استاد عباس منش در این فایل، از دل موضوعی که بهظاهر طنزآمیز است، از زوایای مختلف این اصل اساسی را به ما یادآوری میکند که:
- ورودیهای ذهن چگونه باورها، پیشفرضها و انتظارات ما را از وقوع اتفاقات آینده شکل میدهند.
- این انتظارات و ذهنیتها در هر لحظه:
- از یک سو، تجربههای همفرکانس با خود را وارد زندگیمان میکنند.
- از سوی دیگر، به یک اتفاق خنثی – که هیچ معنایی نداشته است – در زندگی ما معنا میبخشند.
به این صورت که:
اگر این ذهنیت و انتظار مثبت باشد، احساسات مثبت و شرایط دلخواه را از دل آن اتفاق خنثی برای ما خلق میکنند؛
و اگر منفی باشد، از دل هیچ ، شرایط نادلخواه را برای ما میسازند.
این فایل را با دقت گوش دهید و تجربیات خود را در این زمینه با ما به اشتراک بگذارید.
منتظر نظرات تاثیرگذارتان هستیم.
درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 2
درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 3
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 1112MB34 دقیقه
- فایل صوتی درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 133MB34 دقیقه
بنام خداوند بخشنده مهربان
إِنَّ وَلِیِّیَ اللَّهُ الَّذِی نَزَّلَ الْکِتَابَ وَهُوَ یَتَوَلَّى الصَّالِحِینَ بى تردید سرور من آن خدایى است که قرآن را فرو فرستاده و همو دوستدار شایستگان است
وَالَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لَا یَسْتَطِیعُونَ نَصْرَکُمْ وَلَا أَنْفُسَهُمْ یَنْصُرُونَ
و کسانى را که به جاى او مى خوانید نمى توانند شما را یارى کنند و نه خویشتن را یارى دهند
وَإِنْ تَدْعُوهُمْ إِلَى الْهُدَى لَا یَسْمَعُوا وَتَرَاهُمْ یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ وَهُمْ لَا یُبْصِرُونَ
و اگر آنها را به [راه] هدایت فرا خوانید نمى شنوند و آنها را مى بینى که به سوى تو مى نگرند در حالى که نمى بینند
خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِینَ ﴿199﴾گذشت پیشه کن و به [کار] پسندیده فرمان ده و از نادانان رخ برتاب
وَإِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ
و اگر از شیطان وسوسه اى به تو رسد به خدا پناه بر زیرا که او شنواى داناست …
سوره اعراف…..
……………
سلام و درود به استاد عزیزم..سال نوتون مبارک ..
سال خوبی را برای شما و خانم شایسته عزیز و خانم فرهادی عزیز و ابراهیم عزیزمان تبریک میگم..
خداوند را سپاسگزارم که در دانش علم و ادب و یکتاپرستی محصل هستم!…
چیزیکه تمام سالها خوابش رو میدیدم و با تکامل مرا هدایت کرد که امروز در کنار شما عزیزانم باشم.
خیلی خوشحالم…الان حدودا 6 ساعته در طبیعت کوه زیبامون هستم..
و امروز خداوند بهم هدایت کرد که فعلا اتاق کارتو نرو..برو تو دل کوه با من باش..
تا الان دو تا کتری چایی روی اتیش خوردم…
چقدر مزه میده…
مثل همون توت فرنگی هستا مخصوصا اتیش کوهم باشه که حرف نداره..
استادم من سالها برای این نعمت دم دستیم ..کوتاهی کردم و همیشه بدنبال فردی بودم..که کنارش خوش بگذرونم..
الان 6 ساعته تو این محلم یه ثانیه ام حوصلم سر نرفته…
همین الان که داشتم نوشته های جلسه اول دوره عزت نفس رو گوش میدادم…
یه صحبتتون قلبم را تکان داد…
گفتین نیرویی برتری که دز وجود ما در درون ما با ما حرکت میکنه…
با این باور میتونی کارهای بزرگی رو انجام بدی…
این چه باوریه..حال و روزمو تو این ایام روز دوم عید تکون داد…نمیدونم اینهمه خوشبختی رو چحور از شما سپاسگزار باشم و از خدای خودم سپاسگزار باشم…..
استاد اینقدر این کوه زیباست پر از گلهای پارچه ایی سفید انگار عروسه…انگار چهره زیبای شماست از همینجا بهتون هدیه میدمش خیلی دوستتون دارم..خیلی زیاد…
تمام زندگیم در این سالها مثل سرگذشت این یدونه توت فرنگی بود..
اینروزا بازم از طرف شخصی نزدیکم..همین تضادها بیداد نیکرد..ولی من گفتم …
با این باور خداوند با منه هیچکسی هیچ قدرتی نداره…
و تونستم این افکار شیطانی رو بخاک بمالونیم..
و از این شخص نترسیدم با اعتماد بنفس بالا ..بدون اینکه احساسمو بد کنم دوری کردم…
بدون هیچ ترس و غمی….الان منیکه خانواده ام نمیزاشتن کاری بدون اونا انجام بدم اللن با خیال راحت قدم برمیدارم..
شب تو تنهایی که خیلی افراد میگن ترس داره این سالی که گذشت من با تمام قدرت و هدایت الله پیش رفتم.
واقعا همجوره بر طبق گفته های این افراد بر عکس عمل کردم..و واقعا نتیجشو با کمال افتخار دیدم…
و تجربیات سال گذشته ام..من بارها تو اکثر نوشتهام ..قیدش کردم.ترس از قبرستان…
در محلی که انبوهی از قبرها هست دقیقا یه گوشه ایی..که برام واقعا وحشتناک بود..
یا اشخاصی که نزدیکم بودن..
حتی این محلی که هستم…
امروز با کمال ارامش نشستم بدون یه زره غمی و ترسی…
من هدایت شدم….واقعا برام بیشتر مهر تایید زد..
که هر اتفاقی که میفته بخاطر خودمونه….
من دارم ادمها رو بر سر خودم شیرک میکنم…
دقیقا این نوع افکار و باور من بصورت واقعیت توی تمام تجربیاتم دیدم…
استادم من از بچگی یه مشکل با شخص نزدیکم داشتم .و هر بار یسری مشکلات توهینی و حتی بدترش بیینمون بوجود اوند.این شخص ازدواج کرد..من همون شب چقدر خوشحال بودم که این شخص از بیین ما رفت..بعد از سالها ..طلاق ایشون بازم برگشت به خونه اول…
یادمه روزهای اولی که برگشته بود بازم همون تحربیات گذشته به سراغم اومد.و من مورد توهینها و تحقیرهای زیادی از این شخص شدم..
و این گذشت…
تا اینکه این شخص از دست ما فرار کرد…
و یسری تضادها برام بوجود اومد…تا اینکه به مسیر شما هدایت شدم..
تضادهای زندگیم در بحث روابط خیلی خیلی خیلی هزاران میلیونها خیلی بود…
تا اینکه خداوند هدایتم کرد بسمت شما…
.
تا اینکه با خودسازی و روی خود کار کردن و عطش داشتن بخدادند و این نیروی برتر باعث شد..تا من تعقییر کنم..
و این باورها اینقدر زیاد بود که اب خوش از گلوم نمیومد پایین…
وقتیکه من تعقییر کردم..
زندگی من 180 درجه تعقییر کرد..
دقیقا عکس پروفایلم اولین تجربه دوستی من با این شخص بود…
و ما تجربیات و مسافرتهای خوبی با هم داشتیم..هدیه های میلیونی برام خرید که الان تو دستمه دارم برای شما کامنت میخرم..
چقدر تجربیات عالی با هم داشتیم.
و الان گوشیم پر از عکس این شخصه…
و یه روز من از لباسشم که نیدیدم حالم بهم مبخورد..چی برسه به تصویرش…
الان که میگم شَرم میکنم که یه انسان چقدر میتونه تعقییر کنه..الله اکبر…
همه چیز از افکار بیماری زای خودمون هست..اون تجربه زندگیت میشه و وارد زندگیمون میشه…
بقول شما در دوره عزت نفس میگید…
اعتماد بنفس..شناخت کنترل عواطفت…
شناخت کنترل عواطف دیگران…
من با این باور که این شخص فردی نامناسب در زندگیمونه.و میتونه به من اسیب بزنه ..
و خیلی دیگه باورها.که نمیخام سر این متعن رو باز بزارم…
و این شخص این رفتار رو داره..دقیقا مثل ایینه اون رفتارهای شبطانیشو به من نشون میداد..
دقیقا کار شیطان همینه…که نیاد ترس میندازه تو وجودت…
شب تو قبرستون بهم میگفت رفتی..مرده ها میندازن دنبالت…
وقتی اون مسیر که همیشه کابوسشو میدیدم.رفتم.
خداوند بهم گفت برو من همراهتم نترس..
حتی اون قبرها هم برام زیبا بودن.ترس بود ولی من راه افتادم…
استاد چند ماه پیش خواب دیدم زه نایلون با سختی حمل میکنم ولی قدرتم خیلی زیاد بود..حس الهیم قبل از ورود به قبرستان بهم گفت در نایلونتو باز کن دیدم..
یه چتر بزرگ شکسته ایی حمل میکنم و با خودم میبرم..
انگار داشتم اونو تو قبرستان ببرم خاک کنم.
خداوند رو سپاسگزارم که امروز دارم این روز دوم عید در خلوت تنهاییام مینویسم …از این افکار چه مثبت چه منفی نتیجه گرفتم..و امروز شهد شیرین این تصمیمات درست رو گرفتم…
و نکته بعد توی بیزنسم.دقیقا پارسال مثل اینروزا داشتم اولین نمونه کارمو تست میکردم…
که هر فردی میخاست بپوشه قابلیت اجرا داشتن نداشت…
و به لطف خدا که نمیخام نوشتهام طولانی بشه..اللن من ورژن کارم به چند نمونه رسید..
خداوند یفرد که دوست بچگیم بود همین دم دمای اخر عید برام فرستاد..
من تونستم سه تا ورژن جدید از کارم را تهیه کنم.
و به نرحله بهره برداری رسیده ..
تا چند روز دیگه ..قابلیت پوشش داره…
واقعا این مدت اینقدر .الهامات زیاد شده که دارم به این نتیجه میرسم..
که با این فایل هماهنگی داره…
و نتایجی دقیق برام خلق کرده…
که وقتی من در مسیر درست قرار میگیرم…
قابلیت منم بالا میره
و من مثل اون نحوه بت پرستی نمیشم ..
بلکه با هدایت الله دارم اون نیروی درست و حسابی رو در درونم قوی میکنم…
چیزی که خلق شده..که هنوزم یسری عملیات و ریوهای عالی در مسیر در حال احداث هست..
همه داره از استمرار و کار کردن روی خود و مهارت آب میخوره…
همون عزت نفس و اعتماد بنفس واقعی هست…
نه اون افکاری که از طرف بقیه شکل گیری شده…
خیلی افراد هستند..و من دارم با چشمان خودم نیبینم..روزهای اول خیلی خوب کار میکنند مستری میگیرن..و کاری که انجام نیدم..یسری تقلبیات کم کم وارد بیزنسشون میشه و بعد از مدتی از هم میپاشه..
منم ناگفته نمونه ..توی کارم داشتم گذشته ها همین روند رو میرفتم.ولی لطف خدا شامل حالم شد…
میخام بگم دلیل تاثیر گزاری کارها..حالا هر چی میخاد باشه ..هر مهارتی باید هر روز بفکر بهبود و پیشرفت باشیم…
اگه بخاییم تو کارمون روش بت پرستی رو انجام بدییم..و بخاییم روزمونه ..با رفتاری درست به پایان برسونیم و این عضلات تصمیمات درست و روشی خوب و عالی رو برای همیشه انجام بدییم…
و نخاییم از روشهای نامناسب حرکت کنیم و همیشه اون رفتار رو تکرار کنیم…
دقیقا منم دهه شصتی هستم احساس میکنم این فیلم رو دیده باشم…
چقدر خوبه خودمونو بشناسیم و بهش عمل کنیم..
برای رسیدن بخداوند باید همجوره آماده حهدد باشیم.
من هر روز سعی میکنم توی مهارتم هر بار بهتر عمل کنم.و این باور خوب باعث شده مشتریانی که دارم حتی اگه الان خیلی کمه…
با احساس خوب از من خرید کنن..
استادم من این یکسال فقط روند بهبود 10 سال کارکرد بی پایه بودا!…
و هر بار خداوند ازمایشم میکرد ببینم من میتونم این مسیر رو درست طی کنم یا نه..
ولی به لطف خودش این اعتماد بنفسا رو خوب انجام دادم..
که واقعا خودش یه مروسه بلنده مدته که من به لطف خودش در سال گذشته همه رو با احساس خوب پشت سر گذروندم..
انشالله این اعتماد بتفسها شکل بادکنکی نداشته باشه..همیشه احساسمون خوب باشه…
و بخاییم تحربیات خوبی رو برای خودمون رقم بزنیم..
استادم …
دیشب راجع به تاجیکستان با فرد نزدیکم سر صحبت باز شد.ایشون یسری نکات منفی گفتن.
حتی خواهرم نسبت به خواهر دیگم..
من فورا بخودم اومدم گفتم نرگس مواظب باش..که هر حرفی از دیگران رو باور نکنی ..
و وارد تجربیاتت کنی…
و بهم گفت…تو برداشت مثبتت بگو..
خیلی دوستدارم تجربیات کشورهای مختلف رو داشته باشم و ادمهای جدید رو ملاقات کنم.
چون همین شکل احساسی باعث شده ادمها با رویه خنده با من رفتار کنند…
و با من هم مدار بشند..حتی همبن افراد نزدیکم…
من خیلی بیشتر از نوشتهام نتیجه گرفتم..
هر چقدر بنویسم کمه…
و سپاسگزار خداوکدم که امروز این فرصت تنهایی رو در این فضای ارامشبخش بهم داد تا بیام با تفکری قوی …با سایت بهشتیم در جریان بندازم..
و این فایل با سفر به دور امریکا قسمت 197 هم مدار شد…
که یه ذهنیت چقدر میتونه تجربیات متفاوتی رو برای ما رقم بزنه…
انشالله تا زنده ام..و در کنار شما بزرگواران و دوستان بهشتیم…و تا لحظه ایی که بمیرم.. همیشه بهترینها رو برای خودم رقم بزنم..
و از کسی نترسم و روی هیچ چیزی حز رب نازنینم حساب باز نکنم..
امروز در این خلوت و دیدن زیباییها مدام میگفتم..
با این باور قرآنی عزیز…
تبارک یا رب العالمین….
واقعا کوه زیباست الان مرنده ها مستند منم وسط سرسبزیها دارم این نکات ارزشمتد رو مینویسم…
و همین باور داره بهم نیگه به کسی قدرت نده..اگه قدرت بدی نابود میشی ..
روی چیزهای بادکنکی که با یه سوزن میترکن حساب باز نکن که نابود میشی..
من یه روز هدایت شدم به شخصی که چتد سال خیلی روش حساب میکردم..
این بنده خدا اومد یچیزی رو خورد دقیقا جلوی چشمم نفسش گرفت..چشمای خوشکلش از خدیه اومد بیرون…
اونجا خدا بهم گفت!؟
نرگس روی این شخص حساب باز میکنی…
گفتم نه…خدا …خدانکنه همچنین نگرشی رو مثل قبلا داشته باشم..
قبل از وردم به این سایت یروز بهم زنگ زد.گفت خواب دیدم دوتامون توی یه جنگل که مثل بهشت بود..با هم راه میرفتیم…
یه حیوان وحشی که گرگ بود بهمون حمله کرد…
تو افتددی به جونش من فرار کردم..هر چی میگفتم نرگس ولش کن..
ولی تو ادامه میدادی…
دقیقا اون خواب که من تعبیری ازش نداشتم همون شرک بیین منو اون شخص بود..که لگد مال شد به یاری خدا..
الان اون شخص رفتارش با من تعقییر کرد..و منم کاملا رفتارم متفاوت سد..
و خاسته ام رقم خورد..و در زمان مناسبش طبق فرمایشات خداوند وارد زندگیم میشه…
خودمو سپردم بخداوند ..و نمیزارم ذهنم برام تصمیم بگیره…
و …
در نهایت استاد عزیزم سپاسگزارم که در مسیر شما هستم و دارم ..با عشق و یاری الله تکاملی پیش میرم..
میخام بگم…..استاد مگه میشه کسی شهد شبرین بهشت رو بچشه…
برگرده…
!؟؟؟؟انشالله این باور همیشه جزو کن فینک زندگیمون باشه…
واقعا خوشحالم خوشحالم که در مسبر درستی و پاکی و مسیر صداقت و نگرشی ورستم و میدونم…
خداوند بهم گفت..اگه باز گردی ما نیز:باز میگردییم..
و این جزو اهرم رنجم شده.و خوب این بلاها اثراتش روی بدنم نشسته…
اگه برگردم چک و لگد جهان نمیزاره من طعم خوش روی دنیای با قانونشو ببینم.
همین الان پرنده ایی تو اسمون میگه..غار غار..
داره تایید میکنه…
این پرنده تو اسمون خوش میگذرونه منم تو بهشتم خوش میگذرونم.
خداوند رو سپاسگزارم که امروز یه هدیه با ارزش با بودن کنار شما و این سایت الهی داد..
و امروز چند مدار رفتم بالا و حتی نوشتن این کامنتم باعث شد..
که یادم بمونه …
حرفهای دیگران و باوراشون روم تاثیر نزاره..
همین الان باد خنکی داره بدنمو نوازش نیده یه گربه خوشکلم با ارامش خوابیده..صدای پرندگان که ناگفتنیه..
هنه چیز عالی در زمان مناسب و مکان مناسب..
خداوند رو هزاران سپاس بابت این مسیر حق و راستی ..
خدایا چنانکن سرانجام کار تو خوشنود باشی و ما رستگار..
سلام و درود به همسران بهشتی…
سلام فاطمه جان…
سلام آقا رسول برادر عزیزم…
سلام به بچه های نازنیتون..
خوب خوش هستین ایام به کامتون هست..
چقدر تصویر پروفایلتون زیباست..من اونیکی عکستونو تو گوشیم سیو کردم..روی پل هوایی هست..
بهر حال هر کجا هستین خوب و خوش سلامت باشین…
راسی بگم.هوای جنوب ما هم بیین خنکی و گرما هست..دارییم درختان نخلمونو باربر میکنیم…
راسی بهار نارنج حیاطمونم تا دلت بخاد ثمر کرده امسال کلی میوه کردن..
چقدر پیامتون بوی عطر خدا رو میداد…
چقدر حالم دگرگون شد…
راسی روز گذشته …هوس ماست و یخ.با پونه محلی خودمون کردم..اینقدر لذت میبردم…
خدا هم تو بدنم جریان مومنتمی مثبتشو ،”زیبا زیباتر میکرد…
کلی انرژی و حال خوب گرفتم..
وقتی حالم خوبه…مثل اون کنجشکه بود وقتی زمین میخورد سرش گیج میرفت ..ستاره ها دور سرش میچرخیدن…
منم وقتی به شدت احساسم خوب میشه..نور طلایی الهی دور سرم میچرخه….
منم با خوندن کامنتتون همین حس و حال الهی گونه تو وجودم رشد کرد…
واقعا همه چیز هم جهت شدن با خداوند..
وقتی بخدا میرسی….فاطمه جان!!!!
احساس میکنی هیچ نیازی به کسی نداری…اینقدر با خودت در صلحی…
وقتی بخدا میرسی انگار بهترین ها رو بهت میبخشن…
یه تجربه خاصیه..اصلا نمیشه با قلم نوشتش حس سپاسگزاری یه چیز عمیق درونیه…
اصلا نمیشه بیانش کرد..
خوشحالم توی مسیری هستم.که همه دوستان عزیزم..دارن از درون قوی میشن..نه دب دبه کب کبه کنن..
و بخان به رخ دیگران بکشونن..اون حس شادی و سپاسگزاری رو از درون دارن..
و من الان همچنین پکیچی تو درونمه…
نمیشه وصفش کرد..همه چیز برات زیبا میشه….
فاطمه جان…من یه لباس ساده ایی که میپوشم که راحتی خودمه و باهاش حالم خوبه همون برام حس سپاسگزاریه…
هر چیزی که میخاد باشه..اون حس شادی من یدنیا برای من ارزش:افرینه…
چند روز پیش خواهر بزرگترم..بهم گفت…
خیلی خوشم از نرگس میاد!(من دو اسمی هستم ) تو همین محیطی که هست با همین چیزی که داره حس حالش خوبه عشق میکنه به زندگی..
فلانی و فلانی همچی دارن به اندازه نرگس حسشون خوب نیست…
مخصوصا اینروزا این مسیر هم جهت شدن با خداوند یه نور قوی رو در درون ما دانشجوای توحیدی ،”قوی کرد..
خداوند فاطمه جان چقدر دوستمون داره !!!چقدر خوشحاله. که ما دارییم این مسیر رو پیش میرییم..
و از طریق استاد داره ما رو در مسیر پیشگامان به سرعت نور جلو میبره..
اینروزها غرق احساسات خوبم..یه دلخوشیهایی در خلوتم با خداوند دارم..که ساعتها میگذره ولی من هنوز محو بزرگی و زیبایی این حس عمیقم…
میدونم که ما همدیگرو رو درک میکنیم چون با هم دارییم توی یه مسیر با همدیگه حرکت میکنیم…
چند شب پیش …یه پرنده بزرگ با بالهای بلند..حسم گفت پرنده ققنوس هست…جلوی چشمم رد شد..رنگ نارنجی و اتشین داشت…
.قبلا همینو همین قسمت از حیاط خونمون دیده بودم..ولی اینبار ….دیگه از مسیرم برام نوید اورد…
دوست عزیزم فاطمه جان بخداوند بزرگ میسپارمتون واقعا تحسینتون میکنم که همچنین خانواده توحیدی هستین…و چه خوشبختی و سعادتمندیه..
از صمیم قلبم بهتون تبریک میگم…
واقعا شعری میگن..
خوشا انان که دائم در صلاتند…
حالا این نگرش داره مدام به ما بازخورد میگیره…
دوستتون دارم فاطمه جان.رسول جان..کوچولوهای توحیدی من…
به خداوند بزرگ میسپارمتون…
راسی اینو بگم…هر کسی در مدار درست باشه..هدایت میشه به بهترین ورژن..به ورژنی که همش سود سود سود هست…
مانتوی زیبای الهیتو بهت تبریک میگم…300.!!!!!!الله اکبر
بنام خداوند بخشنده بخشایشگرم..
بنام خداوندیکه که هر لحظه در حال هدایت و حمایت ماست…!!!!
فقط برای متصل شدنش…باید قلبی امیخته با حس الهی داشت..
سلام فاطمه جان!!!!من تو جنوب بودم.اصلا چیزی بنام درخت ارغوان رو ندیدم…
من بچه بودم اومدم شهرهای شمالی…
یه تکهاش هنوز بیادم میاد..درخت گیلاس.اون درختهای سرسبز تو در تو…
ولی الان نزدیک به 30 سال میگذره که من مسافرت به شمال و دیگر نقاط شهرهای،” بالا دست”نداشتم..به غیر از دو مورد..اونم توی یه شهر دیگه!!!
ولی تا دلت بخاد میرییم بوشهر و دیگر نقاط اطراف شهرم…
یه سرچ کنید..من از شهرستان فراشبند دقیقا جنوب غرب شهر شیراز…هستم!!!
بعد 2.5 ساعت به بندر بوشهر..هوای گرم …و قسمت بالادست شهرمون هوای خنک و عالی و پوشیده از درختان سرسبز و اب خنک و شیرین که تابستونا ما میرییم اونجا..ابتنی حسابی تو اون حال”انجام میدییم …
…
این سه سال زندگی من در هر جنبه ایی تعقییر کرد.که همه لطف خدا بود…
و همینکه برام از درخت ارغوان نوشتی…
به روز نکشید..از طرف شخص نزدیکم دیدم ایشون رفته توی پارک کنار ساختمانشون…پوشیده از همین درخت های ارغوان بود…من براش ” پیام گذاشتم اینا درختهای ارغوان هست!؟؟؟بهم گفت اره..
دقیقا شمال شرق تهران.(تهرانپارس)اگه اشتباه نکنم!!.یه پارک زیبا بود..و یه رودخونه دستساز ..وسط این راه روه ها عبور میکرد…
من با کامنت شما!.هدایت شدم که این درخت ارغوان رو از طرف شخص نزدیکم توی بکرترین منطقه تهران ببینم..
چقدر خوبه ازادی زمانی و مکانی و مالی داشته باشی…که بری دیدنیهای جهانتو ببینی..
این نوید رو بهم داد…
که من در مسیر رشد و پیشرفت در تمامی جنبه های زندگیم هستم…
خداوند رو سپاسگزارم که با نگرش و باورها و کانون توجه ما…داره این نوید رو بهمون میده..تو میتونی بهترینها را برای خودت خلق کنی..
همه چیز از درون من میگذره…
انشالله که بتونیم این مسیر راه درست رو تا همیشه ادامه بدییم..
واقعا درخت ارغوان زیبا بود…
چقدر شکوفهاش خوشرنگ بود…
چقدر خداوند بزرگه….که اینهمه تنوع رو برای ما خلق کرده…
الان توی شهر ما..خرمای زاهدی..بهترین کیفیت رو داره…که به کشورهای مختلف صادر میشه…
وتوی شهر بوشهر اون مناطق فقط خرماهای خوب داره…
..الان توی حیاط ما سه نوع رطب و خرما داریم..که هر کدومشون شیرینی خاص خودشونو دارن…
اینا چی رو نشون میده قدرت لایتناهی خداوند…
که مدام داره بهمون هدایت میشه!!!
که سپاسگزارش باشیم…
فاطمه جان مممنونم که از زیبایی درخت ارغوان برام نوشتی….
راسی دمنوش گل با هل درست کردم عالی بود…
ولی من یه کوچولو چایی بهش زدم.ولی خیلی خوب و خوشمزه بود…
سپاسگزار خداوندم که مرا هدایت نمود که در مسیر راه درست و راه پاکی باشم…و بتونم اتفاقات خوب و عالی رو بنفع خودم رقم بزنم..
همه چیز از نگرش منه.چقدر خوبه این نگرش در مسیر توحیدی باشه….دقیقا خوردنش مثل همون دمنوشه میمونه ..
مثل دیدن درخت ارغوان و زیباییهاش میمونه…
دوستتون دارم…خانواده فاطمه و رسول..بخداوند بزرگ میسپارمتون…