استاد عباس منش در این فایل، از دل موضوعی که بهظاهر طنزآمیز است، از زوایای مختلف این اصل اساسی را به ما یادآوری میکند که:
- ورودیهای ذهن چگونه باورها، پیشفرضها و انتظارات ما را از وقوع اتفاقات آینده شکل میدهند.
- این انتظارات و ذهنیتها در هر لحظه:
- از یک سو، تجربههای همفرکانس با خود را وارد زندگیمان میکنند.
- از سوی دیگر، به یک اتفاق خنثی – که هیچ معنایی نداشته است – در زندگی ما معنا میبخشند.
به این صورت که:
اگر این ذهنیت و انتظار مثبت باشد، احساسات مثبت و شرایط دلخواه را از دل آن اتفاق خنثی برای ما خلق میکنند؛
و اگر منفی باشد، از دل هیچ ، شرایط نادلخواه را برای ما میسازند.
این فایل را با دقت گوش دهید و تجربیات خود را در این زمینه با ما به اشتراک بگذارید.
منتظر نظرات تاثیرگذارتان هستیم.
درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 2
درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 3
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 1112MB34 دقیقه
- فایل صوتی درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 133MB34 دقیقه
به نام خالق عشق و شادی و زیبایی
درود و خداقوت به استاد عزیز که در خلال دوره فوقالعاده هم جهت با جریان خداوند این فایلهای بینظیر رو برامون آماده میکنند، خانم شایسته و همه همراهان خوبم در این مسیر زیبا
همین چند شب پیش بود که در یک جمع دوستانه که صحبت از کسبوکار و فروش و یه جورایی دقیقاً مرتبط با موضوع همین فایل بود. یکی از دوستان که خانوادگی در کار مبل هستند داستان جالبی رو تعریف میکردند که پدرشون که از قدیمیهای این صنف هستند و بسیار خبره، چند وقت پیش از یک نمایشگاه بسیار لاکچری بازدید میکنند و وقتی که برمیگردند با پسرشون (دوست من) که در حوزه کاری خودش تخصص بالایی داره صبحت جالبی رو انجام میدند و یه جورایی طعنهور میگند که ما در مقابل اونها هیچی نیست کارمون.
بعد این دوست ما هم کنجکاو میشه که ببینه داستان چیه و میره اونجا، به محض اینکه میرسه میبینه قبل از اینکه چیزی رو بهشون ارائه بدند با یه برخورد بسیار عالی ازشون پذیرایی میکنند، اینجاش جالب بود که میگفت انقدر رفتار این عزیزان خوب بوده که من هم یه لحظه احساس کردم واقعاً عجب جای عجیبه اینجا و چقدر کارهاش فوقالعادست بعد یه لحظه انگار به خودش اومده و با چشم تخصصی نگاه کرده به کارها و بعد بهشون گفته که پذیراییتون عالی بود اما کارهاتون واقعاً ضعیفه (نه به این خاطر که بخواد کلشون رو بخوابونه یا خودش رو به اونها ثابت کنه این رو صرفاً برمبنای تخصصی که در کارش داشته گفته) و ما هم دقیقاً درهمین خصوص مکالمون رو ادامه دادیم.
یادم میاد چند وقت پیش یکی از عزیزان فعال تو حوزه کاری ما به یکی از دوستان گفته بود که یکی از دلایل فروش ضعیف تو قیمتهاته. ایشون چون تو منطقه 1 تهران کار میکردن بهشون گفتن اگه میخوای تو منطقه 1 باشی باید قیمتهات بیشتر از حالت عادی باشه وگرنه مشتری فکر میکنه که تو آشغالفروشی. این همکارمون میگفت انقدر فروش ما با همین باور تغییر کرد که خدا میدونه.
حالا چون بحث فروش شد یه نکتهای رو میخواستم بگم. صرف کاری که ما انجام میدیم مهم نیست، یعنی اینکه لزوماً هرکسی قیمتش بالا باشه حالا تو این مثال بتونه تو منطقه 1 فروش بیشتری داشته باشه نیست اما اینکه ما چقدر یک موضوع رو باور میکنیم و در کنارش باورهای مثبت دیگه هم داریم خیلی مهمه.
یه چیزی که تو این فایل برای من خیلی جالب بود این بود که تمام افرادی که این آزمایش روشون انجام شد واکنش متفاوت نشان دادن یعنی من گفتم اولش خب ممکنه که حالا واقعاً یکیش از اون یکی مزش یکم متفاوت باشه اما وقتی دیدم تمام افراد دارند میگن مزه فرق میکنه خیلی مطمئنتر شدم.
استاد مثال شراب رو زدن یاد یه موضوعی افتادم که ایرانیها خیلی علاقه دارند که شیشه مشروبهای اورجینال نگه دارند و بعد توش رو با مشروبهای غیر اصل پر کنند تا اگه مهمانی داشتند اینجوری باکلاستر به نظر برسه.
شکر خدا وقتی داشتم نگاه میکردم متوجه شدم من تو خیلی از زمینهها سعی میکنم که پیشفرضهای حداقل منفی رو در مورد یک موضوع در نظر نگیرم، هرچند که اصلاً آسون نبود اما الان خیلی راحت میتونم این کار رو انجام بدم اما واقعاً خودم هم زیاد تو دامش گیر کردم.
یادمه قبلاً وقتی میشنیدم یه نفری یه اخلاقی داره انگار هر کاری میکردم نمیتونستم جور دیگهای در مورد اون آدم فکر کنم اما وقتی با موضوع ذهنیت و اتفاق افتاد بیشتر آشنا شدم و درکم رفت بالا سعی کردم ذهنیت منفی در مورد هیچ فردی نداشته باشم و همین موضوع باعث شده تقریباً من تبدیل به یک شخصیتی بشم که با هر مدل آدمی میتونه خیلی راحت ارتباط برقرار کنه و تو بحث فروش بهش بفروشه.
اتفاقاً همین امروز من باید یک جابهجایی رو انجام میدادم و کسانی که تو ایران زندگی میکنند این رو بهتر میدونند که معمولاً ذهنیت افراد در مورد عزیزانی که کار حملونقل سنگین وسایل رو انجام میدن خیلی خوب نیست و خودم هم تجربه خوبی نداشتم از این موضوع و خیلی جالب بود با اینکه میدونستم نباید این طوری فکر کنم اما اون ذهنیت قبلی غلبه میکرد به این موضوع.
کار من در 2 پارت انجام شد، در پارت اول با اینکه افراد خیلی فوقالعادهای بودند اما باز احساس کردم که سرم رو کلاه گذاشتن و در پارت دوم (در یک روز به فاصله چند دقیقه) اومدم گفتم نه تو مگه قانون رو نمیدونی؟ مگه نمیدونی که خودت داری اتفاقات رو رقم میزنی؟ پس بیا و حالا درستش کن و اتفاقی که افتاد این بود که انقدر عزیزانی که در پارت 2 آمدند انسانهای شریف، دقیق و ماهری در کارشون بودند که تقریباً همان میزان وسایل حتی میتونم بگم بیشترش در یک مدت زمان خیلی کوتاهتر اما خیلی تمیزتر و با قیمت یک چهارم پارت اول انجام شد و من حتی خیلی بیشتر انعام هم دادم بهشون خودم.
این اتفاقیه که همین چند ساعت پیش برام رخ داد و من به وضوح دیدم که به محض اینکه فرکانس تغییر میکنه نتیجه هم تغییر میکنه.
یا مثلاً در حوزه روابط من انقدر روی این موضوع کار کردم که با از دید دیگران تلخترین آدمها هم تونستم ارتباط خیلی شیرین و خوبی رو داشته باشم و چقدر همین موضوع برام خیر و برکت داشته همیشه.
به نظرم مفهوم گستردهای باز شده که میشه در تمام ابعاد در مورد ساعتها صحبت کرد و امیدوارم که در فایلهای آینده استاد بیشتر برامون باز کنند این موضوع رو و مثال بزنند.
برای خودم و همه دوستان عزیزان بهترین لحظات و نابترین تجربیات رو آرزومندم