استاد عباس منش در این فایل، از دل موضوعی که بهظاهر طنزآمیز است، از زوایای مختلف این اصل اساسی را به ما یادآوری میکند که:
- ورودیهای ذهن چگونه باورها، پیشفرضها و انتظارات ما را از وقوع اتفاقات آینده شکل میدهند.
- این انتظارات و ذهنیتها در هر لحظه:
- از یک سو، تجربههای همفرکانس با خود را وارد زندگیمان میکنند.
- از سوی دیگر، به یک اتفاق خنثی – که هیچ معنایی نداشته است – در زندگی ما معنا میبخشند.
به این صورت که:
اگر این ذهنیت و انتظار مثبت باشد، احساسات مثبت و شرایط دلخواه را از دل آن اتفاق خنثی برای ما خلق میکنند؛
و اگر منفی باشد، از دل هیچ ، شرایط نادلخواه را برای ما میسازند.
این فایل را با دقت گوش دهید و تجربیات خود را در این زمینه با ما به اشتراک بگذارید.
منتظر نظرات تاثیرگذارتان هستیم.
درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 2
درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 3
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 1112MB34 دقیقه
- فایل صوتی درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 133MB34 دقیقه
بنام خدای مهربان
سلام به خانواده صمیمی عباسمنش
ضمن تبریک سال جدید و سپاسگذاری از خداوند برای یک سال دیگه، بریم سراغ نکات ارزشمند این فایل.
سالها پیش تو یه کتابی از یه سرباز جنگ جهانی نوشته بودن که ایشون و دوستاش وقتی پشت بوتهها کمین کرده بودن، صدایی رو میشنون و این سربازه تعریف میکرد که هر بار تپش قلبش بیشتر میشد و یهو از پشت بوتهها بلند میشه که به قول معروف اُپن فایر کنه، تعریف میکرد که بلند شدم و جلوم گروهی از سربازای دشمن رو دیدم و همین که اومدم شلیک کنم، دوستم زد رو شونهام و دیدم بلند داره صدام میکنه! میگه بخودم اومدم و دیدم دوستم میگه چکار میخوای بکنی؟ به کی میخوای شلیک کنی!؟ دشمنی نیست…. فقط یه چوپانه با گله گاوهاش….
حالا نمیدونم ننوشته بود این سرباز چیزی مصرف کرده بوده یا نه ولی این مثال اگزجره نشون میده ذهن چه واقعیت توهمی رو میتونه جلو چشمات خلق کنه، اونم از همون انتظارات تو…
سرباز میگفت برای بار دوم که بلند شدم دیدم تعدادی حیوون هستن و هیچ خبری از دشمن نیست…
تو کوانتوم فیزیک هم این رو داریم که میگن واقعیت هر ثانیه شما، از انتظارت کنونی شما ساخته میشه و هر اطلاعات ورودی، طبق باورهای و اطلاعات درونی شما رنگ، پردازش و بازتولید میشه.
خیلی بخودم این داستان رو یادآوری میکنم و آرزومه مسلط بشم که چطور میتونم از این خاصیت جهان به نفع خودم استفاده کنم. گهگداری روزها از خدا میخوام هدایتم کنه چطور زندگی راحتتری رو تجربه کنم و به قول خودتون، چطور از این راحتتر؟ چطور از این کاربردیتر؟
یه تمرینم دارم، مثلا نکات مثبت اطرافیان و یا کارهای خوبشون رو مینویسم و هر از گاهی تکراشون میکنم. سعی میکنم عمیقا بابتش سپاسگذار باشم. اینجوری خط مشی من رو میفهمه و دنبالش میاد.
سالها پیش یه رفیق داشتم میگفت تو محله ما یه فلافلی باز شده، رو شیشه مغازش زده فلافل تحت هنکل آلمان… آخه من نمیدونم هنکل چه ربطی به فلافل داره….
میگفت مشتریه که تو مغازه این باباس…
من کلی خندیدم، اما واقعیت اینه…
انگار ما آدمها یه چیزی رو که براش پول بیشتری پرداخت میکنیم یا کلا زجر زیادی رو براش میکشیم، بیشتر قبولش داریم… و اون رو کالا مرغوب میدونیم.
یه فاکتور دیگه یا بهتره بگم یه پیشفرض دیگه که تجربیات ماها رو دستکاری میکنه، احساسات و مود ماست… دیدین خیلی ها موقعی که حالشون خوب نیست، میرن سراغ شیرینی، کیک، نوشیدنی و… حالا اگر مود یا احساستون خیلی خیلی خیلی پایین باشه، دیگه طعم اون کیک و شیرینی هم مثل سابق نیست. چرا؟ چون ذهن شما دیگه با اون کیک و شیرینی هم لیفت نمیشه.
یه مثال خیلی واضحی که همه تو جامعه میگن، اینه که میوه، برنج، نون یا هر چیز دیگهای اون قدیم مزه خوبی میداد… الان که هیچ چیز هیچ طعمی نداره که… بابا تو همین دوران توت فرنگی 2 میلیونی میفروشن تازه سولد اُت هم میشه… چی میگین قدیم خوب بود… قدیم بهمان بود…
استاد بخاطر این عیدی ارزشمند سپاسگذارم، مشتاق فایلهای بعدی هستیم.
در پناه الله، ثروتمند باشید.