کلید اجابت دعاها

در این فایل استاد عباس منش از طریق توضیح بخشی از آیات قرآن، منطق های قدرتمند کننده ای را به ما یادآوری می کند که لازمه کنترل ذهن به منظور دریافت خواسته هایی است که ذهن ما رسیدن به آنها را غیرممکن می داند.

خداوند از طریق منطق های این آیات، کلید کنترل ذهن را در دست پیامبرانش قرار داده است تا در لحظاتی از عهده کنترل ذهن خود برآیند که باور به امکان پذیری یک خواسته، برای آنها سخت بوده است. زیرا ذهن آنها امکان پذیری داشتن آن خواسته ها را با محدودیت های شرایط کنونی شان می سنجیده و دلایلی را لیست می کرده که – حتی با وجود وعده خداوند – رسیدن به آن خواسته را برایشان غیرممکن نشان دهد.

آگاهی های این فایل، کلید باور داشتن به “دریافت نعمت های خداوند در هر شرایطی” را در دست ما قرار می دهد. ایمان و توکل ما در مسیر دریافت خواسته هایمان را به همان نحوی تغذیه می کند که خداوند ایمان پیامبرانش را تغذیه کرده است تا باور کنیم: “وعده های خداوند به ما حتمی است”. زیرا در فرایند درخواست از خداوند و اجابت درخواست ها، خداوند همواره در حال اجابت درخواست هاست اما مشکل از باورهای محدود کننده ای است که ما درباره امکان پذیر بودن رسیدن به یک خواسته داریم.

آگاهی های این فایل، یادآور کننده ای است برای اینکه بدانیم:

  • خداوند به عنوان نیرویی که اجابت درخواستهای بندگانش را بر عهده گرفته، چه جایگاه و چه قدرتی دارد؛
  • ما به عنوان درخواست کننده، چقدر توانایی درک این جایگاه را داریم، چقدر به قدرت این نیرو باور داریم و چقدر در این مسیر متوکلیم؛
  • به محض واضح شدن یک خواسته، ذهن ما با چه منطق هایی امکان پذیری اجابت خواسته هایمان را غیر ممکن نشان می دهد و ایمان ما به وعده های حتمی خداوند را تبدیل به شک و ناامیدی می کند؛
  • ما چگونه می توانیم با ابزار منطق، استدلال های محدود کننده ذهن درباره غیر ممکن بودن ها را، زیر سوال ببریم؛
  • چگونه در فرایند دریافت خواسته، کنترل ذهن و تقوای مستمر به خرج دهیم و متوکل بمانیم؛
  • چگونه باور به ” امکان پذیر بودن رسیدن به خواسته ها ” را بسازیم و این باور را مرتباً تقویت کنیم؛
  • کدام ویژگی شخصیتی، به صورت مستمر در حال منطق ساختن برای امکان پذیری دریافت خواسته هاست؛
  • و چه نگاهی ما را همواره در مدار دریافت وعده های خداوند برای دریافت نعمت ها قرار می دهد؛

آگاهی های این فایل را با دقت بارها بشنوید. از این منطق های باورساز نکته برداری کنید. سپس در بخش نظرات این فایل، درباره درسهایی بنویسید که آگاهی های این فایل برای باور به امکان پذیری به شما یاد داده است.

منتظر خواندن نکات تاثیرگذار تان هستیم.


منابع کامل درباره محتوای این فایل: دوره روانشناسی ثروت 1

ذهن همواره شرایط نادلخواه فعلی را به عنوان وضعیتی ثابت و همیشگی می بیند و به محض واضح شدن یک خواسته در وجود ما، امکان پذیر بودن داشتن آن را با محدودیت های شرایط کنونی می سنجد و به شکل بسیار منطقی، دلایلی را لیست می کند تا ما را به این نتیجه برساند که: داشتن این خواسته به این دلایل، برای ما غیر ممکن است.

آگاهی های دوره روانشناسی ثروت 1، از طریق منطقی کردن ” امکان پذیر بودن داشتن یک خواسته در ذهن دانشجو”، شیوه خلع سلاح کردن ذهن در این باره را به دانشجو یاد می دهد و او را به این باور می رساند که:

شرایط کنونی، هر چقدر به ظاهر نامناسب و هر چقدر به ظاهر غیر قابل تغییر، به راحتی می تواند تغییر کند. 

“منطق ساختن برای امکان پذیر بودن یک خواسته”، اصل و اساس آموزه های دوره روانشناسی ثروت 1 است. زیرا تنها زمانی ما در مدار دریافت خواسته های خود قرار می گیریم که داشتن آن خواسته برای ذهن ما منطقی شود.

اطلاعات کامل درباره محتوای آموزشی دوره روانشناسی ثروت 1 و نحوه شرکت در این دوره

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری کلید اجابت دعاها
    361MB
    71 دقیقه
  • فایل صوتی کلید اجابت دعاها
    70MB
    71 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

844 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «نگین» در این صفحه: 10
  1. -
    نگین گفته:
    مدت عضویت: 1246 روز

    قرآن (خواندنی) دکتر شریعتی :

    قرآن کتابی است که نام بیش از 70 سوره اش از مسائل انسانی گرفته شده است، و بیش از 30 سوره اش از پدیده های مادی و تنها 2 سوره اش از عبادات! آن هم حج و نماز!

    کتابی است که شماره آیات جهادش با آیات عبادتش قابل قیاس نیست…

    این کتاب از آن روزی که به حیله دشمن و به جهل دوست لای آن را بستند، لایه اش مصرف پیدا کرد و وقتی متنش متروک شد، جلدش رواج یافت و از آن هنگام که این کتاب را _ که خواندنی نام دارد ــ دیگر نخواندند و برای تقدیس و تبرک و اسباب کشی به کار رفت، از وقتی که دیگر درمان دردهای فکری و روحی و اجتماعی را از او نخواستند، وسیله شفای امراض جسمی چون درد کمر و بادشانه و … شد و چون در بیداری رهایش کردند، بالای سر در خواب گذاشتند و بالاخره، اینکه می بینی؛ اکنون در خدمت اموات قرارش داده اند و نثار روح ارواح گذشتگانش و ندایش از قبرستان های ما به گوش می رسد.

    قرآن! من شرمنده توام اگر از تو آواز مرگی ساخته ام که هر وقت در کوچه مان آوازت بلند می شود همه از هم می پرسند: ” چه کسی مرده است؟ ”

    چه غفلت بزرگی که می پنداریم خدا تو را برای مردگان ما نازل کرده است

    قرآن! من شرمنده توام اگر تو را از یک نسخه عملی به یک افسانه موزه نشین مبدل کرده ام

    یکی ذوق می کند که تو را بر روی برنج نوشته،‌ یکی ذوق می کند که تو را فرش کرده،‌ یکی ذوق می کند که تو را با طلا نوشته، ‌یکی به خود می بالد که تو را در کوچک ترین قطع ممکن منتشر کرده و … آیا واقعاً خدا تو را فرستاده تا موزه سازی کنیم؟

    قرآن! من شرمنده توام اگر حتی آنان که تو را می خوانند و تو را می شنوند،‌ آن چنان به پایت می نشینند که خلایق به پای موسیقی های روزمره می نشینند. اگر چند آیه از تو را به یک نفس بخوانند مستمعین فریاد می زنند: “احسنت …! ” گویی مسابقه نفس است …

    قرآن!‌ من شرمنده توام اگر به یک فستیوال مبدل شده ای حفظ کردن تو با شماره صفحه،‌ خواندن تو آز آخر به اول،‌ یک معرفت است یا یک رکورد گیری؟ ای کاش آنان که تو را حفظ کرده اند، ‌حفظ کنی، تا این چنین تو را اسباب مسابقات هوش نکنند.

    خوشا به حال هر کسی که دلش رحلی است برای تو

    آنان که وقتی تورا می خوانند چنان حظ می کنند،‌ گویی که قرآن همین الان به ایشان نازل شده است. آنچه ما با قرآن کرده ایم تنها بخشی از اسلام است، که به صلیب جهالت کشیدیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  2. -
    نگین گفته:
    مدت عضویت: 1246 روز

    سلام

    انقدر درس داشت همین چند آیه که واقعا هرچی بشکافیم و در موردش صحبت کنیم کمه

    حالا خود استاد یا دوستانی مثل آقا رضا احمدی عزیز و سعیده خانم شهریاری و بقیه دوستان که بیشتر روی قرآن کار کردن بهتر میتونن نکات ریز و کلیدی و مهم رو در بیارن

    ولی ما هم به حد وسع خودمون همون ذره ای که درک کردیم میگیم.

    1- زکریا فرمود :

    من کاملا پیرم اما چون هروقت دعا کردم دست خالی برنگشتم ، الان هم که خواسته ی غیر ممکنی دارم به تو امید دارم که مثل همیشه اجابت کنی

    2- همسرم هم نازاست ولی

    تو که وهّابی

    به من جانشینی شایسته عطا کن

    ( یه نکته یادم اومد الان

    چند سال پیش یکی از اقوام تو 39 سالگی باردار شد ، انقدر استرس داشت چون شنیده بود بارداری بالای 35 سال خطرناکه و ممکنه بچه منگول بشه و…

    اما

    زکریا تو پیری نه تنها فرزند میخواد ، بلکه فرزندی صالح و سالم و شایسته میخواد چون وهابیت خدا رو باور داره )

    3- خدا بلافاصله اجابت کرد و بشارت یحیی رو داد

    بشارت پسری که نه هم اسمش تو بنی اسرائیل بوده نه به شایستگی اون

    یعنی حتی بهتر از چیزی که زکریا خواست

    (( دعایش را اجابت کردیم و گفتیم: «زکریا، مژده‌ات مى‌دهیم به تولد فرزندى به‌نام یحیى که تابه‌حال همتایى با ویژگى‌هاى او نیافریده‌ایم!» ))

    4- با اینحال زکریا باور نکرد

    اونم زکریایی که مثل من و تو شخص عادی نبود ، پیامبر خدا بود ، بارها و بارها بهش وحی شده بود و خودش مردم رو دعوت می‌کرد به ایمان به خدا و وعده های خدا

    اما باز هم حتی وقتی که صدای خود خدا رو شنید گفت : آخه چطوووور؟؟؟ من که پیرم و همسرم نازاست و … !!!

    (( زکریا پرسید: «خدایا، آخر چطور ممکن است پسردار شوم‌؟! همسرم که نازاست و خودم هم از شدت پیرى، شکسته و افتاده شده‌ام!» ))

    [ استاد ، این آیه عذاب وجدان بزرگی رو از من برداشت ، اینکه گاهی وعده های خدا رو باور نکنم ،گاهی باور نکنم با وجود شرایط بدی که در اون قرار دارم و راه نجاتی نیست ایمان و امید به نجات نداشته باشم ، همش عذاب وجدان داشتم که نکنه مورد قهر و غضب خدا واقع بشم بخاطر این بی ایمانی ؟ و

    حالا با شنیدن این داستان از زبان خود خدا ، دلم قرص شد ، انگار به منم داره میگه عزیزم نگران نباش حتی پیامبر من زکریا هم با اینکه از زبون خود من شنید باورش نمیشد ، و من‌نه تنها باهاش قهر نکردم و … بلکه براش توضیح دادم و دلش و قرص کردم که این منم که بهت میگم ، من که خدایی هستم که همه چیز برای من آسونه ، من کافیه اشاره کنم، کن فیکون میشه.

    اَنَا اقول له کن فیکون

    7- خدا اینجا گفت این چیزی که تو ذهن تو غیر ممکنه برای من خیلی آسونه

    یه جای دیگه هم خدا گفت این کار برای من آسونه

    و

    این داستان رو چند آیه بعد از همین آیات بیان کرد

    داستان تولد حضرت عیسی:

    (که اتفاقا همین روزها که استاد در مورد این سوره فایل ضبط کردن سالروز میلاد ایشون بود)

    8-وقتی(( جبرئیل گفت: من فرستادۀ خداى توام تا پسرى صالح به تو ببخشم))

    مریم گفت :

    (( آخر، چطور ممکن است پسردار شوم‌؟! با اینکه نه مردى با من ازدواج کرده و نه بدکاره بوده‌ام!» )) آیه20

    (( جبرئیل گفت: همین‌طور است که مى‌گویى؛

    ولى خب خدا مى‌گوید: این کار براى من آسان است))

    9- بعد از داستان تولد عیسی خداوند میفرماید:

    خدا فرزندی ندارد

    ( تا جلوی این خرافات رو بگیره که بعضی‌ها بگن عیسی پسرخداست)

    و

    میگه : درسته عیسی بدون وجود هیچ پدری متولد شد و ممکنه شما شک کنید اما این تولد عجیب فقط به این دلیله که اگر خدا بخواد کن فیکون میکنه و براش آسونه

    هم براش بسیار آسونه که از پیرمردی فرتوت مثل زکریا و زنی نازا ، یحیی رو خلق کنه

    همونطور که از پیرمردی 95 ساله مثل ابراهیم و زنی نازا مثل هاجر فرزندی مثل اسماعیل متولد کنه

    و می‌فرماید:

    هذا صراطُُ مستقیم

    این راه راسته ، ایمان به خدا ، باور به توانایی خداوند

    و یک نکته دیگه :

    خداوند در 95 سالگی اسماعیل رو به ابراهیم داد ،( از زنی بنام هاجر که کنیز او بود و به پیشنهاد همسر اولش ساره که نازا بود به عقد ابراهیم در آمده بود)

    که جد حضرت محمد بود

    و بعد در 100 سالگی حضرت ابراهیم ، اسحق رو به او و ساره که پیرزنی نازا بود داد

    وقتی مژده ی فرزند دار شدن ابراهیم رو به همسرش داد او خندید و گفت :

    (( مگر مى‌شود بچه بزایم‌؟ آخر، خودم و شوهرم هر دو پیر شده‌ایم! واقعاً که این، چیز عجیبى است )) آیه 72هود

    (( فرشتگان گفتند: از کار خدا تعجب مى‌کنى‌؟! آن‌هم با اینکه رحمت و برکت‌هاى الهى بر خانوادۀ شما سرازیر است.خدا ستوده‌اى سخاوتمند است)) آیه 73 هود

    و

    اینجا هم که همسر ابراهیم ( ساره ) باور نکرد، خداوند همون موقع نه تنها مژده ی تولد اسحق رو داد بلکه مژده ی یعقوب رو هم داد :

    وَٱمۡرَأَتُهُۥ قَآئِمَهࣱ فَضَحِکَتۡ فَبَشَّرۡنَٰهَا بِإِسۡحَٰقَ وَمِن وَرَآءِ إِسۡحَٰقَ یَعۡقُوبَ(٧١‮

    به ساره، همسر ابراهیم هم که داشت حرف‌های فرشتگان را گوش مى‌داد، مژدۀ پسرى دادیم به‌نام اسحاق و نوه‌اى به نام یعقوب.او از شدت تعجب، خنده‌اش گرفت و…

    خب

    اینجا همسر پیامبر خدا ، انقدر باور نکرد که حتی خنده ش گرفت

    گفت : بابا من دیگه پام لب گوره ، از جوانی هم نازا بودم ، حالا که عجوزه و پیر شدم (( قَالَتۡ یَٰوَیۡلَتَىٰٓ ءَأَلِدُ وَأَنَا۠ عَجُوزࣱ وَهَٰذَا بَعۡلِی شَیۡخًاۖ )) میخوام بچه دار شم ؟؟

    محاااله، غیر ممکنه بابا ، خنده داره

    و خدا نه تنها بهش مژده ی دیدن فرزندش رو داد ، بلکه بهش مژده داد انقدر زنده میمونی که فرزندت اسحق ازدواج میکنه و 60 سال بعد فرزندش یعقوب بدنیا میاد و تو و ابراهیم نه تنها پسرتون رو می بینید که پیامبره ( اسحق ) بلکه نوه تون رو هم م بینید که اونهم پیامبره ( یعقوب )

    خدای من

    من دیگه چی بگم ؟؟؟

    تو حتی اگه ما باور نکنیم لطف و رحمت تو رو ، اونقدر بهتر و بزرگتر از خواسته مون رو بهمون عطا میکنی که دیگه بقول معروف زیپ دهن این ذهن چموش رو بکشیم و فقط نظاره کنیم لطف و رحمتت رو

    نگیم بابا اینا پیامبر بودن و … واسه اینا شده و…واسه ما که نمیشه و… زمان معجزه گذشته و….

    من که دیگه خودم لال شدم بعد از نوشتن اینها که نمیدونم چطوری و از کجا اومد

    اِلّا مَن رَحِمَ رَبّی

    خدایا بهمون رحم کن از این همه بی ایمانی و رزق لایحتسب عطا کن از فضل و رحمتت

    انَّکَ انتَ الوَهّاب

    و فصل الخطاب؛

    چند آیه ی امیدوار کننده از نزدیک بودن پیروزی‌ها و یاری خداوند :

    إِنَّا فَتَحْنَا لَکَ فَتْحًا مُبِینًا

    به راستی ما برای تو پیروزی آشکاری فراهم آوردیم

    وَیَنْصُرَکَ اللَّهُ نَصْرًا عَزِیزًا

    و خدا تو را به نصرتی با عزت و کرامت یاری کند.

    🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵

    نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَ فَتْحٌ قَرِیبٌ

    یارى و نصرت از جانب خداوند و پیروزى نزدیک است

    🩷🩷🩷🩷🩷🩷🩷🩷

    أَلا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِیبٌ‌

    آگاه باشید که یارى خداوند نزدیک است.

    أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ

    بدانید که تنها با یاد خدا دلها آرام مى‌گیرد.

    لا تَخَفْ وَ لا تَحْزَنْ إِنَّا مُنَجُّوکَ

    نترس و غمگین مباش، ما تو و خانواده‌ات را نجات مى‌دهیم

    إِذْ تَسْتَغِیثُونَ رَبَّکُمْ فَاسْتَجابَ لَکُمْ أَنِّی مُمِدُّکُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِکَهِ مُرْدِفِینَ

    به یاد آرید) هنگامی که استغاثه و زاری به پروردگار خود می‌کردید، پس دعای شما را اجابت کرد که من سپاهی منظم از هزار فرشته به مدد شما می‌فرستم.

    وَ قُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اجْعَلْ لِی مِنْ لَدُنْکَ سُلْطاناً نَصِیراً

    و بگو: پروردگارا! مرا با ورودى نیکو و صادقانه وارد (کارها) کن و با خروجى نیکو بیرون آر و براى من از پیش خودت سلطه و برهانى نیرومند قرار ده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
    • -
      نگین گفته:
      مدت عضویت: 1246 روز

      سلام مجدد استاد

      این مطلب رو اینجا مینویسم تا رد پایی باشه برای خودم در آینده

      هر چند هیچکس هم نخونه

      از برکت قرآن

      حتی اگه یک قدم کوچیک بسمت فهمش برداری

      همین سه چهار روز که کمی مطالعه کردم در مورد آیات سوره مریم و داستان زکریا و تولد یحیی و …. امروز عصر خواب بسیار بسیار زیبا و دلنشینی دیدم

      استاد میگن نشونه تغییر اینه که توی خواب هم از قانون استفاده کنی

      آره من توی خواب بیاد قانون بودم

      قانون تحقق خواسته ها

      و اجابت خداوند از راه‌های ناممکن و ناباورانه

      خوابم خیلی واقعی بود

      حتی محله ای که توی اون ایستاده بودم و آسمونش رو نگاه میکردم همون خیابونی بود که کنار کوه بود و یک زمین مسکونی اونجا داشتیم که حالا داستان ها داشت برای خودش که همیشه حسرت میخوردیم چرا مفت از دستش دادیم ،

      خواب دیدم انتهای همون خیابون ایستادم و دارم به آسمون آبی نگاه میکنم

      چنان رنگ آبی آسمون زیبا و دلنشین بود که محو تماشای آسمون صاف و آبی شده بودم که دیدم یه قسمت از آسمون انگار با ابرها به زبان لاتین و زیبا و مرتب یک جمله با چنین مفهمومی نوشته بودن:

      هذا من فضل ربی

      یه چنین مفهومی از اون جمله الان تو ذهنم هست ، دقیق یادم نیست

      فقط یادمه معناش این بود که همه نعمتهایی که بهت دادیم و میخوایم بدیم و همین نعمت که الان برات میفرستم از جانب منه،

      بعد دقیقا از دل همون جمله گوسفند سرحال و قبراق و تر و تمیز دو رنگی از توی آسمون اومد روی زمین سمت من

      و

      من مات و مبهوت ، مثل همون زکریا داشتم با خودم میگفتم مگه میشه ؟؟؟ مگه داریم ؟؟؟؟

      بعد همون سوالم و از خود گوسفنده پرسیدم ، یعنی گوسفنده داشت با من حرف می‌زد

      ازش پرسیدم مگه میشه یه گوسفند از آسمون بیاد ؟ اصلا تو چطور خلق شدی؟ نه پدری … نه مادری…

      و

      گوسفند گفت برای خدا هیچ کاری غیر ممکن نیست

      همونطور گوسفند دانا و مرتب که پشم هاش انقدر مرتب بود که انگار آرایشگاه رفته ، با من حرف می‌زد و من و بچه ها داشتیم می بردیمش خونه خودمون

      و هنوز هم میترسیدیم این نعمت خدا فرار کنه چون بفکر بستن پاهاش با طناب بودیم که فرار نکنه

      خواب زیبایی بود

      مخصوصا لحظه ی اومدن اون گوسفند مهربان و دانا از دل آسمون آبی و از وسط اون نوشته های سفید ابری پرمعنا از ذهنم نمیره

      من زیاد اهل خواب دیدن و اهمیت دادن به این چیزا نیستم و اگه خوابی هم ببینم زود یادم میره

      ولی

      بعضی خوابها چنان ذهن و روح آدم رو درگیر خودش میکنه که تا روزها از فکرش بیرون نمیای

      ولی خب این روزها همش به خدا میگفتم خدایا من مدتهاست دارم روی خودم‌ کار میکنم و نتایج دلخواهی که میخواستم نگرفتم و حس میکنم نه تنها پیشرفتی نداشتم بلکه پسرفت هم داشتم یا فریز شدم تو یه موقعیتی

      من به امید تو ، شغل پر درآمدم و رها کردم که کارمند خودت بشم

      ولی چی شد؟

      اگه میخوای کمکم کنی ، اگه راهم درسته به منم نشونه ای بده

      مگه زکریا پیامبر تو نبود ؟؟

      مگه بارها بهش وحی نکرده بودی؟

      مگه خودت باهاش صحبت نکردی و وعده ی تولد فرزندی به خوبی یحیی رو دادی؟؟

      ولی اون هم باورش نمیشد و ازت نشونه خواست

      و تو سه روز سکوت رو براش نشونه قرار دادی

      مگه ابراهیم پیامبر تو نبود؟

      مگه پدر تمام انبیاء ت نبود؟

      مگه خلیل الله نبود؟

      مگه بارها بهش وحی نکرده بودی؟

      مگه این پیامبرانت خودشون ترویج کننده ی ایمان به تو و وعده های تو به مردم نبودن؟

      مگه خودشون به مردم نمی‌گفتن که وعده های خداوند رو باور کنید … وعده ی خدا حقه؟؟؟

      ولی اینها هم باور نداشتن و از تو نشونه خواستن

      تو برای زکریا ، علاوه بر وحی و وعده ی یحیی که حتی نام و جنسیت اون فرزند رو هم گفتی، نشونه سه روز سکوت رو گذاشتی

      تو برای قوی کردن باور و ایمان ابراهیم ، زنده کردن پرندگان قطعه قطعه شده رو نشونه گذاشتی

      اونم برای چه باور ساده ای؟

      ابراهیم زنده شدن مردگان رو باور نداشت

      بااینکه بدنیا اومدن و خلق هزاران فرزند از نطفه ای بی جان رو دیده بود ، با اینکه زنده شدن زمین پس از زمستان‌های سرد رو دیده بود ، این باور خیلی ساده تر از باورهای ضعیف ما در مورد وضعیت مالی و روابط و…ست در حالیکه وضعیت اقتصادی مملکت و اطرافیانمون و افزایش قیمت دلار و… و روابط داغون اطرافمون که اغلب بخاطر مسائل مالی و باورهای مذهبی غلط کهنه و قدیمی بوده

      به ما حق بده تو این شرایط باور نکنیم

      به ما هم مثل پیامبرانت نشونه بده تا ایمانمون قوی‌تر شه

      خب به من که ایمانم در حد پیامبرانت نیست ، حق بده ازت نشونه بخوام تا دلم قرص شه

      و خدا اینطور زیبا نشونه ای شبیه همون گوسفندی که برای ذبح به جای اسماعیل برای ابراهیم (ع) فرستاد ، به من هم نشون داد

      چقدر زیبا

      چقدر واضح

      و چقدر دلنشین و دلگرم کننده بود

      خدایا شکرت ، خدایا شکرت ، خدایا شکرت

      از شما استاد نازنین هم بسیار ممنونم

      درپناه الله یکتا شاد و موفق باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
  3. -
    نگین گفته:
    مدت عضویت: 1246 روز

    abasmanesh.com

    سلام سعیده جانم

    من پاسخ کامنت بینهایت دلگرم کننده شما در عقل کل رو فرستاده بودم

    ولی الان دیدم انگار نبود

    شاید اشتباه کردم

    ولی بهر حال مجددا از قلب مهربونت تشکر میکنم

    کامنتی از دریافتم از آیاتی که استاد در فایل جدیدشون ( کلید اجابت دعاها) اشاره کردن نوشتم که یک ساعت دیگه منتشر میشه

    خیلی دلم میخواست نظر شما و آقا رضا احمدی عزیز رو هم بدونم

    چون من با وجود اینکه عربی خوبی داشتم تو دبیرستان و تقریبا خوب معنی آیات رو میفهمم ،و آبا و اجداد باسواد و قرآن خون و امام جماعت مسجد داشتم و… زیاد توی قرآن کند و کاو نکردم تا حالا

    یا از سر کوتاهی بوده ، یا تو مدارش نبودم

    و الان اول راهم

    خوشحال میشم نظر شما رو بدونم و اگر اشتباهی در درکم هست متذکر بشید.

    پیشاپیش سپاسگزار وجودت و قلب نازنینت هستم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  4. -
    نگین گفته:
    مدت عضویت: 1246 روز

    سلام مینوی عزیز

    این اولین کامنتی هست که از شما میخونم

    راستش و بگم اولش یکم حسودیم شد که پسر شما دندونپزشک شده و… چون پسر من با اینکه بقول شما سهمیه داشت و سربازی هم کلا معاف شد و… اما هیج علاقه ای به پزشکی نداشت و قبول نشد

    اینا رو گفتم که آشغال حسادت رو زیر مبل قایم نکنم

    و شما رو هم بیشتر از این سپاسگزار کنم که غصه نخورید ، سهمیه داشتن باعث موفقیت فرزندان ما نمیشه

    و این شرک بود که داشتیم

    و اما تجربه ی ضرر مالی بزرگ شما من رو یاد تجربیات مشابه خودم انداخت که با افکار شرک آلود و ترسها و تایید طلبی هام چه ضررهایی کردم

    و این جمله ی شما من رو کن فیکون کرد ، زیر و رو کرد :

    (( نعمتی که مال من باشه به کس دیگری داده نمیشه

    خداوند سهم کسی رو به کس دیگه نمیده

    اونقدر داره که نیازی به این کار نداره

    سهم من پیش خدا محفوظه

    من اون موقع با یک لغزش فکری این نعمت رو دریافت نکردم

    ولی خداوند اونقدر کریمه که سهمم رو نگه داشته و اون رو به موقع بهم برمی گردونه ))

    مینو جان

    نمیدونی چه آرامشی به من عطا کرد خداوند رحمان با هدایتم به این جمله ی شما

    آره

    من اون زمان تو مدار دریافت اینهمه نعمت نبودم

    و خدا سهم من رو مثل همون یک چهارم حقوق شما جایی امن محفوظ نگه داشته تا در بهترین زمان به من بده

    و

    من

    مدام دارم غصه میخورم

    یک بار فکر نکردم که دختررررر. اگه حتی اون زمان اون پولها هم به تو برگردونده میشد ، تو اونقدررر مدارت پایین بود ، اونقدر ترس‌ داشتی و بی ایمان بودی و خودت رو لایق اون نعمت نمیدونستی که اگه بهت برگردونده میشد باز تو یه راه دیگه تلف میکردی

    من برات یه جای امن نگه داشتم و یهو یکجا وقتی ظرفت بزرگتر شد و آماده دریافت نعمت های بیکران من شدی بهت دوباره چند برابرش رو عطا میکنم

    چون

    خودم گفتم من وهابم

    الهی شکرت

    ازت بینهایت ممنونم مینو جان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  5. -
    نگین گفته:
    مدت عضویت: 1246 روز

    آخخخ مرجان

    مرجان عزیزم

    اصلا نمیدونم چی بگم

    زبونم لال شده از اینهمه هدایت حق تعالی

    من اومده بودم این قسمت در ادامه کامنت قبلی خودم ماجرای خواب امروز عصرم رو بنویسم که یادم نره و رد پایی باشه برای خودم که اگه در ادامه راه ناامید شدم نور امیدی دوباره در دلم روشن کنه

    این لینک اون کامنت و خوابی که نشونه ی واضح الهی بود هست که حدود یکساعت دیگه منتشر میشه:

    abasmanesh.com

    و اما ادامه ی معجزه ی هدایت:

    کامنتم رو نوشتم و میخواستم برم سراغ کارهام

    اسم و فامیل یکم طولانی شما نظرم و جلب کرد

    و بدون اینکه اصلا دیگه قصد کامنت خوندن داشته باشم کامنت شما توجه من و جلب کرد

    و اصلا انگار آب یخ روی من ریختن

    تقریبا 99٪ شرایطی که شما نوشتید ، شرایط خود من بود

    من هم تقریبا هم سن شما هستم

    من هم بعد از 21 سال کار اداری پردرآمد و امن م رو براحتی تمام و معجزه آسا رها کردم و به خدا گفتم میخوام کارمند خودت بشم

    میخوام شرک نداشته باشم به اون شغلی که همه میگن خب معلومه چرا فلانی وضعش خوب شده، تو فلان ارگان کار میکنه ، خوب حقوق میگیره و

    منم همیشه فکر کنم خب فقط همین کاره که به من روزی میده و اگه یه روز این کار نباشه من دیگه بی پول میمونم

    میخوام کارمند خودت بشم ، میخوام تو عشق تو غرق بشم و از تو بنویسم

    میخوام برم هنری رو ادامه بدم که تمام عمرم عاشقش بودم و فرصت نداشتم ،

    اما الان بیشتر از دوسال گذشته و تو این مدت کلی تضاد رو پشت سر گذاشتم و نه تنها نتایج مطلوب نگرفتم بلکه یا پسرفت یا استپ طولانی مدت داشتم

    و

    این فایل…

    اون خواب…

    و بعد ،

    کامنت شما که انگار از زبون من نوشته بودید …

    مهر تاییدی بود بر اینکه

    ما حواسمون بهت هست

    توی راه درست هستی

    یک قدمی طلا ناامید نشو

    فکر نکن دیگه پیر شدی

    فکر نکن دیگه فرصت لذت بردن از زندگی نداری

    فکر نکن فلانی و بهمانی مانع رسیدن تو به زندگی دلخواهت میشن

    قدرت رو از من نگیر ، به فلانی و بهمانی بدی

    فکر نکن دیگه نمیتونی به اندام دلخواه، به زندگی دلخواه، به شغل پردرآمد برسی

    نشونه میخوای؟

    میخوای دلت قرص شه؟

    اینم خواب امیدوار کننده…

    اینم کامنت مرجان خانوم که شرایطش عین شرایط خودت هست , تو تنها نیستی

    ولی ببین مرجان من ناامید نشده

    پس تو هم ادامه بده

    مرجان عزیز ازت بینهایت ممنونم

    و آرزوی موفقیت دارم برات

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    نگین گفته:
    مدت عضویت: 1246 روز

    سلام‌ مجدد به مینوی عزیزم

    منم روی ماهت رو میبوسم

    و برای خودت ، همسرت و فرزندانت آرزوی زندگی سرشار از عشق و ثروت و برکت و آرامش دارم

    من چند سال پیش فرق حسادت و غبطه رو فهمیدم

    و

    فهمیدم که خدا رو شکر من 95٪ مواقع حسادت ندارم

    ولی غبطه چرا ، میخورم

    و

    در مورد رشته ی تحصیلی فرزند شما هم غبطه بود ، که اشتباها حسادت نوشتم

    حالا فرقش چیه؟

    حسادت بده ، چون ریشه ش از کمبود و بی ایمانی و بدخواهی میاد

    غبطه خوبه ، چون ریشه ش از امید و ایمان و خیرخواهی برای خود و دیگران میاد

    حسادت یعنی :

    فلانی یه نعمتی داره ، من دلم نمیخواد اون داشته باشه ، فقط من داشته باشم اون نداشته باشه

    حتی گاهی بدتر از این میشه

    طرف میگه فلانی فلان نعمت و نداشته باشه ، منم نداشتم نداشتم ها، فقط میخوام فلانی نداشته باشه

    مثلا خودش مستاجره ، جاری ش خونه داره

    میگه جاریم هم مستاجر و فقیر باشه، ولی من خونه خوب داشته باشم

    و حتی میگه اشکال نداره

    منم مستاجر باشم ولی جاریم هم مستاجر باشه چون دلم نمیخواد اون خوشحال باشه

    ولی غبطه یعنی آدم یه نعمتی رو توی زندگی کسی می بینه ، مثلا می بینه دخترعموش یه همسر عالی داره ، بعد میگه خداروشکر که اون ، چنین همسری داره ، کاشکی منم یه همسر خوب مثل اون داشتم

    یعنی هم خوبی رو برای خودش میخواد ،هم دیگران

    و این بد نیست و خیلی هم خوبه

    یه وقتایی هم

    حسادت نیست

    غبطه هم نیست

    یه چیزی مابین این دوتاست

    حسرت

    یعنی اینکه یکی یه نعمتی داره که من ندارم ، من دلم نمیخواد این نعمت از اون شخص گرفته بشه

    دلم میخواد منم داشته باشم ولی دست نیافتنی میدونم برای خودم

    اینم خوب نیست

    چون همه به یک اندازه به نعمتهای خدا نزدیکیم

    حالا یکی از راه دندانپزشکی به رفاه مالی و اعتبار اجتماعی میرسه

    یکی از ادمین ی و بلاگری و .‌‌‌‌…

    – در مورد پسرم ،چون قبل از این آگاهی ها خیلی پدرش بهش فشار می‌آورد که حتما پزشکی قبول شه و … خسارت های جسمی و روحی زیادی دید

    تا اینکه

    خدا یه دستی از دستانش رو بعنوان طب اسلامی فرستاد و یک جلسه ما ایشون رو بخاطر اگزما و دردی که می‌گفت تو قفسه سینه م دارم بردیم پیش این طبیب

    و

    خدا خیرشون بده

    بمحض دیدن پسرم در حضور پدرش، گفتن این جوان خیلی استرس شدید داره و در معرض سکته ست

    هر چه سریعتر باید بره خون بده یا حجامت کنه و…‌

    .

    خدا این فرشته رو رسوند تا اونهمه فشار از روی پسرم برداشته بشه و ما و مخصوصا پدرش بموقع آگاه بشیم از خطری که با دست خودمون داشتیم برای جگرگوشه مون رقم میزدیم

    و بعد دیگه فشارها رو از روش

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  7. -
    نگین گفته:
    مدت عضویت: 1246 روز

    و بعد دیگه فشارها رو از روش برداشتیم

    و الان چقدر سپاسگزار خداوندم هر بار که چهره ی زیبا و چشمهای خوشرنگ و زیباش و می بینم و میگم خدایا شکرت که اونموقع هم من و انقدر آسان گیر کرده بودی که به همه میگفتم من نمیخوام یه پسر پزشک مریض و استرسی داشته باشم ، همینکه پسرم شاد و سالم باشه برام کافیه

    و در مورد اشتباه و ضرر مالی

    همزمان با اشتباهی که ما کردیم و توی یک معامله با شخصی متضرر شدیم ، برادر بزرگ همسرم هم با اون شخص معامله کرد و ملک ارزشمند خودش رو با ملکی که یک دهم اون هم ارزش نداشت معاوضه کرد ، و انقدر سر اون معامله و ضرر که یه جور ورشکستگی براش بحساب میومد غصه خورد تا اینکه سکته کرد و فوت کرد

    و جالبه که الان با همون دارایی هایی که ازش مونده بود ، ورثه ش دارن کلی عشق و حال میکنن و خودش نکرد این کار رو ، که با همون چیزی که براش مونده و کم هم نبود ، دوباره شروع کنه و لذت زندگیش و ببره

    و این درسی شد برای شکرگزاری بابت نعمت بزرگ سلامتی و حیات، که میشه باهاش یک زندگی رو از نو ساخت.

    شاد و سلامت باشی عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  8. -
    نگین گفته:
    مدت عضویت: 1246 روز

    سلام مجدد به روی ماهت که چقدر شبیه مریم جان شایسته هستی

    و صادقانه بگم

    اصصصصلا بهت نمیاد 47 ساله باشی

    خونه ی پرش ، میاد نهایت 35 ، 36 باشی

    ماشالله هزار الله اکبر

    عزیزم من از کامنت قشنگت درسها گرفتم

    مخصوصا این سوره که انگار خطاب به من و شماست فقط :

    (( سوگند به روز و سوگند به شب هنگامی که تاریک می شود . پروردگارِ تو، هرگز تو را ترک نکرده و از دست تو ناراحت نیست .

    آینده تو و شرایط تو بهتر و درخشان تر از گذشته تو خواهد بود.

    و پروردگارت در آینده آن قدر به تو عطا خواهد کرد که راضی شوی.))

    خدا با اون همه عظمتش …..

    شرمنده ام واقعا

    خدا آخه چقدر مظلومه که باید بیاد اینهمه قسم بخوره که حرفش و باور کنیم

    قسم خورده که آینده ی تو درخشان تر از گذشته ی توست

    و

    ما…..

    با اینهمه وعده اونم از طرف خداوندی که نهایت صداقته

    اونم بعد از اینهمه قسم خوردن…

    باور نمی‌کنیم

    من به شخصه بزرگترین شرم زندگیم وقتیه که خدا برای فهموندن چیزی به من قسم میخوره

    به همون چیزهایی قسم میخوره که مسخّر من کرده

    ….

    خوابی که شما دیدی چقدر شبیه خواب من بود

    آخه کدوم تصادف؟

    کدوم اتفاق ؟

    کدوم شانس؟

    مگه میشه اینهمه همزمانی و شباهت عللا بختکی باشه ؟؟

    مرجان عزیزم

    یه کامنت جدبد گذاشتم چند دقیقه قبل بخون خیلی خودم تاثیر گرفتم ازش

    توی فایل جدید مهاجرت به مدار بالاتر

    سالم و تندرست و ثروتمند باشی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    نگین گفته:
    مدت عضویت: 1246 روز

    سلام سعیده عزیزم

    شهریار دیار پربرکت قرآن

    چه دلگرمی فوق العاده ای که کامنت من ، شاگرد کلاس اولی قرآن برای شاگرد زرنگ سال دوازدهمی خدا ، آرامشی از جنس نور شده باشه

    هرچند بقول استاد اعتبار کامنتم رو به خودم نمیدم

    ولی همین که یه دست کوچولو از دستان خدا شدم برات بسیار بسیار سپاسگزار فضل و رحمتش هستم

    یه نکته جدید رزقم شد دیروز ، اونم با همه عزیزانی که هدایت میشن به این کامنت به اشتراک میزارم

    🩷🩷🩷🩷🩷🩷

    در اثبات مظلومیت قرآن همین بس که

    خدا باید قسم بخوره که این کتاب جِدّیه و شوخی نیست:

    وَٱلسَّمَآءِ ذَاتِ ٱلرَّجۡعِ

    وَٱلۡأَرۡضِ ذَاتِ ٱلصَّدۡعِ

    إِنَّهُۥ لَقَوۡلࣱ فَصۡلࣱ

    وَمَا هُوَ بِٱلۡهَزۡلِ

    قسم به آسمان پرباران!

    و قسم به زمین مملو از گیاهان!

    که قرآن به حقیقت کلام جدا کنندۀ (حق از باطل) است

    و به‌هیچ‌وجه هذیان و سخن بیهوده یا شوخی نیست!

    (سوره طارق آیات 11 تا 14)

    🩷🩷🩷🩷🩷🩷🩷🩷🩷🩷

    من همیشه وقتی قسم خوردن خدا رو می‌شنوم از شرم آب میشم

    یاد سکانسی از سریال یوسف پیامبر میفتم

    اونجایی که برادران یوسف در کاخ عزیز مصر ، یوسف رو می شناسن و لاوی برادر مهربان یوسف از شرمندگی بخاطر کاری که با یوسف در کودکی کردن ، ازش میخواد که او رو کتک بزنه و سیلی به صورتش بزنه تا شاید کمی از این شرم و ندامتش کم شه

    ولی

    یوسف بجای سیلی ، صورت برادرش رو می بوسه

    و

    شرمندگی لاوی صد چندان میشه و اون دیالوگ اشک در آر لاوی که با تمام وجودش میگه:

    این شرم مرا می کُشد

    واقعا جاهایی آدم شرمنده ی خدا میشه که حس میکنه داره میمیره از شرم

    و

    یکی از اون جاها همین قسم هایی هست که خداوند میخوره

    با اون همه عظمتش و اینهمه آیات و نشانه ها ، نمیدونه چطوری به ما بفهمونه که بابا به چی قسم بخورم که باور کنید ؟؟؟!!!

    به خورشید که می‌تابه قسم ، به ماه ، به ستاره ، به آسمان ، به زمین ، به انجیر و زیتون ، به شب ، به روز ، به صبح ، به عصر ، به جان انسان‌ها، به فرشتگان ، به قرآن حکیم ، به جان پیامبر، به پروردگار آسمان و زمین و…. و….و….

    اینجاهاست که من از شرم نمیدونم کجای زمین فرو برم

    هر کدوم از این قسم ها چنان سنگینه برام که تازه یکم درک میکنم که چرا خدا میگه اگر این قرآن رو به کوه نازل میکردیم ، کوهها متلاشی میشدن

    و رزق بلند همین چند دقیقه زمان گذاشتن برای نوشتن از عظمت خدا و مظلومیت قرآن ، هدایتم به این آیه و تفسیرش شد که صحّه میزاره بر آموزه های استاد عزیز :

    🩷🩷🩷🩷🩷

    سوگند برای وعده روزی:

    «وَفِی السَّمَاءِ رِزْقُکُمْ وَمَا تُوعَدُونَ *

    فَوَرَبِّ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِثْلَ مَا أَنَّکُمْ تَنْطِقُونَ»؛[6]

    و روزى شما در آسمان است و آنچه به شما وعده داده مى‌شود!

    سوگند به پروردگار آسمان و زمین که این مطلب حق است، همان گونه که شما سخن مى‌گویید!

    خدای متعال در این آیه به پروردگار آسمان و زمین سوگند یاد کرده تا تأکیدی بر وعده روزی انسان ها و وعده ی بهشت باشد و مراد از رزق و روزی آسمانی، باران، خورشید، ماه، ستارگان و تمامی موجوداتی است که بقای آدمی بدان وابسته است.

    آخه وقتی خدا به آسمان و زمینی قسم میخوره که روزی ما در اونهاست

    اونم آسمون و زمینی که ما هر روز و هر لحظه امکان نداره یا زیر پامون یا بالای سرمون نبینیم

    آسمون و زمینی که هیچکس نمیتونه منکرش باشه

    و اگر یک لحظه نباشن ما نابود میشیم

    و ایمان داریم که روزی ما هم در زمینه هم در آسمان

    پس چطوره که فکر می‌کنیم روزی ما محدوده یا نیست یا تموم میشه؟؟؟

    آخه مگه نعمتهای زمین تموم شدن اینهمه سال ؟؟؟

    نعمتهای آسمون تموم شدن ؟؟؟

    خورشید و ماهش یک ثانیه تاخیر داشتن تو طلوع و غروب و …؟؟؟

    خدایا ما رو ببخش و رزق لایحتسب به همه مون عطا کن که تو وهابی

    چند روز پیش خبری از یکی از دوستان شنیدم که. مهندسی ژاپنی در یکی از روستاهای کوچک و فقیر اطراف شهر ما معدن طلایی کشف کرده و میگفت اون مهندس ژاپنی گفته

    کشور شما فوق العاده نعمت توش هست ،همین یک روستای کوچیک شما بقدری معادن ارزشمند کشف نشده داره که بودجه کل کشور ژاپن رو میشه با درآمد معادن همین روستا تامین کرد.

    خدایا بابت تمام نشانه های فراوانی که بهم میدی این روزا ازت بینهایت ممنونم

    راستی استاد

    این روزها دارم خودم و با آگاهی های ناب و بی نظیر جلسه دهم کشف قوانین بمباران میکنم

    میخوام رو نقص عجول بودن و تنوع طلبی و تمرین نکردنم پا بزارم و انقدررررر همین یه دونه فایل رو که یکی از بزرگترین پاشنه های آشیل و ترمزهام هست گوش بدم تا کلمه به کلمه شو حفظ بشم

    الانم اومده بودم کامنتهای اون جلسه رو بخونم که دیدم کلی ایمیل دارم و

    کامنت سعیده جان انقدر برام با ارزش بود که این آگاهی جدید قرآنی رو که از دیروز نمیدونستم تو کدوم فایل بنویسم که مرتبط باشه ، در جواب سعیده ی عزیز نوشتم چون میدونم خیلی ها دنبال کننده ی ایشون هستن و ممکنه به این کامنت هم هدایت بشن و تعداد بیشتری استفاده کنن از این مطلب که خودش هدایتمون کرد به درکش

    یه چیز دیگه استاد

    چون میدونم از تاتی تاتی کردن ما دانشجوهاتون خوشحال میشید میگم

    وگرنه شاید ربطی به موضوع فایل نداشته باشه

    امروز به ندایی که مدتها میگفت برو و توانایی ت رو در فلان ارگان ارائه کن و پیشنهاد تدریس بده عمل کروم

    هر بار که این الهام میومد میگفتم:

    – شهر ما کوچیکه و کسی استقبال نمیکنه ( ضعف ایمان به خدایی که مردم رو به سمتت هدایت میکنه)

    – اکثریت مردم شهر ما اوضاع مالی متوسط به پایینی دارن و پول ندارن برای این کار ( باور کمبود )

    – آقای فلانی که رئیس جدید اونجا شده فرد مثبت اندیشی نیست و با پیشنهاد من موافقت نمیکنه ( بدبینی به دیگران بخاطر ذهنیت بدی که از ایشون توسط یک شخص منفی نگر در من ایجاد شده بود ، و قدرت دادن به امضا و موافقت کس دیگه ای غیر از خدا )

    – خانم فلانی که منشی اونجاست آدم خوبی نیست و الان که برم مثل سری قبل میگه رئیس نیست و …. و می پیچونه ( باز هم قضاوت و بدبینی و توجه به ورودی های منفی و غیبتهایی که از این خانم توسط همون شخص منفی نگر شده بور )

    – استاد فلانی که کارش رو قبول نداشتی و یک ماه بیشتر کلاسش رو شرکت نکردی و اومدی بیرون ، باهات لج کرده و اگه بفهمه تو قراره رقیبش بشی سنگ میندازه و…. ( ایمان نداشتن به خدا و اینکه حتی دشمنان من هم بنفع من قدم بر میدارن وقتی خدا پشتمه)

    – فن بیان خوبی نداری و ممکنه نتونی درست از هنر و توانائی ت تعریف کنی ( باور عدم لیاقت)

    و استاد

    مثل شما که جلسه اول رفتید و تو کلاس صحبت کردید و دست.و پاهاتون می‌لرزید رفتم و انجام دادم

    اون خانم منشی عوض شده بود و یک خانم مهربون جای ایشون بودن

    اون رئیس با روی باز از پیشنهادم استقبال کردن و یه قول هایی دادن که اگر تهران موافقت بشه حتما انجام میدن

    و……

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای: