- چه میشود که ذهن، رسیدن به یک خواسته را سخت و پیچیده میکند، و چه میشود که همان ذهن، رسیدن به یک خواسته را ساده و آسان؟
- چه میشود که فرد ناخودآگاه به دنبال یافتن نکات منفی است، و چه میشود که توجه یک فرد، معطوف به یافتن نکات مثبت در هر موقعیت میشود؟
- چه میشود که بعضی از آدمها خوششانس هستند و مرتباً فرصتها و نعمتها را حتی از دل هیچ جذب میکنند، و چه میشود که بعضیها آنقدر بدشانساند که بدترین سناریوی ممکن برایشان رقم میخورد؟
در این فایل، استاد عباس منش با مثالهای ملموس، این اصل اساسی را در خلق اتفاقات زندگی توضیح میدهد که:
اگر ذهن، آگاهانه برای باورهای قدرتمندکننده، انتظارات مثبت، و پیشفرضهای سازنده تربیت نشود، این ذهنِ رهاشده، بهصورت خودکار خود را برای اتفاقات منفی، انتظارات بدبینانه، و باورهای محدودکننده آماده میکند. در نتیجه، مسیری عصبی در ذهن شکل میگیرد که ناخودآگاه، تمایل به تقویت مومنتوم منفی دارد.
به همین دلیل، فردی که ذهنیت منفی دارد، اصولاً با مواجهشدن با هر تضاد یا چالشی، تمایل دارد بلافاصله بدترین سناریوی ممکن را از آن اتفاق برداشت کند…
همین مسیر عصبی در ذهن، سبب میشود که وقتی فرد هدفی مشخص میکند و برای آن قدم برمیدارد، ذهنش به جای تمرکز بر ایدهها، فرصتها و راهکارها، بر یافتن موانع احتمالی متمرکز شود. در نتیجه، مسیری که اصولاً آسان بود، تبدیل به یک مسیر ناهموار میشود و فرد را از یک مانع به مانع بعدی میکشاند، تا جایی که عطای خواسته را به لقایش میبخشد و مسیر را نیمهکاره رها میکند.
در دوره “همجهت با جریان خداوند”، استاد عباس منش برای حل ریشهای مسئلهی خواستههای بهثمرنرسیده، به سرچشمهی اصلی بازمیگردد: یعنی ایجاد باورهای مرجع که ذهن را بهطور خودکار به سمت افکار تقویتکنندهی مومنتوم مثبت سوق میدهند.
آگاهیها و تمرینات این دوره، مسیری عصبی جدید در ذهن دانشجو ایجاد میکنند، به گونهای که ذهن او بهطور خودکار به سمت انتظارات مثبت متمایل میشود. در نتیجه، به طور خودکار، قدرت ذهن در خلق خواسته ها، در خدمت خواسته ها و اهداف دانشجو قرار می گیرد و از هموارترین مسیر، بیشترین ثمرات حاصل می شود.
این فایل را با دقت گوش دهید، نکته برداری کنید. سپس درس هایی که گرفته اید یا تجربیاتی که در این زمینه دارید را در بخش نظرات این فایل با ما به اشتراک بگذارید.
منتظر نظرات تاثیرگذارتان هستیم.
مطالعه اطلاعات کامل درباره دوره «هم جهت با جریان خداوند»
درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 1
درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 3
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 2104MB34 دقیقه
- فایل صوتی درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 233MB34 دقیقه
به نام خالقی که به ما قدرت خلق کردن بخشیده
صحبت از خلق کردن شد و شیرجه زدم به اینکه خداوند این نیروی پدید آورنده همه چیز از هیچ چیز توجه اش و میل و جهت اراده اش در آفرینش بر چه مبنا بوده!
بر مبنای فراوانی
فراوانی و وفور همه چیز در کنار هم که با تعامل و کنش و واکنشی که در زیستن کنار هم ایجاد میکنند همواره در حال گسترش دادن این تنوع از دل تضادها و دامن زدن بر این فراوانی هستند.
در مورد ذهنیتی که ما برای خودمون میسازیم هم اگر مبنا و اساس جهت دهی توجه و افکار غالب خودمون رو که آگاهانه بر پایه فراوانی بگذاریم ساده گی و آسانی و آرامش رو در تعامل با هر آنچه که پیرامون مان هست تجربه میکنیم.
اون کسی که اساسا به دنبال ی ضعفی توی توت فرنگی چند سنتی مثل جی ام او بودن و… میگرده اساسا به این باور نداره که بابا میشه…میشه کیفیت خوب رو تجربه کرد در حالی که فراوان و در نتیجه ارزان باشه.
چرا من نوعی مداوم فکر میکنم و نتیجتا باور میسازم که مسافرت خوب حتما باید راهش دور باشه و پر زرق و برق و پر خرج باشه!
البته اگر باشه عالی هست و خیلی هم خوبه که مثلاً خارج از کشور هم بری و کلی جهان خداوند رو تجربه کنی.اما حرف من اینه که تجربه جهان خداوند با حال خوب به همین راه های نزدیک مکان های فوق العاده اطراف من هم شامل میشه که شاید من قدرشون رو نمیدونم.
تصور کنین الان که توی روزهای نوروزی هستیم بندگان خدا از شمال کشور با چه شوق و ذوقی میان توی کلوت های شهداد کمپ میزنند و حالش رو میبرند و من باید به خودم یادآوری کنم که میتونم لذت بردنش رو بالا و والا بدونم و آگاهانه چون که توی کرمان زندگی میکنم نگذارم شور و شوقم نصبت به آنچه که راحت هست و نزدیکم هست و ارزان برام تمام میشه از دست بدهم.
باور کنید یکی از مثال هایی که از وقتی که من سعی کردم به دنبال نمونه های هر روز بهتر شدن اوضاع و بیش تر شدن فراوانی برای خودم باشم همین توت فرنگی بوده که تا حالا چندین بار توی این سال ها به خودم یادآور شدم.چون من یادم هست که همین کم تر از دو دهه پیش بود که اوایل نوجوونی بودم و اولین باری که یک جا توی بازار توت فرنگی رو دیدم و واقعا هم توی کل بازار همون یک نفر داشت که چه قدر هم سفید و ریز بودند اما برای من ی چیز لاکچری بود که این خواسته توی دلم ایجاد شد یعنی میشه ی روزی از این ها زیاد باشه و همیشه سال باشه.من به لطف خدا پول داشتم و چندتا دونه خریدم با اینکه اون زمان نسبتا قیمتشون بالا بود و یادمه اومدم خونه با چه آداب و ژست خاصی میخوردمشون و چه قدر برام جذاب و نوبر بود.
اگر تا ابد در مورد ذهنیتی که بر پایه کمبود برای خودمون با رها کردن کانون توجه مان میسازم و دنیایی که تجربه میکنیم و نقطه مقابلش توجه کردن به موارد فراوانی و باورهایی که بر این پایه میسازیم و دنیای کاملا متفاوتی رو تجربه میکنیم صحبت کنیم باز هم جا داره در موردش مثال بزنیم و بهتر و بهتر درکش کنیم.
در کل بر میگرده به توانایی سپاسگزاری و توجه به نکاتی که سپاسگزار تر باشیم که توی دوره جدید استاد مداوم داره در موردش صحبت میشه.