درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 1

استاد عباس منش در این فایل، از دل موضوعی که به‌ظاهر طنزآمیز است، از زوایای مختلف این اصل اساسی را به ما یادآوری می‌کند که:

  • ورودی‌های ذهن چگونه باورها، پیش‌فرض‌ها و انتظارات ما را از وقوع اتفاقات آینده شکل می‌دهند.
  • این انتظارات و ذهنیت‌ها در هر لحظه:
    • از یک سو، تجربه‌های هم‌فرکانس با خود را وارد زندگی‌مان می‌کنند.
    • از سوی دیگر، به یک اتفاق خنثی – که هیچ معنایی نداشته است – در زندگی ما معنا می‌بخشند.

به این صورت که:
اگر این ذهنیت و انتظار مثبت باشد، احساسات مثبت و شرایط دلخواه را از دل آن اتفاق خنثی برای ما خلق می‌کنند؛
و اگر منفی باشد، از دل هیچ ، شرایط نادلخواه را برای ما می‌سازند.

این فایل را با دقت گوش دهید و تجربیات خود را در این زمینه با ما به اشتراک بگذارید.

منتظر نظرات تاثیرگذارتان هستیم.


درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 2

درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 3

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 1
    112MB
    34 دقیقه
  • فایل صوتی درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 1
    33MB
    34 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

350 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «M» در این صفحه: 1
  1. -
    M گفته:
    مدت عضویت: 341 روز

    به نام سیستم هدایتگر بشر

    سلام‌

    تلقین چیست؟

    تلقین فرایند روانشناختی است که به وسیله آن یک شخص افکار، احساسات یا رفتار شخص دیگری را هدایت می‌کند. به عبارت دیگر به فرایندی گفته می‌شود که از طریق آن پاسخی غیرانتقادی بر اثر محرکی برانگیخته شود.

    در روان‌شناسی اجتماعی این اصطلاح معمولا این فرایند را به رابطه‌ای نسبت می‌دهد که در آن فرد یا گروه از نمادها به صورت محرک استفاده می‌کند تا پاسخ‌های غیرانتقادی را در افراد یا گروه‌های دیگر، یا در خود بیدار کند.

    تاریخچه کشف تلقین

    قوانین این فرایند توسط دکتر امیل کوئه داروساز و روان‌شناس فرانسوی پایه‌گذاری شدند. دکتر کوئه روزی در داروخانه خود مشغول کار بود که یکی از بیمارانش با عصبانیت وارد داروخانه شد و با همان حالت شروع به اعتراض کرد و گفت: آقای دکتر تمام داروهایی که به من داده‌اید بی‌تاثیر هستند.

    در زمانی که او داشت اعتراض می‌کرد انگار چیزی یا کسی در ذهن دکتر کوئه گفت: داروی قبلی بیمار را بگیر و با کپسول و رنگ دیگری به بیمار بده و به او بگو که این دارو، داروی جدیدی است که بیماران زیادی را درمان کرده است. او چنین کرد وبه بیمار گفت که دارویی که به تو می‌دهم تازه دستم رسیده، مطمئن باش که این دارو بیماری تو را معالجه خواهد کرد. بیمار دارو را با این ذهنیت که حتما بیماریش با داروی جدید بهبود پیدا خواهد کرد، داروخانه را ترک کرد.پس از چند روز بیمار دکتر کوئه با خوشحالی برگشت و به دکتر گفت: آقای دکتر از شما به دلیل داروی جدید ممنونم. داروی جدید بیماری مرا معالجه کرده است. دکتر امیل کوئه از اینکه داروی قبلی توانسته بود بیماری او را معالجه کند بسیار متعجب شد. بعد از اینکه مطمئن شد دارو همان داروی قبلی است به این نتیجه رسید که جملاتی که به بیمار گفته است باعث معالجه بیمار گردیده است.این اولین جرقه ای بود که در ذهن دکتر امیل کوئه خورد.

    ولی اتفاق دیگری هم افتاد که باعث شد این نکته به صورت جدی‌تری از طرف دکتر کوئه پی‌گیری شود.

    در یکی از روزها در هنگام صبح موقعی که پسر دکتر کوئه از خواب بیدار شد، دکتر کوئه به دلایلی شروع به پرخاش کرد و با عصبانیت به سر پسرش داد زد و او را سرزنش کرد. پس از این کار او پسرش را زیر نظر داشت و متوجه شد که تا چند روز شخصیت پسرش به هم ریخته و حال او دگرگون شده است.او در روزها و ساعات دیگری هم فرزندش را با عصبانیت سرزنش کرده بود ولی حال او را اینگونه دگرگون نکرده بود. برای اینکه مطئن شود در روز دیگری و همان ساعت یعنی اول صبح موقع بیدار شدن پسرش دوباره این کار را تکرار کرد و به همان نتیجه رسید. یعنی مشاهده کرد که تا چند روز پس از این ماجرا حال پسرش دگرگون است و این جرقه دوم بود که در ذهن کوئه خورد.

    دکتر کوئه پس از اتفاقی که افتاد به این نتیجه رسید که هرگاه در اول صبح موقع بیدار شدن از خواب و یا در آخر شب موقع خوابیدن جملات مثبت و یا منفی به کسی گفته شود ذهن او تا چند روز درگیر آن جمله خواهد بود.او متوجه شد که در این ساعات ذهن ناخودآگاه افراد در بیشترین حالت برنامه‌پذیری می‌باشد و می‌توان با تلقین‌های مثبتی ذهن بیمار را برنامه‌ ریزی کرد.

    او پس از مدتی با پدیده‌ای به نام هیپنوتیزم آشنا شد و متوجه گردید که ذهن انسان در هنگام هیپنوتیزم بالاترین موقعیت برنامه‌پذیری را دارد. پس از آن بیمارانش را هیپنوتیزم درمانی می‌کرد و جملات و کلمات مثبتی را به آنها تلقین و آنها را معالجه می‌کرد.

    ………..

    اینکه پیش فرض های ما باعث میشه که نوع رفتار ما با آدم های مختلف متفاوت باشه واقعیت داره .

    من در مواقعی که جملات و پیش فرض های ذهنی مثبت داشتم خیلی موفق عمل کردم و وقتایی که پیش فرض منفی داشنم خیلی بد عمل میکردم

    مثالش در حیطه ورزش :

    همیشه توسط اطرافیان به من گفته می‌شد تو باهوشی ولی ورزشکار خوبی نیستی و بارها بارها شنیده بودم که من هرچقدرم تلاش کنم ورزشکار خوبی نیستم و به اندام خوبی نمی رسم یا دیگه 26 سالم شده برای شروع ورزش حرفه ایی دیر هست .و باعث می‌شد خودم دست کم ببینم و با وجود تلاش زیاد ورزشکار خوبی نباشم چون فکر میکردم من ورزشکار نمیشم از من ورزشکار درنمیاد

    و خسته میشدم حین ورزش.

    اما این پیش فرض داشتم که مثلا مصرف قهوه حین ورزش زور آدم زیاد میکنه و من با خوردن قهوه وقتی می رفتم ورزش کنم به صورت حرفه ایی و بدون خستگی کلی ورزش میکردم.

    در حیطه کار:

    من پیش فرض های منفی خیلی زیادی داشتم و دارم که باعث شده کار گیرنیارم مثالش میگم کسی که فوق لیسانس داره با حقوق 10 میخوان هرجاهم میرم همین بهم گفته میشه.

    در هر زمینه که پیش فرض های مثبت داشتم اتفاقات مثبت برام رقم خورده و برعکس

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: