درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 2

  • چه می‌شود که ذهن، رسیدن به یک خواسته را سخت و پیچیده می‌کند، و چه می‌شود که همان ذهن، رسیدن به یک خواسته را ساده و آسان؟
  • چه می‌شود که فرد ناخودآگاه به دنبال یافتن نکات منفی است، و چه می‌شود که توجه یک فرد، معطوف به یافتن نکات مثبت در هر موقعیت می‌شود؟
  • چه می‌شود که بعضی از آدم‌ها خوش‌شانس هستند و مرتباً فرصت‌ها و نعمت‌ها را حتی از دل هیچ جذب می‌کنند، و چه می‌شود که بعضی‌ها آن‌قدر بدشانس‌اند که بدترین سناریوی ممکن برایشان رقم می‌خورد؟

در این فایل، استاد عباس منش با مثال‌های ملموس، این اصل اساسی را در خلق اتفاقات زندگی توضیح می‌دهد که:
اگر ذهن، آگاهانه برای باورهای قدرتمندکننده، انتظارات مثبت، و پیش‌فرض‌های سازنده تربیت نشود، این ذهنِ رهاشده، به‌صورت خودکار خود را برای اتفاقات منفی، انتظارات بدبینانه، و باورهای محدودکننده آماده می‌کند. در نتیجه، مسیری عصبی در ذهن شکل می‌گیرد که ناخودآگاه، تمایل به تقویت مومنتوم منفی دارد.

به همین دلیل، فردی که ذهنیت منفی دارد، اصولاً با مواجه‌شدن با هر تضاد یا چالشی، تمایل دارد بلافاصله بدترین سناریوی ممکن را از آن اتفاق برداشت کند…

همین مسیر عصبی در ذهن، سبب می‌شود که وقتی فرد هدفی مشخص می‌کند و برای آن قدم برمی‌دارد، ذهنش به جای تمرکز بر ایده‌ها، فرصت‌ها و راهکارها، بر یافتن موانع احتمالی متمرکز شود. در نتیجه، مسیری که اصولاً آسان بود، تبدیل به یک مسیر ناهموار می‌شود و فرد را از یک مانع به مانع بعدی می‌کشاند، تا جایی که عطای خواسته را به لقایش می‌بخشد و مسیر را نیمه‌کاره رها می‌کند.

در دوره “هم‌جهت با جریان خداوند”، استاد عباس منش برای حل ریشه‌ای مسئله‌ی خواسته‌های به‌ثمر‌نرسیده، به سرچشمه‌ی اصلی بازمی‌گردد: یعنی ایجاد باورهای مرجع که ذهن را به‌طور خودکار به سمت افکار تقویت‌کننده‌ی مومنتوم مثبت سوق می‌دهند.

آگاهی‌ها و تمرینات این دوره، مسیری عصبی جدید در ذهن دانشجو ایجاد می‌کنند، به گونه‌ای که ذهن او به‌طور خودکار به سمت انتظارات مثبت متمایل می‌شود. در نتیجه، به طور خودکار، قدرت ذهن در خلق خواسته ها، در خدمت خواسته ها و اهداف دانشجو قرار می گیرد و از هموارترین مسیر، بیشترین ثمرات حاصل می شود.

این فایل را با دقت گوش دهید، نکته برداری کنید. سپس درس هایی که گرفته اید یا تجربیاتی که در این زمینه دارید  را در بخش نظرات این فایل با ما به اشتراک بگذارید.

منتظر نظرات تاثیرگذارتان هستیم.


مطالعه اطلاعات کامل درباره دوره «هم جهت با جریان خداوند» 


درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 1

درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 3

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 2
    104MB
    34 دقیقه
  • فایل صوتی درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 2
    33MB
    34 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

247 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «مجید عزیزی پیردوستی» در این صفحه: 2
  1. -
    مجید عزیزی پیردوستی گفته:
    مدت عضویت: 1491 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام به همه ی عزیزانم

    زمانی که تو عطاری کار میکردم

    خیلی با ذوق و علاقه و با اعتماد به نفس بالایی

    خواص عرقیات و گیاهان می‌گفتم و اغلب افراد ازم راضی بودن و جوابهای خوبی برای بهبود سلامتیشون گرفته بودن .

    یه پیر خانم مهربانی خیلی منو قبول داشت و مدام ازم تشکر میکرد و هر مشکلی داشت بهم میگفت و منم با هدایت خدا می‌گفتم چیکار کنه و خوب میشد و خودم خیلی تعجب میکردم .

    زمانی که برای پیشرفت بیشتر در طب سنتی رفتم دانشگاه خصوصی تا بهتر یاد بگیرم با افرادی هم دوره بودم که تخصص بالایی داشتن و سابقه ی بسیار بالایی در این زمینه داشتن ((اومده بودن که مدرک بگیرن ))یه سری مطالب براشون خیلی سخت بود و میگفتن اینو اصلا نمیشه یاد گرفت و تحلیل کرد اما من با حالی که کلا یک سال وارد عطاری شده بودم و قبلا هم شناختی ازش نداشتم اما به خاطر ذهنیتی که از یادگیری یه سری مطالب داشتم خیلی راحت یاد می‌گرفتم و بقیه تعجب میکردن و هر سوالی داشتن از من می‌پرسیدن مثلا در چهره شناسی آنقدر ماهر بودم که قرار بود با استاد همکاری کنم و کتاب مخصوص و سنگینی در این زمینه به من داده شود و ایده های خیلی خفنی میدادم و طوری بررسی میکردم که خیلی ها میگفتن تو رمال یا جادوگر هستی که در ادامه به سمت علاقه ی خودم اومدم و ازش خداحافظی کردم درواقع چون من اون قسمت برای خودم آسون گرفته بودم آسون شد و چقدر هم لذت می‌بردم از یادگیری و آموزش دادنش که در فاصله‌ی چند ماهی که وارد این طب شدم به سمت آموزش دادن هم رفتم و نسخه های خوبی میپیچیدم واقعا ش

    وقتی برای اولین بار قرار شد با یک نوجوان اوتیسم کار کنم و مربیش بشم و کل روز و شبم را باهاش بگذرونم به خاطر این که اصلا نمی‌دونستم اوتیسم چی هست هیچ ذهنیتی نسبت بهش نداشتم و خنثی بودم و زمانی که پدر این فرد و مربیش یه سری توضیحات دادن تازه ذهنیت من شکل گرفت و خدا را شکر به خاطر سناریوی مثبتی که از افراد چیده بودم و در اولین برخورد سعی می‌کنم نکات مثبت برداشت کنم این نوجوان اوتیسم واسه من فرشته ای شد که بهم خدمت میکرد و ماساژم میداد و همه متعجب بودن که چطور میتونم با این فرد ارتباط این چنینی بگیرم در حالی که نباید از فعل امر باهاش استفاده میکردی !!!!

    پدر این پسر فرد بسیار پولداری بود که برای هرکدام از مربی هاش حساب جدا و حسابدار جدا داشت و من به آسانی و راحتی حسابم ازشون میگرفتم و حتی جلوتر و بیش از آنچه که مقرر شده بود را دریافت میکردم و چقدر رفتارمون با هم خوب بود اما مربی های دیگه این چنین نبودن و همیشه با حسابدار و پدر بچه با مشکل برخورد می‌کردن و رفتار خوبی با هم نداشتن.

    خدای من چقدر لذت بردم استاد از این داستان گاو شیری گرفتنتون و کمک اون مرد عزیز سیاهپوست که پولی هم ازتون نگرفته و به خاطر رفاقت این کار کرده در حالی که برخورد اولتون بوده و چقدر حس خوبی داشت و این باعث شد که مومنتوم مثبت در ارتباط گیری با افراد سیاهپوست بیشتر بشه و خدارا شکر بابت این دوست عزیز .

    باور خوب و ذهنیت خوب استاد در مورد سیاهپوستان باعث شده که این تجربه را با این فرد سیاهپوست داشته باشن و فعالیت و کاری بودن این مرد را ببینه زرنگی و خوبی ازش ببینه شرافت و روابط اجتماعی ببینه در حالی که در ذهن اغلب سفید پوستان برعکس آن چیزی هست که استاد دیده و تجربه کرده و این کمک می‌کنه انتظار مثبت بیشتر بشه که باعث میشه رفتار مثبت با اون فرد داشته باشی و باعث میشه بازخورد مناسب بگیری که باور مناسبتری ساخته بشه و ذهنیت مناسبتر و بهتر میشه و این چرخه ی مثبت به وجود میاد و کن فیکون میشه .

    من خیلی خوش شانسم :جدیدا خیلی پول پیدا میکنم شاید بگم در هر هفته چند بار پول پیدا کردم و حتی در یک روز هم سه بار پول پیدا کردم و صد هزار تومنی هم پیدا کردم حتی یه بار رفتم مغازه و خرید کردم و دوست داشتم بادام زمینی سرکه ای بخرم ولی چون موجودی نداشتم نخریدم و در راه خانه از مسیری دیگه هدایت شدم که دقیقا سر راهم یه بادام زمینی سرکه ای افتاده بود و خدا اینطوری هوامو داره که من عاشقشم .

    سپاس گذارم استاد عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 38 رای:
  2. -
    مجید عزیزی پیردوستی گفته:
    مدت عضویت: 1491 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام به همه ی عزیزانم

    سناریو نویسی :صبح که از خواب بیدار شدم

    قبل از تمرین ستاره ی قطبی یک سناریوی کلی

    از روزم را می‌نویسم تا با پیش فرض ذهنی خوبی

    با روزم مواجه بشم

    مثلا :

    ((ـ امروز با احساس بهتری تمرین ستاره قطبیم

    را نوشتم و نسبت به قبل چقدر سرحال تر

    و پر انرژی تر بودم بیشتر شاد بودم و بیشتر از ته دل خندیدم

    ــ امروز نکات مثبت را بهتر نوشتم و با دقت بیشتری

    از زیبایی ها عکس گرفتم به فراوانی ها بیشتر توجه کردم

    و کلا روز فراوانی بود و فراوانی بیشتر ی وارد زندگیم شده

    ــ امروز با هدایت خدا متوجه قدم بعدی برای کسب درآمد

    از طریق علاقم شدم

    ــ امروز تغذیه خوب و مناسبی را نوش جان کردم

    ــ امروز مراقب ذهن و جسمم بودم که چه ورودی

    دریافت می‌کنه و با فیلتر احساس خوب و کیفیت

    خوب اجازه ی ورود داده شد چون من باارزشم

    ــ امروز قدم کوچکی برای رشد خودم برداشتم

    ــ امروز صلاهم را با کیفیت و احساس خوبی انجام دادم

    ــ امروز ارتباط خیلی بیشتر و لذت بخش تری با ربم داشتم

    چرخ زندگیم امروز خیلی آسان و روان چرخید

    ــ امروز جهان وجه مثبتش به من نشون داد و

    همه ی افراد با عشق و احترام باهام برخورد کردن

    ــ امروز همزمانی های خوبی برام به وجود اومد و

    در زمان مناسب با افراد مناسب قرار گفتم

    ــ امروز با مومنتوم مثبت روزم را شروع کردم و در مومنتوم

    مثبت هستم و با جناب مومنتوم مثبت قرار داد ابدی

    بستم و بهم وفا دار هستیم .))

    این سناریو را می‌خوام هر صبح تکرار کنم و با

    هدایت خدا هر بار نکته ی مثبت تر و قویتری را گرفتم بهش اضافه میکنم و در ادامه بهش عکس های خوبی هم اضافه میکنم که بهش ربط داشته باشه، مثلا

    عکس یک غذای خوشمزه ی با کیفیتی که خوردم یا فراوانی که دیدم یا زیبایی که دیدم

    ساعت گوشیم را روی سه وعده بذارم

    ساعت بیداری

    ساعت نماز ظهر

    ساعت نماز مغرب

    که در این زمانها این سناریو را مرور کنم

    به مدت 21 روز این سناریو را انجام میدم و

    بعدش سناریوی هفتگی و بعدش ماهانه و

    سالانه را با هدایت ارباب می‌نویسم .

    من درحال رشد و پیشرفت هستم

    من در مومنتوم مثبت هستم

    هر روز ظرفم بزرگتر میشه

    هر روز آسانتر میشم برای آسانی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 32 رای: