پیشنهادی سرنوشت ساز برای تعطیلات عید - صفحه 2 (به ترتیب امتیاز)

و هو الخیر الرازقین …

سلام، اومدم که دستاوردهای سال نودونه و اهداف چهارصد را بنویسم.😍

۱۳۹۹ My Achievements

✔ خداروشکر برای ورودی مالی دو برابر به سال قبلش، در کل ۱۸میلیون

✔ برای اولین بار بیش ترین ورودی در یک ماه به سه.و.نیم رسید (اسفند) که استارتش از صفر شروع شد به دو تومن و بعد دو و خورده ای بعد سه و درنهایت در سال گذشته سه و نیم

✔ خرید معجزه طور قدم اول (پولش از آسمون اومد) و بعد قدم دوم، بعد قدم سه و چهار با هم به راحتی (با پولی که ساختم )

اوه خدای من این صحنه را قبلا تو خواب دیدم .. یک صحنه ی دژاوو .. خدایا شکرت . به خدام گفتم هر وقت یک صحنه ی اینجوری ببینم میگم یعنی در زمان و مکان درست هستم. این نوشته را ۸ام شروع کردم به فکر کردن و نوشتن در موردش ولی این روزها دستم به تایپش نمیرفت و حالا فهمیدم چرا ..چون من بایستی این نوشته را با تبلت ویندوزی مایکروسافت جدید خواهر مینوشتم که همین دو ساعت پیش رسید دستش چرا که اینجوری دقیقا اون فرکانس خواسته ام که یک لپ تاپ تبلت ویندوزی مایکروسافت هست را بیشتر حسش کنم. حس بیشتر از کم شدن فاصله ی فرکانسیم با این خواسته ارزشمند. الحمدلله برای این قانون فرکانسی

✔ بالاخره پرونده ی لامصبِ گواهی نامه ماشین را بعد از ۴ سال بستمش و گواهی نامه امو خیلی Fun گرفتم

داستانش:

خلاصه وار بگم که در این حد که من هر کاری که افسر گفت را عالی انجام دادم بعدش با یک لحنی که انگار fail شدم گفت پیاده شو اقا جون .. من پیاده شدم و دیدم همش داره میخنده .. بعد من توی اون لحظه بابا اصن قاطی کرده بودم من رد شدم این چرا میخنده این چرا داره میگه ۵۰۰ تا صلوات بدهکاری برای سلامتی امام زمان .. خلاصه اقاا جوری شد که گفتم اقاا وِلِکم .. رفتم خونه تو مسیر گفتم اوکی عیب نداره سرزنش نمیکنم خودمو هفته ی دیگه قطعااا دیگه این پرونده را تمومش میکنم .. رفتم خوابیدم چند ساعت بعد دیدم از آموزشگاه زنگ زدند .. الوو سلام (با یک لحنِ شاد و خنده رو) اقای فتحی چطوری باباا؟ من: خوبم خداروشکر : طرف: اقاا چرا این پرونده اتو نمیاری توراخدا بدیم که این گواهی نامتو بیارن دیگه .. گفتم چی؟ گفت چی چی؟ گفتم بابا من که رد شدم … طرف زد زیر خنده .. گفتم میخندی ؟ بعد داستان را براش گفتم .. بعد گفت ای باباا بابااا باهات شوخی کرده .. بدو بدو بیا پرونده اتو بیار یک قبولی خوشگل توی کارتکست زده +++ و از آذر تا الان خیلی خوب و بارها رانندگی کردم توی جاده های مختلف و روز و شب و هر بار به اون ویژگی های ماشینی که دوست دارم سفر برم باهاش را به وضوح بیشتری رسیدم خداروشکر.

✔ رابطه ی عاطفی بینظیر بدون وابستگی و دل بستگی براساس آزادی خداروشکر اونم چه طوررر شکل گرفت Wow این رابطه خودش دو پا افسانه است 😊✨ عاشقتمممم من نفس (رابطه ای که با الگوگیری ۱۰۰% از رابطه ی پدر و مری هست )

✔ افزایش دایره ی دوستیم با بچه های تاپ کلاس یکتاپرستی

✔ خلق اون لوگویی که میخوام به صورت الهامی (همین تصویر پروفایل عزیزمم) که توسط یکی از دستان خدا نقاش های خدا از همین اعضای خانواده امون نقاشی شد و به این شکل خلق شد.

✔ جسارت بیشترم در اینکه من توانایی حل هر مسئله ای را دارم. در واقع بیشتر سعی کردم به اون نقطه ای برسم که خدا در وصف مومنین میگه, ” افرادی که نه ترسی از آینده دارند و نه غمی از گذشته ”

✔ افزایش ااعتماد به نفس و خودباوریم مخصوصا از زمانی که با داستان الگوها در ج اول و دوم قدم چهار آشنا شدم. یعنی با همین عه این تونسته منم میتونم عه شدنیه امکان پذیر پس میشودها … افزایش عزت نفسم به این معنی که بیشتر خودم را دوست دارم واسه خودم بهترین ها را تهیه میکنم و ..

✔ باور قوی ترم به اینکه من به هر چی توجه کنم از همون جنس را بیشتر و بیشتر وارد زندگیم میکنم.

سناریو عوض شد … یوهووو همینه ..

اووو اووو اووو

بازم اینبار من بازنده ام اما از نو شروع میکنم، باز دوباره

من نمیخوام مثل کسی باشم که با اولین اشتباه، کم میاره

پرنده ها هم واسه یاد گرفتن پرواز بارها زمین میخورن، ولی بلند میشن باز

من نمیبازم ادامه میدم بازم چون تنها فکری که دارم، هدفه

همه راهارو میرم تا حقمو بگیرم از نو شروع میکنم باز، هر دفعه

من نمیبازم ادامه میدم بازم چون تنها فکری که دارم، هدفه

همه راهارو میرم تا حقمو بگیرم از نو شروع میکنم باز، هر دفعه

خب راستش اون وقتی که داشتم مینوشتم کاری که بایستی انجام میدادمش چون الهام بوده ولی مقاومت داشتم، خب اونی که میخواستم نبودم اون محمد ِ هپی یک پا دیوونه که شهرو که هیچ سایتو بهم ریخته هه .. خدا مثل همیشه بهم یک پیشنهاد داد که با زبان خواهر زاده ی نازنینم آنیا که میدونم این کوشولوی ۱۲ ساله هم یک روزی خیلی زود پاش به اینجا باز میشه، اره گفت بیاا دایی زوتوپیا را ببینیم ..

و از اون لحظه دیدن تا الان هر باز حسم خداروصدهزار مرتبه شکر بهتر و بهتر شده و احساسم روحانی تر .. یوهووو یوهوو همینه خودش من این محمد را دوست دارم .. یک محمد شاد .. یک محمد شاد … یک محمد شاد ..

ممنونم ملانی عزیز با این موسیقی شادت ممنونم که از ثروتی که بهت داده شده اینجوری استفاده کردی و یک روزی اینو خواندی این موسیقی زیبا را ولی چقدر خوشحالم و سپاس گزارم که همه چیز انرژی و انرژی بینظیر مثبت تو ملانی جان عزیزم در این موسیقی هست که هر وقتی مثل الان من میشنوم سرشار از انرژی مثبت میشم و مصمم تر از همیشه میشم که بخوام ادامه بدم ادامه ادامه ادامه تنها راهی که برای یک قهرمان وجود داره .. ادامه توی مسیر عشق و علاقه اش .. برای ساختن رویاهاش .. یوهووو Thank you darly thank you

و ممنونم پدر برای اینکه یک روزی حرف دلتو گوش دادی و خواستی که بهترین سایت موفقیت دنیا را بزنی .. شما با این کارت(تسلــــیم بودنت|ایمان به خدا و عمل صالح ) باعث شدی که بی نهایت انسان که اشرف مخلوقات هستند مثل خود شما که دقیقا لایق، سزاوار بهترین ها هستند دوباره به زندگی ای که میتونند داشته باشند داشتن و تجربه ی همه چیزهای عالـــی با هم یکجا مثل زندگی شما، امیدوار بشند .. مسیر انتخابی شما و بودن شما در این مسیر زیبای بهشتی جاده آسفالته جنگلی باعث شد که هزاران نفر به اصل خودشون نزدیک تر بشند .. اینا را نمیگم که بگم تحسین میکنم شما را .. اینا را میگم که میشه این همــــــــــــــه من تغییر کنم و با تغییرم این چنین و حتی بیشتر دلیلی انگیزه ای الگویی برای تغییر بی نهایت هم پاره ام بشم

YEAH

من نمیبازم ادامه میدم بازم… چون تنها فکری که دارم هدفمه … یه من یک جهانگرد دیوونه ی شادِ شادِ ثروتمند در صلح هستم که دارم شاد زندگی میکنم و با ثروتمند شدنم کمک میکنم که این دنیا جای بهتری برای زندگی کردن بشه .. جای خداگونه تر .. جای باامیدتر .. زیباتر .. ثروتمندتر .. قشنگ تر .. الهی به امید تو.

محمد جون دوست دارم عزیزم .. عاشقتمم .. خدایا شکرت .. هر خیری بهم میرسه از جانب توست .. و هر خیری میرسه هر الهامی میرسه بازم بهت فقیرم و سخت نیازمند و تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری میجویم .. خیلی خوب میدونم که دلیل حال خوبم خدا جون یاد توست یاد زیبایی های توست .. و من یادم نرفته که این خیری که بهم رسیده از جانب من و یا کسی بوده .. نه از جانب دقیقا تو بوده چرا که تو هرگز من را فراموش نمیکنی هرگز ایمان منو ضایع نمیکنی هرگز . .دوست دارم خدایی که هرگز نمیتونم ببینمت ولی در عین حال در همین لحظه در همه جایی در همه چیز حتی در همین فونت که روی دستکتاپم هست و این موسیقی زیبا و این گوشی که میتونم بشنوم و تویی این دستان زیبام این انگشتان که دارن تایپ ده انگشتی میکنن در حالی که به صورت زنده دارم میبینم اون کلماتی که خلق میشه را .. دارم لذت میبرم .. عاشقتم عاشقتم عاشقتم .. خدایااا صدهزار مرتبه شکرت

یوهووو ادامه میدم …

اما دستاوردِ بعدیم ..

✔ از توی همین نوشته متوجه شدم در حالی که توی دفترم اینو ننوشته بودم اینه که دیگه اون آدمی نیستم که وقتی احساسش بده و یا خنثی است و یا اونی نیست که میخوادش دنبال یک کار فیزیکی خاصی باشه دنبال این باشه که با یک فرد خاصی بخواد صحبت کنه که حالش بهتر بشه در واقع بیشتر از همیشه متوجه شدم که وقتی اون حسی که میخوامو ندارم توی حس بدی هستم حالم اوکی نیست هر ایده ای که بهم داده میشه منو از مسیر احساسی درست که همه ی نعمت ها توشه دورتر میکنه .. در واقع یاد گرفتم بیشتر از همیشه نمیگم همیشه میگم بیشتر از همیشه یاد گرفتم که .. سخت نگیرم .. توی اون حال هر چیزی به خودم نگم .. نگم اشتباه کردم نگم غلط کردم بلکه احترام وجود ارزشمند خودم را کاملا داشته باشم و اجازه بدم که فقط هیچ کاری نکنم اره درسته هیچ کاری نکردن توی این زمان دقیقا هنر و من بیشتر از همیشه یادش گرفتم ودارم انجامش میدم .. یوهوو ..

✔ باور قوی ترم به اینمکه خداوند منو هدایت میکنه نه به راه راست و نه به راهِ ظالمین!

خداوند مثل یک سیستم که فارغ از اینکه من کی هستم فرکانس من را دریافت میکنه و پاسخ میده. در واقع فقط منو به سمت کانون توجه ام هدایت میکنه. به خاطر همینم مهمه وقتی که توی احساس فرکانسی خوبی نیستی باید بتونی که این کانون توجه را نذاری هرجا که میخواد بره و توی ذهنت یورشی به پا کنه کلِ داستان به قول پدر در ۱۲ قدم اینه که بتونی اگاهانه این کانون توجه را ببری سمت اون چیزی که میخوای و هر بار بهتر و بهتر .. و این توانایی عالی در کنترل ذهن

✔ توی بحث سلامتی الحمدلله سالی که گذشت بازم یکسال دیگه به در سلامتی کاملِ کاملِ کامل بودنم خداروشکر اضافه کردم و جشـــن گرفتمش .. نه سرمایی خوردم نه قرصی هیچی هیچ امسال چهارمین سالم را جشن گرفتم .. خداروشکر خداروشکر ببین چه ثروتی دارم من یاد اون داستان افتادم پدر که در ۱۲ قدم گفت یکی گردنش درد میگیره میره دکتر کلی آزمایش و این چیزا بعد که نتیجه هم میاد میبینه هیچیش نیست .. اما کل این آزمایشاتش میشه ۴۲هزار $ به همین راحتی و سادگی .. بله وقتی که من این پولا را نمیدم خب یعنی داره به ثروتم اضافه میشه .. خداروشکر ..

سالی که گذشت از نظر اندان یک مدتی را خیلی خوب GYMام را ادامه دادم حرفه ای و بدنم را بیشتر عضله ای کردم ولی حجم ندارم ( که این یکی از برنامه های سال ۴۰۰) قدِ من بین ۱۷۵تا ۱۷۸ و وزن الانم ۶۰ که حسابی باید حجیم کنم خودم را به امید خدا

✔ رابطه ام با خانواده ام؛

خیلی خیلی خیلی بهتر شده الان با همه ی برادرام بیرون میبرشون میبرم به طبیعت و تفریحات با خواهر زاده ها و برادرزاده هام .. با بابا و مامان .. در واقع من قبلا پیشرفت ها و ویژگی های خانواده ام را نمیدیدم ولی بازم میگم از وقتی که مخصوصا قدم چهار جلسه اول و دوم که در مورد الگوسازی هست را دیدم خیلی بیشتر و بیشتر دارم میبینم که چه نعمت هایی دارند و سپاس گزارم به خاطرشون ..

✔ مهارت زبان انگلیسی

از همه لحاظ بهتررر و بهتر شده |گوش کردن، نوشتن، خواندن، مخصوصا صحبت کردننن .. به شدت تنها هدفی هست که وقتی شروع میکنم به صبحت کردن در موردش یعنی به انگلیسی با خودم حرف میزنم هی علاقه ام بیشتر میشه به حرف زدن به ادامه دادن .. در واقع سال ۹۹ این اتفاق شیرین را دیدم توی این مهارت اینکه، با یک مثال برای خودم این ردپا را میذارم

وقتی که به زبان پارسی شروع میکنم به تایپ کردن بدون هیچ سناریویی واقعا خداوند کلمات درست را بهم میگه و من فقط مینویسم .. قبلا به این شکل اتصال را در زبان انگلیسی نداشتم یعنی اینکه وقتی میخواستم همون داستان الهامی که به زبان فارسی را نوشتم میومدم به انگلیسی بنویسم به جای اینکه انرژیم بیشتر بشه کم میشد .. اصلا ارتباط خوبی اون جوری که میخاستم نداشتم باهاش، ولی از وقتی که تمرینم را بیشتر کردم و خواستم و خدا یک ایده داد و اون ایده توش نوشتن سفرنامه هایی که به فارسی بود حالا به انگلیسی هم ترجمه بشه را دیدم به چشم خودم دیدم که بدون اینکه از گوگل ترنسلیت هم بخوام استفاده کنم حتی کلمات انگلیسی بهم گفته میشد و من مینوشتم یعنی حتی یک جاهایی که از گوگل ترنسلیت استفاده میکردم قلبم میگفت نه محمد این نیست اینو بنویس کارت نباشه .. و من وقتی مینوشتم واقعاا احساس بهتری داشتم تا اینکه اون سیستم گوگل می آورد بالا. و حتی یک جاهایی اصلا من فارسی نمی نوشتم کلاا اون داستان شروع و ادامه اش با زبان انگلیسی بود .. wow پس در کل اون ارتباط عالی که با زبان فارسی دارم حالا با انگلیسی هم میتونم داشتم باشم .. اینو از نتایجم میتونم ببینم و بگم .. امسال من یک کلیپ انگیزشی هم به انگلیسی بهم گفته شد که توی کانال YouTubeام درست کردم و گذاشتم هم و چقدر فیدبک عالیییی و پر از اشک گرفتم .. ایول .. خداروشکررر

✔ چالش های جدید و قبولی در چالش

امسال از پس یک چالش حسابی توی افزایش مهارت هام در کافه داری براومدم خداروشکر

در کنار مهارت هام در کافه مثلِ، باریستایی، بارتندری، سالن داری، صندوق داری، کانترکاری، امسال من توی یک لول بالاتر با همون کافه ای که داستانش را گفتم خودم خلقش کردم توی شهرم شوش در ایالت همیشه سبز خوزستان، من نقشِ کاپیتان اردر(مدیرسالن) را هم بازی کردم یعنی دقیقاا کارم ارتباط موثر برقرار کردن با مشتری ها بود اولش راستش خیلی سخت بود برام یعنی حتی میخواستم بگم اقاا من نمیتونم بیخیال .. ولی بازم امید و امیدواری بیشترم لطف خدا بودن توی سایت، انجام تمرینات، یادآوری کارهای عالی که در گذشته انجام دادم مهارت هام، دوباره بهم قدرت داد که ادامه بدم و خب توی ۶ ماه نیمه دوم سال بی نهایت درس گرفتم و بی نهایت بار هم الگو شدم برای همکارام هنوز که هنوز میگن بهم محمد من بهت مدیونم و بعدش خب این را میشنون بچه ها، که بابا من ِ محمد فقط یک دستی از بی نهایت دستان خدام .. در واقع اولش که رفتم اون شرایطی که میخواستم را نبود و نداشتم ولی کم کم خلقش کردم خداروشکر.و خیلی بیشتر از اون چیزی که میخواستم شد حتی.

✔ این دستاورد را هم داشتم که توی همین نقش کاپیتان اردری من بیشترین حقوق و کم ترین میزان ساعت کاری را داشتم توی کافه برای اولین بار و تنها نفری که اینجوری بسته بود با کافه من فقط ۶ ساعت کار میکردم و بیشترین حقوق در مقابل بچه هایی که حداق شیفت کاریشون ۹ ساعت بود.

✔ امسال خیلی بیشتر نشانه ها |Sign را دریافت میکردم یعنی خیلی بیشتر میدیدمشون چون مدارم خیلی بالاتر رفته بود و البته خب بیشتر وقتا هم تایید میکردم و سپاس گزاری میکردم و به این شکل تاییدشون میکردم. در واقع امسال با ورودم به ۱۲ قدم پراز خیر و برکت بی نهایت، من به جایی رسیدم که میتونستم واقعا فرکانس های از پیش فرستاده ام را ببینم دقیقااا ببینم.

✔ این دستاورد را داشتم که مثلا توی یکی از این نشانه ها و در اوج اتصال بودنم اومدم متعهدانه ۳۳ قسمت سریال زندگی در بهشت را هر روز که میومد میدیدم و کامنت پر از عشق و ارزشمندم را می نوشتم حتما حتما، قبل از اینکه این سریال chapter ۱ اش تموم بشه بهم الهام شد که این سریال به زودی تموم میشه و تو نباید وابسته این سریال باشی که داری هر روز میبینی معجزه هااا را و مینویسی .. همون شب خدا بهم نشانه ی دیدن دوباره ی ” سفر به دور آمریکا را داد ” ولی با یک فیلد خاص که مخصوص ِ خودم در مدار خودم بود اینکه به این شکل که؛ ۱ فایل را ببینم ۲ کامنت های لایک شده را بخوانم ۳ برای بچه ها بنویسم و تحسین کنم و تشکر کنم و نکات مثبتشون را بگم تا جایی که در مدارش هستم و در نهایت ۴ کامنت ارزشمند خودم را بنویسم از توجه بر نکات مثبت اون قسمت. و من اینکارو کردم باورم نمیشه یعنی من اومدم این همه قسمت را دیدم و با جریانی که خداوند توسط من راه انداخت بی نهایت از بچه های دیگه هم الگو گرفتند این کارو کردند و اونا هم طعم این الهام شیرین را در مداری که بودند با توجه به باورهاشون چشیدند. و اتفاقا توی همین جریان ِ ساده هدایت بود که با عشقم آشنا شدم و ایشون هم با منِ عشقولانه .. خخ چون دقیقا الهامی که به من شد به ایشون هم شد در واقع همونجا من بیشتر داستان مدارها را درک کردم که سیستم همیشه ایده داره برای بهتر شده توی هر چیزی ولی تو باید در مدارش باشی.

✔ این اتصال عالی را توی نویسندگیم هم جشن میگیرم که فکر کنم ۱۳ تا قسمت پشت سر هم ۱۳ تا کامنت پشت سر همم مهرتایید خدا توسط پدر گرفت واقعا این اتصالم را جشن میگیرم.

✔ قدرت خرید بیشتر و بالاتر، صبورتر شدم. در این حد که دو تومن را هم توی کمتر از یک ساعت خرج کنم با احساس خوب (که اونم برای خرید قدم ها بود )

✔ قدرت تحسین گری در من بسیارررر بالا رفت ( که استارتش و هم مدار شدنم با فایل :” راهکاری موثر و کارآمد برای باور فراوانی بود ” و تقویت شدید این ویژگی به شکل های مختلف مخصوصااا نوشتن که همزمان شده بود با همون اومدن سریال زندگی در بهشت و بعدشم که سفر به دور آمریکا و بعد ادامه سریال زندگی در بهشت ..

یک چیزی بگم که من تا قبل از فایل راهکار که فکر کنم همین پارسال همین موقعا بود دیدمش من با فرکانس حسادت و یا تحسین خیلی َاشنا نبودم یعنی خیلی وقت ها به چیزی و کسی شاید ته دلم بدون اینکه فریاد بزنم و به زبان بیارمش ناآگاهانه داشتم حسادت میورزیدم و من این حس بد را نمیدونستم مال چیه .. ولی بعدش با خودشناسی بیشتر توی این مسیر الهی من با این دو فرکانس خیلی خیلی بیشتر آشنا شدم و حالا خب خیلییی خیلیی بهتر شدم خداروشکر میخوام یک مثال باحالی بزنم از اینکه این قدرت تحسین چقدررر قدرتمنده و واقعا باعث میشه که من به مدارهای بالاتر برم و لاجرم نعمت های بیشتری را دریافت کنم.

قبل از مثال اینو بگم که من انقدر غرق در تحسین ویژگی های بچه ها میشدم؛ فایل ها، تصاویر، زیبایی ها میشدم که واقعا یکی بودن با خداوند یکتا را احساس میکردم بعد با همون حال وقتی به بچه هایی که تا حالا ندیدمشون اصلااا یا اصلا توی اینستاگرام و یا بیرون با همون حس و حالِ عالیمممم میتونستم تجربه ی بی نهایت شیرین عشق بی قید و شرط ورزیدن را ببینم و حس کنم .. در واقع این تجربه را داشتم که اون افراد را واقعااااا جزیی از خودم کاملا ببینم فارغ از هـــر عامل بیرونی و مثل خدا مثل بارون باشم و عشقققق بورزم به هر چیزی به هر کسی عشق بورزم عشق ِ بی قید و شرط .. در این حد با ویژگی تحسین کردن و تبریک گفتن من واقعا یکی شده بودم با خدا یکِ یک .. نامبر وان .. الان مثل اون موقعا نیستم ولی اینم یکی از اهدافم دوباره ام هست که بیشتر با خدا یکی بشم و به نظرم بهترین برنامه همین دیدن سریال زندگی در بهشت دیدن سفر به دور آمریکاست که واقعا مثل یک ژنراتور فرکانس مثبت هست ببینی و حتما ردپات را ثبت کنی.

حالا اون مثال را بزنم ..

اینجوری بگم که انقدر این ویژگی تو پوست و خونم با تمرین کردنش در لحظه های بیشتر روزم در من به عادتی مثبت بدل شده بود که وقتی مثلا توی کافه بودم اقا من اگر پسری دختری میدیدم که عطری عالی زده تحسینش میکردم لباسی زیبا پوشیده تحسینش میکردم .. مثال هاش خیلییی زیاده (لبخند) خداوکیلی اما میخوام بگم که ۵ تا آدکلان و اسپری گران قیمت را اینجوری اصلا هدیه گرفتم .. یعنی اینجوری میشد که مشتری میومد حالا میگم حتی بدون اینکه بشناسمش و یا منو بشناسه میگفتم اون حس و حالیم را انتقال میدادم میگفتم واییی پسر .. وای دختر چه عطری زدی چقدرر خوبه .. و بعد میدیدم همون دوست باز بعدی که میومد کافه اولین کاری که میکرد فکر میکنید چی بود؟ درسته .. میگفت بفرما این همون عطر|آدکلان|آسپری .. بود که میگفتی چقدرر خوبه هدیه ی من به شما .. خدای من ..

یک مثال دیگه ای مال خود روز قبلی بود که اینو توی دفترم نوشتم یعنی ۷ام فروردین ( من این نوشته را از ۸ ام استارتش را زدم ) اقا اون روز قرار بود من قهوه بخرم آدکلانم که تموم شده بود را بخرم .. هدایت خواستم برای خرید قهوه با اینکه مسیرش دورتر از اون آدمی بود که همیشه ازش قهوه میخریدم حسم میگفت برو از اینی که بهت میگم بگیر .. اقا رفتم خریدم با احساس خوب و ساعت ۱۳ شده بود خب اینجا توی این شهر مغازه ها میبندن ظهر .. که دوباره بعدازظهر بیان .. خلاصه گفتم عه ببین آدکلان نخریدم حسم گفت برو سمت فلانی که وسط بازار .. رفتم دیدم عه بسته اس همینکه اومدم برم خونه اقا یک نسیم خنک هم اومد و یک بویی بینظیر را استشمامم کردم .. تنها کسی که اونجا بود یک آقایی بود که داشت کاهو میخرید رفت سمت ماشینش رفتم سمتش که طبقِ این عادتم تحسینش کنم و تشکر کنم برای این بوی فوق العاده ای که زده یک جوری وسط خیابون داد زدم گفتم، اقااا این عطرت منو دیوانههه کرد عجب بویی داره، یهو اون اقا بدون اینکه سلام کنه حرفی بزنه در ماشین را باز کرد و سرشو تو کرد و اورد بیرون و یک چیزی را روبه روم گرفت .. لبخند زد و گفت بفرماااا هدیه ی من به شما .. به همین راحتی وسادگی با همین تحسین کردن میبینید بچه ها؟! خدایاا شکرت اونم چه آدکلان برندی هست برندی که دوستش دارم ZARZ خب معلومه که لایق بهترین ها هستم.

✔ در واقع دستاورد دیگه ام که درصدی بهش اضافه شده اینه که بیشتر از همیشه به یادم میاد که بخوام امروزو زندگی کنم برای این لحظه برای امروز زندگی کردن به خاطر همینم بیشتر شادی را احساس میکنم بیشتر از زندگیم دارم لذت میبرم .. برای مثال من این مثال تحسین را اصلا هیچ سناریویی نداشتم براش ولی وقتی که داشتم توی دفترم مینوشتمش یهو بهم گفته شد و وقتی نوشتم اصلا کلی بیشتـــر در احساس خوب موندم. خداروشکر و حالا هم که دارم به اشتراکش میذارم ..

✔ دستاورد دیگه ام سالی که گذشت بیشتر از همیشه تمرین متفاوت فکر کردن و متفاوت نتیجه گرفتن را داشتم. در واقع خب من حالا وارد دوره بینظیر و پر از خیر و برکت ۱۲ قدم شده بودم و استاد تمریناتی را گفته بود که من تا حالا نه بهشون فکر کرده بودم چه برسه به انجامشون ..

✔ یکی از دستاوردهای دیگه ام که دوست دارم جداگونه بنویسمش و خیلی هم به خودم به خاطرش افتخار میکنم ” توانایی عالی ام در ارتباط موثر برقرار کردن هست”

فکرش را کنید من هر روز ۶ ساعت توی کافه هر روز مشتری های جدید پسرر و دختر کوچیک و بزرگ آدم های متفاوت با باورهای متفاوت سلیقه های متفاوت .. خیلی خیلی بزرگ شدم خیلی ظرفیتم با درس هایی که توی کافه داشتم بیشتر شد.

✔ از دستاوردهای دیگه ام، خب با حقوقم کلی چیز برای خودم خریدم، کفش، لباس، شلوار .. JuSt CoLoUrFuL

✔ امسال دستاورد بزرگ دیگه ام پیدا شدن بزرگترین مقاومت ذهنی ام بود و بله اونم ثروت هست اونم وقتی که ۱۲ ام جلسه پیاپی از قدم‌ها را گوش دادم جلسه ی ۴ قدم دوم که در مورد مولد ثروت بودنم هست .. و دقیقا به قول استاد اونجایی که بیشترین مقاومت هست باید بیشترین تمرکز را بذاری و همینم هدف سالِ ۱۴۰۰ هست ((اولویت بالاا))

✔ یکی از دستاوردهای دیگه ام، صفر کردن خودم بودم از بدهی، خیلی زیاد نبود ولی خب بایستی پرداخت میشد .. دیگه اینکار ۲تومنی بدهی برای انصراف از دانشگاهم داشتم که سال ۹۶ انصراف داده بودم اونم پرداختش کردم خداروشکر.

✔ یکی از دستاوردهای بسیار مهم دیگه ام این هست که فهمیدم واقعا پولی که خلق میکنم به خاطر خود شغلم نیست بلکه به خاطر باورهایی که نسبت به شغلم دارم علاقه ای که دارم. و از زمانی که وارد قدم چهارم شد خب کلی الگو آوردم که مثلا معلم هستند ولی ببین .. طرف ثروتمند ولی اون معلم چرا نیست .. خلاصه این باور را منطقی کردم تا حدی خداروشکر.

✔ دستاورد دیگه ام تکاملم را بیشتر طی کردن در رفتن به سمت ِ عشق و علاقه ی وافرم، رسالتم .. نویسندگی (سفرنامه نویسی و رمان ) .. عکاسی .. فیلم سازی .. استوری تلینگ .. همه در قالبِ محتوای تولید شده در همیشه سفر بودنم )) دو جا این حس و عمل کردن به سمت عشق و علاقه ام را خیلی بیشتر از همیشه احساس کردم اولیش اردیبهشت ماه ۹۹ بود همان زمانی که داشتم سریال زندگی در بهشت را میدیدم .. کامنت ها را میخواندم .. میدیدم مثلا توی کامنت ها میدیدم توی فایل ها که میشه عه مسیر عشق و علاقه ات را در پیش بگیری و هم ثروتمند باشی این باور برام منطقی تر شد کمی، دومین بار که این حس بسیار تزریق شد بهم زمانی بود که فایل الگوبرداری از افراد موفق قسمت ۱ | تام بریدی اومد روی سایت اومد، این خبر را میخوام بگم که هر باری که این حس میومد اقداماتی گفته میشد که من انجام میدادم .. مثلا یکی از اون کارها این بود که برم الگوهایی را پیدا کنم که تونستند به موفقیت های بسیاری برسند و البته در ابتدا من این کارو کردم بعدش خدا دید و توسط چندتا از بهترین دستان بینظیر ممتازش که ۱۲ قدم را کار کردند این الگوهایی که هر کدام از بچه ها وقت ها گذاشته بودند برای پیدا کردنشون من همه اشون را فقط توی یک ایمیل داشتم و هر روز چندتا را بررسی میکردم و مینوشتم توی دفتر ۱۲ قدم بینظیرم. که البته در روند تکاملیم متوجه شدم که من باید الگوهایی را پیدا کنم که توی مسیر عشق و علاقه ام هست .. باید بیشتر تمرکزم را بذارم روی این الگوها

✔ یکی از دستاوردهای دیگه ام، ایمان راستین به غیب بود .. با یک مثال خیلی خیلی خیلی عالی و ملموس توی آخرین کامنتم در قدم دوم جلسه چهارم نوشتم اگر مهمه براتون برید بخوانیدش .. من واقعا با اون داستان ایمانم به غیب خیلی خیلی خیلی بیشتر شد .. به این که درسته اون چیزی که الان میخوام و ندارم را اگر میخوام داشته باشم باید حرکت کنم براش باید من سمتِ خودم را انجام بدم و توکل واقعی کنم به خدا توکل یعنی اینکه ایمان بیارم به اینکه خدا هم سمت خودش را عالی انجام میده و هرگز دیر نمیکنه که توی اون داستان معجزه اسای تولدی که برای بچه های دارالیتام شهرم توی کافه گرفتم کاملا دیدم که خدااا از کجااهاا رسوند .. از جاهایی که حتی حتی حتی اپسیلونی هم فکرش را نمیکردم رسوند بهم. خدایا شکرت | و حالا خیلی شجاعتم برای رفتن به سمت خواسته هام بیشتر و بیشتر شده.

✔ دستاورد دیگه ام خب الهام بخش بودنم را بیشتر دیدم تاثیرگزار بودنم را بیشتر دیدم الگو بودنم را بیشتر دیدم بیشتر درک کردم که چطوری میتونم به خواسته هام برسم خواسته هایی که یک فاصله فرکانسی داره باهام با بیشتر بودن در احساس توجه به اون خواسته به شکل های متفاوت .. بیشتر سیستمی بودن خدا را باور کردم و بیشتر عمل کردم . و در واقع بیشتر در احساس شادی میموندم و زمانی که احساسم بد بود میگفتم یعنی این اهرمی را حس میکردم که با گوش دادنم به جلسه اول قدم دوم بود که استاد اون مثال ادم کوه نوردی را میزنه که وقتی احساسش بد مثل اینه که میافته و حالا که احساسش بده دستش را گره زده به خارهایی که بالاسرش هستند و با اینکه خار هستند ولی اصلا مهم نیست چون تنها چیزی هستند که باعث شده سقوط نکنه و بمیره پس حالا هررر جوری که شده بایدد حالش را خوب کنه باید احساسش را خوب کنه چون خواهد مرد اگر اگر اگر اگررر این کار بسیار مهم ترین را نکنه .. خب این داستان و شنیدنش بارها و بارها باعث شد که من بتونم خیلی سریعتر از قبلی که توی ۱۲ قدم نبودم بتونم احساسم را به خوب و بعد کمی خوب تر برسونم .. و از خوب تا خوب تر خیلی فاصله ی کمی هست و بیشترین انرژیم فقط اون زمانی هست که احساس بدم را میخوام به خوب تبدیل کنم .. در واقع تکامل میشه تصاعد .. خداروشکر .. واوو چقدر نوشتتم حتی سه برابر بیشتر از اون چیزی هست که توی دفترم اون روزها نوشتم .. خدایا شکرت

✔ امسال بیشتر از همیشه به سبک شخصیم زندگیم کردم، الهامی زندگی کردم، بیشتر نشانه ها را دنبال میکردم، بیشتر در لحظه زندگی میکردم، بیشتر در صلح بودم با خودم. اره صلح بیشتر .. امسال بیشتر باور کردم که دقیقا اون کسی که باعث شده نعمت های بیشتری را دریافت نکنم اون کسی که بیشتر از همه ظالم تره را پیدا کنم .. اره دقیقااا خودممم .. واقعاا بازم بازم بازم از نعمت های ورودم به ۱۲ قدم وقتی که جلسه چهار قدم دوم را شنیدم بارهای باررر .. واقعا درک کردم که باورهام هستن واقعا درکم باورم بیشتر شد که این باورهای من هستند که اجازه نمیدن ثروت و نعمت های بیشتری را وارد زندگیم کنم بیشتر باور کردم که خودمم که دارم ظلم میکنم به خودم بیشتر باور کردم که دنیای بیرون از من ۱۰۰۰۰۰۰%%% بازتابی کامل از دنیای درونی ِ من است بیشتر باور کردم که این باورهای من که داره اتفاقات پیرامونم را میسازه بیشتر باور کردم که میشه میشه با تغییر فرکانسم و با ادامه دادن این فرکانس آگاهانه به شکل های مختلف(تجسم، مرور خاطره ای، نوشتن، صحبت کردن در مورش .. ) باوری را ایجاد کنم. بیشتر باورر کردم که من واقعا دارم به سمت توجه ام هدایت میشم. انقدررر که ااتفاقات خوبم را می نوشتم و مینویسم انقدر که به کسی فکر میکردم میدیدم بهم همون روز همون موقع مثلا بهم زنگ زده پیام داده یا میدیدمش .. خدایا شکرت.

+

اما اهداف سال ۱۴۰۰ مبارک :

✔ توی سلامتی و اندام و سطح انرژی:

دوست دارم حجم بدنم را در واقع وزنم را تکاملی به ۷۰-۷۴ کیلو برسونم. من تونستم قبلا به ۶۵ هم برسونم. و البته یکسال دیگه به سال های در سلامتی کامل بودنم اضافه کنم و بتونم ۱۰ تا ۱۵% بیشتر پرانرژی تر باشم در سطح روز.

برنامه ای که دارم براش، به همون شیوه ای هست که استاد در جلسه اول و دوم قدم چهار گفت .. الگو برداری .. برای منطقی کردن .. یعنی من باید ببینم ادمایی که لاغر بودند مثل من ولی خب خیلی راحت حتی با باور اینکه من آبم میخورم تپل میشم وزن اضافه میکنم را ببینم الگو بگیرم + اینکه باید باورهای مناسبش را هم بنویسم .. و نوشتن اهرم رنج و لذتش مثل داستانی که استاد در جلسه ۵ قدم اول در مورد کشتی گرفتنش و کم کردن وزنش گفت همانجوری که استاد با تکرار این باورها و خواندن اهرم کاری کرده بود در ذهنش که هر لحظه احساس کنم که الان داره وزن کم میکنه منم باید کاری کنم که ذهنم احساس کنه که وقتی توی باشگاه هستم الان دارم وزن اضافه میکنم.

(این برنامه در اولویت اولم نیست ولی)

✔ در رابطه عاطفی:

خب مایلم قدم بعدی که بهم الهام شده را بردارم و اتفاقا توی همین راستا توی کامنت ۱۵۶ سریال زندگی در بهشت خداوند قدم بعدیم را گفته که باید برم به خواستگاری دختر مورد علاقه ام و خداوند در همین راستا برخلاف باورهام در این مورد که باید حتما وضعم خوب باشه تا برم به خواستگاری حالا که داستان الگوها را بیشتر درک و دارم عمل میکنم بهشون، الگویی را آورد که هیچی نداشت و رفت به خواستگاری دختر مورد علاقه اش و بعد از ازدواج اون اقا هدایت شد به سمت عشق و علاقه ام و رسیدن درآمد از صفر کلوین به درآمد میلیارد و چندین میلیاردی .. در واقع قدمی که دارم و احساس میکنم

—-> اینه که این نوع الگوها را هر روز تکرار کنم تا به اون ایمانی برسم که منم مثل اون فرد عمل کنم توی همین شرایط و کار دیگه ای که حس میکنم اینه که باید بیشتر با عشقم زندگی کنم توی ذهنم و اونو بیارم توی خانواده ی خودم من برم پیش خانواده اش دوستاش دقیقاا باید این کارو بکنم که به این شکل باورهای مناسب را در این مورد ایجاد کنم تا همین هم ببینم.

✔ ((اولویت بالا و اول )) ثروت:

| حداقل ۵ برابر درامد کلم را بیشتر کنم یعنی ۱۰۰ میلیون تومان خلق کنم. احساس میکنم که میتونم و حتی میتونه بیشتر از این مقدار باشه.

| خیلی خیلی این ثروت باید با پوست و استخوانم یکی بشه، عجین بشه، بیشترین مقاومتم اینجاست .. پس در واقع خیلی بیشتر باید این فایل های در مورد ثروت را گوش بدم .. چه فایل های رایگان چه محصولات .. یعنی برنامه روزانه حداق برای گوش دادنشون و عمل کردن بهشون.

| هدف دیگه ام اینه که بتونم چندین شیر پول بسازم حداق دو تا در امسال که قطعا یکیشون باید مسیر عشق و علاقه ام باشه

| خلق درآمد دلاری $ از مسیر عشق و علاقه ام هست ( که در دست اقدام هستم براش)

✔ سرمایه گذاری بیشتر روی خودم:

| خرید روانشناسی ثروت ۱

| ادامه ی ۱۲ قدم

| اصول کسب و کار شخصی

✔ تهیه یک سری نیازهای اولیه:

| مهم ترینش گوشی هوشمند هست که هنوز هنوزه من دارم با گوشی ساده سر میکنم. | لپ تاپ مایکروسافت سرفیس بوک ۳ یک ترابایتی، پاوربانک بالای ۲۰هزار، هارد یک ترابایتی آداتا، پایه نگه دارند گوشی یونگ تن، ساعت هوشمند؟، هنسفری بی سیم برند هایلو

✔ در راستای عشق و علاقه ام یعنی جهانگردی در ادامه ی ایران گردی هام:

| گرفتن پاسپورت که به خاطر همینم من اردیبهشت همین سال دارم میرم سربازی که البته از الگو دارم استفاده میکنم که منم میتونم معاف بشم. امیدم زیاده برای معافیتم ان شاا.. چون یکی از داداش های منم به همین شکل ساده وراحت اصلا از جایی که فکرش را نمیکرد بدون پارتی و چیزی .. قانونی اومد که بهش میخورد و معاف شد. ان شاا.. و ان شاا.. که اگه بشه اولین سفر خارجیم را هم برم چه تنها چه با عشقم به ترکیه ( یک چیزی که حس میکنم اینه که اگر من برم کی منو برگردونه از سفر! خخ انقدر دیوونه ام که از اون ور احتمالا میرم ادامه اشو میدم .. اصلا هاها .. )

| مهارت بیشتر در زبان انگلیسی ( روشم هم اینه که همین کاری که خیلی این روزها با انجامش بهم حال میده را ادامه بدم در واقع مثلا وقتی میخوام به فارسی باورهام را مرور کنم یا تجسم کنم میام به انگلیسی مرور میکنم و دقیقااا میفهم که چه کلمه هایی را بلد نیستم بعد میام یادداشت میکنم و میفهم و یاد میگیرم .. دیروز بود فکر کنم رکورد صحبت کردن به زبان انگلیسی را شکوندم واسه خودم بالای ۶ ساعت پی در پی با خودم حرف میزدم انقدررر که بعد خوابم گرفت )

| خرید هاست و دامین و راه اندازی سایتم به امید خدا

| مرور بیشتر و تمرکزی روی الگوهام در همین مسیر

✔ در کنترل ذهن و معنویت:

| یکی شدن با خدا، عشق ورزیدن بیشتر .. : در واقع این کار را میخوام با ادامه ام ان شاا.. در همین دیدن سریال زندگی در بهشت در دیدن سفر به دور امریکا .. چیزهای مثبت ادامه بدم .. بنویسم حتما هر قسمتی که میبینم باید ویژگی تحسین گریم را بیشتر و بیشتر کنم در تمام جنبه ها به امید و توکل بر الله یکتا.

| تمرین بیشترم در اینکه بتونم ذهنم را توی شرایط های مختلفی بتونم به سمت خواسته ام ببرم. در واقع خیلی دوست دارم که بتونم انقدرر متصل باشم تا وقتی مثلا الان ۱۰% احساسم خوبه و متصلم بتونم اون صدای قلبم را بشنوم که اصلِ کاری بعدی چیه که اگاهانه بیام بهش توجه کنم تا احساس خوبم را به ۲۰% حالا برسونم و همینجور ادامه بدم: من برای این کار نیازه که باورهام قوی تر بشه نیازه که عزت نفسم که توحیدی ترین باور هست را بیشتر کنم، نیازه که بیشتر از اصل پیروی کنم و از حاشیه دوری توکل بر خدا

| افزایش عمل به الهاماتم با باور به انا الله الیه الراجعون خیلی خیلی مهمه که اینو به یاد بیارم که واقعا کی هستم و بفهم که هیچی نیستم هر چندکه هرچندترین دنیا باشم .. میخوام در واقع خودم را در مقابل خدااا پایین بیارم در واقع منظورم خشیت هست اینکه ترسم از خدا بیشتر بشه اینکه اگر به الهامم عمل نکنم چقدر بد برام تموم میشه .. بیشتر سیستمی کار کنم بیشتر به یاد داشته باشم که من باید تسلـــیم محضِ خدایم باشم من باید به یاد داشته باشم که من پاره ای از خدام و کارم خلق کردن و گسترش زمین به یاد داشته باشم که خدا کیه چه قدرتی داره و اینکه هر کاری میکنم به خاطر خودش باشه مثل الان نوشتن این ردپا. بیشتر به یاد بیارم که اگر عمل نکنم به الهامم اگر کار نکنم روی خودم اگر درآمدم را بیشتر نکنم اگر مسیر عشق و علاقه هام را در حالی که همه ی شغل ها به یک اندازه پتانسیل ثروتمند شدن من را دارند اگر این کارها را نکنم من خیری برای این جهان ندارم و با چه رویی میخوام فردا روز جلوی خداوندم بایستم و بگم که oh Sorry My Lord I couldn’t .. I couldn’t b Rich, Healthy, joy … و چقدر shame اور هست ..

و اینکه | دوست دارم یک موتور بخرم. و تجهیزش کنم تا راحت تر جابه جا بشم اون جوری که خودم دوست دارم به امید خدا.

توکل بر خدای مهوبون و بخشنده که حامی منه و از من محافظت میکنه و خیر و شرم را بهم میگه و همه ی راهکارهای ثروت آفرین را میدونه و بهم الهام میکنه و دوستم داره عاشقمه بیشتر از من میخواد که ثروتمند باشم بیشتر از من میخواد که به خواسته های ارزشمند و مقدسم برسم چرا که تنها راه رشد این جهان بر پایه ی رشد و پیشرفت رسیدن من پادشاه به خواسته های ارزشمند و مقدسم هست ..

خدایا صدهزارمرتبه شکرت

خودت هدایتم کن ..