درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 2 - صفحه 10

247 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 698 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    رد پای روز 1 فروردین رو با عشق مینویسم

    وقتی این دو قسمت درس هایی از توت فرنگی 19 دلاری رو گوش دادم و به رد پاهای خودم نگاه کردم ،میبینم که چقدر دیدگاهم به خیلی چیزها تغییر کرده

    مثلا همین تهران

    سال 94 که اومدیم تهران به شدت دیدگاه ناخوبی داشتم نسبت به تهران

    اما الان به شدت دیدگاهم تغییر کرده

    که در بهشت دارم زندگی میکنم

    paradise

    بهشت

    سالی که با خدا و بهشتش شروع بشه ،سالی پر از نور خداست و لحظه به لحظه اش با خدا فرا بهشتی هست

    من امروز پارادایس بودم

    البته هر روز تو بهشتم ،اما روز تولدم 27 اسفند و امروز اولین روز از سال 1404 به بهشتی که خونه ای مثل خونه استاد عباس منش داشت و باغ هایی که تو قرآن گفته شده ،از زیر درختانش نهر جاری بود ،هدایت شدم

    سوره بقره

    وَبَشِّرِ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّـٰلِحَٰتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّـٰتࣲ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا ٱلْأَنْهَٰرُۖ کُلَّمَا رُزِقُواْ مِنْهَا مِن ثَمَرَهࣲ رِّزْقࣰاۙ قَالُواْ هَٰذَا ٱلَّذِی رُزِقْنَا مِن قَبْلُۖ وَأُتُواْ بِهِۦ مُتَشَٰبِهࣰاۖ وَلَهُمْ فِیهَآ أَزْوَٰجࣱ مُّطَهَّرَهࣱۖ وَهُمْ فِیهَا خَٰلِدُونَ(٢۵)

    و مژده ده کسانى را که ایمان آوردند و نیکوکارى پیشه کردند که جایگاه آنان باغهایى است که نهرها در آن جارى است، و چون از میوه هاى گوناگون آن بهره مند شوند گویند: این مانند همان میوه هایى است که پیش از این در دنیا ما را نصیب بود، و از نعمتهایى مانند یکدیگر بر آنان آورند، و آنها را در آن جایگاههاى خوش، جفتهایى پاک و پاکیزه است و در آن بهشت، جاوید خواهند زیست

    از خودم پرسیدم؟

    طیبه ؟ از سال 94 تا به الان چند بار اومدی تو این بهشت زیبا؟؟؟

    جوابم : خیلی کم بود!

    پرسیدم ، چرا خیلی کم؟؟

    و جوابم : چون در مدار دیدن این همه زیبایی نبودم !

    و یاد صحبت های استاد میفتم که میگفتن خیلی از آمریکایی ها از بودن مکان هایی که استاد رفته بود خبر نداشتن .

    و درمورد مدار قرار گرفتن درطبیعت و یا زیبایی ها که صحبت میکردن، یادم میفته

    و حالا درمدارش قرار گرفتم و میدونم که با تکرار و حفظ مومنتوم مثبت، این روند ادامه دار هم‌ میشه

    امروزقرار داشتم

    با کی؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!

    با ربّ ماچ ماچی خودِ خودم

    ربّ دل انگیزم

    ربّ لپ گنده خودم

    ربّ دوست داشتنی جذابم

    ربّ نورانی و عظیم و بزرگ و قدرتمندم که هرچی من میگم به هموارترین و ساده و بدیهی و طبیعی ترین شکل ممکن داره منو به خواسته هام نزدیک و نزدیک تر میکنه

    البته اینو یادم بیارم که خدا داره به باورهای من پاسخ میده ،نه بیشتر و نه کمتر ،همیشه کارش همین بوده و هست که به باورهام پاسخ بده ،اما اینبار متفاوت تر پاسخ داده

    و من باید یادم باشه که سعی کنم‌باورهامو قوی و قوی تر کنم تا نتایجم بزرگ‌و بزرگتر بشه

    از روزی که حسش کردم ،نمیدونم چجوری بگم ، از این همه مهربونیش ،دارم با اشک مینویسم این رد پامو

    از روزی که باهاش دوست شدم ،به قدری ریز به ریز داره رشدم میده و هدایتم میکنه که هر روز بغلش میکنم و از لپای گنده نورانیش ماچش میکنم

    من هر روز نورش رو به وضوح میبینم و حسش میکنم

    خدایا شکرت هرچقدر سپاسگزاری کنم بازهم کمه و نمیتونم این همه محبتت رو سپاسگزاری کنم

    من هیچی نیستم و هیچی ندارم ،امروز تو بهشتش، داشتم باهاش حرف میزدم ،گفتم که هیچی ندارم ،که هیچی نیستم

    اما یه چیز با ارزش و گران قیمت هر لحظه همراهمه و اون خودشه

    ربّ ماچ ماچی جذابم

    از این روز جذاب و فرابهشتی بگم

    قرار بود به بهشتی که نزدیک خونه مون هست ،برم ،و روز تولدم یعنی 27 اسفند ماه که جریانشو در رد پام نوشتم و رفتم پارک نزدیک خونه مون که تجسم کنم خونه بهشتیم رو

    نمیخواستم اسم این پارک رو بنویسم ،اما مینویسم ،چون شاید اعضای سایت دوست داشته باشن تو این پارک زیبا مثل من ، برن و تجسم کنن و علاقه داشته باشن به داشتن خونه ای مثل خونه استاد عباس منش و یا بهتر از خونه استاد عباس منش

    چون میشه بهتر از پارادایس رو هم خدا به ما عطا کنه

    فقط کافیه که ما بیشتر از استاد کنترل کنیم ورودی های ذهنمون رو ،و وقتی استاد تونسته ماهم میتونیم

    پارکی که شباهت زیادی به پارادایس استاد عباس منش داره ،بزرگ ترین پارک تهران ، آزادگان هست و یه دریاچه خیلی بزرگ داره ،نمیدونم دریاچه خونه استاد عباس منش چقدر مساحت داره

    من امروز با هر قدمی که برمیداشتم میگفتم وای چقدر خونه بزرگی دارم

    الان از گوگل خواستم با جزئیاتش نگاه کنم که مساحت دریاچه اش چقدره تا بنویسم

    با حیرت دیدم :

    بزرگترین پارک کشوره

    یعنی تو کل ایران

    پارک آزادگان مساحتی به اندازه 112 هکتار دارد که از جنوب شرقی به اتوبان بعثت و سه راه افسریه . از طرف شرق به کانال سرخه حصار ، از طرف جنوب به اتوبان دولت آباد و از غرب هم به بزرگراه آزادگان محدود می شود.

    پارک زیبای آزادگان مجهز به رستوران ، کتابخانه 46 هزار جلدی ، زمین بازی 20 هزار متری ، دریاچه ی 5 هزار متری

    دریاچه به وسعت 5 هکتار به اضافه ی یک هکتار حریم دریاچه و جزیره به وسعت 7 هزار متر مربع

    و همین طور امکانات فرهنگی و ورزشی می باشد.

    اطراف پارک آزادگان رو فضاهای سبز جنگلی ، پوشش گیاهی، و تفریحی احاطه کرده مانند محوطه ی جنگلی توسکا ، پارک آبی ، پارک مادر و شهر بازی

    این بوستان دارای 90 گونه درخت و درختچه اعم از پهن برگ و سوزنی برگ و 400 گونه ی بوته ای دارد که از جمله ی آنها می توان به اکالیپتوس ، کاج ، توت ، زیتون ، صنوبر، زبان گنجشک، بید، تبریزی ، گردو ، واگلیا ، شمشاد ، سیدالاشجار ، نخل، توسکا ، بلوط و کاتالپا اشاره کرد .

    این پارک به خاطر دارا بودن آلاچیق های مناسب، سرویسهای بهداشتی ، مسجد ، فضای بازی کودکان و داشتن باربیکیوهای مناسب ، یکی از بهترین پارک ها جهت دورهمی های خانوادگی محسوب می شود.

    چقدر بی نهایت امکانات زیبا داره خدایا شکرت

    تاریخچه پارک آزادگان :

    این منطقه در گذشته سلیمانیه نام داشت، نام سلیمانیه منسوب به امیر سلیمانی پسرعضدالملک رئیس ایل قاجار است.اراضی این بوستان در گذشته متعلق به روستای اصفهانک از روستاهای جنوب شرقی تهران بوده است و تا دهه های اخیر در آن کشاورزی می کردند، در این اراضی کاخی متعلق به امیرسلیمانی وجود داشت که این کاخ بر فراز قنات های هاشم آباد و محمود آباد بنا شده بود که اکنون اراضی سلیمانیه محصور به محلات شهری دولت آباد ، هاشم آباد، مشیریه ، کیانشهر و افسریه است.

    این اراضی بعد از انقلاب در اختیار بنیاد مستضعفان قرار گرفت و بنیاد نیز در اسفند ماه 1369 اراضی مذکور را به شهرداری تهران واگذار کرد و نهایتا شهرداری در سال 1379 این اراضی را تبدیل به بوستان بزرگی به نام آزادگان کرد.

    این بوستان با مساحتی حدود 120 هزار متر مربع ، بزرگترین بوستان کشور محسوب می شود.

    خدایا شکرت

    اگر دوست داشتین تجسم کنید ،یکی از بهترین مکان های بهشتی هست که فوق العاده هست برای تجسم ،من وقتی به این پارک میرم به قدری واضح میبینم خواسته هامو که فقط خدارو شکر میکنم

    وای دریاچه اش 5 هکتاره

    از سال 94 که به تهران مهاجرت کردیم تا امروز بارها رفته بودم و یه خونه کوشک که داشت و اسمش امیر سلیمانی بود با خودم میگفتم کاخ منه ،من یه همچین خونه ای میخوام

    عاشق بالکن جذابش بودم

    تا حالا از گوگل نخونده بودم درمورد پارک آزادگان

    بارها کنار اون خونه عکس گرفتم‌و یادمه پارسال ، رفتم و از ظهر تا غروب ساختمونشو طراحی کردم و با خودم میگفتم من یه همچین خونه ای خواهم داشت

    من این پارک رو از وقتی اومدم تهران و نزدیکای خونمونه ،خیلی دوست داشتم و دارم ، و همیشه میگفتم یه خونه ای مثل همین پارک میخوام و از همون سال 94 خیلی ذوقشو میکردم

    ذوق بالکن عمارتشو

    از پارسال دیدم تعمیر و بازسازی عمارتش رو شروع کردن و شکل ساختمون رو تغییر دادن

    قبلا نمای ساختمون عمارت سفید بود ، روز تولدم 27 اسفند که رفتم دیدم شبیه خونه های قدیمی درستش کردن و کاه گلی شده و بازسازی کردن

    اما همچنان میگفتم خونه منه

    من وقتی صبح روز جمعه بیدار شدم ، مادر و خواهرم و پسرش ،رفته بودن جمعه بازار تا گل سرای بافتنیشونو بفروشن

    منم اول، تمرین ستاره قطبیم رو با احساسی فوق العاده عالی انجام دادم و از ساعت 8 تا 12 شروع کردم به کار کردنِ تمرین کلاس رنگ روغنم

    و نقاشیم که تموم شد، دیدم هوا ابریه و آفتاب در اومد

    به خدا گفتم امروز قرار گذاشتم باهات برم پارادایس ،میشه ابرارو فعلا نبارونی و من برم و یکم بشینم و بنویسم اهداف سال جدیدم رو ؟

    نمازمو خوندم و حاضر شدم و دفترمو برداشتم و یکم نون و آب هم برداشتم و راه افتادم

    از لحظه ای که قدم برداشتم به سمت پارک نزدیک خونه مون ،توجهم به زیبایی ها و آسمون آبی و ابری و نیمه افتابی و درختای تازه جوانه زده که سبزی درختا به قدری خوشرنگ بود که من با درختا صحبت میکردم و از خدا سپاسگزاری میکردم که میتونم این همه زیبایی رو ببینم

    وقتی رسیدم ،مستقیم رفتم سمت دریاچه ، هوا ابری بود و با هر قدمی که برمیداشتم فکر میکردم که خونه استاد عباس منش رفتم و صدای مریم خانم شایسته رو میشنیدم که میگفت بارون میباره وخدایا شکرت

    از 1 آذر ماه که خدا از نشانه سایت و یا نشونه های دیگه هدایتم‌میکرد به این سریال ، بارها در سریال زندگی در بهشت بارون پارادایس رو دیده بودم و خودمو تجسم کرده بودم

    الان میفهمم که چرا در چنین مکانی قرار گرفتم ،چون من این مدت وقتی سریال رو نگاه میکردم خودمو به وضوح میدیدم و اردک ها و مرغ و خروس هاشو میدیدم

    و بهشون غذا میدادم

    و امروز دقیقا همین شد

    من به اردک های پارک و دریاچه نون دادم و فیلم گرفتم ازشون و به قدری احساس خوبی داشتم‌که فکر میکردم در خونه خودم دارم به اردکا غذا میدم

    حتی صدای مرغ و خروسا و اسب هامونم شنیدم

    من دارم باورهایی که تا به الان ساخته شده رو با نتیجه میبینم که اگر ادامه بدم به بدیهی ترین شکل رخ میده

    بوووووممممممم

    وقتی عکس گرفتم و از خودم و خونه باحالش که از چند تا پل، وصل بود به خونه و دور و اطراف خونه پر درخت بود ، که دورش رو آب دریاچه بود و کنار پل قایق بسته بودن و من فقط لذت میبردم

    خیلی زیبا بود و آیات قرآن رو به یادم میاره

    وقتی عکس گرفتم و رفتم تا یه قسمت از دریاچه بشینم ،بازهم مثل روز تولدم بارها گفتم چقدر بزرگه ربّ من

    سپاسگزارم

    رفتم و اول رو یه نیمکت نشستم نیمکتاش شماره داشت من سمت شماره های 97 و 95 نشستم دقیقا روبه روی خونه و دریاچه ،بعد رفتم نشستم زیر همون درختی که روز تولدم نشستم و تجسم کردم

    نوشتن رو شروع کردم و چند تا عکس گرفتم از نوشته هام و دفتری که طرح خاص دختر و پسر داره که پسر سوار موتور هست و این دفترو اوایل تغییرم گرفتم

    وقتی نشسته بودم یاد جلد دفتری افتادم که چند ماه پیش گرفتم

    دقیقا یه صحنه از خونه پارک ،عکس جلد روی دفتر بود

    که دختر و پسر عاشق روی دریاچه سوار قایق کنارهم بودن

    همه اینا نشونه هست و اینکه میتونه محقق بشه

    کافیه باورهامو قوی کنم و به قدری مومنتوم مثبت رو ادامه بدم و حفظ کنم که به سرعت رخ بده

    همون خدایی که نشونه هارو داده ،همون خدایی که دو هفته بعد از خرید دوره هم جهت با جریان خداوند به من کار نقاشی دیواری هدیه داد و تابلوی بزرگ نقاشیم فروش رفت

    همون خدا میتونه چنین خونه بهشتی رو هم به نامم کنه عشق دلی خداگونه به من عطا کنه

    کافیه که باورهامو قوی کنم

    من نشستم و هرچی دنبال فایل جلسه هدفگذاری دوره 12 قدم گشتم نتونستم پیداش کنم

    شروع کردم به نوشتن و اولین هدفم این بود که با خدا دوست تر باشم و هر لحظه بیشتر و بیشتر سعی کنم که به یادش باشم و تسلیم خدا باشم و چشم بگم

    و ریز به ریز هدایتم کنه و یادم بده تا رشد کنم

    و چند تا هدف دیگه نوشتم که امسال ماشین بخرم

    وای خدای من شکرت

    به قدری در این دو هفته آقای نقاش خداگونه مدام گفته و این باور رو در من قوی کرده که میتونم با درآمد چند ماهم ماشین بخرم که دیگه هیچ فاصله ای نمیبینم

    قبلا وقتی به ماشین فکر میکردم میگفتم نه بابا چجوری بخرم

    اما الان هیچ فاصله ای رو حس نمیکنم و میدونم که خیلی راحته که خدا به من ماشین عطا کنه

    یه جورایی احساس لیاقت داشتن ماشین،درآمد بالارو از کار نقاشی دارم

    و میدونم که جدا از کار نقاشی دیواری ،تابلوهامم به فروش میرسن

    خدا داره همه کارهای ماشینم رو انجام میده ، در دفترم نوشتم ماشین kmc مدلt8 دوست دارم که پشت ماشین رنگامو بذارم و برم سرکار نقاشی دیواری اما دنا هم دوست دارم

    اماkmc رو بیشتر ،حالا خودت بگو من هیچی نمیدونم ربّ من

    وقتی میگفتم ، اینم گفتم که من ماشین صفر میخوام که نو بخرم ، اما حواسم به قانون تکامل هست

    نقاش ها بهم گفته بودن یه پراید دست دو بگیریم برات ،اما من از خدا ماشین صفر میخوام خدایی که کار نقاشی دیواری رو به من عطا کرد ،همون خدا میتونه ماشین صفر بهم عطا کنه

    و چند تا هدف هم نوشتم که بارون گرفت و دیگه نشد بنویسم و رفتم وایستادم کنار دریاچه و قطره های بارون که به دریاچه میفتادن رو دیدم یهویی یاد تک تک قسمت های سریال زندگی در بهشت افتادم

    اینکه نگاه میکردم و قسمت هایی که بارونی بود و بسیار لذت میبردم و امروز نتیجه اون لذت بردن هارو داشتم به چشم میدیدم در مکانی که شباهت بسیار زیادی به پارادایس استاد عباس منش داره

    من فقط سپاسگزاری میکردم و به موج آب نگاه میکردم و یه وقتایی یه موجی دایره شکل تو آب به حرکت درمیومد و من محو تماشاش میشدم و شکر میکردم و لذت میبردم که یهویی دیدم یه ماهی خیلی بزرگ از اون ماهیای خونه استاد عباس منش اومد سمت جایی که من وایستاده بودم ، با خودم نون برده بودم سریع یه تیکه نون انداختم رو آب، ماهی رفت اما یکم بعدش اردکا اومدن و دوباره نون انداختم و همین که دیدن سریع اومدن و نون رو خوردن

    یهویی صدای میو میو شنیدم برگشتم دیدم یه گربه کوچیک مشکی رنگ و زیبا میو میو میکرد ،بهش گفتم تو که نون نمیخوری

    اما نمیدونم چی شد بهش نون رو انداختم و دیدم با لذت خورد

    الان که دارم مینویسم یاد فایلی افتادم که استاد گذاشته بودن که به کبوترا غذا ندیم

    فایل دلسوزی بی جا | به کبوترها غذا ندهیم!

    فکر کنم کار درستی انجام ندادم

    وقتی از اردک ها عکس گرفتم دقیقا لحظه به لحظه های سریال زندگی در بهشت جلو چشمم میومد و فکر میکردم اونجا هستم و الان مریم خانم شایسته و استاد هم هستن و حس میکردم که خونه خودمه و داشتم لذت میبردم

    دقیقا عکس درختا و خونه روی آب افتاده بود و بی نظیر بود و وقتی بارون بارید یه موجی افتاد که برق میزد

    کلی لذت بردم و عکس گرفتم و تو اون هوای نم نم بارون وایستادم و تجسم کردم

    وقتی کمی بارون بند اومد دوباره نوشتم و یهویی دیدم دو تا دختر و پسر دوچرخه سواری میکنن و یا موتورسواری میدیدم که دختر و پسر بودن و دقیقا خودم تو گوگل درایوم نوشته بودم که با عشق دلم ، دوچرخه سواری و موتورسواری و اسب سواری میکنیم و به وضوح در این مکان بهشتی میدیدم اون صحنه هارو

    و بارون که شدید تر شد راه افتادم تا برگردم خونه

    دختر و پسر دو چرخه سوار که اومدن رد بشن هردوتاشون موقع دوچرخه یواری باهم عکس میگرفتن و بی نهایت با عشق میرفتن

    خیلی لذت بخش بود

    من این صحنه هارو با عشق دلم ، تو خونه بهشتیم در تجسم های هر روزم دیده بودم و امروز داشتم به صورت نشونه واقعی میدیدم

    که بازهم اگر ادامه بدم این مومنتوم مثبت رو خیلی ساده و راحت رخ میده

    سپاسگزاری کردم و به راهم ادامه دادم و زیر بارون با عشق راه رفتم و لذت بردم

    تو راه دیدم حواسم مدام به اینه که الان کیفم خیس میشه و دفترام خیس میشن ،یهویی گفتم طیبه !!!!

    خدایی که میتونه همه کار برات انجام بده پس همون خدا میتونه کاری کنه که به کیفت بارون بخوره اما خیس نشه و با این دیدکاه سبب شد که نگرانیم رفع بشه و با لذت مسیرم رو ادامه بدم

    وقتی برگشتم و اواسط راه خونه مون بودم تو دلم‌گفتم اگه قراره kmc بخرم همین الان یه ماشین رد بشه اول سمت راست اتوبانو نگاه کردم دیدم نیست همین که سمت چپ اتوبانو نگاه کردم دیدم یه kmc مشکی رد شد

    وای من جیغ زدم تو اتوبان

    من؟!!!!!!

    جیغ زدم؟!!!!!

    آره

    طیبه ای که به شدت ترسو و خجالتی بود ،الان به راحتی ذوقش رو نشون میده

    بلند فریاد زدم ربّ من سپاسگزارم

    چقدر سریع !!!!

    گفتم و شد ،اصلا این ماشین از کجا اومد

    انگار از آسمون فرود اومد و رد شد

    چقدر خدا سریع الاجابت هست

    چقدر ساده و طبیعی و راحت رخ میده

    میگی و موجود میشه

    خدایا شکرت

    همه اینا نشونه باورهاییه که هر روز دارم تکرار میکنم وبا احساسی فوق العاده و گاهی اشک شوق تجسم میکنم ، من با دیدن این نشونه ها باید مومنتوم مثبت رو ادامه بدم و با عشق حفظش کنم

    تا نتیجه رخ بده ،همین الانشم کلی کیف میکنم که دارمشون

    آره دارمشون

    من وقتی با خدا دارم صحبت میکنم ،همه چی دارم ،جدیدا حس میکنم دیگه فاصله ای بین من و خواسته هام نیست

    وقتی با خدا صحبت میکنم یه وقتایی خواسته هامو یادم میره بهش میگم خدا درسته خواسته دارم و میدونم که با رسیدن به خواسته هامه که به تو نزدیک و نزدیک تر میشم

    مثلا از وقتی تو اون روز بهشتی 12 اسفند که رد پامو نوشتم که چی رخ داد و خدا منو هدایت کرد به کار نقاشی دیواری ،اونم نقاشی دیواری که یک سال همون دیوارو تجسم میکردم ، ایمانم به اینکه خدا میتونه همه کار برای من انجام بده بیشتر شده

    یا اینکه بعد یک هفته تابلوی بزرگ نقاشیم در ابعاد 50 در 70 فروش رفت در اپلیکیشن دیوار ،باورم به اینکه خدا میتونه همه غیر ممکن هارو به ممکن ترین شکل انجام بده قوی شده

    اینکه کافیه من به تکرار باورهام ادامه بدم و رها باشم و هر روز لذت ببرم با عشق دلی چون خدا

    که وقتی باهاش صحبت میکنم یه وقتایی یادم میره چی میخواستم، آخه اون لحظه به قدری حس ارزشمندی و عشق بی نهایت داشتم که حس میکردم همه چی دارم

    الان دارم با اشک مینویسم و لبخند هم کنار اشک جاریه و لذتی از ته قلب دارم

    خدایاشکرت

    همون خدایی که این نشونه هارو نشونم میده ،همون خدا هم ماشینو برام‌میخره ،عشق دل خداگونه میشه برای من ،خونه بهشتی میشه ،سلامتی و شادی و برکت و فراوانی میشه و خیلی چیزهای دیگه

    وقتی برگشتم خونه کمی به فایل ها گوش دادم و بعد مادرم گفته بود شام درست کنم و نزدیک اذان برای خونه خرید کنم و نون بخرم برای افطاری داداشم

    من رفتم و قبلش پیاده روی کردم و داشتم به درختای زیتون تلخ نگاه میکردم، که بارون همه دونه های توپی شکلشو زده بود و همه رو زمین بودن

    یه لحظه با خودم‌گفتم ببین هیچ برگی بدون اذن خدا از درخت پایین نمی افته ، یهویی یاد پرنده ها افتادم

    در اصل خدا بهم این درک رو داد

    اینکه گفت ببین ، کل زمستان رو، این میوه های درخت زیتون تلخ روی شاخه های درخته تا پرنده ها از میوه هاش به عنوان غذا استفاده کنن ، وقتی بهار میشه و غذا بیشتر میشه

    این میوه ها میریزن تا درخت دوباره گل دار بشه

    خدایا شکرت به خاطر این همه دقت و چیدمانت که به فکر همه موجودات جهان هستی هستی

    وقتی برگشتم خونه دوباره دوست داشتم برم و درختارو تماشا کنم و با خدا صحبت کنم و تجسم کنم

    به مادرم زنگ زدم و گفتم وقتی رسیدی بگو بیام ،که افطاری داداشمو که گذاشتم و باهم برنج و تن ماهی که یهویی به دلم افتاد و رفتم خریدم رو خوردیم و حاضر شدم رفتم

    تا مادرم بیاد ،در دل تاریکی شب. تو محله رویایی و جذاب و بهشتیم ،قدم زدم و هدایت شدم به آهنگ

    خوبه که تو دل بستی به این عشق ●

    وقتی گوش میدادم شروع کردم به صحبت کردن با خدا

    گفتم بهترین عشق تویی و اولین. آخرین عشق توی و تو

    وقتی میگفت

    خوبه آخرش به تو رسیدم؛ تورو به دنیا نمیدم ●

    تورو دوست دارم شدیداً… ●

    نمیدونستم از ذوق چیکار کنم فقط سپاسگزاری میکردم و میگفتم آخرش به تو رسیدن قشنگه

    این عشقه که من و

    این عشقه که من و تو آرومیم، دیوونه ی بارونیم! ●

    این عشقه که تو رو من حساسی… ●

    دیوونتو میشناسی! همونی که میخواستی عشقم… ●

    دست خودم نیست که انقد عاشقتم! ●

    من هم تجسم میکردم و هم عشق میورزیدم حالم بی نهایت عالی بود اینکه با این آهنگ بهم گفت رو من حساسه و ریز به ریز داره هدایتم میکنه تا رشد کنم

    بلند بلند آهنگو میخوندم و قدم میزدم و لذت میبردم

    وقتی مادرم اومد و برگشتیم خونه

    داشتم تو سایت رد پای خودمو که پاسخی براش اومده بود میخوندم که هدایت شدم به پیام خانم زکیه لواسانی

    دوباره ماجرای خواهرزاده شونو نوشته بودن که برای من نشونه بود

    خیلی حس خوبی داشتم

    این روزا نشانه ها خیلی خیلی بیشتر از قبل شدن و من سعی میکنم که مومنتوم مثبت رو حفظ کنم

    خدایا شکرت

    استاد عزیز و مریم خانم شایسته بهترین هاباشه براتون و نور خدا به شکل شادی و سلامتی و آرامش و ثروت بی نهایت در زندگی شما و اعضای سایت جاری باشه

    خیلی دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  2. -
    ندا گلی گفته:
    مدت عضویت: 1816 روز

    سلام

    قسمت دوم بینظیر این فایل پر از درس

    استاد جانم دقیقا همینه که میفرمایین و البته تمام فرمایشات شما چیزی جز اصل نیست چون همه مون تجربه ش کردیم تو زندگی

    این که گفتین وقتی منتظر یه روز عالی باشی یه روز عالی رو تجربه میکنی و بالعکسش

    من هنوز دارم تمرین جلسه 11 قانون سلامتی رو هر روز اجرا میکنم و هر روز میگم روزم عالی باشه به خدا و امسالم هم از یکی دو ماه قبل مدام با خواهرم میگفتیم که امسال سال ماست و نشانه هایی که هر روز میبینیم و تاکیید میکنیم و میگیم که قراره بترکونیم و حتی اول سال امسال و هم برای خودمون عالی تعبییر کردیم مخصوصا من که با فایل های ثروت شروع کردم و دارم کلا ذوق میکنم دیگه این و خلاصه کنم براتون

    راجع به تجربه ای که در زمینه مثال هاتون داشتم بگم

    راجع به قرص مادرم رفته بود خونه یکی از اشنایان و قرص معده ش و بعد افطار خورد یکی از افراد اون جمع بهش گفته واای ازین قرصا میخوری اینا برای زخم معدست چرا روزه میگیری و اینا من دیدم مامانم فردای اون روز روزه نگرفته ازش پرسیدم این و برام تعریف کرد من گفتم نه بابا اتفاقا روزه برای معدت خوبه استراحت میدی بهش در همین حد بهش گفتم که ذهنیت اون حرف ازش بیاد بیرون و واقعا فرداش روزه گرفت (ایموجی دو نقطه خط) و حتی یادش رفت اون موضوع رو و جالبی اینجاست که اصلا قرص هاشم نمیخوره دیگه

    استاد منم تو ریاضی این مدلی بودم همیشه فکر میکردم خیلی سخته و بعدها اونم نه دوران مدرسه بعد ازون متوجه شدم ریاضی واقعا شیرین و اسونه و الان حسابدارم (بازم ایموجی دو نقطه خط )

    کلن به درس و مدرسه علاقه ای نداشتم و هر درسی رو که معلم ش و دوست داشتم فقط میخوندم و نمره میگرفتم البته دوران راهنمایی که یکم شاخ مدرسه شدم و شیطون تر ابتدایی خانوم بودم درسام و میخوندم :))

    واای استاد قبل اینکه راجع به عربی بگین من تو کاغذم نوشتم که راجع بهش بگم و شما گفتین عربی تون خوب بود جونم نقطه اشتراک (اینجا ایموجی چشم قلبی )

    و راجع به ذهنیت در مورد ادمها هم

    یکی از دوستای ما با دختری دوست بود که تقریبا تمام کسایی که میشناختنش ازش بدشون میومد ولی من همون بار اولی که دیدمش چون خوشگلیش هم به چشمم اومد کلن دوست داشتم باهاش ارتباط برقرار کنم و به دلم نشسته بود یکی دو بار یسری رفتارش رو مخ منم بود ولی اینجوری نبود که ازش بدم بیاد و بعد از چند وقت رابطه مون خیلی صمیمی تر شد و حتی اونا باهام کات کردن و چند وقتی ما دوست باقی موندیم تا جایی که دیگه جهان ما رو جدا کرد یعنی خودش دیگه نیومد تو اکیپ و دوست ما هم با یه دختر جدیدی دوست شد و رابطه مون کم کم قطع شد و اصلا اون دختر هم شمارش و عوض کرد .و هنوز که هنوزه همه ازش خاطره های بد میگن و وقتی من میگم دوسش داشتم و مشکلی باهاش نداشتم باورشون نمیشه فکر میکردن اون موقع که باهاش بودم فیلم بازی میکردم و بخاطر دوستمون بود

    در رابطه با ذهنیت افراد سیاه پوست

    ما تو ایران که سیاه پوست نداریم ولی اینجا این ذهنیت در مورد افغان های عزیز هست که کم و بیش خیلی ها گارد دارن

    و این ذهنیت من وقتی شکست که تو بازار با خیلی هاشون کار کردیم و من به جرات میگم جز خوبی ازشون چیزی ندیدم حتی یادمه یبار ماه رمضونم بود اتفاقا ما تو انبارمون که پارچه بود یسری کسری اورده بودیم و تقریبا همه مون تا دیروقت اونجا بودیم تا تکلیف ش معلوم بشه و من زودتر رفته بودم موقع ناهاری بود خیلی گرسنم بود یکی از همین بندگان خدا که برای ما کار میکرد روزه هم بود گفت من میرم برات ساندویچ بگیرم گفتم نه الان ماه رمضونه جایی باز نیست الان میرم سوپرمارکت گفت نه من یه جا رو میشناسم بازه (میتونست بپیچونه و بگه اره باز نیست اما رفت و به جای یدونه دو تا گرفت) هرکاری کردم پول ازم نگرفت گفت اومدی اینجا کار منم زودتر راه میفته میتونم برم افطار کنم

    کلن ازشون خیلی درستکاری دیدم اصلا دروغ نمیگفتن، از کار نمیزدن، روزه بودن کار سنگین انجام میدادن و غر نمیزدن، حساب کتابشون دقیق بود چشم پاک بودن ما به نسبت کارمون مجبور بودیم هی روزانه کارگر برای جابجایی پارچه های انبار و رفت و امدش از انبار تا مغازه بگیریم و برای همین خیلی باهاشون برخورد داشتم چون هم حسابدار بودم هم حساب کتاب موجودی های انبار و باهاشون چک میکردم

    مورد بعدی ذهنیت سرماخوردگی :

    عموی من ازین ادمها ست که پشت تلفت باهاش صحبت کنی عطسه یا سرفه کنی ازونور خط مریض میشه :))) بارها پیش اومده جایی بودیم کسی مریض شده همه باهم تبانی کردیم حتی زنعموم که عموم نفهمه چون تلقین مریضی بیشتر مریضش میکنه اینو همه مون فهمیده بودیم چون یبار یکی از بچه های فامیل سرفه کرد عموم گفت مریضی گفت نه از ظهر برنج تو گلوم گیر کرده هی سرفه میکنم در صورتی که مریض بود و قبلش هم با عموم روبوسی کرده بود وزه :))) ولی اینقدر طبیعی دروغ گفت عموم باور کرد و مریض هم نشد بعدا از زنعموم پیگیری کردیم و بالعکسش بوده ما خودمون هنوز ویروس تو بدنمون تشکیل نشده با یه عطسه از فاصله 100 متری عموم مریض شده

    راجع به باور :

    من و خواهرم این باور عمیق و داریم که خیلی خوش قدمیم و اصلا نشده باهم وارد مغازه ای نشیم و بعد ما شلوغ نشه و کسی از صاحب مغازه خرید نکنه و من یادمه مدیرمون میگفت تو برای من خوش یمنی و برکت وارد مغازم میکنی حتی یبار صبح دشت نکرده بود بهم گفت یه پولی بهم بده حتی شده هزار تومن بعدا بهت پس میدم که مشتری بیاد من اون موقع خندیدم ولی واقعا همین شد البته چون مسخرش کردم دیگه بعدها نگفت و خب کم هم گیش میومد اصلا دشت نکنیم به لطف خدا و باورهای ثروت ساز ایشون همیشه مغازمون مشتری داشت

    اینا مواردی بود که گفتم بگم بعدها وقتی خوندمش مثال های محکمی باشه هم به خودم کمک کنه هم کسی که میخونه ش استاد جانم ممنونم که وقت گذاشتین و این همه درسهای بزرگ و طلایی بهمون دادین با این هوشیاری که قانون و از دل این موضوع کشیدیدن بیرون و چیزی غیر ازین هم نبود با این همه تجربه های بینظیر شما بهترینی خیلی خیلی سپاسگزارم

    خدایا شکرت بابت این مدار و این اگاهی های ناب و زندگی عالی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    لیلا گفته:
    مدت عضویت: 2322 روز

    سلام بر استاد عزیزم

    دقیقا دیروز صبح قبل از آمدن این فایل داشتم به همین موضوع فکر می کردم.در محل کارم از برخورد بعضی از همکاران حس بدی به من دست داده بود،از اینکه نمی توانم روان وسریع صحبت کنم واغلب اوقات سکوت می کنم آنها فکر می کنند من از مکالمات هیچی نمی فهمم وزیاد با من ارتباط نمیگیرن.بعضی روزها از این موضوع اینقدر دلم میشکنه که دلم می خواد گریه کنم وروز پنجشنبه یکی از اون روزها بود.لحظه ی برگشت به خونه پر بغض وکاملا بی حس بودم.نمی خواستم احساس خودم رو بد کنم ومیتونم بگم در حالتی کاملا خنثی بودم سعی کردم بهش فکر نکنم.دیروز صبح وقتی میخواستم برم سر کار مسیر خانه تا محل کار داشتم باخودم صحبت میکردم به خودم گفتم تو خیلی با ارزش وقابل احترام هستی تو توانایی های بسیار زیادی داری وهمکاران تو این موضوع رو درک می کننداین خود تو هستی که فکر میکنی نمیتونی درست حرف بزنی یا مکالمات رو نمیفهمی واین را به اطرافیان القا می کنی وطبق قانون هر آنچه را بهش فکر کنی بهش قدرت میدی وهمون واکنش را از دنیا واطرافیانت میگیری.در صورتی که اصلا اینجور نیست تمام زمانهایی که مکالمات را به خوبی فهمیدم وبه راحتی حرف زدم را به یاد خودم آوردم وبه خودم گفتم تومیتونی اون کسی که باعث واکنش منفی دیگران وحس بد تو میشه خود تو وافکار تو هست.

    به خودم گفتم امروز یه روز عالیه وخداوند بیش از پیش به من کمکم میکنه من از عهده ی وظایفم به خوبی بر می آیم وبا مردم به خوبی ارتباط میگیرم مکالماتشون رو می فهمم وپاروی ترسم میذارم وجواب تلفنها رو میدم.(سخت ترین کار در مغازه برای من جواب دادن به تلفنه چون بعضی اوقات لهجه وصحبتشون را از پشت تلفن اصلا نمی فهمم).

    من با حال خوب وانرژیه عالی سر کار می روم وهمکارانم ومدیرم این حال خوب وانرژیه منو دریافت می کنند وبه توانایی های من پی می برند.

    قرار بود سوپروایزر از مغازه وکار ما دیدن کنه وصبح به مدت دوساعت برای راه اندازی مغازه در بخش خودمون من کاملا تنها بودم.

    یه کم دستپاچه شده بودم وبر عکس دوتا از سیستمها خطا میداد چند نفس عمیق کشیدم وبه خودم گفتم لیلا خدا با توئه تو میتونی انجامش بدی ،خدایا کمکم کن هدایت کن بگو کدوم دکمه رو بزنم وعشقم خدای خوبم هدایت میکرد همه چیز عالی پیش رفت وتاثیر خوبی روی سوپر وایزر گذاشتم دیگه حس بد روز قبل رو از همکارام نمیگرفتم وهمه بااحترام باهام برخورد میکردن. ومن بالاخره توانستم جواب 3تلفن را به خوبی بدهم.خدایا شکرت.

    در مسیر برگشت به خانه به خودم گفتم لیلا بازیه ذهن رو ببین امروز تو با فکرت همه چیز رو به نفع خودت تموم کردی .آفرین به تو بهت افتخار می کنم.

    برای هزارمین بار به خودم گفتم لطفا بازیچه دست ذهنت نباش هر آنچه را فکر میکنی زندگی می کنی

    عصری دیدم فایل جدید بر روی سایت آمده بود وصحبتهای شما همه تأییدی بود برآنچه از صبح بر من گذشت.

    عاشقتونم استاد جان

    در پناه خدا باشید

    به امید دیدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  4. -
    منیر گفته:
    مدت عضویت: 1907 روز

    به نام خدا

    سلامم استاد جان

    این قسمت که دارو و دکتر رو گفتید واقعا من اون محکم بودن شما تو گفتن مطالب دوره رو دوست دارم و حس میکنم تمام دوره های شما تضمین شده توسط خود خداوند هست و من عاشق اون قدرت کلام شما هستم و این باور رو برای خودم ساختم که دقیقا همون انرژی الهی صدای شما برای من خود پیشرفت هست و هر وقت فایلی از شما گوش میدم چه یه دقیقه چه پنج دقیقه پشت اون شنیدن صدای شما برام واریزی میاد

    تو دوره 12 قدم بود که شروع کردم به ساختن این باور که انرژی خدایی پشت تک تک جملات شما هست و واقعا این باور رو دوست دارم

    و از اون دوره تا الان من دارم با فایلهای شما زندگی میکنم جوری که حتی بدون اینکه من بخوام یا اجبار کنم پسرم الان 3 سالشه لحن کلامش کاملا مثل شما هست

    مخصوصا وقتی چیزی رو میبینه رو شگفت زده میشه بهم میگه (ببیننننن ) یا اینکه میخواد بازی کنه به باباش میگه بیا اینو بررسی کنیم دقیقا با همون لحن شما تو فایلهای سفر به دور آمریکا یا زندگی در بهشت یا فایلهای دوره ها با اینکه دوازده قدم و سفر به دور آمریکا رو زمان جنینی و نوزادیش من دیده بودم و اونم با هنسفری و تو کامنت های قبلی هم گفتم که بعد از به دنیا اومدن عجیب با صدای شما میخوابید و تمام اینها برای من معجزه هست و قدرت کلام الهی شما که این مدلی تو زندگی من تاثیر گذاشته

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    منیر گفته:
    مدت عضویت: 1907 روز

    به نام خدا

    سلام به استاد جان و مریم عزیز

    استاد جان دقیقا همینه تمرکز به هر چیزی از همون جنس رو برای انسان به ارمغان میاره و این همون قانونی هست که شما همیشه تاکید داشتید اما این ذهن نجواگر من هست که فراموش میکنه و چقدر این دوره هم جهت برای من لازمه و من یکسره هر روز به خودم میگم این دوره مختص من هست و از وقتی دارم روی این دوره کار میکنم خودم کاملا احساساتم رو دارم رصد میکنم دارم یکسره خودم رو واکاوی میکنم و نتیجه این کنترل و رصد کردن رو دارم میبینم هر روز و هر روز آرامشم داره بیشتر میشه هر روز و هر روز جذب های پولی داره برام بیشتر میشه حتی از نظر سلامتی هم خودم تغییرات حس و حال فیزیکیم رو حس میکنم

    اینکه خیلی خیلی این دوره همه جانبه زندگی ما رو قراره بسازه رو من دارم یکسره به خودم میگم چون واقعا انرژی دوره بالاست و من فکر می‌کنم این انرژی قدرتمندی که از این دوره حس میکنم بابت این هست که شما قدرتمندانه این دوره خلق کردید و هر روزه دارم شکر میکنم بابت چنین نعمت بزرگی که همین دوره هست برای من هر روز شکر میکنم

    استاد من دقیقا تو زمان درس خوندن درس املا رو خیلی سخت میگرفتم و ریاضی رو همیشه میگم آسون و همیشه با اینکه املا زیاد میخوندم اخر سر نمره ام هیچ وقت 20 نمیشد اما ریاضی همیشه بین 18 تا 20 بودم و موقع انتخاب رشته هم چون باور کرده بودم که درس های حفظیات سخت هست برام از رشته تجربی ترسیدم و رشته ریاضی رو انتخاب کردم و الان که وارد مسیر شما شدم میبینم که همه اش بازی ذهن بوده وگرنه نه بحث استعداد هست نمره گرفتن یا یادگیری نه بحث سخت و آسونی و چون ذهنیت من بر این بوده من این مدلی پیش رفته بودم

    چقدر این درس ها عالیه استاد بعضی وقتا یادم میره که قانون فرکانس هست و زمان دست ما نیس که این آگاهی ها رو دریافت کنیم به خودم میگم ای کاش از ده سالگی با این قوانین آشنا میشدم تا بلکه الان جایگاهی هزاران بار بهتر رو می‌ساختم بعد به خودم میگم حواست باشه اصلا حسرت نخوری و همه چیز طبق قوانین الهی پیش رفته باید این مسیر رو تا اینجا میومدم و دقیقا همین 6 سال پیش با شما آشنا میشدم و باید احترام بذارم به قوانین و خودسرزنشی نکنم حسرت نخورم و فقط وظیفه ام الان داشتن حال خوب هست و تمرکز ذهن روی خواسته ها و توجه به نکات مثبت دنیای اطرافم

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    حسین نیساری گفته:
    مدت عضویت: 808 روز

    با سلام خدمت استادجااااان و خانم شایسته گرامی

    این فایل چقدر ارزشمند و گرانبهاست دور و گوهر از زبان استاد جاری بود نمی دونم از کجا شروع کنم

    من زمانی که کلاس های یک موسسه ی برای آزمون وکالت می رفتم یه استادی داشتیم که استاد درس مدنی بود اوشون چندین بار در طول ترم هی می گفت مدنی درس بی وفا و سختی هست برید سراغ درس های که شکلی هست تا تست بیشتری بزنید من ناخودآگاه مدنی رو کنار گذاشتم درسی که ضریبش در آزمون وکالت 3هست رو براحتی کنار گذاشتم و درس اصول فقه ضریبش 1بود بازم از درس های بود که خیلی از بچه ها کنار می ذاشتن و منم بخاطر ورودی هام کنار گذاشتم

    یه خاطره دیگه که همین چند روز پیش اتفاق افتاد از دید و بازدید عید یکی از اقوام می گفت یه دوربین داخل کمربندی شیراز هست هر وقت من رد میشم انگار پلاک ماشین من رو حفظ هست هر وقت رد میشم جریمه ام می کنه به خانومم که میگم باور نمی کنه بعد یه روز سوارش کردم و رفتیم به اون دوربین رسیدیم چون پلاک ماشین به اسم خانومم هست جریمه که میشم اس ام اس برا اوشون میره بعد سرعت 70کیلومتر هست بعد کیلومتر رو 70نگه داشتم و رد که شدیم اس ام اس اومد که جریمه شدی خیلی جالبه حتی دوربین راهنمایی و رانندگی هم به این قانون داره واکنش نشون می ده چون اون بنده خدا داره بهش توجه می کنه و وارد زندگیش میشه چون از قانون سر در نمی آورد منم وارد بحث باهاش نشدم

    یه مبحث دیگه من ایان تعطیل چون بیکار هستم و شرکت تعطیل هست از این تاکسی اینترنتی ها کار می کنم و صبح تا ظهر فایل ها رو می ذارم و مسافر جا ب جا می کنم ورودی مالی بغیر اینکه عیدی و پاداش دادن بجای اینکه از اون اندوخته قبلیم استفاده کنم یه ورودی مالی جدید برا خودم شکل دادام به لطف خدا و آموزهای استاد که میگن ما همیشه باید پول بسازیم حالا جالبی داستان اینجاست که به پدر خانومم گفتم اوشون هم بازنشسته هست گفتم از اون تاکسی اینترنتی استفاده کن گفت نمی دونم اینجوریه و اونجوری هست بهونه آورد منم اسرار نکردم بعد چند شب پیش شب سال تحویل دیدم یه پیام دادن که به مبلغ 200.000تومان حساب شما شارژ شده و می تونید به فلان فروشگاه زنجیره ای تشریف ببرید و از بن شارژ شده استفاده کنید ما امشب رفتیم خانومم گفت الکیه مگه میشه گفتم بریم رفتیم خرید کردیم دیدم خرید رو که انجام دادیم به خانم مسول فروشگاه گفتم گفتن شماره موبایل تون رو بدید دادم یه پیام اومد و از بن کسر شد شیر و پنیر و روغن که برداشته بودیم رو مجانی ما خرید کردیم بغیر این 300.000تومان دیگه گفته می تونید از فلان فروشگاها خرید انجام بدین برا ماشین تون روغن ماشین یل لنت یا چیزهای که به ماشین ربط داره حالا پدر خانومم چون در مدار کسب ثروت نیست از این مواهب و خوش شانسی نمی تونه استفاده کنه

    در باره بدن چند مدت پیش پدرم یه خاطره از پدر بزرگم داشتن تعریف می کردن که زمان های که درو می کردن گندم هارو با داس با دست می گفتن درو که می کردیم چندین بار دست پدرم رو داس برید به حدی که خیلی خون می اومد گفتم بریم پیش فلانی اون موقع هم دکتر استرلیزه و این داستان ها که نبود می گفت روش رو می کردن طرفی که کسی نباشه یکم ادرار می کرد رو دستش بعد با یه پارچه ای که عرقش رو خشک می کرد می بستن رو دستشون فرداش هم زخم بهم اومده بوده حالا آدم اون زمان ها چقدر به سیستم ایمنی بدنشون ایمان داشتن که خوب می شدن

    و این موضوع شاید به مبحث ربط نداشته باشه ولی گفتم چون دیدم و الهام شد بهم بذارید تا بگم یه منبع رو پشت بوم خونمون هست برا ذخیره آب منبع ها که دیدن خودش شاید 1000لیتر آب جا می ده ولی درش کوچیه باید با پمپ های که بهش وصله آب بیاره داخل چون داشت بارون می بارید خیلی هم شدید بود من یه لحظه فکر کروم گفتم ببین چه بارون تندی و شدیدی داره می باره و در منبه رو باز گذاشتم گفتم این منبع خیلی بزرگه ولی چون دهانش کوچیک هست خیلی کم می تونه از بارون ذخیره کنه ولی اون تشت که اونجاست چون دهانش بزرگه تقریبا پر شده حالا ما آدم ها خیلی چیزها رو می خوایم ولی چون دهانه ظرفمون کوچیکه نمی تونیم از باران رحمت الهی که همیشه در حال بارید هست دریافت کنیم فرقی نداره که من چیرو می خوام چون دهانه ظرف من که همون احساس لیاقت هست کوچیه

    عاشقتم استاد و همیشه در دفتر سپاس گذاریم هر شب و صبح می نویسم خدایا من اگر تو هدایتم نکنی و من تسلیم تو نباشم گمراه ترینم در این کیهان پس من رو همیشه هدایت کنم و هر خیری که از تو به من برسد فقیرم

    عاشقتم خدایا شکرت بخاطر استاد جااااان و این آگاهی های ناب جهان هستی که به رایگان در اختیار ما قرار می دهد

    شککککککککککککرتتتتتتتتتت ای نازنین خدایم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    الهام سیاوشی فرد گفته:
    مدت عضویت: 499 روز

    به نام تنها فرمانروای کل کیهان خدای مهربانم خدای وهابم خدای رزاقم سپاسگزارم

    سلام عزیزان جان

    وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّقُوا مَا بَیْنَ أَیْدِیکُمْ وَمَا خَلْفَکُمْ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ ﴿45﴾

    و چون به ایشان گفته شود از آنچه در پیش رو و پشت‏ سر دارید بترسید امید که مورد رحمت قرار گیرید [نمى ‏شنوند] (45)

    وَمَا تَأْتِیهِمْ مِنْ آیَهٍ مِنْ آیَاتِ رَبِّهِمْ إِلَّا کَانُوا عَنْهَا مُعْرِضِینَ ﴿46﴾

    و هیچ نشانه‏ اى از نشانه‏ هاى پروردگارشان بر آنان نیامد جز اینکه از آن رویگردان شدند (46)

    خدایا شکرت برای این فایل بینظییییر و توحیدی

    استاد بینهایت سپاسگزارم از خداوند و آموزشهای شما و هدایت های ناب الهی در وجود نازنینت که کلامت وحی منزل است و ما را بر هدایت و نشانه های الهی واضح کردین .

    خدایا شکرت

    امروز یک روز فوق العاده عالی بود برام استاد

    اول اینکه دیروز بعد از ظهر که یه چرت پنج دقیقه ای زدم تو خواب یه جمله بهم گفته شد و من با صدای بچه ها از خواب پریدم و فقط دوکلمه راه راست یادم موند .یه جمله ای داشت بهم گفته میشد که من فقط راه راست یادم موند و شب این فایل بینظییییر اومد رو بنر سایت و دیگه به این وضوح رسیدم که این آگاهی ها برای منننه

    خدا یا شکرررررررررت هر آنچه دارم از آن توست مالک اصلی تویی عاشقتم جان جانانم سپاسگزارم

    تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری میجویم مرا به راه راست به راه کسانی که به آنها نعمت داده ای هدایت کن نه کسانی که بر آنها غضب کرده ای و ن گمراهان.

    استاد امروز بلطف خداوند یه روز عالی برام ساخته شد .چون من شب فقط چند دقیقه از فایل را گوش دادم و دیگه نتونستم مهمون اومد و با اینکه با وجود دوره بینظییییر هم جهت با جریان خداوند و فایل قسمت اول

    دارم ذهنیتم را مثبت تر میکنم و فایلهای سفر به دور آمریکا و زندگی در بهشت را هر روز میبینم

    امروز هدایت شدم به مرکز استان سفر یه روزه و پر از زیبایی و حال خوب و نعمت و ثروت و فراوانی

    دیروز کامنت نشانه روزم را نوشتم که سفر به دور آمریکا بود گفتم دوست دارم این سفر یه روزه رو برم و تجربه های عالی کسب کنم

    و بلطف خداوند امروز هدایت شدیم و رفتیم و همواره در بهترین زمان و بهترین مکان و بهترین شرایط بودیم

    استاد صبح زود باید حرکت میکردیم چون همسرم باید ماشین را برای سرویس اولیه تحویل میداد و نوبت امروز داده بودند و باران رحمت الهی چنان شدید بود که من فقط لذت می‌بردم و چنان فرکانس قوی داشتم تا مثله شما و مریم نازنینم در مسافرت ها و باران های شدید آمریکا در جاده بودین که این فرصت را تجربه کنم.همسرم اولش گفت بارونه و هوا سرده اگه دوست نداری نمیخوا بیای من که واقعاً مشتاق بودم برای رفتن

    از خدا نشانه خواستم و دیدم بچه ها بدون اینکه من صداطون بزنم خودشون زود از خواب بیدار شدن و آماده شدن و منم وقتی دیدم بچه ها خودشون بیدارن و حاضر شدن نشانه واضح بود از طرف خدا وند که ما این سفر را برویم

    استاد حرکت کردیم به امید خداوند و در مغازه دونه به مرغها دادیم و زیر باران رحمت الهی وشدید با لذت و شادی و حال خوب رسیدیم به مرکز استان 80کیلومتر و ماشین را همسرم تحویل داد و اسنپ گرفتیم و رفتیم مرکز شهر برای دیدن زیبایی ها و مکانهای تفریحی

    قلعه مد نظر بچه ها بود بخاطر شهادت تعطیل شده بود

    رفتیم دریاچه و اونجا کلی پیاده روی کردیم و حس و حال عالی و بینظییییر

    و از ساعت 10تا نزدیک 2بعد از ظهر ما پیاده روی کردیم تو مرکز استان و کلی زیبایی دیدیم و خنده و شادی و لذت و انسان‌ها ی عالی و مودب .نعمت و ثروت و فراوانی و تنوع اجناس و خرید های مردم و مسافران یه حس و حال عالی بود برام و خاطرات خوب خودم از گذشته ام که مجرد بودم و به مرکز استان برای خرید می‌رفتیم کلی لذت بردم.

    و اول صبح که هوا سرد و بارون شدید بود و همینکه ما رفتیم به سمت زیبایی ها هوا بشدت عالی و بهاری شد جوری که ما فقط پیاده روی کردیم چند ساعت و لذت بردیم

    وقت ناهار همسرم گفت که من قبلا اومدم اینجا یه کبابی عالی داره بریم اونجا

    من تو دلم گفتم حالا یه جا دیگه هم باشه خوبه

    مهم کیفیت گوشته که اکثراً گوشت گوسفندی رو چرخ میکنند و آماده کباب

    رسیدیم به کبابی مد نظر همسرم بسته بود

    هدایت شدیم به یه کبابی دیگه که هم فضای خوبی داشت و هم کیفیت کبابش عالی بود

    و بعد دوباره پیاده روی اومدیم به سمت یه پارک زیبا که نمایشگاه زده بودند و کلی از دیدن زیبایی ها و فراوانی های اونجا لذت بردیم و از دفتر نمایندگی با همسرم تماس گرفتند که ماشین اماده است ایشون رفت سمت ماشین و ما هم داخل پارک موندیم و کلی لذت بردیم و

    صبح همسرم گفت که بریم بام

    یه ارتفاع زیبا و تفریحی و بینظییییر است

    منو بچه ها همینطور که تو پارک قدم می‌زدیم

    هدایت شدیم به تابلویی که آدرس بام روش زده بود

    با بچه‌ها مسیر را پیاده روی میرفتم که همسرم هم تماس گرفت و خداوند به آسانی هدایتمون کرد به سمت بام

    و استاد من فقط قدم به قدم در اون زیبایی ها فقط شما و مکانهایی که رفته بودین جلو چشمم بود بخدا قشنگ بهشت و زیبایی ها ش رو می‌دیدم و شکر گذاری و لبخند همواره با من همراه بود

    و رفتیم ارتفاع

    دقیقا مثله ورود شما به استیت پارک ها و اون ورودی اول هر پارک که یه اطلاعات زیبایی از اون منطقه و امکاناتی که دارن و حتی چیدمان اون فضا هم شبیه به مکانهایی بود که در فایلهای سایت دیدن بودم و به یه ویوی بینظییییر هدایت شدیم و کل شهر زیر پامون بود و ابرهای که در میانشان بودیم و طبیعت و کوه و دریاچه و فراوانی خانه و ماشین و هوای پاک و تمیزی و سرسبزی و درختان بینهایت الله و اکبر

    خدایا شکرت

    و غروب که برگشتیم همواره در بهترین زمان و بهترین مکان و بهترین شرایط در سلامتی کامل برگشتیم و در مغازه غذا برا مرغها بردیم که اونا هم کلی بهمون پاداش دادند و تخم مرغ های خوشمزه را جمع کردیم و آوردیم و خانواده همسرم که اونا هم مسافرت رفته بودند

    مادر همسرم تماس گرفت که غذا و سالاد گذاشتم براتون اومدین بردار برا بچه ها گرم کن و من فقط لطف خداوند متعال را می‌دیدم و تشکر کردم و گفتم اینم پاداش الهی است که من الان با این همه لذت و شادی و پیاده روی و حال خوب بودم و خداوند غذا برا عزیزانم هم آماده گذاشته تا من این حجم از نعمت و ثروت و فراوانی و رحمت الله را بیاد آورم و شکرگذار باشم .

    همه را فقط ازان خدا بدانم و بگم من بدون تو هیچی نیستم هیچی نمیدووووونم خودت کمکم کن تکاملم را بدرستی طی کنم و هر لحظه بندگی کنم خدا را

    خدایا شکرت

    می‌دونی استاد همسرم همیشه ذهنیتش در مورد مرکز استان خوب نبود می‌گفت شلوغه و اصلا دوست ندارم برم اونجا

    ولی امروز که رفتیم و چند ساعت تو اون فضا و هوای عالی پیاده روی کردیم اصلا ذهنیتش تغییر کرد و گفت واقعا شهر خوبی هست و مردمان عالی داره و آب و هواش هم عالیه

    و کلی بهم خوش گذشت امروز بقیه اون همه بار که اومدم اینجا

    و استاد به لطف خداوند داره باورهای سلامتی ام بهتر و قوی تر میشود

    چند باری که یه جاهایی از بدنم درد گرفته

    خیلی زود میگم بدن من خیلی قوی هست

    من نمی‌دونم خدایا خودت از بدنم پاکش کن و شفا دهنده تو هستی

    من نمیدانم من تسلیمم

    سیستم ایمنی بدن من بلطف خداوند خیلی قوی و سرزنده هستم .

    استاد باید هر روز روی باورهای قدرتمندتوحیدی کار کنم چون هر بار دارم تاثیرات عالیشو در وجودم میبینم و فقط لطف خداوند است

    و استاد یه خبر خوب و خوشحال کننده دیگه که امروز تجربه کردم تو سفر بودم و فروش داشتم

    اصلا استاد فقط رو ابرها بودم اون لحظه که مادر همسرم تماس گرفت و گفت که پسر بزرگش میخواد بره خونه دوستش امروز تا ظهر شهر خودمون گشتن مغازه ها بسته بوده تا یه هدیه بگیره ببره

    یادمون افتاده که شاید الهام ظرف هنری آماده داشته باشه تو خونه

    و تماس گرفتن و منم فقط اون لحظه لطف خداوند و جریان خداوند در ذهنم شکل گرفت و گفتم آره اتفاقا چندتا ظرف شیک و زیبا و عالی دارم تو خونه نگاه کنید هر کدوم خواستین بردارین

    که اومدن یکیشون برداشته بودند و هدیه برده بودند.

    و من همون لحظه از خداوند تشکر کردم که یکی دیگه از خواسته های مرا محقق کرد

    که من کسب و کاری داشته باشم که آزادی زمانی و مکانی و استقلال داشته باشم و در مسافرت هم ثروت بسازم .

    و اصلا اینقدر از این هم جهت شدن با جریان خداوند و درک بهتر قوانین ذوق و اشتیاق دارم که روی دوش خداوند هستم و دارم فقط لذت میبرم

    خدایا شکرت

    استاد واقعا امروز یه روز عالی و بینظییییر بود و ایمان دارم با همین فرمون حرکت کنم هر روز بهتر از روز قبلم میشود

    من به خدای خودم اعتماد دارم.

    و استاد زمان برگشتن من چشمم به تابلو ی کنار جاده افتاد که آیه إذا سالک عبادی انی قریب اجیب دعوه الداع إذا دعان

    رو دیدم و لذت بردم که خداوند قدم به قدم داره هدایتم میکند و هر لحظه اعتبار و کریدتشو بخدا میدهم که داره اینقدر بی‌نقص و زیبا اموراتم را مدیریت میکند

    خدایا شکرت من تسلیمم هیچی نمیدووووونم خودت کمکم کن تکاملم را به درستی طی کنم .

    خدا یا شکرررررررررت

    من به هر خیری از جانب تو برسد فقیر ترینم.

    خدایا شکرت

    و استاد اینکه رزق بی‌حساب خداوند از بینهایت طریق وارد زندگی ام میشود و یکیشون این بود که برای سرویس ماشین از همسرم هزینه ای نگرفته بودند.

    و همین شام آماده ای که مادر همسرم برامون گذاشته بودن .

    و تخم مرغ ها که با وجود بارندگی و ماندن مرغها در لانه نشکسته بودند .

    و بینهایت رزق و روزی و نعمت و ثروت و فراوانی که در بینهایت راه داره وارد زندگی ام میکند.

    و همین کیفیت عالی خوابم و خوابهای خوبی که روزیم میکند .

    و سلامتی خودم و عزیزانم و محبت و عشق و علاقه عزیزانم که ابراز میکنند به من

    خدایا شکرت بخدا اینا فقط با وجود خداوند در زندگی‌ام نمود پیدا کرده

    قبلا هم اینا بوده ابن نعمتها و ثروت‌هاو فراوانی های جهان بوده ولی چشم و گوش و قلب من بهش آگاه نبوده و من الان فقط باید شکر گذار باشم

    خدایا کمکم کن تا از شکر گذاران واقعی ات باشم .

    خدایا شکرت برای هر لحظه زندگی ام که تجربه های عالی را زندگی میکنم و لذت میبرم و اعتبارش را فقط بتو میدهم

    همه کاره ام تویی و همه جوره هوامو داری بوووووس خداجونم قربونت برم من

    امسال سالی بینهایت عالی و بینظییییر است برام هر روزش هر لحظه اش هر هفته اش و هر ماهش برام بینظییییر و عالی و پراز حس خوب و سلامتی و روابط عالی و ثروت و فراوانی و رحمت و برکت الهی است .

    خدایا شکرت سالی که نکوست از بهارش پیداست

    خدایا شکرت برای بهبود شخصیتم.

    خدایا شکرت برای درآمدم برای سلامتی ام برای روابطم براز خوشبختی ام برای ارتباط قوی ترم با خداوند

    برای لایق شدنم برای زیبایی ها برای آسان شدنم بر آسانی ها

    خدا یا شکرررررررررت

    در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند خوشبخت و سعادتمند باشید در دنیا و آخرت دوستون دارم الهام جون عزیز دردانه خداوند عالم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    الهام سیاوشی فرد گفته:
    مدت عضویت: 499 روز

    به نام تنها فرمانروای کل کیهان خدای مهربانم خدای وهابم خدای رزاقم سپاسگزارم

    سلام عزیزان جان

    وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّقُوا مَا بَیْنَ أَیْدِیکُمْ وَمَا خَلْفَکُمْ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ ﴿45﴾

    و چون به ایشان گفته شود از آنچه در پیش رو و پشت‏ سر دارید بترسید امید که مورد رحمت قرار گیرید [نمى ‏شنوند] (45)

    وَمَا تَأْتِیهِمْ مِنْ آیَهٍ مِنْ آیَاتِ رَبِّهِمْ إِلَّا کَانُوا عَنْهَا مُعْرِضِینَ ﴿46﴾

    و هیچ نشانه‏ اى از نشانه‏ هاى پروردگارشان بر آنان نیامد جز اینکه از آن رویگردان شدند (46)

    خدایا شکرت برای این فایل بینظییییر و توحیدی

    استاد بینهایت سپاسگزارم از خداوند و آموزشهای شما و هدایت های ناب الهی در وجود نازنینت که کلامت وحی منزل است و ما را بر هدایت و نشانه های الهی واضح کردین .

    خدایا شکرت

    امروز یک روز فوق العاده عالی بود برام استاد

    اول اینکه دیروز بعد از ظهر که یه چرت پنج دقیقه ای زدم تو خواب یه جمله بهم گفته شد و من با صدای بچه ها از خواب پریدم و فقط دوکلمه راه راست یادم موند .یه جمله ای داشت بهم گفته میشد که من فقط راه راست یادم موند و شب این فایل بینظییییر اومد رو بنر سایت و دیگه به این وضوح رسیدم که این آگاهی ها برای منننه

    خدا یا شکرررررررررت هر آنچه دارم از آن توست مالک اصلی تویی عاشقتم جان جانانم سپاسگزارم

    تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری میجویم مرا به راه راست به راه کسانی که به آنها نعمت داده ای هدایت کن نه کسانی که بر آنها غضب کرده ای و ن گمراهان.

    استاد امروز بلطف خداوند یه روز عالی برام ساخته شد .چون من شب فقط چند دقیقه از فایل را گوش دادم و دیگه نتونستم مهمون اومد و با اینکه با وجود دوره بینظییییر هم جهت با جریان خداوند و فایل قسمت اول

    دارم ذهنیتم را مثبت تر میکنم و فایلهای سفر به دور آمریکا و زندگی در بهشت را هر روز میبینم

    امروز هدایت شدم به مرکز استان سفر یه روزه و پر از زیبایی و حال خوب و نعمت و ثروت و فراوانی

    دیروز کامنت نشانه روزم را نوشتم که سفر به دور آمریکا بود گفتم دوست دارم این سفر یه روزه رو برم و تجربه های عالی کسب کنم

    و بلطف خداوند امروز هدایت شدیم و رفتیم و همواره در بهترین زمان و بهترین مکان و بهترین شرایط بودیم

    استاد صبح زود باید حرکت میکردیم چون همسرم باید ماشین را برای سرویس اولیه تحویل میداد و نوبت امروز داده بودند و باران رحمت الهی چنان شدید بود که من فقط لذت می‌بردم و چنان فرکانس قوی داشتم تا مثله شما و مریم نازنینم در مسافرت ها و باران های شدید آمریکا در جاده بودین که این فرصت را تجربه کنم.همسرم اولش گفت بارونه و هوا سرده اگه دوست نداری نمیخوا بیای من که واقعاً مشتاق بودم برای رفتن

    از خدا نشانه خواستم و دیدم بچه ها بدون اینکه من صداطون بزنم خودشون زود از خواب بیدار شدن و آماده شدن و منم وقتی دیدم بچه ها خودشون بیدارن و حاضر شدن نشانه واضح بود از طرف خدا وند که ما این سفر را برویم

    استاد حرکت کردیم به امید خداوند و در مغازه دونه به مرغها دادیم و زیر باران رحمت الهی وشدید با لذت و شادی و حال خوب رسیدیم به مرکز استان 80کیلومتر و ماشین را همسرم تحویل داد و اسنپ گرفتیم و رفتیم مرکز شهر برای دیدن زیبایی ها و مکانهای تفریحی

    قلعه مد نظر بچه ها بود بخاطر شهادت تعطیل شده بود

    رفتیم دریاچه و اونجا کلی پیاده روی کردیم و حس و حال عالی و بینظییییر

    و از ساعت 10تا نزدیک 2بعد از ظهر ما پیاده روی کردیم تو مرکز استان و کلی زیبایی دیدیم و خنده و شادی و لذت و انسان‌ها ی عالی و مودب .نعمت و ثروت و فراوانی و تنوع اجناس و خرید های مردم و مسافران یه حس و حال عالی بود برام و خاطرات خوب خودم از گذشته ام که مجرد بودم و به مرکز استان برای خرید می‌رفتیم کلی لذت بردم.

    و اول صبح که هوا سرد و بارون شدید بود و همینکه ما رفتیم به سمت زیبایی ها هوا بشدت عالی و بهاری شد جوری که ما فقط پیاده روی کردیم چند ساعت و لذت بردیم

    وقت ناهار همسرم گفت که من قبلا اومدم اینجا یه کبابی عالی داره بریم اونجا

    من تو دلم گفتم حالا یه جا دیگه هم باشه خوبه

    مهم کیفیت گوشته که اکثراً گوشت گوسفندی رو چرخ میکنند و آماده کباب

    رسیدیم به کبابی مد نظر همسرم بسته بود

    هدایت شدیم به یه کبابی دیگه که هم فضای خوبی داشت و هم کیفیت کبابش عالی بود

    و بعد دوباره پیاده روی اومدیم به سمت یه پارک زیبا که نمایشگاه زده بودند و کلی از دیدن زیبایی ها و فراوانی های اونجا لذت بردیم و از دفتر نمایندگی با همسرم تماس گرفتند که ماشین اماده است ایشون رفت سمت ماشین و ما هم داخل پارک موندیم و کلی لذت بردیم و

    صبح همسرم گفت که بریم بام

    یه ارتفاع زیبا و تفریحی و بینظییییر است

    منو بچه ها همینطور که تو پارک قدم می‌زدیم

    هدایت شدیم به تابلویی که آدرس بام روش زده بود

    با بچه‌ها مسیر را پیاده روی میرفتم که همسرم هم تماس گرفت و خداوند به آسانی هدایتمون کرد به سمت بام

    و استاد من فقط قدم به قدم در اون زیبایی ها فقط شما و مکانهایی که رفته بودین جلو چشمم بود بخدا قشنگ بهشت و زیبایی ها ش رو می‌دیدم و شکر گذاری و لبخند همواره با من همراه بود

    و رفتیم ارتفاع

    دقیقا مثله ورود شما به استیت پارک ها و اون ورودی اول هر پارک که یه اطلاعات زیبایی از اون منطقه و امکاناتی که دارن و حتی چیدمان اون فضا هم شبیه به مکانهایی بود که در فایلهای سایت دیدن بودم و به یه ویوی بینظییییر هدایت شدیم و کل شهر زیر پامون بود و ابرهای که در میانشان بودیم و طبیعت و کوه و دریاچه و فراوانی خانه و ماشین و هوای پاک و تمیزی و سرسبزی و درختان بینهایت الله و اکبر

    خدایا شکرت

    و غروب که برگشتیم همواره در بهترین زمان و بهترین مکان و بهترین شرایط در سلامتی کامل برگشتیم و در مغازه غذا برا مرغها بردیم که اونا هم کلی بهمون پاداش دادند و تخم مرغ های خوشمزه را جمع کردیم و آوردیم و خانواده همسرم که اونا هم مسافرت رفته بودند

    مادر همسرم تماس گرفت که غذا و سالاد گذاشتم براتون اومدین بردار برا بچه ها گرم کن و من فقط لطف خداوند متعال را می‌دیدم و تشکر کردم و گفتم اینم پاداش الهی است که من الان با این همه لذت و شادی و پیاده روی و حال خوب بودم و خداوند غذا برا عزیزانم هم آماده گذاشته تا من این حجم از نعمت و ثروت و فراوانی و رحمت الله را بیاد آورم و شکرگذار باشم .

    همه را فقط ازان خدا بدانم و بگم من بدون تو هیچی نیستم هیچی نمیدووووونم خودت کمکم کن تکاملم را بدرستی طی کنم و هر لحظه بندگی کنم خدا را

    خدایا شکرت

    می‌دونی استاد همسرم همیشه ذهنیتش در مورد مرکز استان خوب نبود می‌گفت شلوغه و اصلا دوست ندارم برم اونجا

    ولی امروز که رفتیم و چند ساعت تو اون فضا و هوای عالی پیاده روی کردیم اصلا ذهنیتش تغییر کرد و گفت واقعا شهر خوبی هست و مردمان عالی داره و آب و هواش هم عالیه

    و کلی بهم خوش گذشت امروز بقیه اون همه بار که اومدم اینجا

    و استاد به لطف خداوند داره باورهای سلامتی ام بهتر و قوی تر میشود

    چند باری که یه جاهایی از بدنم درد گرفته

    خیلی زود میگم بدن من خیلی قوی هست

    من نمی‌دونم خدایا خودت از بدنم پاکش کن و شفا دهنده تو هستی

    من نمیدانم من تسلیمم

    سیستم ایمنی بدن من بلطف خداوند خیلی قوی و سرزنده هستم .

    استاد باید هر روز روی باورهای قدرتمندتوحیدی کار کنم چون هر بار دارم تاثیرات عالیشو در وجودم میبینم و فقط لطف خداوند است

    و استاد یه خبر خوب و خوشحال کننده دیگه که امروز تجربه کردم تو سفر بودم و فروش داشتم

    اصلا استاد فقط رو ابرها بودم اون لحظه که مادر همسرم تماس گرفت و گفت که پسر بزرگش میخواد بره خونه دوستش امروز تا ظهر شهر خودمون گشتن مغازه ها بسته بوده تا یه هدیه بگیره ببره

    یادمون افتاده که شاید الهام ظرف هنری آماده داشته باشه تو خونه

    و تماس گرفتن و منم فقط اون لحظه لطف خداوند و جریان خداوند در ذهنم شکل گرفت و گفتم آره اتفاقا چندتا ظرف شیک و زیبا و عالی دارم تو خونه نگاه کنید هر کدوم خواستین بردارین

    که اومدن یکیشون برداشته بودند و هدیه برده بودند.

    و من همون لحظه از خداوند تشکر کردم که یکی دیگه از خواسته های مرا محقق کرد

    که من کسب و کاری داشته باشم که آزادی زمانی و مکانی و استقلال داشته باشم و در مسافرت هم ثروت بسازم .

    و اصلا اینقدر از این هم جهت شدن با جریان خداوند و درک بهتر قوانین ذوق و اشتیاق دارم که روی دوش خداوند هستم و دارم فقط لذت میبرم

    خدایا شکرت

    استاد واقعا امروز یه روز عالی و بینظییییر بود و ایمان دارم با همین فرمون حرکت کنم هر روز بهتر از روز قبلم میشود

    من به خدای خودم اعتماد دارم.

    و استاد زمان برگشتن من چشمم به تابلو ی کنار جاده افتاد که آیه إذا سالک عبادی انی قریب اجیب دعوه الداع إذا دعان

    رو دیدم و لذت بردم که خداوند قدم به قدم داره هدایتم میکند و هر لحظه اعتبار و کریدتشو بخدا میدهم که داره اینقدر بی‌نقص و زیبا اموراتم را مدیریت میکند

    خدایا شکرت من تسلیمم هیچی نمیدووووونم خودت کمکم کن تکاملم را به درستی طی کنم .

    خدا یا شکرررررررررت

    من به هر خیری از جانب تو برسد فقیر ترینم.

    خدایا شکرت

    و استاد اینکه رزق بی‌حساب خداوند از بینهایت طریق وارد زندگی ام میشود و یکیشون این بود که برای سرویس ماشین از همسرم هزینه ای نگرفته بودند.

    و همین شام آماده ای که مادر همسرم برامون گذاشته بودن .

    و تخم مرغ ها که با وجود بارندگی و ماندن مرغها در لانه نشکسته بودند .

    و بینهایت رزق و روزی و نعمت و ثروت و فراوانی که در بینهایت راه داره وارد زندگی ام میکند.

    و همین کیفیت عالی خوابم و خوابهای خوبی که روزیم میکند .

    و سلامتی خودم و عزیزانم و محبت و عشق و علاقه عزیزانم که ابراز میکنند به من

    خدایا شکرت بخدا اینا فقط با وجود خداوند در زندگی‌ام نمود پیدا کرده

    قبلا هم اینا بوده ابن نعمتها و ثروت‌هاو فراوانی های جهان بوده ولی چشم و گوش و قلب من بهش آگاه نبوده و من الان فقط باید شکر گذار باشم

    خدایا کمکم کن تا از شکر گذاران واقعی ات باشم .

    خدایا شکرت برای هر لحظه زندگی ام که تجربه های عالی را زندگی میکنم و لذت میبرم و اعتبارش را فقط بتو میدهم

    همه کاره ام تویی و همه جوره هوامو داری بوووووس خداجونم قربونت برم من

    امسال سالی بینهایت عالی و بینظییییر است برام هر روزش هر لحظه اش هر هفته اش و هر ماهش برام بینظییییر و عالی و پراز حس خوب و سلامتی و روابط عالی و ثروت و فراوانی و رحمت و برکت الهی است .

    خدایا شکرت سالی که نکوست از بهارش پیداست

    خدایا شکرت برای بهبود شخصیتم.

    خدایا شکرت برای درآمدم برای سلامتی ام برای روابطم براز خوشبختی ام برای ارتباط قوی ترم با خداوند

    برای لایق شدنم برای زیبایی ها برای آسان شدنم بر آسانی ها

    خدا یا شکرررررررررت

    در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند خوشبخت و سعادتمند باشید در دنیا و آخرت دوستون دارم الهام جون عزیز دردانه خداوند عالم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    محمدرضا بهبودی گفته:
    مدت عضویت: 2308 روز

    بنام خدای مهربان

    سلام خدمت شما استاد عباس منش عزیز و مریم جان شایسته و همه ی بچه های عزیز این خونواده ی صمیمی

    خداروشکر میکنم ک بازهم این فرصت رو ب من بخشیده تا روی خودم کار کنم و ب شناخت بهتری نسبت ب ذهنم باورهام و پیش فرض های ذهنیم برسم و با این شناخت خودم رو بهبود بدم هر روز

    استاد عزیز از شما واقعاً سپاسگزارم بابت این موضوع فوق العاده و مثال های فوق العاده و کاربردی ک برامون زدید هم در قسمت 1 و همین این قسمت

    استاد وقتی داشتید صحبت می‌کردید ، منم ی مثال هایی از پیش فرض های ذهنم یادم اومد

    پیش از اینکه مثال های خودم رو بگم از اعضای عزیز خونواده ام عذر خواهی میکنم

    یکی از اونها اینه ک ؛ توی ذهن من خانم ها و دختر هایی ک ی نوع تیپ یا پوشش خاصی دارن یا حتی اونهایی ک حجاب خیلی سفت و سختی دارن ، ی تعریف مشخصی دارن و این تیپ افراد در ذهن من ب یک شکل خاصی تعریف شدن

    یعنی من وقتی این افراد رو میبینم و اگه توجه کنم ب اونها ، ی سری افکار توی ذهنم مرور میشن

    یعنی قشنگ متوجه میشم ک ی سری نشخوارهای فکری توی سرم هی می‌چرخن و اون افکار قبلی من رو در مورد این موضوع قوی تر میکنن و اتفاقاً وقتی بیشتر توجه میکنم ی رفتار یا ی برخوردی رو میبینم ک با اون باورهای قبلی من کاملاً هماهنگ هستن و اون باورها رو قوی تر میکنن و این چرخه هی ادامه پیدا می‌کنه …. تا وقتی ک نیروی خیری ک حاکم بر جهان هست بوسیله ی شما استاد عزیزم منو هدایت میکنه ب این نوع فایل ها و آگاهی ها ، تا من متوجه این باورها و پیش فرض های نامناسب بشم و بدونم ک اگه میخوام زندگی راحت تر ساده تر لذت بخش تر و آرام تری رو تجربه کنم ، باید روی این نوع باورهام خوب کار کنم

    البته من این نوع نگرش رو نسبت ب بعضی از پسر ها و آقایون هم دارم ک انگار وقتی میبینمشون ذهنم بهم میگه ک ؛ ببین ، این فرد از اون دسته آدم هاست

    مثلاً من ی نوع پیش فرضی رو هم در مورد افراد پولدار و ثروتمند دارم ک این افراد افرادی هستن ک فلان ویژگی ها رو دارن و فلان و بیسار هستن

    بازهم عذر میخوام از اعضای عزیز خونواده ی خودم بابت مطرح کردن این نوع نگاهم ، اما چیزایی ک ب ذهنم رسید رو خواستم بگم ک با شنیدن این آگاهی ها چ افکاری ب ذهنم رسید و فکر میکنم ک خیلی از ما ها هم ب همین شکل فکر میکنیم و افراد رو دسته بندی کردیم در ذهنمون مثل مثالی ک استاد در مورد افراد سیاه پوست فرمودن

    استاد اولش برای من این مثال ها بالا اومدن اما هی بیشتر ک فکر میکنم میبینم این موضوع خیلی خیلی گسترده هست و در تمام موضوعات این نوع نگرش وجود داره و هر کدوم از ما نسبت ب هر موضوعی در زندگی مون پیش فرض های متفاوتی داریم ک همین پیش فرض ها دارن اتفاقات زندگی مارو خلق میکنن

    استاد عزیزم یاد جلسه 3 از دوره فوق العاده عشق و مودت در روابط افتادم

    یعنی وقتی من موضوع پیش فرض ها در روابط رو درک کردم ، تصمیم گرفتم ک این جلسه رو هر روز ب عنوان اولین فایل روزانه با توجه و تمرکز بالا گوش کنم ، چون درک کرده بودم ک چقدر می‌تونه تاثیر گذار باشه برای من در مورد موضوع روابط عاطفی و کلا موضوع روابط ک اتفاقاً پاشنه ی آشیل من هم هست موضوع روابط

    استاد خیلی مثال های فوق العاده ای زدید مخصوصاً درباره پزشک ها

    شاید این مثالتون ب این دلیل ک من مدتی بصورت غیر مستقیم درگیر موضوع پزشکی بودم بیشتر برام قابل لمس بود

    خواهر من مدتی هست ک درگیر ی مسئله ای در مورد چشم هست ک مسئله ای هست ک خیلی خیلی کم برای افراد پیش میاد

    یعنی خود من و خواهرم و کلا خونواده مون تا حالا اسم این نوع بیماری رو نشنیده بودیم و منم نمی‌گم ک چی بوده

    فقط میخوام اینو بگم ک ؛ پزشک خواهرم ب ایشون گفته بود ک این داروها رو استفاده کن و این دارو ها بهترین دارو های موجود هستن اما امکان داره این بیماری دوباره برگرده

    من حتم دارم ک برگشت بیماری چشم خواهرم فقط ب دلیل تاثیر حرف پزشک معالجش بود

    چون خیلی قبولش داشت

    ب لطف خدا الان این مسئله برای خواهرم کاملاً برطرف شده و خداروشکر خوب خوب شده

    اما اینو میخوام بگم ک ؛ اگه من ی پزشک باشم و یادم بیاد ک حتی ب یکی از بیماران این حرف رو زده باشم ، با گوش کردن ب این آگاهی ها ، متوجه این موضوع و تاثیری ک کلام من می‌تونه بذاره روی بیماران میشم و من از این ب بعد تمام سعیم رو میکنم ک ذهنیت مثبت و قدرتمند کننده ای رو برای بیماران بسازم

    استاد عزیزم بازهم از شما سپاسگزارم بابت این فایل ها و این آگاهی های بینهایت ارزشمندی ک با ما ب اشتراک میذارید

    خیلی خیلی ارزشمند و تاثیر گذار هستن

    برای همگی آرزوی سلامتی شادی عشق ثروت و سعادت در دنیا و آخرت دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    محمد نمازی گفته:
    مدت عضویت: 829 روز

    به نام خدای مهربان

    سلااام به استاد عباس منش عزیزم،خانم شایسته گل و دوستان عزیز و بزرگوار

    سپاسگزارم استاد بابت این فایل

    من قسمت اول توت فرنگی 19دلاری رو دیدم و الان هنوز کامل این قسمت رو ندیدم

    اما خواستم یه تجربه ای که هنوز تنور داغه رو بگم تا بعد که کامنت های خودم رو میخونم قانون رو بیاد بیارم که چقدر سریعه

    استاد شما میفرمودید من مثلا تو بازی پینگ پنگ خیلی سریع بازی به افکارتون پاسخ میده

    و منم شاید فکر میکردم اره فقط در مورد بازی پینگ پنگ اینجوریه

    اما نه!!

    در هرلحظه جواب فرکانس هامو میگیرم

    دیشب یکی از اقوام نزدیک داشت صحبت میکرد از یه بحثی که با همسایش داشته(فرهنگ آپارتمان نشینی)

    که مثلا رعایت نمیکرده و منم دعوا کردم و زدمش و فلان

    چند بار اینو بهم گفت

    امروزم دوباره گفت

    حالا من یه پسر درونگرا هستم و خیلی علاقه و همراهی نمیکنم و فقط تاییدش میکردم ،اره با همسایه بد این کارو باید انجام بدی تا ،(ببخشید)تا ادم بشه

    اما بعد از این شنیدن ها

    یادم اومد از گذشته که منم با کسی بحثی کردم

    هی میومد تو ذهنم و هی قدرت میگرفت و هی مثال های بیشتری ذهنم میاورد

    و توی همین دیشب که این حرف هارو شنیدم تا همین یک ساعت پیش ،منم داشتم وارد این مدار میشدم

    (من فروشنده ام)

    یکی امروز اومد با بداخلاقی رفتار کرد

    یکی دیگه رفتار بدی داشت

    یکی بحث کرد

    یکی ناراحت شد

    و فقط تو همین امروز شاید 10بار با مشتری بد سروکله زدم(با اینکه تمام سعی ام رو میکردم خوب برخورد کنم)

    از کجا فهمیدم؟

    چون که من سابقه زیادی از مشتری های بدی که به تور من بخورن خییییییلی کم بودن

    همه مهربون ،همه خوش رفتار،خنده رو،

    اما امروز فرق داشت

    واسه همین نشستم فکر کردم چیشد امروز

    و فهمیدم که همین حرف هایی که دیشب شنیدم امروزم رو ساختن

    که ادمها بدن

    اگر نزنی میخوری

    بزن پدرشون رو دربیار

    از این جور افکار

    و خودم رو تا همین یک ساعت پیش جمع و جور کردم

    و گفتم به قول قران ،هر اتفاقی که براتون میفته به واسطه چیزهاییست که پیشاپیش میفرستید

    و دقیقا استاد جان از همون لحظه که احساسم تغییر کرد دقییئقا همون لحظه تمام مشتری ها رنگشون با من عوض شد

    تو همین یک ساعت شاید 10 تا مشتری اومدن

    و همشون بدون استثنا حتی یک ذره هم بد اخلاقی نکردن،حتی خنثی هم نبودن

    همشون گل

    و بازهم سپساسگزار ام استا بابت این فایل های بینظیرتون

    در ضمن

    انشالله سال خوبی برای من و شما باشه

    خدانگهدار.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: