استاد عباس منش در این فایل، از دل موضوعی که بهظاهر طنزآمیز است، از زوایای مختلف این اصل اساسی را به ما یادآوری میکند که:
- ورودیهای ذهن چگونه باورها، پیشفرضها و انتظارات ما را از وقوع اتفاقات آینده شکل میدهند.
- این انتظارات و ذهنیتها در هر لحظه:
- از یک سو، تجربههای همفرکانس با خود را وارد زندگیمان میکنند.
- از سوی دیگر، به یک اتفاق خنثی – که هیچ معنایی نداشته است – در زندگی ما معنا میبخشند.
به این صورت که:
اگر این ذهنیت و انتظار مثبت باشد، احساسات مثبت و شرایط دلخواه را از دل آن اتفاق خنثی برای ما خلق میکنند؛
و اگر منفی باشد، از دل هیچ ، شرایط نادلخواه را برای ما میسازند.
این فایل را با دقت گوش دهید و تجربیات خود را در این زمینه با ما به اشتراک بگذارید.
منتظر نظرات تاثیرگذارتان هستیم.
درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 2
درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 3
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 1112MB34 دقیقه
- فایل صوتی درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 133MB34 دقیقه
خیلی خیلی خیلی جالبه ، دیروز ( یا همون دیشب) یک مطلب داشتم از آقای اکهارت توله میخوندم و ویدئوش رو میدیدم ، ایشون کسیآن که یک رهبر معنوی( نه یک رهبر جنجالی و متعصب و سیا باز ) ، بلکه کسی که اصرار داره در نوشتههاش و ویدئوهاش و کتابهاش که در لحظه حال حضور داشته باشید و برایِ حضور در لحظه حال یک روش وجود داره و اون هم احساس کردن این وسایل و و زندگی و احترام گذاشتن به تمام وسایلی که از آنها استفاده میکنیم، در واقع گفتن که باید زندگی رو واقعا زندگی کنیم ، زندگی رو زندهاش کنیم ، نه اینکه فقط در ذهن خودم وجود داشته باشیم و بچسبیم به ایگویِ خودمون و به خاطر ایگویِ خودمون بریم دنبال خواستههامون ، این داستان توت فرنگی و تفاوت آنها در نظر افراد مختلف و برچسب زدن به توت فرنگی گرون قیمتتره ، دقیقا میتونه همین مبحثِ احترام گذاشتن به وسایل و این زندگی به هر شکل و مدلی که هستند بدون قضاوت ( چون قضاوت عملا و اکثرا کار ذهن و مغز آدمیِ نه قلب و روحش ) ، خیلی میتونه به همدیگر ربط داشته باشه ، میشه درباره این ربط این دوتا به همدیگه کلی صحبت کرد و یک مقاله بلند و بالا نوشت ، اما من این نخ و این ریسمان ارتباط این دو به هم رو میسپرگ به خودِ شما دوستان و عزیزان گرامی و همراهِ استاد عباسمنش ، و ازتون میخوام خودتون این دو قضیه رو به همدیگه ربطش بدین ، بَستش بدین و ارتباطِ بینِ این دو موضوع که توت فرنگیها با هم هیچ تفاوتی ندارن ولی ذهن ما ارسال دادههایِ موجود در آنها تفاوت ایجاد میکنه ، اینکه بفهمیم ذهن ما چقدر میتونه یک چیز رو بر اساسِ دادههایی که دریافت میکنه و نه بر اساسِ واقعیت و حقیقت اون چیز (نمیخوام صرفا مبحثِ فلسفی راه بندازم چون اعتقاد ندارم اینجا جایِ این مبحث باشه ) بالا ببره و یا به کل بشکونتش و پایین بیارتش ، اینکه ما باید به تمام این زندگی به شکلی که هست احترام بزاریم و نه صرفا و حتما به شکلی که میخوایم باشه ، که میشه همون هم جریان بودن با هستی ، با وجودِ آگاهی، با سیستم ، با لحظه اکنون و حال ، و با وجود خداوندگار این حهانِ هستی ، یا استاد اسمش رو گذاشتن هم جهت بودن با جریان خداوند ، اینکه به صورتِ فانتزی و باحال بخوایم به قضیه نگاه کنیم ، همون مبحثِ پاندایِ کونگفوکار که بعد از به دست آوردن تومار اژدها اون رو بازش میکنه که بخونه و به تمامِ حقیقت و حکمت این جهانِ هستی دست پیدا کنه ، اما میبینه که تویِ تومار اژدها هیچ چیز خاصی وجود نداره و فقط یک کاغذ سفید وتوخالیِ ، اونجاست که میفهمه در واقع تومار اژدها وجود داره ، و واقعیتِ ، و یک پیام برایِ اون داره ، نمیاد تومار اژدها رو پرت کنه و بگه این چه چرت و پرتی بود و هیچ چیز توش وجود نداشت ، بلکه ازش درسی که باید بگیره و حکتمی رو باید بفهمه رو میفهمه و میگه هیچ چیز وجود نداره ، این کاغذ سفیده سفیده ، پس پیامش اینه که این منم که فقط وجود دارم ، تومار داره صورت خودم رو مثل یک آینه به من نشون میده ، اون داره میگه که من باید هرچیزی رو که میخوام بسازم، و جهان مانند یک صفحه توخالی منتظر نشسته که ببینه من چیکار میکنم و چه اعمال و اکشنی از خودم نشون میدم ، در واقع جمله معروفش تویِ خودِ انیمیشن با دوبله فارسی خودمون اینه که میگه : ( هیچ چیز وجود نداره ، فقط خودتی:) ))))))) تمام