درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 3

در این قسمت، استاد عباس‌منش از خلال تجربیاتی که دانشجویان در بخش نظرات قسمت قبل نوشته‌اند، این اصل مهم را به ما یادآوری می‌کند که:

اتفاقات به‌ خودی‌ خود هیچ معنای خاصی ندارند، اما این پیش‌فرض‌ها ذهن و باورهای ما هستند که به آن اتفاقاتِ خنثی معنا می‌بخشند و آن‌ها را به واقعیت زندگی‌مان تبدیل می‌کنند.

ما در تمام جنبه‌های زندگی خود، داریم اثر پیش‌فرض‌های ذهنی‌مان را تجربه می‌کنیم؛ در کسب‌وکار، در روابط، در سلامتی و…

بنابراین، حالا که می‌بینیم چطور پیش‌فرض‌های ذهن ما، رفتار و عملکرد ما را رهبری می‌کند و زندگی ما را — و حتی خود ما را — تحت کنترل دارد، باید حداقل در این موضوع تأمل کنیم که:

  • آیا این پیش‌فرض‌هایی که خیلی راحت پذیرفته‌ام و هرگز درستی آن‌ها را زیر سؤال نبرده‌ام، به من کمک می‌کنند یا به من آسیب می‌زنند؟
  • آیا در خدمت من و خواسته‌هایم هستند یا بر علیه من؟
  • آیا این پیش‌فرض‌ها، باور به امکان‌پذیر بودن خواسته‌هایم را در ذهنم پرورش می‌دهند یا باور به غیرممکن بودن آن‌ها را؟
  • آیا رسیدن به خواسته‌ها را برایم آسان می‌کنند یا سخت؟

مثلاً:

  • پیش‌فرض‌هایی که درباره‌ی کسب‌وکار دارم، آیا به رشد کسب‌وکارم کمک کرده‌اند یا باعث شده‌اند که موفقیت شغلی را غیرممکن تصور کنم؟
  • پیش‌فرض‌هایی که درباره‌ی روابط دارم، آیا موجب تجربه‌ی یک رابطه‌ی عاشقانه، محترمانه و پایدار شده‌اند یا من را به این باور رسانده‌اند که «پسر خوب» یا «دختر خوب» کم است و داشتن یک رابطه‌ی موفق و عاشقانه، اصولاً غیرممکن است؟

توضیحات استاد عباس‌منش و مثال‌های روشن ایشان را در این قسمت بشنوید،
و با توجه به نکات مطرح‌شده، تجربه‌های شخصی خودتان درباره‌ی پیش‌فرض‌های ذهنی و درس‌هایی که از این قسمت گرفته‌اید را در بخش نظرات همین قسمت با ما به اشتراک بگذارید.

منتظر خواندن تجربیات سازنده شما هستیم


مطالعه اطلاعات کامل درباره دوره «هم جهت با جریان خداوند» و نحوه خرید این دوره 


درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 1

درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 2

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 3
    129MB
    34 دقیقه
  • فایل صوتی درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 3
    33MB
    34 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

250 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «رضوان یوسفی» در این صفحه: 1
  1. -
    رضوان یوسفی گفته:
    مدت عضویت: 2236 روز

    به نام خدایی که بشدت کافی ایست

    سلام بر بندگان خاص خدا، سلام به قافله عشق سلام به رهروان درستی و صداقت

    خدا را هزاران بار شکر که این سایت الهی به لطف الله مهربان بر پاست و بهترین خودش است خدایا شکررررررررت.

    قبل از ماه رمضان خانوادگی به خونه برادر همسرم رفتیم. برادر همسرم یکم صداش گرفته بود و حالت سرماخوردگی داشت، که همسرش گفت بعلت گردو خاکی بود که چند روز پیش اومده و سرماخوردگی نیست. برگشتیم خونه همسرم سرما خورد و گفت: احمد سرما خورده بوده و شما به من راستش رو نگفتید و من الان سرما خوردم. بهش گفتم اگه قراره سرما خورده باشه، پس چرا ما سرما نخوردیم و فقط تو سرما خوردی. خلاصه از بس همسرم از آدم سرما خورده میترسه، وسریع سرما میخوره، خونه کسی که کوچکترین علائم سرماخوردگی داشته باشه نمیریم. حتی اگه بالفرض من تنهایی برم خونه خواهرم که بچه اش سرما خورده باشه، و اون متوجه بشه، سرما میخوره، چون که به خیال خودش من ویروس سرماخوردگی رو آوردم خونه.(البته این ترس از سرماخوردگی بعد از کرونا و درگیر شدن ایجاد شد و گرنه ما قبلا هر کس سرما میخورد می رفتیم عیادتش)

    بچه که بودیم، برادرم از بیرون اومد، دستش رو روی سرش گذاشته بود، بهش گفتم چته؟ گفت بچه ها با سنگ زدن تو سرم، بعد که دستش رو برداشت، دستش خونی بود، برادرم با دیدن خون، شروع کرد به گریه کردن. من خنده ام گرفته بودم و کلی بهش خندیدم ولی اون همچنان گریه می کرد، چون خون رو دیده بود، فکر می‌کرد سرش درد میکنه.(خخخ)

    استاد با آموزه های شما در دوره ی بی‌نظیر عزت نفس و احساس لیاقت تونستم سالن زیبایی ام رو با کمترین امکانات ممکن راه اندازی کنم. حتی صندلی اصلاح هم نداشتم ولی کم کم با کار کردن تونستم صندلی اصلاح و صندلی استادکار بگیریم. قبل از عید نوروز گفتم کاش یه ناخن کار که خونشون نزدیک خونه ما بود میومد برا سالن کار انجام بده. برا همین گفتم واتساپ استوری می کنم، شاید موردی پیدا بشه. ولی سرم شلوغ بود استوری نکردم. شب همون روز که تو سالن بودم و داشتم کار مشتری رو انجام میدادم، یه خانمی اومد و گفت: که من ناخن کار هستم و خونمون همین نزدیکی هاست و علاوه بر ناخن، ماساژ درمانی و اسپا پا و پاکسازی صورت هم انجام میده. و همون شب وسایل اش رو آورد. میز مطالعه ام رو بعنوان میز کارش آوردم تو سالن و وسایل اش رو چیدم.

    این همان داستان شما که میگید افراد رو خدا میاره ، نه با تبلیغ و این همونی که گفتید، با افراد کمتر کار بیشتر، این شخص به تنهایی کار چهار نفر رو میتونه انجام بده.

    خدا را شکر علاوه بر مشتری های که تو منطقه مون هست از جاهای دیگه هم میاد.

    و خدا را هزاران بار شکر که خبرهای خوبی در راه است.

    خدا را شکر بخاطر این رزق بی حساب

    خدایا حافظ همه عزیزانم باش.

    در پناه حق همه ی ما روز به روز توحیدی تر و ثروتمند تر و شادتر و موفق تر و سعادتمند تر باشیم الهی آمین.

    حسبی الله و نعم الوکیل

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 159 رای: