درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 3 - صفحه 2
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2025/03/abasmanesh-9.webp
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2025-03-25 23:00:252025-04-30 07:29:45درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 3شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز
استاد میخوام از تجربهی خودم تو دوران کودکیم بنویسم که پذیرفتن یه باور بسیار مخرب و اشتباه توسط منی که سن کمی داشتم و ذهنم عاری از هرگونه آلودگی و باور منفی بود چطور مدام به جسمِ من آسیب میزد..
تو دوران کودکی من یاد ندارم پاییز و زمستونی اومده باشه و من حداقل دوبار سرما خوردن به بدترین شکل ممکن رو تجربه نکرده باشم.هرسال وقتی تنها یه مقدار هوا سرد میشد من درگیر این بیماری میشدم و تا دکتر نمیرفتم تغییری تو حالم دیده نمیشد و این به خاطر چندین باور مخربی بود که من از سمت خانواده و اطرافیان پذیرفته بودم.چه باورهایی بودن؟ سیستم ایمنی بدن تو ضعیفه و تحمل سرما رو نداره ( که این باعث شده بود من هرسال منتظر تجربهی بیماری باشم ) ـ اگه بیمار بشی خیلی دیر بهبود پیدا میکنی پس باید خیلی مراقب خودت باشی ( باعث شده بود همیشه با وجود مراقبتهای زیاد خیلی دیر حالم خوب بشه و این خود مراقبتیِ زیاد باعث میشد من محتاطانه عمل کنم و اون نگرانی و اضطراب از اینکه نکنه بیمار بشم توجه منو به سمت ناخواستهها و منفیها جلب میکرد ) باور دیگهای که وجود داشت این بود که حتماً باید به پزشک مراجعه کنی وگرنه درمانی اتفاق نمیافته ( و به این علت که من زیاد دکتر میرفتم برای خودم یه دکتر شخصی انتخاب کرده بودم که هربار به همون مراجعه میکردم و اینو پذیرفته بودم که تنها همین پزشک میتونه منو معالجه کنه و نه هیچکس دیگهای.حتی اگه تنها نسخهی اون یه قرص استامینوفن بود.و قبول کردن این باور باعث میشد نسخههای دیگه از سمت اشخاص دیگه رو بدن من تأثیری نداشته باشه حتی اگه هیچ تفاوتی در داروهای تجویز شده وجود نداشت )
این بیماری تا حدی ادامه دار بود که من علنا از یه سرماخوردگیِ ساده بدترین حال جسمی رو تجربه میکردم و سال ها به همین منوال پیش رفت تا اینکه متوجه شدیم اشتباه در ذهنیت ما هست که نتیجه رو ایجاد میکنه نه صرفاً فصل پاییز و سرما
و من چرا با اطمینانِ کامل به شنیدههام ایمان داشتم؟ چون 1.از سمت اشخاصی به من گفته شده بود که من کاملاً نسبت به اونها ایمان و اعتماد داشتم و کوچکترین حرفشون ذهن آمادهی من رو تحت تأثیر قرار میداد یعنی خانواده و اطرافیانِ نزدیک 2.چون یک بار این اتفاق رخ داده بود و من یاد گرفته بودم که باید با این دید به اون مسئله که یک دید منفی بود نگاه کنم،همین باعث شده بود افکار من احساسات من رو تقویت کنه و بهدنبال اون احساسات و تجربههای من به افکارم قدرت بیشتری ببخشه و این چرخه مدام در حال تکرار شدن و قدرت گرفتن بود تا جایی که من حتی تو فصل تابستون هم منتظر سرماخوردگی بودم و اون ترس و استرسم دلیلِ همیشه بیمار بودنم در طول سال بود.و 3. اینکه ذهن من آماده و پاک و پذیرای هر صحبت و باوری بود که دریافت میکرد..
و اینجاست که من با توجه به تجربیات خودم مفهوم این جملات رو بهتر درک میکنم که ( این ذهن و باور ماست که به افراد ، موقعیتها ، شرایط و در یک کلام زندگی معنا و مفهوم میبخشه ، همهچیز ذهن و باوره و این باورهای منه که زندگیِ من رو میسازه )
تجربهی بعدی این بود که من دو تا از دوستان عزیزم به بیماری سرطان مبتلا شدن و هردو جدای از خانواده و اطرافیان از سمت پزشکشون هم جواب شدن.این دو عزیز همدیگه رو نمیشناختن اما من با توجه به شناختی که در مورد زندگی هرکدوم داشتم از این موضوع آگاه بودم که روند درمانشون چطور داره پیش میره.
اون دوستی که خانم بودن سنشون بالاتر بود و جسمشون بیشتر درگیر این بیماری شده بود با کنترلی که روی ذهن و ورودیهاشون داشتن و تمریناتی که انجام میدادن بعد از گذشت مدت زمانی سلامتیشون رو کاملا به دست آوردن و الان یه رابطهی عالی و یک بیزینس بسیار موفق دارن به شهرها و کشورهای زیادی مسافرت میکنن و هر روز به دنبال رشد و پیشرفتن.
ولی اون دوستی که آقا بودن ، سنشون کمتر بود و به همین بیماری مبتلا شدن و با همون ناامیدیها مواجه شدن،ذهنشون به یک ذهنیت به شدت منفی ناامید کننده و مخرب تبدیل شده بود و به حدی در جریان مومنتوم منفی افتاده بودن که تلاشهای ما ، خانواده و اطرافیان هم کمکی نکرد و بعد از یه مدت کوتاهی فوت کردن که این غم از دست دادن ضربهی بزرگی برای خانوادهشون بود.
تو این مثال دو دیدگاه متفاوت و به دنبال اون دو تجربهی متفاوت وجود داره که نشون میده باورهای ما تا چه حد در تجربیات زندگیِ ما تاثیر داره ما میتونیم در بهشت باشیم و با ذهنمون از همون بهشت جهنمی بسازیم و بالعکس میتونیم در جهنمی باشیم که با ذهنمون از همون جهنم بهشتی رو میسازیم.
و واقعا زندگیه ما یعنی افکار ما..
و استاد خداروشکر میکنم بابت درک و دریافت این آگاهی ها از زبان شما..
ازتون سپاسگزارم
به نام خدا
سلام به استاد عزیزم و همه دوستان تو این سایت الهی
استاد چقدر درس های این فایلها دلنشین واقعا باید هر فایل رو چند بار گوش داد و نکته هاش راه گشا ترین هستن
استاد ما بین این کامنت هایی که خوندید من کلی خاطره از این باورهای ذهنی برام یادآوری شد مثلا اینکه من باورم بر این هست تو هر مغازه ای برم سریع بعد رفتن من اونجا، اون مغازه پر مشتری میشه و اینقدر این باور درونم قدرت گرفته که حتی خود صاحب مغازه هایی که مشتری ثابت شون هستم به زبون میارن این باور منو که شما خوش قدم هستی و وقتی میای مشتری زیاد برامون میاد یعنی واقعا اینقدر تمرکز ذهن و باور پاسخگو هست که بدون گفتنش هم میشه به دیگری انتقال داده بشه
و یه باور دیگه که یادم اومد عمه ام اعتقاد داره که اگه به اندازه 20 نفر هم برنج دم کنه موقع سرو غذا فقط میتونه به اندازه مثلا 5 یا 6 نفر سرو کنه اون برنج رو و همیشه میگه دستم برکت نداره درصورتیکه این برکت داشتن یا نداشتن نیس این باورش هست
واقعا استاد همه چیز قدرت ذهن و کنترل ذهن و باورهای محکم شکل گرفته درون ما هست
چقدر خدا همه افرادی که تو مسیر درس های شما هستن رو دوست داره که اینجا هدایتشون کرده و واقعا باید من شکرگزار بودن خودم اینجا باشم خدایا شکرت بابت این هدایت ها بابت این درس ها بابت این آگاهی ها خدایا شکرت
در پناه خدا باشید
سلام استاد من اولین بار هست که دارم کامنت میزارم و حس جالبی داره اول تجربه خیلی قشنگمو میخام باهاتون به اشتراک بزارم و سوال بپرسم
پدر بنده بسیار آدم فوقالعاده ایه از همه لحاظ و یه نکته خیلی مثبتی که داشت و داره این بود که همیشه به من و داداشم و خواهر خوشگلم میگه که شما نابغه این از شما زرنگ تر نیست
با مثال های قشنگش که اره ! رایکا تو یک سالگیش نقاشی میکشید یا اینکه رایکا تو کمتر دو سالگیش خودش یاد گرفت خودش بره دسشویی یاا رایکا بهتر از همه همه چیو میفهمه
خلاصه گذشت و گذشت من داشتم به این فکر میکردم که چرا موقعی که مدرسه میرفتم اصلا درس نمیخوندم ولی نمره های بالای هیجده و نوزده میگرفتم یا مثلا چرا بعد دیدن ورزش های مختلف و مثل پینک پنگ مثل والیبال مثل فوتبال و شنا و دو میدانی همشونو یاد میگرفتم چجوری ممکنه؟
بعد الان که گوش دادم این فایل باحالتونو فهمیدم وااای اون حرفای بابام چه تاثیری گذاشته روم جوریکه من با ویژگی های که همه دارن بشدت آدم زرنگی هستم و همه چیو واقعا زود میفهمم
یه نمونه دیگه هم هست خیلی قشنگ بود داشتم متن بالارو مینوشتم یادم اومد
من یه مدت بود که تو کارم هر روز به مشکل بر میخوردم اشتباهاتی میکردم و یکم گیج شده بودم یروز به لطف خدا هدایت شدم و مامانم یه فایل برام فرستاد که راجبه توحید عملی بود که شما به خواهرتون راجبه رانندگی توضیح میدادید که هر چقدر هم حرفه ای شدی بازم بگو که من نمیدونم هیچی در برابر خدای خودم و خدایا هدایتم کن کمکم کن
من گفتم خودشه من باید از این فکر که من خیلی بلدم من حرفه ایم در بیام ( دلیلش هم این بود چون چهار سال وقت گذاشتم تو کارم و سبک خودمو ساختم در این حد )
من اومدم گفتم باید با خدا ارتباط بگیرم توی پیام ذخیره شده های تلگرامم نوشتم خدایا کمکم کن من نمیدونم (چون همون لحظه سین میشه به خودم میگم که خدا همیشه هست و میخونه و جواب نمیده سریع میره سراغ اینکه خلق کنه تو زندگیم )نوشتم و رفتم سراغ کارم بعد به خودم گفتم خب الان از کجا بفهمم قلبم باز هست و هدایت هارو میشنوه ؟
بعد یاد یه حرف شما افتادم که اگه حالت بد باشه یعنی از خدا دوری و اگه نزدیکت باشه خوشحال خوشحالی اینم بگم که من داشتم میرقصیدم و آهنگ میخوندم بعد یه صحنه اینقدر خوشحال شدم که خدا کنارمه و اومده اشکم در اومد و به لطف خدا همون روز جز بهترین روز های کارم شد کلی سود کردم، و مشکلاتی هم که پیش میومد رو بقدری راحت حل میکردم که معرکه بود خدایاشکرت همین الآنم حسم عالی شد نوشتم
یه مثال دیگه هم هست که قشنگه (رو من تست کردن خانواده)
من دوسال پیش توی کارخونه سیب زمینی خلال کار میکردم و واقعا استاد کار سختی بود عجیب کار سختی بود یعنی وقتی بار میومد نزدیک بیست و پنج تن بار بود کیسه های پنجاه تا هفتاد کیلویی و حالا با یه مبلغی باید دو نفری پیاده میکردیم
به مامانم گفتم قضیه کارمو و ناله میکردم از درد پاهام و دستام مامانم زنگ زد و رفت خرید منم خوابیدم صبح که بیدار شدم برم سرکار مامانم یه معجون های کوچولو و خوشگل درست کرده بود که خیلی هم خوشمزه بودن
بهم گفت بیا بخور گفتم چیه گفت این معجونه با عسل طبیعی کوهستان که اگه خالی بخوری از گوشاات خون میاد و اینا
خرما پیاروم مغز و گردو تازه یعنی یدونه دیشب من خوردم تا الان بیدارم من با خودم گفتم ایبیولل خدایااا شکرت شکرت شکرت
خوردم یه دوتا هم بردم اقااا منو نمیشد بگیرییی بقدریی قوی شده بودم بقدری قوی شده بودم که استراحت هم نرفتم بعدش بار اومد سنگین ترین باری که دیده بودم یه هیجده چرخ پره سیب زمینی
آقایی که همکارم بود گفت اوووووه قراره کشته بشیم به چنارونی
بعد غر زدن که نمیشه و فلان
من اونجا گفتم به رییس شرکت که من این آقا خالی میکنیم گفت اگه خالی کنین یه مبلغ خوبی مزد شماست سینه سپر رفتم تو اتاق استراحت معجون هارو برداشتم خوردم و تموم اون بارو تو دو نیم ساعت خالی کردیم که انصافا هشتاد درصدشو من خالی کردم
و نمیدونید چه حسی داشتم معرکه بود
به خاطره دیگم دارم از مسابقات که دوست عزیزمون تو فایل به بچه ها قرص دادن و اونا مسابقه رو بردن خیلی قشنگ بود
مدرسه ی ما برای مسابقات دو و پرتاب وزنه کساییو داشتن که ببرن و اونا به دلایل عجیب رفتن مریض شدن و غیره
که سریع از دانش اموزا تست گرفتن و آماده شدن که برن مسابقات خیلی مهمی بود اسپانسر داشت و خیلی دیگه تحویل گرفته بودن مسابقه شرکت کننده های دو سرعت و استقامت دوستای نزدیک من بودن و ترس شدید گرفته بودن که ابرومون میره و اینا من دیدم نمیشه اینجوری، اینا اینجوری برن پس میوفتن گفتم میرم میام رفتم از مغازه جوش شیرین خریدم اومدم
(چون جوش شیرین بو نداشت و مطمئن بودم مزه شو تست نکرده بودن قبلا) بهشون گفتم بیاید گفتن چیه این ؟گفتم رفتم از عامر پودر دوپینگ گرفتم (عامر کله گنده و قاچاقچی منطقه بود )
گفتن خداییی ؟ بده بده بخوریم
بعد بهشون گفتم بچه ها فقط این اگه خوردین دلپیچه میگیرین و به مشکل میخورین بعد مسابقه ولی اگه همش از بدنتون کار بکشید یعنی بدویید اینجوری نمیشه گفتن حله داداش دمت گرم بوسیدن منو اینجور کارا
استااااد مسابقه شروع شد جوری که پاهاشونو به زمین میکوبیدن و تند تند میدوییدن که من داورا مربیمون خودشون از تعجببببب چشمامون مثل گردو شده بود جوری مسابقه رو با اختلاف بردن که نگم براتون الآنم اینقدر.خندیدم موقع نوشتن صورتم گرفت
خیلی خوشحال شدم تجربه واقعا قشنگی بود کامنت گذاشتن خدایا شکرت دو روز بود حالم هم ناجالب بود ولی با گذاشتن این کامنت خیلی خیلی حالم خوب شد
و جا داره بگم خیلی ایده قشنگی بود این فایل راجبه توت فرنگی واقعا ذهن خلاق و باحالی دارین استاد و اینکه متشکرم عجیب از اینکه همیشه آگاهی های خیلی کارآمد خیلی مفید خیلی قشنگ خیلی دل نشین به من و بقیه میدید دمتون گرممم ️
و سوالی هم که داشتم این بود چجوری از موضوع این فایل تو کارم استفاده کنم تا به هدفم برسم ؟
ممنون میشم جواب بدین
شاد باشید خوشحال باشید پر انرژی باشید موفق باشید پولدار باشید سلامت و تندرست باشید و انشاالله خدا هدایتگر و حامیتون باشه ️
استااااااااد….
سلام چقدرر شما خوبین.استاد خدا وکیلی من رو دانلودی ها کم کامنت میزارم ولی چون گوینده مستمع را سر ذوق آورد،منو ب ذوق آوردید ک بنویسم…..
من کنترل کانون توجه قانون آفرینش رو خریدم ک دقیقا همین حرف این فایل ک ی قرص خارجی با بروشور میدی ب طرف و تلقین میکنی بهش و سالم میشه مثل اون شفادهنده های بریتانیایی ک میگفتن ب نام مسیح تو رو شفا میدم و طرف از رو ویلچر بلند میشد……..
من تمرین عبارات تاکیدی رو انجام دادم و دستم ک عرق میکرد بهتر شده و جلوی آینه ک ب چشمام نگاه کردم چقدرررر چشم تو چشم راحت ب آدما نگاه میکنم.واقعا حلالتون بشه از پولهایی ک از دوره ها میگیرید ک چقدررر خالصن و این بحث توت فرنگی 19 دلاری رو توی جلسه 5 کنترل کانون توجه گفتین و واسه من پدیده همزمانی شد ک اینو دیدم……
استاد من قانون درخواست تجسم کنترل کانون توجه رو خریدم چون روابطم ی ذره مخدوشه تو شهرم 1 اسفند تمرکزی نشستم تمرین ها رو انجام دادم میخواستم ک
با فامیل هام ک روایطم بد شده روبرو نشم ولی گفتم من باید بمونم و بجای اینکه برم ی شهر دیگه و مثل حضرت موسی در ب در خیابونا بشم و آواره بشم جالا از جیبمم چند میلیون خرج کنم و ب خانوادم فشار بیاد می مونم و حتی عیدی هم میگیرم…..
واقعا این عید من خییییلی خوب رد شد و کمترین دلخوری واسه من پیش اومد واقعا خودم انتظار نداشتم اینقدررر خوب عید دیدنی ها تموم شه جالبه چند تا ن ی دونه همزمانی واسم رخ داد مثلا الان دایی ام ک ازش دلخورم بخاطر ی مسائلی،رفتم بیرون دقیقا توی راه ی دوستم زنگ زد باهاش 1 ساعت حرف زدم بعدش ی دوست دیگم توی زنجان حرف زدم وقت گذشت بعد رفتم پارک دیدم یکی بسکتبال بازی میکنه
قانون درخواست ررراحت اجرا شد 1 ساعت هم اونجا بسکتبال بازی کردم بعد خواهرم زنگ زد گفت چ خوب نبودی ک مهمون های زیادی علاوه بر دایی ک با اونا هم متاسفانه بنا ب دلایلی رابطم شکر اب شده اومده بودن.
شکر……
بعد همزمانی دیگه…..البته قبلش اینو بگم ک من فهمیدم ک آقا اصلا اتفاقات بخاطر فکر هاییه ک من میکنم و چون من تو 1 ماه فکر سالم کردم این جوری قشنگ عید تموم شد پس چرا سال پیش ک اعصایم خورد بود افتضاح شد……جالبه من توی این عید بخاطر دوره های شما
ن تنها فرار نکردم و چند میلیون خرج نکردم بلکه موندم و 2 میلیون هم عیدی گرفتم و درامد داشتم و هزینه ای هم نکردم و ب سلامت خودمو از این آخرین عیدی ک اینجوری میشه عبور دادم….
با این عبارت تاکیدی ک من نابغه هستم و از نبوغ خودم استفاده میکنم……
استاد واقعا شما خیییلی ساده فیلم میگیرن من اون یکی سایت های موفقیت رو میبنم اولا سایتشون رو میبینم اصلا خندم میگیره ک چقدررر سایته آماتوره و کامنت ها هم ک اصلا معلومه بهش بها داده نمیشه و چیپ هست
بعدش خیییلی تجمل گرا اند و بیشتر ب حاشیه نگاه میکنن و استاد انگار انسان ها دوست دارن ی کم ک نتیجه میگیرن خدا رو ب ذهن خودشون بگن حتی همین استادای موفقیت،درحالیکه همیشه باید بگیم قانون چطور عمل میکنه
من دیروز زدم معنی کلمه سنت اومد کردار عملکرد و شیوه ای ک بدان عمل میکنه و فهمیدم و لا تبدیل لسنت الله اینه ک خدا ب ی طریقی خاص عمل میکنه و اون قانونشه
بعدش اساتید موفقیت دیگع و حتی سید حسن آقامیری دوست داشتنی ک خیلی دوستش دارم و عالم دینی هستن خوششون میاد خدا رو با دید انسانی معدفی کنن
ک در ظاهر آدم خوشش میاد خدا مثل آدما عمل کنه ولی خدا طبق قانون عمل میکنه و ب خودم گفتم ببین حتی این آدم ها ک در ایران جزو ادمای برجسته هستن هم دارن
اشتباه فکر میکننا.یا ی استاد بزرگی هستن تو یکی از فایلاشون گفتن ک خدا گفته اینجوزی نماز بخون و دیگه حرف دیگه ای باقی نمیمونه چون خدا اینجوری دوست داره گفتم بابا ببین با اینکه استاد بزرگیه و خیلی چیزاش درسته ولی این حرفش اشتباهه…………..
استاد واقعا دوره قانون افرینش خیییلی خالصه حاشیه توش نداره من موندم شما چجوری این همه خالص این دوره رو گفتین و فقط حرفی نبوده ک باعث شه فیلمه پر شه بدید بیرون ازتون تشکر میکنم واقعا روانپزشکای قهار ایران نتونستن مشگل منو حل کنن ولی شما تونستین چون قلبم گفت برو پیش عباسمنش ….
روانشناس قهار بهم گفت مشکل تو راه درمان نداره و باید منتظر روش های جدید باشی بعدش سریع قلبم درد کرد بهشون گفتم یعنی خدا با اون عظمتش ب من دردی داده ک راه حل نداره قلب من این حرفو قبول نداره و دیگه پیششون نرفتم….
امیدوارم این کامنت منو خونده باشین ضمنا فیلم سخنرانی پادشاه هم ک گفتین دقیقا پادشاه بهش گفته بودن تو ی الکن هستی و مادر زاد لکنت داری ولی گفتار درمانگرش
لاینل لوگ بهش گفت من بهت قول میدم هیچ بچه ای با لکنت متولد نمیشه این تخصص منه و دقیقا پادشاه گفت راست میگین من از 6 سالگی لکنت گرفتم بخاطر بد رفتاری و نیشگون دایه ام……
استاد من توی ایران پیش بزرگترین هیپنوتراپ و روانپزشک رفتم پیش بهترین روانشناس ایران رفتم بخدا اینا با اینکه آدمای شریفی بودن من دیدم خووشون هزار تا مشکل روحی و جسمی دارن با 2 تا چشمام از نزدیک دیدمشون….
تنها گسی ک ب جرئت میگم در تمام زمینه ها عالی بوده شما هستین اونم چون ب حرف خدا گوش دادین…………
سلام و درود خدمت استاد عشق و مریم بانوی شایسته که شایسته بهترین تقدیر هاست و خدمت تمام همفرکانسی ها عزیز
انشاالله که امسال بهترین سال همه امون باشه
بله همه چیز بر میگرده به باور هر فرد و اینکه خداوند ما رو جزیی از وجود خودش خلق کرده و قدرت خلق کنندگی رو در اختیار و جز صفات انسان قرار داده ولی با توجه به گذشت زمان و ورودی های ذهنی مان ما از اصل خود دور مانده ایم و خداوند راه سعادت و برگشت به اصل خود رو بوسیله هزار دستانش که یکیش شما خوبان هستین داره به ما یاداوری میکنه مایی که جوینده و طالب هستیم
چون هرکسی کو دور ماند از اصل خویش. باز جوید روزگار وصل خویش
بله همه ما در تلاشیم تا با هدایت های خداوند و یاداوری و تلنگرهای استاد عباسمنش بر گردیم به اینکخ ما خالق زندگی خود هستیم و این باور دوباره در وجود ما رشد کند که هرانچه را که بخواهیم و ذهنمان باور میکند میتوانیم بدست بیاریم و خداوند خودش در کتاب اسمانیش فرموده ما سرنوشت قومی رو تغییر نمیدهیم مگر به دستان خودش
و امسال ما در اینجا تصمیم گرفتیم که سرنوشت خودمون رو خودمن خلق کنیم و بهترین ها را که لیاقتش را داریم ار سلامتی شادی ثروت و سعادت برای خودمون خلق کنیم و فقط و فقط روی خودش حساب کنیم و فقط و فقط خودمان مسول زندکی خودمان هستیم نه هیچ کس دیگر و حال و احوال خودمون رو به هیچ کس و هیچ چیز گره نزنیم ،پس پیش به سوی خلق بهترین ها با قدرت
امیرکاوه عزیز و دوست داشتنی بهت تبریک میگم که بالاخره دستت به نوشتن کامنت باز شد و رد پا داری از خودت به جا میذاری که بدونی که کی هستی و چه قدرتی داری ،افرین بهت ️️
به نام نور و رحمت و عشق و خدایی که به شدت کافیست
سلام به استاد عزیزم و همه بچه های سایت فوق العاده عباسمنش دات کام
استاد جونم خیلی خیلی ازتون سپاسگزارم به خاطر این سه فایل عالی و فوق العاده که هر قسمتش صدها درس زندگی داشت برامون و اگر باورش کنیم مسیر زندگی به شدت برامون نرم و روان و لذت بخشه //
استاد بابا درسته این سایت یه سایت واقعا حرفه ای و حرف اول رو تو دنیا میزنه .
درسته واقعا توی کیفیت کامنت ها قابل مقایسه با هیچ سایت دیگه ای نیست
درسته کیفیت و مفید بودن و به دور از حاشیه بودن توی این سایت موج میزنه
درسته روزانه صد ها نفر بدون هیچ تبلیغاتی توی سایت میاند و زندگیشون رو رو به راه میکنند .
درسته این سایت یه سایت معمولی نیست و یک دیتا سنتر از باور های توحیدی و خدایست که دنیا و آخرت رو میسازه
درسته که تمرکز و وقت گذاشتن روی این سایت برای هر دقیقه اش آدم رو صدها سال به جلو میندازه
ولی این حرف رو قبول ندارم که میگید فقط داره با سه نفر کارمند داره کار میکنه …..
اینجا رو دیگه اقراق میکنید
میگید چرا ؟؟؟
خوب مشخصه منی که سال هاست توی این فضا و توی این اقیانوس آگاهی دارم شنا میکنم دارم میبینم چه خبره و خدا چطور داره این ممنتوم بهبود و روند رشد رو تقویت میکنه .
پس ما افراد سایت اینجا چکاره ایم که توی هر فرصتی میایم توی سایت و پرسه میزنیم توی کوچه پس کوچه ها سایت و هیچ موقع هم برامون تمامی نداره و من اصلا نمیتونم بگم که همه جای این سایت رو بلدم .
اره استاد ما هم به عنوان کارمندهای این سایت توحیدی قبول کن . البته که توی راس خودتون و خانم شایسته و خانم فرهادی عزیز و آقا ابراهیم عزیز و دوست داشتنی هستید ولی تک تک مارو هم به عنوان کسی که داریم این مسیر زیبا رو هم قدم باشما طی میکنیم به کارمندی قبول داشته باش /
این همه از کسب و کارهای بزرگ و زنجیره ای مسال زدین که چندین هزار و بعضا چندین ملیون کارمند دارند/ خوب الگو به این خوبی جلوی چشم خود ما که در سراسر جهان کارمنداتون پخشه و دارند توی بهترین حالت برای خودشون و برای شما کار میکننند .و حتی از CIA هم دارین خفن تر کار میکنیم .
در ادامه این مطالب فوق العاده بزارین یه مثال از خودم بزارم توی دوران خدمت که بحث مسابقه مچ خواباندن بود و من تا قبل اون زیاد این کار رو نکرده بودم یکی از بچه های آسایشگاه یه نگاهی به عضله ی دستم کرد و گفت چقدر عضلاته تو مثل سنگ سفته برعکس حجم خواصی نداره ولی چقدر مثل قلوه سنگ محکمه و وقتی خودم دقت کردم و مقایسه کردم دیدم آره و همون لحظه یادم به کار قبل از خدمت ام اومد که توی برهه ای مجبور بودیم شمش های آلمینیوم تو پر رو برای کارمون فقط با اره برش بدیم و این کار هفته ها طول کشید و عضلات من اون موقع رشد خوبی داشت .و بعد از اون که بچه ها گفتند بیا مچ بندازیم با اینکه اندام بزرگی نداشتم تقریبا 90 درصد افراد آسایش گاه رو به جز چند نفر خواباندم و شاید اگر دوستم اشاره نکرده بود به این خصوصیت من اصلا 20 درصد هم برام امکان پذیر نبود.
در مورد کسب و کارم هم نیز به همین شکل بود وقتی من شروع کردم به کسب و کارم در سال 90 اصلا هیچ نداشتم و تازه از خدمت اومده بودم و فقط یکسری تجربه شاگردی توی حوضه برق صنعتی داشتم و با یه کیف ابزار شروع کردم و توی چند ماه روند کارم روتین شد و تونستم توی چند ماه توی پرت ترین شهرک صنعتی که شاید توی روز 20 نفر از جلوی اون مغازه رد نمیشدند مغازه بزنم و مغازه من توی عرض چند ماه تبدیل بشه به یک کارگاه پر رونق از کسب و کار و شاگرد و کلی سفارشات تابلو برق که خیلی وقت ها مجبور بودیم از فضای جلوی مغازه برای تابلو ها زیاد و یا تابلو های بزرگ استفاده کنیم .
یعنی من تنهی تبلیغ ام شاید اون سال 12 هزار تومن برای چاپ کارت ویزیت بود اونم نه به عنوان تبلیغ به عنوان دادن اطلاعات به کارخونه داره ها برای تماس با من و همه مشتریان من رو مشتریان دیگه معرفی میکردند و حتی منی که تحت عنوان واحد صنفی کار میکردم پروژه هایی رو میگرفتم که شرکت های رقیب من با اسم و رسم خیلی بهتر حسرت داشتند چنین پروژه هایی رو فقط به عنوان رزومه کاریشون بگیرند. در صورتی که مسئول اون شرکت خودش میومد در مغازه من و درخواست انجام پروژه شون رو میکرد/
و تنهی کار من تمرکز روی بهبود کسب و کارم بود هم از لحاظ کیفیت و هم از لحاظ سرعت بخشیدن و سعی در خوش قول بودن .
استاد ازتون ممنونم در پناه رب العالمین شاد و پیروز باشید
سلام و درود خدمت استاد عزیزم و همه دوستان عید همگی مبارک ان شاا…حال دلتون همیشه عالی باشه
خیلی وقته از آخرین کامنتم میگذره ولی این سری فایل های توت فرنگی 19 دلاری خیلی تاثیر گزار بود روی من و واقعا لذت بردم از گوش دادنشون
من عاشق اینم که همیشه فایل های استاد رو هنگام رانندگی تو ترافیک های سنگین تهران به صورت صوتی گوش کنم و تمرکزم از روی رانندگی های بد و حجم ترافیک بردارم و از اون تایم مرده بهترین بهره و ببرم ولی این دفعه جهان شرایطی رو برام فراهم کرد که به صورت تصویری و با تمرکز خیلی بالاتر این 3 فایل بی نظیر رو نوش جان کنم و لذت ببرم، الهی صدهزار مرتبه شکرت
تجربه ای که میخوام براتون بگم برمیگرده به بدن و اندام خودم،
من از بچگی همیشه اینو توی وجودم باور داشتم که بدنی عضله ساز و همیشه آماده دارم و همیشه هم دور و اطرافیانم اینو به من گوشزد میکردن که داود خیلی بدن خوب و اماده ای داره و این باور درون من اینقدر قوی هست و اینقدر ذهنیت خوبی دارم نسبت به بدن خودم که همیشه این صدا توی سر من تکرار میشه که من هر چی میخورم عضله میشه،
واقعا همیشه هم اینجوری شکر خدا و اصلا به ایده ها و غذاهایی هدایت میشم که خیلی واسه عضله سازی خوبه من چون این باور رو دارم هرچیکه دلم میخواد میخورم ولی به صورت ناخودآگاه خیلی هوس شیرینی جات کم میکنم یا شاید بهتره بگم اصلا یه وقتای هوس نمیکنم و همه بدنسازها من جمله خود من که سالهاس ورزش بدنسازی کار میکنم و عشقم این ورزش هست اینو میدونیم که شیرینی جات قاتل عضله سازی واین هوس نکردن به شرینی جات و نوشابه و حتی میوه هارو هدایت خدا میدونم بابت اون باوری که من هرچی میخورم عضله میشه، بدن من فقط عضله میشه،
یه سالهایی به خاطر کرونا و تصادهایی که باهاش روبرو شدم از این ورزش حدود دوسال کاملا دور شدم ولی وقتی دوباره شروع کردم به خاطر اون باور قوی با سرعت نور برگشتم به اندام ایده آل خودم و حتی خیلی بهتر از قبل، به لطف آموزش های استاد چون قبلاها یه باوری داشتم که بدنساز حتما باید کلی پروتئین مکمل بخوره تا بدنش عالی باشه و با تغییر باورهام که البته پروتئین هم تو وعده های قبل و بعد تمرین هم هست به صورت غذا و نه مکمل و خیلی کمتر از چندسال پیش من به بدنی عالی تر رسیدم خیلی خیلی راحت تر از قبل و یه وقتایی که عمیق فکر میکنم به این موضوع میبینم که همه ی این نتایج واقعا کار خداست و هدایت اونه و من هیچ کار خاصی نمیکنم من فقط باور کردم و اون خودش داره منو هدایت میکنه،حتی حرکات و ست های اجرایی به من الهام میشه به صورت واضح حتی اون هماهنگی بین عصب و عضله و رو هم خدا برام انجام میده،
یعنی اگر این باوری که نسبت به بدن خودم رو تو مسائل مالی به این قدرت داشتم میتونم با جرات بگم که جزو ثروت مندای ایران بودم و خدا رو شکر میکنم تو این زمینه هم خیلی کار کردم رو خودم و نتایج مالی
من هم بهتر شده، با دوره 12 قدم و عزت نفس دارم جلو میرم و تکامل داره طی میشه، توکل بر خدا دوستتون دارم در پناه حق باشید امیدوارم استفاده کرده باشید از تجربه من.
به نام خدای مهربان
سلام به استاد عزیزم
و
سلام به دوستای عزیزی که کامنت منو میخونن
خدایا شکرت برای این آگاهی های ناب که هر روز به ذهن من اضافه میشه
چقدر شنیدن دیدگاه دوستان با صدای استاد عزیزم
دلنشین بود
با این که خودم کامنت همه دوستان رو در فایل های توت فرنگی پیگیر هستم و همه رو خوندم اما شنیدن و توضیح دادن استاد یه چیز دیگه س.
خدایا شکرت که با صدای دلنشین تون ما ها مطالب رو بیشتر درک می کنیم .
خواستم به دو نمونه از ذهنیت مثبت و منفی که برای خودم پیش اومده رو اشاره کنم.
چند سال پیش من به به مدرسه جدید منتقل شدم ،از اون جایی که من با همه زود دوست میشم و گرم میگیرم خصوصا بچهها ،
کالاس من توی حیاط بود و یه کمی تا دفتر مدرسه دور بود زنگ تفریح که میخورد با بچههای کلاسهای دیگه حال و احوال میکردم و باهاشون دوست شده بودم ،یه روز یکی از بچههای کلاس ششمی پیشم اومد و گفت:خانم من این زنگ امتحان دارم چون شما مهربون هستی و سید هستی میشه برام دعا کنی امتحانم خوب بشه .
منم بهش گفتم باشه اگه خوب خونده باشی من دعات می کنم و اصلأ نگران نباش.
اون رفت و فرداش اومد که خانم من بیست شدم و اینو بچههای دیگه هم با خبر شدن که چون خانم براش دعا کرده اونم امتحانش خوب شده حالا این در صورتی بود که اون شاگرد ضعیفی بود .
و
دیگه از اون روز دیگه از بس التماس دعا داشتم تا میومدم و به دفتر می رسیدم زنگ تفریح تموم شده بود و من دیگه عاملی برای پیشرفت درسی بچهها شده بودم که خودم هم خنده ام می گرفت .
حالا ذهنیت منفی
ما رفته بودیم یه محله جدید و از روز اول صاحب خونه به همسرم توصیه کرده بود که با همسایه سمت چپی اصلا رفت و آمد نکنید که هیچ ، حتی سلام هم نکنید که اونا آدمای خوبی نیستند این رفته بود توی ذهن همسر من ،با وجود این که خودش بسیار آدم معاشرتی و با روابط عالی هست ولی با ذهنیتی که صاحب خونه درست کرده بود
چند روزی نگذشته بود که بچه همون همسایه با فشنگای تفنگ اسباب بازی یا ترقه بازی شیشه ماشین ما رو پایین آورد و بعد از اون هم که چند ماجرای دیگه که روابط ما رو بدتر کرد.
و
بعد از گذشت دو سه سال که من روی ذهن همسرم اینقدر کار کردم که تقریبا نظرش عوض بشه که نشد ولی بهتر از قبل شد و تقریباً دیگه نسبت بهشون بی تفاوت شده بود و دیگه تا چند سال که ما اونجا بودیم هیچ اتفاق بدی نیافتاد.
و
این ذهن هست که کار خودش رو میکنه
و
ما هستیم که آگاهانه باید جوری اونو تربیت کنیم که به نفع ما باشه.
استاد عزیزم واقعاً ازتون سپاسگزارم که با کلام زیبا ما رو آگاه می کنید که چطوری زندگی کنیم و آگاهانه زندگی خودمون رو به زیبایی رقم بزنیم.
در پناه نور و عشق خدا باشید.
بنام خداوندی که خالق،مدبر ومالک هستی است ،اوست که برتمام امور آگاه وتواناست .وهدایت او کامل ترین وبی نقص ترین راه برای رسیدن به سعادت هست
بنام اوکه هرچه دارم ازاوست ومن به هر خیری از جانب او محتاجم
خدایا شکرت بخاطر یه فرصت دیگه ویه صلاه دیگه
خدایا شکرت بخاطر این رزق پربرکت وبی حساب
سلام به استاد عزیزم ،به استاد شایسته مهربانم ودوستان بهشتی ام
استاد جان از شما سپاسگزارم کامنت فروغ عزیز مرو خیلی تحت تاثیر قرار داد ومهر تاییدی بود برای اتفاقی که دیشب تجربه کردم که تا این حد باورها وذهنیت ما میتونه بر عملکرد ورفتارهای ما تاثیر بگذارد
دیشب وقتی همسرم آمد خونه گفت بریم بیرون خیلی باران باریده ،گفتم بریم بعد که برگشتیم از پله که میومدم بالا، یه لحظه ذهنم رفت سمت اینکه اگر نتونی دو پله باقیمانده رو بری بالا چی مثل دفعه قبل ،من دقیقاً توانایی خودم را فراموش کردم ووجودم پرشد از ترس واسترس ،همسرم گفت یه نفس عمیق بکش بیا دیدم اصلاً از عهده ذهنم برنمیام خلاصه با کمک همسرم آمدم بالا واین در صورتی هست که عرض پله ها خیلی کم هست که اصلاً نمیشه گفت پله ولی آن ذهنیت منفی قبل، مرا فلج کرد وجالب تر وقتی آمدم داخل ساختمان براحتی خودم راه میرفتم ،امروز که داشتم به قضیه شب قبل فکر میکردم بخودم گفتم چی شد ؟،میدونی این اتفاق همان ذهنیت منفی هست که نسبت به بعضی از اتفاقات داریم ،دقیقاً شبیه داستان توت فرنگی 19 دلاری ،بعد بخودم گفتم تو هزار بار پله بالا وپایین رفتی به راحتی ،آنهم پله هایی که عرض آنها از این پله ها خیلی بیشتر بود پس چرا فکر کردی نمی تونی این پله ها را براحتی بالا بیای ،چرا فقط آن یکبار که آن اتفاق را افتاد دیدی ؟
بعد از این شروع کردم با تکرار این باور که من پاهای توانا وقدرتمندی دارم ،من براحتی این توانایی را دارم که پله ها را حتی به تنهایی بالا برم ویا پایین بیام دفعاتی که در همین شرایط الانم به تنهایی پله را بالایا پایین رفته بودم به خودم یاد آوری کردم وسعی کردم این ذهنیت منفی را در ذهنم خنثی وبعد با یک باور قدرتمند کننده جایگزین کنم
واین فایل تاییدی بود بر گفتگوهای من با خودم
تجربه بعدی من برمیگرده به موقعی که دانشگاه قبول شدم، آن زمان هیچ کدام از دوستانی که با من بودند قبول نشدند وهمه پشت کنکوری شدند یادمه وقتی رفتم مدارکم را برای ثبت نام وانتخاب رشته از دبیرستان محله امان بگیرم یکی از آشناها کنار ما ایستاد من بودم ومامانم گفت قبول شدی مامانم هم گفت بله، بعد پرسید چه رشته ای گفت رشته بهداشت حرفه ای ،ایشون هم در جواب گفتند نه اصلاً رشته بهداشت فایده نداره وبه درد نمیخوره بهتر اصلاً بی خیال دانشگاه بشه وسال بعد دوباره کنکور امتحان بده وهمه بیکار هستند واز این حرفا مامانم هم گفت حالا ببینیم چی میشه توکل بر خدا ،
فردای آن روز باید میرفتم دانشگاه ثبت نام ،مامانم گفت چیکار میکنی مامان، گفتم میخوام برم قرار نیست هرچی اونا میگن درست باشه اگر فایده نداشت دانشگاه همچین رشته ای را تدریس نمیکردند ،ثبت نام کردم ورفتم دانشگاه، اولین جلسه کلاسمون یکی از دروس تخصصی بود که استاد خیلی خوبی داشت با دانش بالا ،که البته در طول ترم متوجه شدیم بعد از اینکه حضور وغیاب کرد به ما گفت حتماً همه بهتون گفتند رشته اتان بدرد نمیخوره واصلاً بهتره بی خیال دانشگاه بشی واز این حرفا …ما همه گفتیم درسته استاد گفت رشته شما رشته جدیدی که بازار کار وزیرشاخه های بسیاری دارد پس همه آن حرفها را بریزید دور وبچسبید به درس ،وما حرف استادمون را باور کردیم دقیقاً به محض فارغ التحصیلی وارد محیط کار شدیم وبعد از دوسال از فارغ تحصیلی به فارغ التحصیلان این رشته عنوان مهندسی داده شد واکثر افرادی که با ما همدوره بودند همه بدون استثنا وارد محیط کار شدند وحتی تا مقطع دکترا پیش رفتند والان این رشته شده جزء یکی از رشته های انتخابی بچه های علوم تجربی
با توجه به اینکه شهر ما یک شهر صنعتی است ، بازار کار خیلی خوبی داردبا حقوق ومزایای بالا ومن همیشه خداروشکر میکردم که حرفهای آن آشنامون را باورنکردم وگفتم با توکل بخدا هر چی خیره ،ودقیقا نتیجه آن همان چیزی شد که میخواستم ،فقط به این دلیل که نپذیرفتم چیزی که بقیه در مورد رشته ای که علمی بهش ندارند می گویند درست هست پیشرفت کردم
خدایا شکرت ….
استاد جان صمیمانه از شما سپاسگزارم
در پناه الله یکتا همواره شاد وثروتمند وسعادتمند وسلامت باشید
باسلام و به وقت ایران شب بخیر و تبریک سال جدید خدمت استاد عباس منش عشق وخانم شایسته عزیز
خیلی عالی بود مثالهای دوستان در مورد باورهایی که راحت بدون پیشفرض افراد پذیرفتن وجالب که وقتی میپذیرن نتیجه هم میگیرن
واقعا نگرش وذهنیت روی باورهاتاثیر گذار است
وسعی کنیم تصمیمات دیگران روی باورهای ما تاثیر نگذارد
وذهن خیلی راحت باپیشفرضهاش شرایط را طوری دیگر میبیند واگر ما این ذهنیت رااگاهانه تغییرندهیم تصمیماتی خواهد گرفت که در واقع نتایجی هم با همان باور به ما میدهد
واگر چیزی رو باور کنیم که عالی است مهم نیست که اون چیز .چقدر باکیفیت یابی کیفیت است فقط باوروذهنیت ما باعث میشو که تجربه عالی را داشته باشیم
واگر اون باورها آگاهانه باشد به نفع ماکارمیکن وچنانچه ناآگاهانه باشد به ضررماکارمیکند
من استاد توی شرکتی کارمیکردم که از شرایط حقوقیش راضی نبودم
باور من این بود که اگرمن از شرکت بیرون بشم وبرم اسنپ خیلی بیشتر پول میسازم وبااین ذهنیت شروع کردم اسنپ و بدون اینکه بزارم کسی به من باور ناسالمی که آقا اسنپ کرایش پایینه مسافرا پول نمیدن هزاران بهانه دیگر که البته ازشمایادگرفتم توگوشم هنذفری میزنم و فایلهای شماروگوش میدم تا حرفهای دیگران رو که صبح تا شب دقیقا طبق گفته شما فقط ملت قرمیزنن وناسپاسی میکنن رو نشونم واین باور من من این امکان رو داده که خیلی راحت درآمد 3برایر شرکت روبسازم واز این الگو که اگرباور کنم میشود میخواهم قدرت بگیرم برای انجام کارهای بهتر وراحتر انشالله خداهدایت کند
ومثال معادله ریاضی فقط چون اون آقاکه نشنیده بوده حل مسله غیر ممکن هست تادید گفته بزار منم حلش کنم وراحت حل کرده
باید درس بگیریم که آقا سخت واسان درزندگی به نگاه ماوساختن باور ماست ونه هیچ عامل دیگر هیچ عامل دیگر
ودقیقا باورهای زندگی مارامیسازد
حالا چه باوری بسازیم تاچه زندگی ساخته شود
این مثالهاوالگوها باید به من بفهمانند
چرا زندگی چرخش روان نیست
چرا افراد زیادی سالم نیستن
چراچون باورهای خوبی نساختیم
چرانیام باورهام ونوع تفکر ونگاهم روبه اتفاقات تغییربدم تاجهان اطراف من تغییر کنه و استاد عباس منش یک الگو عالی برای تغییر این کنترل ذهن هستین
قطعا شرایط عالی شما شرایط عالی سایت شما ونتایج خیلی بزرگ زندگی شما همش با کنترل آگانه ذهن امکان پذیر بوده واین کنترل ذهن برای خیلی از افراد که حتی تو حوزه کاری شما هستن باور ندارندکه بشود وگرنه میشو چون ماهرچی روباور کنیم میشود
من یک مثالی مثل توت فرنگی 19دلاری دقیقا تجربه کردم استاد
من تقریبا 2ماه قبل رفتم برای خانمم گوشی خریدم وفقط میخواستم به خودم ثابت کنم که باورها چه میکن باادم بهش گفتم که فروشنده گفته شارژر گوشیتون روهرگز به گوشی دیگه نزنیدکه ویروسی میشه وهمسرم باوجودی که نه فروشنده رودیده ونه این حرف رو شنیده چنان باورکرد این حرفارو استاد شاید باورتون نشه بعضی وقتا گوشیم شارژ نداره شارژر روبه من نمیده میگه ویروسی میشه ودیگه نخواستم بگم من خودم گفتم نه فروشنده ودیدم اگر ما چیزی روباورکنیم ذهنیت نمیگذاره خلاف اون باور عمل کنیم
واین صحبت طلایی شما که اگر من در مسیر درست قرار بگیرم خداوند افراد شرایط اتفاقات عالی وهمفرکانس من رابه سمت من هدایت میکن آقا دیگه هیچ چیز دیگرو عامل بیرونی دیگری نیست و تمام بهانه هارو بزاریم کنار وباورهای عالی بسازیم ونذاریم ذهن مارو باورهای محدود کننده و بهانه ها محدودکند
اگرباورهای ناآگاهانه تغییرندهیم مهم نیست چقدر تبلیغ کنیم چه بیزینسی داشته باشیم چند نفر پرسنل داشته باشیم چه مدارک وتحصیلاتی داشته باشیم وچقدر هزینه کرده باشیم باورهای محدود کننده ما نمیگذاردماموفق بشویم من تجربه کردم استاد دوستون دارم خیلی عالی بود بهترینها رادرسال جدید برای شماوهمه هم فرکانسیهام ارزومندم
خدانگهدار