درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 1

استاد عباس منش در این فایل، از دل موضوعی که به‌ظاهر طنزآمیز است، از زوایای مختلف این اصل اساسی را به ما یادآوری می‌کند که:

  • ورودی‌های ذهن چگونه باورها، پیش‌فرض‌ها و انتظارات ما را از وقوع اتفاقات آینده شکل می‌دهند.
  • این انتظارات و ذهنیت‌ها در هر لحظه:
    • از یک سو، تجربه‌های هم‌فرکانس با خود را وارد زندگی‌مان می‌کنند.
    • از سوی دیگر، به یک اتفاق خنثی – که هیچ معنایی نداشته است – در زندگی ما معنا می‌بخشند.

به این صورت که:
اگر این ذهنیت و انتظار مثبت باشد، احساسات مثبت و شرایط دلخواه را از دل آن اتفاق خنثی برای ما خلق می‌کنند؛
و اگر منفی باشد، از دل هیچ ، شرایط نادلخواه را برای ما می‌سازند.

این فایل را با دقت گوش دهید و تجربیات خود را در این زمینه با ما به اشتراک بگذارید.

منتظر نظرات تاثیرگذارتان هستیم.


درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 2

درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 3

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 1
    112MB
    34 دقیقه
  • فایل صوتی درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 1
    33MB
    34 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

350 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «زهرا محمد خانی» در این صفحه: 2
  1. -
    زهرا محمد خانی گفته:
    مدت عضویت: 980 روز

    به نام خدای بخشنده مهربان

    استاد یه خاطره داغ داغاوردم نمیدونم هفت سالم بود یا کلاس پنجم بودیم ولی یادمه کوچیک بودمو این قانونا نه خبر داشتم نه چیزی سرم میشد حالا داستان چیه من خواهر دو قلو دارم

    خواهری من دل درد شدید گرفت گفت احتمالا اپاندیس رفتند عمل کردم منم دنبال خواهری م بودمو میدیدم دلش درد میکنه سمت چپ هی برام توضیح میداد ابجوش بخوری بدتر میشه شبا بدتر میشه

    اقا خواهری عمل کردن رفتیم من یه شب زودتر رفتم خواهری بیمارستان خابوندن فرداش اومد اقا ما که از بیمارستان اومدیم همون علایم مو به مو گرفتیم

    ولی کسی باور نکرد ولی خودم باورم شده بود اپاندیسه این دل دردا ویه ترس داشتم که نگو همش صحنه های خواهری میومد جلو چشممو دلم بدتر میشد تا اینکه رفتیم دکتر همون فردا پسفرداش

    گفتن چیزی نیست با یه امپور خوب میشه واون امور خوردم گفتم تا دیگه نترسی وهر دردیو باور نکنی

    واایی قشنگ یادم مونده تاحالا احساسش

    واایی چقد شبیه قانون قشنگ دلدرد بدی گرفتم که منم بردن دکتر

    واایی واقعا دلم میخاد زهن خوشگلمو کنترل کنم هر چیو نخوره

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  2. -
    زهرا محمد خانی گفته:
    مدت عضویت: 980 روز

    سلام دوسته عزیز مزرعه لی

    ممنونم خداجونی دلم کامنتای شمارو میخاست

    اخه خیلی با احساس با جزییات و صداقت داره وسادس

    طیبه جان منم طراحم

    من ارزوی نقاشی های خداگونه رو دارم مثل استاد که صدای خداس منم دوست دارم زیباییهاش وخلاصه با نقاشی وصل بشم به رب جونم وکلی لذت ببرموبسازمو

    وکامنتای شما حس زندگی تو ارزوهامو داره ارزو سرکار درامد داشتن از نقاشی

    ارزوی قلبی به این صافی زلالی وکنترل زهنی عالی

    ایمانی خالصتر وپشتکاره بالاتون

    و ممنون از کامنت خداگونت بسیار لدت بردم ودرسی که گرفتم تکامل بود

    اینکه به وقتش تو با تکاملت به مهارت وکاراای بهتر بهتر میخوری

    و درس اینکه از بقیه ازادمای اطراف وخیلی از بیرون رفتن تو جمع قرار گرفتن میترسم

    وچه باور خوبی داشتین

    شما باور خودتونو دارید اونام باور خودشون وشما رفتار های خداگونشونو میبینید

    خیلی باحاله

    اینکه تو جمع مردونه حرف زدن سخته وشما باورشو درست کردید تا براتون راحت تر بشه گفتین چرا میترسی حرف بزنی چقد با خودت راحتی باورهاتو میریزی بیرون

    چقد عزت نفستونو تحسین کردم از بیرون هیچ تاثیر خجالتی ندارید وخودتونو دردونه رب میدونید چه رابطه ی نزدیک عاشقانه ای با رب دارید خلاصه بگم عاشقتونم

    روزهاتون جادوییی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای: