درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 2 - صفحه 3
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2025/03/abasmanesh-8.webp
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2025-03-20 09:11:092025-04-30 07:30:56درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 2شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام بر استاد نازنین من و دوستان عزیزم و مریم جان عزیز
واقعیت وقتی فایل شماره یکو دیدم خندم گرف با عنوانش ولی وقتی گوش دادم کف کردم واقعا
درمورد ذهنیت مثبت و منفی هزارتا مثال دارم بنویسم اما چندتاشو مینویسم که رد پا بمونه برام اول درمورد ادما میگم شما مثال سیاه پوست زدین من مثال افغانی میزنم هرچند که تجربه دوست افغان هم خودتون داشتین تفاوت من با شما اینه که فقط دوست نبودن همکار بودن استاد من کاری که قبلا داشتم سه تاشون افغانی بودن و اگه حرف نمیزدن کسی نمیفهمید با اینکه اقا بودن اما به شدت تمیز مودب شریف یعنی اولین تحربه من با کار کردن با افغانی ها اونحا بود هرچند که مدیرمو بقیه ایرانی بودن اما من بیشتر با اونا تنها بودم نه هیزی دیدم ازشون نه دروغ نه حرف بد فقط احترام احترام صبح به صبح برام صبحانه درست میکردن هرچی که من میکفتم فلان کارو بهشون میگفتم غیر از چشم و انجام دادن چیز دیگه ای نمیشنیدم حتی یه جا یکیشون با یه ایرانی که اونم همکارم بود دعواش گرف گف اگه خانوم گلی اینجا نبود میدونستم چی بهت بگم وقتی یه شب رفتم خونه دوستم شوهرش با دوستش شروع کردن از افغانی ها بد گفتن نمیشد مجلسو ترک کنم ولی هی تو ذهنم گفتم مه ببین اتفاقا افغانی ها فلانن بمانن هی حرف زدم با خودم که حرف بقیه روم تاثیر نزاره الان که از کارم اومدم شعبه دوممون طبقه پایینمون سه چهار نا افغانی داره منم طبقه بالا تنهام من جز ادب چیز دیگه ای ندیدم واقعا و دیدم به افغانی جماعت عوض شد خوبختانه اولین تجربه افغان داشتم چون قبلش تا حالا باهاشون کار نکرده بودم
مورد بعدی در مورد ذهنیت بد درباره روابط عاطفیه من از بچگی چیزای خوبی درمورد روابط عاطفی نشنیدم بخاطر باورهای مذهبی و همش ذهنیت بد وارد رابطه شدم برای همین رابطه هنوز شکل نگرفته میپاشید چون من با ذهنیت و انتظارات منفی وارد میشدم و به قول شما با حالت دفاعیه که الان اون میخواد به من صدمه و اسیب بزنه و همین رفتارم باعث میشد اونم با حالت دفاعیه بیاد جلو و این تجربه زیبارو همیشه از دست دادم
یا بارها پشت خود من تو محل کارم قبل اینکه منو ببینن انقدر حرف زدن که وقتی بعدها منو شناختن بهم گفتن که چقدر اشتباه فکر میکردن و چقدر تفاوت دارم من با اون چیزی که فکر میکردن یا خود من درمورد مدیر الانم چقدر خرف منفی شنیده بودم که عصبیه و فلانو فلان ولی من تا رفتم دیدمش تا منو دید باهام اکی بود طوری که من گفتم پس بقیه چی میگن هرچند که من اونمقع رو دوره مقدس عزت نفس داشتم کار میکردم و گندش نکرده بودم اونم وجه خوبشو به من نشون داد که همش بهم میگه توهم عین زینب دخترم میمونی
واقعا از خدا ممنونم که شمارو هدایت میکنه که از یه توت فرنگی ساده دنیای درس بگیرین و ازشما ممنونم که به ساده ترین گفتار میاین این اگاهی نابو به ما به اشتزاک میزارید استاد جانم عاشقتونم که ماشالا سلطان جذابیت میشید روز به روز خدایا شکرت بابت این مسیر عصبی جدید درپناه خدا
بسم الله نور
سلام خدمت استاد عزیزم ، بانوشایسته مهربان وهینطور همراهان سایت عباسمنش
امروز یکم فروردین سال جدید، چون شما در این فایل به انتظارات مثبت اشاره کردین …من میخوام به اتفاقاتی که از صبح برام افتاده اشاره کنم و به معنای واقعی به اونها توجه کنم.
امروز صبح میخواستم برم سر کار ماشین رواز پارکینگ درآوردم ….خداروشکر بارندگی از شب قبل شروع شده بود و منظره کوچه با اینکه اسفالت بود، فوق العاده و بی نظیر شده بود یه حس خوب بهاری، خصوصا بعد از مدت ها انتظار باران کشیدن، یه مزه دیگه داره …انگار تمام دیوارها، درخت ها، و کف خیابان رو بارها و بارها شسته بودی…یه حس تمیزی با طراوت و زیبا…. خیابان ها خلوت وتمیز. خدا رو صد هزار مرتبه شکر.
استاد، شما با آموزش هاتون، با کلامتون یه کاری با من کردین که دیگه نمیتونم، کار درست انجام ندم .
تا این حد…که اگر حرفی بشنوم و متناسب با فراوانی ، اجابت ، موفقیت ونکات مثبت نباشه اصلا برام جذاب نیست و خدا شاهده اگر بعدش ازم بپرسن یادته چی گفتم به احتمال زیاد یادم نباشه….ودر مقابل
نکات مثبت رو به شدت تشدید میکنم…مثلا امروز یکی از همکارا میگفت که من هرچی از خدا خواستم بهم داده….ومن این جمله رو گرفتم و احساسم، اولا خوب شد و دارم بارها وبار ها تکرارش میکنم….که دیدی شدنیه
ویه خبر خوب دیگه همین امروز. رفتم روستامون ….یه رودخانه از وسط روستا رد میشه و یه پل داریم که حدودا پنجاه تا سوراخ بزرگ داره و طول پل حدودا صدوپنجاه متر و عرضش حدودا پانزده متر هست، دیدم خدارو شکر آب فراوان جاری شده در رودخانه و بسیار خوشحال شدم…..الهی صدهزار مرتبه شکر….
و جالب اینجاست که من اومدم کامنت جلسه ششم روانشناسی ثروت یک رو بنویسم که دیدم قسمت دوم توت فرنگی نوزده دلاری اومده گفتم این هم یه نشانس بزار نگاش کنم….پس بزارید یه پل ارتباطی به دوره روانشناسی بزنم….
من فقط باید از قانون پیروی کنم
ورودی هام رو کنترل کنم
انتظارات مثبت داشته باشم
آگاهانه روی باورهام کار کنم
من باید این مسیر که همون صراط مستقیم هست رو تا آخرش ادامه بدم
من به این راه اطمینان دارم
من باید ایمانم رو نشون بدم و آدم مناسبی باشم
وقتی فایل رو دیدم متوجه شدم فعلا کسی کامنت نزاشته و اشتیاقم برای اولین نفر شدن بیشتر شد ….امیدوارم که همینطور بشه
عاشقتونم و عاشقانه حرفهاتون رو باور میکنم و لحظه به لحظه زندگی برام زیباتر و جذاب تر شده
من امیدوارتر شدم و خستگی ناپذیر
الهی شکر
الَّذینَ آمَنوا وَتَطمَئِنُّ قُلوبُهُم بِذِکرِ اللَّهِ ۗ أَلا بِذِکرِ اللَّهِ تَطمَئِنُّ القُلوبُ
همانان که ایمان آوردند و دلهایشان به یاد خدا آرام میگیرد. آگاه باش که با یاد خدا دلها آرام گیرد.
سلام استاد قشنگ و مهربون من و مریم گلم
این آیه چقدر زیباست، امروز کلا این آیه رو صفحه گوشیم بود انقدر بهم آرامش داد که کامنتم رو باهاش شروع کردم؛ در شروع صحبتاتون دوتا مثال یادم افتاد، وقتی که اول دبیرستان بودم و سال مهمی بود من تقریبا تمام درسامو افتادم چون به خودم میگفتم من الان در شرایطی نیستم که درس بخونم و تمرکز ندارم! به یه تضاد برخورده بودم چند ماه بعدش تقریباً شرایط تغییر نکرده بود و من توی همون تضاد بودم اما این سری فکرم تغییر کرده بود انگار هدایت الهی رفته بود توی پوست و جون و خونم و میخواست اجازه نده که من توی مومنتوم منفی بمونم شبا خواب میدیدم که باید شرایطمو تغییر بدم، سنم کم بود یه شب نشستم با خدای خودم اتمام حجت کنم گفتم خدایا وقتی که حضرت یعقوب دست از گریه و شیون برداشت و خودشو رها و آزاد کرد تو نجاتش دادی و حضرت یوسفو (خواستشو) را بهش برگردوندی پس خدایا من از همین امشب تمام غمها رو از دلم بیرون میکنم و تو نجاتم بده و دستم رو بگیر… خدا رو شاهد میگیرم که از اون شب به بعد همه چی عوض شد هنوز که هنوزه وقتی با اون موقع فکر میکنم میگم خدایا تو چقدر بزرگی چقدر قرآنت حقه چقدر قشنگ منو هدایت کردی و چقدر قشنگ از اون تاریخ به بعد شرایط زندگیم عوض شد یادمه درسهایی که سال قبل من افتاده بودم در کمتر از دو ماه تبدیل به کسی شدم که معلم عربی میومد باهام مشورت میکرد همکلاسیام بهم میگفتن نکنه تو از وقتی تو شکم مادرت بودی این درسو یاد گرفتی خلاصه که هر کسی یه برداشتی داشت و هیچکس نمیدونست که من همین درسا رو سال قبل اصلاً افتادم به زور پاسش کردم و تونستم یک سال برم بالاتر اصلاً تصمیم داشتم ترک تحصیل کنم که خدا نجاتم داد این درسهایی که الان بلدم ن
همرو توی مدت کم یاد گرفتم ذهن من تغییر کرده بود هیچی براش سخت نبود و خلاصه اینکه جز شاگردای مدرسه شدم و عکسم رو بنر مدرسه چاپ کردن ، یه مثال دیگه هم از دوران دانشجویی یادم افتاد یادمه سر کلاس آمار و احتمال پیشرفته استاد هرچی به ما درس میداد نه تنها من هیچ کدوم از همکلاسیهام احساس میکردیم که هیچی نمیفهمیم خلاصه که از رشتههای دیگه هم که همین درسو داشتن پرس و جو کردیم دیدیم اونا هم همین وضعو دارن در واقع هیچ کدوممون هیچی نمیفهمیدیم در طول ترم این درس تبدیل شده بود به کابوس شبهای من که چه جوری قراره پاسش کنم از شرش راحت بشم رسیدیم به پایان ترم تصمیم گرفتم با یه نگاه دیگه بشینم پای این درسا و بخونمش باورتون نمیشه که چقدر ساده و راحت و آسون یادش گرفتن و وقتی اومدم مرور کنم گفتم خدای من این درسا چقدر راحت بود اومد چقدر خودمو بابتش اذیت کرده بودم بالاترین نمره کلاسو گرفتم! واقعا ذهنیت خیلی مهمه و من اینو هزاران هزاران بار تجربه کردم از وقتی که قبل از شروع هر کاری ترجیح دادم گمانهای منفی رو توی ذهنم گسترش ندم و بگم خدا برام حلش میکنه چقدر کارها برام آسونتر پیش رفت استاد عزیزم این صحبتهای گنج شما رو هر وقت میشنوم حس میکنم ثروتمندترینم خدا را شکر که شما رو دارم…
تو کارهای پژوهشی هم همینطور هر وقت که خواستم مقالهای رو شروع کنم گفتم خدایا قلمم رو تو روان کن و خدایا من رو به منابع خوب هدایت کن همیشه و همیشه بهترینها سر راهم قرار گرفت و اون کار به طرز عجیبی خوب پیش رفت گاهی وقتا یه مدت که از مقاله میگذره وقتی میشینم از اول بخونمش باورم نمیشه که چقدر قشنگ کلمات کنار هم چیده شده دونم که همه اینها و روان شدن قلمم کار خدای بزرگه و بس:)))
سلام استاد عزیز!
چند ماه قبل بود که یک فایل دانلودی را توی سایت داشتم گوش میدادم و در یک قسمت اون فایل شما فرمودید که الان کسانی که دارن به فایل گوش میدن سه گروپ هستن کسانی که اصلا از این آگاهی ها دور هستن گروپ دوم کسانی که فقط میشنوند ولی اینها میشنوند ولی نمیفهمندش و گروپ سوم کسانی که هم میشنوند و هم درک میکنند
من چون اوایل آشنایی با سایت بود و طبق فرموده تون توی دوره هم جهت با جریان خداوند که مسیر های عصبی در ذهن شکل گرفته و ذهن تمایل داره و راحتت براش اون مسیر های قبلی رو بره و جون ذهن من منفی بود این گروپ دومی رو پذیرفت که آه من الان فقط دارم میشنوم و فعلا در مدار درکش نیستم.. خب پس راه حلش چیست؟ ذهن میگفت که راه حلی نیست تا اینکه در مدار درکش قرار بگیری و درک کنی
من نمی خوام بگم که اون فایل به من باور منفی داد نخیر!!! بلکه من جون ذهنم منفی بود اونو دنبال کرد و در بعضی موقعیت ها اونو به یادم میاورد و اونجوری فک میکردم و این ظلمی بود که در حق خودم داشتم میکردم
باوجود اینکه من هر روز فایل هارو میشنیدم و بعضی جاها این بود در ذهنم که مدار عمل کردن به آگاهی ها یه مدار دیگس و حالا ادامه بدیم تا ببینیم چه وقتی به مدار عمل برسیم
اون فایل مملو از آگاهی های ناب بود ولی چون ذهن من خراب بود وای چون ذهن من درب و داغون بود دنبال داغونی بیشتر بود.
این پیش فرضی البته نه چندان قوی ولی بود در ذهنم
ولی بعضی اوقات اون شیوه آشنایی با سایت را یادم میاوردم و زمانی که آشنا شدم و اینکه خدا هدایتم کرد اینهارو هم به خودم میگفتم و تون ذهنیت منفی هم یه گوشه یی بود واسه خودش
این اشتباه من بود چون ذهنم منفی بود و باور کنید که از اون فایل که ماه ها میگذره فقط همون نکتش یادمه حتا اسم فایل هم یادم نیست فقط همین نکته
دیگه راهی نیست که مسیر قبلی ذهن رو ادامه داد دیگه به نابودی میکشونه فقط یک راه هست که حتا باوجود تمایل ذهن به منفی انرژی بگذاریم و در هرگونه شرایط احساس مان را خوب نگه داریم
پس من باید ذهنیتم را در این مورد درست کنم
بابا این سایتی خوبان هست. همون جوری که مدار نعمت ثروت روابط هست همون جور مدار دریافت این آگاهی های الهی هست . من میتونم به آگاهی ها عمل کنم و فقط نمیشنوم بلکه تمام سلول های وجود دارن میشنوند و یاد میگیرند و میخواهند عمل کنند…..
ممنونم از سایت عباس منش⭐️
سلام به استاد عزیزم و استاد شایسته مهربونم
و همه ی دوستای بهشتیم
خدایا شکرت بی نهایت شکر برای این رزق پربرکت
بریم سراغ داستان باور وذهنیت که اصل واساس قانون هستن و تکاملی داریم با کمک خدا و
آگاهی های دوره هم جهت با جریان خداوند
و یادگیری باورهای مرجع رشدشون میدیم ..
ذهنیت مثبت داشتن میتونه خیلی راحت اتفاق های خوشگلی رو وارد زندگیمون بکنه ..
دیشب میخواستیم پیاده روی کنیم
که بچه ها گفتن ماهم میاییم
هلیسا طبق معمول دنبال حلزون پیدا کردن بود
که کلی هم پیدا کرد کرد و خداروشکر سرگرم شد
حلزون رو گذاشته بود روی دستاش و ناز میکرد
من ذهنیت جالبی نسبت به حلزون نداشتم
بیشتر هم بخاطر لزج بودنش…
هلیسا حلزونی که رو دستش بود آورد
سمت من که مامان این حلزون بذار رو دستت
خیلی آروم حرکت میکنه
محمدحسن هم گفت هلیسا عمرا مامان حلزون دستش بگیره ،بی خیال شو وبرو پی بازی کردنت ….
واقعا بهم برخورد یه لحظه که بچه های من حلزون
تو دستشون میگیرن !
اونوقت میذارن تو ظرف و به حرکت وشاخک هاش وچشمهاش وصدفش نیگا میکنن
من هنوز درگیر ذهنیت غلط لزج بودنشم
گرفتم و گذاشتم روی دستم و نازش کردم
حس خوبی بود ، حرکت آروم حلزون منو
یاد قانون تکامل انداخت ..
خلاصه از مزایای این سفر ذهنیت مثبتم
نسبت به حلزون جان هم بود خداروشکر
محمدحسن به هلیسا گفت نظرت چیه به خدا بگیم
یه کفشدوزک برامون بفرسته ؟
منم باخنده گفتم آره خیلی خوبه
قبل از خواب یه کفشدوزک هم ببینیم ..
ولی منطق ذهنم میگفت
آخه کدوم کفشدوزکی این وقت شب بیداره!؟
محمدحسن گفت مامان یادته تو جنگل
کبریت خواستم خدا فرستاد ،
خدا میفرسته
کفشدوزک هم میفرسته!
به دودقیقه نکشید من خودم روی برگ
گیاه کفشدوزک دیدددم وگریه م دراومد
همونجا تلنگر خوشگلی دریافت کردم
که باور وذهنیت بچه بیشتر از منطق من کار میکنه .
خدا خیلی خداست
خدا شاهکار میکنه ..
حتی از این حلزون ها و کفشدوزک شب زنده دار،
فیلم گرفتم وواسه سعیده جان هم
فرستادم که اولین باربود من شب کفشدوزک میدیدم…
اونم انقدر ناز وقشنگ ..
سپاسگزارم از شما استاد عزیزم
و استاد شایسته مهربونم
بابت این فایل پربرکت وارزشمند
خیلی دوستتون دارم وعاشقتونم
خدا حفظ تون کنه ان شاالله
بسم الله الرحمن الرحیم
بنام خداوند بخشنده مهربان
خدایا شکرت که هرآنچه دارم از آن توست و توسط تو به من داده شده است .
امروز دوست دارم از نتایج جدیدم بنویسم و توی ذهنم مرور کنم اتفاقات قشنگ و خوبی که برام روزهای آخر سال به خوبی رقم خورد .
یادمه اولین فایلی که از استاد توسایت دیدم نشان از فراوانی در زندگی استاد عباسمنش بود و تعداد ماشینهای و موتورهای استاد رو دیدم ، تازه وارد سایت شده بودم و بادیدن ماشینها و موتورها و فراوانی در زندگی استاد عباسمنش ذوق زده شده بودم و این باور در ذهن من مرور شد که ببین میشود تعدای از ماشینها و موتورهای دلخواه رو همزمان با هم داشت ، همان رویایی که من از بچگی داشتم و توی ذهنم و رویاهام تعداد خیلی زیادی ماشین و موتور داشتم در هر جایی که دوست داشتم ملک و وسایل نقلیه درجه یک داشتم .
امروز تاریخ 1404/01/01 طبق روال بیدار شدم و لباس پوشیدم و برای شروع خوب یک روز و یک سال عالی راهی مسیر زیبای دوچرخه سواری و پیاده روی خارج از شهر شدم .
نم نم باران و جاده خیس که نشان از بارش خیلی زیاد باران قبل از آمدن من به این مسیر زیبا داشت
هنوز راه زیادی نرفته بودم که طبق روال پول پیدا کردم ( پانصد هزار تومانی زیبا ) به دلیل بارش باران پشت پول کمی گلی شده بود در آب جاری باران پول زیبا رو شستم و روی تنه دوچرخه انداختم تا خشک شود و بعداز سپاسگزاری و شکر گزاری به این مسیر زیبا ادامه دادم .
دوست عزیزی که معمولا قبل از من به کوه میرود رو دیدم ، پیاده شده در آغوش گرفتیم همدیگر رو و تبریک گفتم و از خوبی مسیر و هوای زیبا صحبت کردیم و برای همه آرزوی بهترینها در سال جدید و موقع خدا حافظی دوست نازنیم نگاهی به دوچرخه کرد و گفت که عیدیت رو هم که گرفتی گذاشتی روی دوچرخه .
وقتی که راه افتادم به حرف دوستم فکر کردم ، که راست میگه این عیدی من در روز اول سال و روز عید از خداوند و جهان هستی بود ، اما چون من همیشه در این مسیر پول و این نشانه هارو پیدا میکنم به نکته عید و عیدی توجه نکرده بودم .
و توی ذهنم مرور کردم و گفتم که اولین فایلی که از استاد اومد بیام و از نتایج جدیدم بگم .
من روز1403/12/25 ماشین سوم خودم رو بطور نقد و به راحتی و به آسانی و به سادگی با بهترین شکل خریداری کردم و 1403/12/27 هایمای 8s خریداری رو تحویل گرفتم و این اولین ماشین اتوماتی بود که خریداری کردم و سوارشده و با لذت و باعشق همراه خانوادم به خونه رفتیم ، البته بعد از ساعتها گشتن و دور زدن و لذت بردن از این ماشین اتومات زیبا و جذاب و دیدنی .
اوایل با خرید ماشین چینی خیلی مقاومت داشتم و همیشه به زمان فروش اون فکر میکردم که کلی افت قیمت داره و مشتری نداره و هزار فکر دیگه
شب قبلش یک کیا مدل 2014 اسپورتیج قیمت کردم 2600 با خانواده صحبت کردم همه راضی بودن بخریم و باید یکی از ماشینهارو میفروختم تا اونو بخرم .
فرداش با همکارام که برای انبار گردانی در دفتر کارم حضور داشتن صحبت کردیم یکی از دوستان گفت ماشینه خوبیه اما یازده سال کارکرده چرا ماشین چینی نمیخری ، من پارسال خریدم و دارم حالشو میبرم هیچ مشکلی هم نداره ( ایشون دقیقا 27 اسفند پارسال ماشینش رو تحویل گرفت ) بعداز ظهر بعد از اتمام کار ماشین 207 رو بردم باطری سازی و مشکلش رو درست کردم چراغ استوپش روشن میشد و بعداز اتمام کارم پیش خودم گفتم برم نمایشگاه برای دیدن هایما s7 رفتم نمایشگاه 8s رو دیدم و قیمت گرفتم رفتم خونه چنتا فایل مرتبط دیدم با همسرم صحبت کوتاهی کردم راهی شدم برای خرید ، دخترهام بیرون بودن با دوستاشون رفته بودن بگردن به من ملحق شدن ، به اتفاق رفتیم نمایشگاه و مثل آب خوردن قولنامه کردیم 140 م بیعانه پرداخت شد و قرار شد مابقی فردا پرداخت بشه ، اول صبح 1100 بحساب فروشنده پرداخت کردم و مابقی هم تا بعداز ظهر پرداخت شد . و روز 1403/12/27 ماشین سوم من به اتفاق خانواده تحویل گرفته شد و وارد پارگینک خانه شد .
بدون اینکه من ماشینی رو بفروشم
الهی صد هزار مرتبه شکرت
من کامنتم رو قبل از ایکنه فایل رو ببینم و گوش بدم نوشتم و حالا که فایل رو دیدم خودم سوپرایز شدم
خدایا شکرت که هرآنچه که دارم از آن توست و توسط توبه من داده شده است
خدایا من تسلیمم
خدایا من آماده هستم
خدایا من قلبم رو باز میکنم
خدایا من اجازه میدهم
خدایاتنها تورا میپرستم و تنها از تو کمک و یاری میجویم
خدایا منو هدایت کن به راه راست ، به راه کسانی که نعمت داده ای به آنها
خدابا شکرت
سلام آقا مصطفی عزیز
خیلی ممنونم از کامنت خوبی که گذاشتید
چقدر کامنت شما به دل من چسبید چقدر کامنت خوبی بود
مصطفی جان من در دریم بوردم عکس دنا پلاس و فونیکس اف ایکس و هایما 8s گذاشتم الان که کامنت شما دیدم حال دلم خوب شد عکس اون هایما قرمز هست وقتی من می بینم کیف می کنم
خدارو شکر که بی نهایت میشه موتور و ماشین و ملک و خونه و باغ و تراکتور داشت الحمدلله رب العالمین
جهان نامحدود جهان فراوانی الحمدلله رب العالمین الحمدلله رب العالمین الحمدلله رب العالمین
خیلی خیلی ممنونم از ذکر کردن جزییات دقیق ماشین
به نام خدای مهربونم
الهی شکرت یک روز زیبای دیگه در یک سال جدید بهار نو شدن طبیعت خداوند به من اجازه بودن در جهان زیبا را داده است الهی شکرت
سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته و همه دوستان عزیزم .
توت فرنگی واوووو
واقعا شما استادید استاد عزیزم که از تمام موضوعات فرصتها را از دل یک برنامه به یک سری فایلهایی پر از آگاهی تبدیل میکنید
در زندگیمون در تمام موضوعات همینه تمام زندگی مارا داره تحت شعاع قرار میده
من خیلی شنیدم که میگفتن حالا در رشته شغلی من که مشاور املاک هستم یک سری آدمها خیلی خوب کار میکردند و همکارانم تعدادی که بهشون نزدیکتر بودم میگفتن فلانی را میبینی مهره مار گرفته و فقط این داره معامله میکنه و معلوم نیست از کجا آورده و همه اینو باور کرده بودن که این بنده خدا مهره مار داره به خاطر همینه که داره چپ و راست معامله انجام میده یکی نیومد بگه اقا جان اون بنده خدا بالای بیست ساله داره تو یک محله کوچکی با این سابقه داره کار میکنه و یک سیکل مثبت کاری همون مومنتوم خودش را در یک مسیر ادامه داده و به این نقطه رسیده داری میوه ها را شما میبینید ریشه ها که بیست سال پیش رفته پیش یکی شاگردی میکرده و ادامه داده یاد گرفته تجربه کسب کرده الان به این نقطه رسیده خیلی جالبه که آدمها خودشون را که تازه تو مسیر اومدن و آوردنشون هم فقط چشم رو هم چشمی و دیدن پیشرفت فلانی ها بوده هنوز چند سال نشده و هسچ مهارتی کسب نکردن فقط یک جواز گرفتن و یک دفتر کار فکر کردن میتونن با فلانی که بیست سال تجربه مهارت داره خودشون را مقایسه میکنن اره آدمها به راحتی باور میکنن
و انتظارات مثبت و منفی در اول صبح خیلی مهمه برای خودم پیش اومده که یک روز به قول خودم بد شروع شده تا آخر هم بدتر پیش رفته از وقتی قانون توجه و اینکه منم دارم هر لحظه اتفاقات زندگی لحظه بعد خودم رارقم میزنم دیگه بعد یک اتفاق مثلا ناجالب یا فکر منفی اومدم آگاهانه کانون توجه را گذاشتم رو نکات مثبت و انرژی خود را با جملات تاکیدی و فایل استاد عزیزم مثبت کردم و تا انتهای شب هم انتظار دید مثبت اتفاقا اتفاقات عالی تر و شادتر پر انرژی تری در روز برایم داشته است
واقعا همینه اگر این نکته مهم را به خاطر داشته باشم که انتظارات مثبت در مورد کل زندگیم داشته باشم دیگه تمومه زندگی میفته رو سیکل مثبت و ادامه این روند زندگی در بهشت هست
الهی شکرت بی نهایت سپاس از استاد عزیزم بری این فایلهای گنجینه که دارید خالصانه رایگان هدیه به ما عیدی بی نظیری. بود استادم دوست دارم خیلی زیاد من در سفر هستم و دارم زندگی سبک پرسونال خودم را در سفر بهار تجربه میکنم که مثل پیش فرض آدمای دیگه نیست کاملا هدایتی و بدون هیچ تصمیم قبلی با کمک خدا هدایتی نمیدونم سفرم چقدر طول میکشه خدا میدونه تا زمانی که حسش باشه و لذت ببریم این سفر ادامه دار خواهد بود به لطف خدایم
الهی شکرت
خدا نگهدارتون
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ تَقُومَ السَّمَاءُ وَالْأَرْضُ بِأَمْرِهِ ۚ ثُمَّ إِذَا دَعَاکُمْ دَعْوَهً مِنَ الْأَرْضِ إِذَا أَنْتُمْ تَخْرُجُونَ ﴿٢5روم﴾
و از نشانه های او این است که آسمان و زمین به فرمانش برپایند، سپس زمانی که شما را با یک دعوت از زمین بخواند، ناگاه بیرون می آیید،
وَلَهُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۖ کُلٌّ لَهُ قَانِتُونَ ﴿٢6روم﴾
و هر که در آسمان ها و زمین است، فقط در سیطره مالکیّت و فرمانروایی اوست، و همه برای او فروتن و خاضع اند،
=====================================
سلام به استاد عباس منش عزیزم
سلام به استاد شایسته جانم
سلام به بچه های گل محله !
سلام و سلامتی و نور و عشق و رحمت الله مهربان از روشنی قلبم به قلب روشنتون…
الهی که حال دلتون عالی باشه و روز های اول سال رو با مثبت ترین مونتوم های توحیدی شروع کرده باشید …
راستش قصد داشتم فردا سرفرصت برای این فایل کامنت بزارم اما گفتم چرا برای تمرین ستاره ی قطبی ازین فایل استفاده نکنم ؟!چی بیشتر از کامنت نوشتن من رو مثبت میکنه ؟!پس بسم الله …
استاد جان خیلی وقت پیش یک کلیپ توی فضای مجازی پخش شد بود که به یک بنده ی خدایی که یکم ساده احوال بود ،گفته بودند دوستت علی مرده!بعد که اون بنده ی خدا خودِ علی رو توی خیابون میبینه با تعجب میگه :علییییی تو مرررررده بودی علللیییی :))) چرا زنده ای پس:)
حالا الان من وقتی شنیدم شما گفتید اگر قرار باشه هرکی بره بیمارستان مریض بشه پس این پرستارها همه شون تا حالا مرده بودند،کلی خندیدم:) احساس میکردم میگید سعیده تو مرده بودی :))) چرا هنوز زنده ای :))))
والا به خدا … یک زمانی تو مدار های پایین،تو استخر کرونا یعنی icu ی کرونا ،یعنی خیلی دیگه کرونا :) کار میکردم ،ولی نمردم :) اگر مرده بودم چه جوری دارم کامنت مینویسم ؟!:) به قول اون بنده خدا ،تو مرده بودی سعیده،پس چرا زنده ای :)))
استاد اینو از ته قلبم میگم.الهی صد هزار مرتبه شکر برای دوره ی پر برکت هم جهت با جریان خداوند.
من نجات پیدا کردم استاد …واقعا برای من مثل دم مسیحایی بود ،مخصوصا بعد از جلسه 5 …اصلا شما با توضیح درمورد رودخانه ی افکار،روش بازی رو برای من عوض کردید،یعنی من تازه فهمیدم چرا تموم این مدت تلاش های ذهنی من به ثمر نمینشست.
استاد،شما،استاد تمام شرح قوانین به شکل ساده و کاربردی با بیشترین بنفیت هستید.
به خدا قسم امروز هدایت شدم به جلسه ١ قدم ١٢ …اصلا از یک زاویه ی دیگه ای انگار حرفاتون رو میشنیدم…به خودم میگفتم چقدر استاد قشنگ داره قانون رو توضیح میده …
شاید اون موقع آدم فکر میکرد این دیگه ته آموزش قوانینه،ازاین دیگه بهتر نمیشه …اما الان تو دوره ی جدید انقدر قشنگ با مفهوم مونتوم ، قانون رو برای ما توضیح دادید که من یکی که تازه فهمیدم اصلا ستاره ی قطبی یعنی چی و چرا انقدر اهمیت داره.
استاد من میدونم نیاز به قسم خوردن نداره و فرکانس صداقت من کاملا به هرکسی که این کامنت رو میخونه میرسه،میخوام بگم دوره ی هم جهت با جریان خداوند یک مکمل برای تمووووم دوره هاست… برای همه شون!
به خدا استاد فقط با همین درک مفهوم مونتوم من تونستم یک بار سنگینی که چندین ماه داشتم به دوش میکشم رها کنم …نفس بکشم…آزاد بشم …خودمو پرت کنم تو آغوش خدا …
میدونید چقدر دلم برای فرکانس خدا تنگ شده بود ؟چقدر دلم یک آرامش پایدار میخواست؟چقدر دلم میخواست مثل قبلنا با خدا عشق بازی کنم …؟!
همه شون…تموم اون تجربیات دارند آروم آروم برمیگردند…فقط با درک قانون مونتوم و اجرای اون در عمل …
ازونجا که فقط نتیجه ی مالی به چشم میاد،اینم بگم که فقط توی همین یک هفته که تلاش کردم مونتوم رو به شکل عالی ادامه بدم …فارغ از نعمت هایی که وارد زندگیم شد،فارغ از خرج هایی که از دوشم برداشته شد،نتنها اجاره ی خونه ی کیش با عزت و احترام و با یک بکشن واریز شد…چیزی که این چند ماه خودش به اندازه ی صدتا نشتی،انرژیم رو در مسیر نادرست هدر میداد،که دستان خداوند اومدن و ازم خواستن که باهم توی عید بریم کیش…
کلی عزت و احترام که تو اونجا خونه داری،تو همه ی جای کیش رو بلدی ،تو بگو کی بریم,از کدوم فرودگاه بریم،چه جوری بلیط بگیریم …
قرار هم نیست من یک هزاری خرج کنم …هیچی …نتنها خرج نکنم که برام هزینه هم کنند …
من همون سعیده م که توی کیش بودم و شرایط مالیم اینقدر سخت شد که برای غذا خوردن دودوتا چهارتا میکردما!!!
این آپشن ها قبلا نبوده!اینا از رحمت پروردگاره،اینا نشونه ی حرکت درست انرژی افکار و ایجاد رودخانه های جدیده،اینا یعنی مونتومم داره حرکت میکنه به شکل عالی …چه این سفر رو برم چه نرم!
چون سپردم به خدا …گفتم ریش و قیچی دست خودت …اگر باید برم خودت همه چیز رو مدیریت کن.اگر هم نباید برم خودت کنسلش کن …
به قول استاد جونم تو جلسه 4،قدم5 و جلسه 5 دوره ی هم جهت با جریان خداوند:
الخیررررر فی ماوقع!
هرچه آن خسرو کند ،شیرین بُوَد!
اِی الهی قربونت برم،تو شیریییین منی خدا،تو ابریشم منی،تو قشنگ منی،تو ناز منی،تو قلب منی،تو دلبر منی!
رفیقم بهم یاد داده که تو سال جدید فقط بگم:
من پات محکم وایسادم خدااااااا.
الهی شکرت،خدایا هزاران مرتبه شکرت.برای همین لحظه،همین حال،همین فرصت شکرگزاری ،همین احساس خوب …
الهی که همیشه تو باشی و تو باشی و تو باشی …
استاد جاااانم،دوستون دارم از روشنی قلبم.خدا شمارو برای ما حفظ کنه …خدا مارو در مدار شما نگه داره …
به قول آقای امیری :
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا ۖ وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
سلام
شما تحسینبر انگیزی…
واقعا تحسینت میکنم
ستاد،شما،استاد تمام شرح قوانین به شکل ساده و کاربردی با بیشترین بنفیت هستید.
به خدا قسم امروز هدایت شدم به جلسه ١ قدم ١٢ …اصلا از یک زاویه ی دیگه ای انگار حرفاتون رو میشنیدم…به خودم میگفتم چقدر استاد قشنگ داره قانون رو توضیح میده …
شاید اون موقع آدم فکر میکرد این دیگه ته آموزش قوانینه،ازاین دیگه بهتر نمیشه …اما الان تو دوره ی جدید انقدر قشنگ با مفهوم مونتوم ، قانون رو برای ما توضیح دادید که من یکی که تازه فهمیدم اصلا ستاره ی قطبی یعنی چی و چرا انقدر اهمیت داره.
استاد من میدونم نیاز به قسم خوردن نداره و فرکانس صداقت من کاملا به هرکسی که این کامنت رو میخونه میرسه،میخوام بگم دوره ی هم جهت با جریان خداوند یک مکمل برای تمووووم دوره هاست… برای همه شون!
کاملا درسته درست میفرمایید منم موافقم
سلام به سعیده عزیزم
سعیده جان چند روز پیش به صورت کاملا اتفاقی یکی از کامنت هات را خوندم که نوشته بودی من پرستارم و یکم راجع بهش گفته بودی.
دقیقا حس کردم چقدر اون موقع مثل الان من بودی ! منم پرستارم یعنی در واقع کارشناس اتاق عمل هستم که خدا کمکم کرد و از اتاق عملی که پر بود از انرژی منفی و همه فرکانسشون پایین بود فرار کردم و رفتم درمانگاه بیمارستان کار کردم که اون هم هدایت خداوند بود و پا گذاشتن روی ترس هام .
ولی خودت میدونی که موقع عید نوروز که میشه شیفتایی که به اجبار بهت میدند چقدر اذیتت میکنه و چقدر توی روح و روانت اثر میزاره ،امسال شیفتای من داشت مومنتوم منفی را برام راه مینداخت و شتاب میگرفت که گلوله برفی را تبدیل کنه به یک بهمن که دوره هم جهت با جریان خدا به دادم رسید و حرفهای استاد کمکم کرد تا جلوش را بگیرم .
سال تحویل را توی بیمارستان بودم ولی خدا میدونه که چقدر حالم خوب بود و فرکانس الهی داشتم.
ولی همون موقع هم از خدا خواستم کمکم کنه و هدایتم کنه که از اونجا هم رها بشم و از شغلی که باید مطیع مسئولم باشم بیام بیرون و منم آزادی زمانی و مکانی را تجربه کنم و چه بسا که آزادی مالی را هم بتونم به دنبالش داشته باشم.
میدونم که تو رها شدی از این شغل ،و خیلی خوشحالم برات و از خدا میخوام به منم کمک کنه مثل تو آزاد بشم.
میبوسمت و بهترین ها را برات از خدا میخوام
سلام سعیده جان
امیدوارم خوب و خوش و خوش تر باشی و سال جدید رو مثل موشک رشد کنی و بروی بالا و بالاتر
بدون مقدمه میگم
من دانشجوی دوره قانون آفرینش هستم و آنجا کلی تمرین هست که ریخته رو سرم و باید انجام بدهم!!
به همین خاطر دوره هم جهت با جریان خداوند رو نگرفته ام فعلا
سوالم از شما که در این دوره هستید این است:
به طور خیلی خلاصه و مختصر و مفید: آیا مومنتوم یعنی استمرار در کارها و باورهای درست و ناامید نشدن در میانه راه؟
البته میدونم که پنج جلسه یک دوره رو اصلا نمیشه در یک جمله و پاراگراف خلاصه کرد، ولی اگر ساده و خلاصه بخواهی بگی، مومنتوم همین است که در بالا گفتم
درسته؟ یا نه
مرسی با این کامنت های آموزنده و قشنگت
سلام اقای جزایری امیدوارم حالتون عالی باشه..
من امروزتوعقل کل یه سوالی یکی ازدوستان 4سال پیش درموردمومنتوم پرسیده بودن خوندم وخیلی عالی مفهوم مومنتوم به طورخلاصه توضیح داده بودن براتون لینکش میزارم دوست داشتین مطالعه کنید.
abasmanesh.com
امیدوارم براتون مفیدباشه.
سلام بر شما
سال نو مبارک و خوش یمن و پربرکت باشد برای تان
ممنون از پاسخ و محبت شما
متن رو در عقل کل خواندم و استفاده بردم و تا حدودی حدسی که خودم می زدم تقویت شد
ولی دوست دارم مومنتوم رو با توجه به مطالبی که استاد در این دوره جدید می گوید ، آشنا بشوم
یعنی همین دوره هم جهت با جریان خداوند
با تشکر دوباره از شما
اگر هر کسی از دوستان هم به این سوال جواب بده خوبه :):)
البته سعیده جان ظاهرا به من جواب داده و ایمیلش هم برایم اومده ولی احتمالا به خاطر اشکالی که سایت با آن مواجه شده ، این جواب پریده
بسم الله الرحمن الرحیم..
سلام سعیده عزیزم! حالت چطوره.راسی سال نوت “مبارک..
.
سعیده جان!!! ..امروز یه لحظه نگاه به ردپاهات توی دوره جدید .هم جهت با خداوند رو دیدم..
گفتم خدایا …این دوستان تو چه مداری با تو قرار گرفته اند…
اینروزا این شور و عشق و درون الهیمون ..دیگه یه لحظه هم بیکار نیست!!!حتی به چیزهای جهنمی “هم به لطف خدا ،فکر کنه…
خوشحالم که در مسیر الهی هستم!!!..داره پرتوهای نور .این دوره بینظیر. ورحمتش! تکه هاش به ما هم برخورد میکنه…
دیشب یه لحظه رفتم بیرون تو حیاط..اسمون زیبا پر از نور ستاره های زیباش بود..دیدم یه پرنده ایی بزرگ با بالهای بزرگ…
بخدا سعیده شبیه ققنوس بود..!!!
اینقدر آهسته میرفت…اینقدر بالهاش زیبا بود..اگه به کسی بگم میگه دیوانه شدی..
دقیقا 28 سال پیش همین حدودا..همین پرنده رو تو اخرای شب دیدم..فکر میکردم توهم زدم..
ولی این نشانه ها بی حکمت نیست…
این لطف پروردگار نسبت به بنده هاشه..داره با نشانه هاش به او وعده درست و حقیقت میده…
همین الان..تو کله صبح بعد از انجام تمریناتم!…
هدایت شدم به کامنت شما!!!!..که یه روز مدارمو بالا قرار داد….تا بدونم همه چیز احساسات خوب و لذت بردن وجود منه…
اینم کامنتته!..برییم برای مومنتمی مثبت..دوستتدارم دوست عزیزم..در پناه خداوند یکتا شاد و سرحال خوش و سلامت باشی….
………….
…………..
چند تا جمله همینجوری از قلبم اومد
تو بازی رو بردی سعیده!
هرکسی توی سایت هست،بازی رو برده !
ماااا برنده ایم!
ما قبل ازینکه بمیریم خدارو پیدا کردیم !
ما قبل ازینکه تو خاک بریم،اصلمون رو پیدا کردیم !
ما قبل اینکه بمیریم گفتیم لا اله الا الله …
ماااا باااااازی رو بررردیم !هورااااا :)))))
اصلا من دیوونه شدم ازین آگاهی که خدا بهم داد …احساس کردم دیگه هیچ چیزی کم نیست ..همه چیز سرجاشه،همه چیز درسته!من فقط باید از زندگیم لذت ببرم ..از هرچیزی که الان هست …فقط باید تلاش کنم هر روز سپاسگزارتر،تسلیم تر و با ایمان تر باشم …باید هر روز برای هدف های بزرگم،قدم های کوچیک تکاملی بردارم …و همین کافیه ..و همین کافیه …بقیه ی کارها رو خدا انجام میده…بدون شک انجام میده …همیشه انجام میده ..
خداوند کارها رو به شکل درستش به شکلی که برای من عالیه،”کارها رو پیش میبره .
خداوندیکه بدن مرا افریده و بهم چشم گوش دست پا سیستم بدن و سلول هر چی هست برام افریده..
اون خدا هم بهترینها رو برای من میخاد فقط من باید بهش اجازه بدم که کارها رو به طرز درستش که برای من خوبه انجام بده..
چون همزمانی من با خاسته ام .درست و دقیقه.و برای من خوبه..
خداوند از شرایط من اگاهه و منو دوستداره.و منو هدایت میکنه.و اسانم میکنه بسوی اسانیها
خداوندم یارو هدایتگرمه خداوند تمام کلاممه من و خدا یوی هستیم..
…سعیده جان..یه روز خداوند خیلی عجول بودم برای خاسته هام..
بهم گفت!!!!
برای رسیدن به خاسته هات…نرگسم!عجله نکن…
بسپار بخدایی که تمام کارهاش به موقع هست…
منم انشالله به یاری خودش سعی میکنم تو مدار احساس خوب و حفظ این مومتتمی مثبت بمونم تا زندگی خوب و تجربیات خوب زندگی رو بنفع خودم تموم کنم…
انشالله…
به امید کامنتا و ردپاهای نازنین قلب سلیمت….
به نام خدای مهربان
سلام به همه ی عزیزانم
زمانی که تو عطاری کار میکردم
خیلی با ذوق و علاقه و با اعتماد به نفس بالایی
خواص عرقیات و گیاهان میگفتم و اغلب افراد ازم راضی بودن و جوابهای خوبی برای بهبود سلامتیشون گرفته بودن .
یه پیر خانم مهربانی خیلی منو قبول داشت و مدام ازم تشکر میکرد و هر مشکلی داشت بهم میگفت و منم با هدایت خدا میگفتم چیکار کنه و خوب میشد و خودم خیلی تعجب میکردم .
زمانی که برای پیشرفت بیشتر در طب سنتی رفتم دانشگاه خصوصی تا بهتر یاد بگیرم با افرادی هم دوره بودم که تخصص بالایی داشتن و سابقه ی بسیار بالایی در این زمینه داشتن ((اومده بودن که مدرک بگیرن ))یه سری مطالب براشون خیلی سخت بود و میگفتن اینو اصلا نمیشه یاد گرفت و تحلیل کرد اما من با حالی که کلا یک سال وارد عطاری شده بودم و قبلا هم شناختی ازش نداشتم اما به خاطر ذهنیتی که از یادگیری یه سری مطالب داشتم خیلی راحت یاد میگرفتم و بقیه تعجب میکردن و هر سوالی داشتن از من میپرسیدن مثلا در چهره شناسی آنقدر ماهر بودم که قرار بود با استاد همکاری کنم و کتاب مخصوص و سنگینی در این زمینه به من داده شود و ایده های خیلی خفنی میدادم و طوری بررسی میکردم که خیلی ها میگفتن تو رمال یا جادوگر هستی که در ادامه به سمت علاقه ی خودم اومدم و ازش خداحافظی کردم درواقع چون من اون قسمت برای خودم آسون گرفته بودم آسون شد و چقدر هم لذت میبردم از یادگیری و آموزش دادنش که در فاصلهی چند ماهی که وارد این طب شدم به سمت آموزش دادن هم رفتم و نسخه های خوبی میپیچیدم واقعا ش
وقتی برای اولین بار قرار شد با یک نوجوان اوتیسم کار کنم و مربیش بشم و کل روز و شبم را باهاش بگذرونم به خاطر این که اصلا نمیدونستم اوتیسم چی هست هیچ ذهنیتی نسبت بهش نداشتم و خنثی بودم و زمانی که پدر این فرد و مربیش یه سری توضیحات دادن تازه ذهنیت من شکل گرفت و خدا را شکر به خاطر سناریوی مثبتی که از افراد چیده بودم و در اولین برخورد سعی میکنم نکات مثبت برداشت کنم این نوجوان اوتیسم واسه من فرشته ای شد که بهم خدمت میکرد و ماساژم میداد و همه متعجب بودن که چطور میتونم با این فرد ارتباط این چنینی بگیرم در حالی که نباید از فعل امر باهاش استفاده میکردی !!!!
پدر این پسر فرد بسیار پولداری بود که برای هرکدام از مربی هاش حساب جدا و حسابدار جدا داشت و من به آسانی و راحتی حسابم ازشون میگرفتم و حتی جلوتر و بیش از آنچه که مقرر شده بود را دریافت میکردم و چقدر رفتارمون با هم خوب بود اما مربی های دیگه این چنین نبودن و همیشه با حسابدار و پدر بچه با مشکل برخورد میکردن و رفتار خوبی با هم نداشتن.
خدای من چقدر لذت بردم استاد از این داستان گاو شیری گرفتنتون و کمک اون مرد عزیز سیاهپوست که پولی هم ازتون نگرفته و به خاطر رفاقت این کار کرده در حالی که برخورد اولتون بوده و چقدر حس خوبی داشت و این باعث شد که مومنتوم مثبت در ارتباط گیری با افراد سیاهپوست بیشتر بشه و خدارا شکر بابت این دوست عزیز .
باور خوب و ذهنیت خوب استاد در مورد سیاهپوستان باعث شده که این تجربه را با این فرد سیاهپوست داشته باشن و فعالیت و کاری بودن این مرد را ببینه زرنگی و خوبی ازش ببینه شرافت و روابط اجتماعی ببینه در حالی که در ذهن اغلب سفید پوستان برعکس آن چیزی هست که استاد دیده و تجربه کرده و این کمک میکنه انتظار مثبت بیشتر بشه که باعث میشه رفتار مثبت با اون فرد داشته باشی و باعث میشه بازخورد مناسب بگیری که باور مناسبتری ساخته بشه و ذهنیت مناسبتر و بهتر میشه و این چرخه ی مثبت به وجود میاد و کن فیکون میشه .
من خیلی خوش شانسم :جدیدا خیلی پول پیدا میکنم شاید بگم در هر هفته چند بار پول پیدا کردم و حتی در یک روز هم سه بار پول پیدا کردم و صد هزار تومنی هم پیدا کردم حتی یه بار رفتم مغازه و خرید کردم و دوست داشتم بادام زمینی سرکه ای بخرم ولی چون موجودی نداشتم نخریدم و در راه خانه از مسیری دیگه هدایت شدم که دقیقا سر راهم یه بادام زمینی سرکه ای افتاده بود و خدا اینطوری هوامو داره که من عاشقشم .
سپاس گذارم استاد عزیزم
سلام خدمت استاد عزیزم، خانم شایسته عزیز و بقیه دوستان آگاهم
میخواستم چند تا از تجربه های خودم رو در این باره بگم
من زمانی که مدرسه میرفتم همیشه ذهنیتم این بود که من ریاضیم خوب نیست من نمیفهمم و… تا زمانیکه شروع کردم برای کنکور به خوندن هدایت شدم به سمت یکسری کلاسهای رایگان که یکیش کلاس ریاضی بود استادی که اونجا بود گفتش که بچه های انسانی خیلی نمیتونن ریاضی رو تو کنکور خوب بزنن واسه همون اگه بتونید یکسوال ریاضی رو درست جواب بدید خیلی روی رتبه تاثیر داره من اندازه 6 تا سوال بهتون یاد میدم که بتونید حداقل تو کنکور به 4 تا از 20 تا سوال جواب بدید یعنی حدود 15 درصد وقتی اون کلاسا تموم شد من با خودم گفتم خب من بجای اینکه وقتمو روی تاریخ جغرافیا که ضریبش کمه بزارم میشینم ریاضی رو میخونم منم تا الان هیچوقت تلاش نکردم یادش بگیرم طبیعتا ما وقتی باورمون این باشه من مثلا ریاضی رو نمیفهمم تلاشیم نمیکنیم خلاصه من با این باور که میتونم و اگه از اول بشینم درس ب درس بخونم قطعا متوجه میشم و با یک ذهنیت مثبت از روی کتابای گاج شروع به خوندن و تست زدن کردم و تو کنکور ریاضی رو فکر کنم 45 یا 50 زدم دقیق یادم نیست ولی خیلی درصد خوبی بود و حتی اقتصادم که اکثر سوالاش مسئله بود رو 100 زدم
بعدش این ب من اعتماد ب نفس داده بود تو دانشگاه ما 4 واحد آمار داشتیم مثل آمار استنباطی و… خیلیا واقعا مشکل داشتن تو درسای آمار اما من خیلی راحت میفهمیدم و همیشه نمره بالا 19 میگرفتم
یچیز دیگه اینکه دقیقا این ماجرایی که بین سفیداپوستا و سیاه پوستا هست خب یجورایی بین اهل تسنن و شیعه هم هست حداقل من همیشه درباره اهل تسنن چیزای خوبی نشنیده بودم تا زمان دانشگاه که ما تو خوابگاه بودیم و سه تا از همکلاسی هام دقیقا اتاقشون تو خوابگاه کنار اتاق من بود و یشب رفتم پیششون و فهمیدم اهل تسنن هستن اولش یکم جا خوردم میگم اونم بخاطر ذهنیت اشتباهی بود که داشتم ولی خب به روم نیوردم تا همینجوری میرفتیم میومدیم دیدم چقدر بچه های باحالین اصلا شبیه چیزی که شنیدم نبودن حتی یه دوست دیگم از خوابگاه پیدا کردم اونم اهل تسنن بود و خیلی دختر خوبی بود دیگه ما هر شب دور هم جمع میشدم این دوستم و اون سه تا و من و یکی دونفر دیگه و کلا ذهنیت من تغییر کرد حتی ترم دوم با یکی آشنا شدم که شد رفیق صمیمیم اونم اهل تسنن بود و خیلی باهم صمیمی شدیم الانم دوستیم بعد چندسال و خب دیدم نه واقعا خیلی حرفا و چیزایی که شنیدم اشتباه بوده
یا حتی منم این ذهنیت اشتباه رو داشتم اگه مثلا برنج نخوری موهات میریزه و… ولی وقتی نتایج دوستان قانون سلامتی رو خوندم کلا ذهنتیم تغییر کرد
از وقتی دوره 12 قدم رو خریدم و تمرین ستاره قطبی روانجام میدم به عینه تاثیرات و نتایجش رو دارم میبینم اینکه وقتی روزت رو با ذهنیت مثبت آغاز میکنی سوالات خوب از خودت میپرسی و انتظار اتفافات عالی رو داری واقعا همونجور میشه حتی اگه مثلا یه ماجرایی بحثی چیزی پیش بیاد به شدت قبل نیست من خودم مثلا همیشه مینویسم میخام امروز در ارامش بیشتری باشم میخام شادتر باشم میخام آگاهانه کنترل بیشتری بر رفتار و احساساتم داشته باشه و میخام امروز در احساس خوب بیشتری باشم واقعا تاثیراتشو میبینم اول اینکه واقعا شرایط بهتر شده حتی اگه یه ماجرایی پیش بیاد تو خونه من مثل قبل بهم نمیریزم و واقعا حس ارامش بیشتری دارم هر چند که واقعا حس میکنم شرایطم تغییر کرده حداقل وقتی من تو خونم همه چی ارومتره یا من نگاهم تغییر کرده نمیدونم ولی تغییرات رو میبینم
من کلا همیشه نسبت به خرید اینترنتی ذهنیت مثبتی داشتم واسه همون هر زمان که میخام یچیزیو اینترنتی بخرم حالا چه از سایت چه پیج، کانال همیشه راضی بودم و یکی دو موردم بوده که راضی نبودم بهشون توجهی نکردم چون ذهن اخلاقشه اگه صدبارم تو یک موضوع تجربه خوب داشته باشی یکی مابینش بد بشه میخواد رو همون زوم کنه ولی من دیگه تو این شرایط همیشه اون 99 درصد مواقعی که خوب بوده رو مرور میکنم اینکه خیلی آسونه من از جلسه 1 قدم 1 اینو درک کردم اگه حتی تو یک موضوعی صدبار بد شده یکبار خوب من میتونم با توجه به همون یکبار اونو بیشترش کنم چون اگه یکبار شده بازم میشه
خدایا شکرت