درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 2 - صفحه 6
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2025/03/abasmanesh-8.webp
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2025-03-20 09:11:092025-04-30 07:30:56درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 2شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خداوند بخشنده ومهربان
سلام به اساتید عزیزم ودوستان خوبم
هر چند دیدگاهم نسبت به قبل در مورد افراد وشرایطی که میخام تجربه کنم مثبت تر از قبل شده وبه همان میزان اتفاقات زیباتر وروابط زیباتر وراحتی انجام کارهام رو تجربه میکنم
با توجه به اینکه الان در تعطیلات اولین روزهای بهار به سر میبریم واکثر مغازهها بسته هستند
چند ساعت قبل باپسرم برای پیگیری سیستم صوتی خودرو جهت رفتن به مسافرت در هوای بارانی بیرون رفتیم ومن آگاهانه دنبال راحت انجام شدن کارم وفرد مناسب در ذهنم بودم،مجبور شدم چندین متر جلوتر مغازه ای که باز بود توقف کنم وپسرم رفت وبا صاحب مغازه اومد،،فردی بسیار خوشرو که با حوصله زیر باران توضیحات لازم رو داد ومسئله حل شد وهزینه ای هم دریافت نکرد ومن هم تشکر کردم وبا خیال راحت اومدیم منزل
مورد دیگر زمانیکه تازه به این منزل اومده بودیم
مسئول ساختمان، همسایه طبقه پایین ما بود،که در اولین برخورد که هنوز با ایشون صحبت نکرده بودم،گفتم چقدر جدی وخشن به نظر میرسه،،،در صورتیکه ایشان بسیار مسئولیت پذیر وپیگیر حل مسائل ساختمان وخوش خلق،که بارها راهنمایی هاشون در راحت انجام شدن کارها،کمک کننده بوده،وقضاوت اولیه من اشتباه بود
باوری که من از بچگی داشتم در خصوص دوستان زمان تحصیلم،،این بود که خیلی کارهام توسط دوستانم انجام میشه ومن فرصت مناسبی برای درس خوندن وارائه درسها برای اونها دارم وحتی در مدرسه کارهایی که بهمون محول میشد،با استقبال خوب دوستانم انجام میشد واین روند حتی در دانشگاه هم ادامه داشت وبا توجه به اینکه دور از خانواده بودم دوستانی داشتم که همه شرایط را فراهم میکردند تا من درسم رو بخونم واین برای بقیه تعجب بر انگیز بود،ولی من این باور رو از قبل داشتم وبرام عادی بود واز اونها تشکر میکردم وسپاسگزار روند خوب تحصیلم هستم
اتفاق جالب دیگه اینکه زمان دانشجویی با توجه به اینکه جزوات رو دوستان پیاده سازی میکردند
درسی بود که هم فصول زیادی داشت وهم مباحث سنگین،ولی از آنجایی که یکی از دوستان بسیار خوش خط ودرشت نوشته بود،من زمان مطالعه با احساس خوب وبدون خستگی ،،با تمرکز بالایی خوندم ونمره بسیار خوبی گرفتم،در صورتیکه سایر دوستان هم همین جزوه رو خونده بودند واحساس نارضایتی از نمره داشتند ومیگفتند،چطور این مباحث سنگین رو خوندی و این نمره رو گرفتی(هنوز بعد از سی وخورده ای سال بهش فکر میکنم واحساسم خوب میشه)
همیشه در خرید خودرو با توجه به عدم پیش فرض خاصی،انتظار خودرو خوب وبا کیفیت را داشتم وتا حالا هر سه مورد عالی بودند والان هم با شکر گزاری از رانندگی ام لذت میبرم واحساس خوبی دارم،آخرین خریدم رو آگاهانه تجسم میکردم وروند راحت خرید رو تجسم میکردم وبراحتی انجام شد وحتی چالش های کوچکش رو هم خودم از شرایط خنثی ای که بود با پیش فرضهای خودم به چالش تبدیل کردم وبعد آگاهانه روند حلشون به خوبی پیش رفت وسپاسگزار خداوند هستم
در فروش خودرو هم قبلا مطرح کردم،مشخصات خریدار وحتی مبلغی که مد نظرم بود رو بدون توجه به پیش فرضهای دیگران،مطرح کردم بصورت نقد وبراحتی انجام شد وحتی در مواردی که انتظار نداشتم هم اقداماتی انجام شد که شرایط رو برای من راحت تر کرد،،،البته تا زمانی که آگاهانه ذهنم رو کنترل میکنم روند راحت پیش میره وبا کوچکترین انتقاد از شرایط خنثی ممکنه چالش پیش بیاد که آگاهانه تجسم انتظارات مثبت از روند پیش رو مسائل حل میشه،،،
در مورد مسافرت پیش رو آگاهانه تجسم زیبایی از راحتی مسیر ورانندگی خوب وتجربه گفتگوی زیبا با افراد خانواده در بهترین زمان ومکان با هدایت خداوند وخلق ارتباطات زیباتر وانتظارات مثبت از شنیدن ودیدن افراد وتجربه زیبایی ها وحل کردن راحت چالشها رو بهتر از قبل تجسم میکنم
سلامت وشاد وپرانرژی ومصمم در این مسیر زیبا باشیم وهر لحظه از سال جدید ،،زیبایی های بیشتری رو آگاهانه خلق کنیم
به نام خدایی که مهربانی اش بی اندازه است
سلام به استاد عزیزم و مریم جانم و دوستان گلم
پیشفرض های ذهنی من در مورد بعضی آدم ها دقیقا طبق مثال شماست استاد و همیشه بهم ثابت میشد اصلا این ادم ها خیلی مغرورن بزور جواب سلام میده تا اینکه به خونه یکیشون میبایست میرفتم و مداوم به خودم میگفتم منم که وجه مثبت ادم هارو میکشم بیرون پس بیاییم به نکات مثبتش فکر کنیم و واقعا اونشب من هیچ غروری از اون ادم ندیدم ولی احترام و محبت چرا و با این فایل انگار درکش برام راحت ترشد انگار بهتر متوجه شدم
استاد دیشب با این پیش فرض که من لایق احترام وعشقم رفتیم خونه برادر شوهرم مهمانی و واقعابه من خوش گذشت و به خدا گفتم تو برام احترام میاری عزت میاری تو همه چیزی و با تمرکز به اینکه به من خوش میگذره رفتم و واقعا خوش گذشت ولی یه گارد کوچولو ویک شیطنت ذهنم داشت نسبت به یکی از جاری هام که اومد مومنتوم منفی پیش بیاد به خیر گذشت و دقیقا گاردی که نسبت به ایشون داشتم رو ایشونم به من داشت اما من با برداشتن تمرکزم از اون موضوع و به خوبی ها فکر کردن انگار باری رو از روی دوشم برداشتن و دیشب من با افتخار لباسی که برای خودم دوخته بودم رو پوشیدم و چقدر مورد تحسین قرار گرفتم و از خودمم تعریف کردم وباعث شد عزت نفسم بره بالا و بازهم باید تلاش کنم تا ازاین شخصیت به شخصیت بالاتری برم تا راحت تر تحسین هارو بپذیرم
عاشقتونم
به نام خالقی که به ما قدرت خلق کردن بخشیده
صحبت از خلق کردن شد و شیرجه زدم به اینکه خداوند این نیروی پدید آورنده همه چیز از هیچ چیز توجه اش و میل و جهت اراده اش در آفرینش بر چه مبنا بوده!
بر مبنای فراوانی
فراوانی و وفور همه چیز در کنار هم که با تعامل و کنش و واکنشی که در زیستن کنار هم ایجاد میکنند همواره در حال گسترش دادن این تنوع از دل تضادها و دامن زدن بر این فراوانی هستند.
در مورد ذهنیتی که ما برای خودمون میسازیم هم اگر مبنا و اساس جهت دهی توجه و افکار غالب خودمون رو که آگاهانه بر پایه فراوانی بگذاریم ساده گی و آسانی و آرامش رو در تعامل با هر آنچه که پیرامون مان هست تجربه میکنیم.
اون کسی که اساسا به دنبال ی ضعفی توی توت فرنگی چند سنتی مثل جی ام او بودن و… میگرده اساسا به این باور نداره که بابا میشه…میشه کیفیت خوب رو تجربه کرد در حالی که فراوان و در نتیجه ارزان باشه.
چرا من نوعی مداوم فکر میکنم و نتیجتا باور میسازم که مسافرت خوب حتما باید راهش دور باشه و پر زرق و برق و پر خرج باشه!
البته اگر باشه عالی هست و خیلی هم خوبه که مثلاً خارج از کشور هم بری و کلی جهان خداوند رو تجربه کنی.اما حرف من اینه که تجربه جهان خداوند با حال خوب به همین راه های نزدیک مکان های فوق العاده اطراف من هم شامل میشه که شاید من قدرشون رو نمیدونم.
تصور کنین الان که توی روزهای نوروزی هستیم بندگان خدا از شمال کشور با چه شوق و ذوقی میان توی کلوت های شهداد کمپ میزنند و حالش رو میبرند و من باید به خودم یادآوری کنم که میتونم لذت بردنش رو بالا و والا بدونم و آگاهانه چون که توی کرمان زندگی میکنم نگذارم شور و شوقم نصبت به آنچه که راحت هست و نزدیکم هست و ارزان برام تمام میشه از دست بدهم.
باور کنید یکی از مثال هایی که از وقتی که من سعی کردم به دنبال نمونه های هر روز بهتر شدن اوضاع و بیش تر شدن فراوانی برای خودم باشم همین توت فرنگی بوده که تا حالا چندین بار توی این سال ها به خودم یادآور شدم.چون من یادم هست که همین کم تر از دو دهه پیش بود که اوایل نوجوونی بودم و اولین باری که یک جا توی بازار توت فرنگی رو دیدم و واقعا هم توی کل بازار همون یک نفر داشت که چه قدر هم سفید و ریز بودند اما برای من ی چیز لاکچری بود که این خواسته توی دلم ایجاد شد یعنی میشه ی روزی از این ها زیاد باشه و همیشه سال باشه.من به لطف خدا پول داشتم و چندتا دونه خریدم با اینکه اون زمان نسبتا قیمتشون بالا بود و یادمه اومدم خونه با چه آداب و ژست خاصی میخوردمشون و چه قدر برام جذاب و نوبر بود.
اگر تا ابد در مورد ذهنیتی که بر پایه کمبود برای خودمون با رها کردن کانون توجه مان میسازم و دنیایی که تجربه میکنیم و نقطه مقابلش توجه کردن به موارد فراوانی و باورهایی که بر این پایه میسازیم و دنیای کاملا متفاوتی رو تجربه میکنیم صحبت کنیم باز هم جا داره در موردش مثال بزنیم و بهتر و بهتر درکش کنیم.
در کل بر میگرده به توانایی سپاسگزاری و توجه به نکاتی که سپاسگزار تر باشیم که توی دوره جدید استاد مداوم داره در موردش صحبت میشه.
به نام مهربان پروردگارِ سخاوتمندم که هدایتم کرد به این مسیر توحیدی
سپاسگزارم از مهربان پروردگارم که به وسیله ی این آگاهی ها ،آسانم کرد برای آسانی ها
بزرگترین سپاسگزاری من آشنا شدن با این قوانین هست ، سپاسگزارم مهربان پروردگارم.
و همچنین سپاسگزارم از شما استاد عباس منش عزیزم که این درس ها رو دراختیارمون قرارمیدین
سپاسگزارم که خوب زندگی کردین و کمک میکنید جهان جای زیباتری برای زیستن باشه
عاشقتونم .
شما استاد هستید در نگاه کردن به موضوعات از زاویه ای که تقریبا 99 درصد آدما نمیتونن اونجوری به موضوع نگاه کنند
خدایا چقدر سخاوتمندی که هدایتم کردی به این مسیر.احساس میکنم همونطور که هرگز از دست و زبانم برنمیاد تا راجب سلامتیم سپاسگزارباشم ، هرگز ازم برنمیاد که راجب این موهبت بزرگ (هدایتم به این آگاهی ها ) سپاسگزار الله مهربانم باشم ،
از ته قلبم میگم که حتی یک لحظه زندگی بدون این آگاهی ها رو نمیخوام ، خدایا شکرت بابت جهانی که قانون مند آفریدیش.
استاد عباس منش عزیزم ، الان عید 1404هست ، تاریخ مینویسم تا بعدها که میخونمش یادم بیاد که چه روزی بود ، و من تو خونه ی شمالم در بهترین حالت روحی و جسمی و مالی و ارتباطی و معنوی هستم که همه ی این نعمت ها و نتایج رو مدیون درس هایی هستم که از شما گرفتم و دارم از این هوای فوقالعاده تمیز و دلچسب و آرامش روستا و صدای پرنده ها و طبیعت بسیار زیبا و خونه ی بسیار زیبا و رفاه مالی و سلامتی جسمی و …. لذت بی نهایت میبرم ،
وقتی که داشتم این خونه رو برای تفریحاتم تو شمال (گیلان ) میگرفتم آبجیم گفت باید دست فرمونت عالی باشه تا بتونی از پل کوچیکی که روی این رودخونه بزرگ زدن عبور کنی ، شبا تاریکه و اگه بارون بیاد احتمال ریکس و خطرش بسیار بالا میره و….
من بااین پیش زمینه این خونه رو گرفتم ، گفتم باشه رانندگیمو بهتر میکنم و دقتمو بالا میبرم ،اتفاقا دیشب آخر وقت از مهمونی و عید دیدنی برمیگشتم ، هوا بارونی و اون پل کوچیک تاریک و بدون نور بود،یه طرفش رود خونه و طرف دیگر مزرعه ی برنج بسیار بزرگ هست و یه جاده ی خاکی خیس و لغزنده و بسیار باریک داره
درست طبق فرمایشات شما ، چون پیش فرض سختی و مشقت دارم به سختی ازاون مرحله عبور کردم در حالی که همسایه کناری راحت عبور میکنه هیچ ،حتی دنده عقبم رو اون پل میره تو این تاریکی ، من واقعا نمیدونم اگر اون اطلاعات غلط بهم نمیرسید چجوری از روش عبور میکردم ، چون تجربه ای در اون مورد ندارم ،اما الان به وضوح میبینم که این مسئله برام بزرگ و سخته، میتونم انجامش بدما ، اما نه به آسونی .
بازم مثال دارم از اینکه ذهنیت ابتداییم چقدر کارها رو برام آسان و یا سخت کرده برای همین ، خیلی وقتا دوست ندارم اطلاعات بهم برسه ،شاید به ظاهر اسمشو بزاریم واقعیت یا دلسوزی یا هرچیز دیگری ،اما به وضوح میشه دید که این اطلاعات چجوری اتفاقات بعدی رو تحت شعاع قرار میدن ،مخصوصا از زمانی که شما فرمودید برای مهاجرتتون ، اون وکیل داشت بهتون اطلاعاتی میداد که کارو براتون سخت میکرد ، از اون توضیحات به بعد ،خیلی جاها دنبال اطلاعات اولیه نیستم چون دیدم که بهم کمک نکرده هیچ بلکه کارو برام سخت کرده کرده ،
در طول عرایض شما مثالهای زیادی تو زندگیم پیدا کردم و برام منطقی شد که ذهنم داره چجوری اتفاقات رو برام رقم میزنه ، نیاز دارم که بیشتر تکرارش کنم تا درست در زمانی که داره اون الگوی مخرب رو برام تکرار میکنه مُچ ذهن چموشمو بگیرم و با آگاهی های این جلسه بتونم ،اصلاحش کنم تا آسان بشم برای آسانی ها.
سپاسگزارم که سخاوتمندانه همه ی آن چیزی که باعث رشدتون میشه رو در اختیارمون قرار میدید
امروزصبح حین نوشتن تمرین جذابِ ستاره ی قطبی به خودم نهیب زدم که ماریا اینهمه موضوع سپاسگزاری که داری ، برای اینکه در این مسیر هستی ، پس دو دستی بچسب به این مسیر توحیدی که سعادت دنیا و آخرتت در این مسیر نهفتس.
با تمام وجودم ازتون سپاسگزارم بابت این سایت فوق العاده ای که به لطف الله مهربان ، دراختیارمون قراردادین تا با عمل به قوانینِ ثابتِ جهان هستی ، خوب زندگی کنیم و کمک کنیم جهان جای بهتری برای زیستن باشه.
عاشقتونم وعششششششق برای خانواده بزرگم در سرزمین توحیدی عباس منش.
سلام به استاد عزیزم و دوستان عزیز
دیروز یه اتفاقی افتاد که خیلی دوست داشتم در موردش بنویسم ، دیروز صبح توی ستاره قطبیم نوشتم خدایا میخوام بهترین آدمات رو به سمت من هدایت کنی، میخوام بشینم روی شونه هات و تو کار هارو انجام بدی و میخوام با بهترین قیمت ها خرید کنم ،
دیروز میخواستم برم گل و گیاه بگیرم برای باغچه ، راه افتادم و یه جایی مد نظرم بود برای خرید و اصن حواسم پرت شد و ردش کردم و اول گفتم دور بزنم و بعد گفتم حتما هدایت بوده چون انتظار هدایت داشتم ، رفتم جلو تر هدایت شدم به یه جای دیگه ، یه پیرمرد مهربون و با حوصله و با انصاف ، برام با حوصله توضیح میداد و اصن انصاف رو میشد حس کرد قشنگ ، و اخر سرم کلی بهم تخفیف داد و خلاصه رسیدم خونه و همون موقع یه نفر رسید و کمکم گل هارو از ماشین گذاشت توی خونه ، موقع کاشتنشون که شد اولی رو اومدم بکارم و دیدم یه بچه کوچولو ناز اومد داخل حیاط چون در باز بود ، و مامان باباش هم بودن باهاش ( خونه ما توی یه شهرکه و دیواراش کوتاهه ) خلاصه که یکی از همسایه ها بود که من کلا یه بار دیده بودمشون و تقریبا هیچ ارتباطی باهم نداشتیم و خلاصه من اون بچه رو دیدم و چون ذهنیت مثبتی در مورد بچه ها دارم خیلییییی ذوق کردم و رفتم براش پشتی های تاب رو اوردم و نشست روی تاب و پدر و مادرش هم که این استقبال گرم رو دیدن موجب شد ارتباط شکل بگیره و بعد اومد کمک من و پا به پای من گل هارو کاشت و حتی از منم بیشتر کار کرد
و اصن انقدرارتباط قشنگ و صمیمی بود که انگار سال هاست ما هم میشناسیم ، مادر اون بچه میگفت نمیدونم اصن چطوری این بچه مارو اورد به سمت خونه شما ( خونه خودشون اولین خونه شهرکه و خونه ما دقیقا اخرین خونه ته یه کوچه )
خلاصه که اینطوری خداوند بهترین بنده هاش رو به سمت من هدایت کرد ، یکی گلهارو از ماشین کمکم پیاده کرد و یکی اومد کاشت و اینطوری تمرین ستاره قطبی داره روز آدمو میسازه ، با ایجاد انتظارات مثبت از همون اول صبح
یکی از دلایل مهمی که این اتفاق افتاد اینه که من واقعا تلاش میکنم که این باور رو ایجاد کنم که خداوند بهترین بنده هاش رو به سمت من هدایت میکنه و من جذب کننده ی اتفاقات آدم ها و انرژی های مثبت هستم
چقدر سریال زندگی در بهشت و سفر به دور امریکا به من کمک کرد واقعا و واقعا بیس ذهن منو ساخت در مورد خیلی چیزا
به نام خدای هدایتگرم به سمت خواسته هایم به سادگی و زیبایی و عزتمندانه و به صورت کاملا طبیعی و بدیهی
سلام به استاد و مریم عزیزم و دوستان عزیز
ارزو میکنم این سال جدید بهترین سال زندگی همه ما باشه و به بیش از رویاهامون برسیم که این خواسته رو خود خدا در قلبم متولد کرد و خودش هم اجابتش میکنه قلبم فریاد میزنه امسال سال فوق العاده ای برامون میشه اشک سپاسگزاری جاری میشه تو هرروز زندگیمون الهی آمین
ذهنیت ما پیش فرضهای ما و انتظارات ما اتفاقات رو رقم میزنه
دارم سعی میکنم تکاملی پیش فرضهای نادرست رو که از ورودیهای منفی دریافت کردم رو پاک کنم و با قلب و ذهنی پاک با روحم هماهنگ بشم و با وجه زیبای انسانها و هر چیزی مواجه بشم
به خصوص تو روابط که کاملا تاثیرش رو دیدم که چقدر نگرش مثبت من به ادمهای اطرافم وجه خوب اونها رو برانگیخته کرده
من باور دارم انسان خوش شانسی هستم مهمترین دلیلی که باعث تقویت این باورم شده هدایتم به این سایت و این اساتید توحیدی و مسیر الهی هست
حضور من در دوره هم جهت شدن با جریان خداوند نگاه ویژه خداوند بود که در بهترین زمان منو به این دوره هدایت کرد بودن در مومنتوم مثبت به گونه ای که بشه شخصیت و نگرش من عادت ذهنی و رفتاری من چیزیه که من میخوام در این سال جدید در خودم ایجادش کنم و ایمان دارم با جریان همیشه جاری خیر و خوشبختی ثروت و نعمت و سلامتی و شادی لاجرم هماهنگ میشم
استاد جان کلام شما باورهای شما داره مسیر عصبی جدید رو در ذهن من میسازه پیش فرضهای درست انتظارات مثبت ایجاد میکنه و من سعی میکنم با تکرار این باورها و دوره ها ذهنیتم رو مثبت کنم نسبت به ثروت،سلامتی ،روابط و…..
الگو برداری از شما و مریم جان کار رو برام راحتر کرده چون نتایج پایدار شما فرکانس صداقت و درستکاری شما قلبم رو پر از ایمان و امید و اشتیاق میکنه
عاشقانه دوست دارم مثل شما درک کنم مثل شما عمل کنم البته با رعایت قانون تکامل
با تمام قلبم میگم استاد و مریم عزیزم عاااااشقتونم خدا شما رو برای ما حفظ کنه و بهتون عزت بینهایت بده
به نام الله یکتا
خدایا سپاسگزارم من هر آنچه را دارم از آنِ تو ، از فضل و رحمت تو هست
درود به استاد عباس منش عزیز و خانم شایسته و تمام دوستان عزیز
اول از همه سال نو رو به شما تمام عزیزان تبریک عرض میکنم ، انشالله سالی پُر از خِیر و برکت و فراوانی و شادی و آرامش و ثروتمندتر از سال های دیگر را تجربه کنیم
سال جدید و هر سالهای دیگر و هر روز و هر لحظه (( هم جهت با جریان خداوند )) رو تجریه کنیم
دوستان تجربه ی رو از خودم براتون میگم که برمیگرده به سالهای قبل که میرفتم دبیرستان ،
اگر اشتباه نکنم سال 1376 بود ، از روستا هر روز میرفتم شیراز دبیرستان و برمیگشتم ، دبیرستان سید جمال الدین اسدآبادی ، در شاهزاده قاسم شیراز
مادربزرگم ، روحش شاد خیلی من رو دوست داشت و همیشه اون سال به من روزی 2 هزار تومان پول میداد و میگفت به بابات نگو ،
مادربزرگم ی خواهر داشت که همیشه میگفت زانو هام خیلی درد میکنه و همیشه پاهاشو دراز میکرد و شروع میکرد به مالیدن زانوهاش
یک روز تقریبا نزدیک های ایام عید بود ، عصر که از دبیرستان تعطیل شدیم ، آمدم سر خیابان شاهزاده قاسم منتظر اتوبوس بودم ، دیدم ی کم اون طرف ی میحطی باز بود و جمعیتی وایسادن و حلقه زدن ، رفتم دیدم از همین اشخاصی که نمایش میدادن ، چرخ ماشین از رو پاهاشون و دستشون رد میشد و زنجیر میبستن به بازوهاشون و پاره میکردن و نمایش مار میدادن
من هم وایسادم تماشا و آخر کار هم پول جمع میکردن و ی 200 تومانی یادم هست دادم
و دیدم ی جعبه ای آورد اون شخص ، نمیدونم گفت روغن مار هست با زهر مار ، دقیق یادم نیست ، فقط الان یادمه که رنگش بنفش بود ، کرده بودن داخل شیشه های کوچک ، مثل شیشه های پنی سیلین که سرما میخوردیم و دکنر برامون مینوشت
و اون آقا میگفت اگر کسی پاهاش ، دستش ، زانوش درد میکنه فقط ی کمش رو بزنه ، دیگه هیچ دردی احساس نمیکنه و خوب میشه
من هم ی دونه گرفتم و آمدم خونه دادمش به مادر بزرگم ، بهم گفت خداخیرت بده برای آبجیم و رفت گذاشت تو کمدش گفت هر وقت آمد بهش بدم
یادمه چند روز بعد که آمد ، مادربزرگم بهش داده بود و گفته بود که جریان این دارو چیه
هر کاری کرده بود ، قبول نکرد و میگفت اینا دروغه ، الکی میگن
من آمدم بهم گفت نرو پولت رو بده این چیا ،من هم به دروغ بهش گفتم خاله بزرگ همون جا خودم دیدم چند نفر پیرمرد پاهاشون درد میکرد همین روغن رو خریدن و زدن به پاهاشون ، ی ده دقیقه بعد گفتن خیلی عالیه دیگه درد احساس نمیکنیم
خلاصه اون روز من اینقدر تعریف کردم از اون اشخاصی که خریدن و برمیگشتن میگفتن باز میخایم ، که شب ی کمی از روغن رو به زانوهاش زد و شروع کرد به مالشت
صبح که بیدار شدیم ، دیدیم که خیلی راحت راه میره و هیچی نمیگه ، ظهر شد و مادربزرگم بهش گفت ، آبجی شکر خدا انگار ناله نمیکنی و درد زانو نداری دیگه
خاله بزرگمون ی لحظه مکث کرد گفت راست میگی انگار این روغن مار خیلی عالیه
به مادربزرگم گفت اینقدر که مهرعلی از این تعریف کرد ، که من گفتم این روغن معجزه میکنه ، و شب همش خواب میدیدم که دارم راه میروم و هیچ دردی ندارم
شروع کرد به من گفت خدا خیرت بده ، عجب چیزی هست این روغن ، اگر امروز دیدیشون و همون جا بودن ، برام چند تا خرید کن ازشون
یادم هست تا چند سال بعدش ، بهم میگفت اون چی بود ، دیگه مثل اون روغن گیرم نیومد ، هر جا میرفتم ، همراهم میبردمش ، از عطاری میگفتم این روغن رو دارین ، میگفتن این چیه ، ما نداریم ،
ی روز حقیقتش رو گفتم بهش ، گفتم خاله بزرگ من به دروغ بهت گفتم که چند نفر خریدن و به پاهاشون زدن و گفتن عالیه ،
من فقط ی کم آب و تابش دادم و تعریف و تمجید کردم از معجزات این روغن
بهم گفت ، نه ، اون روغن اصل بود و معجزه میکرد هر وقت میزدم به زانوهام تا یک هفته هیچ دردی نداشتم ،
استاد الان میفهمم که قدرت باور و تلقین به خود و دیگران چه معجزاتی میکنه
اگر ما هر روز نکات مثبت و زیبایی و اتفاقات رو یاد آور کنیم و تمرکز کنیم
و باور داشته باشیم که میشود ، چون ما خالق اتفاقات و سرنوشت خودمان هستیم ، اون تجربه زیبا و دلخواهمون رو در هر زمینه خواهیم داشت
معجزه تی که ما تا الان به صورت آگاهانه نمیدانستیم و غافل بودیم
خدایا شکرت که در این مسیر الهی توسط دستان خودت یاد میگیریم و حرکت میکنیم
در پناه الله یکتا شاد پیروز ثروتمند و سعادتنمد باشید
به نام خدا
سلام به استاد عزیزم و بر و بچهای گل سایت
استاد وقتی داشتم این فایل رو گوش میکردم چنتا مثال از خودم یادم میومد که کجاها با ذهنیت منفی ، اتفاقات منفی رو جذب میکردم ؛
اولین مثالش توی روابطه ؛ یعنی من کلا با این ذهنیت پیشنهاد رابطه میدم که بابا همه دخترا دنبال پولن ، کسی براش ویژگی های مثبت تو مهم نیست ، دخترا دنبال ماشین خاص و درآمد خاص و اینچیزان و …
اتفاقی که میفتاد دقیقا همین چیزارو من تجربه میکردم و الان چندین ساله نتونستم رابطه عاطفی شکل بدم ، در صورتیکه کلی آدم هست که رابطه های خیلی خوبی دارن ؛ پس این ثابت میکنه که ذهنیت و باور من ایراد داره ؛
بعد بخودم گفتم این ذهنیت فقط نجوای شیطانه ، وگرنه اگه از دید خداوند به قضیه نگاه کنم میبینیم که :
کلی دختر با شخصیت و با کیفیت و مستقل هست که اتفاقا نه تنها دنبال این حاشیه ها نیستن که برعکس فقط ذات و شخصیت اون پسر براشون مهمه و من قبلا اینو چند بار تجربه کردم ؛
موضوع بعدی در مورد شغله ، من یه پیج فروش توی اینستاگرام دارم ، اصلا بیشتر وقتا با این ذهنیت پست یا استوری میزارم که بابا کی میاد پول بده پای این چیزا ، مردم نون ندارن بخورن و …
و اتفاقی که میفته هم دقیقا جهان همینو بمن ثابت میکنه و مشتریهام کم هستن ، در صورتیکه همکارهایی رو میشناسم که توی همین شغل درآمد خیلی عالی از پیجشون دارن ؛ پس این ثابت میکنه ذهنیت و باور من ایراد داره نه این شغل ؛
پس دوباره گفتم اینها فقط نجوای شیطانه ، وگرنه اگه از دید خدا به قضیه نگاه کنم میبینم که : ثروت و مشتری ثروتمند واقعا زیاده ، قبلا اینو خودم تجربه کرده بودم ، همکارهام هم این قضیه رو تایید میکنن ؛ هر روز واقعا داره ثروت و نعمت بیشتر میشه ؛
موضوع بعدی بحث کانال یوتیوب هست ، من قبلا که کانال یوتوب داشتم با این ذهنیت مطلب میزاشتم که بابا کی به این محتوای تو توجه میکنه ، اینچیزا مهم نیست ، ولش کن ، برو سراغ همون کار فیزیکی و زور زدن فیزیکی ، تو بدرد کار آنلاین نمیخوری و …
و با این ذهنیت اتفاقا بعد از یمدت رهاش میکردم و کلا بیخیالش میشدم ؛
باز گفتم اینها نجوای شیطان بوده ، وگرنه از دید خداوند :
کلی آدم هستن که با محتوای من عاشق خدای واقعی میشن ، اینکار خیلی مقدسه ، خیلی با ارزشه ، من میتونم هم به درآمد خوب برسم هم توی آخرت پاداش بمن داده میشه که کلی آدم رو به خدا نزدیکتر کردم و ….
واقعا ممنون استاد عزیزم ، این فایل باعث شد کلا یجور دیگه به اتفاقات زندگیم نگاه کنم و سعی کنم بجای گوش کردن و پذیرفتن نجوای شیطان ، تمرکز بزارم روی دیدگاه خداوند و اونها رو توی ذهنم تقویت کنم ؛
خدایا شکرررررررررررت ….
به نام هدایت الله
سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته گرامی و همه دوستان خوبم دراین سایت الهی
خداروشکر میکنم امروز هم با آگاهیهای خوب استاد چقدرایمان و اصل باورها را بهتر درک میکنم و سال نو را به همه دوستان خوب سایت عباسمنش تبریک میگم
در واقع ما اصلا ً درس سخت وآسان نداریم ،ما یک نگاه وباوری در مورد درسها داریم با این ذهنیت که من میتونم یادش بگیرم ومیرم یادش میگیرم آن ذهنیت قبلی را تغییر میدهم من در ذهنم خودم اتفاقات را پیچیده میکنم واتفاقات را رقم میزنم ،اگر نگاهم به درسها جوری باشد که این درس،کاملاً قابل یادگیری هست وبسیار لذت بخش وجالب هست ومن استعداد وتوانایی اش را دارم ومن خیلی راحت میتونم یاد بگیرم به همان نسبت میتونم درسها را یاد بگیرم ولی اغلب اینجوری بوده که در واقع اگر انتظارم این هست که یک کاری،یه درسی سخت است این اتفاق می افتد برای اینکه دارم به سختی های آن توجه میکنم ،بخاطر اینکه با یک پیش فرض منفی میرم سراغش ،همان مشکلات ،سختی ها ودردسرها را میبینم به این دلیل که انتظار داشتم سخت باشد
مثل همان توتفرنگی 19 دلاری ژاپنی که افراد انتظار داشتند خوشمزه باشد آنجوری برداشت کردند وآن توت فرنگی ارزون که دقیقا مثل قبلی بود وهردو از همین معمولی ها وارزونها بودند ولی چون انتظار داشتند از این معمولی هاست وبه درد نخور ،گفتند یک دنیا تفاوت هست بین این دوتا ،با اینکه هردو را پشت سر هم خورده بودندآن نگاهی که ما دارم، اگر نگاه مثبت باشد اتفاقات مثبت را جذب میکند وحتی اتفاقات خنثی را هم مثبت تفسیر میکند واگر منفی باشد برعکس ونکته جالبش اینجاست که چون من ذهنم را تربیت نکردم وهمین جوری انتظارم این است که اتفاقات ناجالب بیافته اینجوری ذهن داره اتفاقات را رقم میزند ،اینجوری نگرش ما ،ذهنیت ما شرایط را،اتفاقات راتفسیر میکند
چرا ذهن رسیدن به خواسته رو سخت یا پیچیده میکند ؟ به نظر من به دلیل باورهای اشتباهی که از گذشتگانمان به ما داده شده و از همه مهمتر ما اونا رو باور کردیم و الگوهای اشتباه رو میبینیم و اون ورودیها برامون باور اشتباه ساختن و همان میشود و رقم میخورد و چه میشود که ذهن رسیدن به یه خواسته رو آسان و راحت میکند؟باز هم همون باور برای ما کار میکند در هر دو صورت باور ست که اتفاقات رو رقم میزند و یا سخت و آسون میکند
پس باید روی باورها بیشتر کار کردوقتی کنترل ذهن نداشته باشیم و مواظب ورودیها نباشیم نا خودآگاه نکات منفی رو دنبال میکنیم
خدایا شکر و سپاسگذارت هستم که منت نهادی و دوباره دستم رو گرفتی و با محصولات وفایلها مسیر رو برام باز کردی و تکرار باورهای قوی و موندن در مسیر و رها نکردن باعث شد کلا نتیجه برگرده و این رو مدیون زحمات بی نظیر استاد الهی ام و مدد پروردگار میدونم و این یعنی هدایت میشیم بوسیله ی دستان خدا وقتی در مسیر درست هستیم انتظار مثبت باعث ایجاد باور مثبت میشود واین انتظار مثبت سبب میشه رفتار مناسب تر با آدمها داشته باشیم ،رفتار مناسب باعث میشه بازخورد مناسب داشته باشیم وبازخورد مناسب سبب میشه باور مناسب تقویت بشود ،باورمناسب باعث میشه که ذهنیت مناسب داشته باشیم وذهنیت مناسب سبب رفتار مناسب ،بعد بازخورد مناسب واین چرخه ادامه دارد وهمه چیز تغییر میکند
در پناه الله یکتا شاد سلامت و ثروتمند باشید انشاالله
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند رحمتگر و مهربان
یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَکَ تَبْتَغِی مَرْضَاتَ أَزْوَاجِکَ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ ﴿1﴾
اى پیامبر چرا براى خشنودى همسرانت آنچه را خدا براى تو حلال گردانیده حرام مى کنى خدا[ست که] آمرزنده مهربان است (1)
قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَکُمْ تَحِلَّهَ أَیْمَانِکُمْ وَاللَّهُ مَوْلَاکُمْ وَهُوَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ ﴿2﴾
قطعا خدا براى شما [راه] گشودن سوگندهایتان را مقرر داشته است و خدا سرپرست شماست و اوست داناى حکیم (2)
سوره 66: التحریم – جزء 28 –
سلام بر استاد نهایت گرامی و خانم شایسته عزیز
امید که خوب باشید
چه میشود که ذهن، رسیدن به یک خواسته را سخت و پیچیده میکند، و چه میشود که همان ذهن، رسیدن به یک خواسته را ساده و آسان؟
اگر جواب کلی بگویم همه کار ها را باور های ما است که انجام میدهد
در قسمت کسب و کارم: دایم میگفتم باید سه ماه اول باید کرایه تعییر را از جیب خود بپردازم
و در نهایت همان قسم هم میشد
و حالا در این مدت سه سال میشه که اصلا آن باور های مخرب را ندارم
بسیار از خواسته ها را وقتی به ذهن خود میگذاریم بطوری اتومات برای ما سخت میسازه بهتر همین است که نگذاریم به ذهن همه چیز را و مثال درست و الگوی مناسبی پیدا کنیم !
چه میشود که فرد ناخودآگاه به دنبال یافتن نکات منفی است، و چه میشود که توجه یک فرد، معطوف به یافتن نکات مثبت در هر موقعیت میشود؟
یکی از دلایل گفته میتانیم الگوی که ما به خود قرار دادیم مثل :پدر بزرگ و بزرگان که در فامیل ما است
زود بالای ما تاثیر میگذارد
الگوی مناسب داشته باشیم تا وارد مومنتوم منفی نشویم !
چه میشود که بعضی از آدمها خوششانس هستند و مرتباً فرصتها و نعمتها را حتی از دل هیچ جذب میکنند، و چه میشود که بعضیها آنقدر بدشانساند که بدترین سناریوی ممکن برایشان رقم میخورد؟
همان حرف استاد است که در سیمنار های خود میگفتن خرشانس ترین آدم را به یاد بیاریم وقتی همه به یاد میاوردن همان ردی بوده که علیبغم بوده
واقعین دنبال چرایی های ناحق نباشیم در دل کار بریک همه چیز برای ما گفته میشود از بی نهایت طریقه
و خدا را شکر این همه را و مثال های که شما استاد عزیز گفتین کاملا درکش کردم
در حفظ الله باشید