه بیندازی که یک عمر تو را فلج کرده بود و از تجربه ی آنهمه نعمتی محروم ساخته بود که پشتِ سد آن همه تصمیمات گرفته نشده، متوقف مانده بود.
در پناه الله یکتا شاد سلامت و ثروتمند باشید انشاالله
یا رب
به نام خداوند بی همتا
به نام خداوند روزی رسان
سلام خدمت استاد عباس منش و بانو شایسته عزیز
الهی شکر برای باران بهاری که جاریست و همه جا را زیبا کرده الهی شکر بخاطر این همه زیبایی
خدایا دوست دارم به اهداف و ایده های زیبایی که به دل و ذهنم الهام میشه با یاری الله دست پیدا کنم ، آمین یا رب العالمین
من 15 سال ورزش کردم با تلاش فراوان و در حین کار ایده های زیادی داشتم و تا جایی که میشد موانع رو کنار بزنم ایده هام رو انجام می دادم ، ولی از زمانی به بعد متوجه شدم مسئول های رشته ورزشی م فقط برای منافع خودشون کار می کنن و اصلا دنبال پیشرفت بچه های با استعداد و کار بلد نیستن و این باعث شد هر روز شاگردهای با استعداد و پر تلاش توی رشته های دیگه ورزشی برن و موفقیت کسب کنن ، من چون توی رشته ورزشیم مربی حرفه ای شدم نمی تونستم ضعف کار رو بپذیرم ولی با فکر زیاد و تحقیق تونستم راه جدیدی برای پیشرفت پیدا کنم و اون رشته ورزشی را رها کردم تا مدتها قبول اینکه دیگه اون ورزش رو انجام نمیدم برام خیلی خیلی سخت بود ولی به مرور زمان و راه جدیدی که انتخاب کردم باعث شد حالا که به اون روزها فکر می کنم خوشحال و شادم که خداوند مهربان کمکم کرد تا بتونم مسیرم رو تغییر بدم تا به آرزوهای قشنگم برسم ، الهی شکر بخاطر نعمت ها و برکات فراوان ، الهی شکر
خدا جونم عاشقانه دوستت دارم و عاشقانه می پرستم
ردپای من در روز پنجاه و یکم از روز شمار تحول زندگی من
الحمدالله رب العالمین
اللهم عجل الولیک الفرج
به نام خدای هادی
ردپایی در روز پنجاه و یکم سفرنامه
قدم اول رشد عزت نفس هر فردی تقویت عضله تصمیم گیری است ، من از وقتی شروع به تغییر در شخصیتم را دیدم که شروع به تصمیمات حتی به نظر در آن لحظه اشتباه گرفتم (در حالیکه آنها تجربه های گرانبها برای ادامهی راه بودند) شجاعت و جسارت اینکار آنقدر اعتماد به نفست را بالا می برد که با قدرت آن می شود هر کاری حتی ناممکن را انجام داد و با کنار زدن ترسهای الکی و در دل آنها رفتن را برایت ممکن می کند و راه را برای برداشتن قدم های بزرگتر مهیا میکند.
تصمیم گیری برای رسیدن به اهدافی که تا کنون جرأت ورود به آنها را نداشتی و قالب ها و باورهای محدود کننده و ترس های واهی باعث از دست دادن فرصت تجربه آنها را از تو گرفته بود و به خاطر تصمیم نگرفتن های کوچک و قدمهای کوچک برنداشتن چیزهای بزرگی را به خودت حرام کرده بودی.
اما با احساس خوب و هدایت خدا میتوانی به این تصمیم ها جامه عمل پوشانده و از همین حالا راه درست رفتن را شروع کنی ، الان بهترین زمان برای حرکت است و جلو رفتن.
مثلاً من امروز در یکی از خیابانهای معروف تهران ترسی را کنار گذاشتم و با اینکه بعداً یادم آمد که توجه مردم به خاطر ماه رمضان بوده با عزت نفس بالا ترس را کنار گذاشتم و در وسط خیابان مشغول خوردن توت فرنگی و خامه شدم کاری که در روزهای معمول به زور انجام میدادم حتی آب خوردن ، و البته اعتماد به نفسم به خاطر این شکستن عادت خیلی بالا رفت.
خدا را شکر میکنم که اولین هدیه ای که از این سایت الهی تهیه کردم دوره ی عزت نفس بود و از راهنمایی های استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان به پیشرفت های شخصیتی و درک احساس خوب رسیدم و هر روز یکی از خواسته هایم به واقعیت تبدیل می شود و من قدرت بینهایت خدا را در زندگیم میبینم ، خدایا شکرت.
و خدایی که در این نزدیکی است…
سلام و عرض ادب و احترام خدمت استاد عباس منش عزیزم، بانو شایسته همراه و همدل و همه عزیزان حاضر در این مکان مقدس…
چقدر این سیستم «نشانه امروز من» خوبه! و چقدر استاد عباس منش درک بالایی از قوانین دارن که این سیستم رو راه اندازی می کنن. (و صد البته که این هدایتی از جانب رب به ایشون هست).
این که بتونی باور کنی خداوند به اشکال مختلف در زندگی انسان جاری میشه، خیلی باور بزرگیه! حتی به این شکل که برای کسی که روی خودش کار کرده (یا حداقل سعی می کنه کار کنه)، در قالب فایل های رندوم نمایش پیدا می کنه تا در اون زمان یه چیزی رو به اون فرد بگه تا اون رو در مسیری که داره میره هدایتش کنه.
امروز نشانه من این فایل بود! فایلی که استاد در اون به وضوح از تصمیم گیری و اهمیت تصمیم گیری صحیح در زندگی صحبت می کنن و الحق و الانصاف که چقدر هم خوب و شیوا صحبت می کنن.
این فایل چرا الان به من نشون داده شد؟! چون نیاز داشتم بشنوم! چون در زمانی هستم که دقیقا مثل این فامیل استاد باید یه سری تصمیمات جدی رو برای زندگیم بگیرم که تا الان علیرغم مشخص بودن مسیر ولی در جنگ بین ساید مثبت و منفی ذهنم، هیچوقت یک پیروز واحد وجود نداشته! گاهی این پیروز میشده و گاهی اون.
هی میومدم انجامش میدادم، بعد نتایج منفیشو میدیم، بعد تصمیم میگرفتم بذارمش کنار، باز بعد مدتی دوباره از کنار برش داشتم و شروع به اجراش کردم و به همین طریق یه لوپی بوده که تکرار میشده و هی زمان و انرژی و اعتماد به نفس و همه چیزو در من از بین میبرده.
و چقدر جالب که من دیروز تصمیم گرفتم این کارهارو از زندگیم حذف کنم و خداوند امروز به عنوان نشونه این فایل رو نشونم میده. تا بگه که باید بر این تصمیم این بار استوار بمونم و تا آخرین لحظه زندگیم انجامش بدم. واقعا خداروشکر برای این هدایت های همه جانبه اش. شکرت خدای من.
به اعتقاد من وقتی که انسان میخواد تصمیم بزرگی رو برای زندگیش بگیره، خداوند هم هدایتش می کنه. به طریقی واضح.
من یه تجربه شبیه به این دارم که همیشه یادم میاره خداوند همراه و مراقبمه.
دو سه سال پیش بعد از سالیان زیادی که سیگار می کشیدم، تصمیم گرفتم بذارمش کنار. نشونه های زیادی مبنی بر این دیدم که اگه این سیگار رو کنار نذارم، اتفاقات ناجالبی در انتظارمه. چندین بارهم تصمیم گرفته بودم که بذارم کنار اما نمیشد! هی از کنار برش میداشتم!!!
تا این که یه بار خیلی جدی این کارو کردم و از خود خدا خواستم کمکم کنه. تقریبا 6 ماهی میشد که سیگار رو ترک کردم و جز یه بار اونم به تحریک بچه ها که دو نخ کشیدم و البته همونجا هم پشیمون شدم، دیگه نکشیدم.
بعد خداوند برای محکم شدن ایمانم، بهم پدرم رو نشون داد که بخاطر سیگار کشیدن شرایطش وخیم شد و در بیمارستان بستری شد و بعد به رحمت خدا رفت. علت اصلی فوتش هم سمومی بود که در طی مدت های زیاد به واسطه سیگار وارد بدنش شده بود.
اون اتفاق رو که دیدم خیلی مصمم تر شدم و خداروشکر تا امروز بعد از اون اتفاق حتی یه پک هم به سیگار نزدم.
از خود خداوند هدایت و کمک می خوام تا کمکم کنه سه تصمیمی که دیروز برای ترک عادات مخرب گرفتم رو بهش پایبند باشم تا آخر عمر…
از استاد عباس منش عزیزم بسیار سپاسگزارم برای آماده کردن این گنج گرانبها. و از شما دوست عزیزم هم برای مطالعه این کامنت سپاسگزارم
در پناه الله یکتا، تنها، و تنها، و تنها قدرت حاکم بر جهان هستی، شاد و سالم و پیروز و سربلند و سعادتمند باشید.
خدانگهدار
1402/12/25
21:44
سلام خدمت استاد و دوستانی که کامنت رو میخونند
خداروسپاسگزارم که هر لحظه داره منو هدایت میکنه به سمت رشد تارشد کنم و این منم که انتخاب میکنم رشد کنم یا بمیرم
استاد واقعا بی نهایت ازت سپاسگزارم که این مسائل رو بهمون میفهمونی هزاران نفر دیگه هستند کهداین مسائل رو بلدند اما به هیچ کس یاد نمی دهند چون اونا به جهان آخرت یا روز آخر ایمان ندارن کلایم شای بگن اما فقط شمایین که در عمل دارین اثبات میکنین
استاد به لطف هدایت خدا به سمت شما و آموزش هاتون مخصوصا دوره عزت نفس امروز وقتی که میفهمم ی راهی اشتباهه در حد دیوانه شدن پیش میرم تا برم ب مسیر درست و جدید
یعنی آروم و قرار ندارم تا تصمیم بگیرم حالا خر چی که میخاد بشه
قبلا اینطوری نبودم یعنی اصن نمیدونستم که باید چیکار کنم سال ها تو ذهنم سوال بود که تفاوت صبر و تحمل چیه امروز به لطف خدا که آموزش های شما رو دیدم هر روز دارم قدرت تصمیمگیریم رو بیشتر میکنم و بیشتر خودم و خواسته هامو میشناسم
الان هم ی تصمیم دیگه گرفتم که خدا خودش کمکم کنه و هدایتم کنه که قدم رو بردارم و رشد کنم خدایا من میخام میدونم که تو هم میخای خودت برام درستش کن تو قادری من ناتوان
استاد واقعا سپاسگزارتم که با مثال بهمون یاد میدین تا راحت تر درک کنیم و حرکت کنیم
خداجونم میدونم که تو میخای و خودم هستم که به خودم ستم کردم من به لطف خودت به ستم خودم اعتراف میکنم ازت طلب مغفرت میکنم
آدم ها سالیان سال تصمیم دارن کا تصمیم بگیرن و این شده 99 درصد جامعه و همیشه مانعی میشده براشون و هزاران تا بهونه دارن جوری زندگی میکنن که انگار جاودانه هستند و ایم رو در نظر نمیگیرن که یک روزی تمام روابط و .. از بین میره با مرگشون و توجه ندارن که اصلی که به خاطرش پا به این دنیا گذاشتن
برای فهم خودم میگم حالا اگر دوست استاد در تصمیم طلاق هم اشتباه بکنه بعدش میفهمه که مثلا خیلی همسرش رو دوست داشته و خیلی فوق العاده بوده همسرش و نعمت فوق العاده ای بوده و قدرش رو نمیدونسته این ها همش به خاطر اون تصمیم به طلاقه که فهمیده و اگر طلاق نمی گرفت نمی فهمید و دوباره هردو برمیگردن به هم و فکر کنیم که چه اتفاقی میفته چه قدر زندگیشون قشنگ تر میشه چقدر شکرگزارتر میشن نسبت به هم
یک مثالی که برا خودم اتفاق افتاده بود یک خانمی بعد از این که همسرش از دنیا رفته بود تازه فهمیده که در این دو روز دنیا چه نعمتی داشته حالا هر چقدر داغون
بعد کلی غصه خورده بود و رفته بود کلی آموزش در مورد شوهرداری دیده بود تا شوهر بعدیش که میاد تو زندگیش کلی براش همسر خوبی باشه چون فهمیده بود که همسر نعمت عالی از طرف خداست و میخاست که عالی باشه تو همسرداری