درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 1 - صفحه 18 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2025/03/abasmanesh-7.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2025-03-19 05:37:312025-04-30 07:31:22درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام استاد جان
سال نو رو به شما خانم شایسته مهربانو تمام دوستان هم مسیر تبربک میگم.
استاد جان واقعا فایل بی نظیری بود
چه عیدی خوبی به من دادید
چقدر لذت بردم از نوع نگاهتون به قضایا و موضوعات پیرامونتون
استاد من وقتی فایلو گوش دادم یه باور محدود کننده رو که مربوط به سایت عباسمنش هست رو تو ذهنم پیدا کردم
عجیب این باور رو من تاثیر میزاره
دقیق هم نمیدونم منشاش از کجاست
ولی خیلی باعث شده نظرهای بچه های سایت رو گزینشی بخونم
و اون باور اینکه وقتی میخوام نظرهای بچه هارو بخونم چه در عقل کل چه در فایلهای رایگان یا محصولات، اول به مدت عضویتشون نگاه میکنم اگه بالای هزار روز باشن میگم قبل از خوندن نظرشون این باورو دارم که حتما نظر عالی داره و حتما باعث پیشرفتم میشه و یا زنگی رو در ذهنم به صدا در میاره و همیشه هم همینطور میشه
حالا اگه یه نظر و از دوستانی که زیر 1000 روز هستن رو بخونم
میگم چون هنوز زیاد با قوانین آشنا نیستن احتمالا نظرشون برام چیز خاصی توش نباشه و اکثرا هم همینطوره با اینکه شاید نظراتشون واقعا عالی و روشن کننده مسیرم باشه ولی چون اون باور محدود کننده رو دارم نمیتونم برداشت مثبتی داشته باشم.
امیدوارم این باور محدود کننده رو با پیدا کردن الگوهای تکرار شونده جایگزین بکنم
بازم ممنون از این فایل عالی که لازمه بارها وبارها گوش کنم تا نمونه هاشو تو زندگی خودم پیدا کنم
دوستتون دارم
بنام خدای مهربان
سلام به خانواده صمیمی عباسمنش
ضمن تبریک سال جدید و سپاسگذاری از خداوند برای یک سال دیگه، بریم سراغ نکات ارزشمند این فایل.
سالها پیش تو یه کتابی از یه سرباز جنگ جهانی نوشته بودن که ایشون و دوستاش وقتی پشت بوتهها کمین کرده بودن، صدایی رو میشنون و این سربازه تعریف میکرد که هر بار تپش قلبش بیشتر میشد و یهو از پشت بوتهها بلند میشه که به قول معروف اُپن فایر کنه، تعریف میکرد که بلند شدم و جلوم گروهی از سربازای دشمن رو دیدم و همین که اومدم شلیک کنم، دوستم زد رو شونهام و دیدم بلند داره صدام میکنه! میگه بخودم اومدم و دیدم دوستم میگه چکار میخوای بکنی؟ به کی میخوای شلیک کنی!؟ دشمنی نیست…. فقط یه چوپانه با گله گاوهاش….
حالا نمیدونم ننوشته بود این سرباز چیزی مصرف کرده بوده یا نه ولی این مثال اگزجره نشون میده ذهن چه واقعیت توهمی رو میتونه جلو چشمات خلق کنه، اونم از همون انتظارات تو…
سرباز میگفت برای بار دوم که بلند شدم دیدم تعدادی حیوون هستن و هیچ خبری از دشمن نیست…
تو کوانتوم فیزیک هم این رو داریم که میگن واقعیت هر ثانیه شما، از انتظارت کنونی شما ساخته میشه و هر اطلاعات ورودی، طبق باورهای و اطلاعات درونی شما رنگ، پردازش و بازتولید میشه.
خیلی بخودم این داستان رو یادآوری میکنم و آرزومه مسلط بشم که چطور میتونم از این خاصیت جهان به نفع خودم استفاده کنم. گهگداری روزها از خدا میخوام هدایتم کنه چطور زندگی راحتتری رو تجربه کنم و به قول خودتون، چطور از این راحتتر؟ چطور از این کاربردیتر؟
یه تمرینم دارم، مثلا نکات مثبت اطرافیان و یا کارهای خوبشون رو مینویسم و هر از گاهی تکراشون میکنم. سعی میکنم عمیقا بابتش سپاسگذار باشم. اینجوری خط مشی من رو میفهمه و دنبالش میاد.
سالها پیش یه رفیق داشتم میگفت تو محله ما یه فلافلی باز شده، رو شیشه مغازش زده فلافل تحت هنکل آلمان… آخه من نمیدونم هنکل چه ربطی به فلافل داره….
میگفت مشتریه که تو مغازه این باباس…
من کلی خندیدم، اما واقعیت اینه…
انگار ما آدمها یه چیزی رو که براش پول بیشتری پرداخت میکنیم یا کلا زجر زیادی رو براش میکشیم، بیشتر قبولش داریم… و اون رو کالا مرغوب میدونیم.
یه فاکتور دیگه یا بهتره بگم یه پیشفرض دیگه که تجربیات ماها رو دستکاری میکنه، احساسات و مود ماست… دیدین خیلی ها موقعی که حالشون خوب نیست، میرن سراغ شیرینی، کیک، نوشیدنی و… حالا اگر مود یا احساستون خیلی خیلی خیلی پایین باشه، دیگه طعم اون کیک و شیرینی هم مثل سابق نیست. چرا؟ چون ذهن شما دیگه با اون کیک و شیرینی هم لیفت نمیشه.
یه مثال خیلی واضحی که همه تو جامعه میگن، اینه که میوه، برنج، نون یا هر چیز دیگهای اون قدیم مزه خوبی میداد… الان که هیچ چیز هیچ طعمی نداره که… بابا تو همین دوران توت فرنگی 2 میلیونی میفروشن تازه سولد اُت هم میشه… چی میگین قدیم خوب بود… قدیم بهمان بود…
استاد بخاطر این عیدی ارزشمند سپاسگذارم، مشتاق فایلهای بعدی هستیم.
در پناه الله، ثروتمند باشید.
سلام خدمت استاد خوشکلم و خانوم شایسته ی خوش اندام
توی این بحث زیبا که با عشق اون رو آماده کردین به یاد مبحث شرک و قدرت دادن به عوامل بیرونی افتادم
که ما وقتی باورمیکنم که افراد ،محیط،سن،جنسییت،محل تولد،خانواده،جامعه و یاهر چیز دیگری در زندگی ما تاثیر داره واقعا تاثیر پیدا میکنه نه به اون معنی که اینا تاثیر داره به این خاطره که ما دیدیم و شنیدیم که همه گلایه میکنن و دلیل عدم موفقییتشون و یا موفقییت دیگران رو این عوامل میدونن
و ماهم چون این ها شنیده بودیم و دیده بودیم باور کرده بودیم که واقعا تاثیر دارن
و وقتی که فایل های شما رو بارها و بارها گوش میکنیم اونوقت باور میکنیم که اون ها تاثیر ندارن چرا باور میکنیم ؟چون ورودی ها را تغییر دادیم
و دوم این که در مورد دوره های شما وقتی نظر بچه های سایت رو میخونیم که مینیم خیلی از دوره ها تاثیر گرفتن و زندگیشون زیر و رو شده
این رو باور میکنیم که این دوره ها اینقد تاثیر گذارن و این باعث میشه که اگر درست به آموزه هاعمل کنیم حتی از خود شما هم سریع تر و آسون تر نتیجه بگیریم چون بقیه یعنی افراد خیلی زیادی اون رو تایید کردن و نمونه ی واضحش دوره ی هم جهت با جریان خداوند که خود من بعد خوندن بار هاو بار ها نظرات دوستان باور کردم که اگر این دوره رو بخرم زنگیم کن فیکون میشه
دوستون دارم
سلاااام
پیشااپیش سال 1404 مبارک همه مون باشه خوشگلا
چه فایل بینظیری چه موقع خوبی گوش دادم
چقدر درس ها از دلش دراومد توضیحات استاد و گنجینه ای که در اختیارمون گذاشت یک طرف خود اون ازمایش کوتاه اول فایل کلی من و به فکر فرو برد
دقیقا هرجا مثالی میزدین من یاد تجربه هایی که از زندگیم رد شد میفتادم
ما با دوستامون قبلا برای یه اش و حلیم فروشی یه مسافت بیست دقیقه ای رو با ماشین تقریبا میرفتیم و روزهای ترافیک و شلوغی بیشترم میشد گاها و اونجا همیشه اش و حلیم و شله زرد و اینجور چیزها میخوردیم و لذت میبردیم حالا چرا؟
چون یبار دوستم اون اطراف کار داشت و دید جلوی اونجا صفه این ذهنیت در ما بوجود اومد که اینجا قطعا غذاهای خوشمزه داره و هربار برای بقیه دوستامون هم تبلیغ میکردیم بعد که چند باری رفتیم و تو اون محل بخاطر اینکه کلن غذافروشی بود اون خیابون جا پارک هربار به سختی پیدا میشد کم کم دیگه اونجا نرفتیم کلن یبار یه شب تصمیم گرفتیم بریم کافه قهوه ای چیزی بخوریم و چون منم دیگه تو دوره قانون سلامتی بودم اون اوایلش بود دیگه عملا دیدن منم نمیتونم ازون غذاها بخورم منم شدم مزید بر علت که دیگه اون خیابون نریم چه برای غذاهای فست فود چه کبابی و چه اش و حلیم و اینجور موارد
و کافه محل خودمون که خیلی نزدیکتر بود رفتیم و متوجه اش فروشی که خیلی معروف تر بود و چند تا منطقه شعبه داشت و دیدیم (ازونجایی که دوستای من عاشق اش هستن و زمستون هم بود چشممون دنبال این موارد خیلی بود) یهو من گفتم ا اش فلان اینجا هم شعبه داره شلوغم هست یبارم اینجا رو تست کنید بچه ها
جالب اینجاس قبلا انگار به چشممون نمیومد این مورد برای رستوران هم صدق میکرد میرفتیم کلی تو صف وایمیسدادیم اخر سرم خسته میشدیم غذا عملا نمیچسبید
حتی بارها شده من قبلا عاشق یه برند غذایی بودم و مثلا یبار یه غذای بدمزش و تست کردم به این نتیجه رسیدم که این چون شعبه هاش زیاد شده دیگه کیفیت سابق و نداره و اینو دهن به دهن کردم و از بقیه هم شنیدم و باورهام و تقویت کردم در اون زمینه
واقعا میتونم برای تک تک گفته هاتون مثال هایی که دارم یا تجربیاتم و بگم
با تجربیاتی که از اطرافیانم داشتم
مثلا به مادرم یه قرصی دادم برای اینکه سیستم گوارشی ش کار کنه گیاهی هم هست احتمالا همه میشناسن ولی تاریخ انقضاش گذشته بود میدونستم قرص های این شکلی اگه تاریخ انقضاشون تموم بشه مشکلی در بدن ایجاد نمیکنن ولی تاثیری هم ندارن عملا ولی اینو به مادرم نگفتم بهش دادم و به نیم ساعت نرسید کارش انجام شد :)))
یا تو کشورمون تا دلتون بخواد مردم اجناس فیک و بقول خودشون های کپی رو به اسم اورجینال بهمون انداختن :)) و خود من به شخصه در 70 درصد مواقع باور کردم یا ترجیح دادم باور کنم و اون وسیله برام عمر کرده و به خدمتم دراومده و مواقعی هم بوده که دوستام همون جنس همون برند همون کالا رو مصرف کردن و ازش کلی تعریف کردن و من گفتم برای من که کاربردی نداشته و زود خراب شده حتی اگه واقعا نمیگم اورجینال اما خیلی بهش نزدیک بوده
اووو کلی مثال دارم که بگم کلی میشه
استاد قشنگم در استانه سال جدید هستیم یک ساعت دیگه سال تحویل میشه و وارد پنج سالگی م تو این سایت اللهی و بهشتی میشم و هر روز هر ثانیه هر بار راضی ترین و خوشبخت ترینم خدا رو تو تک تک ثانیه هام بخاطر افتادن تو مسیر اللهی مسیر اصل شکر میکنم و بابت وجود نازنین شما در زندگیم امیدوارم خیر و برکتش در زندگی شما جاری باشه که قطعا هست و نیازی به دعای من نیست ولی من انرژی رو برای شما از راه دور میفرستم نه فقط من هزاران همکلاسی های دیگم که همه مون معجزه ها دیدیم بابت اموزش هاتون خیلی خیلی دوستتون دارم و از مریم جانم هم بسیار تشکر میکنم که همیشه صمیمتشون و مهربونیشون و مثل یک دوست خیلی نزدیک حس کردم و روی ماهشون و میبوسم از راه دور
و سال نو مبارک به به بچه های گل سایت
خدایا شکرت
درود بر رب العالمین
درود بر استاد عزیز و بانو شایسته
درود بر همگی دوستان
درود بر شما
آرزو میکنم …
هر آنچه در این لحظهها از دلتان میگذرد
به نسیم لطافتِ خداوند بر شما روا گردد …
نوروزتان پیروز، هر روزتان نوروز… موفقیت. سلامتی . آرامش را برای شما خواستارم
شکر الله را که یکسال با دیدگاه الهی و تکیه بر قدرت پروردگارم گذشت به همان شکل که در ذهنم مرور کردم تمرین کردم و هدایت کرد پروردگار قدرتمند مرا و چقدر راضی ام از این مسیر و قدرتی دوباره برای سالی جدید در من رشد و شکوفا شده و پیشرفت را از لحظه تحویل سال 1403 تا لحظه تحویل 1404 با پوست و استخوان درک کردم و شد هر آنچه که خواستار بودن و از پروردگار سپاسگزارم
از شما دوستان که با کامنتها دستی بودید برای پیشرفت هم مسیری هایتان الخصوص من سپاسگزارم
سپاسگزارم از مشتریان که خداوند به سمت من هدایت و ارسال کرد
سپاسگزارم برای تمام دستانی که از سمت خدا در تولید به من کمک کردن
سپاسگزارم از خودم برای داشتن امید و حساب ویژه باز کردن بروی پروردگارم که تنها اوست یاری رسان .
سپاسگزارم از همه که سنگ صبور شدید .
خدا را برای تمام نعمات شکر و سپاس
با سلام و وقت بخیر خدمت شما
این ویدیو توت فرنگی رو امروز برای پدرم توضیح میدادم. میگفت که خیلی جالبه ژاپن کشوری که کمترین زمینهارو برای زراعت و کشت برخوردار هست و تو صنعتهای دیگه پیشرو هستند با این حال اگر محصولی هم داشته باشند بسیار عالی در آن عمل میکنند و بهترین را ارائه میدهند. کشوری که شاید تو صنعت و نهایت ماهیگیری خوبه، حالا به این باور رسیده باین محصولات کشاورزی عالی هم داشته باشه. این فوق العاده است که میخواهد در همه زمینهها فوق العاده باشند و این یعنی عزت نفسی که ژاپن برای خودش دست و پا کرده است.
این فایل برای من خیلی جالب بود. اینکه پیش فرص ماست که تعیین کننده اتفاقات بیرونی ماست. من مربی فوتبال هستم و تو کار آموزش فوتبال به بازیکنان و همین طور مدیر تیمهای فوتبال هستم. همیشه از اینکه تو کارم چرا اونطور که باید و شاید حقوق دریافت نمیکردم، برای خودم سوال بود. همیشه این موضوع صحبت من با یکی از دوستان مرتبط با این کار است. خیلی عوامل مختلف را بررسی کردم. واقعا حقوقمون هم خیلی بهتر شد با این حال باز هم میخواهم این اتفاق بهتر شود. موضوعی که شاید در درون همین توت فرنگی متوجه شدم. ارزشی بود که برای خودم قائل نبودم. چه وقتهایی که از شهریهها گذشتم، یا حق رو به مردم دادم برای شرایط اقتصادی بعد به خودم گفتم چرا همه جور خرجهاشون رو میکنند ولی شهریه مارو پرداخت نمیکنند. فهمیدم که اون ارزشی که باید رو برای خودم در نظر نگرفته بودم و اینطوری به جا اینکه خودم راضی باشم. اونها راضی بودند. خوب الان چه اتفاق خوبی داره برای من میافته. من اگر این پیش فرض ساده رو در خودم درست نکنم، قطعا کسی هم برای من ارزشی که خودم برای خودم میخواهم را قائل نمیشود.
این روزها دوره هم جهت با جریان خدا رو با دوره عزت نفس میگذرانم و واقعا احساس لیاقت فوق العادهای را در درون خودم در حال پرورش هستم. به امید خدا سال جدید را خیلی عالی و پر شکوه جلو میروم و از خداوند برای شما استاد عزیز و همه دوستان نیز آرزوی موفقیت های روز افزون را دارم.
با تشکر از حسن توجه همه شما
امضا خدا پای تک تک آرزوهایتان.
سلام
به نام تنها فرمانروای هستی ربّ العالمین
چقدر این فایل درس داشت ممنونم استاد مهربان دقیقاً همینطوره که میگید ذهنیت ما انسانها خیلی روی برداشت های ما تاثیر گذار هستند و در همه ی زندگی ما اثر گذار هستند.اون فیلم آلمانی که استاد گفتند من هم دیده بودم و از همون موقع که فهمیدم بقیه یه همین راحتی میتونن ذهنیت ما رو تغییر بدهند تصمیم گرفتم اثر بخش بودن یا نبودن چیزی رو سعی کنم فقط بذارم روی نتایج که البته همیشه هم نتونستم ذهنم رو کاملا پاک نگه دارم یادم میاد همین چند وقت پیش رفتم سینما که فیلم 70 سی رو ببینم و قبل از اینکه برم داخل سالن گفتم ببینم چطور فیلمی هست ؟از سایت ویکی پدیا در مورد فیلم مطالعه کردم که خیلی هم مثبت نبود و همون فیلمی که بعضی ها رو خیلی میخندونه فقط یکی دو بار خندیدم . و تجربه دیگه ایی که دارم بعضی وقتها شده که یه محصولی یا غذایی رو که خیلی ها میگفتن بینظیره وقتی من تست میکردم میگفتم حیف پول الکی گران بود الکی این همه سر و صدا کرده بود فکر کنم بخاطر این بوده که سععععی میکردم بی طرف اون چیز رو قضاوت کنم و با نگاهی بیطرف با اون مسئله برخورد کنم که این نگاه باعث شده واقع بین تر باشم البته نمیدونم که این خوبه یا بده . ممنونم استاد خوبم.
در پناه ربّ العالمین شاد و ثروتمند باشید
سلام و درود
و اما تجربه های خودم در مورد موضوع توت فرنگی 19دلار و توت فرنگی معمولی
ورود به خوابگاه دانشجویی و تعاریفی که سال بالایی از خوابگاه و سالن سلف غذا و نوع غذا و و…میکردند و انتظار و رفتار من برحسب همون چیده میشد چه در زمینه ی مثبت یا منفی ،یادمه مسوول خوابگاهمون میگفت کم و کسری خوابگاه را به محض ورود دانشجویان جدید در اختیارشان نزارید اجازه بدید خودشون به این نتیجه برسند شاید نظرشون با شما فرق داشت بهشون نگرانی ندهید
یا در مورد اساتید دانشگاه ،استادی که خودم تجربه کرده بودم و به این نظر رسیده بودم که استاد خوبی هست ولی در موردش بعدش متوجه میشدم اشکالاتش که دیگران میگفتند در صورتی که خودم بدون ذهنیت و تنظیم درون و بیرون و رفتار خودم درس سر کلاس آن استاد را تجربه کردم و میتونستم نظربعد بچه ها را قبول نکنم
در شرکت یه همکاری دارم با موضوعات با دید مثبت روبرو میشه و نتایجش خیلی متفاوت هست باکسی که با دید منفی با مسائل و موضوعات آن شرکت روبرو میشه
چقدر دید و نگاه و ذهنیت و باور ما در مورد نوع برخورد و واکنش ما و بدست آوردن نتایج فرق میکنه
من باور دارم سفری که برای تعطیلات عید شروع کردم سفر بینظیر و با آب و هوای عالی خواهد شد ظهر حرکت کردیم الان برای استراحت ساکن شدیم در خانه ای عالی با تمامی امکانات که قبل تر از اینکه ما بیاییم گرمایش و همه چیز آماده برای رفاه و آرامش ما شده بود و بینهایت خداوند را سپاس گزارم بابت نعماتی که بدون حساب و کتاب به صورت فراوان وارد زندگیم کرده هست
خداوندی که سراسر خیر و نیکی و شادی و سلامتی هست و نعماتش فراوانند و بیشمار هست و در تخیلات من نمیگنجد و به صورت فراوان سلامتی و رابطه عاشقانه و ثروت فراوان و غیر قابل شمارش وارد زندگی ام کرده و در آینده هم خواهد کرد کافیه من به خدای فراوانی ها و شادی ایمان داشته باشم
سلام و درود خدمت استاد عزیزم
اول ازهمه سال نو رو تبریک میگم به شما و همه ی دوستان عزیزم
دیشب یه اتفاقی افتاد و حسم گفت بیام درموردش بنویسم که اتفاقا مربوط به این فایل هم هست و برای خودمم خیلی جالب بود ودرس داشت …
ایام عید هست و طبق عادت هرساله ی خانواده ،کل خانواده به زادگاهشون سفرکردن و من به لطف خدا و آموزه های شما به این آزادی عمل رسیدم که خودم انتخاب کنم که هرکجاکه دوس دارم باشم.
دیشب من دنبال یه وسیله ای توخونه میگشتم که طبق پیش فرض ذهنی فک میکردم باید توی کابینت های آشپزخانه دنبالش بگردم و تقریبا کابینت هایی که فک میکردم ممکنه اون وسیله اونجا باشه رو گشتم! اخرشب بود بامادرم تماس گرفتم که بپرسم ،اما گوشیشو جواب نداد، خلاصه موفق نشدم پیداش کنم و بیخیالش شدم…
ظهر امروز مادرم تماس گرفت وگفت دیشب خواب بوده و پرسید که کاری داشتم تماس گرفتم؟ و منم قضیه رو بهش گفتم، مامانم خیلی زود گفت توو همون آشپزخونه روی کابینت کنار اجاق گاز بود!!!! و من همون لحظه نگاه کردم و دیدم بله دقیقا جاییه که مادرم گفت!!! و من مات و مبهوت ازاینکه چطور همه ی مدت ، این وسیله جلوی چشمم بوده ومن ندیدمش!!!! و توی این فایل شما درموردش توضیح دادید و خیییلی برام درس داشت…که وقتی پیش فرض ذهنیت چیز دیگه ای باشه اگه اون وسیله جلو چشمتم باشه تو نمی بینیش!!!!
و چقدددد برام جالب بود توی درک قوانین ،اینکه شما میگی فرصت ها ،ایده ها ،ثروت ها و… هست ،اینکه تو نمی بینیش دلیل براین نیست که اونا وجود ندارن!دلیلش اینه که تووو پیش فرض های ذهنیت مورد داره ، باورهات مورد داره! اگه منه آرزو روی خودم روی باورهام کارکنم و فرصت ها و ایده هایی که هرروز داره بیشتر میشه رو به خودم بگم و بعد باورکنم، توو همین شرایطی که هستم باهمین امکاناتی که دارم باهمین توانایی هایی که دارم فرصت ها رو می بینم و ازشون استفاده میکنم…و اگه اونقدری روی باورهام کارکنم که پیش فرض هام درمورد همه چیز تغییر کنه زندگی من خود به خود هرروز بهتر میشه وبه قول شما لاجرم نعمت ها و ثروت ها به زندگیم میاد…اگه باورکنم که من همین الان همه ی شرایط و امکانات لازم رو برای شروع کار دارم فرصت هایی رو می بینم که قبلا هم بوده اما نمیدیدمشون و الان با تغییر باورهام اونارو میبینم و استفاده میکنم!
استاد یه دنیا ممنون
خداروشکر بخاطر وجودتون…
سلام وقت خوش
معصومه انوری هستم از تهران
من بعد از شنیدم داستان توت فرنگی تجربه ای دارم که برام اتفاق افتاد حدودا 8 ساله پیش پدر من برای بار دوم تصادف وحشتناکی کرد یه ماشین پراید بهش زد و ساق پاش شکست و بعد اینکه بستری شد و عمل شدو تو پاش پلاتین گذاشتن مرخص شد . جالب بدونید بابا رو با اسنپ آوردیم خونه و واکر و گرفت و تا آسانسور خودش اومد اما به محض اینکه وارد خونه شد احساس ناتوانی تمام وجود پدرم و گرفت و طوری شد که بابافقط یا مینشست یا میخوابید . اونقدر ترس بهمراه ضعف بهش غالب شد که دیگه خودشو زمین گیر کرد اون موقع 61 سالش بود و واقعا برای مادرم سخت شده بود برای سرویس بردنش یا حمام دادنش طوری که روی یه پادری مینشست و چند نفری ما تا حموم میکشیدیمش و اونجا دونفر یطرفشو میگرفتیم دو نفرم یه طرف دیگشو تا روی لگن بزاریمش که برای اجابت مزاج . بابا ماشالا خیلیم پر وزن بود خیلیم خجالت میکشید و گاها گریه هم میکرد این وضعیت دو تا سه هفته ادامه داشت یه روزی مادرم واقعا کم اورد وگفت این وضعیت تا کی قرار ادامه داشته باشه
تو همین حال و اوضاع بود که من فکر بکری به ذهنم رسید و اومدم یه نقشه کشیدم گفتم بابا یه عطاری هست نزدیک خونمون خیلی معروفه میگن یه عسلی داره معجزه میکنه اما خیلیم گرونه میخوای برم وضعیتت و بگم ببینم چی میگه بابام برق ذوق تو چشماش روشن شد گفت برو دخترم بخدا اگه من بلند بشم راه برم تا اخر عمرم دعات میکنم من که بله رو گرفته بودم رفتم خونه ی خودم عسل درجه یک داشتم اومدم با یه حجم زیادی از پودر دارچین مخلوط کردم و تو یه ظرف درب دار ریختم و برداشتم رفتم خونه ی بابا اینا رسیدم گفتم بابا رفتم عطاری آقاهه گفت این عسل و ببر بده به بابات بگو هر روز یه قاشق چایخوری بخوره ازش عسل که تموم بشه پامیشه راه میفته اینو که گفتم گفت راست میگی بابا خدا الهی هر چی میخوای بهت بده دختر گفتم بابا خیلیم گرون گرفتم گفت چند گفتم یه میلیون گفت عه اشکال نداره من راه بیفته بهت میدم پولشو گفتم این چه حرفیه بابا تو خوب بشو فدای سرت . خلاصه پدرم هر روز این عسل و به امید اینکه راه میفته خورد هر روزم که میرفتم ظرفشو نشون میداد میگفت دیگه چیزی نمونده که تموم بشه انشاالله من راه میفتم روز اخری که عسل و خورده بود گویا به مادرم میگه واکر و بیار میخوام پاشم مادرم میگه مطمئنی بزار بگم معصومه بیاد کمکت بعد به من زنگ میزنن من میرم میبینم پدرم با واکر فقط تونسته وایسته تازه شروع کردم بهش اموزش دادن که خدا رو شکر دیگه راه افتاد و اینقدر از من تشکر میکرد که خودم خجالت میکشیدم و همش میگفتم بزار جریان و به خواهر و برادرام بگم بعد گفتم لزومی نداره اونا فکر میکنن من دروغ گفتم و تا امروز هیچ کس نمیدونه از این راز
مرسی که دیدگاهیه منو میخونید