پیشنهادی سرنوشت ساز برای تعطیلات عید - صفحه 4 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2017/03/abasmanesh-3.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2021-03-22 05:46:522021-03-22 23:53:12پیشنهادی سرنوشت ساز برای تعطیلات عیدشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام استاد گرامی و عزیز و دوستان خوب و همراه
واقعا که بهار همونطور که ظاهر طبیعت و تغییر میدهد روی باطن ما هم تاثیر میذاره و ما رو شادتر و خوشحالتر میکنه
فرصت تعطیلات نوروز فرصتی طلایی برای نزدیک شدن به اهدافمون هست. حالا اگر روی باورهامون کار کنیم که دیگه تاثیر بنیادی تر و بیشتر خواهد بود.
این استفاده از فرصت برای افراد مختلف میتونه متفاوت باشه. مثلا برای بعضی میتونه خلوت در خانه یا طبیعت باشه و برای بعضی بودن در جمع دلخواه.
من خودم مثالی از استفاده از ایام نوروز بزنم اینکه: چند سال پیش با خودم گفتم که ایام تعطیلات و میخوام روی لهجه و تلفظ زبان انگلیسی کار کنم. البته تمام وقتمو بر روی این کار نمیگذاشتم کمی هم مهمانی و گردش رفتم اما بیشتر وقتم بر روی هدفم بود. باورتون نمیشه آنچنان لهجه و تلفظ زبان انگلیسی من پیشرفت کرد که اگر شروع کنم به صحبت به انگلیسی تمام افراد شنونده این لهجه رو تحسین میکنند و فکر میکنند که من چند سال هست که کار کردم یا اینکه مدت ها بوده خارج کشور زندگی کردم. اما فقط همون 15 روز اینقدر تاثیر بر روی زبان من گذاشت که تا اخر عمر استفاده خواهم کرد.
ممنون استاد که یاد آوری کردید. چون چند سال بود که چندان از این تعطیلات استفاده خاصی نمیکردم. ولی الان مطمین هستم که تمرکز میکنم بر روی خودم و استفاده خواهم کرد از این تعطیلات و نتایج و میام و همین جا مینویسیم. با شما موافقم که برای اینکه بتونیم بهتر استفاده کنیم از این تعطیلات خوبه که در طبیعت یا در جمع دلخواهمون باشیم. و اینو خودمون تا حدود زیادی میتونیم مدیریت کنیم.
پیشاپیش سال نو رو به همه تبریک میگم و امیدورام سال جدید سالی پر از آرامش و شادی و آگاهی و ثروت برای هممون باشه.
سلام به خدای خوب ومهربون وهدایتگرم .وسلام به استاد عزیزم وخانم شایسته ی عزیزم .خیلی دوست داشتم این کامنت وبه اشتراک بگذارم وهربارمیگفتم دیگه دیرشده ولی آخرش نوشتم چون خیلی حس خوبی بودبرام …دوسه روزمونده بودبه عید که همسرم اصرارداشت بریم شمال ومن به هیچ وجه قبول نمیکردم چون باوجود دوقلوهای 3ونیم سالم و سپهر 8سالم که باسه تا پسربچه ی شیطون کجابرم اذیت میکنن دفعه قبل خیلی اذیت کردن ومن باخودم قرارگذاشته بودتاچن سال که بزرگ ترشن هیچ جانرم ولی چون همسرم ناراحت میشد ازخداهدایت خواستم وقشنگ چن دقیقه بعد این فایل ودیدم که شمامیگید برو تودل طبیعت برو هدفات وبنویس چون انرژی طبیعت خیلی زیاده وچندین بارم باورخدایا مرادرزمان مناسب درمکان مناسب قراربده تکرارکرده بودم وبادیدن این فایل مطمن شدم که شماانگار خطاب به من میگید چون من ماه رمضانم بهونه میکردم وبعدتصمیم گرفتم بعداقضاش وبگیرم حتی میگفتم که هواسرده که شماگفتید اگه هواسرده لباس گرم تربردار وای خدای من شکرت وبه همسرم گفتم میام وکارای نیمه کاره ی خونه تکونی هم رهاکردم .ومارفتیم شمال و من هرلحظه دفترشکرگذاریم همراهم بود هرلحظه هرچیززیبایی میدیدم شکرگذاری شومینوشتم وخاطرش ویادداشت میکردم وکناردریا نشستم پاهام یخ میزد وانرژی میگرفتم وهدفم نوشتم باانرژی بالا وجیغ زدم که خدایادوست دارم خیلی تجسم کردم اهدافم و تنهاکناردریابودم وچه قدرحال میدادوعظمت دریامن وبه یاد عظمت پروردگارمون مینداخت به به خدایاشکرت ..بعدش همسرم گفت که ازاینجابریم آستاراو اردبیل وتبریزدوباره من مقاومت میکردم ولی به راه افتادیم وگردنه حیران گفتم خدایاشکرت که اومدم حیف بودکه نیام وبعد رفتیم تبریز وهتل استاد یه لحظه که داشتیم وسایل هامون وازماشین پایین میاوردیم همسرم فلاکس چای و داددست من ومن انگاریه حسی بهم گفت که این لحظه هارودریاب آخه من تجسم کرده بودم همه ی اینارو وتوی دفترم نوشته بودم آخه من ازخداخواستم که توی تهران هم یه آپارتمان داشته باشیم وطبقه ی سوم باشیم باجزئیات نوشته بودم که طبقه 3بآسانسورمیریم بالا فلاکس چای دست منه وآپارتمان 2خوابه و…همه ی اینا داشت پشت سرهم تکرارمیشد ومن حتی فیلم هم گرفتم اون دقایق هارو که اینایه نشونه س و من درزمان مناسب درمکان مناسب قراردارم خدامن وآورده اینجا که بهم بگه عزیزم میشه آرزوت وبرآورده میکنم وجایی گفته بودید که اگه 17ثانیه تمرکزداشته باشی روخواسته ت حتمابهش میرسی استادعزیزم من اونجا ساعت ها تمرکزکردم وداشتم عشق میکردم وحس وحال خواستم وداشتم که رسیدم بهش وشکرگذاری میکردم ومینوشتم واشک میریختم …واینوبگم ازشادی بچهام خیلی لذت بردم واصلا اذیت نکردندوفقط خنده وشادی چون من تغییرکردم وآدم غر غرو پارسال نبودم و شباوتنهایی به فایل های شماگوش میدادم و حتی یکی ازآرزوهای شیرین منم برآورده شد که من ازدرختپرتقال خودم پرتقال چیدم البته نارنج بود وبه همسرم گفتم که باید نگه داریماشینو وچون باهمه درصلحم رفتم درشون وزدم واجازه گرفتم وچندتاکندیم وهمونجاترش ترش خوردیمش وخیلی خوشحال شدم ومن به خاطرهمه چیزشکرگذاری میکردم وعشق میکردم ولذت خاصی میبردم شاید شمابگید ازاینم آرزومیشه اخه؟یامگه چیه ؟ولی من نظرم چیزدیگس انگارکه خدامن ودعوت کرده بودوهمه چی وبرام چیده بودکه من باورام 100درصدبشه خدایاشکرت …
سلام
بارم مثل همیشه به موقع و عالی و پر از نکات کلیدی و عالی، پارسال عید دقیقا همین راههایی را که شما پیشنهاد دادید را عمل کردم، سال اول فوت پدرم بود و معمولا طبق رسم ایرانیان، در سال اول فوق امدو شد در خانه بزرگتها بیشتر است ، با این حال فقط چند ساعتی را به این کار اختصاص دادم، حال روحیه مناسب اصلا نداشتم پس چند روز اول را بیشتر از نوشتن و گوش دادن به فایلها اختصاص دادم به خانه تکانی به این علت که سرم را گرم کنم و احساس بدی را نداشته باشم، سرکار هم می رفتم، بعد از چند روز حسابی پرداختم به کارهایی که شما فرمودید، در لابلای کارهایم کارهای شما را هم انجام می دادم ولی عملا در کار فیزیکی کار دیگر می کردم و فقط ذهنی مشغول به تمرینات بودم، خلاصه بیشتر روزها را تماما به انجام تمرینات شما اختصاص دادم، با گذشت ایام تعطیلات اول از همه چنان آرامشی بر من مستولی شد که زبان قادر به ان نیست، بعدم نتایج یکی پس از دیگری بر من هویدا شد و هی انگیزه ام را بیشتر و بیشتر کردم در طی آن روزها چندین روز با یک دفتر و قلم به کوه می رفتم در جایی می نشستم و می نوشتم و می نوشتم که تقریبا دیگه خیلیها من را می شناختند که من هر روز به کوه می آیم، برای امسال هم کلی برنامه خاص دارم، یقین دارم یقین دارم که به چنان آرامشی و نتایجی دست خواهم یافت که در وصف هم نمی گنجد و این را از تجربه استاد و از تجربه خودم و دوستانم می گم پس اصلا جای هیچ شک و تردیدی نیست،
امام صادق(ع) فرمود: ((نوروز, روزى است که خداوند از بندگانش پیمان هایى گرفت که تنها خداى یکتا را بپرستند, و براى او همتا قرار ندهند, و ایمان به رسولان و حجت هاى خدا و امامان(ع) بیاورند, و روزى است که کشتى نوح(ع) بر کوه جودى نشست…)) و نیز از آن حضرت نقل شده است که فرمود: ((نوروز همان روزى است که ابراهیم خلیل(ع) بت هاى قومش را ـ که در آن روز براى شرکت در مراسم جشن از شهر خارج شده بودند ـ شکست.))
نوروز را ارج می نهیم ، خانه تکانی دل و شستشوی تمام دل را آغاز کردیم با دلی پاک به استقبال بهار می رویم و برای اینکه باورهای درست و محکم را کمک الله یکتا بر آن برافراشته کنیم و نتایجی بس بهتر از سال قبل برای خود برگزینیم، امسال بهترین نتایج آن برایم شناخت الله یکتا بود و بایدهمیشه هم ادامه داشته باشد، با یقین و ایمان پیش به سوی رسیدن به اهداف عالی با کمک استادعباس منش گرامی که دست یاری خداوند است.
در پناه الله یکتا
سلام بر خداوند رزاق و وهاب
درود خدمت تمامی دوستان امیدوارم در پرتو حق تعالی شاد، سلامت، با انگیزه، ثروتمند و متعهد باشیم همگی
خدا قوت آقای عباسمنش، خانم شایسته و سایر کادر اجرایی سایت!
بسیار فایل قشنگ و انگیزشی ای بود!
الان که دارم این کامنت رو می نویسم تقریبا یک ماه به آغاز سال جدید مانده!
سال جدیدی که با فصلی شروع می شود به نام بهار!
فصلی پُر از:
انرژی های خوب!
حس و حال عالی!
و طراوت و شادابی!
فصلی که به ما می آموزد همیشه می توان یک زندگی نو با پایه های جدید ساخت!
با تغییر باورهایمان در عرض یکسال قادر به جبران کردن تمام ناکامی های زندگی خود، هستیم!
با تغییر باورها و ساخت باورهای ثروت و موفقیت آفرین، نه تنها تمام مشکلات گذشته را جبران می کنیم، بلکه به پیشرفت ها و موفقیت های خیلی بیشتر و بزرگتر می رسیم!
مثل بهار باشیم!
که با هر بار آمدنش زیبایی را دوباره خلق می کند؛ فارغ از اینکه قبل از او چه اتفاقاتی افتاده!
قانون می گوید:
وقتی تغییر می کنیم؛ جهان نتایج، شرایط و اتفاقاتی جدیدی را سر راهمان قرار می دهد!
سال ها، ماه ها و روزهای گذشته را دور بریزیم!
به حال و آینده فکر کنیم!
شالوده ی کل قوانین کیهانی:
احساس خوب یعنی توجه به چیزی که در مسیر خواسته هایمان است!
و بالعکس!
از نعمت هایی که خداوند به ما داده لذّت ببریم و روی باورهای خود، کار کنیم!
خواسته ها و اهدافی را برای خود تعیین کنیم!
اقداماتی که می شود برای آنها انجام دهیم را بنویسیم!
و شروع به حرکت کنیم!
هر روز را با انگیزه و بدون غصه خوردن شروع کنیم!
بعضی اوقات شاید سخت باشد؛ اما با تمرین کردن بهتر و بهتر می شویم!
باید ملاک را این قرار دهیم که:
تمام اتفاقات گذشته به من کمک کرده است که خواسته هایم را بهتر بشناسم!
و خداوند یک فرصت جدید به من عطا کرده، که بتوانم شرایط را آن گونه که می خواهم؛ بسازم!
در ابتدا باید برای تغییر باورها تعهد و انرژی زیادی صرف کنیم!
اما بعد از مدتی همه چیز روی غلطک می افتد!
اول همه چیز مقاومت می کند!
اما در ادامه جهان به کمک ما می آید!
و اتفاقات، شرایط، ایده ها، آدم ها و کتاب هایی را سر راه ما قرار می دهد!
که به ما کمک می کنند!
برای کار کردن روی باورها هزینه کنیم!
هدف گذاری کنیم!
خواسته ها را بنویسیم!
اهداف را قطعه به قطعه کنیم!
با خود و خدای خود در مورد شرایط دلخواهمان صحبت کنیم!
و …!
فرق طبیعت با مناطق دیگر این است که:
طبیعت دارای انرژی خالص و مثبت است!
روابط استاد در عرض ۱۴ روز تغییر کرد!
پس می شود!
پس ما هم می توانیم!
همانطور که گفته شد اولش کمی دشوار است!
اما در ادامه همه چیز طبیعی و به قول معروف اعتیاد آور می شود!
مثل ورزش کردن!
امیدوارم آن دختر خانم هم هر جا هست؛ موفق، خوشبخت و ثروتمند باشه!
آفرین به اون اراده ی پولادینشون!
پس من هم می توانم!
پس ما هم می توانیم!
پس می شود!
بیآیید در زندگی: یک دوران جدید را با کانون توجه های جدید، دیدگاه های جدید و باور های جدید بوجود آوریم!
ایده ی من برای بهتر کار کردن روی باورها این است که:
هر وقت ترمز و فکری را یافتید که محدود کننده است!
قدم اول: تسلیم باشید؛ با تسلیم شدن و رها کردن آن فکر و ترمز کمرنگ تر می شود!
حداقل برای من اینطور بوده!
قدم دوم: متضاد آن فکر و ترمز را در ذهنتان ایجاد کنید، به عبارتی یک جمله ی قدرتمند کننده را در آن موضوع در ذهنتان ایجاد کنید و بلافاصله آن را روی کاغذ نوشته، ۳ بار بخوانید و تکرارش کنید، از آن جمله رکوردینگ بگیرید، آن رکوردینگ را هر روز گوش داده و به آن جمله هر روز نگاه کرده و با خود تکرارش کنید!
فرقی هم نمی کند این گفتن یا شنیدن آرام باشد یا بلند!
خواسته های جدید را ایجاد کنیم!
خداوند سریع الجواب است!
بسیار فایل عالی ای بود و کلی درس و جای صحبت داشت!
سپاسگزار خداوند هستم که من را به مسیر با انگیزه بودن، متعهد بودن و هدف دار بودن هدایت می کند!
ممنونم آقای عباسمنش، خانم شایسته و سایر اعضای سایت!
در پناه خداوند؛ ثروتمند، شاد و سعادتمند باشیم همگی در دنیا و آخرت!
آرین عبّاسی ۱۷ ساله از تهران!
من بهترین هستم؛ چون همواره شرایط بی نظیری را برای خودم در زندگی خلق می کنم!
بدرود!
آرین عباسی، دوست عزیزم
تو به راحتی میتوانی جای پسر من باشی!😂 من ۴۳ ساله ام.
این را نوشتم تا بدانی چقدر بهت افتخار میکنم عزیزم. کامنت شما فوق العاده کامل و لذت بخش نوشته شده بود. من در سن شما، در چنان مدار ضعیفی بودم که حالا، از اینکه باقی عمرم را هدفمند به انجام خواهم رساند، بسیار خوشحالم…و خیلی خوشحال شدم که شما، قدر جوانیتان را خوب فهمیده اید و نخواهید گذاشت وقتتان هدر رود! چون، ارزشمندترین ثروتی است که شما را از من متمایز میکند!برایتان از درگاه خداوند منان خوشحالی و مدارهای بهتر و بالاتر را طلب میکنم🎈
موفق باشی، عزیزم🌹
درود و سلام بر خداوند و برادرِ عزیزم (آقایِ علی بردبار)
خیلی ممنون از پیامِ زیباتون و اضافه کنم که بسیار بهم انرژی داد!
خیلی شیرین صحبت می کنید!❤
از خداوند بخاطرِ بچه های این سایت سپاسگزارم!
به امیدِ خداوند و در پناهِ او، همگی اینقدر عمر می کنیم که به تک تکِ اهداف و خواسته های مان برسیم!
پیروز و جاویدان باشید!
خدانگهدارِتون
سلام دوستان عزیز
به به چه جمله ی زیبا وآرامش دهنده ای 😍:
💥تمام اتفاقات گذشته به من کمک کرده است که خواسته هایم را بهتر بشناسم💥،
وقتی از این چشم. انداز به گذشته نگاه میکنیم نه تنها دیگه از شکست ها حالمون بد نمیشه بلکه شکرگزار هم میشیم که مارو به سمت خواسته هامون هدایت کردند.
براتون آرزوی بهترینهااا رو دارم احسنت به شما👏👏
درود و سلام خدمت شما دوست عزیز!
اول از همه خداوند رو بخاطرِ همچین دوستانِ عالی ای سپاسگزارم!
خیلی ممنون بخاطر پیامِ زیباتون و بگم که خیلی بهم انرژی داد!
در پناه خداوند؛ همگی پله های تعالی رو، با قدم هایی استوار و در آرامشی به وسعت دریا، طی کنیم!
موفق باشیم همگی و فعلا بدرود!
سلام استاد عزیز واقعا این فایل چه حس و حال عالی و فوق العاده ای داشت. خیلی عالی بود… ممنووونم
پیشاپیش سال نو بر شما مبارک استاد زندگی…
سلام به استاد عزیز و محبوبم و دوستان بی نظیرم.
این فایل رو شنیدم و نظرات زیباو تاثیر گذار دوستان رو هم خوندم، خدارو هزار مرتبه شکر میکنم که من رو با این فضا آشنا کرد من یکی از بندگان محبوب خداوندم که توی این گروه حضور دارم امیدوارم هرروز افراد بیشتر و بیشتری در این مسیرقرار بگیرن و با این مجموعه هم فرکانس بشن امیدوارم خدای مهربون همه روز به روز افراد بیشتری رو توی این مجموعه قرار بده تا جهان جای زیباتری بشه برای زندگی کردن همه، چقدر زیباست توصیف شما از بهار استاد و چقدر دوستان عزیزم زیبا و با اقتدار حرف زدین و نظر گذاشتین چقدر امسال سالی پر خوشی ثروت و فراوانی برای همه ی ما خواهد بود زیباترین بهار زندگی ام رو تا به امروز امسال میدونم. من مدت زیادیه که عضو سایت بودم ولی تقریبا 3 ماهه که با جدیت متاهد به انجام تمرین هام هستم و بعد تمام این مدت تازه فهمیدم که استاد چی میگن چون واقعا این بار خیلی توی این مسیر جدی هستم. توی سال جدید با هدف گذاری های دقیق و با کار کردن روی باورهام میخوام بیام و مرتب از موفقیت هام براتون بنویسم من یقین دارم که این مسیر درست ترین مسیره زندگی همه ی ماست و یقیین دارم که این راه بهترین راهه. من حالم در مقایسه با 4 ماه پیش اصلا قابل توصیف نیست من دارم جنگل درونم رو میسازم ریشه های وجودم وباورهای درستم الان دارن زیر خاک رشد میکنن و یقین دارم که تو سال جدید و با فرارسیدن بهار زیبا نهال های کوچیک با ریشه های قوی سر از خاک بیرون میارن و به سرعت هرچه بیشتر تبدیل به یک جنگل انبوه میشن. استاد ممنونم که زندگی زیبا رو جلوی روی ما قرار دادین من ایمان دارم که خداوند به شما افتخار میکنه و به خود میباله که شمارو آفریده خدا خیلی از شماراضیه خدارو شاکرم که شما رو آفریده تا میون این همه فکروباوروفرکانسهای زیادو نادرست توی دنیا راه درست و دقیق رو به این روونی و به این سادگی به ما نشون بدین امیدوارم که خدای مهربون که فرمانروای تمام جهانیانه من و همه ی مارو به راه راست هدایت کنه ، راه کسانی که به آنها نعمت داده نه نه راه کسانی که به آنها غضب کرده ونه راه گمراهان. شما تصویری از خدا برای من نقاشی کردین و جلوی روی من قرار دادین که هرگز توی هیچ دوره ای از زندگیم اون رو ندیده بودم و من بینهایت سپاسگذار و خوشحالم که این آرامش و این ایمان قوی در من شکل گرفته خدارو عاشقانه میپرستم که شما رو سر راه من قرار داد تا من به اصل وجودی خودم بازگردم.خداوند همواره شمارو پیروزتر و سربلند تر از قبل کنه بی نهایت آرامش ثروت و جلال و عزت از خدای منان براتون آرزو دارم خداوند نگهدارتون باشه استاد دوستون دارم. سال خوبی داشته باشین و مطمئنم که دارین.
دوست عزیزم سلام
میخواستم بهت تبریک بگم واسه اراده محکم و توانایی در تغییر روش باورهات و امیدوارم که هر چه زودتر به هدفهایی که واسه خودت تعیین کردی برسی عزیزم :)
بنام او که در همین نزدیکی هاست
با سلام خدمت استاد عزیزم
امروز صبح که از خواب بیدار شدم ی ذره حالم گرفته بود چون خواهرم اینا میخواستن با مادر شوهرش اینا برن بیرون و من ی ذره ااز اینکه تنها هستم و همدمی ندارم که توی این هوای بهای بزنم بیرون و برم تفریح و گردش ناراحت شدم . البته میدونم اینا به خاطر اینه که هنوز به صلح زیاد با خودم نرسیدم .بهر حال شیطان ذهن وقتی ما در مسیر پیشرفت هستیم بیکار نمیمونه و از هر دری وارد میشه که نا امیدمون کنه اما من یاد گرفتم که اگاهانه نجواهام رو کنترل کنم و شیطان هم کارش همینه که نجوا کنه .من باید کنترلش کنم
واسه همین قانون احساس خوب اتفاق خوب و احساس بد اتفاق بد رو با خودم مرور کردم پا شدم از رختخواب و دفتر تمرین ستاره قطبیم رو ورداشتم و از خداوند سپاسگزاری کردم به خاطر اتفاقات خوب دیروز و دیشبم و صبحونم رو خوردم و نشستم پای سیستمم .اول ی قسمت از قدم دهم جلسه ی جهارم رو گوش دادم و نکته برداری کردم . بعدش هم ی کم از یکی از سفارش هایی که گرفته بودم و خداوند مدتیه هدایت کرده به سمتم رو انجام دادم
بعد مثل همیشه رفتم سراغ سایت عباس منش . همین که وارد سایت شدم دیدم به به دو تا فایل جدید اومده یکی در مورد به صلح رسیدن با خود و یکی هم در مورد پیشنهاد برای تعطیلات عید .دقیقا همون چیزهایی که من امروز بهشون نیاز داشتم و باید میشنیدم و خداوند برام آماده کرده بود.
اولش پیشنهاد رو گوش دادم انرژی لازم رو دریافت کردم .بعد پا شدم رفتم حیاط خونه رو شستم همون کاری که از انجام دادنش لذت میرم چون تمیزی حاصل از اون ی آرامش خاصی بهم میده .آخه من عاشق تمیزی حیاط خونه ام که هر روز ی شلنگ دستم بگیرم و با آب این نعمت خداوند تمیزش کنم .امروز اینکار رو با تمرکز کامل انجام دادم چون جلسه چهارم قدم دهم این اصل رو باز هم برام مرور کرد واسه همین خیلی سریع و با تمرکر بالا حیاط رو شستم چون از استادم یاد گرفتم هر کاری رو با تمرکز انجام بدم.
بعدش ی ناهار ساده اما خوشمزه درست کردم و زدم بر بدن در خلوت و آرامش خونه .بعد ی تیکه موکت برداشتم و پهن کردم وسط حیاط.آخه تصمیم گرفته بودم از این تنهایی نهایت استفاده رو بکنم و این روز بهاری رو توی حیاط جشن بگیرم خودم و خدای خودم تنهایی
الان هوا ابری و آفتابیه .ی نسیم خنکی داره صورتم رو نوازش میکنه .هوا نه گرمه نه سرد. همون هوایی که من دوسش دارم .خنک خنک. با ی پتو مسافرتی ی سایبون درست کردم بالای سرم با دو طنابی که برای پهن کردن رخت ها ازش استفاده میکنیم . بساطم رو پهن کردم خیلی ساده آخه از استادم یاد گرفتم که راحت بگیرم و خیلی درگیر حاشیه نشم و به اصل بچسبم . ی دفتر و ی خودکار و چند تا برگه ورداشتم .ی بالش و یفلاکس چایی که قلبم بهم گفت با چایی و برگ شکوفه های درخت لیمو پرش کنم با ی سینی و ی لیوان و ی قندان و کمی هم آجیل و تخمه ژاپنی .
چند لحظه روی بالش دراز کشیدم و به آسمون خیره شدم .آسمون تمیز و آبی که ابرهای سفید نرمی که دارن با وزش آرام باد میرقصن پر شده .بارانی با خودشون ندارن فقط اومدن مهمان من باشن و خودی نشون بدن و برن. باد پتوی بالای سرم رو هم به رقص درآورده .عضی وقتها تو سایه ام و بعضی وقتها توی آفتاب .
سمت راستم درخت های انجیر و انگور و انار و لیمو دارن چشمک میزنن و سمت راستم درخت پرتقال و شلیل و گل رز. بهاریه اینجا واسه خودش
صدای جیک جیک گنجشک ها سمفونی دلنوازی رو شروع کرده از این درخت به اون درخت
صدای قوقولی قوقولی خروس های همسایه ها هم هر از گاهی با این سمفونی همراه میشه .این صدا با صدای بغو غو کبوترهای کوهی خاکستری یکدست که میان و میرن صداهای بم این سمفونی هستن . این وسط صدای ویز ویز زنبورهای عسل هم صدای زیر این سمفونی رو تکمیل میکنه
به هر کدوم از درخت ها که نگاه میکنم برگهای سبز تازه جوونه زدشون رنگ و شکل خاص خودشون رو دارن علیرغم اینکه لقب سبز به همشون داده میشه اما رنگ هر کردم متفاوته . هر کردم سبک و فرم خاص خودشون رو دارن .یکی زودتر جوونه زده و برگهاش درشت تر و زبرترن و پهن ترن ، یکی درتر و برگهاش ریز و یمنیاتوری و باریک و روغنی ان و دتاشون هم که همیشه سبن جوانه های سبز از کنار همون برگهای قدیمی رشد کردن
حرف های استاد توی ذهنمون مرور میشن که مهم نیست که این درخت ها چه زمستونی رو پشت سر گذاشتن .مهم نیست بعضی عاشون کامل برگ هاشون رو از دست دادن و لخت و عریان شدن
مهم اینه که رویش دوباره آغاز شده فارغ از همه ی اونچه که در چیزی به اسم گذشته رخ داده و محو شده و الان اثری ازش نیست
مهم این زایش دوباره است که داره تکاملی پیش میره تا در زمان مناسب اون نتیجه ای که لازم به بار بیاد و اون میوه خودش رو هویدا کنه
و همینجا یاد خودم می افتم که از وقتی تصمیم گرفتم با استا عباس منش باشم آگاهانه سعی کردم خزان و زمستان های زندگی رو به دست فراموشی بسپارم و رویش جدید رو آغاز کنم و از همون زمان نشانه های رویش شروع شد و :
سال 1398 و 1399 مخصوصا 6 ماهه آخر سال 99 تبدیل شدن به سالهای بهاری زندگی من. انگار تمام اون سال های قبل از اونها من توی ی خواب زمستانی بودم که هیچ بهاری بدنبالش نبود
احساس میکنم جوانه های زیادی توی ذهنم از باورهای جدید رشد کرده که مثل این برگهای تازه جوانه زده در حال رشد تکاملی هستن و در زمان مناسب اونقدر رشد میکنن که سر تاسر ذهن من رو فرا میگرن درست مثل این درخت ها که چند وقت دیگه ساسر وجودشون رو برگهای سبز رشد کرده میپوشونه و بعد میوه ها پدیدار میشن
صدای گنجشک ها که دقاقی که من سرگرم نوشتن بودم قطع شده بود دوباره شروع میشه اما این بار تک خوان داره میخونه تک خوانی که خوب که گوش میدم لای خوندن های اون صدای جوجه به گوش میرسه .انگار اون بالا لابلای درخت پرتقال همیشه سبز ی تولدی نو رخ داده هر چند که من نمیتونم لونه رو ببینم از بس که شاخ و برگ ها زیادن ما همین صداها نشان از یک اتفاق تازه و نو دارن درست مثل اتفاق هایی که داره توی ذهن من می افته اما من نمیبینمشون اما نشونش احساس خوبه که بشتر وقت ها دارم حسش میکنم
ی لحظه که دوباره به آسمون نگاه میکنم شکل ابرها عوض شده .آره این ابرها همون ابرها نسیتن ابرهای جدیدن که باد اونا رو با خودش آورده ابرهایی کاملا متفاوت .و بعد یاد آیه های قرآن می افتم که میگه ما ابرهای رو به وسیله باد حرکت میدیم و از ی مکان به ی مکان دیگه میبریم و تنها خداست که قادر به این کاره .آره تنها خدا قادر مطلقه که میتونه اینجوری و با این نظم خاص و سرعت مناسب ابرها رو جابجا کنه .جل الخالق
اون دقایقی که من مشغول نوشتن بودم چه اتفاقاتی توی دنیای اطرافم رخ داده و همه چیز متفاوت شده اره خداوند در هر لحظه داره با سیستمش این جهان رو مدیریت میکنه و تغییر میده
همین که سرگرم این افکار بودم ی دفه صدای بزغاله از خونه همسایمون اومد پس میخوا بازم قصابی کنه .چقدر فراوانی گوشت و چقدر فراوانی مشتری که این مرد هر روز در حال قصابی کردنه گاو گوسفند بزغاله گوساله. همیشه در حال ساختن ثروته پس معلومه که باورهای خوبی داره در مورد ثروت . از همون امکانات حیاط خونش استفاده میکنه بهانه نمیاره که مغزه ندارم و فلان و همان .آفرین به این مرد.
وقتشه ی چایی خوشرنگ دم کشیده رو برای خودم بریزم و با آجیل نوش جان کنم و بعدشم با این حال خوبی که پیدا کردم برم سراغ گوش دادن دوباره فایل آفرینش جلسه ی سوم تا بقول استاد اونقدر روی خودم کار کنم که استاد بشم در آفرینش زندگی دلخواه خودم
خدایا شکرت به خاطر این پیک نیک ساده ای که توی حیاط به راه انداختم
شکرت به خاطر مهمون های بی توقعی که داشتم مهمون هایی که فقط اوده بودن که کنار هم باشیم و لذت ببریم: گنجشک های عزیز، زنبورهای نازنین، مرغ و خروس های همسایه، کبوتر هایی که دارن توی سآسمون میچرخن، بزغاله همسایه، درختهای سرسبز دور و برم ، باد خنکی که نوازشگر صورتم بود
شکرت به خاطر کنترل ذهنی که دارم کم کم توش ماهر میشم
شکرت به خاطر داشتن استاد عباس منش که راه و رسم زندگی مردن رو بهم یاد داد
شکرت به خاطر فایل هایی بی نظیری که در زمان مناسب میان و پیغام خداوند رو به ما میرسنن
شکرت به خاطر قاونن احساس خوب اتفاق خوب
ان الله ما یغیر بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم
با تشکر
دوست عزیزم نسرین مهربان
واقعا چقدر خوندن متن شما حالم رو خوب کرد سر صبح
چند صبحه که با خوندن نظرات این فایل شروع میکنم به نظرم هر روز صبح یه شروع جدیده و گوش دادن به این فایل و خوندن نظرات اش یه انگیزه بیشتری میده که فراموش کنی شب قبل روز قبل یا روزهای قبل چه ناخواسته هایی بوده…به همشون بعنوان یک فرصت رشد نگاه کنی و از صبح زود بیدار شی….تا یه روز عالی رو خلق کنی…جدیدا روی این باور کار میکنم که روز عالی خلق شدنی هست نه انتظار کشیدنی
واقعا از نوشته ات لذت بردم…نمیدونم شما شغلتون چیه…اما نویسنده عالی هم میتونید باشید….توصیفاتتون جوری زیباست که انگار آدم خودش اونجا هست….تموم اون صحنه هایی که توی حیاط دراز کشیده بودید وافکاری که از سرتون میگذشته و اون المان های محیطی مثل پرنده ها و صدای خروسهای همسایه و صدای بزغاله رو میشد کاملا تصور کرد
از احساس تون لذت بردم….از تنهایی زیبایی که تجربه کردی و با ما به اشتراکگذاشتی لذت بردم
دوست دارم بیشتر برم نوشته های شما رو بخونم دوست خوبم
امیدوارم همیشه در احساس خوب باشی و با موندن در این احساس بیشتر برامون بنویسی و خالق اتفاقات عالی برای خودت باشی
سلام به دوست عزیزم سعیده جان. سپاسگزارم عزیزم .چقدر دیدن این دایره آبی رنگ کنار اسممون توی سایت حسش قشنگه چون میدونی ی دوست خوبی داری که برات نامه نوشته و به یادت بوده
الله اکبر چقدر شوک شدم از این چیزهایی که اونموقع نوشتم .میدونی چرا ؟ چون امروز من دقیقا داشتم جلسه چهارم قدم دهم که دو سال پیش توی روزی که این کامنت نوشتم رو کار میکردم مگه میشه مگه داریم این همزمانی دقیق
و از این عجیبتر اینه که امروز داشتم فکر میکردم تعطیلات عید امسال رو میخوام بکوب بشینم روی دوره لیاقت و دوازده قدم اصلا بر خلاف سالهای،قبل که دلتنگ بودم که چرا تنهام اما امسال این حس رو ندارم و میخوام خودم رو ببندم به آگاهی های استاد و میلی حتی به بیرون رفتن ندارم
و ی نکته ی خیلی مهم تر اینکه با پاسخ شما به یاد آوردم اتفاقات زیبای سال 99 رو که فراموششون کرده بودم ولی خداوند امروز از طریق شما بهم ی تلنگر زد که حواسم باشه از کجا به کجا رسیدم
و ی نکته خیلی مهم دیگه اینه که چند روزیه به شدت سرگرم کنترل ذهنم بودم و باز هم خداوند از،طریق پاسخ شما تایید کرد که کارم درسته
مرسی عزیزم. اینهمه همزمانی اتفاقات این چند روز من با اونچه که دو سال پیش نوشتم خیلی برام شیرین و جالب بود
عزیزم من تدریس میکنم ولی بقول شما توی نوشتن هم خوبم خدا رو شکر
مرسی عزیزم که این توانایی رو هم به یادم آوردی
چقدر لوت بردم از اون جمله زیبایی که نوشتی که : روز عالی خلق کردنیه
اینم ی پیام عالی برام بود چون دارم سعی میکنم این خلق کردنه رو بهتر عملیش کنم
خیلی خوشحال شدم دوست عزیزم از پاسخت
در پناه الله یکتا شاد و ثروتمند و سعادتمند باشی
سلام نسرین جان
سپاسگذارم هستی وبودنت رو تحسین میکنم .بودنت مایه آرامش وامنیت است
گاهی اوقات بعنوان زنگ تفریح از گوش دادن فایلها دست میکشم وپیاده راه میافتم از کوچه های خالی از عابر در وسط شب یعنی ساعت یک گاهی دو شب راه میرم وفقط راه میرم قدمهایم رو آرام بر میدارم وکنترل ذهن رو تمرین میکنم تقوا رو تمرین میکنم که آرام قدم بزنم چون عادت دارم تند راه میرم پس آرام آرام قدم میزنم ورشتهدعصبی های مغزم را مجبور به آرام رفتن میکنم واین تقوا است کنترل ذهن است وساعتها راه میرم تا حای که واسه برگشت حال ندارم وسواس ماشین میشم .اکنون که از شهرم دورم وعراق شهر سلیمانیه هستم کوچه کوچه های اینجا حس عجیبی دارن کوچه ها بامن حرف میزنن وخلوت بودنشان در وسط شبا یه حس بودن در لبه دیواری که یه طرفش برزخ یه طرفش دنیای واقعی…واین وسط منم نمیدونم چطور باید بنویسم ولی منظورم اینه که این حس کاملا واقعی ومهیج بسیار پر الهام که توانای مکتوب کردنش رو ندارم بهم میگه فعلا فقط برو این الهامات وقتی از وسط رد شدی وبه آخر دیوار رسیدی معنا پیدا میکند ولذت میبرم از ناگفته ها و حرفهای ناشنیده من در شبهایم ….
احساسات خوبی دارم .و بسیار ممنونم که کامنت هایت برایم همیشه راهنماست
سپاسگذارم
سلام به آقا جمال عزیز .نمیدونم چرا حس و حال عجیبی پیدا کردم وقتی نوشتین عراق هستم سلیمانه .نمیدونم چجوری بنویسم که حسم منتقل بشه منقلب شدم چون امروز از صبح که نامه 31 حضرت علی رو گوش دادم هوای دلم و چشم هام نم نمک بارانی بود والان که اومدم و این نوشته شما رو خوندم حسم عجیب شده.انگار پیوند خورد اون مناجات با کوچه های خلوت عراق و چه تناسبی .حتما هم برای شما نشانه هست و هم قراره ی چیزی به من گفته بشه .اتفاقا همین امشب هم داشتم فکر میکردم که دوره دوازده قدم رو توی تعطیلات شروع کنم کنار دوره لیاقت و این داسخ شما به پاسخ دوست عزیزم مهر تایید زد روی این تصمیم .داشتم با خودم فکر میکردم سال جدید رو بزارم سال توحیدو عملگرایی و چه همزمانی شد دیدگاه توحیدی حضرت علی و کوچه های عراق و خلوت شبانه شما و کنترل ذهن .چه معجونی بشن با هم
.میدونین چیه منم عادت دارم تند راه میرم بعد از قانون سلامتی جوری که مدیر مدرسه ی روز به من گفت ماشالا چقدر سریع راه میری ی لحظه دیدم دم مدرسه ای بعد چند لحظه بعد وسط خیابون بودی !!!!
اتفاقا امروز من هم توی خلوتی شهر کلی پیاده روی کردم اول صبحی که همه جا خلوت بود
فعلا مغزم ی کم هنگ کرده شما توی عراق و من ی کم این ورتر از مرز عراق و ایران و این تجارب مشابه
حتما نوید و نشانه ای داره
حتما خیره
منم از شما سپاسگزارم که هستین و مینویسین برام
دورود بر شما استاد عزیزم و خانواده ی صمیمی و هم فرکانسم
امروز همراه با همکارم فایل رو دیدم.
فوق العاااده بود.
خود من زمانی که وارد سایت شدم 3 سال پیش بود اگر اشتباه نکنم که ی مدت رها کردم و دوباره رجوع کردم با اکانت جدید.
دوستان من زندگیم دستخوش تغییرات زیادی بوده تو این یک سال.شاید هنوز نتونستم خیلی از محصولات رو تهیه کنم اما بی صبرانه منتظر اون روز هستم.
امسال با اینکه سن کمی دارم کار خوب و مدیریتی دارم . در یک خانه ی زیبا زندگی می کنم و تمامی هزینه های زندگی با من است.
خدا را شاکرم به خاطر معجزاتش.این روزها خیلی بیشتر دارم روی باورهام کار می کنم.با خودم عهد کردم بهار یک ساعت زودتر بیدار شم و به پارک بزرگمون برم و تنهایی اقدام کنم.
ممنون از استاد عزیز به خاطر انرژی فوق العاده اش که کاملا انتقالش داد.
دنیا پاسخگر فرکانس من هست . فامیلی که خیلی از باورهای من دور بود خود به خود از زندگیم دور شد.
به همچنین دوستانم.
هر وقت سست میشم کامنتهای شما بهم انرژی میده و صحبت های استاد.
اصلا اهنگ های غمگین گوش نمیکنم و جالب اینه که وقتی پای فیلم و سریال میشینم دقیقا نتایج منفیش رو میبینم.واقعیت اینه که نمیشه ذهن رو فریب داد.
وقتی دست به نوشتن میبرم تمام کارهام یادم میوفته.وقتی از خواسته هام مینویسم ذهنم مسخره ام می کنه.
ولی جالب اینجاست که وقتی هم مینویسم به سرعت نتیجه میبینم و از ذهنم تشکر می کنم و بهش میگم (( تو به همون اندازه که توی فریب دادن قوی هستی توی براورده کردنم مهارت داری))
دوستان اگر نمی تونین فایلی رو تهیه کنید از فایلهای رایگان استفاده کنید.باور کنید اگر چندین بار گوششون کنید نکات کیلیدی رو میفهمین.
تمام حرف استاد در رابطه با تغییر باورهامونه.
منتظر نتایج زیبای خودم و شماها هستم. از خدا می خوام تمام کسانی که برامون عزیز هستن به فرکانسمون بیان و بخوان که تغییر کنن.
شاد باشید.
به خودت افتخار کن
?? اگه در هر لحظه خدا رو حس میکنی، به خودت افتخار کن.
?? اگه به عقاید و افکارت ایمان داری، به خودت افتخار کن.
?? اگه توی زندگیت از کسی بت نساختی، به خودت افتخار کن.
?? اگه معیارت واسه سنجش مردم شخصیت آدماست، به خودت افتخار کن.
?? اگه تا حالا کسی از دستت آزرده نشده، به خودت افتخار کن.
?? اگه به عمل آدما نگاه میکنی نه حرف اونا، به خودت افتخار کن
?? اگه دوستدار دوستان خدا هستی، به خودت افتخار کن.
?? اگه بینیاز از خلق خدا هستی، به خودت افتخار کن.
?? اگه از پنجرهی عشق به دنیا نگاه میکنی، به خودت افتخار کن.
? قانون زندگی٬ قانون باورهاست
? بزرگان زاده نمیشوند٬ ساخته میشوند ??
سلام به استاد عزیزم.
امروز 20 روز از سال 1402 گذشته.من طبق گفته ی استاد تعطیلات عید با خودم خلوت کردم.حالم رو خوب نگه داشتم.داشته ها و دستاوردهای سال قبل رو نوشتم و بابتشون شکرگزاری کردم.هدف امسالم رو نوشتم که داشتن شغل مورد علاقم بود و اولین اقدام عملی که باید انجام میدادم رو نوشتم و انجامش دادم که رها شدن از شغل قبلی بود.قدم بعدی هم بهم گفته شده که افزایش یکی از مهارتهای لازم در شغل مورد علاقم هست و چند روزه دارم دارم روش کار میکنم و آموزش میبینم.انشالله قدمهای بعدی هم گفته میشه و مطمئنم به نتایج خیلی خوبی میرسم.
و همچنان احساس خوبم رو حفظ میکنم.و به الهاماتم عمل میکنم.زیرا ایمان بدون عمل حرف مفت است.