درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 1

استاد عباس منش در این فایل، از دل موضوعی که به‌ظاهر طنزآمیز است، از زوایای مختلف این اصل اساسی را به ما یادآوری می‌کند که:

  • ورودی‌های ذهن چگونه باورها، پیش‌فرض‌ها و انتظارات ما را از وقوع اتفاقات آینده شکل می‌دهند.
  • این انتظارات و ذهنیت‌ها در هر لحظه:
    • از یک سو، تجربه‌های هم‌فرکانس با خود را وارد زندگی‌مان می‌کنند.
    • از سوی دیگر، به یک اتفاق خنثی – که هیچ معنایی نداشته است – در زندگی ما معنا می‌بخشند.

به این صورت که:
اگر این ذهنیت و انتظار مثبت باشد، احساسات مثبت و شرایط دلخواه را از دل آن اتفاق خنثی برای ما خلق می‌کنند؛
و اگر منفی باشد، از دل هیچ ، شرایط نادلخواه را برای ما می‌سازند.

این فایل را با دقت گوش دهید و تجربیات خود را در این زمینه با ما به اشتراک بگذارید.

منتظر نظرات تاثیرگذارتان هستیم.


درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 2

درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 3

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 1
    112MB
    34 دقیقه
  • فایل صوتی درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 1
    33MB
    34 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

350 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «آرزو» در این صفحه: 2
  1. -
    آرزو گفته:
    مدت عضویت: 2720 روز

    سلام استاد خیلی خیلی جالب بود این فایل

    تو روزمرگی هام خیلی ازین موارد دیدم

    چند روز پیش یه نفر اومد خونمون وشب خوابید

    قبل خواب بحث درباره داروهای تقویتی بود به من گفت یکی از قرصات بده من بخورم

    منم قرص منیزیوم بهش دادم

    طبق شناختی که ازش داشتم میدونستم شبها اصلا خوابش نمیبره و خیلی جابجا میشه واینو به شوهرمم گفتم ولی صبح بیدار شدم دیدم همونطور که شب خوابیده حتی جابجا هم نشده بود خودش بیدار شد و گفت عجب قرصی بهم دادی من تا صبح خوابم برد و عکس از جعبه داروت بگیر بهم بفرست

    البته ناگفته نماند که من بهش گفته بودم داروم خارجیه و ساخت انگلیس و خریدمش 500هزار تومن در صورتی که بعد جعبه اش دیدم و فهمیدم خریدم 120هزار تومن

    و اون فرد باور کرد که این دارو بهترین دارو هستش و راحت خوابید در حالی که با قرص خواب هم خواب نمیره

    خیلی مثال مشابه توت فرنگی هست و من ازین موضوع خیلی استفاده کردم

    همیشه غذایی که میپزم خواصش بیان میکنم و میگم این غذا برا فلان بیماری که داری خیلی خوبه یا خواص میوه ها میگم و آدما یجوری میخورن و مدتی بعد بیماریشون خوب خوب میشه

    ایجاد این ذهنیت مثبته یا حتی ذهنیت منفی‌ خیلی رو ما آدما تاثیر داره

    و حتما یادم باشه تو فایل بعدی جریان بچه دار شدنم تعریف کنم که یکی از نتایج عالی زندگیمه که با کمک قانون خیلی راحت بهش رسیدم

    خدانگهدارتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    آرزو گفته:
    مدت عضویت: 2720 روز

    سلام سمانه جونم چقدر زیباهستی گلم و عکست فوق العاده است

    کامنت شماهم دریاره مادر بزرگت عالی بود

    درباره بچه دار شدن هنوز کامنت نذاشتم ولی الان که شما گفتی تازه یادم افتاد به قول و قرارم و تصمیم گرفتم بنویسمش امیدوارم شماهم به زودی بچه دار بشی و از فرزندت لذت ببری گلم

    خوب بریم سراغ داستان بچه دار شدنم همینجا میگم واست گلم

    من و همسرم سال 1401عروسی کردیم و از همون اولش ایشون بچه میخواست و من نمیخواستم و کلا از بچه فرارری بودم حس میکردم خیلی زوده و حداقل دوسال باید صبر کنیم خوب ماهیانه من عقب میوفتاد و بی بی چک استفاده میکردم و میدیدم خبری نیست بازم ول کن نبودم میرفتم آزمایش میدادم سونو گرافی میرفتم و هیچی نبود یجورایی خودمم ناراحت میشدم اما بازم میگفتم اگه بچه باشه سقطش کنیم من الان شرایطش ندارم و بقیه میگن سریع بچه آورد و بی کلاسه

    تا اینکه نزدیکای سالگرد ازدواجمون رفتیم دکتر و آزمایش های قبل بارداری نوشت و برای همسرمم یه آزمایشی نوشت گفت همیشه مشکل از خانوما نیست همین الان آقا هم بررسی شه

    خلاصه جوابا اومد و من سالم بودم و آقا مشکل داشت

    جواب آزمایش که دیدم فهمیدم اوضاع خرابه ولی بهش گفتم چیزی نیست عزیزم و تو خوبی 2ملیون بود تعدادش

    و رفتیم پیش دکتر گفت سری دارو و آمپول نوشتم بخرید آقا استفاده کنه و چهار ماه بعد دوباره آزمایش بده

    شوهری رفت ویزیت حساب کنه رفتم کنار دکتر گفتم ممکن بچه دار بشیم گفت نه به هیچ وجه اوضاع همسرت خرابه

    و به طور طبیعی بچه دار نمیشین

    رفتم بیرون شوهرم گفت دکتر چی میگه گفتم هیچی گفت داروهای خوبیه جواب میده حتما

    اون موقع غمگین بودم و دل تو دلم نبود رفتیم خونه و هی شوهری میگفت چرا ناراحتی میگفتم خستمه عزیزم

    رفتم گوشی برداشتم و شروع کردم سرچ کردن

    درباره کسایی که اسپرم صفر بچه دار شدن

    درباره معجزه های که رخ داده

    درباره داروهای طب سنتی برای بچه

    و دیدم خیلی اوساع ما خراب اما خداهم بزرگه و کسایی بودن که با این اوصاف حتی بدتر بچه دار شدن (علاوه برتعداد کم حرکت هم صفر بودا)

    داروهارو خورد آمپول ها زد ولی هنوز خبری نبود

    منم حسادت میکردم به کسایی که حامله بودن

    گریه میکردم

    دیگه خیلی دعا میکردم استاد یه فایلی گذاشت درباره حضرت ذکریا من اونو گوش دادم و دعای ذکریا تکرار کردم

    یجوری خیلی سخت بود رها کردن ولی دوماه طول کشید تا با خودم کنار اومدم و بچه رو رها کردم

    حتی دعا هم نکردم دیگه فقط حسادت نکردم و خوشحال بودم زنای حامله میدیدم

    کنار شوهرم بودم حس میکردم حامله ام و شکمم بزرگه

    راه میرفتم تصور میکردم نی نی دارم تو دلم میخندیدم و شاد بودم

    حسم خوب بود خیلی

    اینم بگم کل این یک سال و شش ماهی که من ناراحت بودم و گریه زاری شوهرم عین خیالش نبود حتی دارو هم دیگه نخورد گفت خدا میخواد بده همینجوری میده

    حتی دکتر گفت باید سونو گرافی بده اما شوهرم گفت ول کن خدا میده

    بعد که به دکتر گفتم شوهرم انتظار داره طبیعی باردار شم گفت اون الکی امید داره

    من سه ماه یبار ماهانه میشدم و در حالت پزشکی نوین یجورایی احتمال بچه کم بود حتی اگه شوهرمم سالم بود

    نشستم باورهای مناسب ساختم

    رها کردم و سپردم به خدا

    و وقتی که حتی فکرشم نمیکردم و تو مسافرت بودیم

    در کمال تعجب بیبی چک زدم و مثبت شد

    و معجزه خدا رخ داد

    الانم وروجک خانوم داره تکون میخوره تو شکمم

    واقعا قانون جواب میده

    واقعا خدابزرگتر از تمام دکترا و تمام مشکلات و تمام نگرانی ها

    خدا میدهد به قدری که باورش کنی

    الهی شماهم خیلی خیلی راحت بچه دار شی

    من کسایی میشناسم که چندین سال دکتر رفتن دارو خوردن ولی نتیجه نداده با وجود اینکه خیلی اوضاعشون از ما بهتر بوده

    ولی همه چیز باوره واقعا و خداراشکر میکنم بابت نعمتی که بهم داده و اینقدر دوس داشتنی و ناز و سالمه

    خدایا شکرت

    ممنون که سوال پرسیدی و باعث شدی من این موضوع یادآوری کنم واسه خودم شکر گذار بچم بشم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: