درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 2 - صفحه 13
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2025/03/abasmanesh-8.webp
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2025-03-20 09:11:092025-04-30 07:30:56درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 2شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
بنام خدواند بخشنده و مهربان
سلام عرض میکنم خدمت تمامی دوستان عزیزم و استاد بزرگوار و خانم شایسته مهربان
چقدر جالب استاد از ریاضی هم مثال زدید واقعا این مورد برای خودم هم پیش اومده بود که به شدّت با این درس مشکل داشتم و نمیتونستم درش نمره های قابل قبولی بگیرم و همیشه به خودم تلقین میکردم که خیلی سخته و غیر قابل پیش بینی و به سختی نمره متوسطی رو میگرفتم تا اینکه یکبار مادرم بهم گفت که اگه دقّت کنی میتونی (بگذریم که خود این دقّت کردن هم آموزش داده نمیشد و فقط بقیه میگفتن که دقیق باش در حالی که باور دقیق بودن در ذهن فرد وجود نداره!!!!!)من هم با اینکه نمیدونستم چطوری دقیق باشم روی یک موضوع ولی تونستم در چند لحظه ای که معلم ریاضی داشت فیثاغورس رو درس میداد نکته اصلی و فایندامنتال رو بگیرم که این هم بسیار بسیار فوق العاده بود برام چون دقیقا مثل استاد گفتم که واو چقدر راحت و قابل یادگیریه و در واقعا باور امکان پذیری در من تقویت شد که بسیار بسیار اتفاق خوبی بود و در نهایت هم این درس فیثاغورس تبدیل به نقطه قوّت من شد که خیلی به آشتی کردن با ریاضی کمکم کرد یاد نمیره که شاگرد اول های کلاس چقدر تا آخر سال با همین درس مشکل داشتند و از ضربه میخوردند ولی من همیشه از اینکه به این راحتی تونستم با تغییر لحظه ای نگرشم و قضاوت نکردن و نداشتن پیش فرض های منفی تا این حد نتیجه رو به نفع خودم عوض کنم واقعا خوشحال بودم.
الهی شکرت الهی شکرت الهی شکرت
از استاد برای این فایل بینظیر و دوره شاه کلید بی نهایت سپاسگزارم که احساس میکنم با یک بشکن زدن تمام مسایل و مشکل ها از راه برداشته میشن و واقعا احساس سبک شدن و آسان شدن برای آسانی ها رو دارم آروم آروم زندگی میکنم.
منتظر نتایج خارق العاده خودم و تمامی دوستام هم مسیرم هستم
منتظر که بالا ترین و والاترین رویاهامون رو به عینی ترین حالت ممکن در واقعیت هر روزه زندگیمون لمس کنیم.
الهی شکرت به همه چیز رسیدیم.
در پناه الله یکتا شاد و سالم و سعادتمند و پیروز باشید.
سلام خدمت همگی..
خدایاشکرت..
من کرسترول خونم بالا بودویه بار انجیو شدم وفنر گذاشتن تو قلبم..دوره قانون سلامتی رو تهیه کردم واجرا کردم ودبگه دکتر نرفتم وبه قوانین عمل کردم وذهنیتم رو تغییر دادم که بدنم خودش خودشو میسازه وترمیم میکنه..گذشت تا وقتی که میخواستم برم دوتا از دندونامو ایمپلنت کنم وقتی رفتم دندان پزشکی همسرمم همرام بود وباید یه فرمی پر میکردیم من رفتم تو ماشینو برگردم همسرم فرم منم پر کرده بود وزده بود که من بیماری قلبی دارم وقرص مصرف میکنم بهش گفتم خانم چرا اینارو زدی گفت حواسم نبوده (البته همسرمم به دوره قانون سلامتی عمل کرده ومیکنه)خلاصه دکتر دندان پزشک که دید گفت هادی خان برو از دکتر قلبت نامه بگیر بیا که مشکلی واسه جراحی دندان نداری..رفتم نوبت بگیرم منشی دکتر قلب گفت باید آزمایش بگیری بیاری تا بهت نوبت بدمو دکتر آزمایشتو ببینه بهت نامه بده..اون موقع ابگوشت کله وجگر زیاد میخوردم ووقتی ازمایش دادم خودمم تعجب کردم کرستورولم 560بود که نرمالش 180 هست وال دی ال خونم 320بود که نرمالش 110 بود..یعنی فاجعه بود..دکتر به محظ این که دید گفت شما دیگه قرص روت اثر نداره وباید امپول چربی بزنی ماهی یک بار که هردونه امپولشم بود 6میلیون تومان..همین که دکتر بهم گفت تو ذهن خودم گفتم برو بابا من کا اینارو باور ندارمو چرتو پرت هست واصلا حرفاشو باور نکردمو ذهنیتمو تغییر دادم که به کمک رب خَشوکَم (یعنی،زیبا) وخودم با اجرای قانون سلامتی و به کمک بدنم درستش میکنیم ونامه رو گرفتمو امدم بیرون..
الان از اون قضیه 6ماه میگذره ومن حتی یه دونا قرص هم مصرف نکردم وبسیار عالی عالی عالی هستم البته ،نرفتم ازمایش،بدم ولی خودم متوجه میشم که چقدر سروحالم وهمش،به این ولیل هست که ذهنیتمو تغییر دادم وحرفهای دکتر رو باور نکردم وحرفهای استادو باور کردمو دارم بهش عمل میکنم..
ذهنیت مثبت خیلی عالی عمل میکنه..
خدایا شکرتتتتتت شکرتتتتتت شکرتتتت
به خاطر اجازه دادن به من واسه خلق زندگی عالی خودم..
استاد جان وگروه عباسمنش دمتون گرم خداقوت..
بنام خداوند روزی دهنده بی همتا
با سلام ،من خودم به شخصه بسیار به یاد دارم زمانیکه بدون پیش فرضهای منفی و باورهای اکثریت افراد جامعه وارد شهر یا استانی شدم که بی نهایت منفی بافی و بنگرش های تکراری از افراد اون شهر یا استان وجود داشت و من بدون توجه و باورهای نامناسب و پیش داوری تجارب و رفتارها و نطم و مهمان نوازی و برخورد عالی و قیمت های منصفانه در بازاریان و حتی رانندگان تاکسی همه و همه عالی و بی نظیر بود را لمس کردم و حالا درک میکنم که هیچگاه نباید نسبت به افراد یا اشخاص پیش فرض های منفی باتوجه به قصاوت های افراد از قبل داشته باشیم
پاینده سرافراز در پناه الله یکتا
سلام به استاد گرامی و همه دوستان جان
یکی از مثال هایی که به وضوح میشه تاثیر ذهنیت بر خلق اتفاقات رو دید ذهنیت هایی هست که در مورد قوم ها و زبان ها و نژاد های مختلف وجود داره… بارها و بارها و بارها استاد دیدم که یک فرد چجوری وقتی با ذهنیتی که از قبل داشته با یک فرد از یک قوم خاص برخورد داشته و یا به یک شهر خاصی رفته اون ذهنیتش تمام و کمال بهش ثابت شده…و من خب همیشه تلاشم رو می کنم که ذهنم رو در مورد همه افراد از همه قوم ها و نژاد ها پاک نگه دارم تا بتونم تجربه خوبی رو برای خودم خلق کنم… و از این منطق هم استفاده می کنم که این دنیا پر است از بی نهایت آدم مناسب و خوب و فوق العاده و قطعا در هر قومی هم این قاعده درسته و هر قوم و نژادی هم پر هست از بی نهایت آدم فوق العاده. و خب قطعا این باور و ذهنیت به من کمک میکنه که هرجا برم با بهترین آدم های ممکن برخورد داشته باشم…
یه چیزی هم هست به اسم ذهنیت برنده… بعضی وقت ها استاد توی مسابقات ورزشی می بینیم که اون تیمی میبره که اتفاقا خوب بازی نکرده و حتی توی کل بازی تحت فشار بوده بنظرم دلیل این قضیه همون ذهنیت برنده هست… درسته که ممکنه یه تیم و بازیکناش خوب بازی نکرده باشن اما چون ذهنیت شون ذهنیت برنده بوده اتفاقات به شکلی پیش رفته که در نهایت تونستن بازی رو برنده بشن… مثال واضحش هم تیم رئال مادرید هست که توی یک دهه اخیر چندین بار لیگ قهرمانان رو برده و توی مسیر این قهرمانی ها خیلی وقت ها چندین گل عقب بوده و یا اصلا خوب بازی نکرده اما در نهایت ذهنیت برنده شون باعث بردنشون شده… و این مهمه قطعا که ما چه ذهنیتی نسبت به خودمون داشته باشیم آیا ذهنیت مون نسبت به خودمون یک فرد برنده و موفق هست یا خیر
در پناه نور و عشق الهی باشید….
به نام خدای مهربان
خدایی که هر چه دارم ازاوست وهرروز باتغییر باورهایم ودرک بهتر قوانین وقرارگرفتن درمداربالاتر بیشتر میبخشد.
خدایا توکلمات را که ازجنس نوروانرژی هستند برذهنم جاری میکنی ومن مینویسم.
سلام ودرود خدمت استادعباسمنش عزیزوخانم شایسته ی عزیز وهمه ی دوستان عزیزی که دراین سایت توحیدی ومقدس حضوری مستمر وپیوسته وفعال دارند وباعث رشد وتوسعه ی جهان میشوند.
امروز من برای خرید لوازم التحریر برای خودم به مغازه رفتم چون میخواستم گفته های استاد عباسمنش عزیز را درشیک ترین دفتر بنویسم خلاصه ماژیک های رنگی وخودکار آبی خیلی گران خریدم،وقتی آمدم خانه وشروع به نوشتن مطالب فایل کردم، دیدم خودکاری که من بسیار گران خریده بودم هیچ فرقی باخودکارهای ارزان معمولی نداشت فقط من پول بیشتری بابت مارک خودکار پرداخت کرده بودم باوجوداینکه مغازه داربه من گفت که اینها باهم هیچ فرقی ازلحاظ نوشتن ندارند ولی من این مساله که هرچه گران تر باشد بهتراست انگار برایم عادت شده است وناخودآگاه به سراغ جنس گرانتر میروم چون یک ضرب المثل که ازباورهایی قدیمی درمن شکل گرفته که میگه
هیچ گرونی بی حکمت نیست
هیچ ارزونی بی علت نیست
این باورها مثل سیمان درناخودآگاه ذهن ماچسبیده اند وخیلی باید تمرین کنم که عادات وباورهای قدیمی محو شوند.
وقتی که داشتم ازخودکار جدید استفاده میکردم یاد توت فرنگی 19 دلاری افتادم ولی خودم را زیاد سرزنش نکردم فقط ازاین اتفاق درس گرفتم که مطمئن هستم میتوانم این عادت راکنار بگذارم چون من دارم فقط روی خودم کارمیکنم.
اساد عباسمنش عزیز وخانم شایسته ی عزیز ازشما سپاسگذارم که بااین آگاهی های ارزشمند باعث درک بهتر ما ازقوانین ثابت وبدون تغییر خداوند میشوید.
خداوند حافظ ونگهدارتان باشد.
بسم الله الرحمن الرحیم
بنام خداوند بخشنده مهربان
سالهاست ورزش بدنسازی و کارکردن با وزنه رو انجام میدم و بعداز پندمیک که باشگاه ها تعطیل شد ، من باشگاه رو آوردم خونه ، یعنی رفتم وسایل مورد نیازم رو خریداری کردم و تو خونه تمرین میکنم و تا اویل اسفند ماه هم همچنان ادامه داشت .
اسفند ماه بدلیلی لازم شد چند روزی استراحت کنم و تمرین ام تعطیل شد .
و کارهای آخر سال با توجه به شغل من به اوج خودش رسید و با توجه به کسالتی که پیش اومده بود و افزایش حجم کار ورزش تعطیل شد .
البته دوچرخه سوراری رو زودتر از اواسط اسفند دوباره شروع کردم ولی کار با وزنه متوقف شده بود .
تا امروز که حدود سه ساعت دوچرخه سواری کردم ، توی خونه مشغول کامنت نوشتن و چستجو بدنبال یک دوچرخه حرفه ای بودم که همسرم شروع کرد و حرکات ورزشی خودش رو انجام داد و ایشون تا اواخر اسفند باشگاه رفت و چند روزی بود که کسل بود و بدن درد داشت که از دوم فروردین متوجه شد که باید حرکات ورزشی خودش رو انجام بده تا به حالت پراز انرژی و احساس خوب خودش برسه و امروز وقتی شروع کرد به من گفت شما هم شروع کن خیلی وقته تمرین و ورزش نکردی .
تلنگر خولی بود ، وقتی رفتم سراغ دمبل و وسایل با خودم بلند گفتم واقعا اینهارو من میزدم ?
همسرم هم جواب داد بله همه اینها رو میزدی ، حالا کم کم از تعداد کمتر شروع کن و با وزنه های سبکتر بزن .
با اون وزنه ها 4 ست 21 تای میزدم ، اما امروز با وزنه های سبکتر تعداد کمتری رو زدم و خوب شروع سختی بود و باید دوباره شروع میکردم و مومنتوم مثبت رو ایجاد کنم . و این کاری بود که باید آرام آرام با تمرکز شروع کنم .
و خدارو شکر که الان که دارم کامنت مینویسم ورزش و تمرینات رو به خوبی و با حال و احساس خوب انجام دادم و یکبار دیگه برای سومین بار امروز فایل جلسه اول رو گوش دادم و حال دلم خوب وعالیه و احساس فوق العاده خوبی دارم
الهی صدهزار مرتبه شکرت که هر لحظه در کنارمی و منو هدایت میکنی به راه راست ، به راه کسانی که نعمت داده ای به آنها
خدایا شکرت
خدایا سپاسگزلرم
به نام خداوند مهربان
سلام به همگی عزیزانم
سپاس گزار خداوندم بابت بودن در مدار این اگاهی ها
و اما میخوام برم سر اصل مطلب
استاد اینکه راجب بیماری و باور الوده بودن بیمارستانها گفتید دقیقا همینطوره یه دوستی دارم که تازه اشنا شدیم باهم ولی خیلی باورهای محدود کننده ای توی زمینه سلامتی داره
اونروز از باشگاه اومدیم بیرون و صورتشو پیشونیسو عین دزدا پوشونده بود وگفتم بابا انقدم سرد نیست گف من زمانی که بچه بودم و علاقه به موتور داشتم و بابام منو جلوی موتور سوار میکرد با اصرار من و از اون موقع سینوزیت دارم و مونده روم و یه ضره که سرما بخوره سردرد میشم
خیلی از این باورها رو داریم که خیلی با وسواس میگن که عرق کردی و بزار عرقت خشک شه یا خودتو بپوشون یا …..
یه بار برج فک کنم اواسط 8بود یمت مام تبریز که سرماش نیاز به تعریف نداره دهات و شهر مام که توی متطقه کوهستانی
خلاصه با موتور یه لحظه به سرم زد که بریم باشگاه یعنی تصمیم گرفته بودم که نرم اونروز ولی رو موتور یه لحظه گفتم بریم ، پسرعموم باهام بود و من میروندم خلاصه 15کیلومتر با شهر فاصلس از دهات ما با موتور اومدیم و از خونه لباسامو برداشتم و رفتیم باشگاه و پسر عموم نشست و مشغول بود و منم تمرین و شروع کردم و خلاصه بعد یه ساعت و نیم تمرین پر فشار و اینکه شب ساعت نه شده بود
و من سریع اماده شدم و پسرعموم بنده خدا وحشت کرده بود و میگف توی این سرما چجوری با موتور میخوایم بریم ؟؟
و من همونطوری با سر وصورت خیس عرق و بدون وقت تلف کردن سوار موتور شدم و پسرعموم نشست پشت موتور و رف تو کاپشنش و سرشو گذاشت به پشت من و جمع کرد خودشو و من خلاصه داشتم موتور و میروندم ،هوا به قدری سرد بود که یه کیلومتر یه عمر میگذشت ولی من سعی میکردم هی حواسمو پرت کنم و ذهنمو به سرما ندم و به چیزای دیگه فک کنم وخلاصه بدون کلاه و هد بند و هیچی و فقط کاپشن و زیرش یه پیرن ما رسیدیم به غذاخوری داخل دهات که شام بخوریم بعد بریم و اونجا شنیدن ما این مسیرو با موتور اومدیم قشنگ وحشت کردن
چشمای من قرمز شده بود و پیشونیم یادمه جوری یخ زده بود و سر شده بود که وایسادم جلوی تنور سنگگ پزی و یادمه نیم ساعت طول کشید تا یخ پیشونیم وا بره و حس برگرده بهش و به من اونجا گفتن دیگه کارت تمومه چنان سرما بخوری و سردرد بشی که تا یه ماه نتونی بلند شی تا شانس بیاری سینوزیتی یا … نگیری که نمونه روت تا اخر عمر و من فقط میخندیدم
خنده ی الکی و اینکه خودمو قوی نشون بدم نه ها خنده ی واقعی ولی توضیحی ندادم چون ارزششو نداشت
حالا الگوی من چی بود که انقد مطمئن بودم که من هیچیم نمیشه ؟؟؟
میگفتم طرف تو چله ی زمستون عرض فلان اقیانوسو شنا میکنه ، قرار بر این باشه اون باید هفتا کفن به قول ما ترکا باید بپوسونه ،
و انقد من به این که سیستم ایمنی بدن من قویه اعتقاد داشتم و دارم که بعد اون سوز سرما و اون شب حتی سرمام نخوردم و و از اون ماجرا الان داره 4پنج ماه میگذره و سینوزیتیم در کار نیست و من به لطف الله سلامته سلامتم
در واقع من مجبور مجبورم نبودم با موتور برم اون مسیرو میشد یه کاریش کنی میشد بیایم خونه ی ما و فرداش که هوا بهتر شد کمی بریم ولی چون من اعتقادی به مریضی و سرما میکشتت نداشتم گفتم با موتور میریم
ولی شما فک کن که یکی ترس مریضی و هزارتا عواقب بعدش باشه ، به نظرتون این کار و امتحان میکنه ؟؟؟ نه حتی بهش فکرم نمیکنه
پس درواقع باورهای ما داره کارهارو انجام میده و اتفاقات رو رقم میزنه و هیچ چیزی غیر این نیست .
الهی شکرت بابت همه چیزز
درپناه الله یکتا .
سلام استاد قشنگم ،سلام عزیزم
سلام به همه عزیزانی که توی این سایت بی نظیر زحمت میکشن
چقدر این فایل قشنگ بود استاد
من الان در حال گذروندن دوره 12 قدم و قانون آفرینش هم زمان هستم.ترکیب این دوتا دوره با هم خیلی بی نظیر شده و الان میفهمم که وقتی میگین پایه و اساس آموزش هاتون یکیه یعنی چی . به نظرم قشنگ ترین چیزی که توی این دو تا دوره با هم وجود داره دیدن سیر تکاملی شماست … شما خیلی تغییر کردین خیلی رشد کردین و این به من حس ممکن بودن میده و من رو ثابت قدم میکنه
استاد جان توی این فای برای من دوباره تمرین ستاره قطبی تایید شد. وقتی گفتین “انتظار داشتن ” فهمیدم این همون تمرینه که من صبح ها انجام میدم و برای همینه که روزایی که ستاره قطبی رو انجام میدم همه چیز به شکل جادویی ای همونی میشه که از خداوند درخواست کردم … من وقتی صبح به خداوند میگم که دوست دارم روزم چجوری پیش بره چون انتظار دارم همون طور باشه دقیقا همون طوری میشه … همه صحبت هاتون همدیگه رو تایید میکنن
الان با ایمان بیشتری ستاره قطبی رو انجام میدم ،الان با اعتقاد بیشتری درخواست میکنم از خداوند ،الان با شجاعت بیشتری چیز های بزرگتری میخوام از خداوند
استاد جان هر چی از کمک ها و محبت های شما بگم کم گفتم ،هر چقدر بگم چقدر توی زندگیم تاثیر گزار بودین کم گفتم
ممنون محبتتون هستم
سلام و درود بر استاد عزیز و خانم شایسته مهربان و خوش قلب
از خداوند می خواهم که هر دوی شما عزیزان و همه کسانی که در جستجوی حقیقت هستند و برای رسیدن به آن تلاش میکنند هر روز شادتر و آگاه تر از روز قبل باشند و هر لحظه بیشتر سپاسگزار خداوند باشند که سپاسگزاری تنها کلید خوشبختی و رسیدن به بهترین هاست.
در خصوص تجربیاتی که استاد عزیز در مواجهه با افرادی که بقیه نسبت به اونها دیدگاه منفی داشتند من هم به موارد زیادی همیشه برمیخورم
حتی قبل از اینکه با سایت استاد آشنا بشم، توی دوران دانشجویی چند تا استاد بودن که همه بالاتفاق راجب اونها دیدگاه منفی و انتقادی داشتند که هم خوب درس نمیدن هم امتحان سخت میگیرن و هم به سختی تعداد کمی رو پاس میکنند و با نمره هایی ک فقط در حد پاس شدن باشه.
اما من بدون اعتنا به این نظرات جمعی منفی دقیقا با همون اساتید کلاس برمیداشتم و چون دیدگاهم نسبت به اون اساتید خنثی بود و مثل بقیه کلاس ها کارهایی ک لازم بود رو در حدی ک میتوانستم به بهترین شکل انجام میدادم، هم ارتباط فوق العاده ای با استاد برقرار میشد، هم من از شیوه ی درس دادن اون استاد لذت می بردم و یاد میگرفتم و هم امتحانی ک میگرفت به طرز باور نکردنی راحت بود و هم با نمره عالی پاس میشدم و این برای من یک تجربه عالی بود که در هیچ زمینه ای به نظرات منفی دیگران که بیشتر وقت ها منطقی ام به نظر میرسه دقت نکنم و در عوض از خداوند درخواست کنم که من رو به بهترین مسیر هدایت کنه.
هر دفعه ام که دوباره طبق تجربه منفی دیگران تصمیم گرفتم یا از انجام کاری منصرف شدم بعدش به شدت پشیمون شدم که چرا به خداوند توکل نکردم و به جای گوش کردن به هدایت خداوند از نجواهای شیطانی ترسیدم و عمل نکردم.
اما این تجربه ی مثبت در مواجهه با افراد مختلف رو بعد هم که با استاد عزیز آشنا شدم به طرز عجیب تری برام اتفاق افتاد.
من تازه به جایی که الان مشغول به کار هستم اومده بودم، یکی از همکاران بود که نسبت به همه دیدگاه منفی داشت و هر کار مثبتی ام که با خیرخواهی در حقش انجام میدادی با دیدگاه منفی تفسیر میکرد که این موضوع من رو خیلی آزار می داد. من قبل از این ماجرا دوره ی عزت نفس رو تهیه کرده بودم و توی اون مدت توی زمانهای آزادم و فاصله خونه تا محل کارم فایلها رو گوش میدادم .
قبل از اینکه فایلهای این دوره رو گوش بدم اگر کسی با من همچین برخوردی میکرد خودم رو مقصر میدونستم و تمام مدت احساس قربانی بودن میکردم که چرا با من همچین برخوردی میشه اما با استفاده از آگاهی های ارزشمند سایت عباس منش من اون زمان به خودم یادآوری میکردم که فارغ از اینکه دیگران با من چه برخوردی دارن من انسان ارزشمندی هستم و اگر اون شخص با دیگران اینطور برخورد میکنه حتما با خودش در صلح نیست و این به دلیل نیست که من باید خودم رو با دیگران هماهنگ کنم من فقط کافیه که روی کار خودم تمرکز کنم و از خداوند کمک بخوام که من رو هدایت کنه آگاهانه روی نقاط مثبتی که دیگران دارن تمرکز کنم و به خودم یادآوری کنم هر انسانی حتما نقاط مثبتی در شخصیتش داره و من حتما باید بتونم اونها رو پیدا کنم و هر روز به خودم یادآوری کنم و به سایر نقاط مثبتی که تو محیط کارم وجود داره و چیزهایی که هر روز دارم یاد میگیرم و روابط خوبی که با مشتریان دارم تمرکز کنم و همه اینهایی که سعی میکردم روشون تمرکز کنم واقعا حالم رو خوب نگه میداشت و هر روز بیشتر سپاسگزار خداوند بودم.اتفاقی که افتاد من توی مدت کوتاهی افزایش حقوقی داشتم که تا حالا هیچ کس توی اون شرکت نداشت و اتفاق عجیب تر اینکه اون همکارم بخاطر شرایط شغلی همسرش خیلی یهویی تصمیم گرفتن که به شهر دیگه ای برای زندگی برن و بعد اون همکارای فوق العاده ای جایگزین شدن که فرکانس مثبت تری داشتن و فضای کاری خیلی مثبت تر و دلنشین تر شد. و من از خداوند کمک میخوام که هدایتم کنه اتفاقات این چنینی رو همیشه به خودم یادآوری کنم و به یاد بیارم که وظیفه ی منه که افکارم رو پاک نگه دارم و خداوند بقیه چیزها رو به بهترین شکل حل میکنه . سپاس خدای عزیزم.
بسم الله الرحمن الرحیم
بنام خداوند بخشنده مهربانم که هر آنچه دارم از آن اوست خدایاشکرت
سلام به استاد عزیزم که با آسون کردن قوانین زندگی کمکمون میکنه بدرستی درک کنیم و در عمل ازشون استفاده کنیم و زندگی قشنگتر و راحتری رو داشته باشیم .
خیلی ممنونم از شما استاد عزیزم و خانم شایسته مهربانم دوستتون دارم.
چه میشود که ذهن من رسیدن به یک خواسته را سخت و پیچیده میکند و همین ذهن من رسیدن به یک خواسته را آسان و ساده میکند؟
بخاطر پیش فرض های ذهنی ام بخاطر بارها و بارها شنیده هایم درباره یک موضوع خاصی مثل ثروتمند شدن را ذهنم رسیدن به این موضوع را برام بسیار سخت و پیچیده کرده
اما برای داشتن سلامتی که پیش فرض خواصی نداشتم و همیشه هم پدرم میگفت کاش میشد همیشه سالم بود رو داشتم و بهش فکر میکردم که چه خوب میشد که این اتفاق می افتاد و به همین دلیل همون روزای که استاد فایل معرفی دوره سلامتی رو گذاشت من آنقدر ذوق کردم که زنگ زدم به پدرم و گفتم آره میشه همیشه سالم بود میشه خیلی خوشحال بودم هنوزم خوشحالم البته چون من این ذهنیت رو داشتم که میشه و یافتم به دوره استاد هدایت شدم و باورش کردم و هنوزم دارم بهش عمل میکنم اما پدرم این ذهنیت رو نداشت که میشود و باور نکرد و هنوز دنبال سلامتی داره میگرده.
چه میشود که فرد ناخودآگاه به دنبال یافتن نکات منفی است و چه میشود که توجه یک فرد معطوف به یافتن نکات مثبت در هر موقعیت است؟
اون فردی که ناخودآگاه به دنبال یافتن نکات منفی است ذهن و نگاه تربیت نشده ای داره و بدلیل پیش فرض های که به خورد ذهنش داده و انتظارات منفی که از همه چیز داره و باورش اینکه همه چیز بده و هیچی درست نیست و آدم خوبی توی این دنیا نیست همه چیز رو به دلیل نوع نگاه و ذهنیت خودش داره بد میبینه
اما اون فردی که آگاهانه داره ذهنش رو و نگاهش رو مثل من تربیت میکنه به دیدن نکات مثبت و زیبایی ها و فراوانی ها و هر وردی را به خورد ذهنش نمیده و مثل استاد که مواظبه ذهنیت منفی به ذهنش نده و انتظارت مثبت داره همیشه شرایط خوب انسانهای خوب و موقعیت های بود و زیبایی ها و فراوانی ها رو میبینه و تجربه میکنه .
تمام اتفاقات و موقعیت ها و شرایط زندگی من را داره این ذهنیت من و نگاه من و باورهای من و انتظارات من رقم میزنه
من دارم تو ذهن خودم اتفاقات را رقم میزنم
و من با دیدن زیبایی ها و داشتن احساس خوب و ادامه دادن و قدرت دادن به ذهنیت مثبت داشتنه که زمانی هم اگر یک اتفاق ناخواسته رخ میده میتونم با این باور که این هم یک خیری برای من داره و به نفع من میشه باز هم ذهنیتم رو مثبت کنم اونوقته که اتفاقات خوب در زندگیم رقم میخوره و من زندگی راحتر و شادتری را تجربه میکنم و آسان میشوم برای آسانی ها خدایا شکرت .
آیا من آدم خوش شانسی هستم ؟ بله من بی نهایت خوش شانس هستم که همسری فوقالعاده خوش اخلاق صالح توانمند صادق و دست و دلباز و مهربان دارم بله من خوش شانس هستم که دختری سالم صالح و صادق و توانا و مهربان دارم .
بله من خوش شانسم که تنی سالم و خدای بسیار وهاب و مهربان و رزاق و آموزنده و بخشنده دارم که همیشه فضلش برمن عظیمه خدایا شکرت.
بله من خوش شانس هستم که در بهترین خانواده به دنیا آمدم و بزرگ شدم
بله من خوش شانسم که به بهترین شهر با بهترین آب و هوا هدایت شدم و زندگی آرامی دارم .
بله من خوش شانس هستم که همسرم کاربسیار زیاد و پر سودی دارد و اکیپ های توانا و صالح و صادقی براش دارن کار میکنند و صاحب کاران خوش حساب و شریفی دارد خدایاشکرت
بله من خوش شانس هستم که در بهترین زمان و همون اول به استاد بزرگوارم استاد سیدحسین عباسمنش هدایت شدم .
بله من خیلی خوش شانس هستم که استادی دارم که در زمینه درک قوانین جهان هستی و قانون خوشبختی بسیار مسلط و بسیار دانا و آگاه و تواناست و قوانین را برای فهم و درک من آسان و ساده کرده تا من هم بتوانم از قوانین استفاده کنم و شاد و ثروتمند و سلامت و خوشبخت زندگی کنم .
بله من بسیار خوش شانسم که بهترین استاد و بهترین سایت را در اختیار دارم و آسان شده ام برای آسانی ها خدایاشکرت
خیلی خیلی سپاسگزارم ازتون استاد عزیزم دوستتون دارم.