کلید اجابت دعاها - صفحه 44

844 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 694 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    رد پای روز 9 دی رو با عشق مینویسم

    من بعد اینکه فایل کلید اجابت دعا هارو نشونه گرفتم بعد اون کلی نشونه دریافت کردم، که خدا تکاملی توی این چند روز دوباره به من نشونه داد و بهم فهموند که در کنار باورها که باید تکرار کنی و خیلی مهمه ،چون من با باورهای تو بهت پاسخ میدم

    اما یه چیزی رو باید اصل به یاد داشته باشی ،اینکه فقط یک قدرت ،یک عشق ،یک نیرو در جهان هستی هست

    و رها باشی و بگذری

    امروز یک سال شد

    که من در تجریش ، دارم میرم کلاس رنگ روغن

    تو تقویم گوشیم نوشته بودم ، که یادآوری کنه این روز زیبا رو

    چون یکی از بهترین روزهای زندگیم بود ، ادامه دادن یادگیری نقاشی

    من اولین بار ، تیر ماه سال 96 از اینستاگرام با یه دختر بسیار زیبا و مودب آشنا شدم که سبب شد من بیام تجریش و با استادش آشنا بشم ، که یه استاد بی نهایت عالی بود ، و وقتی این علاقه من به نقاشی رو دید، گفت بیا یاد بگیر حتی وقتی فهمید نمیتونم شهریه کلاس رو بدم ، بهم گفت من حاضرم رایگان یاد بدم

    و من مدارم پایین بود و ادامه ندادم و نتونستم این محبتش رو قبول کنم و خجالت کشیدم که پول نداشتم و رها کردم

    و خیلی خیلی خوشحالم از اینکه الان ادامه دادم

    حالا بماند که چقدر باورهای محدودی داشتم سال 96 که سبب شد ادامه ندم نقاشی رو و 7 سال وقفه بیفته

    اما الان که آگاه شدم متوجه میشم که الان بهترین زمان بود که من ادامه بدم

    و الان جای درستم هستم و اون موقع هم جای درستم بودم

    اما از سالی که شروع به تغییر کردم ، از سال 1401 و یک سال روی دوست داشتن و به صلح رسیدن با خودم و اینکه من کی هستم ، و کلی سوالای دیگه شروع کردم

    و در 19 مرداد ماه سال 1402 با سایت زیبا و پر از عشق استاد عباس منش آشنا شدم و عضو سایت شدم و رفتم و تا 7 مهر وارد سایت نشدم تا لینکه

    آماده شنیدن بودم اومدم سایت و از روز 7 مهر ماه 1402 به صورت مستمر و هر روزه تا الان ، که من دارم از صبح تا شب فایلای استاد رو گوش میکنم و تمرین میکنم و سعی دارم که قدم بردارم

    و بعد ورود به سایت و گوش دادن به فایل های رایگان ،مقاومت هایی که داشتم برداشته شد و باورهام تغییر کرد که تونستم بعد از گذشت 7 سال فاصله بین نقاشی که عاشقانه دوستش داشتم ،دوباره بیام کلاس و این بار جدی تر ادامه بدم

    یادمه پارسال که به من چند تا نقاشی الهام شده بود ، از مهرماه تا دی ماه و من با اکریلیک کار کردم ،همین ایده های الهامی توسط خدا ،سبب شد من یاد استادم بیفتم و بخوام برم تجریش

    و برم به استادم نشون بدم و بعد 7 سال ببینمش

    و به استادم گفتم میشه بیام کلاس رنگ روغن

    و گفت ماه بعد شنبه 9 دی کلاسا شروع میشه

    و من رفتم و اون روز نمیدونم چه جراتی داشتم ، با گوش دادن به فایل های رایگان ، به خودم گفتم که باید این بار ادامه بدی طیبه

    و وقتی الهام های خدارو برای نقاشی میدیدم ، خیلی خیلی مشتاق بودم تا پیشرفت کنم و بتونم چیزهایی که بهم الهام میشه رو به تصویر بکشم

    و فکر کنم متوجه بودم و درمورد فایل رسالت من که گوش داده بودم بعدش تصمیم به اقدام کردم

    و این شد که مصمم شدم برای ادامه دادن

    و وقتی پرسیدم که استاد شهریه کلاسا چقدره

    گفت 1میلیون 400

    من اون موقع 100 هزار تمنشم نداشتم

    اما باوری که از فایلای رایگان و حسای خوبی که داشتم سبب شد پا تو این مسیر بذارم و با اینکه هیچی نمیدونستم

    قدم برداشتم

    که چجوری قراره پول هر ماه کلاسم و رنگای روغن جور بشه

    اما قدم برداشتم

    انگار یه جدیتی داشتم که جهان هستی و خدا این جدیت من رو دید و راه رو برای من هموار کرد

    وقتی شنیدم 1 میلیون و 400 هست شهریه کلاس ، با خودم عهد کردم که برم دست فروشی و از صفر شروع کنم تا بتونم بیام کلاس

    و از فروش پفیلا شروع کردم

    و باقی جریانات که تو رد پاهام نوشتم

    ماه های اول خدا بی نهایت کمکم کرد و دو سه باری استادم گفت که اشکالی نداره و به جای شهریه کلاسم ازم نقاشیامو میخرید

    و همه این ها محبت خدا بود و هموار کردن مسیر برای من

    ولی من همچنان داشتم روی خودم کار میکردم

    تا اینکه از مهر ماه ورق برگشت و به صورت تصاعدی درآمدم از یک میلیون به 10 میلیون در هفته رسید

    جوری شد که من تو دو ماه 60 میلیون درآمد داشتم از فروش گل سرای جوانه که مد شده بود

    و فروش بالایی داشته و داره

    و حتی کل دوماه که 60 روزه من فقط جمعه هارو رفتم جمعه بازار

    یعنی در ماه 4 تا جمعه هست

    من فقط 8 تا جمعه برای فروش گل سر رفتم و 60 میلیون در 8 روز درآمد داشتم

    من با این 60 میلیون

    رنگای فوق آرتیست خریدم

    شهریه های هر ترمم که الان افزایش داشته و 2 میلیون 200 شده تا خرداد ماه کنار گذاشتم

    کلی بوم و قلمو و رنگ خریدم

    برای خودم کارتخوان خریدم

    برای خودم لباس خریدم

    برای خودم کفش خریدم

    برای خودم هدیه خریدم

    برای خودم وسایل کار خریدم

    و کلی چیزای دیگه

    خدایا بی نهایت ازت سپاسگزارم

    الان سجده شکر کردم و بی نهایت ازت سپاسگزارم ربّ من

    نمیدونم مهرماه برای من چه چیزی داره ، که من از مهر ماه شروع به تغییر کردم و از مهر ماه شروع گوش دادن فایل های این سایت کردم و از مهر ماه شروع به رشد تصاعدی درآمدم در دو ماه شد

    اما اینو خوب میدونم که تغییر باورها بود و البته در مورد فروش گل سر باورام قوی بود

    اما الان دارم روی باورام در مورد نقاشی کار میکنم

    و میدونم که خدا به طرز شگفت انگیزی درآمدم رو از فروش نقاشی تصاعدی افزایش میده

    منی که پارسال هیچی نمیدونستم که بعد یک سال کجا قراره باشم

    خدای من شکرت

    یادمه استاد تو فایلاشون میگفتن فقط 6 ماه یا 1 سال به فایلا گوش بدین اگر نتیجه نگرفتین ادامه ندین

    مگه میشه نتیجه نگرفت

    من یک سال شد که در این سایت پر از عشق هستم ، درسته هنوز از نظر جنبه هایی که برام مهمه نتیجه بزرگی نگرفتم و اینم برمیگرده به باورای محدود خودم

    که الان یاد گرفتم که باورامو قوی کنم

    و نتیجه رو ببینم

    اما تو این یکسال بی نهایت نتیجه داشتم

    مهم ترینش صحبت کردن با خدایی که بی نهایت بزرگ و قدرتمنده که هر لحظه ام دارم سعی میکنم بهش فکر کنم

    و کنترل کنم ورودیای ذهنم رو

    من امروز که یک سال شد ، دارم میرم کلاس نقاشی رنگ روغن و یک شنبه ها ورکشاپ رایگانی که با استادا کار میکنیم

    امروز بی نهایت حال فوق العاده سرشار از عشق رو داشتم

    انقدر حالم خوب بود که عمیقا قلبم باز بود

    خیلی حس خوبی داشتم

    حالا از امروز بی نهایت بهشتی و نورانی و زیبا بنویسم که واقعا من تو خود خود بهشت داشتم زندگی میکردم

    هوای بهشت بی نهایت زیبا بود

    کوه های برفی و آفتابی که نورش بی نهایت زیبا بود

    بادی که ملایم و بهشتی بود خدایا شکرت

    خدایا شکرت

    امروز صبح که بیدار شدم دیگه مادرم که رفته بود خونه خواهرم چند روز مهمون باشه و بعد برگرده ،حاضر شدم و تخته شاسیمو برداشتم و راه افتادم به سمت تجریش

    از اول صبح من تو دفتر تمرین ستاره قطبیم نوشتم که بتونم باورهای قوی رو به خوبی تکرار و ذهنم رو کنترل کنم و تمرکز کنم

    وقتی از خونه اومدم بیرون به طرز عجیبی حالم عالی بود چون خدا هر لحظه داشت عشقش رو به من عطا میکرد

    نسیم ملایم و زیبایی میوزید و هوا بهشتی بود

    وقتی داشتم تا ایستگاه بی آرتی میرفتم برگای درختی رو دیدم که دورشون یخ زده بود و بسیار زیبا روی باغچه پارک کنار ایستگاه عین یه الماس میدرخشیدن

    با دیدن تک تکشون و نگاه کردنم به درختا به زبونم جاری شد

    خود خود بهشته

    وای خدای من

    من دارم تو بهشت قدم‌ برمیدارم

    وقتی رسیدم مترو اصلا توجهم‌ به هیچی نبود و داشتم گوش میدادم به صدای خودم و لذت میبردم از تکرار باورای عشق

    یهویی سرمو بلند کردم دیدم بالا سر کنار شیشه قطار نوشته

    یک راز تازه

    عجیب بود

    چون وقتی خوندمش متعجب شدم

    انگار خدا بیلبوردای مترو رو ، هر بار برای من عوض میکنه

    یا نمیدونم ، موندم چی بگم، هر بار یه چیزی به چشمم میخوره

    من همیشه میرم، چرا نمیبینم

    هر بار یه نشونه

    بیلبوردا عوض میشن‌ یا هستن من نمیبینم ؟!!!و یا در زمانی که باید ببینم میبینم ؟؟؟

    وقتی خوندم ، یک راز تازه

    گفتم چی قراره بهم بگی خدا ؟؟؟

    و هی فکر کردم

    گفتم یعنی راز تازه چیه ؟؟؟؟

    و بعد رها کردم و یهویی شنیدم راننده مترو بلند گفت

    خانم در قطار رو نگیر وقت مردم رو نگیر

    در قطار رو میگیری که دو نفر بیشتر سوار شن

    در قطار رو نگیر، مردم‌ کار دارن ، وقتشونو نگیر

    اینو که شنیدم یاد یه فکری که چند وقت پیش داشتم افتادم

    چند وقت پیش تو فکرم گفتم یه بار اگر دیدم کسی میخواد سوار قطار بشه درو نگه دارم که بیاد سوار بشه سریع برسه به مقصدش

    این افکارم یادم اومد و با حرف راننده قطار یه چراغ برام روشن شد

    که وقت ارزشمنده و نباید به کسی که دیر میاد وقت رو در اختیارش بذاری و مفت و رایگان چیزی رو بدی بهش ،که نمیتونه دریافت کنه

    اگر در مدارش باشه جوری میرسه که قطار بیاد و سوار بشه ،نه اینکه سریع بخواد سوار بشه و یا تو یا هر کس دیگه بخوان درو نگه دارن تا کسی سوار بشه

    تو نمیتونی حتی در این مورد هم برای دیگران کمکی بکنی

    چون باید خودش بخواد که در مدارش قرار بگیره و در زمان مناسب برسه به ایستگاه و قطار بیاد و سوار بشه

    این حرف راننده قطار خیلی برام درس داشت

    خوشحالم از اینکه به تک تک صحبت های آدما سعی دارم دقت کنم

    چون جدیدا دارم بیشتر یاد میگیرم که هر کس و هر چیزی حامل پیامی از طرف خدا برای من هست

    بعد که رفتم و رسیدم تجریش این هفته گل گذاشته بودن تا طراحی کنیم و استادا رنگ روغن کار میکردن

    من زاویه ام رو مشخص کردم و نشستم و نون برده بودم با پنیر رفتم از بوفه برای خودم آب جوش بگیرم هرچی گفتم پولشو نگرفت و تشکر کردم

    خیلی حس خوبی داشتم

    از صبح که فایل باورای قوی که با صدای خودم ضبط کرده بودم و گوش میدادم اولین نشونه اش این بود که آب جوش گرفتم و پولشو نگرفت

    و انقدر مودب بود فروشنده که همه این ها محبت خدا بود برای من

    وقتی رفتم بدون اینکه من حرفی بزنم یکی از استادا گفت برو بوم بردار

    اولش گفتم تو دلم که من طراحی میکنم بوم بردارم؟ بعد که برداشتم متوجه شدم به همه رایگان بوم میدن حتی برای کسایی که طراحی میکنن

    خیلی حس خوبی داشتم

    ساعت 12 بود گفتم خدایا یه نشونه بده ،دلم آرومه الان با گوش دادن باورهای قوی عشق

    بازم بهم نشونه بده که دلم آروم تر بشه

    اومدم سایت تا از فایل کلید اجابت دعا ببینم نظراتو بخونم

    گفتم خودت هدایتم کن و یه لحظه رفتم بالاتر

    شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد

    دیدم یه عکس هست از جت اسکی توجهمو جلب کرد و بازش کردم دیدم قسمت 191 سریال زندگی در بهشت

    وای یه نشونه بود برای من که باز هم خدا گفت کار همیشگی من اجابت همیشگی درخواست کسانی هست که درخواست میکنن

    و به وضوح دوباره بهم تاکید کرد که روی باورات کار کن

    من سر قول و وعده ام هستم ، که تو رو به چیزایی که میخوای برسونم

    و البته سر قولم هستم که بهت گفتم که جایزه ات رو انتخاب کن

    مطمئن باش راضی بودم که گفتم خودت انتخاب کن

    و چون قصد پشت خواسته ات خدا گونه بود بهت نشونه دادم گفتم جایزه ات رو خودت انتخاب کن

    ولی یه سری چیز های رو باید رعایت کنی

    رها باشی و مثل چند روز پیش که گذشتی ، بگذری و به من بسپاری

    میخوام ببینم الان که اجازه دادم بهت خودت انتخاب کنی ، و رها انتخاب کردی

    آیا میتونی دوباره بگذری طیبه؟؟؟؟

    دقت کن

    هر لحظه باید بگذری و رها باشی از خواسته هات

    فقط یک بار کافی نیست

    هر لحظه باید رها باشی طیبه

    هر لحظه باید آزاد باشی از هر آنچه که تو رو از من دور میکنه و منو از تو دور میکنه

    طیبه جان عشق دلم تو با من باش

    من همه چی بهت میدم

    و بعد روی باورهای عشق و ثروت و همه چیز کار کنی و از تک تک لحظه های زندگیت لذت ببری

    و به سرعت رخ میده خدا بیشتر از تو میخواد به آرزوهات برسی

    خدا بیشتر از من میخواد من بی نهایت حالم عالی و بی نهایت فراوانی رو دریافت کنم

    وقتی نقاشیم تموم شد با همکلاسیم رفتیم تا به استاد نشون بدیم، یکی از هنرجوهای استادم گفت طیبه عاشقتم

    میدونستم یه نشونه از تکرار باورای قوی بود که امروز با عشق و حس خوب تکرار میکردم

    خدایا شکرت

    وقتی استادم کارای هردومونو دید ،به هنرجوهاش گفت بچه ها ببینین این دوتا شاگردای من از همون روز اول ورکشاپ یعنی 21 مرداد دارن هر هفته میان و یه هفته هم غیبت نداشتن

    ببینین هردوتاشون چقدر پیشرفت داشتن

    و به استادم گفتم ،که امروز یک سال شد که داریم میایم کلاس رنگ روغن

    و گفت چقدر سریع زمان میگذره و باید نهایت استفاده رو از این زمانی که خدا بهتون داده ،داشته باشین

    و تحسینمون کرد و انقدر با ذوق داشت کارای هردومونو نشون میداد ،کلی کیف میکرد

    یاد استاد عباس منش میفتم وقتی ذوق استاد رنگ روغنم رو میبینم ،آخه استاد عباس منش وقتی با شاگردایی که دارن با تمرکز روی باوراشون و پیشرفتشون کار میکنن خیلی خوشحال میشه صحبت میکنه و ذوق میکنه

    این ذوقشو تو فایلای کلاب هاوسی که تو سایت لایواشو میذاشتن دیدم

    وقتی ذوق استادمو میبینم میگم طیبه مسیرت دریته ادامه بده

    مطمئن باش که اگر تمرکز بذاری بیشترم نتیجه میبینی

    بعد که خداحافظی کردیم و برگشتیم

    نمیدونم چرا الان یوالای دیروزم یادآوری شد بهم که از استاد رنگ روغنم پرسیدم و گفتم که استاد خوشحالم از اینکه به حرفتون گوش دادم و طلاس رنگ روغن طبیعت رو نیومدم

    وقتی بهم گفتین نیا و با لحن عصبانی گفتین من نیومدم ،اما الان به وضوح درک میکنم و خوشحالم که نیومدم

    چون واقعا من نمیتونستم کار کنم

    تازه شروع به یادگیری کرده بودم

    و خوشحالم درس هایی که گرفته بودم رو در عمل اجرایی کردم و گذاشتم درمورد یادگیری رنگ روغن تکاملم طی بشه و بعد من بیام کلاس رنگ روغن طبیعت

    خدایا شکرت

    وقتی برگشتم خونه حس فوق العاده ای داشتم همه اش به صدای خودم گوش میدادم و پر بودم از حس عمیق عشق

    امروز دو نفرم تو سایت نوشتن عاشقتم

    و اینم برای من نشونه بود که داره جواب میده تکرار باورا

    خدایا شکرت

    وقتی رسیدم خونه مون تو راه به آسمون نگاه میکردم یهویی چشمم افتاد به نور یه ستاره پر نور

    با خودم گفتم ستاره قطبی هست !؟

    خیلی پر نور بود عین چراغ بود و انقدر آسمون صاف و تمیز بود که قشنگ دیده میشدن ستاره ها

    وقتی نگاه میکردم یهویی یاد اون نشونه تو مترو افتادم

    یک راز تازه

    عجیب بود برام

    سریع رفتم تو یوتیوب درمورد ستاره قطبی فیلماشو ببینم که ببینم چی نوشته

    همینجور داشتم ستاره هارو نگاه میکردم سرمو آوردم پایین پلاک ماشین 974 بود نشونه بین من و خدا

    این عدد نشونه ای از تایید عشق بین من و خودایت

    که بهم میگه تو ارزشمندی و عزیزی طیبه

    وقتی دیدمش گفتم چی میخوای بهم بگی

    از یک راز تازه هیچی متوجه نمیشم

    الانم ستاره قطبی ؟!

    داشتم میرفتم برای شام سنگک بخرم بعد برم خونه

    مدام سرم رو به آسمون بود و بعد داشتم دنبال فایلای مربوط به ستاره قطبی میگشتم

    یه فایل رو باز کردم

    گوش دادم میگفت

    اگر محور فرضی چرخش زمین رو در محل قطب شمال تا بی نهایت ادامه بدیم ،به ستاره قطبی میرسیم

    این جمله اش برام عجیب بود هم حس میکردم یه پیامی داره هم از یه طرف درک نمیکردم

    چند باری به این جمله گوش دادم و به ستاره ها نگاه کردم

    ولی هیچی متوجه نشدم

    یه حسی بهم میگفت دقت کنم

    وقتی برگشتم خونه

    سجده شکر رفتم از خوشحالی

    آخه داداشم داشت دوباره ظرف میشست چقدر تغییر کرده تو این یک هفته

    تو کارای خونه بهمون کمک میکرد اما چون از سرکار برمیگشت نمیرسید بیشتر کمک کنه ،اما به طرز شگفت انگیزی این جریان رو دو سه روزه به صورت تکرار شونده دارم میبینم

    و این یه نشونه هست و بی نهایت خدا رو سپاسگزارم

    دوره عشق و مودت رو که 3 دی خریدم ، تمرینات دوره عشق و مودت رو من باور سازی کردم و دو روزه که دارم تکرار میکنم چقدر سریع داره پاسخ میده باورای قوی

    این برای من نشونه ای هست که مصمم تر بشم تا ادامه بدم

    وقتی کارامو انجام دادم و اومدم تمرین جلیه دو دوره رو بنویسم

    و بعد هدایت شدم به پیام دوستی

    دوباره تاکید بود برای من که باوراتو مصمم تر تکرار کن

    و تمرینات رو انجام بده

    همین که نوشتم ، انقدر خود به خود باورای قوی میومد به ذهنم و من مینوشتم اصلا تعجب میکردم که این حرفارو من دارم مینویسم ؟!

    حتی باورایی که استاد گفتن برای خودتون دردفترتون بنویسید نوشتم و هی پشت سرهم میومد و متحیر بودم و هی میگفتم وای این باورا بودن که سبب شدن من طیبه دو سال پیش و اتفاقاتشو تجربه کنم

    پس این منم که با باورام دارم زندگیم رو خلق میکنم

    و من انجامش دادم و نوشتم و باز هم باید بنویسم چون حس میکنم هرچقدر مینویسم بیشتر مقاومت ذهنم شکسته میشه

    تا ساعت 1 شب داشتم مینوشتم

    و خدارو شکر میکردم

    وقتی 2:2نصف شب شد ،که داشتم راجع به ستاره قطبی یه فیلم میدیدم

    گفت که در واقع این ستاره ها نیستند که به دور ستاره قطبی میچرخند

    بلکه این ماهستیم که میچرخیم

    همه ستاره ها دور یکی میچرخن

    ما هم میچرخیم

    ازاین جمله اینو متوجه شدم که

    خدا میخواست بهم بگه که طیبه

    عشق یکی

    ربّ یکی

    راه رسیدن به سعادت و خوشبختی یکی

    و تو باید هر لحظه دور یک عشق عظیم و پر نور و ربّی بچرخی که عاشقانه داره به ساده ترین شکل همه چیز رو مدیریت میکنه و راه رو بهت نشون میده مثل ستاره قطبی که راه رو نشون میده مثل قطب نما

    که تو از وقتی شروع کردی به تمرین ستاره قطبی میبینی که توجه و تجسم و تکرار باورهای هم جهت با خواسته چه شگفتی هایی برای تو به همراه داشت

    که اگر ادامه بدی و اصولی و تکاملی مسیرت رو طی کنی ، به هرآنچه که میخوای میرسی

    تاکید میکنم

    اصولی و تکاملی

    اصل بر یکی هست و فقط و فقط ربّ هست و قدرتمند ترین و نیرومند ترین خالق جهان هستی که داره به بی نهایت طریق هدایتت میکنه

    پس اینو یادت باشه و هر روز به خودت تکرار کن

    من باید یاد بگیرم که هر لحظه رها باشم و بگذرم در هر لحظه

    و مثل امام حسین که از کربلا و عاشورا میخواست بگه هر لحظه با گذشتن منافع خودتون ،خدا رو انتخاب کنین

    با اینکه خدا هر چی که میخواین رو بهتون عطا میکنه و حتی با رها بودنتون ،به خواسته هاتون میرسونه

    اما باید در حالی که به خواسته هاتون رسیدین هم رها باشین

    وقتی این حرفارو از الهی قمشه ای شنیدم

    که میگفت امام حسین چرا بعد از گذشت این همه سال ،مطرح هست در عالم در بین مردم

    به این خاطر بوده که از منافع خودش گذشته ، رها شده از هر آنچه که خدا رو ازش دور میکنه

    به همین خاطر علم شده در عالم

    و میگفت هر روز و هر لحظه عاشوراست و هر جایی که هستیم کربلا

    هر روز و هر لحظه باید تصمیم گیری کرد که آیا حق رو شهید کنم یا خودم رو

    اگرهر لحظه خودت رو شهید کردی و گذشتی ،اونموقع هست که همه چی بهت داده میشه

    الان که دارم مینویسم فکر کنم اون یک راز تازه این بود

    بازم نمیدونم

    اما اینجوری درکش کردم الان

    من با اینکه این موضوع رو بارها تو رد پاهام نوشتم اما امروز با ستاره قطبی به این موضوع هدایت شدم

    اصلا نمیدونم چی شد که داشتم مینوشتم ،خود به خود این موضوع رو نوشتم

    اینکه یک راز تازه هست برای من

    اینکه

    طیبه دقت کن

    با وجود اینکه بهت گفتم اجازه داری جایزه ات رو خودت انتخاب کنی و به وضوح نشانه دادم ،و گفتم جایزه ات رو خودت انتخاب کن و به اختیار خودت گذاشتم و رضایتم رو بهت اعلام کردم

    ولی پشت این جایزه و اجازه دادنم یه پیام اصلی بود

    که باید یادت باشه در هر لحظه رها باشی و بگذری

    اگر در هر لحظه رها باشی و بگذری و بیشتر سعی کنی در این حالت رهایی باشی ، جایزه ات بیشتر به انتخاب خودت خواهد بود

    هرچی رها تر باشی بیشتر به ربّ و صاحب اختیارت نزدیک تر میشی و از نعمت و ثروت و عشق و سلامتی و آرامش و شادی بی نهایت بهره مند خواهی شد طیبه

    پس هر روز سعی کن تمرین کنی

    درسته که وقتی عاجز بودنت رو اعلام میکنی و میگذری از هرآنچه که باید بگذری و لحظه ای که میگذری بهت عطا میشه ، اما باید همیشه رها باشی ،حتی وقتی خواسته ات بهت داده شد و وعده رسیدن به خواسته ات رو دریافت کردی باید رها باشی

    فقط یک بار کافی نیست که از عشق بگذری و یا اینکه از ثروت و یا هرآنچه که سبب وابستگی تو به این جهان مادی میشه

    تو باید هر لحظه رها باشی از عشق ،بگذری از عشق ، بگذری از ثروت و همه چی

    تو باید هر لحظه رها باشی و اینو تمرین کنی و یاد بگیری تا بگذری در هر لحظه

    این مهم ترین چیزه و راز تازه هست که باید متوجه میشدی

    از خدا میخوام که قلبم رو باز کنه و بهم یاد بده که چجوری هر لحظه رها باشم و تسلیم و بگذرم از هرآنچه که باید بگذرم

    و سعی کنم بیشتر زمان هارو در این حس رهایی و گذشتن و تسلیم بودن باشم ،چون استاد میگفت حتی پیامبرا هم تسلیم تسلیم نبودن

    اما سعی میکردن هر بار بهتر بشن

    خدایا کمکم کن من هم هر بار بهتر و بهتر بشم

    میدونم که خدایی که با تک تک ریز به ریز نشانه ها داره یادم میده و هدایتم میکنه ،صد در صد اینم یادم میده

    وگرنه با یک جمله یک راز تازه ،اونم برای تبلیغ یک پنیر تو مترو ، اگر من شاخکام تیز نبود و بعد دیدنش سوالاتی رو نمیپرسیدم ، خدا هیچ وقت به من این هدایت ها رو نمیگفت تا بهم درکش رو بگه

    البته که هدایت خدا همیشه هست ،این منم که باید شاخکام تیز باشه و دریافت کنم

    هرچقدر بیشتر تلاش کنم دقت کنم بیشتر هدایت هاشو دریافت میکنم

    این منم که باید دقت کنم و پیام ها رو دریافت کنم‌

    و رشد کنم

    خدایا شکرت

    امروز بی نهایت حالم خوب بود قشنگ باز بودن قلبم رو حس میکردم ، اینکه قلبم با تکرار باورهای قوی عشق بی نهایت حس خوبی داشت و آروم بودم و لذت میبردم

    خدایا شکرت

    برای استاد عزیزم و مریم جان و همکارانتون و تک تک اعضای سایت بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت از خدا میخوام

    خدایا شکرت

    دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
    • -
      خانوم آذین گفته:
      مدت عضویت: 3205 روز

      سلام طیبه زیبا و جسور

      اومدم ساعت 2 شب توی سایت چند تا کامنت بخونم هم چشمام خسته بشه هم با حس خوب بخوابم،

      اول از همه کامنت شما رو خوندم،

      انقدر تپش قلب گرفتم که دیگه نمیتونم بخوابم.

      چقدرررر خوشحالم از بودنت اینجا ،از نوشتنت

      می دونستی مهارت عجیبی در نویسندگی داری؟ جوری مینویسی که من همزمان به تصویر می کشم و باهات فکر میکنم.

      بسیار خدا قوت بهت میگم

      من هم نقاشم و از ذوقت ذوق کردم، از مهارتت ذوق کردم.

      از درآمدت ذوق کردم و افتخار کردم.

      چقدر باورهای خوبی از کامنتت گرفتم،

      البته که همیشه از کامنتهات لذت میبرم و قلبم باز میشه.

      انقدر پاک و خوش قلبی که نمیتونی واقعی باشه توی این دنیا

      از خداوند برات طلب عشق و دوستی و سلامتی دارم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        طیبه گفته:
        مدت عضویت: 694 روز

        به نام ربّ

        سلام آذین خانوم زیبا و دوست داشتنی

        چقدر تاکید داشت این جمله تو این یکی دو ماه اخیر برای من

        هر بار با پاسخ های دوستان با جمله بندی های مختلف

        وقتی پیامتونو خوندم که نوشتین :

        می دونستی مهارت عجیبی در نویسندگی داری؟

        انگار یه تاکید بود که خدا بهم میگه طیبه چند روزیه شروع کردی به نوشتن ،بهش فکر کن و بیا و درخواست کن تا بهت بگم و بنویسی

        چون من وقتی پیام شما رو خوندم ،برگشتم و رد پای خودم رو خوندم

        انگار بار اولم بود این نوشته هارو میخوندم

        با خودم گفتم ،اینا رو من ننوشتم !!

        درسته من هر روزم رو تجربه میکنم ،اما من نیستم که دارم مینویسم

        من که بلد نیستم بنویسم ،هر بار که مینویسم خداست که اینجوری به این دقت هدایتم میکنه و حتی یه وقتایی یادم میره اتفاقات روز رو و ازش میخوام یادم بیاره

        و به قدری این به یادآوری تکرار شده که دیگه به باور رسیدم که من هیچی نیستم ،خودشه که میگه و مینویسم

        قبلا شاید میگفتم منم که دارم مینویسم ،اما هرچی میگذره میبینم که من نیستم که دارم مینویسم

        اما این یکی دو ماه رو بارها شده بود پاسخ دوستان به رد پاهامو خوندم و به جمله بندی های مختلف میگفتن شروع کن، میتونی یه رمان بنویسی

        و من تو گوگل درایوم نوشتم

        اما حس کردم نمیاد بنویسم

        اما چند روز پیش شب بود و میخواستم بخوابم و به چیزی در مورد نوشتن فکر نمیکردم

        3 بهمن ماه که شب موقع خواب ،که یهویی تصویر یه کتاب اومد جلو چشمم که اسمش ماچ ماچیه

        آخه من به خدا میگم ماچ ماچی

        از بس که ماچ ماچی

        و من یهویی درک کردم که اسم کتابم باید ماچ ماچی باشه

        و تو رد پای روز 3 بهمن یه تیکه از نوشته ام رو نوشتم و شروع کردم به نوشتن

        اما حس میکنم باید رها باشم و بذارم که خدا خودش بگه تا بنویسم

        بی نهایت سپاسگزارم آذین خانوم که برای من نوشتین تا پیام خدا رو به من برسونید

        چقدر باحال که یه هم خانواده ی نقاش رو در سایت ، هم فرکانس بودم و برای من باعشق نوشتین

        الهی که در کارتون نقاشی پر فروش و پر مشتری باشید و بی نهایت های عشق و شادی و سلامتی و آرامش و عشق و ثروت خدا برای شما باشه

        دوستتون دارم خیلی

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  2. -
    سکینه برجی گفته:
    مدت عضویت: 1027 روز

    بنام الله یکتا

    سلام خدمت استاد عزیزم وتمام همفرکانسیهای عزیزم

    خداوندا صد هزار مرتبه سپاسگزارم بابت استاد واین فایل بینظیرشون چقدر به این فایل نیاز داشتم برای یاد آوری

    من در سن چهل سالگی با استاد وبسایت بینظیرشون آشنا شدم توسط یکی از عزیزانم وبسیار خوشحال وسپاسگزارم

    من بااینکه به نظر خودم آدم بسیار متدینی بودم که نه تنها واجبات بلکه سعی میکردم مستحبات را هم انجام بدمولی راضینبودم اهمش نگران ومیترسیدم که کم عبادت کرده باشم یا درست انجام نداده باشم خلاصه همش نگران جهنمی بودم که شاید منم عضوش باشم واز خدا یه موجود ترسناک و بدون رحم برای خودم ساخته بودم که همش مواظبه که من خطای بکنم ومنو مجازات بکنهواز لحاظ مالی هیچ شغلی نداشتم چون خیلی باورای محدود کننده داشتم که من نمیتونم وتا آخر عمرم باید وابسطه همسرم باشم ولی به لطف خداوند وآموزه های استاد عزیز من تونستم خودمو باور کنم وامید بگیرم و دنبال شغلی برای خودم بگردم ویه مهارتی که توش خوب بودم را ادامه دادم والان کارم را حدود دوسه ساله شروع کردم وبه لطف خداوند روز به روز در کارم پیشرفت دارم طوری که زیاد وقت نمیکنم بیام وکامنت بذارم ولی همچنان در حین کار کردن فایل گوش میدم وبا خداوندجدیدم حرف میزنم وباهاش لذت میبرم وفهمیدم که من اون چهل سال عمرم را اصلا خداوندم تنها فرمانروای قدرتمندم را نشناخته بودم ،استاد من مدیون شما هستم چون خداوند را آنچنان که هست به ما معرفی میکنیدوباهاش دلگرمیم چقدر حالم خوبه چقدر شکر گزارتر شدم وچقد آرامتر وراضیتر شدم از زندگی وبودن در این دنیای زیبا ،لذتی را تجربه میکنم هر چه بیشتر خداوند مهربانم را میشناسم که توی چندین سال نماز خوندنام پیدا نکردم استادبچه هام چقدر سپاسگزارشدن وقتی سپاسگزاریهای من را می‌بینند ومن واقعا تغییر را در زندگیم با تمام وجودم احساس میکنم از وقتی فایلها رو‌گوش میدم

    از شما استاد عزیز وخانم شایسته نازنین بسیار سپاسگزارم بابت تمام تلاشاتون برای کمک به من وافراد ی مثل من که از تاریکی به سمت نور به لطف خداوند هدایتمون میکنید ،ممنون ممنون ممنون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  3. -
    رضا حکیم گفته:
    مدت عضویت: 1086 روز

    سلام به استاد عباسمنش عزیز و ممنونم که آگاهی هاتون رو با ما به اشتراک میذارید تا ما تفکر کنیم و در مسیر درست قرار بگیریم.

    راستش صبح که داشتم می‌نوشتم درکی از آیه 186 سوره بقره به قلبم جاری شد که میخوام بنویسمش اینجا

    خداوند می‌فرماید : بگو من نزدیکم و همواره اجابت میکنم درخواست کسی که درخواست میکنه.

    ما هر لحظه داریم درخواست میکنیم و خدا هر لحظه داره اجابت میکنه. خدا که کاری به کلام ما نداره.

    طبق سیستمی که طراحی کرده و طبق قوانین جهان، خدا فرکانس های مارو دریافت میکنه و طبق اون پاسخ میده.

    مهم نیست که اصلا ما چه درخواست کلامی از خدا میکنیم مهم اینه که چه احساسی داریم.

    ما با احساسی که داریم هر لحظه داریم فرکانس به جهان ارسال میکنیم و خداوند که نزدیکه به ما هر لحظه داره اجابت میکنه درخواستمون رو.

    درخواست ما همون احساسمونه.

    ما هر احساسی که داریم یه درخواسته اصلا مهم نیست که چی میگیم به خدا

    اگه احساس بدی داریم خدا همواره اون احساس رو دریافت میکنه و اجابتش میکنه و از جنس همون وارد زندگیمون میشه طبق قوانین تغییرناپذیر خودش و اصلا خدا احساساتی نمیشه و دلسوز نیست.

    اگر هم احساسمون خوب باشه خدا نزدیکه و اجابت میکنه اون احساس خوب رو و از جنس همون وارد زندگیمون میشه و

    ما در مداری قرار می‌گیریم که ایده ها و آدم ها و شرایط و امکانات مناسب در اختیارمون قرار میگیره و چرخ زندگیمون روان‌تر میشه.

    من نزدیکم و اجابت میکنم درخواست (چه خوب چه بد) درخواست کننده رو.

    حالا پیشنهاد خدا چیه به ما؟ میگه حالا که قانون رو فهمیدی و بهت گفتم سیستم چطور کار میکنه پس اگه در مسیر من باشی و ایمان بیاری در مداری قرار میگیری که باعث رشدت میشه.

    انتخاب با ماست

    که چه درخواستی ارسال میکنیم.

    چون هر لحظه با احساسی که داریم به خداوند داریم درخواست میکنیم و خداوند در هر لحظه اون درخواست (احساسمون) رو اجابت میکنه

    . ایمان بیاریم یعنی چی؟ یعنی به احساس رهایی و اطمینان برسیم. یعنی ترس و نگرانی و غمی نداریم و احساسمون بد نیست.

    پس زمانی که احساسمون خوبه یعنی ایمان داریم

    پس اینطوری درمداری قرار گرفتیم که داریم درخواست خوب به خداوند میدیم همواره و خدا هم اجابت میکنه درخواستمون رو و ازجنس همون رو وارد زندگیمون میکنه که باعث رشدمون میشه.

    امیدوارم که تونسته باشم درکی که کردم رو با کلمات، درست بیان کنم و بتونم در عمل ازشون استفاده کنم.

    خدایا من عاجزم و تسلیم توام.

    تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم

    مرا به راه راست راه کسانی که بهشون نعمت دادی هدایت کن.

    منو به نیکویی وارد کن و به نیکویی بیرون بیار و از نزد خودت نیرویی یاری دهنده بهم عطا کن. ای مهربانترین مهربانان. ای بخشنده و توبه پذیر.

    ای آرامش بخش قلبها.

    خودت شفا و سلامتی رو در ذهن و قلب و جسممون جاری بگردان.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  4. -
    فهيمه گفته:
    مدت عضویت: 1953 روز

    به نام خدای هدایتگرم

    سلامی گرم خدمت استاد عباس منش عزیم و خانم شایسته بسیار مهربانم

    .

    باور سازی بصورت منطقی

    .

    .

    از روزی که فایل اومد روی سایت شروع کردم کامنت ها رو خوندم و متوجه شدم طوفانی در راهه با این فایل …دنبال وقت مناسب بودم که فایل رو گوش بدم بدون مزاحمت…

    فایل رو دیدم و برای درکش فقط تونستم خلاصه نویسی کنم…هیچ راهی غیر از خلاصه نویسی براش نداشتم که بتونم ذهن رو خاموش کنم و این شراب ناب رو نوش کنم…

    .———————————

    سوره مریم

    داستان حضرت ذکریا و درخواست بچه دار شدنش از خداوند…

    نکته “رب” در این آیه هم تکرار شده …ذکریا از خدا میخواد که بهش بچه بده و خداوند میگه باشه …ولی ذکریا باور نمیکنه و میگه چطوری آخه زنم پیر و نازاست و خودم هم پیر هستم؟

    خدا میگه پرودرگارت امر فرمود و بهش میگه تو خودتم ذره ای بودی ولی ما تو رو خلق کردیم…خداوند داره برای ذکریا منطقی میکنه خواسته اش رو…

    ذکریا میگه نشونه ای به من نشون بده که درخواستم قراره اجابت بشه…خداوند میگه تا سه روز نمیتونی صحبت کنی با کسی…اینم نشونه اش.

    .

    ..

    {{{{{{{{{{{منطقی کردن ،امکان پذیر بودن، اجابت دعا مهم است…ذهن باید این بخش رو بپذیره تا ما خواسته هایی رو که درخواست کردیدم رو داشته باشیم.}}}}}}}}}}}}

    با به یاد آوری اتفاقاتی که در گذشته خواستیم و اتفاق افتاده میتونیم برای ذهنمون منطقی کنیم که دوباره هم میشه..اتفاق می افته…

    خداوند بی نهایت رزاقه و اون رحیمه و می بخشه ..مشکل از اون نیست که ما به خواسته ها نمی رسیم ..مشکل از ماست که نمیتونیم باور کنیم.

    به یاد بیار زمانی که خواسته ای در دلت متولد شد و ذهنت در نطفه خفه اش کرد…اون موقع که خواسته در نطفه خفه شده اون موقع هایی بوده که نتونستیم بزرگی خدا رو به یاد بیاریم…نتونستیم وعده خدا رو به یاد بیاریم…باورهای محدود کننده اومدن پرده انداختن روی وعده خداوند…و خواستمون رو در نطفه خفه کردیم…

    ما باید یه راهی رو پیدا کنیم و با سیستمی که خود ذهن کار میکنه، قانعش کنیم که چرا میشه…چرا میگی نمیشه…

    باید مدرک نشون ذهن بدیم…باید بگیم دیدم برای یه سریا شده…درباره خودمون بگیم که فلان موقع تونستم اون کار رو انجام بدم…استاد این بخش مثال پیدا کردن رو در ثروت یک خیلی خوب توضیح دادن..

    به محض اینکه یه ذره باور کنیم و مغز خلع صلاح بشه ، میتونیم قدم های بزرگتری برداریم..و بیشتر باورهای مثبت بسازیم…باور امکان پذیر بودن خواسته ها…

    نکته مهم: باید مراجعه کنیم به خودمون و ببینیم خواسته ای که داریم رو در حد یک درصد میپذیریم یا خیر؟ باید ببینیم آیا فقط داریم به زبان میاریم که فلان خواسته رو میخواهیم یا تمام وجودمون هم باور داره لایق اون خواسته هستیم.

    .

    ————————————

    آل عمران 123

    خداوند به شما در جنگ بدر کمک کرد در حالیکه شما ضعیف و ناتوان بودید.باشد که سپاسگذار باشید.

    //////.زمان رو به یاد بیاریم…چون خدا هم از این فرمول استفاده میکنه…گذشته رو به یاد پیامبران میاره…///////////

    (در این جنگ تعداد مومنان نسبت به دشمنان خیلی کمتر بوده ولی خداوند مومنان رو پیروز جنگ کرد..در جنگ احد این موضوع برعکس بوده و مومنین بیشتر از دشمنان بودن ولی چون طمع کردن برای جمع آوری غنیمت ، جنگ رو باختن.در جنگ احزاب دوباره برعکس شد در حالیکه همگی بر علیه مسلمانان بودن ولی مسلمانان پیروز شدن)

    ..

    .

    استاد سپاسگذاری رو توضیح داد، سپاسگذاری یعنی به یاد بیاریم همون خدایی که به من قبلا نعمت داده الانم میتونه نعمت بده …

    چی میشه که سپاسگذاری دروازه نعمت هاست؟

    اینجوری که ، سپاسگذاری منطقی میکنه دریافت نعمت رو

    سپاسگذاری تمرکز ما رو میبره روی نعمت هایی که داریم…

    —————————————–

    .

    سوره طلاق

    در آیه 2 و 3 خداوند داره امیدواری رو به خانمی میده که از همسرش جدا شده…خداوند بهشون میگه الان که شرایطتت اینطوری شده و جدا شدی، یادت باشه از جایی که گمان نمیکنی روزی تو خواهد رسید…

    خداوند داره پاسخ میده به ذهن خانمهای مطلقه تا ترس رو از دل اونها بگیره و بهشون میگه اگر بر خداوند توکل کنی خدا برات کافیه و از جایی که فکرش رو نمی کنی روزی بهت داده میشه.

    …در حقیقت فرمان خداوند به تمام جهان نافذ است….خداوند برای هر چیزی قدر و اندازه ای مقرر کرده…

    چون خدا آنچه که میگوید میشود .

    .——————————–

    سوره روم آیه 50

    بنگر به آثار رحمت خداوند که چگونه خداوند زمین رو وقتی میمیرد آن را زنده میکند.. همان که میمیراند زنده میکند.. او بر هر چیزی قادر است.

    خداوند داره برای ذهن منطقی میکنه، همون خدایی که میمیراند قادر است زنده کنه…او بر همه چیز قادر است.

    نکته مهم این فایل ، باور کنیم که امکان پذیره همه چیز تغییر کنه..

    امکان پذیره سلامتی حاصل بشه

    امکان پذیره بیزینس شکست خورده دوباره بلند بشه

    امکان پذیره رابطه عاطفی قشنگی بعد از طلاق ایجاد بشه

    مهم تر اینکه بدونیم ذهنمون چطوری کار میکنه…ذهن با ورودی های ما کار میکنه…هر چی مدرک نشونش بدیم که خواسته ما رو دیگران دارن ، ذهن ساکت میشه و رام میشه و به ما کمک میکنه در رسیدن به خواستمون

    .

    .—————————————-

    بقره 186

    وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِى عَنِّى فَإِنِّى قَرِیبٌ ۖ أُجِیبُ دَعْوَهَ ٱلدَّاعِ إِذَا دَعَانِ ۖ فَلْیَسْتَجِیبُوا۟ لِى وَلْیُؤْمِنُوا۟ بِى لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ ١٨6

    .این تنها آیه ای که خداوند به پیامبر میگه ، بندگان من اگر از من پرسیدند به آنها بگو که من نزدیکم.

    توی این آیه خداوند 7 بار میگه “من”

    من اجابت میکنم ، درخواست کسی که درخواست میکنه..

    باوری قدرتمند کننده تر از این وجود نداره که باور کنیم خدای ما به ما نزدیکه…در خواست ما رو اجابت میکنه..همیشه اجابت میکنه..همواره اجابت میکنه…

    نکته مهم: اگر دعاهای ما اجابت نمیشه ، قسمت دوم کارمون درست نیست…کدوم قسمت؟ اون قسمتی که خدا میگه بندگان هم باید من رو بپرستند…فَلْیَسْتَجِیبُوا۟ لِى…پس اجابت کنید من رو…وَلْیُؤْمِنُوا۟ بِى ..و به من ایمان بیارید…لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ….باشد که پیشرفت کنید…{ما باید باور کنیم که اجابت میکنه ،}

    .—————————–

    سوره ضحی

    سوگند به روز ، سوگند به شب هنگامیکه تاریک میشود پرودگار تو هرگز تو را ترک نکرده و هرگز از دست تو ناراضی نیست…

    و آینده تو بهتر و درخشان تر از شرایط گذشته تو خواهد بود..

    {خداوند هر روز داره وعده ثروت میده و چی میشه اگر باور کنیم…! }

    و پرودرگارت در آینده انقدر به تو عطا خواهد کرد که راضی بشی…(از کلمه “رب” استفاده شده در این آیه نه کلمه”الله”)

    نکته مهم:خداوند میگه انقدر بهت میدم که تو راضی باشی…خداوند نمیگه انقدر بهت میدم که از همه بالاتر باشی، میگه انقدر بهت میدم که تو راضی باشی…ولی ما با “مقایسه کردن” می آییم و اون رضایتی که خدا وعده داده و به وعده اش عمل کرده رو خرابش میکنیم.

    در آیه بعدی: آیا زمانیکه یتیم بودی ،ما به تو پناه ندادیم…آیا زمانیکه گمراه بودی خداوند تو رو هدایت نکرد…(خلع صلاح کردن ذهن توسط خداوند ، همون روشی هست که استاد توی بیشتر دوره ها مخصوصا دوره ثروت یک میگه برید نمونه پیدا کنیم از گذشته خودتون و به ذهنتون نشون بدید که قبلا فلان کار و تونستید انجام بدید…خداوند قبلا فلان کارو برات کرده… برای فلانی و فلانی و فلانیا اتفاق افتاده پس برای من هم اتفاق می افته…)

    آیه 8 ضحی: آیا زمانیکه فقیر بودی ، خداوند تو رو غنی و توانگر نکرد؟

    خداوند وعده ای میده به پیامبر و قسم به شب و روز میخوره و به یاد میاره همونجوری که یتیم بودی کمکت کردم ..همونجوری که فقیر بودی خدا تو رو غنی کرد…وووو

    نکته مهم :رضایت از زندگی خیلی مهمه …رسیدن به جایی که غنی باشیم و دیدن این بخش خیلی مهمه…وقتی دقت کنیم میبینیم که در بسیاری جهات ما غنی هستیم ولی وقتی مقایسه میکنیم خودمون رو فقیر میبینیم….بخش مخرب /مقایسه/ اینجا هم خودش رو نشون میده…

    نعمت های پروردگارت رو به یاد بیار و با خودت صحبت کن در موردش.. انقدر با خودت صحبت کن درباره نعمت ها، تا این وعده هایی که دارم میدم که اوضاع در آینده بهتر خواهد شد و انقدر بهت میدم که رضایت داشته باشی، اتفاق بیوفته…اینها کلید هست که چطور به خواسته هامون برسیم

    …سوره ضحی کلید باور کردن و دریافت نعمت های الهی رو داره به ما میده

    —————————–

    .چطور از این باورها استفاده کنیم مثلا درباره سلامتی…به یاد بیار که قبلا هم مریض بودی خوب شدی…به یاد بیار که سیستم ایمنی بدن چقدر قویه …به یاد بیار که فردی حتی سرطان داشته و خوب شده…

    پیدا کردن مثال ها در هر زمینه ای به ما کمک میکنه باور کنیم که همه چیز قابل تغییره…

    .

    به یاد بیاریم خداوند کجاها دستمون رو گرفته و منطقی کنیم باور میکنیم که منطقیه که شرایط تغییر کنه…هر چقدر باور کنیم خداوند افراد و موقعیت ها رو به زندگی ما هدایت میکنه…

    مهم

    مهم

    مهم

    پنج خط بالا خیلی مهمن

    تمرین :

    1)به یاد آوری نعمت های گذشته و اینکه خدا کجاها دستمون رو گرفته

    2)جلوی ورودی های ذهن رو بگیر…خوراک بد به ذهنت نده…اخبار گوش نده…با جلوگیری از این کارها، کار رو برای خودت راحت کن…

    هر چیزی که ببینی و بشنوی ذهن شروع میکنه به تقویت کردن اونها..منفی ها رو خیلی تقویت میکنه.ولی اگر یه نکته مثبت بشنوه قبول نمیکنه میگه نه بابا خالی بندیه…به خاطر همین مهمه که با چه افرادی نشست و برخاست میکنی …توی شبکه ها اجتماعی چیو میبینی…

    خانم شایسته جانم ازت سپاسگذارم که سبب شدی این فایل طلایی متولد بشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      فتانه موثقی گفته:
      مدت عضویت: 502 روز

      سلام فهیمه جان چقدر قشنگ گفته های استاد رو تکرار کردی واقعا از خواندنش لذت بردم همون‌طور که با شنیدن صدای استاد اشک ریختم و لذت بردم از خواندن کامنت زیبایشما هم دوباره اون حال و هوا برا تداعی شد لذت بردم و روحم لطیف شد موفق باشی دوست من

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        فهيمه گفته:
        مدت عضویت: 1953 روز

        سلام و درود فتانه عزیز

        ممنونم که برام نوشتی، همیشه وقتی میبینم ذهنم خیلی داره اذیت میکنه موقع شنیدن یک فایل شروع میکنم به نوشتن …اینجوری هم ذهنم ساکت میشه و هم چیزهایی که مینویسم خیلی کمکم میکنه …این روش به من خیلی کمک کرده …خوشحالم که با خوندنش به شما هم حس خوب داد…استادم که در این فایل و چند تا فایل قرانی اخیر هممون رو برده جاهایی که فقط خودش میدونه و زبان از گفتنش قاصر هست…

        خدا رو شکر که همگیمون داریم از این جام بهشتی نوش میکنیم

        موفق باشی

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    محبوبه گفته:
    مدت عضویت: 1286 روز

    سلام و درود به همه‌ی عزیزان

    روز اول

    من باید قدرت آن کسی که ازش درخواست دارم را درک کنم اگر این قدرت رادرک کنم و حس کنم دیگه ذهنم قدرت به انحراف کشیدن آن را ندارد و برایش نمیتونه نمیتونه هزار دلیل بر انجامش ندارم

    بدون به زبون بگی مهم نیست آنچه در ذهنته مهمه اگر ذهنت میگه میشه و باورهات رو روزانه کار کنی و قوی بشه میشه

    و نمونه براش پیدا کنی و منطقی کنی برای ذهنت ،

    سپاسگذاری بهترین مسیر وقتی فرکانس و تمرکز روی سپاسگذاری باشه یعنی روی فراوانی هست پس طبق قانون در مسیر دریافت خواسته هات قرار میگیری و تمرکز روی ورودیهای ذهنت و پاکسازی آنها و سپاسگذار بودن باعث میشه خروجیهات عالی و به صورت تصاعدی در مسیر خواسته هات قرار میگیری و روی جنبه های فراوانی کار کنی

    خداوند میگوید آنقدر به شما میدهم که راضی شود

    خدای مهربان آنقدر بهم عطا کن که راضی شوم سپاس سپاس سپاس

    امکان پذیر بودن بهبود هر شرایطی مهمه که جز باوهات بشه

    اگر بندگان من از من سوال کردند بگو من بهشون نزدیک واجابت میکنم خواسته های بندگانم که درخواست کنند از من

    در پناه خداوند یکتا شاد و پیروز و سعادتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    یوسف علیزاده گفته:
    مدت عضویت: 1728 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان، خداوند هدایتگر من و همه دوستان به شرط باور قلبی به خودش

    برای برآورده شدن آرزوها و خواسته ها نیاز به سه اصله، درخواست کردن اجابت شدن و دریافت کردن؛ مرحله اول یعنی درخواست کردن تقریبا اکثر مواقع توسط ما انجام میشه بماند که بعضی ها حتی جرات درخواست کردن هم ندارن مرحله دوم اجابت شدن همیشه توسط خداوند انجام میشه و مرحله سوم دریافت کردنه که اکثر آدم ها توش مشکل دارن یعنی وقتی ما خواسته ای داریم توسط خدا اجابت میشه ولی ما دریافتش نمیکنیم چطوری به این صورت که خیلی وقت ها باور نداریم که اون خواسته ما شدنیه و حتما راهی برای بدست آوردنش وجود داره و ما نیاز نیست راهشو بدونیم ولی اکثرا به چطور و چگونگی فکر میکنن و قبل از اینکه مرحله سوم انجام بشه ناامید میشن ؛ خودم بارها واسم پیش اومده که خواسته ای رو داشتم و هنوزم دارم ولی باور ندارم که میتونه اتفاق بیفته البته که از اون طرف هم تجربه کردم خواسته ای رو با شدت و شوق و ذوق میخواستم و چون باور داشتم که میتونم بهش برسم بهش رسیدم، یا بعضی مواقع که باورم نسبت به اون خواسته کم بوده بهش نزدیک شدم و نشونه هاشو دیدم ولی هنوز دریافتش نکردم؛ اون موقع به خودم میگم که ببین مسیرت چقدر درست بوده پس اگه یکم دیگه ارتعاش درست بفرستی و در باورهاتو بهتر کنی حتما بهش میرسی

    درواقع باورهای محدود کننده ماست که جلوی دریافت نعمت هارو میگیره

    خدا خودش میاد تو قرآن میگه که من فرمانروای جهانیانم من خالقم همه چیزو من خلق کردم تو وجود نداشتی و من تو رو از هیچ بوجود آوردم بعد قبول نداری که من میتونم هر‌کار دیگه ای انجام من میتونم تورو به خواسته هات برسونم؟

    واقعا اگه یکم فقط یکم به خداوند ایمان داشتیم زندگی مون‌پر از خواسته هامون بود ، امیدوارم هممون به این درک از جایگاه خداوند برسیم و بپذیریم که همه چیز برای خداوند شدنیه و خدا از خودش تو روح ما دمیده پس این قدرت رو داریم که هرچیزی از خدا بخوایم واسمون اتفاق بیفته

    در واقع قسمت پذیرفتن اینکه درخواست های ما اجابت میشن قسمت مهمی از اجابت دعاست

    اگر ما شرایط خوبی نداریم مشکل خدا نیست مشکل از ماست این ما هستیم که تعیین میکنیم به خواسته هامون برسیم یا نه با باورهامون با درک پذیرش قدرت خداوند

    یکی از اون راه ها سپاسگزاری کردنه اگه سپاسگزار نعمت هامون باشیم یعنی داریم اونهارو میبینیم و به سمت همون ها هدایت میشیم

    توکل هم فقط باید بر خدا باشه اگه ما فقط به خدا توکل کنیم به خواسته هامون میرسیم

    خیلی خدای بزرگی داریم با اینکه هیچ کس از پیامبر نپرسید خدا کیه ولی خودش گفت اگر کسی سرش به سنگ خورد و ازت پرسید بگو که من نزدیکم

    خداوند اجابت کننده درخواست هایی که ما ازش داریم

    در مورد رابطه خودمون با خدا باید اینو به یاد داشته باشیم که خدا هیچوقت از ما ناراحت نمیشه و مارو ترک نمیکنه بلکه این ما هستیم که رابطه خودمون رو با خدا کمرنگ‌یا‌پررنگ‌میکنیم با طرز فکرمون با باورهامون

    خدا همیشه به ما وعده فزونی و نعمت میده و بهمون امید میده که شرایط در آینده بهتر و عالی تر میشه

    اگه فقط به خودش توکل کنیم و فقط از خودش بخوایم انقدر بهمون نعمت میده که راضی بشیم

    نعمت های قبلی مونو به یاد بیاریم و باورپذیر کنیم که میشود به تمام خواسته ها رسید، تا به نعمت های بیشتری هدایت بشیم

    ممنونم از شما استاد عزیز خیلی دوستون دارم و دوست دارم بیام‌امریکا از نزدیک ببینمتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    سید مهدی صفوی گفته:
    مدت عضویت: 1103 روز

    درود و سپاس از استاد عباس منش گرامی

    من دو بار در سنین بیست و … قرآن رو به فارسی مطالعه کردم

    الان چهل و سه سال عمر کردم

    ولی یک بار هم با این دیدگاه به قرآن و فهم و درک آیات الاهی نگاه و نگرش نداشتم

    بی شک شما پیام بر و رسول و فرستاده خداوند در دوران زندگی من هستید

    چرا که پیام رب( پروردگار ) رو با بیانی شیوا و رسا و قابل فهم و ساده و روشن برای من قابل فهم میکنید

    من از خالق مطلق و فرمانروای جهان بابت این نعمت (فرستادن شما در زندگی من) بی نهایت سپاسگزارم

    و از خداوند برای شما بهترین ها رو آرزو میکن

    تکرار میکنم( شما پیامبر دوران زندگی من هستید)

    پیام آور دوران زندگی من

    سپاس

    سپاس

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    نسرین سیفی گفته:
    مدت عضویت: 1049 روز

    به نام خدای مهربون

    سلام استاد عزیزم و سلام مریم جان مهربون

    کامنت من در مورد نتایجمه  طولانیه ولی حالم خوب شد از یادآوریش و نوشتنش

    همین ابتدای کامنتم یه نکته‌ای رو بگم که چند وقت پیش تو کامنت آقای ابراهیم خسروی خوندم و خیلی به دلم نشست که گفته بودن حاضر نیستن جای هیچ کس دیگه ای تو این دنیا باشن و من هم به این موضوع فکر کردم و دیدم دوست ندارم جای هیچکس تاکید میکنم هیچکسی تو این دنیا باشم من تو درست ترین و قشنگ‌ترین جای زندگیم تو این کره خاکی هستم

    من عاشق زندگیم هستم و ممنون همه تضاد ها و اتفاقات و آدما و حتی اشتباهاتم‌ هستم چون همشون بهم کمک کردن و ارزش دادن به زندگیم

    چند روزه که میخوام کامنت بزارم اما انگار امشب به آمادگی رسیدم

    کلمات اومدن تو ذهنم تا جاری بشن و من امشب یه خلوت یک ساعته داشتم اشک ریختم و مرور کردم زندگیم رو تو هر نقطه زندگی من ردپای خدا بوده

    کارهایی در حق من کرده که هیچ بنی بشری قادر به انجامش نبوده

    از وقتی یادم میاد پدر و مادرم باهم دعوا داشتن و بابام اهل راه راست نبود اعتیاد و رفیق بازی و همسر دوم و ورشکستگی و … تقریبا تو طول هفته اکثر شبا با دعوا و استرس میخوابیدیم ، شبیه هیچ‌ کدوم از دوستام و آدمایی که می‌شناختم نبود زندگیمون ، همیشه پر از حاشیه و اما چیزی که از خودم به وضوح یادمه گریه‌های هر شبم تو رخت‌خوابه و صحبت کردنم‌ با خدا و کمک خواستن ازش اون موقع، به اندازه ی درک اونموقعم من فقط باهاش درددل میکردم  و ازش میخواستم درست بشه همه چیز

    من عاشق پدر و مادرم هستم و همیشه میگم اونها هم تحت تربیت غلطی بودن و قلبم براشون میتپه البته که به من خوبی‌های بیش‌از حدی کردن و از جونشون برام مایه گذاشتن و همین الان هم باهام خیلی خوب و مهربونن

    و عاشقانه من و همسرمو و بچه‌هامو دوس دارن

    من با این شرایط بزرگ شدم

    ، خانوادم به شدت متعصب بودن و البته هستن ، بهم اجازه ندادن دانشگاه برم و بعد از دیپلم تقریبا تو خونه زندانی بودم حق نداشتم حتی پامو از خونه بیرون بزارم ،

    اماتو همون محدودیت هم با مامانم سفارش پخت شیرینی خونگی قبول میکردیم و اموراتمون رو میگذروندیم‌ اما یه نکته حائز اهمیت این بود که من همیشه میگفتم

    خدا خودش خواسته من تو این خانواده به دنیا بیام و اختیار دختر تو دین اسلام دست پدرشه و من کاری از دستم برنمیاد اصلا هم به فال و دعا و حتی به کسی بگم برام دعا کنه و این حرفا اعتقاد نداشتم میگفتم خدا باید منو نجات بده و همسر خوب برام بفرسته

    و خدا دقیقا تو زمانی که دیگه واقعا تحمل شرایط و اخلاق خانوادم برام خیلی سخت شده بود برام معجزه کرد همسایمون همسرم رو برای خواستگاری معرفی کرد به من و مادرم من پسندیدم ولی به خاطر اینکه شهردیگه‌ای بودن یه کم مردد بودم به مامانم گفتم بگو جواب من منفی و تو دلم با خدا حرف زدم و بهش گفتم خدایا اگه این شخص حق الهی من باشه دوباره درخواست میده و دوباره درخواست داد

    و ما با هم صحبت کردیم حالا یه بخش سخت ماجرا مونده بود اونم راضی کردن پدرم برای ازدواج من که به شدت سختگیر بود اما من مدام با خودم میگفتم خدا هرکاری برای بقیه کرده برای منم میکنه حتی بهتر

    پدرم راضی شد و من فقط از خدا میخواستم که راضیش کنه اون‌موقع‌ها که به همسرم از اخلاقای خانوادم میگفتم براش خیلی عجیب غریب میومد ولی الان که با هم ازدواج کردیم‌ بهم میگه واقعا هر چی میگفتی راست بود و به هم رسیدن ما معجزه بود

    پدربزرگم آدم خیلی پولدار و مغروریه‌ خیلی سال پیش به‌اجبار به پدرم کمک‌های زیادی کرده که البته هیچ‌کدومم‌ موندگار نبوده شب بله‌برونم سر مهریه خیلی سختگیری می‌کرد اما من به خدا سپرده بودم و حل شد

    برای روز عقدم کلی استرس داشتم سر مسائلی اما همش میگفتم خدایی که تا اینجا با این همه نشدن‌ها بهم کمک کرده الانم‌ بهم کمک میکنه و خودمو آروم میکردم

    عقد کردیم  سر عقد یه مقدار پول به عنوان کادو جمع شد که قرار بود باهاش دوسه تا تیکه از وسایل جهیزیمو بخرم اما بابام که دستش خالی بود گفت اون پول و میخواد که باهاش کار کنه و بهم برمیگردونه من علی رغم مخالفت بقیه و کنایه‌هاشون با رضایت تمام اون پول و دادم به بابام

    اما میدونین چی شد یکی از اقوام‌ دورمون که زن و شوهر بسیار خیرخواه و مهربونی هستن دو برابر ارزش اون پول برام وسایل مارک خوب خریدن و من این و نتیجه اون بخششم‌ و بحث نکردنم‌ با بابام و کنترل ذهنم و خوش‌بینیم میدونم

    برای گرفتن وام ازدواج که اون موقع 15 میلیون بود  عموم که این پول براش پول خورد بود حتی حاضر نشد ضامن وامم بشه به پدربزرگم اصلا نگفتم دو تا آدم مهربون ضامنم شدن

    همه‌ کسایی که شرایط مالی پدربزرگم رو می‌دونستن و میدیدن‌ که مامانم به خاطر حرف اونا که گفته بودن بمون سر خونه زندگیت ما ساپورتت‌ می‌کنیم مونده و جدا نشده (سر همین موضوع مامانم که هیچ حمایتی ازش تو سختی‌های زندگیش نشد از جانب هیچکس من به خوبی فهمیدم عاقبت امید داشتن به بنده خدا چیه) بقیه میگفتن خوب الان باید پول جهیزیتو بده اما من حتی یک درصد هم رو کمک پدربزرگم حساب نکرده بودم

    به لطف خدا جهیزیه کاملی گرفتم (به طوری که نصف وسایلام و دو سه سال بعد از عروسیمون به خاطر اضافه بودن فروختم) پدربزرگم یه هفته مونده به عروسیم دو میلیون پول برای هدیه جهیزیم‌ داد که اونم دادم به مامانم

    من از پدربزرگم به خاطر رفتارش ممنونم چون خیلی خوب فهمیدم رو کسی نباید حساب کرد و فقط باید رو خدا حساب کرد

    وقتی نامزد کردیم همسرم سالها بود که با برادرش شریک بودن و مغازه داشتن من از شراکت اصلا خوشم نمیومد اما اصلا حرفی راجع‌به این موضوع به همسرم نگفتم تقریبا یکی دو هفته بعد نامزدیمون خیلی مسالمت آمیز از هم جدا شدن ،و به لطف خدا همسرم مغازه آبمیوه و بستنی فروشی باز کرد

    قرار بود که ما بعد از عروسی بریم تو زیرزمین خونه مادرشوهرم زندگی کنیم که توش مستاجر بود پول مستاجر رو که سال 97 بیست میلیون بود شوهرم و برادرشوهرم‌ گرفته بودن و باید بهش میدادن تا تخلیه کنه و ما بریم زندگی کنیم

    که برادرشوهرم گفت ده‌میلیونی که سهم خودش هست رو نمیده قرار بود ما ماهانه اجاره هم بدیم

    ،همسرم بهم زنگ زد و ناراحت بود اما من همون لحظه گفتم باشه خوب میریم جای دیگه رو اجاره می‌کنیم و حتی یک ثانیه هم ناراحت نشدم

    و حدود یک ماه بعدش یعنی تو تیر ماه سال 97 که همه چی داشت گرون میشد یه شب که داشتیم تلفنی با هم صحبت میکردیم همسرم گفت که نگرانه چون پول داره از ارزش میفته

    و کل داراییش هم حدود 50 میلیون پول نقد بود  ما به فکر افتادیم که با اون پول و فروش ماشینمون که تیبا 2 بود و وام ازدواج همسرم و پول وام ازدواج من که بیام از قم از آشنای شوهرم جهیزیمو‌ قسطی بگیرم و شوهرم‌ قسطش رو بده و پول نقد رو بدم بهش مجموعا حدود نود میلیون میشد

    مادرشوهرمم تقریبا 80 گرم طلا بهمون قرض داد (اون موقع ما اصلا به این صورت با قوانین آشنا نبودیم که وام و قرض خوب نیست ولی به شدت انگیزه داشتیم و امیدوار بودیم و خوش بین و توکل داشتیم به خدا برای خونه خریدن)

    من همش میگفتم خداکنه یه خونه خوب بخریم که فروشندش‌ برای انجام یه کار خیر خونه رو زیر قیمت به ما بفروشه همونطور هم شد

    صاحبای‌خونه یه خانم و آقای پیری بودن که این خونه دومشون بود و نیمه کاره ولش کرده بودن و برای تهیه جهیزیه‌ دخترشون میخواستن بفروشن و با تخفیف خوب به قیمت 120 میلیون یه خونه 60 متری سه طبقه با نمای خشگل خریدیم زیرزمینش‌ کامل بود 20 میلیون رهن دادیم و دو طبقه دیگه رو تکمیل کردیم مایی که قرار بود بریم تو زیرزمین خونه پدری همسرم مستاجری‌

    خودمون صاحب خونه شدیم و تازه مستاجر هم داشتیم دو طبقه دیگش هم دست خودمون بود

    برای مخارج عروسی دیگه زیر صفر شده بودیم چون به گچکار و کاشی کار هم بدهکار بودیم

    همسرم به شدت شخصیت مستقلی داره و از وقتی که بچه بوده خودش کار کرده و تمام مخارج نامزدی و عروسی رو هم خودش داد

    ما عشقمون و درکمون نسبت به هم خیلی زیاد بود حتی برای پرداخت قسط وسایل حلقه نامزدیمونم‌ یه هفته مونده به عروسی فروختیم هیچ خریدی نرفتیم با توجه‌ به بودجمون‌ لباس عروس گرفتم اما خداشاهده عروسیمون انقدر عالی برگذار شد انقدر همه باهامون راه اومدن که فقط لطف خدا بود از صاحب تالار و عکاس بگیر تا گلفروش و اجاره ماشین عروس هنوز بعد گذشت چند سال فامیلامون میگن عروسی ما خیلی بهشون خوش گذشته

    بعد عروسی فقط یه موتور  معمولی داشتیم که هنوز شوهرم اونو با برادرش‌ شریک بود

    کم‌کم بدهی بنا و گچکار و دادیم و بعد 9 ماه یه پراید مدل پایین خریدیم

    دلمون بچه میخواست اما من اصلادوست نداشتم دکتر برم و تحت نظر دکتر باردار بشم و میگفتم پس قبلنا چیکار میکردن اکثرا هم که بچه‌ها سالم به دنیا میومدن

    بعد حدود دو سه ماه من باردار نشدم رفتم دکتر و گفت هنوز زوده و وقت داری و باید کلی وزن کم کنی برام سونوگرافی و آزمایش نوشت و گفت عجله نکن فکراتو بکن هر وقت خواستی این آزمایشارو بده و بیا تا بهت رژیم بدم وزنت که کم شد اون وقت برای بارداری اقدام کن 

    و این پروسه کمه کم یکی دو سال طول می‌کشید

    اما من ته دلم میگفتم پس چطور فلانی هم که از من تپل تره به راحتی باردار شده و فقط یه منطق محکم داشتم میگفتم من بدنم تنظیمه‌ پس به راحتی باید باردار بشم دو ماه گذشت و من پریود نشدم بی‌بی چک زدم منفی بود ،آزمایش خون دادم منفی بود دیگه رفتم سونوگرافی که اگه کیست دارم معلوم بشه تا برم برای درمان که تو سونو گفت خانم شما بارداری و سن بچه تقریبا 6 هفتست به راحتی باردار شدم

    کرونا شد ، چند ماه دکتر و اینام نرفتم دیابت بارداری گرفته بودم ماه هشتم بود که رفتم دکتر و آزمایش که گفتن که قندم به حدی بالاست که باید بستری بشم ولی من اصلا ناراحت نبودم چون به خاطر قرنطینه انقدر تنهایی کشیده بودم میگفتم تو بیمارستان باز چند نفر و میبینم و همین بستری شدن هم باعث شد به راحتی بیمه بشم

    من فقط به زایمان سزارین فکر میکردم ولی دولتی‌ بی دلیل پزشکی قبول نمیکردن و خصوصی هم هزینش برای‌ ما زیاد بود

    تو بیمارستان یکی از بیمارا بهم گفت دکتر یزدی خیلی خوبه برو پیشش و منم رفتم این خانم

    دکتر نبودن بلکه به نظرم دست خدا بودن چون بهم آرامش دادن و اخلاقشان فوق‌العاده خوب بود

    و گفتن تا هفته 38 بارداری به چیزی فکر نکن

    هفته 38 شد دکتر گفت برو سونو اگه وزن بچت 4 کیلو باشه تو بیمارستان دولتی سزارین میشی دکتر سونو ازم پرسید دوست داری زایمانت چی باشه من گفتم سزارین وزن بچه رو زد 4 کیلو خدای من شاهده که من به هیچ کدوم از این دکترا  زیرمیزی یا رشوه یا حتی یک ریال مبلغ اضافه ندادم

    با کمترین هزینه تو بیمارستان دولتی توسط بهترین دکتر و بهترین پرسنل بهترین زایمان. و داشتم وزن بچم‌ هم 3700 بود ولی بازم بیمه قبول کرد

    دوسال از ازدواجمون گذشت خونمون و عوض کردیم و اومدیم به یه محله عالی ، یه خونه قدیم ساخت 76 متری گرفتیم و خیلی عالی بازسازی کردیم

    همسرم از شغلش اصلا راضی نبود تصمیم گرفتیم که مغازه رو جمع کنیم و مصمم اینکارو کرد و قدم بعدی این بود که خونه خرید و فروش کنیم چون دیگه یه کمی بلد شده بودیم

    خونه رو با سود خوب فروختیم و یه خونه صدمتری خریدیم

    فروشش چندماه طول کشید دیگه بااستاد آشنا شده بودیم و عضو سایت شده بودیم

    یه مسافرت عالی به شمال و مشهد رفتیم تو شمال توچادر خوابیدیم ایام شهادت امام رضا بودکه رسیدیم به مشهد تو مسافرت فایلای توحید عملی رو مدام نگاه میکردیم

    مشهد خیلی شلوغ بود و ما خبر نداشتیم که چه گرونی و شلوغیه‌ تو اون زمان هوا سرد بود که تو چادر بخوابیم من با خودم گفتم خدایا یه جای خوب رایگان بهمون داده بشه یکی یه حسینیه معرفی کرد که خیلی شلوغ بود و همه خانوما باید کنار هم می‌خوابیدن‌

    از اونجا که اومدم بیرون گفتم خدایا من ازت یه جای خوب خواستم این بود ؟

    به سختی یه هتل پیدا کردیم برای سه شب دوس داشتیم بیشتر بمونیم اما پولمون نمی‌رسید

    روز آخر با هتل تسویه کردیم وسایلارو چیدیم تو ماشین و رفتیم حرم گفتیم تا شب حرم میمونیم و بعد تو ماشین میخوابیم صبحم راه میفتیم سمت قم

    هتل با حرم حدود بیست دیقه پیاده فاصله داشت

    شب بعد از اینکه نذری گرفتیم و خوردیم تو فکر بودیم که چجوری این همه راه پسرمون که خواب بود بقل کنیم نشسته بودیم ‌و دلمون نمی‌خواست بلند شیم انقدر که خسته بودیم

    یه پسر جوون اومد به همسرم گفت آقا شما جا برای خواب دارین همسرم گفت آره

    من گفتم میخوایم تو ماشین بخوابیم

    گفت ماتو همین هتل کوچه روبه‌روی حرم اتاق رایگان به‌ زوار میدیم اگه میخواین شب اونجا بخوابین خدای من اصلا قابل باور نبود ما رو برد بهمون اتاق و نشون داد یه اتاق بهتر از اونجایی که خودمون اجاره کرده بودیم خدا اون پسر جوون رو تو اون شلوغی برای ما فرستاد تا به من بگه این ، اونجایی که من مهمونت میکنم

    من فقط اشک ریختم و شکر کردم

    بعد اون اتفاق من خیلی متحول شدم

    با خودم میگفتم من محاله یادم بره خدا چجوری به حرفم گوش کرد اما متاسفانه گاهی یادم میره

    یه شب یه فایل دیدیم‌ از استاد که بعدش من به همسرم گفتم اگه خونه فروش رفت بیا طلایی که از مامان گرفتیم پس بدیم قبلا قصد داشتیم که خورد خورد پس بدیم اما من گفتم‌ بیا یه دفعه بدیم چندروز بعدش خونه فروش رفت فرداش ما طلا رو  خریدیم و دادیم

    یکی دو هفته بعد قیمت طلا تقریبا دو برابر شده چقدر فکرمون آسوده شد

    برای بازسازی خونه دوممون 50 میلیون وام گرفته بودیم که قسط می‌دادیم حدود 32 میلیونش مونده

    چقدر برای عقب افتادن چندتا قسط اون عذاب کشیدیم ، حرف شنیدیم از ضامنمون‌ اونم طبق آموزه ‌های استاد تسویه کردیم

    همسرم دسته چکشو پاره کرد

    15 سال بود که سیگار می‌کشید بعد گوش کردن یه فایل که خانم سپیده بود اگه اشتباه نکنم گفتن که حرف استاد راجع‌به افراد سیگاری بهشون برخورده و سیگارو ترک کردن از همون لحظه همسرم سیگار رو ترک کرد

    من باز هم پریودیم نامنظم شد بی‌بی چک منفی بودرفتم سونو گفت که خانم شما بارداری و قلب بچه هم تشکیل شده

    خونه جدیدی که خریدیم پول برای ساخت کم اومد باید یه طبقه‌ای که خودمون توش می‌نشستیم می‌دادیم مستاجر دو ماه وقت می‌گرفتیم بالا رو تکمیل می‌کردیم

    200 میلیون پول لازم داشتیم زمستون بود همه املاکیا میگفتن با این مبلغ اونم تو این فصل مستاجر عمرا پیدا بشه اما در عرض یکی دو روز بعد از آگهی توی دیوار به همون مبلغ با همون شرایط مستاجر پیدا شد

    من باردار بودم دوبار تقریبا به تنهایی اسباب کشی کردیم و چیدیم تو بوی نم و گچ و بنایی اما خداروشکر حتی ذره‌ای به بچه آسیب وارد نشد

    یه جایی حتی پول خرید انسولین هم نداشتیم حاضر نشدیم از کسی قرض بگیریم یه حسی ته دلم میگفت خدا مواظب من و بچمه و آروم شدم و پولش جور شد

    سر زایمانم دکتری که گفته بود میاد نیومد ته دلم تو اتاق زایمان گفتم خدا هست بالاتر از هر ناظریه و آروم شدم

    دقیقا روزی که بیمم داشت تموم میشد مرخص شدم و خدا هزینه زایمانمو‌ داد

    یک ماه بعد زایمانم خونه به قیمت خوب فروش رفت

    دوتا خونه کوچیک خریدیم

    یکیشو دادیم رهن و اون یکی و بازم فروختیم و یه ماشین کوئیک مدل بالا خریدیم  و یه خونه تو محله بهتر

    تو این شش سال ما بهترین مسافرت‌هارو رفتیم

    بدون اینکه یک ریال هزینه کنیم به راحتی به لطف خدا دوتا بچه داریم

    قدم اول دوره دوازده قدم رو خریدیم و طلبی که از کسی داشتیم حدود 80 میلیونش داده شد

    من از رانندگی میترسیدم اما طبق گفته‌ های استاد تو قدم اول هدف برای خودم گذاشتم و رفتم و آموزش دیدم و به راحتی قبول شدم و چند روز دیگه گواهی‌نامم میاد

    دوره قانون سلامتی رو خریدیم و من تا الان توی کمتر از دوماه نزدیک 13 کیلو کم کردم

    و قند ناشتام از 215 رسیده به زیر 100

    شاید باز هم تو مواقع حساس عصبی بشم ولی خیلی زود خودمو جمع و جور میکنم

    دارم تمرین میکنم خودمو ببخشم و این خیلی کمکم‌ میکنه

    یه کم با خودم مهربونتر شدم

    من کلا اهل آرایش و جراحی و عمل زیبایی و ژل و … نیستم ولی با حرفای استاد احساسم نسبت به خودم و چهرم خیلی بهتر هم شده و اصلا به این مسائل حتی فکر هم نمیکنم

    و هر روز داریم خودمون رو بهتر می‌شناسیم

    چقدر حالم خوب شد با نوشتن این کامنت

    ممنون که خوندی دوست خوبم

    خداروشکر به خاطر اینکه به من و همسرم  سعادت داد ذره‌ای قوانینش‌ رو بدونیم و ما رو با استاد و مریم جان و سایت و بچه های بی نظیر سایت  آشنا کرد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 26 رای:
    • -
      Smaeil rostami گفته:
      مدت عضویت: 558 روز

      سلام آبجی گلم

      خدا شاهده انقدر لذت بردم از کامنتتون که حد نداره

      شما با اشاعه نور آگهی هاتون یکی از دستها و اسباب خداوند برای گسترش جهانید

      به قول سعدی : هر کجا که نور خدا می آید / ببین که خلق بی سر و پا می آید .

      واقعا اونچه که نور امید رو بتونه در دل بنده ای بتابونه اون نور خداست حالا از دست و به وسیله هر بنده ای که باشه،

      و من چقدر لذت بردم انشالله همیشه در مسیر دریافت برکات الهی باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
      • -
        نسرین سیفی گفته:
        مدت عضویت: 1049 روز

        سلام آقای رستمی

        ممنون که خوندین کامنتم رو

        چه قشنگ تشبیه کردین

        کامنتی رو که بچه ها از نتایجشون می‌نویسن رو خیلی خیلی زیاد دوست دارم و بهم امید میده، قلبم رو باز میکنه،اطمینانم رو بیشتر میکنه

        دلم میخواد کامنت‌های خودم هم از این جنس باشه

        و به نظرم وقتی آدم منطقی به زندگیش نگاه میکنه این دست از معجزه‌ها زیاده تو زندگی همه آدما

        انشالا زندگی شما هم پر از نو و برکت و سعادت باشه

        در پناه خدا باشین

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      الهام وابراهیم گفته:
      مدت عضویت: 1526 روز

      سلام عزیز دلم

      کامنتت فوقالعاده بود

      خوندم ولذت بردم…

      عالی هستی

      و این مسیر توحیدی نوش جونتتتت

      تحسینت میکنم..

      واقعا کنترل ذهن اونم در حاهای سخت

      یعنی تقوا وایمان به خدا وتوحید عملی

      الهی که همیشه بدرخشی گلم

      روی ماهت رو میبوسم.

      و زندگیتون همیشه پر از شادی ولذت و

      موفقیت وثروت وعشق به خدااااا باشه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
      • -
        نسرین سیفی گفته:
        مدت عضویت: 1049 روز

        سلام عزیزدلم

        الهام جان مهربونم

        من خیلی از کامنت پر از نور و قشنگی که برام نوشتی ممنونم ازت

        من هم از خوندن کامنت‌هات لذت میبرم عزیزم و تحسینت میکنم

        شجاعتت رو ، مهاجرتت به شهر دیگه،

        عشقی که بین خودت و همسرت هست، توکل و ایمانت به خدا و حرکتت‌ به‌ تنهایی برای تحول زندگیت زمانی که گفتی هیچ‌کدوم از اعضای خونوادت هیچ‌کمکی بهت نکردن و خدا دستانش رو به کمکت فرستاده من هم یک زن و یک مادر هستم و میفهمم تو چه شجاعتی داری عزیزم ،

        اون کامنتت که گفتی با کمک تجسم باردار شدی خیلی روم تاثیر گذاشت و به دلم نشست

        خداروشکر به خاطر وجود دوستای قشنگی مثل شما و نوشتنتون‌

        ازت بی‌نهایت ممنونم الهام جانم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      آقای نیکو گفته:
      مدت عضویت: 3073 روز

      سلام خانم سیفی

      خیلی لذت بردم از خوندن کامنتتون

      و چقدر تحسینتون کردم بخاطر ایمانی که نشون دادین

      بخاطر شجاعت تون در انجام تصمیمات سخت

      و خدا به شجاعان پاسخ میدهد

      همینکه در هر شرایطی سختی ایمان تون رو به خداوند نشون دادین و فقط از اون کمک خواستین به قول استاد لاجرم پاداشها رو هم دریافت کردین.

      خیلی لذت بردم از خط به خط کامنتتون و چقدر تحسینتون کردم

      عاااالی هستین

      از اینکه این معجزات ریز و درشت به یادتون هست و به خودتون یادآوری میکنید لذت بردم،

      واقعا اگه همه ما هواسمون باشه معجزات زیادی در زندگی مون اتفاق میفته، اما حربه شیطان اینه که نکات مثبت رو کم‌رنگ میکنه و نکات منفی رو هر لحظه بهمون یادآوری میکنه و این ماییم که با یادآوری این معجزات ایمان مون رو حفظ میکنیم و بر نجوای شیطان غالب میشیم.

      با خوندن کامنت زیباتون خیلی از قوانین بهم یادآوری شد، امیدوارم که عمل کنم و فراموش نکنم.

      با تشکر از شما دوست عزیز که عالی عمل میکنید و نتایج تون رو به اشتراک میزارین

      در پناه پرودگار باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        نسرین سیفی گفته:
        مدت عضویت: 1049 روز

        سلام به شما آقای نیکوی‌ عزیز

        ممنونم از اینکه کامنتم رو خوندین

        و ممنونم از انرژی مثبتتون

        من کامنت‌های شما رو دنبال میکنم

        اتفاقا چندروز پیش به نکته ای‌ تو یکی ازکامنت‌هاتون اشاره کرده بودین راجع‌به اینکه اوایل شروع کارتون تو حوزه ساخت و ساز با مشاهده تورم از این شغل خارج شدین در صورتی که اگر می‌موندین‌ پیشرفت بهتری داشتین

        الان من و همسرم هم شرایطمون تقریبا مشابه اون دوران شماست و خوندن کامنتتون‌ چقدر دلگرمی بود برای ما که دلسرد نشیم

        ازتون ممنونم که مرتب تو سایت هستین و از تجربیاتتون‌ و نتایجتون میگین

        در پناه خدای یکتا باشین

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    پروانه گفته:
    مدت عضویت: 1089 روز

    بنام خداوند هدایتگر مهربان

    سلام استاد عزیزم سلام

    استادجانم من با فایل های توحیدی شما دیوانه شدم استاد انگار گمشده ام راپیدا کردم یادمه توی ایمیلی واستون نوشتم درجستجوی گمشده ای هستم که نمیدانم کیست یا چیست گمشده ای که گویی تکه ای از وجود خودم بود اون خدا بود استاد الان که این‌ کامنت را برایتان می نویسم بارانی از اشک شوق از چشمم جاری شده حال عجیبی دارم انگار معجزه است دوست دارم فریاد بزنم حال کسی را دارم که گنج بزرگی پیدا کرده آنقدر خوشحال وهیجان زده ام که نمی‌دانم از کجا برایتان بگویم مدتی بود که در کدنویسی روزانه ام از خدا خواستم که مرا هدایت کند حقیقتش را بخواهید نمی‌دانستم چطور یا به چه فقط قلبم می گفت بنویس خدایا مرا به مسیر نور هدایت کن کمکم کن تا راه برایم روشن وآسان شود من این فایل رو گوش دادم در حالی که ‌دوره کشف قوانین تمام شده بود وسایل یک دوره لیاقت را شروع کردم هر روز با خودم این عبارت تاکیدی خدایا مرا به مسیر خوشبختی وسعادت هدایت می‌کند چون من لایق بهترین ها هستم را تکرار می کردم قلبم منتظر یک اتفاق بود ولی معجزه را تجربه کرد خدا مرا به جایی هدایت کرد که کلی فیلم شکرگزاری با آهنگ انگیزشی وتصاویری بسیار زیبا برایم فراهم شد تا هرروز ببینم بشنوم ویه روز عالی را شروع هر روز فیلم جدید من درک کردم خواسته ی من از خدا باعث شد موقعیتی برایم فراهم کند تا من خوشبختی وسعادت را تجربه کنم این موضوع را قبلا هم به من ثابت شده بود مثلا وقتی ازخدا خواستم صبر مرا افزایش دهد موقعیتی فراهم شد که صبور باشم حالا درسته ناخواسته بود ولی جهان موقعیتش را فراهم کرد تا من صبور شوم

    با گوش دادن فایل یک احساس لیاقت باید چکاپ فرکانسی می‌نوشتم دفترم را باز کردم قبلا در سال 1402 چکاپ نو شته بودم که خیلی اتفاقی دیدمش

    حالا وقت نوشتن دستاوردهام هست

    در آمد من نسبت به سال قبل ده برابر افزایش داشته وزن من پانزده کیلو کمتر شده وبه وزن ایده آلم رسیدم دیگه اضافه وزن ندارم حال روحی من هزار برابر خوب شده آرامش دوست داشتی را تجربه میکنم درحالی که یکسال قبل در هفته حداقل روزی یکبار به طرز وحشتناکی عصبی میشدم روابط عاشقانه من از پنج رسیده به هجده تمام رفتار هایی که آرزو داشتم تجربه کنم را تجربه میکنم این درحالی بود که سال قبل به این نتیجه رسیده بودم که با این همسر نمیشه به این خواسته رسید احساس لیاقتم از زیر صفر به پانزده رسیده جهان هرلحظه داره به من ثابت میکنه من ارزشمندم از اتفاقاتی که اصلا فکرش را هم نمیکردم اتفاق بیفتد مثلا یه روز خیلی دلم گرفته بود منتظر بود که خدا از طریقی مرا خوش حال کند کمکم کند حال دلم خوب شود یکی از فیلم های همون کانال شکر گزاری رو باز کردم انگار از خدا داشت از زبان کسی با من حرف می‌زد من فقط گوش میدادم واشکهام امان نمی‌داد

    سلام جان دلم خوبی کجارا نگاه میکنی آسمان را آسمان که خود تویی کناردستت را نگاه کن ببین که تو را نگاه میکنم مگر دنبال نشانه نبودی مگر نمیگفتی که راه را نشانم بده این هم نشانه نگران چه هستی کدام شب روز نشد کدام زمستانی بود که بهار نشد چه کسی گفته که من رهاست کردم کدام مادر فرزندش را رها می‌کند که من خدا که من خدا تنها عشقم که توهستی را رها کنم جان من اگر رهایت کرده بودم که اینجا نبودی فقط تو دستم را رها نکنی نشانه دادم اما نشنیدی خیلی از شما نمیشنوید این بانگ وفریاد را نمی شنوید صد بار صدایتان کردم ولی گوش شما فقط درگیر حرف دیگران است

    صد بار دیگر هم که دوباره ببینم اشک میریزم این نشانه ی بزرگی بود که خدا بسیار واضح با من حرف زد من فقط ذره ای توانستم خدا را درک کنم و اینقدر معجزه برایم اتفاق افتاد من از دسته کسانی هستم که نمی‌توانم برای خودم پول خرج کنم من البته بسیار زیاد با پول خودم خرید میکنم ولی به خودم که میرسه پشیمون میشم میگم حالا خیلی هم ضروری نیست این چند روز با همین درک کوچک از خدا احساس میکنم چقدر با لیاقتم خدا مرا یگانه عشق هستی اش خطاب کرد ومن چندروز با این جمله دگرگونم جهان طوری اتفاقات رو چیده که موقعیتی را فراهم کرد تا تجربه کنم من ارزشمندم خدا از جای محالی پول فرستاد منی که نهایتا روزی یک میلیون واسه خودم خرج میکردم امروز ده میلیون واسم فرستاد ومن چند تا از خواسته هایی که یکسال نوشتم امروز تیک خورد همیشه دلم میخواست یکی از نزدیکانم یک انگشتر طلا به من هدیه بدهد نه که نداشته باشم دوست داشتم هدیه بگیرم شاید باورتون نشه این ماه خدا جوری واسم پول فرستاد که به سلیقه خودم یک سرویس طلا خریدم من این هدیه های کوچک وبزرگ را واضح دیدم خدا فرستاد از جاهای خیلی دور از انتظار همسرم فقط تو همین هفته گذشته بیشتر از صد بار به من گفته تو ارزشمند ترین هدیه ی خدایی که توی زندگیم دارم هنوز این آخرین نشانه ای که تا امروز خدا فرستاد بسیار از همه با ارزش تر هست هر بار که ازش حرف میزنم میدان فرکانسی بزرگتر درست میشه حالم برای مدت بیشتری خوبه چنان که گویی برای مدتی نمی‌فهمم هنوز توی همین دنیا دارم زندگی میکنم

    من درک کردم هربار که روی نقطه ای تمرکز کنم از همان نقطه رشد میکنم ولی خدا خدا واقعا با همه چیز فرق میکنه فقط توی همین کمتر از یکماه چنان منو از همه‌ی جنبه های زندگی تغییر داده که الله اکبر

    برای همه ی عزیزانم در سایت بهشتی و سعادت لحظه هایی از جنس نور وعطر خدا آرزو میکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  10. -
    منیر گفته:
    مدت عضویت: 1903 روز

    به نام خدا

    سلام استاد عزیز و مریم جان و سلام به همه دوستان عزیزم

    خدایا منو مشرف کن بر باورهام تا بتونم باورهای ناموزون و ناهماهنگ با فرکانس تو رو حذف کنم و باورهای صحیح رو جایگزین اونها کنم

    خدایا کمکم کن معنای دقیق و واقعی الله اکبر رو درک کنم و هر ثانیه به خودم بگم رب من الله من بزرگتر از هر خواسته و چالشی هست

    خدایا کمکم کن هر لحظه تسلیم بی چون و چرای خدا باشم

    خدایا کمکم کن به خدا چرا و چطور نگم

    خداوند بی نهایت وهاب

    خداوند بی نهایت غفور

    خداوند بی نهایت رحمان

    خداوند بی نهایت رئوف

    خداوند بی نهایت رزاق

    خداوند بی نهایت قدرتمند

    خداوند بی نهایت ثروتمند

    خداوند بی نهایت شنونده هست

    خداوند بی نهایت بیننده است

    خداوند بی نهایت عادل هست

    خداوند بی نهایت عالم هست

    من دیدم همه این عدالت رو از جانب خدا من دیدم همه دانایی رو از جانب خدا من دیدم همه این قدرت رو از جانب خدا من دیدم همه این بخشندگی رو از جانب خدا من دیدم و حس کردم این شوندگی خدا رو ..من به دست آوردم به سادگی و عزتمندانه خواسته ای رو که همه می‌گفتن غیر ممکن هست و این همزمانی ها که معجزه نام داره رو خیلی تجربه کردم

    خدایا شکرت خدایا کمکم کن سپاسگزار این همه داده های تو باشم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای: