استاد عباس منش در این فایل، از دل موضوعی که بهظاهر طنزآمیز است، از زوایای مختلف این اصل اساسی را به ما یادآوری میکند که:
- ورودیهای ذهن چگونه باورها، پیشفرضها و انتظارات ما را از وقوع اتفاقات آینده شکل میدهند.
- این انتظارات و ذهنیتها در هر لحظه:
- از یک سو، تجربههای همفرکانس با خود را وارد زندگیمان میکنند.
- از سوی دیگر، به یک اتفاق خنثی – که هیچ معنایی نداشته است – در زندگی ما معنا میبخشند.
به این صورت که:
اگر این ذهنیت و انتظار مثبت باشد، احساسات مثبت و شرایط دلخواه را از دل آن اتفاق خنثی برای ما خلق میکنند؛
و اگر منفی باشد، از دل هیچ ، شرایط نادلخواه را برای ما میسازند.
این فایل را با دقت گوش دهید و تجربیات خود را در این زمینه با ما به اشتراک بگذارید.
منتظر نظرات تاثیرگذارتان هستیم.
درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 2
درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 3
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 1112MB34 دقیقه
- فایل صوتی درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 133MB34 دقیقه
سلام استاد عزیزم
من یه مورد خیلی جالب دیدم
یکی از افراد توی اقوام ما معروف شده به اینکه میتونه با تخممرغ شکوندن ، چشم زخم رو از بین ببره
یعنی جوری شده که کار مردم رو تلفنی راه میندازه
یعنی هرکس که یه سر درد یا یه اتفاقی براش میوفته سریع به این بنده خدا تماس میگیره ، اونم از پشت تلفن یه تخممرغ میشکونه و به طرز معجزهآسایی اون مریضی یا اون اتفاق درست میشه
یه روز که من خونه این بنده خدا بودم باهاش تماس گرفتن و گفتن که براشون تخممرغ بشکونه
اونم الکی گفت یه لحظه صبرکن ، یعنی وقتکشی کنه که یعنی رفته تخممرغ بیاره در حالی که همونجا پشت تلفن بود
بعدش همهی مراحل رو الکی بصورت لفظی پشت تلفن گفت و خلاصه تخممرغ فرضی هم شکوند و اون بنده خدا پشت تلفن هم اعلام کرد که آخیش کمردردم همین الان بهتر شد و براش دعای خیر کرد
وقتی تلفن قطع شد من ازش پرسیدم که قضیه چیه و تو که هیچ کاری نکردی
گفت من هیچوقت کاری نمیکنم فقط چون مردم باور دارن خوب میشن من این کارو میکنم و اوناهم خوب میشن
واقعا این موضوع رو که دیدم متوجه شدم که اگه یه موضوع تبدیل به باور بشه چقدر سریع میتونه اتفاقات رو رقم بزنه
من به چشم دیدم که کسی که از درد کلیه به خودش میپیچید و داد و بیداد میکرد و خونه رو روی سرش گذاشته بود با یه تخممرغ شکوندن فرضی بصورت لازمان خوب خوب شد و گرفت خوابید و بعدشم پاشد و اعلام کرد که همهی دردهاش از بین رفته