کلید اجابت دعاها

در این فایل استاد عباس منش از طریق توضیح بخشی از آیات قرآن، منطق های قدرتمند کننده ای را به ما یادآوری می کند که لازمه کنترل ذهن به منظور دریافت خواسته هایی است که ذهن ما رسیدن به آنها را غیرممکن می داند.

خداوند از طریق منطق های این آیات، کلید کنترل ذهن را در دست پیامبرانش قرار داده است تا در لحظاتی از عهده کنترل ذهن خود برآیند که باور به امکان پذیری یک خواسته، برای آنها سخت بوده است. زیرا ذهن آنها امکان پذیری داشتن آن خواسته ها را با محدودیت های شرایط کنونی شان می سنجیده و دلایلی را لیست می کرده که – حتی با وجود وعده خداوند – رسیدن به آن خواسته را برایشان غیرممکن نشان دهد.

آگاهی های این فایل، کلید باور داشتن به “دریافت نعمت های خداوند در هر شرایطی” را در دست ما قرار می دهد. ایمان و توکل ما در مسیر دریافت خواسته هایمان را به همان نحوی تغذیه می کند که خداوند ایمان پیامبرانش را تغذیه کرده است تا باور کنیم: “وعده های خداوند به ما حتمی است”. زیرا در فرایند درخواست از خداوند و اجابت درخواست ها، خداوند همواره در حال اجابت درخواست هاست اما مشکل از باورهای محدود کننده ای است که ما درباره امکان پذیر بودن رسیدن به یک خواسته داریم.

آگاهی های این فایل، یادآور کننده ای است برای اینکه بدانیم:

  • خداوند به عنوان نیرویی که اجابت درخواستهای بندگانش را بر عهده گرفته، چه جایگاه و چه قدرتی دارد؛
  • ما به عنوان درخواست کننده، چقدر توانایی درک این جایگاه را داریم، چقدر به قدرت این نیرو باور داریم و چقدر در این مسیر متوکلیم؛
  • به محض واضح شدن یک خواسته، ذهن ما با چه منطق هایی امکان پذیری اجابت خواسته هایمان را غیر ممکن نشان می دهد و ایمان ما به وعده های حتمی خداوند را تبدیل به شک و ناامیدی می کند؛
  • ما چگونه می توانیم با ابزار منطق، استدلال های محدود کننده ذهن درباره غیر ممکن بودن ها را، زیر سوال ببریم؛
  • چگونه در فرایند دریافت خواسته، کنترل ذهن و تقوای مستمر به خرج دهیم و متوکل بمانیم؛
  • چگونه باور به ” امکان پذیر بودن رسیدن به خواسته ها ” را بسازیم و این باور را مرتباً تقویت کنیم؛
  • کدام ویژگی شخصیتی، به صورت مستمر در حال منطق ساختن برای امکان پذیری دریافت خواسته هاست؛
  • و چه نگاهی ما را همواره در مدار دریافت وعده های خداوند برای دریافت نعمت ها قرار می دهد؛

آگاهی های این فایل را با دقت بارها بشنوید. از این منطق های باورساز نکته برداری کنید. سپس در بخش نظرات این فایل، درباره درسهایی بنویسید که آگاهی های این فایل برای باور به امکان پذیری به شما یاد داده است.

منتظر خواندن نکات تاثیرگذار تان هستیم.


منابع کامل درباره محتوای این فایل: دوره روانشناسی ثروت 1

ذهن همواره شرایط نادلخواه فعلی را به عنوان وضعیتی ثابت و همیشگی می بیند و به محض واضح شدن یک خواسته در وجود ما، امکان پذیر بودن داشتن آن را با محدودیت های شرایط کنونی می سنجد و به شکل بسیار منطقی، دلایلی را لیست می کند تا ما را به این نتیجه برساند که: داشتن این خواسته به این دلایل، برای ما غیر ممکن است.

آگاهی های دوره روانشناسی ثروت 1، از طریق منطقی کردن ” امکان پذیر بودن داشتن یک خواسته در ذهن دانشجو”، شیوه خلع سلاح کردن ذهن در این باره را به دانشجو یاد می دهد و او را به این باور می رساند که:

شرایط کنونی، هر چقدر به ظاهر نامناسب و هر چقدر به ظاهر غیر قابل تغییر، به راحتی می تواند تغییر کند. 

“منطق ساختن برای امکان پذیر بودن یک خواسته”، اصل و اساس آموزه های دوره روانشناسی ثروت 1 است. زیرا تنها زمانی ما در مدار دریافت خواسته های خود قرار می گیریم که داشتن آن خواسته برای ذهن ما منطقی شود.

اطلاعات کامل درباره محتوای آموزشی دوره روانشناسی ثروت 1 و نحوه شرکت در این دوره

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری کلید اجابت دعاها
    361MB
    71 دقیقه
  • فایل صوتی کلید اجابت دعاها
    70MB
    71 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

844 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «ابراهیم خسروی» در این صفحه: 3
  1. -
    ابراهیم خسروی گفته:
    مدت عضویت: 1365 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام استاد عباسمنش عزیزم.

    سلامه منو برسون به کسی که اون کتاب کوچیکه قرآن رو بهت داد و بهش بگو خانم شایسته ،دله بچه های سایت خیلی برات تنگ شد، جوری که خودم بشخصه برای دیدنه روی ماهش و شنیدنی صدای زیباش تقریبا هر روز یک قسمت از سریال زندگی در بهشت رو میبینم!

    استاد چند روزه دارم تمرکزی سوره ی بقره رو میخونم!

    چندتا موضوع جالب تو این سوره دیدم که انتهای همه ی اونها انسان رو دعوت به داشتنه آرامش می‌کرد!

    مثلا یه جای سوره بقره خدا درمیاد میگه:

    کسانی که ایمان آوردند،یهودی،نصاری،صابئین ،که عملکرد نیک و مفید داشتند، پاداش آنها بر عهده ی خداوند است (و آنها نه غمگین می‌شوند و نه می‌ترسند!)

    دوباره در ادامه ی همین سوره خدا میگه که :

    آیا نمیدانی خدا بر هرکاری تواناست!؟

    آیا نمیدانی که فرمانرواییه آسمان ها و زمین از آن خداوند است و هیچ پناهگاهی و سرپرستی جز خداوند ندارید!؟

    اینجا باز داده به انسان میگه که آخرش تنها تکیه گاهت منم!!!

    من رهبری میکنم آسمان ها و زمین را و هرچیزی که بخوای باید بیای پیشه من!!!

    یا اینکه اینجا دیگه تیر خلاص رو خدا میزنه!!!

    در ادامه ی همین سوره وقتی که حضرت ابراهیم کللللی معجزه رقم میخوره و کلی توحیدی میشه و کلی به مأموریت های خداوند لبیک میگه یه دعایی میکنه و چه ججججوابی خدا میده به حضرت ابراهیم!!!!!!

    حضرت ابراهیم دعا میکنه میگه:

    پروردگارا این سرزمین را شهر امن قرار ده، و اهل آن را آنها که ایمان به خدا و روز بازپسین آورده‌ اند از ثمرات روزی ده

    پروردگارا من بعضی از فرزندانم را در سرزمین بی‌آب و علفی در کنار خانه‌ ای که حرم تو است ساکن ساختم تا نماز را بر پای دارند، تو قلبهای گروهی از مردم را متوجه آنها ساز و از ثمرات به آنها روزی ده!

    اما جواب خدا چیه به حضرت ابراهیم!؟؟؟

    خداوند در جواب درخواست حضرت ابراهیم 1 کلمه میگه!!!

    إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ

    هنگامی که پروردگارش به او فرمود: تسلیم باش. گفت: به پروردگار جهانیان تسلیم شدم.

    یعنی خداوند وقتی به حضرت ابراهیم میگه تسلیم باش!

    بلافاصله حضرت ابراهیم میگه تسلیم شدم!!!

    من امروز خیلی داشتم در مورد این تسلیم بودن فکر میکردم!!!

    ببین!

    وقتی من در برابر خداوند تسلیمم،این یک زمینه،یک پشتوانه ،یک فهم از خداوند هست که من تسلیمم!

    همون آیه ای که بالا نوشتم!

    تورو خدا ترتیب رو نگاه کن!!!

    1/کسانی ‌که ایمان آوردند!

    2/عملکرد نیک و مفید داشتند

    3/پاداششان بر عهده ی خداوند است

    4/آنها نه می‌ترسند و نه غمگین می‌شوند!!

    یعنی تو با عملکردت ایمانت رو ثابت میکنی ،بعد خدا ضمانت بهترین نتیجه میشه و انتهای کار و نتیجه ی عملکردت اینه که تو نه غمی داری و نه میترسی!!!

    حالا بریم سراغ حضرت ابراهیم!

    وقتی خدا میگه تسلیم شو،و ابراهیم میگه تسلیم شدم، این یعنی حضرت ابراهیم یک پیش زمینه ای، یه تصویری،یک باوری از خداوند داشته که تسلیم شده!

    منه ابراهیم خسروی اگه میخوام تسلیم خدا باشم باید آنچه که خداوند در مورد خودش تو قرآن گفته و ذاته خودش رو معرفی کرده رو بیاد بیارم!!!

    مثلا خدا یه جای قرآن میگه:

    آیا نمی‌دانید خداوند به انجام هرکاری تواناست!!!

    یا اینکه میگه :

    من میگم باش و موجود می‌شود!

    ببین!

    وقتی خداوند به حضرت ابراهیم میگه تسلیم باش این یک دنیا حرف داره!

    یک اینکه ، تو باید آرامش داشته باشی تا به بهترین شکل کارت و خواسته ات انجام بشه!چون نتیجه ی تسلیم بودن آرامشه!

    دوم اینکه اگه تسلیم هم نباشی باااز تو قدرتی نداری که همه چیز رو مدیریت کنی!

    چون تو اصلا دسترسی به اون قسمته نداری برای همین خدا تو قرآن میگه

    :هر خیری به شما می‌رسد از طرف منه هر شری به تو میرسه از طرف خودته!

    سوم اینکه میگه تو اعتماد کن به من!

    مگه تو منو ندیدی تا حالا!

    مگه تو تمامه زندگیت جز من چیزی جز خیر دیدی!

    واقعا تسلیم بودن نتیجه ی ایمان به خداونده!

    به خدای واحد قسم میخورم که من به هرآنچه که به‌دلیل خیر تو زندگیم رسیده سه تا نشونه داشته

    1/از جایی بهم رسیده که فکرش رو نمیکردم و معجزه وار وارد زندگیم شده

    2/برای رسیدن به اون خواسته آرامش داشتم و تسلیم بودم

    3/من به اندازه ی دونه ی سیاهه توی کیوی هم برای خاسته ام روی عوامل بیرونی تلاش نکردم و فقط سمته خودمو و باورامو اصلاح کردم و به الهامات عمل کردم!

    4/چندین برابر بهتر از اون چیزی که میخواستم بهم داد!

    استاد جانم!

    به خدای واحد قسم این فایل بقدری مطابق با خواسته ی منه که انگار شخصا این فایل رو برای من ظبت کردی و فرستادی!

    استاد یه تصویری بهتون میگم لطفا تصور کنین!

    من در حال حاظر تو یه اتاق حدودا 12 متری ،دراز کشیده ام یک پتوی مسافرتی نرم رومه و بدونه اینکه کسی سروصدا کنه دارم استراحت میکنم و کامنت مینویسم!

    البته اینجا خونه ام نیست!

    اینجا محله کارمه و ساعت 23:30 دقیقه پنجشنبه هست!

    اما اینا چه ربطی به این فایل داشت!

    استاد من حدودا 3 سال پیش تو شرکت فولاد خوزستان کارگر بودم!

    من تو زمستون لباس کارامون رو با خودمون نمیبردیم خونه و میزاشتم تو کانکس محل کارمون..ما ساعت 7 صبح می‌رسیدیم محل کار و تا ساعت 7:30دقیقه تو کانکس بودیم!

    بقدری خوابمون میومد،و هوا سرد بود که سریع تا می‌رسیدیم تو کانکس از ساعت 7 تا 7 و نیم میخوابیدیم!

    و بعد شما تصور کن تو زمستون لباس کاراهایی که از جنس پلاستیک و بی‌کیفیت بودن و کثیف بودن و اینقدر سرد بودن چون شب تو کانکس بودن وقتی میپوشیدیمشون انگار خیس بودن!!!

    به خدای واحد قسم آن‌چه که میگم صداقته محضه!

    یه روز که ساعت 7 و نیم تو کانکس بیدار شدیم و با بی میلی و بی تمایلی محض داشتیم آماده میشدیم بریم سرکار به همکارم که اونم مثله خودم کارگر بود گفتم

    توفیق!

    گفت بله!؟

    گفتم میدونی آدم خوبه کارش چجور باشه!؟

    گفت چجوری!؟

    گفتم خوبه آدم ساعت 7:30بیاد محله کارش،

    یه پتو گلباف داشته باشه،

    یه تخت خواب نرم هم باشه تو اتاق کارش،

    ساعت 7:30 صبحانه سر میل کیفش بخوره،

    چایی نوشه جان کنه تا ساعت 9 ،

    بعد ساعت 9 صبح بخوابه تا ساعت 12 ظهر!

    بعد ساعت 12 ظهر بیدارش کنن بگن آقای خسروی، بفرما نهار بخور!

    بعد ساعت 12 ظهر تا ساعت 1 ظهر نهار بخوره!

    بعد ساعت یک ظهر بره سرکار تا ساعت 3 ونیم عصر 2 ساعت کار کنه ،

    بعدش سرویس بیاد دنبالش ببرش خونه،آخر ماه هم 20 میلیون حقوق براش واریز کنن!

    و من هر جمله ای که میگفتم توفیق همکارم هی برای شوخی میگفت خوووب!!

    خووووب!!!

    خوووب!

    آخرش گفت خوب!حالا خسروی حرفات تمام شد!؟

    گفتم آره!

    گفت بگیر بخواب تا خوابشو ببینی!

    ک به خدای واحد قسم من حتی تو خواب هم نمیدیدم که همچنین شرایط کاری اصلا تو. نیا وجود داشته باشه و به الله قسم میخورم آنچه که من خواب هم نمیدیدم الان دارم زندگیش میکنم!!!

    چی بگم!

    چی بگم!

    اشک بود که امروز از چشمام می‌ریخت با گوش دادنه آهنگه همایون شجریان که می‌گفت:

    باید خریدارم شوی

    تا من خریدارت شوم

    از جان و دل یارم شوی

    تا عاشق زارت شوم

    من نیستم چون دیگران

    بازیچه ی بازیگران

    اول به دام آرم تورا

    وانگه گرفتارتر شوم!!!

    امروز داشتم سوره ی بقره رو کار می‌کردم و نکته برداری میکردم که چشمم خیلی اذیتم می‌کرد رفتم تو آینه نگاه کردم دیدم یه تار خیییلی کوچیک از مژه هام داره چشمم رو اذیت میکنه و بهم الهام شد که قدرت تو همینه!

    قدرت قدرتمندترین انسان ها همین‌قدره که کافیه به تار مو از مژه هاش بره تو چشمش!

    بعد دیگه نمیتونه تحمل کنه و بیقرار میشه!

    واااای من!

    آقا یه چیزی بگم خداوکیلی نخندین فقط!!!!!

    در حین نوشتنه کامنت یه قضیه ای پیش اومد که خودمم دارم میخندم و این کامنت‌ رو مینویسم،اما شما ححححق ندارین بخندیناااا گفته باشم!!

    آقا ما زمانی که کارگر بودیم تو شرکت فولاد خوزستان یادمه یه روز 5 دقیقه!

    خداشاهده 5 دقیقه زودتر از اینکه تایمه کاری تموم بشه برگشتیم محله کارمون بهمون گفت برگردین!

    برگردین!

    5 دقیقه زودتر اومدین!!

    اما الآن میدونین چی شد!!!

    ما تو اتاق همممه چراغارو خاموش کردیم و همکارام خوابیدن اما من داشتم کامنت مینوشتم دیدم صدای در اومد و یکی اومد داخل اتاق!!

    رفتم ببینم کیه!

    دیدم مسئولمه!!!

    و وقتی دید که چراغا خاموشه حتی چراغارو روشن نکرد و با خنده گفت شبا خونه خودتون هم ساعت 12 میخوابین!!!

    منم خندیدم گفتم نه خونه ساعت 3،2 میخوابیم!!!

    و هرررکاری کردم که بیا پیشمون بشین گفت نه بخوابید ،استراحت کنید!!!

    خدای من!

    تو میدونی که وقتی که من با تمامه وجودم تورو و قدرتت رو باور کردم زندگیم رو عوض کردی!!!!

    خدایا دوست دارم!

    منی که هر وقت میرفتم طلا فروشی،فقط برای فروش طلاهای همسر سابقم میرفتم طلا فروشی،امروز رفتم که یک زنجیر دستبند خوشکل واسه خودم بخرم!

    ای رب العالمین تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری میطلبم…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 224 رای:
  2. -
    ابراهیم خسروی گفته:
    مدت عضویت: 1365 روز

    سلام سعیده جان!

    لطفا همون تقاضایی که از دیگران داری اول درونه خودت ایجاد کن بعد از دیگران درخواست کن!

    چطوره که از استاد درخواست می‌کنید که مانند باران بهاری از علم و اگاهیش بیشتر بباره آمل خودت اینکار رو نمیکنی!

    چرا خودت زود کامنتت رو بستی!

    درسته!

    من میدونم که تو چیزی جز الهامات خدا نمینویسی!

    اما قرار نیست هرچی الهامات میگن به همون قانع باشی!

    از خدای خودت بخواه بیشتر اجازه ی نوشتن بهت بده برامون!

    به حرمته اشکایی که میدونی از دلی میاد که یه سمتش ترس از شرکه یه سمتش شوقه توحیده و از چشمام جاریه بیشتر بخواه که بیشتر قلبمون رو روشن کنی!

    استاد عباسمنش برامون صوتی و تصویری از خدا میگه تو نوشتاری برامون بگو!

    نزار این ترکیب ناقص بمونه!

    میبینیش!

    میبینی مغزی که اصلا ین حرفارو نمیفهمید چجور داره بلبل زبونی میکنه از خدا!

    به قول سعدی میگه که:

    گویند روی سرخ تو، چه زر گرد سعدی!؟

    اکسیر عشق،در مس ام آمیخت ، ز شدم!

    بگو سعیده جانم آروم آروم بگو

    بگو از خدا

    بیار باده و اول به دسته حافظ ده/

    به شرطه آنکه زمجلس خبر بدر نرود/

    میگی استاد بغض میکنه!!!!

    میگس اشک چشات نمیزاه صفحه ی گوشی رو درست ببینی!

    درستش همینه!

    چه عاشق است که فریاد دردناکش نیست/

    چه مجلس است کز او ، های و هوی نمیآید/

    خدایا شکرت بابته بودنت…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 78 رای:
  3. -
    ابراهیم خسروی گفته:
    مدت عضویت: 1365 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    خدایا بر قلبم و بر قلمم جاری شو.

    کامنت سنگین است!

    چندین بار خوندن نیاز هست تا درک و فهمش و قدرت حضمش حاصل بشه!

    من مگه میتونم با تشکر کردن ،با تحسین کردن، با قربون صدقه رفتن حق مطلب رو نسبت به شما ادا کنم!

    میدونی از چه حس و حالی میگم!

    تو یه جمله حسی که بهت دارم رو بهت میگم!

    حسی که به استاد عباسنمش داری،من همون حس رو بهت دارم سعیده جان!

    همون نگاه رو به شما دارم!

    چه درخواست سختی خدا از زبونه تو برا من داره!

    میگه بنویس!؟

    از چی بنویسم!؟

    از معجزه هاش!؟

    از کدومش!؟

    از خرید خونه کلید اول با 2 میلیون یا اجرای سنتور جلوی 500 نفر بدونه به اندازه یک لیوان آب پر کردن زحمت بکشم!؟

    از ازدواج با شخصی بگم که تمامه ویژگی های دلخواهم رو داشت،یا استخدام شدن در شرکت فولاد خوزستان!؟

    از برنده شدن تو قرعه کشی ایران خودرو بینه 2 میلیون نفر با 2 بار ثبت نام کردن،یا هدایت شدن به جاهای زیبا در مسافرت که حضمش برای دیگران سخته!؟

    از طریقه ی جدا شدن از همسر سابقم بگم یا جلوگیری از حادثه ای که نزدیک بود چند نفر رو بکشم!؟

    یا از بییینهایت لطف هاش که منه ناسپاس و منه مغرور همه رو یا نادیده گرفتم یا اینکه سینه سپر کردم و گفتم ممممن بودمممم!!!

    ممکن هستتتتم!!!

    برید کنار!

    من اومدم!؟؟!؟!؟!

    گفتن از خدایی که میگه اگه دریا ها جوهر شوند و درختان قلم شوند نمیتوانند شکرگزاری نعمت های من رو بجا بیاورند چگونه من میتونم معجزه هاشو بیاد بیارم!؟

    من روزهایی بود که یه هودی ماله پسر عمم بود و چون اندازه اش نبود میخواست پسش بده به مغازه داره، من گفتم بزار بپوشم ببینم بهم میاد یا نه!

    وقتی پوشیدمش انقدر اون لباس رو دوست داشتم و بهم میومد که تاحالا از داشتنه هیچ لباسی به اندازه ی اون هودی خوشحال نشدم!

    اما یه غصه ی بزرگی تو دلم بود وقتی اون لباس تنم بود چون میدونستم باید اون لباس رو از تنم در بیارم و پسش بدم!

    چون پول نداشتم برای خریدنش!

    این شرایط برمیگرده به کمتر از 2،3 سال پیش!!!!

    الان چی!؟

    تو همین زمستون بالای 10 میلیون فقط من هودی و کاپشن خریدم و اینقدر پول تو حسابم بود که حتی 1٪هم له فکره تموم شدن یا کم شدنه پولم نبودم!

    یادمه تو اوجه نابودیه روابطم گفتم خدایا چطور برای اینکه حضرت ابراهیمت رو قلبش رو مطمئن کنی به قیامت ،بهش نشونه دادی و بهش گفتی که چندتا پرنده تکه تکه کن و بزار روی کوه ها اما برای من نمیتونی نشونه بفرستی تا باورت کنم که روابطم رو تغییر بدی!؟

    منم نشونه میخوام!

    گفت چجوری بهت ثابت کنم که هواسم بهت هست و وقتی حرف میزنی صداتو می‌شنوم!؟

    گفتم من تو قرعه کشی ایران خودرو ثبت نام میکنم و اسمم رو دربیار!

    درسته که به پولش نیاز دارم اما به عزت و جلالت قسم میخوام یه نشونه باشه که صدامو میشنوی وقتی در مورد روابطم باهات حرف میزنم، چون شیطان بهم میگه خدا تو این قضیه دخالت نمیکنه!

    بهم ثابت کن که شیطان داره بهم دروغ میگه!

    به خدای واحد قسم من با بار دوم ثبت نام تو قرعه کشی ایران خودرو سمند سورن پلاس برنده شدم!

    یادمه داشتم کامنت یکی از دوستان رو جواب میدادم که برام پیامک اومد که

    مشتری گرامی!

    آقای ابراهیم خسروی

    شما در قرعه کشی ایران خودرو برنده ی یک دستگاه سمند سورن پلاس شده اید!!!!

    همونجا گوشی از دستم افتاد و ناخودآگاه به سجده افتادم و گریه کردم!!!

    هییییچکس باور نمی‌کرد که با 2 بار ثبت نام کردم بیته 2 میلیون نفر من برنده بشم!!!

    روزی بود که گفتم ای آسمان ها و ای زمین و ای درخت ها!

    شما شاهد باشید من با خدای خودم عهد بستم که سهمه خودم رو انجام بدم و به خدا توکل کنم تا روابطم تغییر کنه!

    و صدای خدا رو شندیم که گفت باشه!

    و همسری که می‌گفت مگر جنازه ام رو از این خونه ببرن بیرون …

    بهم الهام شد که بجای ماهیانه 10 میلیون، 5 میلیون به همسرت پول بده!

    گفتم خدایا چه ربطی داره به درخواستم!؟

    گفت هرچی که تاحالا انجام نمیدادی الان باید انجام بدی و با اینکه سختم بود اما انجامش دادم و همین موضوع باعث شد همسر سابقم مهریه اش رو بزاره اجرا!

    من هنوز به خانواده ام نگفتم چون خیلی برام سنگین بود که اونها رو ناراحت کنم!

    اما پدرم زنگ زد گفت دارم میام اهواز پیشتون.

    گفتم چرا!؟

    گفت میخوام ماشین بخرم و هماهنگ کردم با طرف،فردا بیام ماشین رو بخرم و برم قیمت و…هم توافق کردیم.گفتم باشه.

    پدر مادرم اومدن اهواز و فروشنده ماشین زنگ زد به بابام که سند ماشین به اسمه خواهرمه و خواهرم امروز رفته کربلا و باید بمونی تا یک هفته دیگه خواهرم بیاد!

    و جالب اینجاست اون شخص بییینهایت آدمه محترمی بود و خودش متعجب بود که آخه چطور میشه که من یادم نباشه که سند ماشینم به اسمه خواهرمه!

    و یا اینکه چطور خواهرم همون روزی که رفت از من خدافظی کرد!؟

    چرا زودتر بهم نگفت که انتقال سند رو انجام بدیم!!

    بابام که بدش میاد از اهواز میخواست زود برگرده قلبش آروم میشه و میگه باشه یک هفته میمونم!

    و تو اون یک هفته همسر سابقم اسرار شدید میکرد که باید به خانواده ات بگی که مهریه ام رو گذاشتم اجرا،چون ایشون میدونست نقطه ضعفم خانوده ام مخصوصا بابامه!

    و 1 روز مونده بود که بابام بره شهرستان جریان رو بهش گفتم و پدرم یا خانواده ی همسرم جریان رو درمیون گذاشت و همون شخصی ‌‌که گفت نمیزارم جنازه ام رو هم از این خونه ببرید بیرون،خودش خیلی محترمانه و شیک کیفش رو بست و رفت از اون خونه و از اون شب دیگه رابطه ی ما تمام شد!

    چند وقت بعد که از کنار اون درختا رد شدم خندیدم و گفتم بچه ها خدا به وعده اش عمل کرد!

    خدا خلف وعده نکرد!!!

    من روزی که رفتم دلفین رو دیدم قلبم رفت براش

    واااااقعا هیچ ماشینی رو تاحالا اندازه ی دلفین دوست نداشتم!

    اما دیدنه دلفین فقط 120 ثانیه زمان برد چون یه زن و شوهر دیگه زودتر از من اومده بودن گفتن ما این ماشین رو میخوایم!

    منم ضد حال خوردم و مثله همیشه شروع کردم به پیاده روی و با خدا حرف زدن بهش گفتم تو که میدونی من چقدر اون ماشین رو دوست داشتم!

    چرا بردی نشونم دادی وقتی که قرار نبود ماله من باشه!

    یا یکی بهتر از اون رو بهم بده یا خودش رو بهم بده!

    بهم گفت زنگ بزن با صاحب ماشین!

    گفتم ماشین رو فروخت که!

    گفت زنگ بزن!

    گفتم خوده صاحب ماشین گفته معامله مون جور دیگه !

    گفت زنگ بزن!

    (میخوام بگم ذهن همیشه دلیل منطقی میاره برای مقابله با الهام خداوند!)

    وقتی خدا بهم گفت زنگ بزن یاده زن وشوهره افتادم که تو ماشین نشسته بودن و چسبیده بودن به ماشین و اسرار میکردن که ما ماشین رو میخوایم و بریم معامله اش کنیم اما چکار میکردم که خدا کلام خودش رو بالا برد!

    زنگ زدم به صاحب ماشین گفتم معامله تون جور شد!؟

    گفت آره 5 میلیون هم بیعانه دادن تت‌ فردا بریم دفتر خونه!

    اما آقای خسروی چون قوله ماشین رو به تو داده بودم فردا ساعت 10 صبح زنگ بزن شااااااااید 1٪ معامله کنسل بشه!

    چون من تحت هر شرایطی فردا باید پول تو حسابم باشه!

    گفتم باشه!

    حالا من 60 میلیون پول کم داشتم،روز پنج شنبه هم بود و من اون روز صبح کار بودم و روی جرثقیل!

    و عملا اگه معامله هم کنسل میشد نه پول داشتم اندازه ی ماشین نه میتونستم کارم رو ول کنم و برم ماشین رو معامله کنم!

    اما گفتم ببینم خدا میخواد چکارکنه!

    ساعت 10 زنگ زدم گفتم آقا چکار کردی برا ماشین!

    گفت آقا بیا ماشین رو ببر!!!

    گفتم چطور!؟

    گفت اون مشتری برگشتنی تصادف کردن و وقت ندارن بیان و منم عجله دارم!!!

    گفتن باشه!

    زنگ زدم چند جا پول قرض کنم هیچکدوم نداشتن!

    زنک زدم داداشم گفتم برو ماشین رو معامله کن من سرکارم، پولامم تو حساب داداشم بود!(عزیزه دلم)

    حالا اینحا رو داشته باش!

    داداشم میره بانک،60 میلیون از جیب خودش میزاره پول دلفین رو کامل به حساب اون آقا واریز میکنه،بعد میرن ماشین رو قولنامه میکنن ،بعد دلفین رو میبرن خونه!

    و من از سرکار مستقیم رفتم خونه ی داداشم بدونه کوچکترین زززحمت،سویچ دلفین رو داداشم با احترام بهم داد و الآن عشششق میکنم با دلفین!!!

    یعنی بیا ببین من چه تلاشی کردم!؟

    ببین من چه برنامه کردم!؟

    بین چه پولی جور کردم!؟

    ببین چه تقشه ای کشیدم!!!

    منه جاهل برا 60 میلیون به چند نفر زنگ زدم در صورتی که خدا پشت صحنه پول رو برام جور کرده بود!!!

    خدایا میشه من قربونت برم!؟

    میشه یه لحظه برا وقت بزاری دورت بگردم!؟

    میشه من ببوسمت!!!

    دردت تو جونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 83 رای: