درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 2 - صفحه 17
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2025/03/abasmanesh-8.webp
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2025-03-20 09:11:092025-04-30 07:30:56درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 2شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خدای هدایتگر
عجب فایلیه این فایل.
چقدر درس داشته برای همه.
چقدر بهمون کمک میکنه ذهنمون باور کنه، مثال بزنه، با مثال باور کنه.
چندتا مثال یادم اومد از خودم :
من توی ایام کرونا، هیچ اعتقادی به ماسک زدن نداشتم. یعنی یادمه مردم میرفتن سااااعت ها توی صف داروخانه وایمیستادن تا بتونن ماسک بگیرن. همیشه میگفتم برو بابا، اینهمه فضای پاک، بینهایت هوای خوب، و کلا یادمه خانوادمم چندین بار بهم میگفتن ماسک بزن. من فقط جاهایی که بدون ماسک اجازهی ورود نداشتیم ماسک میزدم. حتی یادمه توی مدرسه چندیییین بار ازم تعهد گرفتن که ماسک بزنم. منم برای اینکه دیگه گیر ندن ماسکو میزدم رو چونهم و هروقت میخواستم از جلوی دفتر رد بشم میکشیدم بالا. توی تمام اون دو سال من حتی یک بار، یه سرماخوردگی ساده هم نگرفتم. با اینکه حدود یک ماه همهی اعضای خانوادهی من کرونا گرفتن. و همشون باهم افتاده بودن. و من ازشون مراقبت میکردم و غذا میپختم و … اونم بدون ماسک. یعنی کاملا توی خونه در فضای آلوده بودم اما هیچ اتفاقی برام نیفتاد. الان دارم میفهمم باور داره چیکار میکنه به ذهن ما؛ حتی جسم ما رو تحت تاثیر قرار میده؛ حتی روی رفتار دیگران با ما تاثیر داره.
یه مثال دیگه اینکه :
دیروز دوستم بهم زنگ زد گفت حدیث حتماااااا برو سینما فیلم موسی کلیم الله رو ببین؛ عجبببب فیلم باکیفیتی بود؛ عجب گریمی داشت؛ طراحی صحنه، بازی بازیگرا، کارگردانی… خلاصه که کلللللی تعریف کرد و من چون این دوستم رو خیلی قبول داشتم و میدونستم که سلیقهی فیلممون خیلی یکیه، دیشب رفتم این فیلم رو دیدم. و کاااااملا خودم میفهمیدم که چون با پیش فرض مثبت وارد سینما شده بودم، همهی سکانس ها، لحظه به لحظهی فیلم برام کلی شگفتی داشت. کللللی با فیلم حال کردم و بعدشم از اون دوستم تشکر کردم. چون قانون رو میدونستم، به صورت کاملا ملموس میفهمیدم که به خاطر پیش فرض مثبتم هست که انقدر دارم این فیلم رو زیبا میبینم. خدایا شکرت…
و یه مثال دیگه :
معاون مدرسهی ما، یه جوریه که اگه از دویست نفر دانش آموز درموردش بپرسی، هر دویست نفر بد میگن. میگن دو روعه، بد اخلاقه، گیر میده. ولی من هیچچچچچوقت درک نکردم چرا درموردش اینطوری میگن. من خییییلی دوسش دارم. خیلی پایهست. خیلی درک میکنه. قشنگ میتونه مدرسه رو بچرخونه. و من حرفای دوستام رو باور نمیکردم و اصلا این حد از تنفر رو درک نمیکردم. به خاطر همین باور، این معاون ما رفتارش با من به شدددددت خوبه؛ هربار میخواد صدام کنه، با پسوند جان صدام میکنه. چند بار بهم گفته تو آدم منطقی ای هستی بیا باهم حرف بزنیم. یا مثلا من بهش پیام دادم گفتم میخوام توی مدرسه فلان تاریخ با فلان موضوع تئاتر اجرا کنم. کللللی تشویقم کرد و به راحتی موافقت کرد. حدود یک ماه بعدش هم که تئاتر رو تو مدرسه اجرا کردم، بغلم کرد و کلللی از استعدادم تعریف کرد. هنوزم که هنوزه بچه ها کلی مسخرم میکنن که این معاون انقدر با من خوبه. ولی همه چیز درونیه دیگه. من حس خیییلی خوبی دارم. یا حتی درمورد مدرسه، همهی بچه ها هر روز کلی غر میزنن که این چه مدرسه ایه، هر روز دیتا هاش خرابه، کهنهست، هیچ برنامه ای برای ما نداره، شبیه زندانه، اما من ابدا همچین حسی درمورد مدرسمون ندارم و خیلی ام دوسش دارم و حتی مطمئنم که کلی ام دلم براش تنگ میشه.
خدایا شکرت، خدایا شکرت…
خدایا کمکم کن همیشه بتونم عینک زیبابینی روی چشمام قرار بدم.
چقدر حالم خوبه، خدایا شکرت خدایا شکرت…
بنام خدا
سلام به استاد عزیزم وهمه دوستان
خدایا شکرت که امروز هم در مسیر آموزش ها فایل گوش دادم واحساس میکنم که امروز هم یک روز فوق العاده است برام کاری که مدتهاست به تاخیر انداختم رو امروز دارم میرم انجامش بدهم با موفقیت وبا حال خوب
چه میشود که ذهن، رسیدن به یک خواسته را سخت و پیچیده میکند، و چه میشود که همان ذهن، رسیدن به یک خواسته را ساده و آسان؟
من فکر میکنم ذهنیتی که در عقبه اون کار هست مثلا انجام کارهای کشاورزی برام آسونه وراحت انجامش میدهم و همیشه پدرم انجام میداد و صحبت از نشد نبود ولی در مورد درخواست کردن خیلی ضعیف عمل میکنم به خاطر شنیده هام که خجالت بکشی وزشته و..ولی با دوره عزت نفس در این مورد بهتر شدم درخواست کردن رو نشانه عزت نفس میدونم با این باور که هر کسی میتونه در خواست کنه وهر کسی هم میتونه وآزاد هست که درخواست رو بپذیره یا رد کنه مثلا از کسی در خواست ساعت یا آدرس کردم
هر چیزی بسته به افکار و باورهای ماست اگر کاری برامون سخت پیش میره نه به این معناست که اون کار سخته بلکه به این معناست که ما یک سری ترمز داریم که از شنیده هامون میاد پدر من اعتقاد راسخ داره که پول ساختن آسون نیست و به همان نسبت راه سختی داره برای پول سازی
و افرادی رو دیدم که با نوک قلم پول سازی میکنند وپول سازی میکنند با لذت و تفریح
این باور رو بارها تکرار میکنم که پول ساختن آسونه ،پولی که آسون بدست بیاد براحتی در چرخه قرار میگیره ،پولی که بازجر وسختی بدست بیاد قابل استفاده نیست
چه میشود که فرد ناخودآگاه به دنبال یافتن نکات منفی است، و چه میشود که توجه یک فرد، معطوف به یافتن نکات مثبت در هر موقعیت میشود؟ وقتی با دیگران صحبت میکنیم اجازه میدهیم که ذهنیت ما رو بسازند چه مثبت وچه منفی وهر فردی بسته به شنیده های خودش تجربیات متفاوتی داره
چه میشود که بعضی از آدمها خوششانس هستند و مرتباً فرصتها و نعمتها را حتی از دل هیچ جذب میکنند، و چه میشود که بعضیها آنقدر بدشانساند که بدترین سناریوی ممکن برایشان رقم میخورد؟
من خودم از اون افرادی هستم که اعتقاد دارم خوش شانس هستم مثلا راحت خونه میگیرم ،راحت ماشین میخرم ازدواج راحتی داشتم
یادمه موقعی که منتقل شدم به شهر جدید گفتم براحتی خانه برام جور میشه در بهترین محله شهر با وجودی که از نظر دیگران ناممکن بود ولی خداوند هدایتون کرد به خانه ای که دو طبقه بود با پارکینگ وحیاط که ما طبقه اول بودیم وطبقه دوم هم یک زن و شوهر جوان که اکثرا خانه نیستند این خونه توی محله بسیار آرام با همسایه های بسیار عالی ،حیاط خونه فقط ما استفاده میکنیم انگار کل این ملک در اختیار ماست وجالبه اینکه ما غیر حضوری وبه صورت تلفنی خونه رو گرفتیم و دوستم رفت بنگاه گوشی رو دادند به من صحبت کردیم با صاحب خانه وقرار داد بسته شد و هنوز صاحب ملک رو ملاقات نکردم ویکی از اون الگوهایی که به خودم یادآوری میکنم همین خانه بود، که چقدر آسون و راحت قرار دادش بسته شد اگر مسیری درست باشه باید آسون باشه ومسیر سخت مسیر اشتباه هست
خدایا سپاسگزارم برای هر لحظه از زندگیم
خدایا هر آنچه دارم از آن اوست
سپاسگزارم
به نام خدای عدالت ها
سلام به استادان عزیزم بانو شایسته محترم و دوستانم
دیروز یه بحث برام پیش اومد که امروز صبح اولی که ذهنم میخواست شروع کنه بگه امروز یه روز مزخرف و عصاب خوردی میشه اما سریع شروع کردم به جهت دهی بسمت مثبت و زیبایی و اجازه ندادم دستش بگیره سکان رو و احساس خواب بیشتری داشتم اما به یکی از افکارهایی که بهم احساس عشق میده رو شروع کردم به پخش کردن در وجود خودم باعث شد اصلا خواب از سرم بپره و واقعا دوباره چقدر برام یادآوری شد که احساس عشق اصلا نمیذاره ما بخوابیم و بی حال باشیم و از بقیه روزها سحرخیزتر و سرحال تر بودم فقط بخاطر مرور یه فکر بظاهر ساده
یادمه سالها پیش یه پیشنهاد از طرف یه نفر بهم داده شده بود اما با ذهنیت من باعث شد خودش جواب منفی بده اما بعداز چندسال چونکه دیدگاه من تغییر کرده بود و از درون اطمینان فکری داشتم به محض اینکه گفتم اصلا مخالفت نکرد و خیلی هم استقبال کرد
من با گوش دادن این فایل ها داشتم به این فکر میکردم کسانی که با تلقین خوردن یا نخوردن چیزی باعث میشه چقدر تاثیر بذاره رو جسم و احساس شون اما ولی ما قانون بدن و تغذیه رو خیلی بهتر بدونیم و همراه با قانون ذهن آگاهانه اجرا کنیم اونوقت دیگه واقعا خیلی قدرتمندتر و عمیق تر و ریشه ای تر باعث تاثیر و نتایج برامون میشه
یه مثال دیگه یادم افتاد بگم خانواده من و اکثر نزدیکانم اعتقادشون اینه که وقتی مریض میشن یا اتفاق بدی براشون میشه یه نفر دیدشون که چشمش شور بوده اینا هم سریع یه تخم مرغ میگیرن دستشون و یه ورد میخونن و میچرخونن دور سر اون طرف ضربه خورده بعد یهو تخم مرغ خودش خود به خود میشکنه بعد میگن ببین ما اسم چندنفر زمزمه کردیم بمحض اینکه اسم فلانی اومد تخم مرغ شکسته شد و هرچقدر هم شدت شکستن تخم مرغ بیشتر باشه میگن اون آدم چشمش و فکرش شورتر و بدتر بوده
بعد من میگم واقعا وقتی اینا با قدرت ذهنشون دارن این تخم مرغ توی دستشون میشکنن اینقدر قدرت ذهنی دارن اما همین آدمها نمیخوان باور کنن که میتونن با همین قدرت ذهنی به چه چیزهایی برسن
و من خندم میگیره از این حد از جهالت هاشون اما ترجیح میدم حرف نزنم
و به خودم میگم وقتی من بتونم مثل اینا اینجور شی ای مثل تخم مرغ فقط با قدرت ذهنم بشکنم اونوقت چه پول ها و مقامی بدست میارم
واقعا میگم
چونکه یه تمرین جابجایی اجسام در تخصص من هست که بهش میگن انتقال انرژی و من با تمرین میتونم مثلا بطری آب یا همچین چیزهایی رو تکون بدم اما من وقتی این تمرین حسابی انجام بدم هم به قدرت ذهنم افتخار میکنم هم اینکه دیگران و هنرجوها لذت میبرن و درخواست آموزش این مهارت ازمن میکنن اما من اینکارو برا گسترش قدرت ذهن و خودباوری بیشتر میدم ولی اونا نه برا جهالت هایی که باعث بدبخت تر شدنشون میشه رو انجام میدم که فلانی تو رو دیده و چشمت زده باعث مریضی و بلا سرت اومده و واقعا فقط دعا میکنم برا همچین آدمهایی و انصافا من حتی زمانی که سنمم خیلی کمتر بود و هیچکدوم از این آگاهی هارو نداشتم اما بازم درونم خیلی این مقاومت بود که آقا چرا این آدمها به همچین اعتقادهای احمقانه پایبند و تعصب دارن چه برسه به الان
و شکرخدا هرروز دارم آگاهانه با کمک خداوند زندگیمو خودم بسمت نعمت و زیبایی بیشتر میبرم جلو که گنج های اینجا بهترین کمک کننده و قدرت در دستانم میذاره و همیشه یکی از تمرینهایی که انجام میدم منطق و دو دوتا چهارتا کردن ذهنمو کنار میذارم که نخواد اینقدر شرایط الان منو ابدی بدونه و منو بی انگیزه کنه
خلاصه من بااینکه یه وقتایی از الگوهای خوب استفاده میکنم اما همیشه یکی از بهترین الگوها خودم برا خودم هستم چونکه بارها شده کارهایی کردم که خیلی ها میگفتن نمیشه و نمیتونی اما من تونستم و موفق شدم و سندهایی محکم برام هستند که باعث ساکت کردن ذهن نجواگر و منطقی میشه
مثل همیشه خیلی دوستتون دارم و بهترین هارو براتون آرزو میکنم.
به نام قادر مطلق
سلام بر استاد مهربونم
خدایا شکرت امروز حالم خوب بود داشتم ظرف میشستم تو آشپزخونه یه لحظه یه فکر منفی اومد که سه ماه دیگه چک دارین میخای چیکار کنی دیگه ترس و نگرانی وخطر همراه شدن با این موج منفی رو حس کردم گفتم اگه ادامه بدم منو میبره به ناکجا اباد سریع اومدم سایت الله اکبر اینجا یه سایت معمولی نیست به خدا
دیگه خدا از صبح با هر فایلی یه جوری باهام حرف زد از زبان استاد که بهم قوت قلب بده بهم بگه نگران نباش
فایل دوره ی روزشمار تحول زندگی روز44 ( توکل در عمل) بود خدای من گریه ام گرفت با شنیدنش
فایل سریال زندگی در بهشت قسمت هفتم یه جور دیگه خدا بهم گفت حواست باشه مخصوصا حرفهای مریم خانم راجع به پیچکهایی که به تاروپود درختا چسبیده بودن
فایل سریال تمرکز بر نکات مثبت قسمت 14 فراوانی جهانش رو با آی کیا نشونم داد
ودرآخر به دلم الهام شد که قسمت اول توت فرنگی 19 دلاری رو دیدم بزار قسمت دوم رو هم ببینم و الان با دیدن این فایل و شنیدن آخرین حرفهای خدا در امروز اون آرامش اون احساس خوب اول صبح قبل حمله ی شیطان و لشکریانش به قلبم دوباره بهم برگشت و خدا رو هزاران هزار بار ممنونم که منو لایق بودن در این سایت و شنیدن حرفهای خودش قرار داد یعنی من از صبح تلاش میکنم
توجه ام رو نکات مثبت باشه و خدا هم سنگ تموم گذاشت برام ممنونم امپراطور عالم.
خدا رو بی نهایت سپاس گزارم که استاد عباسمنش رو پیامبر زمانه ما قراردادند که پیغام خدا رو به ما برسونند
حرفای استاد آرامش که تزریق میشه به جان من
ممنونم استاد الهی تندرست و سلامت باشید مهربون ترین استاد دنیا
1=همه چیز باور و ذهنیت مثبت است همون جمله ی الخیر فی ما الوقع معروف باید مثل یه ذکر تو شرایط سخت که پیش میاد تکرار کنیم هر چه اتفاق میفته خیر وصلاح و نفع من است
باور مثبت درباره بیماری باعث بهبود سریع بیماری میشود چون ذهنیت مثبت باعث بهبود عملکرد سیستم ایمنی بدن میشود
در باره شهرها ،کشورها ،قومیت ها هم باور وذهنیت مثبت باعث دیدن وجه خوب و مثبت اونها میشود و چقدر استاد نمونه واضح این مثال هستند از مدرسه سیاهپوستان مایک عزیز و از اینکه درآمریکا و حتی اروپا و بقیه کشورها که استاد رفتن هیچوقت مشکلی براشون پیش نیومده
تو قران مسئله ذهنیت و باور منفی به شکلی اومده که قوم حضرت هود اگر اشتباه نکنم به پیامبرشون میگن ما حضورت در جمعمون رو به فال بد گرفته ایم که خداوندصریحا اعلام میکنه که منشاء فال بد در ذهن خود شماست یه جورایی همون ذهنیت منفی که اونا نسبت به پیامبرشون داشتند و حضورش رو باعث اتفاق بد میدونستن باعث تجربه ی اتفاقات بد میشده براشون چون که انتظار منفی باعث رفتار و واکنش نامناسب و این باعث بازخورد نامناسب میشه و همین بازخورد بد تایید میکنه باور و ذهنیت نامناسب رو
یه چرخه ی معیوب تکرار شونده که باعث تجربه اتفاقات بد میشه
این فایل فوق العاده عالیه و مطالبش خیلی زیاده من سعی کردم که خیلی خلاصه بنویسم تو دفترم سه صحفه شد ولی در مجموع مهم ترین نکته ی فایل این که ذهنیت مثبت باعث تجربه ی اتفاق مثبت میشه همین که به همه چی خوشبین باشی اصلا حالت خوبه و احساس خوبی داری و همین احساس خوب باعث اتفاقات خوب میشه
قانون یکی باز دوباره بر گشتیم سر همون حرف همیشگی استاد
(احساس خوب = اتفاقات خوب)
کنترل کانون توجه ، تمرکز بر نکات مثبت ،باور و ذهنیت مثبت همشون یه خروجی دارن اونم احساس خوب و تجربه اتفاقات خوب به همین سادگی
ولی خب مرد میدان میخاد تو سخت ترین لحظه ها ایمانت رو حفظ کنی و ذهنیت وباور مثبت داشته باشی انشالله اونقدر تمرین کنیم که به راحتی تو فرکانس مثبت باشیم به همه چی خوشبین باشیم
سلام و درود به استاد جان و مریم عزیز و همه همراهان سایت الهی عباسمنش دات کام
ذهنیت/باور/اسمارتیز
یادمه دهه نود دانشجو ارشد بودیم و یه همشهری داشتم که خیلی دختر خوبی بود، مادربزرگش که البته تو زبون ما میشه ننه، تو روستا زندگی میکرد
و این دوست ما رو خیلی دوست داشت و خیلی به حرفاش گوش میکرد
چون ننه در زمانی زندگی میکرد که هر چند روستایی اطرافشان و البته روستای خودشون شاید یکی دو نفر درس خونده بودن و اونم در حد پنجم و سیکل، الان که نوه بزرگش رفته بود دانشگاه، ننه جان فک میکرد نوه اش کار شاقی کرده و چقد آدم خاصیه که رفته دانشگاه
ننه سالهای آخر عمرش بود و سنش بالا و بسیار از زانوهایش مینالید
به دوست ما همیشه میسپرد، تو که شهر گشته ای و این شهر و اون شهر میری، برو دکتر و بگو ننه ام زانو درد داره و…. و بگو دارو بده بدم به ننه ام
و هر چه دوست ما میگفت ننه تو باید خودت هم حضور داشته باشی، ننه تو کتش نمیرفت ….، از اون به بعد که دوستم متوجه شد ننه ول کن نیس، دکتر بیا هم نیس، میگفت چشم ولی انجام نمیداد
دوستم میگفت یه بار نزدیک عید بود که برگشتم شهر مون و با خانواده رفتیم روستا خونه ننه اینا که عید اونجا باشیم، از اونجا هم که نوه بزرگ بودم و دیگر نوه هام کلی احترام میذاشتن برام، همیشه خوراکی های متنوع با خودم میگرفتم و میبردم…
گفت که ما رفتیم روستا و رسیدیم خونه ننه، یه کم که نشستیم ننه گفت دختر جان من چند ماهه چشمم به دره که تو بیای و دارو بیاری و من پاهام خوب شه
دوستم گفت من جا خوردم
چون یکی دو سال بود که فقط گفته بودم چشم که بیخیال شه،
یه آن یه فکری به سرم زد
گفتم باشه ننه الان میرم و برات میارم
گفت رفتم تو ماشین و اسمارتیزهایی که گرفته بودم، رنگ سفیدشون رو جدا کردم و ریختم تو نایلون و 30 تا دونه که شد رفتم سمت ننه،
گفتم ننه این چند ماه دنبال این قرصا بودم
تلخش بود، شیرینش هم بود، من شیرین گرفتم که اذیت نشی
فقط ننه چون از خارج سفارش دادم آوردم و گرونه اگه بچه ها ببینن و اتفاقی یه دونه بخورن همه رو تا آخر میخورن چون خوششون میاد و تو دیگه دارو نداری
واسه همین قایم کن که کسی نبینه(چون کنغ میدونستم اگر بچه ها ببینن به ننه میگن که چیه و ننه اعتمادش رو از دست میده)
…
خلاصه ماجرا ننه هر روز صبح قبل از ناشتا میخورد
کل عید اذعان داشت که حال زانوهایش واقعا بهتر شده
دخترش از خارج دارو آورده
و اینو به همه مهمونای عیدمون میگف…
سلام ودرود خدمت استاد عزیزم
ودوستان خوبم در سایت بهشتی.
سال جدید که سالیست پراز برکت و نعمت و سلامتی و اتفاقات عالی رو به همه دوستان و استادعزیزم تبریک میگم.
من برای این فایل کامنت گذاشته بودم اما نمیدونم چی شد که حذف شد پس اینو نشونه دیدم و گفتم با دقت بیشتری گوش بدم و دوباره کامنت بزارم .
پیش فرض های ذهنی یا همون سناریو نویسی برای خواسته ها و
تمرین ستاره قطبی در اول روز ذهن ما رو جهت دهی میکنه.
چند روزی صبح که از خواب بیدار میشدم فراموش میکردم که ستاره قطبی رو انجام بدم به وضوح میدیدم روزی سخت و پر تلاش دارم و در طول روز خودمم انگار نمیدونم چی میخوام .
یکی دوروز که به همین روال گذشت متوجه این همه بهم ریختگی در زندگیم شد.
فردای همون روز دوباره با عشق تمرینم رو انجام دادم و شاهد تغییرات در طول روزم بودم.
این نشون میده که چرا من و بچها از این تمرین اینهمه نتیجه میگیریم.
استاد تقریبا خیلی جاها دارم سعی میکنم قبل از هرکاری هواسم به پیش فرض های ذهنم باشه.
مثال درس ریاضی رو زدید دقیقا درسته ،من چون پدر و مادرم همیشه بهم میگفتن ما کلا استعداد در ریاضی نداریم من هم در حد پاس کردن درس ریاضی فقط تلاش میکردم چون این باور رو داشتم که حالا مثلا من خودمم بکشم بازم یاد نمیگیرم پس چه فایده که بخونم.
استاد یادم افتاد به قبل از اشنایی خودم باشما،
در یک رودخانه ای پراز افکار منفی و باورهای غلط گیر کرده بودم که هرچه جلوتر میرفتم انگار بیشتر غرق میشدم.
هر اتفاقی در زندگیمون می افتاد ربط داشت به شانس خانوادگی ما ،که خداوند اینو به همه داده بود بجز خانواده ی من.
با همین ذهنیت منفی و باور غلط شانس ازدواج کردم ،اوایل همه چی خوب بود ولی کم کم شوهرم با تضادهایی برخورد کرد که تموم دارایی هاش رفت و ما صفر ،یا تقریبا بگم زیر صفر شدیم.
و من همش تو ذهنم میومد که ببین اومدی اون بدشانسی رو هم به شوهرت انتقال دادی و باعث تموم این تضادها تویی و اون بدشانسیت.
گاهی با خودم فکر میکنم اگه من هنوز با همون ذهنیت بودم الان کجا بودم، چیکار میکردم.هرچه از خدا بابت مسیرم شکر گذاری کنم بازم کمه.
هرچه از شما استاد عزیزم سپاسگذاری کنم بازمکمه.
به نام خداوند بخشنده مهربان، خداوند هدایتگر من و همه دوستان به شرط باور قلبی به خودش
اکثریت مردم اصلا به شروع روز خودشون فکر نمیکنن و بدون اینکه بدونن با همون فکری که به رختخواب رفتن با همون فکر از خواب بیدار میشن، در صورتی که این دوتایم برای ما انسان ها مهمترین بخش روزمون رو تشکیل میده، خودم هم قبلا از این موضوع اطلاع نداشتم و با آموزه های شما و تمرین ستاره قطبی در دوره 12 قدم متوجه شدم که میتونم روزم رو اونطوری که میخوام شروع کنم یا به پایان برسونم؛ اگر هر روز که از خواب بیدار میشیم با یه فکر مثبت یا یادآوری اتفاقات مثبت روز قبل از خواب بیدار بشیم و بگیم امروز روز خوبی برای من خواهد بود همون اتفاقات مثبت رو به زندگیمون دعوت میکنیم و سپاسگزارتر خواهیم بود
چون ما ذهنمون رو تربیت نکردیم و ذهن هم بصورت طبیعی انتظار نکات منفی رو داره پس هر روز مستعد دریافت اتفاقات منفی هستیم چون مثل برگی در باد فکر میکنیم و عمل میکنیم و ما نباید اجازه بدیماین روند ادامه پیدا کنه ، چون ما هرجور ذهن رو ادامه بدیم همونطور ادامه پیدا میکنه
پس اگه فکر کنیم مثلا امروز روزخوبی هستش و خداروشکر که یه روز دیگه فرصت داریم زندگی کنیم، در ادامه اتفاقات خوب رو وارد زندگی مون میکنیم ولی اگه با این فکرکه چه روز مضخرفی و چه زندگی بدی هستش اتفاقات منفی رو وارد زندگی مون میکنیم
مثلا اگه با ذهنیت منفی سراغ درسی بریم که قبلا حلش نکردیم قطعا اون درس واسمون سخت خواهد بود ولی اگه با این ذهنیت بریم که من میتونم سوالات این درسو حل کنم و این درس واسم آسونه قطعا اون درس واسمون آسون میشه
در مورد آدمها، همکار ، دوست یا هرکسی ذهنیت منفی داشته باشیمبا اینکه اصلا تا بحال ندیدیمش و رفتارشو تجربه نکردیم قطعا همون رفتار منفی رو ازش میبنیم ولی اگه با ذهنیت مثبت و روی خوش با کسی برخورد کنیم قطعا از همون آدمی که بقیه نظر بدی بهش دارن، رفتار خوبی میبینیم
در مورد سلامتی اگه درباره چیزی در بدنت نگران باشی یا حتی اون شرایط یا بیماری رو نداشته باشی ولی بترسی که مریض بشی، قطعا به یه طریقی مریض میشی و اگه بیماری داشته باشی اون بدتر میشه ولی اگه رها باشی نگران مریض شدننباشی و بدنتو قوی و قدرتمند از هر عامل بیرونی ببینی، فارغ از اینکه اون بیماری رو داری یا نداری به سلامت و به آسانی اون شرایط رو پشت سر میذاری
در مورد شانس ، اگه باور داشته باشی که آدم خوش شناسی هستی یا خداوند به یه طریقی شرایط رو واسه من تغییر میده که به نفعم باشه و من موفق هستم ، فرصت ها و موفقیت های بیشتری رو وارد زندگیت میکنی ، ولی اگه باور داشته باشی آدم بدشانسی هستی و همیشه اتفاقات بد در جهان وجود داره و نگران باشی داری از همون جنس اتفاقات رو به زندگیت دعوت میکنی
در کل زندگی به هر سمتی ما بخوایم پیش میره و با هرکسی ملاقات میکنیم یا در هر شرایطی هستیم، به درون خودمون برمیگرده
ممنون استاد عزیز دوستون دارم و دوست دارم بیام امریکا از نزدیک ببینمتون
به نام خداوند بخشنده مهربان
خدایا سپاسگذارم برای امروز پرازخیرو برکتی که بهم هدیه کردی
سلام خدمت استاد عزیزم خانم شایسته ودوستان
چقدر ذهنیت ما میتونه توی تمام جنبه های زندگیمون تاثیر گذار باشه …..
استاد من هم این تجربه رو داشتم که درمورد افغانها حرفهای ناجالبی میزدن و متاسفانه توذهن من هم به این صورت شکل گرفت کلا خوشم نمی آمد ازشون
انصافا چندین بار که قبلاً باهاشون برخورد کردم میدیدم آقا اصلا مشکلی ندارن چرا پس من ازشون خوشم نمیاد ..
تا اینکه با کارکردن روی خودم سعی کردم این نگاه رو تغییربدم
که اینم با برمیگرده به دیدن فایلهای شما استاد وگوش دادن به دوره هاتون،،،،
گفتم منم باید این نگاه وتغییربدم العان که دارم این مطالب رو مینویسم توی باشگاه تعدادی آقای افغان هستن که واقعا واقعا آدمهای بسیار بسیار پاک صادق درست مهربان خوش قلب وتمیزی هستن .
خیلی با احترام وادب با من یابا هرکسی که به قول شما باهاشون مقاومت نداشته باشه برخورد دارن
استاد اصلا من واقعا نگاهم عوض شد نسبت به اونها
حتی اون وقتی که من باشگاه رو تحویل گرفتم از اون آقایی که قبلاً توباشگاه کارمیکرد میگفت ما ازایرانیها اینقدر شهریه میگیرم یعنی قیمت کمتر
ولی ازاتباع ابنقدربیشتر میگیرم ….
ولی قلب من بهم گفت مریم فرقی نداره تو برابر بگیر منم گوش کردم …
تا اینکه همین دیشب توباشگاه بودم
دوتا از همین آقایون افغان عزیز که بسیار انسانهای دوست داشتنی و مهربانی هستن
دقیقا داشتن درمورد همین موضوع شهریه صحبت میکردن بامن
میگفتن ما قبل از اینکه باشما آشنا بشیم بیایم این باشگاه بااون آقایی که اینجا بود صحبت کردیم که ثبت نام کنیم بیایم اینجا
که ایشون به ماگفت ایرانی اینقدر شهریه میده اتباع هم باید اینقدر شهریه بده
بعد ماهم گفتیم مگه ما چیزی بیشتر ازیه ایرانی داریم ازاین باشگاه وامکانات استفاده میکنیم
گفت ماهم چون این باشگاه خلوتتر بود میخواستیم بیاییم اما دیدیم این آقا اینجوری صحبت میکنه گفتم میرم یه جایی خیلی بیشترازابنجا شهریه میدم ولی اینجا نمیام وقتی همچین نگاهی به مادارین……
این درصورتی این آقا سالهاست توایران وحتی اینجا به دنیا آمده ……
خلاصه من اونجا متوجه شدم این احساس قلبی که اونروز بهم گفت اینکارو انجام بدم چقدر خوب شد بهش اعتماد کردم واینکارو انجام دادم
حالا جالبه بگم همین آقایون قبل از اینکه اصلا این داستان رو برام تعریف کنند چون من ازصبح توسانس خانمها وتا شب هم تو سانس آقایون خودم تو باشگاه هستم وازاونجایی که قبلاً باشگاه مربی نداشت العان من هستم ،
اگر آقایون هر سوالی داشته باشن جواب میدم میرم توی سالن بهشون آموزش هم میدم
اینها خیلی سپاسگذاری میکنن وقشنگمیبینم چقدرراضی هستن ……
چند وقت پیش پدرهمین آقا بهم گفت من چند نفر دیگه رو فرستاد بیان اینجا ثبت کنن
خود همین سه نفراقا هم توسط یکی ازاقوامشون که میآمد باشگاه معرفی شدن آمدن ..
استاد واقعا این ذهنیت ما ست که داره زندگی ما خلق میکنه کاملا درسته
اگر حرفهای شما درمورد اینکه من متعلق به هیچ شهروکشوری نیستم همه ی جای این جهان وکشورها سرای من است
من اصلا وقتی اونروز که شما این جمله رو گفتین تمام اون باورهای مسخره وپوسیده ی ذهنم پاره شدوریخت
باخودم گفتم مریم چرا این طرز فکرو داری تو هم متعلق به جای خاصی نیستی هرجابری اونجا وطن اونجا خونته چه فرقی میکنه کی چه حوریه چه دین و مذهب ورنگ پوستی داره
استاد این نگاه اونقدر درمن تأثیر داشت که من قشنگ العان میتونم مهاجرت واقعی رو درک کنم
استاد این باور مهم باعث میشه آدمها وصل به جای خاصی نباشن من خودمو میگم این نگاه توحیدی شما
که بابا ما آزادیم ما روحهای آزادیم حق انتخاب داریم ما محدودیت نداریم محدودیت توی ذهن ماست
من ازاون روز سعی میکنم به زندگیم جور دیگه نگاه کنم
اصلا استاد من واقعا ازدرون احساس آزادی میکنم مهم نیست که العان بگم من حتما باید مهاجرت کنم تا به آزادی برسم ،نه ، این نگاه باعث شده من یادبگیرم میشه ازهمبن جایی که هستم آزادانه فکرکنم ببینم وزندگی کنم ..
حتی اگر مهاجرت کنم فکرمیکنم این نگاه خیلی بهم کمک خواهدکرد تا من خیلی بهترازقبل توزندگی عمل کنم ..
استاد سپاسگذارم از تک تک درسهایی که بهم یاددادی من هرچی یادگرفتم تا العان ازشما یادگرفتم خیلی دوستتون دارم که اینقدر خالصانه واینقدربازبان عامیانه فصیح روشن واضح قابل درک وهضم وروان باما درمورد درک قوانین صحبت میکنیدواین باورهای توحیدی رو به ما به صورت عملی در زندگیتون نشون میدین ……
به نظر من هیچ انسانی درحال حاضر که میشناسم دنیای اطرافم و درکل دنیا به اندازه ی شما لایق این جایگاه نیست که بتونه موضوعات رو اینقدر ساده بیان کنه ..
استاد نگاه شما اونقدر ساده هست درمورد هرچیزی
که بارها شده من درمورد یه اتفاقی افتاده میگم ببین این مسئله یه راه حل خیلی خیلی ساده داره
نمیدونم چیه ولی میدونم داره خدامنو هدایت میکنه به جوابش
وهمینطورهم شد
استاد. همین نگاه که همه مسائل راه حل ساده ایی دارن مثل همین یادگیری ریاضی باعث شد من با همین باور رفتم درسمو خوندم باهمین باور رفتم امتحان دادم قبول شدم استاد باهمین باور به راحتی گواهی نامه گرفتم مدرک مربیگری گرفتم ..
استاد این باور توحیدی شما وفهمیدنش باعث شد من اصلا نگاهم به حل مسائل زندگیم خیلی راحتر بشه
فقط باید تکرارش کنم واین مسیرو این باوروادامه بدم …
درمورد ذهنیتمون نسبت به بیماری استاد من پسرعموم به همین تازگی یه مسئله ی ایی براش پیش آمده که متاسفانه دکتر خیلی رک وصریح بهش گفته توفلان بیماری روداری ودیگه این خیلی وخیمه باید فلان درمان وشروع کنی
این بنده خدا خیلی جوان خیلی وازبابت این حرفها خیلی روحیشو ازدست داد
العان که داشتین این موضوع رو میگفتیم
باخودم گفتم چی میشد اون دکتر بهش میگفت آره همچنین اتفاقی برات رخ داده ولی با این درمان توخیلی زود خوب میشی هزاران نفر دیگه هم مثل توبودن یابدترازتو ولی زود خوب شدن
بعدباخودم گفتم چقدرخوبه خودمن این نگاه وبیشترتوذهنم تقویت کنم باورشو قویترکنم که آقا بدن من به راحتی میتونه خودشو درمان کنه اصلا العان علم اینو ثابت کرده فقط باسپاسگذاری میشه خیلی ازبیماریها که اصلا دیگه بهتر نمیشه رو میشه درمان کرد …..
یکیش همین دکترجودسپنزا که ایشون با مراقبه مدیتیشن کردن وسپاسگذاری تونست به خیلیها کمک کنه ..
اگه اون دکتر به پسرعموم این جمله رو میگفت مطمئنم تاالعان حالش خوب میشد …….
البته که ایشون خودش خیلی توجه میکرد به این بیماریها ودرکل درمورد ناخواسته ها صحبت میکرد
اما درس مهمش برای من اینه آقا من که نمیتونم کاری برای ایشون انجام بدم هرکسی نتیجه ی باورهای خودشو میگیره حتی درمورد سلامتی
من بیام باورمودرمورد خودم سلامتی خودم بیشترو بهتر کنم وباورماین باشه نعمت سلامتی هم بینهایته وفراوانی در سلامتی و تندرستی هم هست ….
واین باورتوحیدی رو درخودم تقویت کنم
که آقا همین خدایی که به من نعمت زندگی کردن عطا کرده قدرت خلق کنندگی عطاکرده همین خدا اگه من باورش کنم وازش بخواممنو هدایت میکنه به یک غذایی یک چیزی که باخوردنش بدنم سالمتر بشه ..
استاد من خودم این باور که ازشما یادگرفتم العان هم دارم ازش استفاده میکنم ومیگم به خودم……. استاد من اگزمای پوستی داشتم سالها باهمین باور درمان شد خدارو شکر معده دردم که سالها درگیرش بودم خوب شد اصلا نیست خدا وشکر…..
العان یادگرفتم به جای اینک یه جای بدنم درد میکنه تمرکز کنم روی اون درد بیام به جاهای دیگه بدنم که سالمه توجه کنم وسپاسگذار سلامتیم باشم باید خیلی بازم بیشتر روی این باورتوحیدی وفراوانی سلامتی بیشتر و بهتر کارکنم تابازم سالمتروبهترزندگی کنم…..
همسر من تواون زمان که پندمیک آمده بود باورش خیلی برام جالب بود ..که این باور وداشت
این همه هرروز میگفتن مردم ابنقدرمردن اینجوری شده فلان
ایشون میگفت این فقط یه سرماخوردگی معمولیه دارن بزرگش مبکنن کلا درمورد بیماری ایشون خیلی باورهاش خوبه
اصلا هم اگر یه وقتی یه دردی هم داشته باشه نه غرمیزنه نه درموردش حرف میزنم نه دکترمیره زودم خوب میشه …
وجالبه اصلا ایشون تواون دوره بیماری رو نگرفت بااینکه بیرون هم میرفت
یکی از دلایلی که من ودخترم هم زود خوب شدیم همین باورهمسرم بود میگفت بابا این یه سرمای جزئیه…..
درکل نگاه همسرم به این موضوع خیلی خوبه
استاد جان درمورد پیش فرض ذهنی که باعث میشه نگاه ما نسبت به آدمها وشرایط تغییرکنه ونتایج نادخواه یا دلخواه روخلق کن برامون خیلی موضوع مهمیه استاد
سپاسگذارم استاد بابت این مثالهایی که میزنید
برای من بازم این صحبتهای شما برمیگرده به همون توضیحات شما درمورد غیبت کردن وتهمت زدن
که خداوند درقران میگه این کارگناه بزرگیه اما شما فکرم میکنید کوچیکه
استاد اینها این طرزفکر برای خودم میگم قبلا شده یه روند عادی زندگی
بعد جالبه با یکی آشنا میشدم حالا ازقبل کلی ازش پیش فرض توذهنم داشتم وغیبتها ازش شنیده بودم
بعد بااون نگاه نه اینکه نمیتونستم رابطه ی خوبی باهاش برقرارکنم که هیچ تازه میشستم میگفتم فلانی راست میگفت بامنم همین برخورد و انجام داد ..
العان قشنگ درک میکنم آقا چرا خدا میگه غیبت نکن
ما داریم تودنیایی زندگی میکنیم جمعی به هرحال باهم درارتباط هستیم
این نوع ذهنیت باعث میشه نه تنها من توی روابطم به مشکل بر بخورم وروابطهای زیبا رو تجربه نکنم ….
وبازم باعث میشه من اگر روزی بخواممهاجرت هم بکنم بازمبخاطر پیش فرض ذهنی نتونم اون نتیجه ی خوب اون تجربه ی خوب ولذت بخش رو ازمهاجرت داشته باشم
وتازه باعث میشه کلی خودم ناخواسته ازانواع مختلف توتمام جهات زندگیم رو تجربه کنم
وبازم این ذهنیت باعث میشه من توی مومنتوم منفی که شکل گرداب شده گیرکنم وهرروز اوضاع زندگی من بدتر بشه ….
چقدر خوبه چقدر خوبه که من یادبگیرم اگرتوجمعی بودم که دارن درمورد یک فردی که من اصلا نمیشناسم ویاحتی میشناسم ویا درمورد یک کشوری که من اصلا ندیدم ومردمش رو نمیشناسم ودرمورد شهری و..و..اصلا گوش نکنم به حرفهاشون
وازاون جمع بلندشم بیام بیرون محترمانه واصلا گوش نکنم چون من خودم هنوز اونقدر ازلحاظ ذهنی قوی نیستم ونمیتونم ذهنم رو خوب کنترل کنم ومن دوست دارم اون وجه خوب آدمها رو اون نکات مثبت شهرها کشورها حتی حیوانات را ببینم وبشنوم چون بهم کمک میکنه با نگاه بهتر وتوحیدی تری به این موضوع نگاه کنم نتیجه های بهتری هم بگیریم
این برمیگرده به شخص خودم که چقدر من برای خودم ارزش قائل هستم که میتونم این خدمت رو به خودم بکنم وبزارم اززندگی لذت بیشتری ببریم
چبکاردارم بقیه چه دیدگاهی نسبت به فلانی دارن
به فلان کشور دارن یا فلان گویش یافلان حیوان …
من شخص خودم بایدخیلی مراقب باشم چی دارم گوش میدم وهرحرفی رونشونم
اینو یادم باشه خداتوقران گفته غیبت کردن گناه بزرگیه ولی شما فکرمیکنید کوچیکه
خدا برای این گفته بهم این حرفو که من نیافتم توی مومنتوم منفی بعد بشینم بگم چرا این اتفاق برام افتاده ، من چرا ؟
خدایا ازت سپاسگذارم که بهم یادآوری میکنی مراقب گوشم باشم چی میشنوم مراقب زبانم باشم چی میگم
خدامنو توهدایت کن توبهم بگو امروز چطور زندگی کنم تا توی روابطم خوشحالی وعشق بیشتری رو تجربه کنم
خدایا توبهم بگو امروز چی بخورم چی نخورم تاسالمتر باشم
خدایا توبهم بگو امروز چطور بتونم به درک و فهم عمیق تری ازتو برسمچطور ترو بفهمم حرفتو بفهمم
خدایا امروز بهم بگو چطور میتونم توی احساس خوب پایدارتری بمونم
خدایا من میخوام خوشحال ترزندگی کنم شادباشم بخندم میخوام خیالم راحت باشه میخوام آرامش داشته باشم
خدایا بهم بگو امروز چطور به این خواسته برسم چیکارکنم …
خدایا شکرت که ترو شناختم ترو پیداکردم من پیدات کردم من گم شده بودم
خدایا سپاسگذارم برای این صبح زیبای بهاری وبینظیر شکرت
سپاسگذارم برای هرنفسی که میکشم
خدایا مارا به راه راست راه درست هدایت کن راه کسانیکه به آنها نعمت داده ایی نه راه گمراهان وغضب شده گان خدایا تنها ترو میپرستم وبندگی میکنم
وتنها ازتو یاری میجویم ای مهربانترین مهربانان …….
استاد عزیزم خانم شایسته ازشما خیلی سپاسگذارم
در پناه الله باشیم ….
سلام به شما استاد عزیزمامیدوارم هرجا هستید بهترین اتفاقات رو تجربه کنید
من همیشه یک فوبیایی نسبت به دندانپزشکی داشتم و از دستکش های دکتر و اون وسایلش ترس عجیبی تو وجودم ایجاد میشد همش ذهنیتم این بود که قراره انقد درد بکشم که بیهوش بشم! اما اینبار که میخواستیم بریم پیش یک دکتر جدید پدرم بهم گفت این دکتره هم کارش خوبه هم خوش اخلاقه و اصلا دردی حس نمیکنی زیر دستش … منم همین رو باور کردم و واقعا همه تجربیاتم اینبار زمین تا آسمون با دفعات قبل فرق میکرد! چرا ؟ چون ذهنیت مثبت داشتم و همون هم تجربه کردم خلاصه اینکه دیگه اون وحشت من از دندانپزشکی ریختش و دکترم هم خیلی باحوصله و خوش اخلاق بودش.
به نام خدا ی بزرگ وقدرتمند
سلام به استاد عزیز ومهربونم واستاد شایسته جانم
ودوستان این سایت توحیدی
استاد چرا حرفاتون اینجوریه
چرایه حرفی که میگین روانگار همیشه میدونستیم ولی کسی نبوده به یادمون بیاره
چراحرفاتون انقد قشنگ میره ودرقلبه مامیشینه
جوری که هیییچ سوالی نمیمونه
هیچی تردیدی نیست
همه چی درسته
همه چی دقیق
حتی صداتون استاد من عااشق صدای شما هستم سرشار از آرامش میشم وقتی میشنوم
اهنگ صداتون انگار داره روح آدم روتازه میکنه
همه ی اینا غیر ازاینکه میتونیم بگیم قدرت وبزرگی خداوند روبه یادمون میاره مگه چیزه دیگه ی هم هست
نه نیست خداداره مدیریت میکنه نمیتونه غیر ازاین باشه
چون شما به یادخدا هستین ازش کمک میخوان
توآیه ی 152 بقره میگه یادم کنین تا یادتان کنم
اما یادش رومیکنیم
باورداریم که هرچه دارم ازخداست