استاد عباس منش در این فایل، از دل موضوعی که بهظاهر طنزآمیز است، از زوایای مختلف این اصل اساسی را به ما یادآوری میکند که:
- ورودیهای ذهن چگونه باورها، پیشفرضها و انتظارات ما را از وقوع اتفاقات آینده شکل میدهند.
- این انتظارات و ذهنیتها در هر لحظه:
- از یک سو، تجربههای همفرکانس با خود را وارد زندگیمان میکنند.
- از سوی دیگر، به یک اتفاق خنثی – که هیچ معنایی نداشته است – در زندگی ما معنا میبخشند.
به این صورت که:
اگر این ذهنیت و انتظار مثبت باشد، احساسات مثبت و شرایط دلخواه را از دل آن اتفاق خنثی برای ما خلق میکنند؛
و اگر منفی باشد، از دل هیچ ، شرایط نادلخواه را برای ما میسازند.
این فایل را با دقت گوش دهید و تجربیات خود را در این زمینه با ما به اشتراک بگذارید.
منتظر نظرات تاثیرگذارتان هستیم.
درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 2
درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 3
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 1112MB34 دقیقه
- فایل صوتی درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 133MB34 دقیقه
بنام خدای مهربان
سلام خدمت شما استاد عباس منش عزیز و مریم جان شایسته و بچه های عزیز این سایت الهی
خداروشکر میکنم ک فرصتی ب من دست داد تا بیام و ی کامنتی بنویسم از درکم از قانون جهان ب امید خدا
استاد بی نهایت ازتون سپاسگزارم واقعاً
این فایل ب شدت فوق العادست و درس داره برای من و کاملاً هماهنگه با اتفاقاتی ک این روزها داره برام رخ میده و البته تعبیری ک من نسبت ب اونها در ذهنم از قبل داشتم
درس هایی از توت فرنگی 19 دلاری
استاد سپاسگزارم از شما ک ما هم بواسطه ی آموزش های شما از چیزهایی ک باید بدونیم و اطلاع داشته باشیم ب این سبک اطلاع پیدا میکنیم و ی جورایی ما هم ب روز میشیم
نکته اول اینکه ؛ این توت فرنگی 19 دلاری بخاطر قیمت و بهای بالایی ک داره ، خیلی متفاوت تر هست از توت فرنگی معمولی 35 سنتی
یعنی خیلی ارزشمندتر هست
استاد این ایده ب ذهنم رسید ک مثلاً ی وسیله مثل ی هواپز ک اتفاقاً چند روز پیش خریدم ب لطف خدای مهربونم و سپاسگزار خداوند هستم بخاطر این نعمت فوق العاده ، این وسیله توی ی فروشگاه معمولی ی قیمتی داره ، اما همین وسیله با همین مدل توی ی فروشگاه لاکچری در بالا شهر ی تفاوت قیمت 2 برابری داره !
در حالی ک هردو یکی هستن و هر دو ی مدل هستن . پس این تفاوت قیمت چیه ؟
دقیقاً میرسیم ب صحبت شما و اون پیش فرض هایی ک ما نسبت ب مثلاً این موضوع داریم و انتظاری ک ب طبع این پیش فرض در ذهنمون داریم و میسازیم
چون افراد فکر میکنن اونی ک گرون تره حتما اصل هست و حتما ارزش بالاتری داره نسبت ب اون یکی ، وگرنه گرون تر نبود !
خیلی از افراد از این شیوه استفاده میکنن برای اینکه محصول یا اجناسشون رو با قیمت بالاتری بفروشن
و انگار این شیوه توی کل دنیا مرسوم هست
چون ک همه جای دنیا افرادی هستن ک ب این شکل فکر میکنن
یعنی اگه مثلاً ما بریم ی جنسی رو از جایی بخریم ک قیمت پایین تری داره و باورمون هم این باشه ک ؛ اونی ک قیمت پایین تری داره کیفیت پایین تری هم داره ، اون وقت انتظار ما از اون وسیله اینه ک حتما کیفیت پایینی داره و نباید انتظار زیادی ازش داشت و ما این انتظار و داریم ک بعد از ی مدتی این وسیله خراب خواهد شد و این همینه دیگه !
بازهم جمله ی طلایی شما : این ذهنیت ماست ک تجربیات ما رو ایجاد میکنه .
استاد ی دفعه ی ایده ای ب ذهنم رسید درباره ی همین روزهای عید و خرید عید و سال جدید :
من این ذهنیت رو دارم ک ؛ اگه برای سال جدید لباس نو نخرم ، اگه سال عوض بشه و من لباس نو نخریده باشم ، در سال جدید دیگه نمیتونم لباس نو بخرم یا اگرم بخرم ، دیگه بهم نمیچسبه .
این ذهنیت با من و هرکسی ک ب این شکل فکر میکنه کاری میکنه ک ؛ اولاً نتونم لباس جدید بخرم یا اینکه ب سختی و با دردسر این خرید اتفاق میوفته و اگرم اتفاق بیوفته ، نصفه نیمه انجام میشه و در نهایت همون ذهنیتی ک من دارم اتفاق میوفته و من اون احساس رضایت قلبی رو نسبت ب این موضوع نمیتونم تجربه کنم و این موضوع ممکنه تا سال های بعد هم در ذهنم بمونه ، فقط و فقط بخاطر ذهنیتی ک من از این موضوع در ذهنم ساختم ک کاملاً ساختگی هست و میشه راحت تغییرش داد ب نفع خودم
در واقع سال جدید یک اتفاقی هست ک ب خودی خود معنی خاصی نداره و فقط یک حالت فکری هست ک در وجودمون اتفاق میوفته
در واقع این ما هستیم ک ب سال جدید با ذهنیتی ک داریم معنا میدیم و الان ک بهش فکر میکنم میبینم ک ؛ این تغییر ذهنیت چقدر میتونه کارها رو برای ما ساده تر و راحت تر کنه و چقدر میتونه نگرانی ها و عجله کردن ها رو از ما دور کنه و در عوض آرامش رو ب زندگی مون بیاره و چقدر درک این موضوع ، مهم ارزشمند و زندگی ساز هست.
برای من یکی ک خیلی خیلی زیاد مهم ارزشمند و آرامش آفرین هست . خدایا شکرت .
استاد اینجای صحبت هاتون یاد تمرین داشتن انتظارات مثبت افتادم ک توی دوره کشف قوانین زندگی ب ما آموزش دادین .
میخوام از خودم ی مثالی بزنم
من زمانی ک میرم باشگاه ، در 99 درصد مواقع و حتی بیشتر ، شرایط طوری پیش میره ک برای انجام حرکت بعدی – هر حرکتی ک باشه – اون دستگاه مورد نیاز یا اون دمبل های مورد نیاز یا حتی اون نیمکت یا میز مورد نیاز من از قبل برای من آماده و محیا هست و قبل از اینکه حرکت قبلی تمام بشه ب شکلی هدایت میشم ب وسایل و شرایطی ک برای حرکت بعدی نیاز هست و ب محض دیدن این شرایط ب خودم میگم : ببین ، همه چیز از قبل برای من آماده و محیا هست .
و این باوری هست ک من آگاهانه برای خودم ساختم و بازهم در حال ساختنش هستم و میخوام این باور رو ب تمام جنبه های زندگیم تعمیم بدم مثل تجربه ی روابط عاطفی و عاشقانه ی دلخواهم و هر شرایطی ک دوست دارم تجربه کنم
در واقع من میتونم این باور عالی رو ب همه چیز و در تمام موضوعات زندگیم تعمیم بدم و ازش استفاده کنم و نتیجه ی دلخواهمو باهاش بسازم
استاد یاد این عادت فوق العاده شما افتادم ک همیشه قبل از انجام هر کاری مثل رفتن ب جای جدید یا مسافرت یا خرید کردن یا حتی ضبط ی فایل جدید ، از این جمله آگاهانه استفاده میکنید ک ؛ خدا میدونه ک چ اتفاقات جالب و فوق العاده ای قراره بیوفته یا خدا میدونه ک چ آگاهی های فوق العاده ای قرار گفته بشه … و این همون عملگرا بودن شما ب آموزش های خودتون و در واقع زندگی کردن شما با این آگاهی هاست
من بی نهایت از شما سپاسگزارم
استاد ی مثال میزنم از اتفاقی ک دیروز افتاد برام
دیروز قبل از اینکه برم باشگاه ، سر ی موضوعی ک قبلاً ب مادرم گفته بودم ی بحث کوچیکی داشتیم
اون موضوع این بود ک ؛ گفته بودم وقتی من میخوام برم بیرون ب من نگو ک مثلاً فلان کارو انجام بده بعد برو
چون قبلش گفته بودم ک کاری داری با من یا ن ؟ یا اینکه چیزی میخوای برگشتنی بگیرم ؟
استاد ی چیزی هم این وسط بهم الهام شد ک ؛ با این مدل رفتار این باور در ناخودآگاه ما شکل گرفته ک ؛ اگه میخوای جایی بری یا بری تفریح کنی برای خودت ، قبلش باید ی کار مفید انجام بدی و بعدش میتونی بری اونجا ک دلت میخواد بری .
من توی دوره فوق العاده احساس لیاقت ب این ترمز توی ذهنم رسیدم ک خیلی هم در من قوی بود و هنوزم هست البته ک با درک من از این موضوع کمتر شده اما هنوزم هست ، چون هنوزم این مقاومت رو توی وجودم احساس میکنم وقتایی ک میخوام برم بگردم و تفریح کنم برای خودم
در واقع ما ذاتا خودمون رو ارزشمند و لایق تجربه ی خواسته هامون نمیدونیم و حتما باید ی کار مفید انجام بدیم تا این لیاقت و ارزشمندی بواسطه ی انجام اون کار در ما ایجاد بشه و بعد میتونیم بریم و ب کار یا تفریح خودمون برسیم
در واقع احساس لیاقت و ارزشمندی ما وابسته شده ب عوامل بیرونی ک باید روی این باور کار کنیم تا انجام کارهامون برامون راحت تر و ساده تر و لذت بخش تر بشه
بریم سراغ ادامه داستان : خلاصه مادرم دیروز گفت : « اول برو فلان کارو انجام بده ، بعد برو »
حالا اینجا اینو بگم ک ؛ من خودم الان فکر کردم ک ؛ اگه من ازدواج میکردم ، الان دیگه از این مسائل نداشتم .
درصورتی ک هیچ فرقی نمیکرد
چون این اتفاق بواسطه ی باور من داره رخ میده ن بواسطه ی ی اتفاق بیرونی
یعنی اگر ازدواج هم کرده بودم بازهم این حرف رو از خانمم میشنیدم و اینو دوست دارم ب خودم یادآوری کنم
من قبلاً ب مادرم گفته بودم ک در همچین مواقعی ازم همچین درخواست هایی نکن
ی جورایی حد و مرز در روابطم تعیین کردم
من میتوانستم برم و توجهی ب حرف مادرم نکنم و ب احتمال زیاد توی راه این افکار توی سرم شروع میکرد ب چرخیدن و ب من احساس گناه یا عذاب وجدان میداد یا اینکه اون کارو انجام بدم و بعد برم
من دومین راه رو انتخاب کردم و البته ی بحثی هم با مادرم کردم و رفتم
توی راه این افکار حاصل از اون بحث اومدن و من هر کاری کردم تا مومنتوم منفی در ذهنم شکل نگیره و با گوش کردن فایل تا رسیدن ب باشگاه ، ذهنمو کنترل کردم
وقتی رسیدم ب کوچه ی باشگاه ، ی لحظه سر من چرخید و نگاهم افتاد ب ی سنگ مر مر از نمای ی خونه ک بالای در خونه گذاشته بودن ک روی اون سنگ نوشته بود : « انا فتحنا لک فتحا مبینا »
آقا من این آیه رو سرچ کردم توی برنامه قرآنی نور و دیدم اولین آیه از سوره مبارکه ی فتح هست و ترجمه اش رو ک خوندم انقدر لذت بردم ک ی لبخندی از رضایت و احساس خوب روی لبام نشست …
« براستی ما برای تو پیروزی آشکاری فرآهم آوردیم»
و من ب خودم گفتم ک : اینم پاداش و وعده ی خداوند ب تو هست ک سعی کردی و ذهنتو کنترل کردی
و بطرز عجیبی دیگه اون نجواهای قبلی محو شدن و از بین رفتن
چون زور و ایمانی ک این هدایت الله یکتا ب من داد بارها و بارها بیشتر از اون نجواها بود
و البته ک من تمام سعیمو کردم ک مومنتوم نگیرن و جالب اینکه من جلسه اول دوره هم جهت با جریان خداوند رو کار کردم و بعد آماده شدم برم باشگاه ک این اتفاق رخ داد و ی جورایی خداوند منو آماده کرده بود از قبل و چقدر این اتفاقات هماهنگه با این باور من ک : همه چیز از قبل برای من آماده و محیا هست
و من همیشه در بهترین زمان در بهترین مکان قرار دارم
خلاصه من توی باشگاه و حین تمرین هم هربار یاد این آیه میوفتادم ، کلی لذت میبردم و ب خودم امید میدادم و شاد میشدم
الان ک داشتم ب این موضوع فکر میکردم ، الهام شد بهم ک ؛ هدایت شدن ب این فایل الهی و فوق العاده و درک این موضوع و این الهامات هم جزئی از همین پیروزی آشکار و وعده داده شده ی دیروز هست ، بخاطر کنترل ذهنی ک سعی کردم انجام بدم و این تجربه ی واقعاً لذت بخشی بود و این باور در من قوی تر شد ک : خداوند بیشتر از من میخواد ک من شاد تر سالم تر آرام تر و سعادتمند تر باشم
و بعداز این فایل ترجمه آیه 3و2 این سوره مبارکه رو ک خوندم ، دیدم ک چقدر هماهنگ هست با اتفاقی ک برام رخ داد و کنترل ذهنی ک ب لطف خداوند داشتم و این نویدی ک ب من داده شد و آیه 3و2 داره اون اتفاقات رو برای من توضیح میده …
حالا سئوال اینجاست ک : اگه من سعی نمیکردم ذهنمو کنترل کنم چ اتفاقی میوفتاد ؟
آیا این تجربیات زیبا و فوق العاده برام رخ میداد ؟
آیا ایمانم ب قانون و وعده های حقیقی خداوند بیشتر میشد ؟
بنظر من معلومه ک خبری از این اتفاقات اصلا و ابدا نبود و من متوجه ترمز خودم نمیشدم و اهمیت این فایل رو درک نمیکردم و اصلا در مدار این آگاهی ها قرار نمیگرفتم و این آگاهی ها رو دریافت نمیکردم
من واقعاً از صمیم قلبم از شما استاد عزیزم سپاسگزارم
و نتیجه گیری : اینکه ذهنیت ما چقدر تأثیرگذاره روی اتفاقات و شرایطی ک تجربه میکنیم .