استاد عباس منش در این فایل، از دل موضوعی که بهظاهر طنزآمیز است، از زوایای مختلف این اصل اساسی را به ما یادآوری میکند که:
- ورودیهای ذهن چگونه باورها، پیشفرضها و انتظارات ما را از وقوع اتفاقات آینده شکل میدهند.
- این انتظارات و ذهنیتها در هر لحظه:
- از یک سو، تجربههای همفرکانس با خود را وارد زندگیمان میکنند.
- از سوی دیگر، به یک اتفاق خنثی – که هیچ معنایی نداشته است – در زندگی ما معنا میبخشند.
به این صورت که:
اگر این ذهنیت و انتظار مثبت باشد، احساسات مثبت و شرایط دلخواه را از دل آن اتفاق خنثی برای ما خلق میکنند؛
و اگر منفی باشد، از دل هیچ ، شرایط نادلخواه را برای ما میسازند.
این فایل را با دقت گوش دهید و تجربیات خود را در این زمینه با ما به اشتراک بگذارید.
منتظر نظرات تاثیرگذارتان هستیم.
درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 2
درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 3
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 1112MB34 دقیقه
- فایل صوتی درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 133MB34 دقیقه
سلام استاد جان
چطورین؟
وای
چه کردین
چه شد
من که از اول تا آخر این قسمت داشتم به حال خودم و دیگران میخندیدم
کل دوره ها تو همین به فایل خلاصه شده بود
خب الهی شکر
در حال حاضر تقریبا میتونم بگم قانون رو فهمیدم بعد از 4 سال
و میخوام اول از چیزی که الان هستم و بهش رسیدم بگم بعد میام تجربیاتم هم از این داستان میگم و میگم که با دیدن این فایل هم چه تصمیماتی دوباره گرفتم
تموم چیزایی که میخوام بگم رو بااااور کردم توهم نمیزنم
بیاین فرض کنیم که تنهای تنهای تنها هستیم تو این جهان
هیچ انسانی اطرافمون نیست
هیچی ورودی تو ذهنمون نیست
هیچ کتابی نیست
هیچ فایل صوتی نیست
هیچی
آیا میتونستیم به این آگاهی ها دست پیدا کنیم؟!
صد در صد بله
از طریق پرسیدن از خودمون ( خدا) و جواب گرفتن
از کجا بفهمیم جواب درست کدومه؟!
از احساسمون
جوابی که احساس خوب به ما میده احساس ایمان امید واری شجاعت شادی فراوانی هر جوابی که احساس خوبی بهمون بده اون جواب درسته
و هر جوابی که بهمون احساس بد بده جواب غلطه
ما خودشیم
تو وجودمونه
تو قلبمونه
کاری نیست که نتونه انجام بده
چیزی نیست که ندونه
میخوای یه کاری انجام بدی اگر فکرت در مورد اون کار این باشه که میشود ، میشود که این فکر احساس خوبی به تو میده و میری و انجامش میدی و میشود
اگر فکرت این باشه که نمیشود ، نمیشود،که این فکر احساس بدی بهت میده و یا اصلا نمیری انجامش بدی یا اگر با این فکر بری انجام بدی رفتی به خودت ثابت کنی که نمیشود و واقعا هم نمیشود
این در مورد انجام یه کاری
در مورد جریان ثابت زندگی
این کره ی زمین رو اگر از بالا ببینیم یعنی تصور کنیم که رفتیم از این کره زمین بیرون و داریم بهش نگاه میکنیم با عینک فرکانسی،یعنی یه عینکی بزنیم که داریم انرژی ها رو میبینیم
( البته اینی که دارم میگم به خاطر شنیده هام از استاد و خوندن کتاب بخواهید تا به شما داده شود فهمیدم و قرآن که خداوند میگه رحتمش دائمی و بی نهایته و تجربیاتم داره اینو بهم ثابت میکنه و نمیتونم بگم صد در صد باورش کردم)
جریان ثابتی از نعمت ها که نعمت شامل همه چیز های مورد نیاز برای لذت بردن و شادی و تجربیات خوبه دیگه،جریان ثابتی از نعمت ها به صورت دائم و پیوسته به کره ی زمین جاریه ،یا میتونیم بگیم هرچی که ما نیاز داریم از قبل بوده هست و خواهد بود در کره ی زمین،
یعنی ما احتمالا با این باور به زمین اومدیم که همه چیز در اختیارمون هست همه مهاری میتونیم انجام بدیم همه چیز از قبل برامون مهیا شده
و
تحربمون هم اینو بهمون ثابت میکنه از وقتی تو شکم مادرمون به وجود میایم به ما تغذیه میرسه
به ما کمک میشه ما از شکم مادرمون بیرون میایم
ترو خشک میشیم
بهمون شیر داده میشه
غذا داده میشه
اکسیژن در اختیارمونه
آب غذا همه چی هست
هرچی در غالب همون حالت نوزادیمون درخواست کنیم با جیغ و گریه و ادا در آوردن احتمالا در اختیارمون قرار داده میشه
تا
وقتی که میتونیم ورودی ها رو بفهمیم و دریافت کنیم
با دیدن با شنیدن با خوندن با لمس کردن با چشیدن هامون اطلاعات دیتا ها وارد ذهنمون میشه
و از اونجا به بعد طبق اون ورودی ها زندگی ما شروع میکنه به تجربه شدن
میبینیم
میشنویم
میتونیم
باور میکنیم
تجربه میکنیم
،
اما جریان دائمی و همیشگی ،جریان نعمتها بوده
دقیقا مثل اکسیژن که این یکیو کسی نمیتوانسته بگه نیست یا بگه داره تموم میشه
برای همین هم ما همیشه داریم ازش استفاده میکنیم
تمام نعمت ها دقیقا مثل جریان ثابت اکسیژن برای ما بوده هست و خواهد بود
،
و از اونجایی که قانون جهان بر این امر استوار هست
وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ ۖ أُجِیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ ۖ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَلْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ
بر پایه ی
بنا قدمت ایدیهم هست بما کسبت ایدیهم بما کانو یعملون هست
که استاد عزیزم تو این زمینه با دید پیدا کردن قوانین رفتن تو قرآن کنجکاوی کردن و سوال پرسیدن و جواب گرفتن و من هزاران بار ازشون ممنونم
خداوند بر پایه ی این قانون کلی
این اجازه رو به ما داده
که هر طور که باور کنیم هر طور که درخواست کنیم هر طور که فرکانس ارسال کنیم پاسخ دهد و. اجابت کنم
قربونش بشم
عاشقانه داره این کارو انجام میده و عدالت کامل
،
اما
،
بعد از این آگاهی که روح خداوند در وجود ما هست
و روح خداوند نامحدوده یعنی خداوند جهان رو اینطور میبینن که از همه چیز بی نهایته همه چی خوبه همه چی فراوانه خوبی بی نهایتی ثروت بینهایته نعمت ها بینهایته طبیعت جهان بر پایه ی رشده طبیعت جهان بر پایهی نعمتهاست طبیعت جهان بر پایه ی خواستن و شدن هست که تمام این دیدگاه ها احساس خوب هست و خداوند احساس خوب هست که تو وجود ماست و هرچی که در وجود ما احساس خوب ایجاد میکنه اون خداونده و خواست خداونده
و
ما یک ابزار هم توی این جسم مادیمون داریم به نام ذهن به نام مغذ به نام سیستم ذهنی و عصبی
که در تمومی انسان ها به یک شکل هست و این ابزار در وجود همه ی ما هست،
حالا کار این ابزار چی هست؟!
خلق میکنه
با چی؟!
با فکر
فکر چطور به وجود میاد؟
با توجه
،
یعنی به هرچی توجه کنی حالا به شکل های مختلف
به هرچی توجه کنی درواقع داری یک سری فکر توی ذهنت ایجاد میکنی و این افکار قدرت خلق کنندگی دارن
یعنی ما با این ابزار ذهن داریم همه چی اطرافمون رو خلق میکنیم
،
ذهن ما با خاطر حضور شیطان که از درگاه خداوند رانده شد و قول داد که این کارو انجام میده
گرایش داره تمایل داره به سمت مواردی خلاف روح ما که نتیجش احساس بد هست،
یعنی روح ما که خود خالق و آفریدگار ما هست کلن احساس خوب هست یعنی خدا = احساس خوب
و ذهن که جایگاه شیطان هست تمایل داره به سمت مواردی که احساس بد در ما ایجاد میکنه،
اما این پتانسیل رو هم داره که به سمت مواردی که احساس خوب در ما ایجاد کنه تمایل داشته باشه
این
قدرت اختیاره که خداوند به همه ی ما داده که آزادانه انتخاب کنیم که آیا میخوایم تسلیم رب العالمین باشم یا تسلیم شیطان
چون آدم این کارو کرد و اولین بار اون تسلیم شیطان شد
و خداوند جهان این رو اصلا گذاشت به انتخاب خودمون
حتی این رو هم که خودشون انتخاب کنیم یا شیطان رو خودمون انتخاب کنیم و حتی در این هم اجباری برای مخلوق جدیدش به نام انسان نگذاشت
و
واقعا عجب فکر بکری داشته این خالقه ما
چه جهان باحال و چه بازی باحالی خلق کرده واقعا دمش گرم خودش به خودش آفرین گفته ما هم روزی هزار بار باید آفرین بگیم به این فکر بکر و بی نظیر
،
حالا به اندازه ای که ما بتونیم این ذهن رو با روح درونمون هماهنگ کنیم که نتیجش احساس خوب هست
احساس خوب
احساس خوب
احساس خوب
احساس امید واری
احساس شدن
احساس بودن
احساس ایمان،شجاعت،
هر فکرییییی هر توجهی که مارو در احساس خوب نگه میداره
یعنی ما داریم با خداوند با جریان خداوند هماهنگ میشیم
و هر فکری هر توجهی که به ما احساس بد
احساس بد
احساس خشم
عصبانیت
نشدن
نتوانستن
ت
نا امیدی
غم
ترس
این احساس هارو به ما بده یعنی ما داریم از منبع دور میشیم و در واقع داریم مقاومت ایجاد میکنیم و داریم خودمون رو از این جریان ثابت نعمتها دور میکنیم،
اگر کسی این رو درک کنه ،
معنی احساس خوب = اتفاقات خوب رو درک کنه
و باور کنه
با همین فکت هایی که میشه به صورت منطقی بهش رسید ،البته کسی که بخواهد کسی که اجازه دهد هدایت شود به حقیقت
،
میتونه به دقت صد در صد زندگیشو خلق کنه
میتونه با دقت صد در صد اتفاقات رو اونجوری که دوست داره رقم بزنه
با چه ابزاری؟!
با کنترل ذهن به سمت فکری که بهش احساس بهتری میده تو هر موضوعی
،
این درک من از قانون و جهان هستی و خودم بوده که به طور خلاصه گفتم ،و خدارو شاکرم به خاطر این درک فعلیم،
،
اما تجربیات خودم در مورد پیش فرض ها ،
،
واضح ترین تجربم از این موضوع در مورد آدم ها بود
از اونجایی که من از بچگی انگار روابط برام خیلی ارزشمند بوده، یعنی آدم ها برام خیلی ارزشمند بودن،و دوست داشتم همیشه با همه دوست باشم دوست داشتم آدم هارو خوب ببینم باهاشون دوست باشم بهشون عشق بورزم و ازشون عشق دریافت کنم،
اما همینطور که بزرگ شدم
به خاطر گفته ها شنیده ها حرف هایی که بقیه بهم زدن یا چیزایی که توی فیلم ها دیدم
باور کردم
و وقتی باور میکردم خودمم تجربش میکردم
دیدگاهم در مورد آدم ها خب شده بود همون چیزایی که ورودی به ذهنم داده بودم
یعنی فاصله گرفتم از باورهای روحم از نگاه روحم،
به محض اینکه به استاد آشنا شدم
و در مورد روابط ازشون شنیدم و دیدم که چقدر با تجربیات اخیرن هماهنگه این حرف ها، و از اونجایی که مقاومت زیادی هم نداشتم در این مورد
از همون روز های اول نتایج رخ دادن
من با اینکه بقیه در مورد بقیه همیشه بد میگفتن
من به طرز عجیبی خودم سعی میکردم قضاوت نکنم و خیلی از مواقع هم واقعا من نمیدونم چطوری ولی نقض میکردم گفته اونها رو و واقعا هم نتایج برای من فرق میکرد یعنی اصلا از همین نتایج من واقعا شک کردم به گفته های دیگران
نتیجه ای که من از یه استاد میگرفتم هم باشگاهیم نمیگرفت و همش هم میومد پیش من غر میزد ناله میکرد من میگفتم همه اینا که تو میگی شاید درست باشه ولی من تحریم متفاوته و من دارم اون چیزی که میخوام رو از این استاد دریافت میکنم،
یا تو خیلی از موارد دیگه،
از همون زمانی که با ستاد آشنا شدم از اونجایی که من عمیقأ عاشق آدمها هستم شروع کردم به تغییر دیدگاهم به آدم ها،
یعنی همون ورودی های جدید از طرف استاد داشت کار خودشو میکرد
اصلا آدم ها به طرز عجیبی تغییر کرده بودن برای من
من همش لبخندهاشونو میدیدم
یعنی طبق پیشفرض های قبلیم انتظار اول اخم و تخم یا بدی بود از آدم ها، اما با نگاه جدیدی که استاد بهم داده بودن من واقعا داشتم متفاوت میدیدم یعنی برای اینکه به خودم ثابت کنم حرف استاد یا خودم که آدم ها فوقالعادن میرفتم تو دل داستان و دیدم آرههههه
آدم ها خوبن
آدم ها دارن به من کمک میکنن
آدم ها دارن با عشق به من خدمتتون رو ارایه میکنن
آدم ها دارن به من احترام میگذارن باهام عالی برخورد میکنن
به خدا یادم نمیره
یه پیرمرد ثروتمندی کنار مغازه ما بنگاه املاک داشت
من نمیدونم چی شده بود
هر بار از جلو مغازه ما رد میشد و منو میدید وای میستاد با لبخند سلام میکرد دست تکون میداد دستشو میگذاشت رو سینش و به نشانه ی احترام یکم خم میشد
و من داشتم تجربه ی متفاوتی رو میدیدم
و همینطوری من ادامه دادم ادامه دادم ادامه دادم
بابت هر رفتار خوبی که میدیم سپاسگذاری میکردم خوشحال میشدم عشششق میکردم اشک شوق میریختم
چون وااااقعا برای من انسان ها خیلی ارزشمندن و رابطم با انسان ها خیلی ارزشمند بود از بچگی و میخواستم همیشه با همه ی مردم جهان در صلح باشم،
و به خدا الان جوری شده که
همین دیروز هم دوباره برام اتفاق افتاد
یعنی واقعا برام عادی شده این اتفاقات
قبل از ورودی قلعه رود خان پلیس دوباره جلوی ماشین دوست عزیزم که هنوز نگاهش به آدم ها جور دیگه ای هست،
پلیس جلومونو گرفت،
و باورتون نمیشه
همون پلیسی که پارسال جلوی مارو دم ماسوله گرفت همون بود
بعد من از ماشین پیاده نشدم ، اصلا هم نفهمیدم و حواسم نبود که این همونه فقط من طبق باورهام در این موارد همیشه خیالم راحت و نگاهم کاملا مثبته،
دوستم رفت که بهش مدارک رو نشون بده
بعد دیدم پلیسه هی داره با دقت و نگاه کنجکاوانه منو نگاه میکنه ، گفت تو بوکسر نیستی؟! گفتم بله،
گفت ما پارسال همو ندیدیم؟! بعد یه لحظه یادم افتاد که این همون پلیسس که پارسال جلوی مارو گرفت و کلیییییی باهام حال کرده بودو باهام دوست شد باهام عکس گرفت حتی دعوتمون کرد که بریم کافی شاپ ،
گفت بابا حداقل بیا پایین ببینمت ،
رفتم کلی دستور روبوسیو احوال پرسیو
بعدم با عزت و احترام گفت ببخشید جلوتونو گرفتیم و برید به سلامت،
خب من نباید روزی هزار بار بابت همین اتفاق شکرگذاری کنم؟؟
به خدا که داریم به خودمون ظلم میکنیم
فقط به خاطر اینکه حرف های دیگران رو میشنویم و باور میکنیم،
خلاصه اینقدر این باور در مورد آدم ها در من قوی شده و داره هر روز قوی تر میشه که واقعا من همه جا امتحانش کردم
شمال
جنوب
تو بیابون
تو جاده
تو تهران
تو شهر
تو استانبول تو استانبول
که من اینقدر بد شنیده بودم از اونجا یا تو فیلما دیده بودم
وقتی با باور متفاوت رفتم اونجا
به خدا همونجا هم همه بهم کمک میکردن همه عاشقم میشدن
یعنی این روابط برای من واقعا میگم از ثروت خیلی برام مهمتر بود
و بهش هم رسیدم خدارو شکر و دوست دارم خیلی بیشتر هم قوی بشه
و برای من 4 سال طول کشید که باور کنم کل اتفاقات زندگیم رو دارم خودم رقم میزنم
یعنی مسئولیت کل اتفاقات زندگیم رو در تمامی موارد
روابط
سلامتی
ثروت
معنویت
در تمام جنبه ها پذیرفتم
برای همین
قضاوت خودم و آدمها برام شده خط قرمز
حتی واقعا نمیتونم قضاوت دیگران رو بشنوم یعنی خیلی زجر میکشم وقتی قضاوت آدم هارو در مورد هم دیگه میشنوم
البته دارم رو خودم کار میکنم که توجه نکنم و تاثیر نگیرم و از افراد سمی دور بشم و هرجایی هم کشی داره چیزی رو قضاوت میکنه یا دور بشم یا یه کاری کنم نشنوم ،
و همین موضوع روابط
کلییییییییی باور منو تقویت کرد که با همین فرمون
اگر بیام
دیدگاهمو در مورد چیزهایی که شنیدیم یا دیدم در مورد ثروت و فراوانی ،تغییر بدم صد در صد اونطرف هم نتیجه میده و داره میده آروم آروم چون تو بحث فراوانی و ثروت خیلییییییی ورودی منفی و پیشفرض های منفی تو ذهنمون داریم،
اما شکی ندارم دیگه به این قانون،
من خودم اینطوریم که وقتی یه باوری رو میشنوم یا میخوام برای خودم ایجاد کنم میرم برای امتحان کردنش یعنی میرم که به خودم ثابت کنم اون باورها رو
خیلی جاها هم اولش میترسما اما وقتی برم تو دلش و نتیجه بده دیگه کار برام راحت میشه،
،
من قبلا هم گفتم من خب خیلی پدرم رو قبول داشتم یعنی هر حرفی میزد باور میکردم
بعد از آشنایی با استاد
دیگه واقعا سعی کردم مقاومت کنم در مورد چیزهایی که بهم میگفت
در مورد خیلی هاش حتی قبلا هم مقاومت داشتم اما واقعا نمیتونستم بهش ثابت کنم و از یه جایی به بعد اصلا فهمیدم نمیتونم چیزی رو به کسی ثابت کنم ، فقط سعی میکردم نگاه خودم رو حفظ کنم و خب نتیجه ی من هم همیشه متفاوت بود،
,
خلاصه دیگه شروع کردم به زیر سوال بردن تموم نشده ها و باورهایی که از پدرم شنیده بودم یا میشنیدم،
گفتم قبلا یادمه همین پارسال که تو انبار به تضاد خوردم که صاحب انبار نمیداشت اونجا رنگ بزنم و همش هم اخبار گوش نداد صداش میومد ،این خواسته در من شکل گرفت که انبارمون جاش تغییر کنه یعنی با توجه به باورهایی که از استاد گرفته بودم یاد گرفته بودم که چیزی رو تحمل نکنم با این باور که از خواسته ی من فراوان هست و میریم که خلقش کنیم،
و دقیقا نزدیک های تایمی بود که دیگه تایم اجاره انبار هم داشت تموم میشد ، بابامم طبق معمول گیر کرده بود تو فضای جامعه و اخبار، و اینکه با این قیمتها جای دیگه پیدا نمیشه تو این وضعیتو به همین یه چیزی میدیم و همینجا میمونیم
ولی من گفتم نه برای چی باید تحمل کنیم
با باور فراوانی
رفتم گشتم دنبال جا کلییییی جا دیدم و پیدا کردم
و به لطف الله
یه انبار خیلی عالی تر
دقیقا اونور خیابون محل زندگیمون
همونطور که تو ذهنم تجسم کرده بودم
با قیمت پایین تر با صاحب فوقالعاده تر یه مرد ثروتمند ،یعنی همه چیش با فرکانس های منی که با باورهای خودم رفته بودم دنبالش هماهنگ بود،
و به همین راحتی
اومدم تو بهشت،
و اینقدر از این کارا دیگه کردم که دیگه شکی ندارم به این که خودم خالق زندگیم هستم،
باز وقتی میخواستم مغازه اجاره کنم
من بازهم طبق باورهایی که استاد بهم داده بود،
من گفتم میخوام حتی چک تخلیه هم ندم
بابام میگفت مگه میششششه
یعنی یه جوری با تعصب میگفت که هرکس دیگه بود میگفت آره دیگه تو صد در صد درست میگی
و عمرا درخواستشو به صاحب مغازه میداد اصلا،
اما اینم قبلا گفتم
تو بنگاه با شجاعت و اعتماد به نفس
درخواستمو به بنگاهی گفتم،
گفتم من خودم دسته چک ندارم و نمیخوام از پدرم هم چک بگیرم،اکر امکانش هست بر پایه ی اعتماد قرارداد ببندیم،
و قبول کرد
قبول کرد
حتی خودشم فکر نمیکرد که قبول کنه اما قبول کرد
چرا؟!
چون من باور کرده بودم که میشه، صبحشم به خدا گفتم میخوام اینطوری بشه و شد،درخواستم اجابت شد،
باز اومدم مغازه زدم ،کجا، تو شهرستان ،خودم اگر قبلا بودم که باورم نمیشد چون ما همش تو بالا شهر اصفهان مغازه داشتیم یا همش میخواستیم بالاشهر تهران مغازه داشته باشیم،
خلاصه طبق معمول همه ی بقلی ها ناله غر ، من سعی کردم اصلا توجه نکنم و اصلا با کسی هم حرف نمیزدم،
و داشتم رو باورهای ثروت هم کار میکردم،
یعنی واقعا خودم میخواستم باورهایی که قبلا شنیده بودم و باور کرده بودم رو به خاطر نتایجی که تو موارد دیگه گرفته بودم بیان و به چالش بکشم،
خلاصه
چی شد؟
درآمد ماه اول من تو اون مغازه 14 برابر اجاره مغازه شد
البته به خاطر اینکه داشتم از فرمول اصلی رسیدن به خواسته ها سعی میکردم درست استفاده کنم،
و دیگه همینطور همینطور داشت باورهای قبلی من تخریب میشد و باورهای جدید جایگزین میشد
توی حوضهی کسب و کار
چون تو حوضه ی ورزش خودم نتایج خوبی گرفته بودم
اما از اونجایی که بیشتر ترسهای من تو حوضه ی کسب و کار بود و دوستشم داشتم همیشه،
اینطرف هم داشت باورهام تقویت میشد
و من با همین فرمون به کلی باور محدود کننده حمله کردم،
و الان باورهای در حدی شده
که فرقی نمیکنه کجا باشم
مسافرت باشم
ایران باشم
خارج از کشور باشم
تو دل جنگل باشم تو دل جنگل باشم چون من تو دل جنگل هم مشتری داشتم :)))))
هرکجا که باشم پول به دنبال من میاد رزقم میرسه روزیم میرسه
یعنی من دارم سعی میکنم باور کنم اون جریانی که استاد داره دارمورپش صحبت میکنه یا خداوند در قرآن گفته،
اینکه به مورچه در دل خاک روزی میده یا به اون جونور نوک قله ی کوه روزی میرسونه،
و من
که اشرف مخلوقاتش هستم
و زمین و آسمان و هرچی که ما بین اون دو هست رو به تسخیر من درآورده
هر چییییی روکه بخوام هرکجا که باشم بهم میده
فرقی نمیکنه
من میخوام اینو باور کنم
و دارم هر بار امتحانش میکنم
با کنترل ذهنم
با نچسبیدن به پیشفرض های قبلیم
و اعتماد کردن به تنها فرمانروای کیهان
و خدارو صد هزار مرتبه شکر
که دیگه کمتر تاثیر میپذیرم از دیگران
یعنی دارم آروم آروم میگفتم رو سیکل مثبت
مثل زمانی که من رسیدم به جایی که باااااور کردم که من میتونم قهرمان بوکس بشم و دیگه کسی نمیتونست روی من تاثیر بگذاره کسی نمیتونست مسیر منو عوض کنه و اصلا واقعا کسی هم نبود که سر راهم قرار بگیره و بگه که تو نمیتونی اتفاقا برعکس بود
هر کسی هر مربی هر آدمی سر راهم قرار میگرفت مورد تمجید و تحسینم قرار میداد و میگفت تو به زودی قهرمان بزرگی توی دنیا میشی
و اینها نه به خاطر اتفاق متفاوت در بیرون از من بود
بلکه به خاطر اتفاق متفاوت در درون من بود
من از درون و عمق وجودم بااااااااور داشتم که میتونم انجامش بدم و براش تمرین میکردم و هربار جهان باور منو به من ثابت میکرد
و همین باور باعث شد که من از وقتی که استارت زدم که تموم تمرکزم رو بگذارم روی بوکس من همه بازی هام رو بردم و جالب اینکه فینال مسابقات رو و مسابقات مهم رو و بازی حرفه ایم رو میگفتم میخوام ناک اوت کنم و از اونجایی که ذهنم قوی تر شده بود میتونستم خودمو برنده تصور کنم و قبل از بازی خودمو میدیدم که حریفمو ناک اوت میکنم و دست من به عنوان برنده بالا میره،
و دقیقا در همه ی این موارد حریف هامو ناک اوت کردم و اتفاقات اونجوری که توی ذهنم میساختم اتفاق میفتاد
من جک نمیگم توهم هم نزدم
من تموم این هارو در عمل امتحان کردم و تجربه کردم
برای همین
الان خیلییییییییی منطق ذهنم قوی شده و خیلی باورم نسبت به قانون قوی تر شده
برای همین کمتر تاثیر میگیرم از دیگران
و اصلا واقعا کاری به کار کس دیگه ای ندارم
.
به خدا تو موضوعی که دارم روش کار میکنم و عاشقش هستم و هدف زندگیم شده
اینقدر دارم الهام دریافت میکنم تو گفت و گو های درونیم و اینقدر اعتماد دارم به چیز های که داره بهم گفته میشه که درسته
که وقتی مثلا یه مصاحبه ای از یه آدم خیلی موفق این حوضه میبینم یا یک کتاب میخونم از یه نفری که شاید 40 سال تو این زمینه تخصص داره و کار کرده
میبینم تموم این الهاماتی که داره بهم میشه تو این لحظه اون افراد تو مصاحبه هاشون میگن یا تو کتاباشون نوشتن
یعنی وااااقعا دیگه باور دارم که همه چیز تو خود خودم هست
البته مغرور نمیشم
و دست خداوند رو باز میگذارم برای هدایتم
همونطور که برای اینکه منو با قانون آشنا کنه
منو هدایت کرد به سمت استاد که 500 تا کتاب رو رفتن خوندن تا به این آگاهی ها و آنی مطالب برسن
خدای من اومده کار منو کلیییییی آسون و راحت کرده
برای همین من اجازه میدم که خداوند هدایتی کنه،
و البته که من اینقدر دیگه صدای قلبم رو بلند کردم
که درست و از غلط همیشه به طور کاملا واضح بهم میگه
از طریق احساسم
بهم میگه که آیا این مطلب درسته یا نه؟
آیا این گفته درسته یا نه؟!
حتی فکر های خودم رو هم دقیق بهم میگه که آیا این فکر درسته یا نه آیا این هدف در راستای روح تو هست یا نه آیا این خواسته واقعا برای تو هست یا نه
یعنی بهترین مشاورمه
و واقعا خداوند برای ما کافیست
و خیلیییییی خوشحالم
به خاطر این نیروی هدایتگر در درونم
خیلی خوشحالم،
و همینطور دارم پیشفرض های قبلی رو زیر سوال میبرم و اونطوری که دوست دارم نتیجه بگیرم توی ذهنم میسازم و باور میکنم،
خدارو شکر میکنم واقعا از صمیم قلبم
استاد
واقعا ازتون ممنونم
هر روز دارم کلی الهام دریافت میکنم و مینویسم و ویس میکنم برای خودم و به طرز عجیبی باور دارم به چیزایی که داره بهم گفته میشه،
میدونین خیلی داره اعتماد به نفسم بیشتر میشه،
البته میگم این نتایجم و این اتفاق هایی که داره برام میفته به خاطر باور هایی هست که استاد عزیزم استاد عزیزم به ما دادن
چقدر دوره ی احساس لیاقت باعث شد که من باور کنم توانایی هامو بشناسم توانایی هامو چقدر باعث شد که من خودمو با کسی مقایسه نکنم و اصلا سرمو بکشم بیرون از زندگی بقیه که همش باعث میشه اعتماد به نفس ما برای انجام ایده هایی که بهمون الهام میشه بیاد پایین و کاری انجام ندیم
چقدر باعث شد خودمو بهتر بشناسم و اهدافمو طبق خواسته های خودم طبق خواسته هارو روحم انتخاب کنم
چقدر بهم کمک کرد که رسالت وجودیم رو پیدا کنم
چقدر باعث شد که کمتر جهت بگیرم با هر حرفی با هر نظری
و باعث شد نظر خودم تصمیمات خودم اهداف خودم که همراستا هست با روحم برام بالاترین اولویت رو داشته باشه و به سمت خواسته های خودم حرکت کنم برای دل شخص شخص شخص خودم،
چند روزیه که همش دارم به خودم میگم یعنی از عمق وجودم میاد که امسال بهترین سال زندگیمه
به خدا
نمیدونم چرا این حس رو دارم
اما حس میکنم امسال سالیه که نتیجهی این 4 سال کار کردن روی خودم خودشو تو جنبه ی مالی نشون میده
حس میکنم آمادش هستم
اعتماد به نفسش
احساس لیاقتش
تو وجودم ساخته شده
خواسته هام واضح تر شده
من امسال رو برای خودم سال تحول مالی انتخاب کردم
یعنی دهنمو برنامه ریزی مردم برای موفقیت مالی
یعنی دیگه وقتشه
دیگه هرچی میخواستم و لازم بوده امتحان کردم،
من از همین امروز که روز اول عیده استارت مولد بودن رو میزنم
و با این هدف حرکت میکنم
از علایقم
ارزش ایجاد میکنم
و حس میکنم حمایت الله رو تو این مسیر
و در راستای این هدف و خواسته بیشترین حمایت رو از طرف رب العالمین همراه خودم دارم،
و استاد جان ممنونم بابت این عشقی که شما به ما میدین و عاشقانه کمک میکنید که ما بهتر قانون رو درک کنیم،
برای همه ی دوستان آرزوی سالی فوق العاده رو میکنم
برای استادم و خانم شایسته ی عزیز هم آرزوی مانا بودن و برقرار بودن در عین ثروتمند ی و سلامتی میکنم انشاالله بتونیم همیشه از راهنمایی هاتون استفاده کنیم استاد جان
سال نو همگی پر برکت